ميرزايي

خدا را از آن بنده بخشا يـــــش است

كه خلق از وجودش در آسايش است

 

دراين روزها روشن گرديد كه، محمد ظاهر پادشاه وسلطان مطلق العنان سابق افغانستان ، دراثرمريضي مزمن كه داشت ، چشم از دنيا پوشيد. واين پادشاه مراث خوار نادرخان، در زمانيكه زنده بود، درباريان نسبت به كار كردهايش چيزي به زبان نمي آوردند وهمين كه فوت نمود كاركردهاي چهل ساله اش از جانب نزديكان ودرباريان هم سخنش معجزه وار بگوش نسل امروزي يكا يك از زبانهاي مختلف همين نزديكانش حكايه ميگردد وچيزهاي را بيان ميدارند كه نه كسي ديده است ونه مردم بيچاره افغانستان آنهارا شنيده بودند. اين اقايون ما شاالله درشيوه وشگرد غلو بافي ودروغ سازي آنقدر مهارت دارند كه اين شاه بيچاره را در دربار وخانواده اش هم دچار چنين گيچ سازي تفكري كرده بودند به يقين !

       من با گذشته دورتر تاريخ كاري ندارم وبرخود ميدانم كه چشم ديد وشنيده گي واحساس وقضاوتم را از دوره اي چهل ساله پادشاه فقيد وسلطنت خواه يك خانواده معلوم الحال، در توانيكه دارم خدمت جوانان ونسل نا آگاه كشورم بيان بدارم.

      فرزندان برومند سرزمين فرهنگ زا وفرهنگ پرورخورشيد گرما بخش! بر شما است كه در سرنوشت وتاريخ راستينتان دقت وخردورزي نمايد وهرگز فريب واژه هاي نيرنگ وچرب دربارمنشان مديحه سرا وواهي گويان دروغ شيوه را نخوريد. اگر ما يك دوره ي چهل ساله سلطنت مطلق العنان يك خانواده را امروز به بررسي ميگيريم، علتش اينست كه درآنروزگار هيچ كس را آراي بيان راستي نبود. آزادي در كل خفه شده بود وواژه آزادي را به مسخره ميگرفتند وكسي كه ادعاي حق خواهي وطلب آزادي وحقوق برابري براي مردم اين سرزمين ميكرد، جايش گوشه زندان ظالمانه اين خاندان بود ويا مانند دوستان وهمقطاران عبدالخالق شهيد، به نيستي كشانيده ميشدند. دوستان با بينش ودقيق فهم اين روزگار! شما خود قضاوت فرماييد كه پادشاه كه برتخت مينشيند وآغاز تخت نشستنش با ريختاندن خون صدها انسان بي گناه كابل زمين، وروغن داغ كردن يك جوان با شهامت آن دياركه خداوند شهامتش اعطا نمود تا يك قاتل هزاران انسان خوب آن جامعه را از پاي درآورد، بازهم بگوييم كه بيني كسي دراين دوره خون نگرديده بود؟ اين دروغ سازي واين دروغ راست كردن هارا همين درباريان كه سالها براي شاه كم سواد ودوراز قافله وارتباط انسانهاي جامعه ، هم مشوره هاي مغالطه آميز ميدادند، امروزهم تمام حقايق آن دوره را بازبان شرم آلودشان انساني، بر جسته ميدارند وشرم نه از وجدان دارند ونه از خداي كه شاهد همه بد كاري  آنها وعقب مانده گي اين مردم واين سرزمين است، ميشرمند .ناگفته نبايد گذاشت كه خصلت وشگرد آدمكان درباري در طول تاريخ همينگونه بوده است. خوب سخنان درباريان محمد ظاهر خان را شنيده وآنهارا شناختيم وروي اين شناخت وبيان دروغ بي پايه آنها است كه ما هرگز به اين ياوه سراي هاي اين درباريان بي خصلت باور نداشته ونخواهد داشتيم.

       آمديم تا كمي حقايق تلخ اين دوره را بگشاييم وببينيم كه اين پادشاه طي چهل سال دوره سلطنتش چه كار بدرد بخور وچه كار نا بدرد بخور كرده است. جامعه كه حدود هشتاد الي هشتاد وپنج در صد آن محروم سواد وخواندن ونوشتن باشد، اين را ميزساند كه اين زمامدار در ساحه سواد آموزي وروشن ساختن اذهان ملت هرگز توجه نداشته واز با سواد شدن مردم ترس داشته است كه جفاي نا بخشودن بحال مردم است. آقاي استاد دانشمند رهين يكي از دست آوردهاي ظاهرخان را اعمار مكاتب وفراگيري دانش با افتخار كامل بيان فرمود ولي آمار باسواد جامعه را به زبان نياورد. من ميگويم كه چند مكتب ودانشگاه اعمار گرديد، اما اين جز زمان بود كه ناگزيرآ چنين شود ودر مدت چهل سال آرامي وقدرت عظيم شاه واطرافيانش اگر به حال مردم دلسوزي ميداشت، حدود 95 در صد امروز ميبايست كه ما باسواد ميداشتيم وشرترور وتروريزم بر كشور ما سايه بر نمي افگند، علت اين همه بد بختي وجهالت پروري وتروريزم خواهي جامعه ما از آن دوره سلطنت وبيسواد نگهداشتن ملت توسط همين سلطنت واطرافيانشان صورت ميگيرد.

      درمدت چهل سال دوره اي سلطنت ، نه پادشاهي ! كارهاي كه درعرصه ساختماني وسرك سازي واعمار بند آب وايجاد انرژي برق ازاين آبهاي فراوان سرزمين خورشيد، چه كاري صورت گرفته بود؟ هيچ ! نه بندي را ما شاهديم ونه سركي را . درقرن 21 قرار داريم وهشتاد در صد قريه وولسواليهاي اين كشور بدون سرك وبدون برق قرار دارند وجهانيان امروز هيچ گاه اين سخن را در افغانستان هشتاد در صد كشور بدون سرك موتر رو است، باور ندارند واين شرم را اين درباريان دروغ پرداز بايست با دروغهاي شاخ دارشان به جهانيان بگويند كه چرا دراين دوره اين شاه جوان هيچ كاري براي مردم وجامعه اش نكرد؟  دراين عرصه اقا محمد داوود طي پلان پنجساله اش بيشتر از چهل سال دوره ي بابا ظاهر كه با اين لقب اين مردم بيچاره را دوباره قلبهايشان را جريحه دار ساخت ورفت، كار كرد. خوب پادشاهيكه در كشورش نه سرك وجود داشته ونه زراعت ونه برق وتوليدات ونه فابريكه وكارخانه اي، چگونه از حال دل اين ملت باخبر بود كه امروز با تلاش آقاي زلمي خليلزاد لقب باباي ملت برايش اعطا ويك تعداد ديگر پا فشاري دارند كه مانند اتا تورك وجناي پاكستاني فوتوي اين پادشاع محبوب براي هميش منحيث پدر معنوي ملت افغان در پول ملي چسپانده شود تا با ديدن عكس مباركشان خاطرات ابتكارآميز ويا بيداد گري ظالمانه اي اين خانواده دوباره در ذهن مردم زنده گردد. واي برملت بيچاره اي ما..... هركس وناكس را بالاي اين مردم دورمانده از سواد بنام بابا مي پذيرانند واين بابا ها بعد از گذشت زمان طولاني تر به نيكه مبدل مي شوند وباز ديگر بابا اين قبيله سرميزند وتمام كافه ملت خراسان را در برميگيرد. من ميگويم كه آيا من كه از يك تبار معلوم الحالم ، حق دارم كه خود را بابا جا بزنم وتمام اقوام را فرزند وفرمانبردار خويش بسازم؟ اين مرد از قبيله محمد زايي است واين قبيله مانند هزاران قبيله ي ديگر دراين سرزمين زنده گي كرده اند وكدام نشاني بخصوص برتري دراين قبيله تا هنوز به ملاحظه نرسيده است كه ميراثدارباباگراي باشند واين مردم نه صبي اند ونه صغير كه به بابا دراين قر ن خرد گرايي ضرورت داشته باشند وكسانيكه اين واژه  رابراين مردم لازم دانسته واز جمله هزاران انسان همين آقا يون احمد خان ابدالي و ظاهر خان محمد زايي را بابا جازده اند، چه مقصد داشته اند؟ به فكر من اين هم يكي از چالشهاي آقاي كرزي واقاي خليلزاد بوده است كه رياست ويا پادشاهي دوباره محمد ظاهرخان را در بدل اين لقب كه از سوي مردم افغانستان هرگز مايه اي پذيرش ندارد، برايش اعطا نمودند .

        دراين دوره به گفته آقاي استاد رهين واستاد فرهنگ وآقاي حبيب الله رفيع ، دموكراسي داشت نهادنه ميگرديد ولي بودند كسانيكه مانع رشد دموكراسي شدند. اين كسانرا نام نبردند ومن از قراين اين زمان چنين برداشت دارم كه ، واژه دموكراسي را هرگاه تعريف بداريم در هيچ قالب با اين دوره سر نمي خورد. واژه دموكراسي ، يعني حكومت مردم بر مردم . اما در آن دوره حاكم بر مردم يك شخص قرار داشت كه در زنده گيش لقب بابا ني ، بلكه الموتوكل علي الله ظاهر شاه سايه اي خدا را لقب خويش قرار داده بود. آيا در همچو جامعه وهمچو نظام سلطنتي  مطلق جايي براي دموكراسي وحقوق شهروندي باقي خواهد ماند؟ واين اقايون با دانش وسوابق كه دارند ، چرا در چشم مردم خاك مي پاشند واين دوره را دوره اي طلايي معرفي ميدارند؟ به همگان مبرهن است كه يك خانواده اي مشخص با چند نفر چاركلاه وشاطير باشي ودرباريان قلم بدست مديحه سرا داشتند مملكت را اداره ميكردند ومردم در نزد شان نه تنها حيثيت ملت را نداشت ، بلكه حيثيت رعيت را داشت وشاه را شاه رعيت پرور ميگفتند، يعني مردم در نزد اين حكومت رعيت ويا گوسفندان بودند وشاه شبان ! اگر شبان ميخواست بخاطر بدست آوردن يك لقمه نان بخور ونمير ، رعيت را مجاز به حركت ميداد واگر نمي خواست، مقوله معروف رعيت را به خواص مرغان برابر كردن بود وميگفت كه اگر براي مرغان دانه فراوان بريزي ديگر بدورت تفك نمي زنند وچاپلوسي نميكنند وهرگاه اين مرغان را گرسنه نگهداريد هميشه بدور پاهاي كسي كه برايشان دانه ميدهد چرخ ميزنند ورعيت را هم بدين گونه بايست عادت داد. اين طرز تفكر باباي ملت بود كه هيچكس اين ديدگاهش را به زبان نمي آورد وعلت ظاهري اين عقب مانده گي ما درچنين شگردهاي بد كنشانه اين باباهاي ظالم نهفته بوده است.

     فقط دوره ده سال آخير اين پادشاهي است كه دست به بعضي اقدامات نيمه انساني كه هرگز به منسه عمل گذاشته نشد ودر روي ورق باقي ماند دوره مشروطه ويا دموكراسي قلابي گفته ميشود. شورا تشكيل گرديد ، اما اكثري وكلا بدستور خانهاي دربار مزدور تعيين ومصارفاتشان پرداخته ميگرديد. درهمين دوره است كه مسله يك زبانه سازي كشور قانوني ميگردد وزبان پشتو جاي زبان تاريخي وعام فهم جامعه را با جبر واختناق ميگيرد وكورسهاي جبري پشتو در دواير واطراف واكناف كشور پايه ريزي ميگردد وزبان فارسي دري در ادارات ومكاتب ممنوع قرار داده ميشود. آيا اين دوره را بازهم دموكراسي ميتوان گفت؟ كاركردهاي وزير گل محمد مومند ووزير زابلي كه تمام بودجه كشور در خدمتش قرار داشت وحيف وميل كوچي سازي وناقل تراشي ميكرد ومانند امروز كه بازهم تاريخ گنديده دوباره تكرار ميشود وباز بودجه كشور بدست تبار اين ظالمان برتري جو فاشست ديگر مانند احدي افغان ملت قرار ميگيرد واين پولها باز در جهت زنده سازي طالبان مرده وترويزم بي رحم وكوچيان وحشي گراي پاكستاني حيف وميل ميشود وداد مردم را هيچ صداي نيست كه بشنود. سران را با پول خريداري ميكنند واهداف طويل المدتشان را آرام آرام دارند به كرسي منش فاشيستي مي نشانند ونامش را دموكراسي گذاشته اند وآقاي امين فرهنگ اشاره براين داردكه اين بابا با كارهاي خوب كه كرد درگذشت وبيايد همه بدور اقاي كرزي جمع شويم ودراينده ازاين قبيله پوپلزي هم در تاريخ افغانستان يك بابا به ميان بياوريم. نميدانم مغز اين اقايون در اين دربار از چه چيز خورش داشته است كه همه را بدون مغز تصورميكنند.

       در عرصه بهداشت ، دراين دوره يك درصد توجه به حال مردم بيچاره اين كشور نشد واين بابا آنقدر بي رحم بود كه در يك سياه سرفه صدها فرزند اين سرزمين جان ميداد وهزاران مادر سر زچه ميرفت وهزاران پدربه عمر جواني پدرود حيات ميگفت ولي اين باباي سايه خدا نه خبري داشت ونه ميخواست كه اصلآ خبر داشته باشد. اين كارها مزاحم سير وسفرش ميگرديد. ميبايست كه هميشه خوش باشد وخوش يگذراند ودرعيش ونوش اين دنيا آن دنيارا فدا سازد. در صورتيكه با اندك حركت درآن زمان كار خيلي عظيم صورت ميگرفت، كه حركت را توان چرخش نبود واين درباريان بي رمق همه مصروف قاپيدن پول ماليه اي همين ملت بودند كه در راه بهبود اينسرزمين مي بايست كه به مصرف رسانيده ميگرديد كه نگرديد!

      دومكتب به زبان پشتو در شهر كابل براي قبايل آن سوي سرحد ساخته شد وشاگردان اين هردو ليسه بدون كانكوربه دانشگاه پذيرفته ميشدند وتمام بورسيه هاي خارج هم در خدمت فرزندان، خانهاي دوسره قبايل آزاد به قول استاد رفيع ، قرار داده ميشد. بيايد شما خود قضاوت كنيد كه اين پسران آنسوي سرحد مجرديكه فارغ ميگرديدند، در خدمت آي ايس آي ودولت پاكستان قرار ميگرفتند، نه در خدمت شاه كه چنين امتياز را از فرزندان اين سرزمين گرفته به فرزندان دوسره خان آنسوي سرحد اعطا ميكرد. كسي شاهد تحصيلات عالي فرزندان غير دربار وتبار مخصوص در داخل وخارج هست؟ اردوي ملي در خدمت يك قوم وزايش جنرالها ميراث ابدي اين قوم در همين دوره قرار گرفته بود وديگر اقوام را نفر خدمتي وشستشوي غرورستيزانه  ميراث مانده بود وبس واين چنين شگرد واين پادشاه رعيت پرور را آقاي رهين وديگران نماد وحدت ملي وپدر معنوي ملت افغانستان معرفي ميدارند كه عرق در پيشاني تاريخ از شرم جاري ميشود ولي اين اقايون نه تنها شرم را برخود احساس نميكنند، بلكه موي جانشان در بدن سيخ ميگردد ، تا عطش فرمانبرداري در باري را در خود بر جسته تر سازند. مرد روزگار خرد مندي عجب بجا گفته بود:

                      من آنم كه در پاي خوكان نريزم           مراين قيمتي در لفظ دري را

هرگزلب به مديحه نگشود وفرمان هيچ ظالم آن روز را نپذيرفت. درود به روان پاك اين خرمند زمان كه تبعيد ظالمان را قبول كرد ويمگان دره را جايگاه خويش قرار داد ، اما سرتعظيم براين شاهان نابكار وستمگر زمان خم نكرد. چنين است خصلت دانشمند خرد گرا . سناي غزنوي با كمي لغزش در مديحه سراي زود فهميد وپايش را از دربار فرد گرايان ظالم صفت برون كشيد وهرگز سرودهايش را در وصف فرد نسرود. پور سيناي بزرگ ده بده آواره گشت، اما در خدمت در بار خود را زبون نگردانيد، فردوسي بزرگ اين پدرفرهنگ ونماد تشكل عظمت ملي وفرهنگي خراسان بزرگ، با درآمد دهقانيش قناعت كرد وعجم زنده گردانيد بدين پارسي، وسر به سراي دربار نزد. اينها دانشمندان درخدمت دانش وفرهنگ ومردم بودند وبا خردهمه چيز را جدا ميكردند واز همت بالاي انساني بر خوردار بودند. نه چوكي ونه وظيفه ونه اختيار سلطان نزدشان اهميت داشت، برچنين دانشمندان بايد كه باليد وافتخار كرد كه عمرشانرا در بدست آوردن حق صرف كردند وبلي گوي در بار نشدند. وفدر اينها را با عنصري بايد كه تفكيك كرد. دربار هميشه با فساد يكجا بوده وقدرت  را اگر با خرد بي پيوند سازيم ، مايه اي گرفتاري وفساد ميباشد كه امروز در دستگاه حكومت آقاي كرزي ما شاهد اين قدرت واين فساد هستيم كه يگان دانشمند واستاديكه در پي جستجوي راستي وحقيقت ودانش آموزاندن مصروف بودند ، با خواب بي جا آرزوي چوكي پرفساد وزارتها را كردند وخودشانرا دراين فساد آلوده ساختند واز همه رسواترش اين كه عقل آدمي گاهي آنقدر كوتاه ميشود كه صدها جلد كتاب را هم خوانده باشي وجامعه ومردم شناسي را هم دستاويز داشته باشي، بازهم غرق ماديات ويا خود خواهي هاي زماني شده ، شخصيت معنوي ودانشگاهيت را فداي خوشيهاي لحظه اي وبي پايه قدرت پر فساد چند روزه ، خواهي كرد كه دراين مثال من سخت دلم به حال آقاي داكتر سپنتاي دانشمند واستاد با نام ونشان كه به گفته ي بعضي ها آب در بار نوشيده بود وخواست كه بازهم دراين دربار دوباره جايگاه وپايگاه داشته باشد، خود را برنا حق شريك فساد حكومت اقاي كرزي ساخت واعتبارش را درميان روشنفكران با درايت تا جايي كم رنگ گردانيد. با نيرنگهاي قبيله منشانه اين آقا را فاروق وردك به مشوره شخص كرزي وادار به استعفاي كه خودش آنرا رد كرد، كرده بودندوشوراي ملي هم دراين زمينه راي منفي دادند وبازهم چالش زير پرده اقاي كرزي ودشمن ساختن آقاي داكتر سپنتا را با هم زبانانش و حمايه قلابي دستگاه كرزي ازاين استاد با نام ونشان، منجر به اين گرديده است كه دراين روزها ميگويند باز دوباره نظر به فشارهاي بيروني ودروني ونيرنگهاي فاروق وردك ومشاورين قبيله سالار آقاي كرزي، استعفاي خويش را پيشكش ميدارد وخدا كند كه قوت افشاي بعضي نيرنگهاي دستگاه آقاي كرزي را در آينده ها داشته باشد تا اعاده موقفش دوباره در بين روشنفكران خرد باور احيا گردد. چنين است چرخ گردون كه انسان را چگونه در قالبهاي همگون ونا همگون جا ميزند....

       يكي نظام پادشاهي است وديگر نظام سلطنت خواهي. اين دو واژه به نظرمن كاملآ از هم فرق دارند.

پادشاه را نماد وحدت وسمبول ملت در جهان ميشناسند واين واژه بر كساني بيشتر گفته ميشود كه از يك قدامت نسبتآ طولاني وتاريخي بر خوردار باشند. درجاپان خاندان شاهي از قدامت بيشتر ازچندين هزار سال برخوردار است ودر بريتانيا هم چنين است ودراين چندين هزار سال نه كسي دربرابر شاهان دست بالا كرده اند ونه اين شاهان ظالم گرايان ستمگر ملي بوده اند واينها براستي نماد وسمبول افتخارات ملي بوده اند ودر ايران زمين ما هم كه بلخ در طول تاريخ پايگاه وجايگاه پادشاهان خرد مند ومردم دوست بوده واز خودشان بسيار دستاورد انساني به جا مانده اند، چنين شيوه رواج داشته است. وپادشاهي ظاهر خان كه بيشتر سلطنت خواهي بود، نه نماد وسمبول ملي بود ونه اين سلطان درغم مردم بود ونه مردم روي اين را ديده بودند البته به جز كسانيكه دراين دربارخبركش وخداي خدمتگار بودند ويا مداح بي خصلت. ونه اين سلطنت از پايه تاريخي نسبت به اين قبيله برخوردار بود. نادرخان به كمك انگريزها آمد وبا نيرنگ سياست شيطاني پير تاريخ قدرت را غصب كرد ونه پدرش پادشاه بود ونه تبارش در طول تاريخ با اين واژه اشنا. اين مرديكه در دامن انگريز تولد يافت ودرآنجا بزرگ شد وتربيه حاصل كرد ودر دربار امان الله سپه سالار شد وازاين خاندان زن گرفت وبالاخره به اين خاندان خيانت كرد. اين را هيچكس در هيچ جاي مشخص به حيث شاه افغانستان انتخاب نكرده اند وملت از شاه شدن اين مرد غاصب وخون آشام خبر نداشت. ما روي كدام دليل اين غاصب را پادشاه وپسرش را شاه رعيت پرور بناميم؟

         سلطنت، يعني سلطه وقدرت طلبي. اين قدرت بالاي كي؟ بالاي رعيت كه خود سلطان بر مردم نام گذاشته است، يعني گوسفند ورمه ! سلطان كسي است كه بر اين مردم واين خاك به شكل انفرادي وقيم وار تسلط داشته باشد وخودرا هم سايه خدا به خاطر تسلط بيشترش معرفي كرده بود كه مردم زيادتر ازاين سلطان بي درايت بترسند. واين سلطان بدون تشويش به عياشي وروزگذرانيش بپردازد. اين بود مميزه پادشاه با سلطان . روي اين دلايل محمد ظاهر خان ،يك سلطان رعيت خواه بود كه هيچكار سازنده وبدرد بخور براي مردم وجامعه افغانستان نبود ومايه تمام اين بد بختي وكشتار انسانهاي امروزي وديروزي بوده است. هرگز در فكر مردم زيست نكردومردم در نزدش نه شهروند، بلكه رعيت به حساب مي آمد. تا سي سال عمر سلطنتش اين سلطان بود وبا امضاي اين اقا كاكاهايش انسانها را كشتند وزنداني كردند وجفاهاي نابخشودني در حق مردم واقوام غير پشتون بخصوص روا ديدند. اگر كسي بخواهد كه كشته شده گان اين دوره وزندان رفته گان بي گناه اين دوره را بازگو نمايم، در آينده بازگو خواهم كرد. در مملكت كه دموكراسي وبرابري انساني وجود داشته باشد ، نه كودتاي لازم است ونه كسي دست به انقلاب خواهد زد. كودتاي داود خان نماينده گي از حالت نا برابري ونا رضايتي ملي ميكرد وجمهوريت داودخان كه منجر به ناسيوناليزم تنگ نظرانه وداعيه خواهي پشتونستان  گرديد، سرنوشت كشور را دچار كودتاي خون آشامتر ودرنده خوي تر هفت ثور ساخت. اينها همه نماينده گي از عدم عدالت ملي ونا كارآمدي دولت مردانيكه ميراثداران قدرت خودشان را جازده بودند، ميكرد. در كشوريكه عدالت اجتماعي نباشد وشهروند به رعيت تبديل كرده شود ويكي از چشم اصل وبديگران از چشم بيگانه ونا اصل ديده شود ويكي همه كاره در دولت وحكومت باشد وديگران رعيت دست دوم وسوم ونفرخدمت وجاروكش قشله عسكري، به قصد غرور پايين كردن، حقوقش پامال گردد، چنين حكومت را ميتوان حكومت عادل ودموكراسي گفت؟ وچنين شاه را ميتوان در زمره شاهان راستين دنيا قرار داد؟ بكدام اوصاف؟ اميدوارم كه مطالب فوق اشاره اي باشد در جهت اينكه ديگران هم در جستجوي راستي وعدالت راستين بكوشند وهرچيز را با ريشه واساسش وشناخت كامل بپذيرند، نه با ديكته ودروغ پردازي لفاظان در بارگرا. قضاوت در باريان هيچگاه واقعيت نداشته وسخنان اينها با غلو ودروغ آميزيده است. در تلويزيون آقاي نبيل مسكينيار اگر صحبتهاي آقاي آصفي وآقاي نوري اين دو چهره دربار منش را شنيده باشيد خود بر صحت وغلط آنها ومبالغات بي پايه ايكه ميكردند واعترافات كه آقاي نوري كرد، قضاوت فرماييد. به خاطريكه موضوع بدرازا كشانيده نشود، وخواننده گان عزيز را بيشتر وقت ضايع نگردد، اين قسمت را درهمين جا ختم نموده قسمت دوم مطلب را در شناخت محمد ظاهر خان وكار كردهايش دراين كشور، در آينده خدمت شما پيشكش خواهم كرد.

                          شاد زي مهر افزون و زنده باد آزادي وبرابري ملي !

 

                                                 ميرزايي تاريخ 27-7-07

 


بالا
 
بازگشت