مهرالدین مشید

کابل، افغانستان

 

سردرگمیهای سیاسی درکشورقامت بلندسیاست راهرروزخمیده ترمیسازد

 

نویسنده  : مهرالدین مشید

 

سردرگمیهای سیاسی درکشورراه رابه چاله های پیجیده ترازتارهای عنکبوت میکشاندوشماری رافرصت میدهدتاپندارهای موهم خویش راحقیقت جلوه دهند

تاریخ مبارزات هرملتی دارای نشیب وفرازوپرازپیچ وخم های دردبارودشوارمیباشدکه  درهرپیچ وخم آن  ده ها وحتاصدهاانسان مظلوم درخاک وخون میتپند وفریادهای درگلوشکستۀ آنهاهرگزفریادرسی ندارند.  ستمزده ها دراین معبر دردناک  باچشمانی اشک آلودوماتمدارمردانی رابه تماشامیگیرندکه ازحماسه آفرینیهای شکوهمند وجانفشانیهاخستگی ناپذیرآنهابه نام ونان رسیده اند. مقامهای بلندی رابه تجربه گرفته اندودردنیایی ازبیدردیهاوبیتفاوتیهاوباپشت پازدن به همه ارزشهاازروی لاش های این مظلومان عبورمیکنند وتنهاباریختن اشک تمساح بااین قربانیان احساس همدردی نشان میدهندوبس.این همه بی اعتناییهادربرابر ارزشهایی صورت میگیردکه به خون مظلومترین انسانهای روی   زمین آبیاری شده اند ودرخت تنومندهویت دینی واقتدار ملی وتاریخی کشوری رابه باروبرگ نشانده اندوآن همه پابرهنگان بی نام ونشان راصاحب نام ومقام گردانیدند ؛ ولی حیف وهزاران افسوس که اینها نه تنهابه خون شهداوآرزوی شهداکه روح ستیزندۀ آنها  برای همیش گواه برتاریخ است ودرصحنۀ نبردحق وباطل تاریخ حضورجاودانه داردخیانت کردندومیکنند ؛ بلکه بزرگترین وپرعظمت ترین ارزشهاراقربانی کاخی ، ویلایی ، اسپی ، موتری ویاچیزهای دیگرفروترازاین هانمودندوبابه بادفرا موشی گذاشتن پیام ابدی رهایی بخش  شهید راۀ خودراازتوفان متلاطم وامواج مست وخیزان جداکرده اند ودرساحل آرام خزیده اند وبرای سرمایه های بادآوردۀ  خود فخرومباهات مینمایند. ازهمین رواست که گفته اند شیهد ذورق شکسته تاریخ  است وتنهاآنانی توان لنگراندازی دراین امواج خروشان رادارند که"برمصداق این بیت " ماهیچ نداریم  وغمی هیچ نداریم    ما کرچ کلاه وغم دستارنداریم  " وارزشهای عزیرادربرابرنقدبه معامله نمیگذارند ونسیه راولوکه   زودرس هم  نیست دربرابرپول وقدرت به معامله نمیگذارند. چنان ازعزت نفس ومناعت قلبی برخورداراند که به قول شاعرنامدارزبان دری سنایی بلخی  " چه حاجت که نهی زیرپای قزل ارسلان    مراین قیمتی درلفظی دری را  " ویابه گفتۀ شاعروداعی بزرگ فاطمیهادرخراسان حکیم  ناصرخسروبلخی " من آنم که درپای خوکان نریزم       مراین قیمتی درلفظی دری را" . این مردان وارسته تاریخ رابه شانه های خونین خویش ازعصری به عصری وازنسلی به نسلی حمل میدارند ودرواقع سازنده گان واقعی تاریخ اند ؛ ولی این مردان تاریخ سازباوجودآنکه دردگرگونیهای  بزرگ اجتماعی نقش کلیدی دارند وباکاروپیکارخویش نه تنها کشوری ؛ بلکه جهان رادگرگون میسازند ومناسبات جدیدگسترده ییرادرحوزه های گوناگون سیاسی ، فرهنگی ، اطلاعاتی وارتباطاتی برقرارمینمایند . باتاسف که خوداین مردان جامعه ساز بنابردلایل مختلفی خوددرصف اولین قربانیان تحول نامبرده قرارمیگیرند .

ازهمین رواست که تاریخ رامبارزۀ خستگی ناپذیردادبابیدادخوانده اند ، دادباهمه شهکاری هایش درپایان برهه یی ازنبردحق طلبانه درچنبرۀ بیدادمی غلطد. دراین زمان بیدادازآستین دادسربیرون مینماید ، برسکوی خلف خودتکیه میزند، ازلحاظ کمی وکیفی نیز دچاردگرگونی میشودوسیمای خودرانیزعوض میکندودادبه شکل ناجوانمردانه یی سرکوب مینماید.

هرگاه بزرگترین تحولات وانقلابهای جهان چون انقلاب فرانسه وانقلابهای دیگرمعاصررامورددقت قراربدهیم ، به خوبی میابیم که چگونه بزرگترین تحولات وانقلابهای اجتماعی به انحراف کشانده شده اندوپایمردیهای رادمردانی به هیچ گرفته شده اند. پس ازانقلاب کبیرفرانسه دیده شدکه چگونه انقلابیون راستین به زیرگیوتین افتادند وسخت مجازات شدند. درروسیه استالین چگونه انقلابیون 17 اکتبرروسیه رابه جوخه های اعدام کشاندوانقلابیون  درچین به صورت فاجعه باری قربانی انقلاب فرهنگی مائو تسه تونگ گردیدند وزیرشعارانقلاب فرهنگی صدها انسان موردتصفیه قرارگرفتند. به همین گونه نمونه های دیگری رامیتوان درجهان سوم ازمصرتامراکش وتونس والجزایروازچین تاپاکستان ازآنجاتاافغانستان وکشورهای آسیای میانه به مشاهده گرفت . هرگاتحولات تاریخی  هریکی ازکشورهای نامبرده رادقیق موردارزیابی قراربدهیم ، به زودی آشکارمیگرددکه چگونه درتحولات سیاسی ملتهای نامبرده توده های مردم سهم واقعی داشتند ؛ ولی درآستانۀ پیروزی هاانقلاب به بیراهه کشانده شدند وازمسییراصلی اش که هماناتحقق نظام عادلانه انسانی است منحرف گردیدند.

ازعقب درفش های خون چکان مجاهدان وآزادی خواهان راستین مردان نامحرمی سربدرکردند وانقلاب وارزشهای  آنرایکسره به انحرا ف کشاندندوبزرگترین ارزشهاراقربانی اهداف مقطعی وزودگذرنمودند.

هرگاه تحولات بزرگ اجتماعی کشورها بادیدی جامعه شناسانه موردارزیابی قراربگیرد وبه تحلیل گرفته شوند ،   علل وعوامل  زیادی خودنمایی میکنند که دربه بیراهه کشاندن انقلاب درهرکشوری به گونه های  متفاوت نقش داشته اند. ازجمله  عوامل استعماری ، نیمه استعماری ودرمجاورت استعماری آنرامیتوان به خط درشت نشانی کرد وعلتهای دیگری چون ضعف رهبری  و تکرویهای آزمندانۀ رهبران  به ویژه درجهان سوم ، ناآگاهیهای لازم سیاسی واعتقادی ، ندانستن تاکتیک های درست مبارزه ، ناهماهنگیهای مبارزاتی ، تضادهای سلیقه یی میان رهبران ، قشری گرایی وسنت ناشکنی ، ناتوانیهای فکری ، نبودبالنده گی فکری ، عدم ارایۀ قرائت های جدید ازاندیشه های سیاسی واعتقادی ، خودداری ازتجربه های مبارزاتی دیگران ، ضعف درانتخاب تاکتیک های مبارزاتی ، خودمحوری های سیاسی واعتقادی ، تحمل ناپذیریهای سیاسی وفرهنگی ،  چسپیدن به عناصرصامت وخاموش فکری ، گرایشهای تفسیرناپذیری اصول فکری وچیزهای دیگرازاین قبیل را به مثابۀ زخم ناسوری درفراه راۀ مبارزاتی ملتها به ویژه ملتهای جهان سوم میتوان دریافت.

دراین شکی نیست که جنبشهای سیاسی واعتقادی درجهان سوم هریک به دشواریهای خاصی مواجه اند وهرگاه ویژه گیهای هرکدام به صورت ریشه یی موردارزیابی قراربگیرند. خواه ناخواه به عناصری ازمشکلات آنها میتوان پی بردکه دربالاذکرشده و مشی مبارزاتی آنهارابه نحوی دچاراختلال نموده است .

بحث برسرکمیهاوکاستیهای مبارزاتی نهضتهای جهان سوم به ویژه کشورهای اسلامی ازحوصلۀ این مقاله بیرون میباشد ؛ ولی اینقدرمیتوان اشاره کردکه دشواریهای مبارزاتی جنبش هادرجهان اسلام باوجودیک سلسله تفاوتهابنابردلایل همسانیهای اعتقادی و فرهنگی ازویژه گیهای مشترکی برخورداراندکه این ویژه گیهای مشترک به نحوی ازاختلافات آنهانیزبه گونه یی پرده برمیدارد.

هرگاه شیوۀ مبارزاتی یکی ازجنبشهای اسلامی رابه صورت دقیق موردتحلیل وبررسی قراربدهیم . به گونه یی به وجوۀ مشترک اختلاف وتوافق آنهامیتوان پی برد.

دراین مقاله تلاش شده است تابحث روی مبارزات جنبشهای سیاسی وفکری کشوردرسه دهۀ اخیرمتمرکزگرددوتاحداقلی از کمیها وکاستیهای آنها برملاگردد. یکی ازویژه گیهای کلی جنبشهای کشورگرایش به سوی افراطیت است ، افراطیت چپ وافراطیت راست . درسه دهۀ اخیر اکثرجنبشهای سیاسی کشورازهمچوخصوصیت برخورداربوده اند  وهرگاه حرکتهایی درخط میانه هم حرکت نموده اند ، حرکت شان شکننده وگازانبری بوده است   . افراطیت راست به گونۀ افراطیت چپ یامتمایل به افراط سنتی وقشریگرایانه میباشد ویامتمایل به افراط نوخواهانه زیر عنوان انقلاب اسلامی . اولی آنقدرافراط میکندکه به چیزی بالاترازریش ، دستاروچماق باورنداردواسلام رابا همه زیباییها وساده گی های ارزشی اش درحوزه های گوناگون زنده گی درپای دیدگاه های خشک وخالی ازمحتوابه نام سنت قربانی میکندودومی باکم توجهی به نیازهای زمان  سواربرتوسن احساسات گویی عقل رادرپای عواطف ذبح شرعی مینمایندوباکم توجهی به بنیادهای فکری واصول ومبانی اعتقادی وباسردادن شعارهای انقلابی وآشتی ناپذیرانه دین رادرپای شریعت صامت وناتفسیرشده  به  مسلسلهامیبندد ، بااتخاذمواضع تندوسازش ناپذیرهرگزتمایل نداردتاازلاک های فکری منحصربه فردخودبیرون شودوحتادربعضی مواردباسنتگراهای افراطی هم آویزمیگرددوهمصداباآنهافتوای استشهادی راازناگزیریهاسرمیدهد. درحالیکه شناخت شرایط باتوجه به مبانی دنیی مبنی برشناخت آگاهانۀ واقعیتها تاتسلیم پذیری های ناآگاهانه وخلاف  مشی عقل ورفتن درچنبرۀ منطق جبری بامبانی فکری سازگاری داردومخالفتهای منطقی وعقلی رادربرابرتندرویهای ویرانگروتوجیه ناپذیربرمی انگیزد؛ ولی شمارزیادی ازجنبشهای کشوربا بی توجهی به اصل روش شناختی که بامنطق خردگرایانه نیزسرسازش داردو باچماقهاوتفنگهابردست بابریدن سروپای شریعت به چوگان افراطیت دوگام بعدترازعقل  وپیشترازاحساسات گام برمیدارد.

افراطیت راست به مثابۀ افراطیت چپ نه تنهادرطول ؛ بلکه درعرض هم درچاله یی از خودمحوریهای ناعاقبت اندیشانه چنان هیجانی شده  است ودراوجی ازاحساسات باچماق ومسلسل بروی ازخودبیگانه حمله ورمیشودکه باعلم کردن دفاع ازمظلومین نه تنهاآرمان محرومان عالم رازیرسوال برده است ؛ بلکه دررویاروییهاوزورآزماییهاپیش ازضربه زدن به ظالمان کمرمظلومین راازپشت میبندد.

حرکتهای سیاسی درکشورمادستخوش تحولات خطرناک وغم انگیزی اند ، ناملایمات درکشورراهرروزپیشترازروزدیگر دشوارتر وبحرانزاترمینمایندوآشکارمیسازندکه سیاستمداران ماآگاهانه وناآگاهانه درچنبرۀ مافیاهای سیاسی ، اقتصادی وحتاایده ئولوژیک گیرمانده اندوناگزیرانه بازی بادم اژدهارا درپیش گرفته اند. جالب اینکه بازی بادم اژدهاراباسرنخی به بازی گرفته اندکه راۀ هردوبه یک منزل میپیوندد. سناریونویس وبازیکن هردوازیخن واحدی سربلندمیکنندوبرای فریبهای تازه تربازی راچنان تردستانه به تماشاگذاشته اندکه مردم رادارند" هپنوز" (سلب اراده ) مینمایندتابرای بردهر دویعنی طراح وبازیگرهیاهوبه راه اندازند وچک چک نمایندودرنتیجه درمیان چک چکهای باخت خودرادرسیمای خنده های زهرآلودبه جشن میگیرند. آشکاراست که دراین بازی برندۀ اصلی کیست ! برندۀ اصلی مافیاهای رنگارنگ قدرت ، ثروت وبلعمباعورباهفتادپاوهفتادسرودم و به یک حرف قابیل تاریخ میباشد.

 وارثان وسازنده گان  واقعی تاریخ یعنی هابیلیان زمان ( توده های مردم ) باید بدانندوراۀ خودرادرست انتخاب کنند، آگاهانه قدم بردارندوآگاهانه تصمیم بگیرندوعمل نمایندتادیگرفریب این شغالان وروباه های مکاررانخورندودرانتخاب خویش این اصل رادرنظرداشته باشند؛ که" آزموده راآزمودن خطااست "ودوبارازیک سوراخ مارگزیدن دلیل آشکار ضعف ایمان وکندی آگاهی است.

باتاسف که شماری زیادی ازجنبشهای مادرچاله یی ازازتعبیرهای متفاوت اید ئولوژیکی فرورفته اندوبااتهام بستن بریکریگرنه تنهاجادۀ مبارزه راپرپیچتر گردانیده ند؛ بلکه راه های همواری راکه درپیش روداشتند، آنراهم پیموده نتوانستندوباازدست دادن فرصت های خوب ازهدف دورترشدندکه حتادرشماری ازمواردجاده صافکن سیاستهای استعماری گردیده اند. گاهی براتهام بندی نسبت به یکدیگرآندرافراط میکنندکه بامقدم شمردن اهداف زودگذروبی توجهی به ترفندهای استعمار ،استبداد واستحمار اهداف بلندمدت رابه بادفراموشی میسپارند. این بی توجهی هاقربانیهای جبران ناپذیری رادرپی داشته است که ناگزیر نسلهای بعدی بهای گزافی باید برای آن بپردازند.

خودمحوریها ، خودبزرگ بینیهاودیگرنپذیریهاکاررابه جایی رسانیدکه بازی بادم اژدهارانیزکم بها گرفتند ؛ ولی این اژدهابودکه کاررایکسره کردوباچراغ سبزنشاندادن به گروهی برکشیده گی های گروهی میان گروه هابیشترافزوددوفاجعه آفرید. باتاسف که امروزفاجعه فراترازآنچه تصورمیرفت پارافراترگذاشته است وبزرگترشده میرودوبه بحران عظیم اجتماعی وسیاسی مبدل میشود. بحرانیکه درآتش آن به اصطلاح تروخشک میسوزد؛ زیراکه بحران دوست ودشمن را نمی شناسد، هرچه که پیشرویش می آید ، آنراطعمۀ حریق میسازد. ازاین بحران آنانی بیشترسودمیبرندکه چهرۀ اصلی خودرادرزیرعباوقبای جهادومبارزه پنهان کرده اندوآدمهای موقع شناسی اند که برای منافع خودخوبترقدرت اندیشیدن رادارندتابرای منافع مردم .بامهارت خاصی که دارند توانسته اندتادین راسپر خوبی برای برآورده شدن امیال شخصی خودبسازند. دینداری راباثروتمندی وقدرتمندی به عوضی گرفته اندوسیاست راراۀ رسیدن به قدرت وثروت تعبیرکرده اند. درواقع نه تنهاسیاست رادرمعرض تجارت گذاشته اند ؛ بلکه سیاست وتجارت رایک گونه تفسیر میدارند. سیاست اسلامی واسلام سیاسی رابه جای یکدیگرتلقی کردده اند ودرنیتجه سرنوشت دردباری رابر مردم رنجدیده وبلاکشیدۀ مارواداشته اند. این تاجران سیاسی باآموختن هنرسیاست برای بدست آوردن ثروت وقدرت چنان مهارت پیداکرده اندکه گویی رمزورازجستن  به قلۀ قدرت راخوب میدانند. فکرمیکنندکه ملت راگول زده اند وباتکیه کردن برکاخهاوویلاهای غضبی بیدردانه میجنبند وچون آمیب مهارت عجیبی برای کشیدن  پاهای کاذب برای رسیدن به پلۀ قدرت رادارند. چنان ازمردم فاصله گرفته اندکه حتادرچهاردیوارهای طلایی باوجود داشتن تفنگداران ماهریکه به اصطلاح "قران افغانی " رادرسوراخهای موش هم اگرپیداشود، شکارمینمایند ، هنوزهم احساس  آرامش ندارند. دروازه های خودراچنان برمردم بسته اند که حتاحامیان ومتولیان بارگاۀ خودراهم به خوددشمن میشمارندوسخت درآتش دردوجدانی میسوزند . این سؤ ظن هاناشی ازگرایش های افراطی آنهابه زنده گی پرتجمل است که زنده گی پرتجمل چون کابوسی برای آنهاگردیده است که نه تنهاخودازآن وحشت میکنند ؛ بلکه نزدیکترین کسان خودراهم رقیبی آشتی ناپذیردربرابرخود برمیشمارندوچنان درهاله یی ازوهم وهراس پیچیده اندکه نه تنهاتوان تشخیص وتفکیک ازخودوبیگانه راازدست داده اند؛ بلکه درزیربارشکنجۀ وجدان چنان هرآن خوردوخمیرمیشوندواحساس زبونی میکنندکه درهالۀ این احساس زبونیهاهمه چیزراتیره وتار می بینندوقدرت شناخت خودوبیگانه راهم ازدست داده اند. چنان ازخودبیگانه شده اندکه خوابهای پریشان ورویاهای آشفتۀ خودراحقیقت پایداروپذیرفتنی می پندارندوآنانی رابه بادتمسخرمیگیرندوگمراه میخوانندکه عمری برای احیای ارزشهای حقیقی درجامعه وتاریخ قربانی داده اند وحقیقت رایگانه معیاری برای سره وناسره کردن ارزشهای واقعی  میداننند. شکی نیست که به قول" مهاتما گاندی" حوادث مکتبی است که دردبستان آن مردانی آبدیده وپرورش میشوند، قدبرمی افرازندودرجامعه ظهورمینمایند؛ درحالیکه ظهوراشخاص تنهاکافی نیست و تنها به جنبۀ ظهورافرادنباید اندیشید ، چگونگی   پندار، گفتاروکردارآنهارابایست به تحلیل گرفت وبعددرموردشثصیت آنهاقضاوت کرد. حوادث مکتبی است که گاهی به یکباره گی انسانرامیسازدوچنان آغوش بازمکندکه مردانی راۀ هزارشبه رادریک شب درآن میپیمایندوبزرگ وبزرگتر میشوند وبه قول فلاسفۀ یونان درحجم زمان دمیده میشوند؛ ولی به این بزرگیهانبایدبسنده کرد؛ زیراآنانیکه به صورت شگفت آوردرجامعه خروج مینمایند ، بعیدنیست که به صورت حیرت آوری درطلسم حیرت فروافتند وروبه زوال نمایند.

ازاینرومحک راخوب باید سنگ زدتامبادامس راطلانشان بدهدوطلارامس ؛ به قول رضابراهنی هرگاه طلادرمس جلوه کند باکی نیست ، وای برآنکه مس به عوص طلاجلوه نماید وهمه سکه هاقلب گردد ، دراینصورت ارزش طلاهم زیرسوال میرود؛ بنابراین  بیرون شدن اشخاص ازمتن حوادث بستگی  به ظرفیت آنهادارد.

بیرون شدن افرادازمتن حوادث بستگی به ظرفیت آنهاداردوسنگ محک ظرفیت اشخاص پندارنیک ، کردارنیک وگفتارنیک است . هرگاه این اوصاف درشخصی به کمال برسددراینصورت نه تنهاخودمحک میشود، برای هرسنگی ؛ بلکه محک آزمون هم میشود. اگرصفات نامبرده درانسان به کمال برسد، به مقام انسانی عروج مینماید واین حرف تحقق راستین مییابدکه حقا دردبستان حوادث  مردان نام آوری پرورده میشوندکه نه تنهازمینیان ؛ بلکه آسمانیهاهم به آنهافخرومباهات میکنندوراه آنان به صورت قطع ازآنانی جدااست درهمچودبستان پرورده شده اند؛ ولی به دلیل نداشتن ظرفیت های سرشارانسانی صفات حیوانی درآنهارشدمینماید، علایق حیوانی درآنهاافزایش مییابدوبه زنده گی لجنی رومی آورند. دراینصورت ارزشهای معنوی ازروح سرگردان آنهابه پروازدرآمده وناگزیرمیشوندتابه زنده گی ذلت باردرکاخی وویلایی دل خوش نمایند.

چه مصیبت بارترازاین خواهدبودکه همچواشخاصی به مقام  رهبری جنبشی تکیه نمایند. دراینحال سرنوشت ملتهادرچنگال همچوانسانهای فاجعه آفرین وبحران سازکه شکوهمندترین ارزشهارادرزیرسم هوسهای اشباع ناپذیرخودبه خاک وخون یکسان مینمایند، به کجاخواهدانجامید . سرنوشت ملتهاچون قوغی زیرخاکستردرزنجیرسیاستهای خونین آنهافرومیرودوالتهاب آلودبه مثابۀ خشمی درطوفان فروترمیشود. باتاسف که سرنوشت ملتهای جهان سوم  درچنگال چنین افرادی اسیر است وفریاددر گلوشکستگا تاریخ را درزیرانگشتان آهنین خویش خفه مینمایند. بدبختانه که روندمبارزات فرسایشی درکشورهایی چون افغانستان بخت چنین اشخاصی رابلند نگهداشته است وفرصت رابرای آنانی مساعرگردانیده است که عمری درپی نام ونان نشسته بودندوازبخت بدمظومین به کام خودرسیده اند.

شماری از کارشناسان علت اساسی سردرگمی های مبارزاتی نهضتهای اسلام راچه به اصطلاح افراطی وچه میانه رورادرنبوددوکتورینهای مبارزاتی منسجم میدانند. ازاینروجنبشهای نامبرده نتوانسته اند ، به استراتیژی معین وآشکاری  نایل آیندتادرروشنی آن تاکتیک های مبارزاتی خودرادربلندمدت تعیین نمایند. دراینصورت درازراۀ مبارزه راآسانترمیپیمودندوازمیزان پراگنده گی های آنهاکمی کاسته میشدوهم فاصله هامیان آنهاکمترمیگردید ؛ ولی برعکس اینها بنابرنبودبرنامه های روشن وقابل عملی نه تنهادرتاکتیک دچاراختلاف شدند ؛ بلکه دراستراتیژی هم ازیکدیگرفاصله گرفتند . بنابراین نهضت های اسلامی نه تنهادرتاکتیک دچاراختلاف گردیدند ؛ بلکه درخلای عدم استراتیژی واحدبیشترپراگنده شدند. این پراکنده گی نه تنهاراۀ هرکدام راجداجداگردانید واختلافات میان آنهاراگسترده ترگردانیدکه واردکردن اتهامات بریکدیگرچون باری گرانسنگ شانه های خمیدۀ آنهاراخمیده ترگردانید.

ازهمین رواست که نهضتهای اسلامی ازدیری بدینسودرظرف گداختۀ اختلافات داخلی  میسوزندودرترازوی ناباوریها سبک وسنگین میشوند. چنان درگیرمنازعات اندکه ازکوبیدن یکدیگرهرگزدریغ نمیورزندوخودراچوب  سوخت آتش استعمارگردانیده اند. دشمنان آنهاتوانسته اندتاازاین اختلافات آنها به نفع خودبهرۀ کافی بگیرند ، درصفوف آنهارخنه کرده اند وچنان آنهارابه جان هم انداخته اند وهریک رابه بهانه های گوناگون یکی پی دیگری ازصحنۀ سیاسی بیرون میرانند. وبه وسیلۀ چوگان سیاسی به اصطلاح ازمیدان بازی" نک اوت" شان مینماید.

این رویارویی استعمارگران جهانی درسیمای استعمارجدیدبه یاری تبلیغات پرزرق وبرق سرمایه داری به ضدمحرومان گیتی هرروز گسترده ترمیشود. این برخورد غرب دربرابراسلام شماری ازنهضتهای اسلامی رابه خشونت کشانیده است که خشونت آفرینیهابه گونۀ دیگری اهداف انسانی آنهاراسخت خدشه دارگردانیده است وآرمانهای ملیونهاانسان مظلوم رادرهاله یی ازپرسشهای پاسخ ناپذیرزیرسوال برده است.

اوضاع سیاسی جنبشهادرکشورماازاین هم بدتراست . جنبشهای  چپ وراست  درکشوربه بیراهه رفتند. یکی تاسرحدفاجعه آفرینی های مرگبارودیگری تاخشونت آفرینیهای وحشتباربه پیش رفتند. اولی درهاله یی ازتبلیغات سؤ همراه باانتقامجوییهاوهم آلوددراسارت سیاستهای توسعه طلبانۀ شوروی سابق افتادکه دوستی باانسان شوروی وآستان بوسی کرملین رابرتروبالاترازهرنوع حق انسانی وکرامت اوبرشمردندوعدالت وآزادی راقربانی دوستی انسان شوروی گردانیدند. ریختن خون فرزندان افغان رادرپای اهداف شوروی نه تنهامباح پنداشتند ؛ بلکه بی عزتی به مردوزن افغان رابه کجاهارسانیدند وجوخه جوخه به اعدام کشانیدن هزاران انسان وایجادکشتارگاه های مخوف زیرنام "پولیگون " را تنهابه خاطرادای حق دوستی به انسان شوروی مشروع دانستندودراین راه انقدرافراط کردندکه نه تنهابه فلسفۀ اجتماعی مارکسیزم جفاوخیانت کردندوهرگاه درفلسفۀ اوجای لرزانی هم برای انسان وجودداشت ، آنراازسکویش به کلی به زیرانداختند ومارکسیزم راراهی موزیم تاریخ گردانیدند. ایده ئولوژی مارکسیزم راچنان ازسکوی بلند "نان ، خانه وکالا" به زیر سقوط دادندکه سالهاوحتاقرنهابعدهم برای قرائت جدید آماده نخواهدشد. دومیهادرهاله یی ازاحساسات ارزشهای ماندگاراسلام رابه مسخره گرفتند وحتاوحی وعقل رادرآزمون  ناباوریهانیزبه تجربه گرفتند . بااینکاریاراۀ خشونت وتشددرادرپیش گرفتندویادرشبه سازیهاچنان افراط کردندکه بدون پی بردن به ارزشهای حاکمیت مردمی ودموکراسی وآزادی های انسانی به مثابۀ دواتشه ترین دموکرات شعاردموکراسی وآزادی راسردادند ، در آشتی دهی دموکراسی آنقدرافراط کردندکه  به عوض راۀ صواب راۀ خطاراپیمودندوچنان به اینگونه افکارتمسک ورزیدندکه حتاهویت خودرابه صورت جدی زیرسوال قراردادند. این گونه بینی رنگ کردنهارا برمصداق این حرف "به نرخ روزنان خوردن " برای رسیدن به مقام خوب آموخته اند. اینهاپس ازافتادن ازسکوی قدرت بارویکردی دیگرنه تنهارابطه وضابطه حاکمیت مردمی اسلام راازریشه زیرسوال قراردادند ؛ بلکه باتوسل به شعارهای به نحوی بنیادگرایانه اسلام رابیشترازپیش به ابهام کشانیدند.

هستنددرمیان اینهاافرادی معظم وعالیجناب که نه ازآگاهی دینی برخوردارمیباشندونه ازآگاهی سیاسی ودرعین حال ازجامعه ومردم خودنیزبیخبرهستند. به مثابۀ آدمهای ازخودراضی ومغرورکه درقیافه سازیها درژستهای گاه میانه رو وگاه خشک ومقدس ماب استاددوران اندوبرای پنهان کردن  هویت اصلی خودزیرعباوقبای جهاد تردستانه ترازهرکسی عمل میکنند وصرف بادگرگون شدن اوضاع ازهرکسی پیشترچهره عوض میکنند. چنان درزیرعباوقبای جهادبرای  چپاول دارایی های عامه ودولتی دست یازدارندکه حتادست چپاول گرتاریخ راازپشت بستندوبااینکارچنان سیاه روی شدندکه هرسیاه رویی دربرابرآنها سفیدروی گردید. وباقرارگرفتن درمقامی  یاران راستین رابه فراموشی سپردند، دروازه های خودراباآویختن قفلهای "هفت منی "برای همیش بروی مردم بستند وبااستخدام شحنه های آزمندترازخودچنان درلاک قدرت ویاثروت خزیده اندوچون مرغان به اصطلاح" کرک "برای گشودن نطفه های جدیدجنایت وخیانت هرآن سینه میزنند وبرای اشغال زمینهای دولتی وزمین وخانه های شخصی بایگان ودوگان بال کشیدن برسوگ مظلومین گویی رجزخوانی میکنند وآنگاه هم که نطفه های خیانت وجنایت به چوچه ها مبدل میشوندودوران درخودرفتگیهارابا نشخوارکردن حرفهای فریبنده ومکرآلودی باپررویی تمام بروی مردم میکشندکه گویاریاضت تلخی راکشیده  اندوانگاه هم که دردام خیانت خودمی افتند ودرتارهای عنکبوت جنایت پیچانده میشوند؛ دراین حال داداز مردم میزنندوبه یاری مردم میشتابند تابامانورهای کذایی دام تازه یی برای چپاولهای بیشتربیابندویابر مصداق حرف صفایی دادن ازطرف دیگران ازگناهان اشخاص معززی طلب پوزش یمایند. به این ترتیب بابیرحمی تمام باعلم کردن اسلام آبروی مردم خودراهم به بازی میگیرندتافرصتی تازه برای چپاول های تازه تر بیابند. آنگاه که شکم سیریهابه اصطلاح لگدمال شان مینماید، زنده گی پرتجمل آنهاراخسته میسازد وهوای قدرت درذهن  آنهاخطورمیکند، دست به صف آرایی میزنند، تشکیلات درست مینمایندو گروه های سیاسی جدید تاسیس میکنند . هرگاه اشخاصی به دورآنهاجمع نشد ،  بادامن زدن به تعصبات زبانی و قومی حتادرسطح ولسوالی وقریه شماری ازنزدیکان واقارب خودرابه اطراف خویش جمع میکنندوبه بهانه های  نابجایی خودرراخلف الصدق فلان وفلان حساب میدارند ، حتاازاین هم بیشترگام برمیدارندوپندارهای وهم آلودخویش را اسلام ویا دموکراسی عنوان میکنند وهرگاه این بهانه هم درست ازآب بیرون نشد ناگزیرمیشوندتاشماری ازنوکران وچاکران گوش به فرمان ، رابه اطراف خودجمع نمایند ، برآن اسمی می آویزندو باپیشوندویاپسوندی ازاسلام باملعبه یی از دموکراسی آنراآذین میبندند که گویاهنوزهم سیاستمدارمانده اند ، ازسیاست کنارنمانده اند ، گویادردمردم هنوزهم دردرون آنهامیتپدو به مانورهای فریب آلود دیگری ازاین قبیل دست میازند. به این ترتیب هرروزمکری تازه میبندند وطامات میبافند تاناجوانمردانه مردم رابه فریب جدیدتربکشانند. هرگاه این بحث به درازاکشانده شود ، شاید درازی آن طولانی ترازشبهای سیاۀ تاریخ شود. گفته های بالابرمصداق " مشت نمونۀ خروار" حاکی ازاوضاع سیاسی واجتماعی گروه های سیاسی درکشوراست که بارویکردهای" گاه برسم وگاه برنعل "سرنوشت مردم رابه بازی گرفته اند. اینگونه  سردرگمیهاوروزمره زده گیهای سیاسی درکشورقامت بلندسیاست راهرروزخمیده ترمیسازد  باتاسف که درکشورماهنوزهم  این بازیهاباپررویی های تمام به شدت وحدت خودادامه داردوسرنخ این بازی درازترازرنجهای بی پایان مردم مااست . شگفت آوراینکه نخ نامبرده خیلی پیچیده وهم درصدمکر بافته شد ه است وازده ها"مافیا" تغذیه میشود؛ مافیاهایی چون : مافیای موادمخدر ، مافیای قاچاق ، مافیای ثروت ، مافیای قدرت ، مافیای چپاول زمین ، مافیای تزویر ، مافیای بلعمباعور، خطرناکتر ازهمه مافیای قومیت وزبان ومافیاهای دیگر. گفته های بالاشاید نخ این کلافۀ سردرگم رادست کم کشوده باشد ، گرچه ازپیچیده گی آن نمیکاهد،ممکن برپیچیده گیهای آن حداقل انگشت گذاشته باشد واین نکته رابرملاگردانیده  باشدکه جریانهای سیاسی درکشورمادستخوش چه تحولات خطرناکی اند ، سیاستمداران ماآگاهانه وناآگاهانه درچنبرۀ مافیاهای سیاسی ، اقتصادی وحتاایده ئولوژیک گیرمانده اند وناگزیرانه بازی بادم اژدهارادرپیش گرفته اند.

پس حالابرمردم است تابدانندوراۀ خودرادرست انتخاب نمایند، آگاهانه قدم بردارند وآگاهانه تصمیم بگیرند وعمل کنندتادیگرفریب شغالان سیاسی رانخورند. ؛ زیراکه آزموده راآزمودن خطا است ودرباریک مسلمان را ازیک سوراخ مارگزیدن دلالت برضعف ایمان مینماید. درغیراینصورت بایست بیشترازاین به انتظارنشست تاسرنوشت این ملت به چاله های تارهای عنکبوت ازاین هم بیشتربسته شود.  

 


بالا
 
بازگشت