ملت و هویت ملی از دیدگاه برخی از روشنفکران افغانی

نگارنده: م. نبی هیکل

 

در بخش دوم دیدگاه چند تن از روشنفکران افغان را بیان و بر نکاتی از نکات نظر آنان مکث کردم.

 در این بخش بازهم نظر تعداد دیگر از روشنفکران را هم درمورد ملت و هویت ملی و هم در مورد منافع ملی  با هم مرور مینمایم.

 

آقای میران زیر عنوان"فراایند ملت سازی درافغانستان" مینویسد:

همانگونه که اشاره رفت، روند دولت ـ ملت سازی، درافغانستان ازمیان دریای خون عبور کرده است. ولی از آنجایکه این روند با اهداف ونیت برتری خواهی و معیارهای نژادمحور، آغاز گردیده است، دولت و ملت حاصل ازاین تلاش، هیچ گاهی نتوانسته اند که در کسوت و نماد همزیستی مسالمت آمیز، و ممثل اراده  همگانی و بازتاب علایق ملی، تبلور وتجلی نمایند.

http://www.ariayemusic.com/dari4/siasi/miran5.html  منبع:

Retrieved on on12 December 2007 at 22:30.

باز هم همان بیان "روند دولت- ملت سازی، در افغانستان از میان دریای خون عبور کرده است...." نویسنده همه تاریخ را سرخ میبیند و دوره های دوستی مسالمت آمیزملیتها و اقوام را نادیده میگیرد. در اینجا باز هم نه تنها دولت ملی به اشتباه ترجمه شده، بلکه به تعمیمگری حوادث نیز پرداخته شده: بدلیل اینکه حاکمیت خود مروج عصبیت های قومی ومذهبی بوده است، تفرق اجتماعی عملا به تجزیه قومی منجر گردیده است که حتی کابل که پای تخت افغانستان است ، این واقعیت را بصورت عریان وبرهنه درمعرض نمایش میگذارد.  

ایلیت ها همواره در همه جا  نه تنها از اقلیت ها و اکثریت ها بلکه از یکرنگی وچند رنگی جامعه نیز استفاده سیاسی برده اند. این کار را در سیاست های  غربی نیز میتوان ملاحظه کرد.  غرب امروز را بادیروز مقایسه مینماییم و در میابیم که  حقوق اقلیتها از یکسو بر بنیاد اصول دموکراتیک باید مورد احترام قرار گیرد و از سوی دیگر پلورالیز م فرهنگی بحیث خطر تلقی میگردد. راسیزم و تبعیض در امریکا و اروپا راد ر نظر بگیرید. این سوال مهم است که پرسیده شود چه چیزی ممثل دوستی و چه چیزی ممثل خصومت میان ملیتها و اقوام یا در مجموع در داخل یک ملت میباشند؟ بحث سیستماتیک در اینمورد  بصورت حتم به تعریف و شناسایی همه  اینها میپردازد.

این بیان که

 "... ، دولت و ملت حاصل ازاین تلاش، هیچ گاهی نتوانسته اند که در کسوت و نماد همزیستی مسالمت آمیز، و ممثل اراده  همگانی و بازتاب علایق ملی، تبلور وتجلی نمایند. تنها این را میرساند که دولتمداری با حاکمیت یک ملیت یا قوم نتوانسته به " روند دولت- ملت..." منتهی گردد. آقای نویسنده ملت افغان را از بالای سر آن مینگرد. هرگاه در میان این ملت قرار گیرد، دید غیر از آن بدست خواهد آورد. مشکل دیگر برخورد تحلیلی  حاکمانه یا Top-down  نویسنده است که سهم ملیت ها و اقوام ساکن را نادیده میگیرد. مثالهای برازنده ای از دوستی و برادری  این ملت وجود دارد.

3.1.1

ملت و  ملت سازی

 

در رابطه بآ ملت و گويآ ملت سآزي ابراز نظر هایی صورت گرفته و درینجا به یاد آوری  برخی  میپردازم.

 میخواهم  نكته ی چند پیرامون  مباحثه ي  آ قایان قسیم  اخگر،  پدرام و اسماعیل یون    در رابطه با  تعریف ملت و منافع ملی   بنگارم. اقایان اخگر ، پدرام و  یون  طی یك میز گرد تحلیلی رادیو دری برونمرزی مرکز خراسان در مورد  روشنایی میافگنند. ١٣٨٣.  درسال تعریف  آن ویژه گیهای  یك  پدیده  را  بیان مینماید كه  پد یده مورد نظر را  بتواند معرفی نماید. تعریف باید حدود  متمایز كننده را  احتوا نماید، واضح  ،قابل  كاربرد و با اعتبار باشد . زمانی كه ملت را تعریف مینمایم میخواهیم  بگو  ییم چه را میتوان یا نه میتوان ملت نامید .  برای تعریف منافع ملی لازم است نخست ملت را تعریف نماییم. مفاهيم ملي: منافع ملي  و اتحاد ملۍ  از زمره ارزشهاۍ مشترک ملۍ ميباشند که به خا‌طر آنها ريفورم فکري در افکار ضروري پنداشته ميشود. از اين مفاهيم اکثر براي رسيدن به  اهداف سياسي گوناگون استفاده صورت ميگيرد.

 بد ین لحاظ  میخواهم  نخست تعریف   ملت را  درین  جا مورد گفتگو قرار دهم.

 ملت عبارت از  یك مجتمع   افراد  است كه در محدوده ی مرزهای معیین ارضی زند ه گی نموده  وبه صورت عموم از راه حاكمیت دولتی درپی ابراز هویت مشترك سیا سی میباشد. ملت ها معمو لأ به وسیله تاریخ ، زبان و  منشأ  واحد اتنیك  تعریف و  برین مبنا  مورد دفاع قرار ميگیرند،  اند كی د قت نشان مید هد كه  ملت مجمع ذهنی و سوبجكتیف  بوده و متشكل از  گروپهای  قومی ، زبانی، مذهبی  و ...  میبا شد.  ملت در  وجود هویت واحد سیاسی تجلی مییابد . پروسه تشكل ملت به یقین  بر بنیاد هایی از زمره توافق جمعی  استوار میباشد. هم مفهوم ملت و همچنان  حق حاكمیت ملی  مفاهیم سیا سی اند .

د ر تلاش برای تعریف ملت و مساله  حق خود ارادیت و  حاكمیت ملی به  مشكل  دیگری بر میخوریم  و آن  تعریف از مردم است.  منظور ماكي ها اند، وقتی ما از  ملت افغان یا مردم افغانستان صحبت مینماییم.   كدام مردم   از زمره مردمان در این ملت كه یك معجون مركب  است  باید حكومت نماید.  دمكراسی با بنبستی روبرو میشود، اصول سه گانه دموكراسی   به گفته  ویلسون ویدرو [1], به د كتاتوری اكثریت یا اقلیت میانجامد.    

 ما در حال از ملت سخن میگوییم که در برابر ما مجتمعی از ملیت ها و اقوام در  لفافه واحد جغرافیایی قراردارند. هرکدام از آنها دارای زبان، فرهنگ و ... خود را دارد.  مفهوم کلاسیک ملت به معنای جمعیت واحد دارای رشته  و پیوند خونی، مارابه پروسه جدید ملت سازی پس از شکست استعمار یا پس از جنگ دوم جهانی راه افتید راهنمایی میکند. ما در آنصورت اقوام و قبایل و ملیت ها را باید به نام ملت ها بشناسیم و سرزمین ها را به قلمروها ی آزاد منقسم نماییم. برخی از روشنفکران ما چنان استدلال کرده اند که گویا حق ملت بودن یا حاکم بودن  به آنانی تعلق میگیرد که سابقه ی تاریخی دارند. آین  شیوه تفکربه جاهای نادرست( برتری و تفوق طلبی اتنیکی ) منتهی میگردد. 

بر میگردیم به مباحثه ی آقایان در میز  گرد.

اخگر معتقد است كه “ منافع ملی ما در منافع فرد فرد شهروندان افغان معنا پیدا  می کند نه به آن مفهوم انتزاعی که تا حال بویژه در کشور افغانستان از طرف سیاستمداران مطرح شده است که بیشتر منافع حکومت و دولت در قالب منافع ملی مطرح شده است نه منافع مردم. به نظر اخگر منافع ملي عبارت است از حاصل جمع منافع اتباع کشور. معضله يي که  در اينجا بدان بر خواهيم خورد عبارت است از پارادوکس عمل دستجمعي. ....”

نادیده اگاشتن تضاد منافع مشکل دیگی است که در این بیان با آن رو برو میگردیم. مشکل سومی این است که با جمع کردن منافع فرد فرد

 افغان ما شعور کاذبی را ایجاد مینماییم تفاهم واقعی بر منافع به حیث هماهنگی منافع ممکن است(ستیفن لوکس، باخراخ و بارتس و ...) شناخته شود.

به نظر اسماعیل یون منافع ملی باید بوسیله احزاب سیاسی موجود تعریف گردد و  پدرام  فكر میكند: “مبحث منافع ملی مبحث کاملاً روشنی است و از نظر علوم سیاسی می دانیم که وقتی منافع کلی را در کشور تعریف می کنیم در واقع مجموعه همه امکاناتی است که یک کشور و یک ملت برای حفظ هویت خودش چه در گذشته و چه در حال و آینده بر آن مبناها و پایه ها خود را تعریف می کند و در واقع از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و از نظر استقلال و روابط بین المللی و مجموعه امکاناتی که می تواند یک جامعه را متکی به خودش بسازد همه شامل این تعریف هستند..”

 اندیشمند اولی  منافع ملی را   حاصل  جمع  منافع  افرادی میداند كه ملت  را میسازند.اندیشمند دومی میخواهد این منافع نخست تعریف و مورد توافق قرار گیرند و بعد از آنها صحبت و دفاع صورت گیرد. در اين شکي وجود ندارد که توافق اساس تفاهم ، خرد و عملکرد اجتماعي را ميسازد. مگرتعيين منافع ملې را  تنها با تعريف نه ميتوان انجام داد..

 اند یشمند سومی   منافع ملی را  به حیث همه ی امكاناتی میداند” كه یک کشور و یک ملت برای حفظ هویت خودش چه در گذشته و چه در حال و آینده بر آن مبناها و پایه ها خود را تعریف می کند....”

هر سه تعريف شرايط لازمي يک تعريف را دارا نيستند.

دكتور همت فاریابی   چهار قلم ادویه را برای  ایجاد ملت واحد ضروری میشمارد. وی در مقاله ی زیر عنوان : (عد یده موانع در روند  ملت سازی درافغا نستان )،  د رسایت آریایی این چهار  ادویه را چنین برمیشمارد.:

تثبیت نفوس حقیقی كشور و  تفكیك  كمیت نفوس هر قوم

تقسیم قدرت سیاسی بر مبنای  میكانیسم عملی

حل منجلاب خط  دیوراند

تثبیت رژیم حقوقی نیروهای خارجی در افغانستان[2]

نسخه ی آقای فاریابی بیشر جهات فرمالیته را میرساند. وکتور فاریابی به پروسه ی ملت سازی؟! از همان دید جاکم مینگرد.

 هم عینی بودن و هم ذهنی بودن  این انستیتوت را كه با وصف چند مليتی يا ملتي بودنش باز هم ملت نامیده میشود مورد سوال میتوان قرار داد . ملت افغان به گفته  پدرام و  اخگر(طی میز گرد با رادیوی خراسان)  مراحل ملت سازی را باید بگذ راند. بر بنیاد  بیان این آ قایون  ملت افغان را به مثابه ملت نه میتوان شناخت وبر اين اساس  هر نوع ادعای ملی بودن نیرو ها نیز اساس خود را از دست میدهد. تا حال بر اساس این گفته همه در اشتباه بوده اند که در سازمان ملل متحد به  افغانستان کرسی داده اند. من میدانم که این سازمان ملل، نه سازمان ملل بلکه سازمان دول است.

 به عبارت خیلی ساده  ملت را میتوان به مثابه كارت هویت   دانست. هرگا اصطلاح ملت سازی  بمعنی انيستيتوشنالايزيشن باشد  باید آن را  بعنوان یك پروسه ی  شمرد كه  هویت در روال تاریخ شكل میگیرد.آقاياني که از آنان نام برديم نگقتند ملت سازي يعني چه و مراحل ملت سازي کدام ها اند. من تا کنون به ده ها مقاله در این مورد را مطالعه نمودم ولی در  هیچ یک از  نوشته های روشنفکران افغان  شرح این پروسه را نه یافتم. آیا این ملت آمیزشی از آب و گل  و کاه است که آن را باید ساخت؟ این پروسه ای است  قابل مداخله. اصطلاح " ملت سازی " تصور ایستا از ملت بدست میدهد و این نادیده انگا شتن پویایی ملت است.  ملت  پدیده ای پسیف نیست  که مانند چوکی و چپرکت و موم آن را ساخت.  در شکل دهی آن میتوان با دست باز کار کرد  و آن را شکل داد. من فکر میکنم که آنچه  پدیده ی ذهنی ملت را یک واقعیت میسازد عبارت از سمنتی است که اجزای ترکیب کننده را به یک تمامیت وابسته مبدل میسازد.

  ما میتوانیم مثال وجود آدمی را در نظر گیریم. انسان یک موجود متفکر

 است که بحیث شخصیت حقوقی پنداشته میشود. این وجود از اعضا درست شده. دستها به پاها همانند نیستند، قلب و مغز در تضاد و مصالحه بسر میبرند و مفاصل در برجی موارد کانالهای ساننده ی مواد حیاتی اینهمه را باهم پیوند میدهند. در میان مفاصل موادی وجود دارند که و ظایف عمده یی در انجام وظایف این مفاصل دارند. یک متخصص طب بهتراز من  این را شرح خواهد داد. هریک از این افراد نامی دارد و میتواند آن را تغییر دهد. این تغییر با از دست دادن دست یا پا تفاوت بزرگ دارد. این فرد میتواند تنها با یک زبان  سخن گوید و یا  با چند زبان . کار آی و شایستگی او میتواند کاهش یا افزایش یابد ، مگر آو همان تن واحد  خواهد ماند تا آنکه عضوی را از دست دهد،  مگر هویت وی( سیتیریس پاریبوس)  ممکن است همان باشد که بود . در رابطه با  ملت میتوان چنین فکر کرد.ملیتهای  اقوام ترکیب کننده همه عضو یک تمامیت واحد اند. 

مفهوم ملت ابراهیم در اسلام نگاه کنید. آیا همان خانواده ابراهیم بدون تغییر باقیمانده است؟ پس همه ی جهان یک ملت واحد است. ماهمه فرزندان آدم و هوا هستیم و ابراهیم (ع) ننیز، چرا ما ملت ابراهیم دانسته میشویم. آیا پیوند خونی اهمیت چندان بزرگی ندارد؟  دین اسلام بحیث ارزش مشترک واحد موجب پیوستگی و همبستگی میگردد. در این ملت واحد نیز   قبا یل و عشایر با اختلافات و وجوه مشترک وجود دارند.  این ملت بزرگ مانند  خانواده جهانی در قلمرو  ارضی معیینی که حدود و مرز های بیرونی  آن همسایگانی نمیشناسند  زندگی مینماید. این سخن میرساند که چه چیزی ملت را از ذهنی بودن به  عینی شدن توان میبخشد. آنچه وی را وجود خارجی میبخشد آن را هویت میبخشد برایش گرانمایه میشود وبرای آنها میرزمد تا  آنها را از گزند در آمان دارد. آن چیز ها را که این ملت برای بقا و نیرو مندی  و به ارزشهای مشترک خود ضروری میپندارد بحیث منافع عامه و ملی  اعلام مینماید.

منافع ملي را به عنوان منافعي تعريف ميتوان کرد که  اکثريت يک ملت آنها را  به حيث منافع مشترک  تعريف کرده يا ميکند. منافع ملي را از روي نشانه هاي عمده مانندمشترک و ملي بودن،و غير انتزاعي بودن  آنها ميتوان شناخت.منافع ملي  ملکيت ملت است و در برخي از موارد عبارت است  از ملکيت  عامه.

ما با عبارتهاى ، دفاع از منافع ملي، حاکميت ملي و تماميت ارضي، در مطبوعات و متنهاي سياسي آشنا هستيم.آيا حاکميت ملي و تماميت ارضي شامل منافع ملي اند؟منافع ملي  يعني چه؟

آنچه به يک ملت و يا هويت و افتخارات يک ملت نفع ميرساند در زمره ي منافع ملي ميتوان حساب کرد.منافع ملي رامعجون مرکبي از افتخارات و ارزشهاي مادي و معنوي تعريف ميتوان کرد که به هويت و اعتبار يک ملت ارتباط داده ميشوند و در مسير تاريخ شکل ميگيرند.عملي  در زماني مطابق به منافع ملي و زماني بر ضد منافع ملي ميتواند تشخيص گردد، مانند داخلي ساختن يک موضوع منطقوي يا بين المللي يا بين المللي ساختن يک موضوع داخلي يا منطقوي.موضوع کشمير، خط ديورند يا تروريسم را بعنوان نمونه ميتوان نامبرد.

 با پان دادن به این بحث، بخش دیدگاه های روشنفکران افغان را نیز به پایان میرسانم.

بخش  چهارم به دیدگاه روشنفکران غیر افغانی  اختصاص داده شده است.

 

پایان بخش سوم


 

[1] Political Science, Quarterly 2,1887  

[2] همت فاريابي، سايت آريايي سال ١٣٨٤

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت