بازهم جستاری بردشواریهای تجدد واندیشه های متفکران درفرازونشیت آن

   مهرالدین مشید

کابل، افغانستان

 

قسمت پنجم

 

برخوردهویتی تمدنها حقایق سرشارتمدنهارا ناشناخته باقی میگذارد ومرزهای ناشکننده ییرامیان تمدنهاایجادمینماید که برتمایل منفی جوییهای فرهنگی می افزاید ، اززمینه های نزدیکی فرهنگها میکاهد و  داعیۀ جهانی شدن رانیزاگر واقعیتی داشته باشد ، شدید زیرسوال میبرد.

 

تجدد وفرازوفرودتمدن و فرهنگ

 بیرابطه نخواهد بود،  اگرگفته شود که تجدد بافرهنگ وتمدن پیوند ناگسستنی دارد. این رابطه زمانی پیچیده ترمیشود که تمدن وفرهنگ یک کشوردرفرازوفرود حوادث مراحل گوناگونی راطی میکند . این بحث زمانی پراهمیت  ترمیگرددکه تمدن وفرهنگی پس ازمراحل تکامل به سوی انحطاط حرکت مینماید . تجدد درزمان شکوه وعظمت یک تمدن بیشتر آماده گی برای چهره نمایاندن دارد تادردوران انحطاط  . این بحث زمانی بیشترقابل دقت است که  حقیقت اسلام به عوض هویت آن موردشناخت قراربگیرد ودرموازات آن تمدن اسلامی برای تجددمورد بحث قرارداده شود؛  زیراکه بحث برسرحقیقت آموزی وهویت آموزی ازلحاظ جامعه شناسانه متفاوت است ، فرهنگهای گوناگونی زیرچترهویت اسلامی قراردارند وبه معنای جوهری آن برکلی اطلاق میگردندکه ملتهای  مختلف رازیرپوشش دارد؛ ولی بایدتوجه داشت که درحقیقت آموزی راهی برای عبورازبن بست فرهنگی وجوددارد ورسیدن به حقیقت دینی راازطریق هرفرهنگی مساعد میگرداند.

 فرهنگ وتمدن به صورت مستقل دربیرون ازجامعه وجودندارد ؛ بلکه درمتن جامعه به وجود آمده است وشامل تمام پدیدهها مادی ومعنوی یک کشورمیشوند که دانشمندان درایجاد آنها نقش قابل توجهی راداشته اندوابزاری برای تحلیل وتفسیر جامعۀ بشری میباشند. هرگاه دراین بحث به مرزبندیها ی تمدن اسلامی  دراشکال عربی  وعجمی  آن پرداخته شود ، یابارتسنن ویاتشیع به آن افزوده شودویاباارجحیت دادن به  حدود جغرافیایی کشورها مرزبندیهای سیاسی بیشتر موردبحث قراربگیرند ،  نه تنها به پاسخ روشنی نخواهیم رسید ؛ بلکه هرچه بیشتر پرداختن به مرزبندیهابدون آنکه بدانیم این مرزبندها به چه معیاری ارایه شده اند ، شاید ازموضوع آنقدردورشویم که هرچه درزمینه به تفصیل سخن بزنیم به همان اندازه ازهدف دورخواهیم شد وهرگز مجال بحث برسرتجدد وآمیختگی آن باتمدن راپیدا نخواهیم نمود.

لازم است تابدانیم که تمدن اسلامی مراحل گوناگون راطی کرده است . درکوره راهان تکامل گاهی دراوج وگاهی هم درحضیض سیرصعودی ونزولی خودراپیموده است . تمدن اسلامی دراول برای اثبات خود دنبال هویت بودوخردگرایی هم درآنزمان خردگرایی دینی بود . تعلیمات هم منحصربه کلام اسلامی ، احکام اسلامی ، اخلاق اسلامی ودستورات دیگردینی بود . هدف اساسی پیامبرازاین کارایجاد یک هویت اسلامی درمسلمانان بودتانظام اسلامی استحکام بیشتری پیداکندوبااستحکام نظام قانونمداری درجامعۀ اسلامی تحکیم وتوسعه یابد.

ازهمین روبود که تفقه دردین به مثابۀ پیش قراول شریعت واثبات هویت راه رابرای انجادتمدن فقه گستر وفقیه پروربازکرد. ازهمین جهت بودکه پس ازپیامبر تاقرن  چهارم حکومتهای فقهی درجهان اسلام حاکم بودند وقانون فقه برجامعه فرمان میراند . تمدن اسلامی ، تمدن قانون وشریعت بود . درهمین عصر بیشترفقها سلطه داشتند . تاسیس مذاهب مختلف وازدیادکتابهای فقهی دراین عصر گواۀ این ادعا میباشد. 

پس ازآن به تدریج فقها میدان رابرای فلاسفه  ، حکما وعرفا خالی کردند . هرگاه این جاخالی کردن فقهابرای دانشمندان نامبرده زودترصورت میگرفت ، شایدماهیت تمدن اسلامی حال شکل دیگری میداشت.

پس ازاین   دوره به تدریج فیلسوف ها وعارفان حضورگسترده یی درجامعه پیداکردند ؛ زیراکه دراین  دوره امنیت درسراسر کشورهای اسلامی تامین گردیده بود، نیازهای اولیۀ مردم به شکل نسبی مرفوع شده بود ، شهرهای اسلامی  درحال آبادانی وعمران بود ومردم به زنده گی شهری روآورده بودند. به دنبال این آرامش ورفاهنرهای ظریف رشد کردوفرهنگ وتمدن اسلامی بالنده تر گردید. 

درزمانیکه جامعه رامجاهدان اداره میکردند. دراین دوره نظام ادارۀ کشوربه دست فیلسوفان وعرفا افتاد وبه مثابۀ قهرمانان جامعۀ اسلامی عرض اندام کردند . قرنهای پیجم ، ششم وهفتم که مقارن به ظهور اوج تمدن اسلامی بود که درساختاراین تمدن فیلسوفان وعارفان نقش برآزنده داشتند . (30)

ابن خلدون (31)اولین کسی است که تیوری انحطاط تمدن  رادرجهان اسلام مطرح کرد ، گرچه مسآلۀ انحطاط  درقلمروتمدن یونان درگذشته هم وجودداشت ؛ ولی درجهان اسلام برای اولین باربه وسیلۀ ابن خلدون مطرح شد . اودرکتاب " مقدمۀ تاریخ ابن خلدون " که به نام" کتاب العبر" ( کتاب عبرتها ) معروف است که مفهوم آن عبورازمفاهیم جزیی به کلی ورسیدن به نتایج تازه وفکرهای تازه میباشد. وی ازآنرواین عنوان رابرگزید که اوتنهاتاریخ نقلی رانمی نوشت ؛ بلکه اولین کسی بودکه فلسفۀ تاریخ راارایه دادوبرای استنتاج های تاریخی خوداز یک منطق وروش خاص تحلیلی وعقلی استفاده میکرد. وی دراین کتاب مینویسد: تمدن اسلامی پس ازرسیدن به اوج درکناررسیدن به علم ، هنرورفاه درنهایت به فساد کشانده شد . (32) وی این حرف رازمانی گفته است که مغول سرزمین های اسلامی راموردتهاجم قرارداده بود .

به نظروی یک تمدن زمانی به فسادمیگرایدکه رفاه زده میشود ومردمان آن راحت طلب وتنبل میشوندکه این همه باعث رکوددرجامعۀ اسلامی گردید.

پس ازحملۀ مغول به کشورماتمدن اسلامی ضربۀ جبران ناپذیری دید ودیوارهای آن فروریخت ،   طوری تلقی میشدکه ساختارهای آن  درظاهرپابرجااست ؛ ولی ازدرون پوسیده گردیده بود . این فروریزی وانحطاط تمدن اسلامی تاقرن 18ادامه داشت تاآنکه ناپلیون به مصرحمله کرد وازبطن این حوادث قهرمانانی درجهان اسلام سربلندکردند که درساختن دوبارۀ تمدن اسلامی نقش ماندگاری رابازی کردند. ازاثرتلاشهای  واختلاف های اینها بودکه باب تجدددرجهان اسلام گشوده شد.

شرق پس ازدوران تهاجم

پس ازتهاجم اروپا به شرق کشورهای شرقی تکان خوردند . این تکان مسلمانان راوادارنمود تابرای بازیابی وحفظ هویت خود دست به کارشوند . پس ازتهاجم تمدن  غرب در اکثر کشورهای اسلامی دوچهرۀ حقیقی وهویتی ازخودنشان داد که سیمای هویتی آن هماناپدیدۀ شوم استعماری آن بود که برای ربودن هویت فرهنگی ، تاریخی وملی شرق به ویژه کشورهای اسلامی چهره ازنیام برآورد. تمدن غرب دراولین تهاجم بامسلمانان حقیقت خودراکه همانا علم ، فلسفه وتخنیک آن میباشد که همراه باتهاجم چهرۀ خودرازودترنمایاند . چهرۀ شوم واستعمار تمدن غرب باعث شدتا درشماری ازکشورهای اسلامی چون ایران ،  مصروجاهای دیگرعلما مخالفت خویش رابا نظریه های اخباریون اعلان کردند. درایران ازعلمایی چون کاشف الغطاصاحب الجواهروبهبانی میتوان یادآورشد که مخالف جدی اخباریون بودند.

تهاجم غرب که ازقرن هژدهم به شرق آغازشده است وهنوزهم کشورهای شرقی دربرابرآن قراردارند ،  تهاجم هویتی نیزخوانده شده است ؛ زیراکه هدف اصلی این تهاجم ربودن هویت فرهنگی ، تاریخی وملی کشورهای شرقی درراستای به تحقیرکشاندن هویت شرقی هابودتاباازبین بردن هویت اصلی شرقیها راه رابرای پذیرش استعمار درکشورهای شرقی آماده بسازند. دانشمندان شرقی باقرارگرفتن دربرابر این تهاجم واداربه ابرازهویت شدند وناگزیرگردیدندتا برای اثبات هویت خود کاروتلاش نمایند. اینگونه تلاشها زمانی موثرمیباشند که ازپشتوانۀ نیرومند فکری برخوردارباشند. تاهویت باباری ازحقیقت دربرابر تهاجم ازشکست حتمی رهایی یابد.  برای رسیدن به چنین هدف تلاش شدتا حقایق ماندگار ، موثر، جامعه سازوانسان سازی قافله سالارابرازهویت گردد. تلاشهای پیگیر، موثرومفید البته در موازات  تولیدات  فکری ناب وبکرمیتواند ماراازشکارحتمی تهاجم نجات بدهد ودرغیراینصورت شکارحتمی تهاجم خواهیم شد.

روشهای منفی برای ابرازهویت فاجعه آفرین است

 

درصورت عدم تلاشهای موثر، سازنده ومفید شاید ابرازهویت ویااحیای هویت به گونه های منفی بروزنماید ودرآنصورت خطراتی رامتوجه شرقیها خواهدگردانیدکه عواقب بحران زای آن حیات بشری راموردتهدید قرارخواهدداد. چناچه گفته میتوان که بنیادگرایی (به تعبیرغرب ) به شیوه های منفی آن یکی ازروشهای ابرازهویت  است . دراینجابحث برسرآگاهانه بودن ویاناآگاهانه بودن آن نیست ؛ زیراکه بحث نامبرده سرنخ درازی دارد. 

استفاده ازشیوه های منفی برای اثبات هویت یااحیای هویت راه رابرای حملۀ هویتی دیگران فراهم میکند که بایافتن ودرک نفاط ضعف میتوانند ، هویت مارامورد حمله قراربدهند.  دراینصورت دشمنان مجال مییابندتا افکارخطرناکی رادرزمینه ارایه کنند. چنانچه نظریۀ " برخورد تمدنهای هانتینگتون " برهمین مبناپیشکش شده است که تمدن اسلامی راموردحمله قرارداده است که میگوید: " تمدن اسلامی صرف یک هویت است وبااین تمدن باید برخوردهویتی کردوآنرافروشکست " . (33

اینگونه افکارافراطی سبب میشودکه شماری دربرابرآن عکس العمل جدی نشان بدهند وبرای نفی کلی تمدن غرب بپردازند وبرای برحق گردانیدن هویت خود همه نیرورابرای ابرازهویت به کارگیرند ؛ درحالیکه نظریۀ دانشمندانی چون " هانتینگتون" شماری راترغیب میکندتاسیاستهای ویرانگررانصب العین خود بسازند. دانشمندان بدین باوراند که ارایۀ همچواندیشه ها راه رابرای نابودی جهان میکشاند تاشماری باجبهه گیریهای خطرناک به چنان حادثه آفرینیها بپردازند که فاجعه هایی چون یازدهم سپتمبررابه بارآورند. حودثی که طراحان وحامیان اندیشه های هانتیینگتونها راشگفت زده ووحشت زده میگرداند وچنان آسیب پذیرشان میسازدکه منتج  به فاجعه آفرینی های هولناکی چون لشکرکشی امریکا به عراق وجاهای دیگرمیشود.

همین اکنون دهها نظریه دربرابر تیورن" هانتینگتون  " درحال شکل گیری اندوشماری هم ازقبل ارایه شده اند. هرگاه این نظریه ها سازنده باشند جهان رابه سوی ثبات ودرغیرآن آشوب رادرجهان برپامیدارند. اندیشه های هانتینگتونی نه تنها راه رابرای گفت وگوی تمدنهاوفرهنگها میبندد ؛ بلکه مرزهای  ناشکننده ییرا دربین تمدنها ایجاد مینماید که داعیۀ جهانی شدن راکه اگرواقعیتی داشته باشد ، شدید زیرسوال میبرد.

اینگونه اندیشه ها برخوردهویتی تمدنها راچنان تند میگرداند که حقایق سرشارومالامال ازارزش تمدنها ناشناخته وسترون باقیماند. دراین حال دانشمندان به عوض جستجوی عناصرخوب وسازندۀ تمدنها بیشتر برای یافتن عناصرمنفی آن میپردازندکه اینگونه گرایشها زمینۀ نزدیکی فرهنگهاراازمیان میبرد وبردشمنیها وکینه توزیها ی فرهنگی می افزاید؛ به گونۀ مثال : تمدن اسلامی که دوران شگوفایی وسیالیت راسپری کرده است که حقیقت های غیرقابل انکاری رابرای جامعۀ بشری تقدیم کرده است ودربعضی موارد قربانی همچو نظریه های کینه توزانه شده است ؛ درحالیکه  اینگونه اندیشه ها بارفکری بیشتررابالای آنانی میگذاردکه درراستای ارایۀ حقایق تمدنها تلاش میورزند.

ایجاب حرکت جدید برای برای شناخت هویت

برای رهایی ازگرایش های ویرانگرفکری چگونه میتوان عمل کردتا حرکتی تازه ایجادنمود واین چرخ  رادوباره به سوی سازنده گی به حرکت درآورد . برای دستیابی به چنین هدفی اول باید دووجۀ هویتی وحقیقتی اسلام راازیکدیگرجداکردوباتوجه به وجۀ هویتی تمدن اسلام ، وجۀ هویتی روبه غروب آنراکه همانا درونمایه وحقایق ماندگارآن میباشدکه موردغفلت قرارگرفته است بایددوباره بازتاب روشنتر داده شود وسیالیت آن برملاگردد تاراه برای ازسربرآوری اسلام حقیقی فراهم گردانیده شود .

ازهمین رواست  شماری ازمتفکران مسلمان تشویش دارندکه مبادا بابه انحصاررفتن  فقه اسلامی  و تفسیرآن درچنگال روحانیت ، مجال دستیابی دیگران به منابع اصلی دین ازدست برود . این سبب میشودکه  دانشمندان اسلامی غیرروحانیت  نتوانندبه  تفقه واجتهاد درقلمرودین اسلام بپردازند واین حالت به رکودفکری می انجامد  . درحالیکه تفکردردین به قول پیامبراسلام درجۀ بزرگی دارد واندیشیدن درمورد دین ویا دیگر خلقت های الهی درهستی برابر به هفتادمرتبه عبادب خوانده شده است  . شماری ازدانشمندان بند شدن اجتهاد درقلمرودین اسلام راپس ازقرن هفتم به دلایل نامعلوم ازجمله علتهای رکورفکری دراسلام میدانندکه پس ازآن تحرک فکری درمسلمانان ازمیان رفت. هرگاه محدودیتهای دیگری برای تفکردردین وضع شود ، طبیعی است که دایرۀ انجمادفکری دراسلام هرروزکوچکترمیگردد. درحالیکه تفقه دردین خداوند برای هرمسلمان بدون درنظرداشت هرگونه قیدی امرلازمی است ؛ درحالیکه اینگونه  افکارانحصارگرایانه دراسلام آنای راازتفکر دردین بازمیداردکه عمری مطالعه کرده اند وازعلوم وفلسفۀ متداولۀ زما ن خودنیزآگاهی دارند.  چنانچه داکترعبدالکریم سروش(34) دراین باره نوشته است : " دین مهمترازآن است که به روحانیت سپرده شود ؛ زیراکه روحانیت متولی عوام مردم است ودیگران دنباله روروحانیت نیستند. دیگران نیزمیتوانند خودرابطه باخداوند رابه تجربه بگیرند" . دراسلام هردینداری میتواند به صورت مستقل تجربۀ دینی داشته باشد وبدون عبورازمسیرروحانیت رسمی وغیررسمی برای دستیابی به مفاهیم والای دینی تلاش نماید ؛ زیراکه اسلام دینی است خردگراومتمایل به دریافت حقیقت کامل . ازهمین رواست که دراسلام پس ازکتاب ، سنت واجماع برای عقل اعتبارزیادی داده شده  است  و  شریعت عقلانی بازخوانی متون معتبرشریعت رامبتنی برمبانی عقلی میداند تانه تنهاازمتون شرعی مفاهیمی راکشف کندکه بنا برعدم ناسازگاری بافرهنگ گذشتگان موردبی توجهی علمی وعملی فقهاقرارگرفته است ؛ بلکه مفاهیم جدیدی راکشف کندتااستقلال عقلی رابراساس " اصاله الاباحۀ عقلی "  ( دراصول اندیشیدن ازطریق عقل مباح قرارداده شده  است ) به اثبات رسانند. این معقوله به اثبات میرساندکه عقل درقلمروتفکراسلامی جایگاۀ خاص وویژه یی دارد. ازهمین روعقل رادستیارنزدیک وحی الهی میدانند.

هرگاه به متون معتبردینی رجوع شود ، بابهای جدیدی ازتفکر برای غنای حقایق دینی درسایۀ عقلانی ترساختن شریعت درهمه عرصه ها ی اقتصادی ، سیاسی واجتماعی گشوده میشود . توجه به این اصل طرح قرائت های مختلف ازدین راتوجیه پذیرمیگرداند. لاکهای منجمد وقشری دردین رامیشکند وقرائت های مختلف ازدین راازانحصارقشری محدود بیرون میکشد وتفقه دردین راسرشارازعظمت معنوی وحقایق پرورمینماید. دربرابر قرائت های مختلف ازدین آنانی مخالفت میورزندکه به آرزوی ریختن آب بحردرکوزه یی دین وارزشهای آنرادرکالبد تنگ اندیشه های  خودعقیم ومحصورنمایند.  این روش خطرناکتر ازهربرخوردی نسبت به متون دینی میباشد ؛ درحالیکه قرائت های مختلف ازدین سیالیتی است که دین راازرکود وانجماد بیرون میکشد وتحرکات جدیدی رادردایرۀ تفکر دینی به پیش میکشاند.

ازهمین رواست که برخورد روحانیت قشری وروشنفکرسکولررادربرابر قرائت های مختلف دینی یک سان ارزیابی میکنند ؛ یعنی هردومنکرقرائت های گوناگون ازدین اند ؛ درحالیکه قرائت های مختلف ازدین نه تنها برغنای دین می افزاید ؛ بلکه زمینه های اندیشیدن درچهارچوبۀ دین رانیزبارورترمیگرداند . اینها هراس دارندکه با عام شدن تفکر درقلمرودین ، بساط تیکه داران ودلالان دینی به کلی جمع خواهدشد ودرصورتیکه تفکر دینی مجال پروبال گشودن رادریابد وعام گردد. دراینحال به منافع آنهابرخواهد خورد ویاشایدهم  قشریون هراس ازاین داشته باشند که باعام شدن تفکر دردایرۀ دین یکنوع انرشیزم ودرهم وبرهمی درتفکردینی رونماشود . به هرحال هرچه باشد ، یک امر مسلم است که ازنتیچۀ اندیشه هاجرقۀ پیشرفت بیرون میجهد وهم قرائت های گوناگون از تمدن اسلامی ازروح حقیقت پسند آن نیز پرده برمیدارد. یاهو

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت