محمد عوض نبی زا ده

  

بمناسبت هفتادو چهارمین سالگرد شهادت عبدالخالق شهید- مبارز ضد استبداد

    وطن را با خون خود رنگین کردند                     که اندامش را درین ره پاره پا ره 

سلا م   بر  ابر  مرد   آزا د گان                       که  نامش   و یادش  بود    جاودا ن

راه  و رسمت  ای  شهید  پاینده  با د                   دشمنانت  هر زمان   بازنده  با د

عبدالخالق  شهید  تجلی ناب محرومیت های ناشی ازاستبداد وانحصاروبرتری جویی خانوادگی وقبیلوی ای بود، که سده های متمادی برگردۀ جامعه افغانستان و بخصوص مردم هزاره خودرا تحمیل نموده وهرگزآمادگی گذار بسوی یک نظام سیاسی متمدن، قانونمند ومردم گرا بربنیاد رأی وخواست اکثریت مردم محروم افغانستان را نداشتند. او فریاد رسای مردمی بود، که تبعیض قومی و محرومیت سیاسی را با گوشت و پوست خود لمس میکرد ، وی با ایثارخون سرخ خویش،. ، شاهد جشن پایمردی وسرافرازی خود و همراهانش بوده است د مردم مبارز ما ازاین دهلیزهای دردناک وتلخ تاریخ با آگاهی گذشت وخواست پاسخی باشد برای درهم شکستن طلسم زورگویان انحصارواستبداد ومقاومتی باشد دربرابرمتجاوزین خونریزدربیداد گاه تجاوزگری.

مولاداد پدر خا لق - دارای تحصیلات خصوصی  بود و بزبانهای انگلیسی -آلمانی وروسی تسلط نسبی داشت  که در جر یان سفر هایش به همراهی غلام نبی خان چرخی به اروپا میسر شد اندیشه ها وآر مانهایش را بیدار تر سازد واو سر پر شوری سیاسی داشت . عبدالخالق وخانواده اش با بهره گیری  از حیات شهری   با یک عده دیگر  زیر تآثیر  نظر یات جنبیش مشروطه خواهان وروشنفکران آزادی خواه  قرار گرفت و در یک ساز مان سیاسی به اشتراک دیگر مبارزین ملی وارد مبارزه سیاسی علیه نظام استبدادی ورژیم وابسته به استعمار گردید.خالق شهید این وطنپرست دلیردر یکی از سازمانهای مخفی که شکل مبارزات  سری  انفرادی را داشت وابسته بود واین نو جوان انقلابی هزاره در همه جا  - در مکتب وخانه با سیاست وافراد سیاسی ارتباط برقرار کرده  بوداو از معلمین شریف  خود – محمد عظیم خان معلم ومحمد ایوب خان معاون مکتب نجات  در سهای سیاسی زمان خود را در یافت میداشت ودر باره آینده وطنش بیشتر فکر میکرد

 عبد الخالق شهید فر زند مولا داد در سال 1295 شمسی به دنیا آمد  . پدرش عبدالخالق هزاره را شامل مکتب نجات ساخت  و در تر بیت خالق توجه زیادی مبذول  میکر د. عبدالخالق  یک جوان جدی – محکم – گرمجوش و تا حدی عصبی مزاج  و دارای صفات مردانه و جوانی بودخوش اندام – بلند قد- فوتبالیست توانا ودر ژیمناستیک بی نظیر-عبدالخالق تمام زنده گیش رابه سیاست وقف کرد وبصورت  یک انقلابی  حر فوی بوجود آمد. توجه بیش از حد مولاداد  بالای خالق  وی را قادر ساخت تا راه صد ساله را در یک شب طی نماید توجه  زیاد  پدرش - خالق  را بیک مبارز  بی باک ضد استبداد مبدل کرد. خالق هزاره فرزند فقرومحرو میت – وارث رنج های بیکران مردم خود  بود او فولادی بود که در کوره فقر ورنج توان فر سای پدر ومادرش آبدیده تر میشد.  ومشعل مبارزه را درفش وار فرا راه زنده گی خود برافراشت وبرافروخت  وی باری تصمیم میگیرد  که در مراسم یک تهداب گذاری در بالا حصار ماموریت خود را انجام بدهد  ولی توفیق نمی آورد.او در جشن ماه سنبله نیز می خواست قصد خودرا عملی کند ولی باز هم این فرصت را بدست نیاورد  تا آنکه  روز 16 – ماه عقرب - سال -- 1312شمسی که دراین روز نادر خان انعامات  مکاتب و تورنمنت خزانی را به مستحقین آن توزیع میکرد. بیرق ارگ پایین شد ونادر  به باغ دلکشا قدم گداشت . سلامی گرفته شد  ومیز انعامات  را معاینه کرد وبعد آ بسو ی صفی که عبدالخالق  ایستاده بود آمد.  خالق یک قدم پیش آمد ودر کمال آرامش گلوله راشلیک کرد ودر گلوله های دوم وسوم نادر  فقط یک تکان خورد ونقش زمین شد خالق به مرام خود رسید . ویکی از مستبدین ودست نشانده انگلیس را از بین برد  و فرار نکرد  و به شاه محمود اطلاع دادند و خالق گر فتار گردید. . روشنفکران ونیروهای ضدا ستبداد و بی عدالتی این روز را بیاد خالق شهید- قهرمان ملی کشور گرامی میدارندو بروح آن  شهید بزرگوار یاران با وفایش  درود واحترام  فراوان ابراز میدارند..گفته میشود بعد ازکشته شدن نادر  حکومت میخواست تمام  شاگردان  آن مکتب  را تیر باران کند  ولی در اثر مشوره بعضی از ارکان حکومت سر انجام به شاه محمود گفته شد چون قاتل و همدستانش گرفتار شده اند دیگر شاگردان باید  رها شوند.

بالاخره  بعد از ظهر چهارم جدی –سال 1312 –شمسی- که سرما سنگ رامی شکست- خالق ومحمود خان متعلم همصنفی ورفیق خالق – مولاداد پدر –خداداد کاکا -قربانعلی یخ آب فروش مامای خالق- ربانی-مصطفی-ولطیف جوانان خاندان چرخی- علی اکبرغند مشر- محمود کارگر مطبعه انیس – میر مسجدی متعلم -محمد زمان  متعلم- سید عزیز متعلم – محمد اسحق متعلم - میرزامحمد متعلم- ناشرین   نامه ها -محمد ایوب معاون مکتب امانی- محمد عظیم معلم- وبروایتی  21 –تن از اعضای خانواده ومنسوبین خالق بشمول دوتن از پسران خورد کاکایش خدادادبه نام های عبدالله وعبدالرحمن را از دروازه جنوبی ارگ  بسوی اعدام گاه بردند. قبل از به دار کشیدن اعضای بدن خالق هزاره  را قطعه فطعه که به دار آویختن  نر سید  خا لق قبل از شهادت  17 – 18 – سال داشت  . وهمچنین حفیظه خواهر خورد سالش نیز در زندان از میان رفت.

عبدالخالق شهید با وجود  آن که شکنجه های طاقت فرسا را تحمل میکرد هیچ یک از رفقای خود را افشا ء نکرد- محمد اسحق یکی ازرفقای خالق که سخت مجروح بود با تآ ثر وهیجان شدید به خالق گفت  : - ای  رفیق نا جوان  چرا بمن ودیگر رفقایت اعتماد نکردی وعزم خودرا پنهان کردی ؟و اگر این طور نمی کردی حال ازین حکومت یک نفر هم زنده نمی بود  .سخن آخر را بتو گفتم  خدا حا فظ . خالق جواب داد راست میگوئی احتیاط من بی جا بود – از تو عفو می خواهم . بدین ترتیب  اقدام عبدالخالق  ورفقایش یک عمل آ گا هانه ملی وسیاسی  علیه دشمنان وطن ومردم بخاطر دفاع از عدالت وآزادی بود که برای رهائی مردم  بخون تپیده ای کشورجام افتخار آفرین شهادت را نوشیدند.

سید حسن رشاد درمقاله ء - دو یاد و دو خاطره - مینویسد که :-   روز 16 عقرب سال 1312 خورشيدی نادر شاه به دست عبدالخالق کشته شد و آن گونه که می دانیم ده ها تن را بدین بهانه به زندان افگندند و  کشتند و مرحوم غبار به شمول عبدالخالق وخانواده اش نام شانزده تن را ذکر میکند که قربانی این ماجرا شدند که محمود خان معاون عبدالخالق وکاکایش علی اکبر خان غندمشر نیز از اعدام شدگان بودند.علی اکبر خان در ترکیه آموزش نظامی دیده بود و با پدر این جانب سید احمد غندمشر دوست دوران تحصیل در ترکیه بود و در بازگست نیزدو همکار و رفیق صميمی بودندکه از  ترکیه به قصد خدمت در دولت امانی به و طن برگشتند و در رکاب شاه امان الله به خدمت پرداختند.پدرم همواره از وطن دوستی و رشادت و آ زادی خواهی علی اکبر خان حکایتها میکرد و از ارتباط و معاشرت وی با مشروطه خواهان سخن میزد.با دریغ که پس از تسلط حبیب الله کلکانی آن دو که در قندهار ودر رکاب شاه امان الله بودند توسط مهردل خان والی و قوماندان وقت  دستگیر و زندانی شدندو روزی که در مجمع اهالی قندهار  قراربود  که مهر دل خان برای  آنان تعیین جزا نماید و حکم اعدام صادر کند از قضا مردی از بزرگان توپخانۀ قندهار خطاب به مهردل خان گفت: «این سید نوۀ میر آقا  معروف به «جیتن» است که در جنگ دوم با انگلیسان شهید شد ومرقدش زیارتگاه خاص و عام است».    آنگاه مهردل خان مارا رهاکرد و حتی پیشنهاد همکاری کرد که من نپذیرفتم و هردو به کابل آمدیم و دوستی من و  علی اکبرخان ادامه داشت و لی پس از مدتی دریافتم که دوستم از من فاصله میگیردو هنگامی  هم که علت را پرسیدم گفت که تو متکفل زندگی چهل انسانی و خوب است که متوجه همین وظایف خودباشی. هنگامی که خواستم  رابطۀ این وظایف را با دوری گزیدن او بدانم گفت:« در خانه اگر کس است ؛ یک حرف بسست».  راستی هم در آن سالها  پدرم جز زنده گی خانوادۀ خودش متکفل زندگی فامیل برادر بزرگش بود که از جهان رفته بود و همچنان از خانوادۀ برادر کوچکش ميرعلی احمد ضیاء که زندانی بود نیز باید سرپرستی میکرد..

پدرم میگفت چند ماه به قتل نادر شاه مانده بود که تصمیم گرفتم از دوست دیرینم  علی اکبرخان در خانه اش واقع در ده افغانان کابل  دیدار کنم که در مسیر راه محمودخان برادر کوچکش را دیدم و چون از قصد من آگاه شد  بدون موجب به ناسزاگویی و دشنام آغاز کرد  و این عمل موجب شد که از رفتن به خانۀ شان منصرف شوم ولی چند شب پس از این  ماجرا در یکی ازکوچه های چنداول کسی در تاریکی شب خود را به پاهای من انداخت و پیوسته عذرخواهی می کرد و چون اورا از زمین بلند کردم دیدم همان محمود خان جوانمرد است که از رویداد آن روز عذرخواهی میکند و باز اصرار دارد که از رفتن به  خانۀاو و برادر بزرگش اجتناب کنم و تأکید میکردکه این مطلب را چون رازی نزد خودنگه دارم   به  یقین در آینده  او را ستایش خواهم کردو در حق وی دعای خير خواهم نمود. پدرم میگفت بعدها دانستم که علی اکبر خان در حادثۀ قتل نادر شاه نقش اساسی داشته است و نمیخواسته که ما بی موجب آسیب پذیر شویم .

خاطرۀ دوم پدرم باز هم برمیگشت به همان روز شانزدهم عقرب یعنی روز کشته شدن نادر شاه به دست عبدالخالق.پدرم حکایت میکرد که ساعت 11 قبل از ظهر آن روز نادر شاه در مکتب احضاریه که بعد ها لیسۀ عسکری نام گرفت برای توزیع شهادتنامه های شاگردان آمده بود . در آن روزگار من قوماندان مکتب احضاریه بودم  پس از قبول مراسم  قطعه و احترام منسوبان مکتب خود را به او معرفی کرد ه گفتم :من سید احمدغندمشر چنداولی قوماندان مکتب احضاریه؟   نادر خان با ناراحتی و خشم خطاب به من گفت :«خوب شد ترا دیدم من از همه چیز اطلاع دارم وشنیده ام که به مرده های بی ارزش گریه میکنی».آنگاه به یاورش سید شریف دستور داد  تا نشانها و علايم نظامي شانه های مرا بکند که  سید شریف نیز در حضور همه این عمل را به شدت انجام داد و آنگاه نادر  به من گفت که تا امر ثانی خانه نشین هستی.

آن روز با ناراحتی به سوی خانه به راه افتادم و درقسمت شهنشاه چنداول عبدالخالق را در حالی که بایسکلش در دستش بود و با میر علی اصغر شعاع  گرم صحبت بود دیدم و من هم به جمع شان پیوستم.و عبدالخالق را بسیار شاد و سرحال یافتم. هنگامی که از ما جدا میشد و به سواری بایسکل به سوی قصر دلگشا میرفت به من گفت:ـ آقا صاحب ما امروز مسابقۀ فوتبال داریم و به امید خدا گول های تاریخی خواهم زد.

آن گونه که میدانیم همان روز نادر شاه به دست عبدالخالق کشته شدو شب که آقای شعاع به خانۀ ما آمده بود ؛ آهسته به گوشم گفت:

راستی خالق گول تاریخی زد!  این بود دو خاطرۀ تاریخی که از پدرم شنیده بودم و با امانت داری   در اندیشۀ بازگویی اين دو خاطره افتادم تا ثبت بايگاني تاريخ پرافتخار آزاديخواهان وطن نمايم .     

طوریکه:-- در این اواخر ، اثر جدیدی بنام " از خاطراتم "  طی چهارصد و هفت صفحه  با سایز و دیزاین  زیبا از چاپ برآمد و بدسترس علاقه مندان قرار داده شد .  اثرمذکور خاطرات جالب ، انتباهی ، عاطفی و درد انگیز آقای خالد صدیق فرزند غلام صدیق خان چرخی وزیر امور خارجه ی دوران سلطنت امانی را تشکیل میدهد. آنانیکه از جریانات تاریخ چندین دهه ی اخیر کشور اطلاع دارند، یقینا میدانند که اعضای خانواده چرخی  متاسفانه مورد خشم و غدر نادر شاه قرار گرفته نه تنها غلام نبی خان چرخی و غلام جیلانی خان چرخی  و عده ی دیگر از جوانان آنها مانند غلام ربانی ، غلام مصطفی ، عبدالطیف و امثالهم را به دم برچه ای تفنگ و پای چوبه ی دار فرستاد شدند ، بلکه زنان و دختران  وحتا کودکان معصوم آنان  به زندان های مخوف  استبداد سپرد ه شد ند و سالیان متمادی را در بند و زنجیر سپری نمودند .  خالد صدیق نویسنده ای خاطرات ، در سن شش ساله گی ،  یعنی در دوره ی کودکی و در عالم  بیگناهی  و معصومیت به چنگ اسارت و جفای نادر و برادران وی در افتاد  و در سلولهای  زندان به جوانی رسید . آقای خالد صدیق در عین حالیکه خاطرات دوران طولانی زندانش را با نگارشی ساده و بیانی عاری از تکلف تقدیم خواننده اش مینماید ، سیاست ستم سالارانه واعمال ضد ملی و ضد بشری رژیم نادری و اخلاف او را بهمان ساده گی پیش چشم اهل زمان میگذارد تا در اطراف آن همه جریانات نا هنجار،  آموزش لازم  و قضاوت  عادلانه صورت گیرد . آنچه را خواننده ی جست و جو گر میتواند از لابلای خاطرات آقای خالد صدیق دریابد ، معلومات موثق پیرامون چگونه گی وضع و حال نا بسامان خانواده ی بزرگ چرخی پس از سقوط امارت کوتاه مدت حبیب الله کلکانی  و حاکمیت خانواده ی نادرشاه و همچنان ، اسمای مکمل  شهدا ، زنده مانده ها و زندان دیده های این خانواده توام با یکسلسله عکس های نایاب میباشد که بذات خودش جالب ، دیدنی و مورد نیاز محققین  و مورخین ما خواهد بود .

ارایه ی لیست اسامی زندانیان زنانه و مردانه ی این خانواده  و نیز اسمای آنعده از زندانیان سیاسی که در بخشهای مختلف زندان د همزنگ اسیر بودند ، اقدام بجایی است که هم موجب سهولت در کار مورخین و محققین خواهد بود و هم حق آن اسیران گمنام  وقربانیان رژیم  خودکامه ی نادری که  تاحال از قلم مانده اند ، تا حدی ادا شده میتواند . آنچه در لابلای این اثر بر جسته گی دارد همانا خشم ظالم  و عجزمظلوم در یک رژیم خود کامه ی مستبد میباشد که حاکم ظالم  به هیچ چیز  و هیچ کسی  بجز بقا و منفعت خودش رحم و مدارا نمی کند . بهر حال ، برای آقای خالد صدیق توفیق بیشتر میخواهم و آرزو دارم سایر مظلومان ، درد رسیده گان  و زندان دیده گان سرزمین غمبارم افغانستان ، خاطرات ، چشمدیدها و گفتنی های شان را از سینه ها بیرون کشیده به سمع نسل امروز و فردای کشور برسانند تا هم در قبال تاریخ ادای دین کرده و هم وجدان خود شان در برابرمادر وطن را آرامش بخشیده باشند .« چنان كه اكنون از اسناد محرمانه ارشيفي بمبهي معلوم گرديده است، خاندان يحیي خان پدر کلان نادر در دوره اي جنگ دوم بين انگلستان وافغانستان به منفعت انگلستان خدمت كرده، در هندوستان چند مدت اقامت داشته وخود محمدنادر خان در سال 1884 م در ديره دون هند تولد شده است. »زمانيكه بزرگ مي شود ودر دربار حبيب الله وامان الله راه مي يابد وزير زميني به نفع انگريزها آغاز به فعاليت ميكند، تا اينكه در صدد بدنام سازي حكومت اماني كوشش به عمل مي آورد وتا اينكه در اثرپروگرامهاي غير ملي كه اين نيش آوركشنده خويي به حكومت اماني پيشكش ميدارد ومسله اي ماليه اي سنگين زمين را از جنس به پول تبديل ودهقانان كشور را دچار سراسيمگي ساخته ، مجبورشان مي نمايند كه دست به بغاوت وجنبش دهقاني بزنند واز سوي ديگرشيخهاي گماشته شده اي انگريز دست به تبليغ زهراگين زده ، حكومت اماني را به شكست مواجه وخود نادر به كمك انگلسها وبه تحريك قبايل آنسوي سرحد ووعده مال مردم شمالي براي قبايل منگلي وجاجي وسر آنها براي خودش قدرت شاهي را از خاندان اماني به همكاري روشن وافتابي انگلسها غصب ميكند.             به كشتن زهرسو كشودند دست               به حدي كه يك تن سلامت نه رست

       چو از قتل اعدا بپرداختند،               به تاراج اموالشان تاختند !!

وطن محبوب ما افغانستان کشور جنگ زده  و. سرزمینی بکر که معادنش به دلیل جنگ‌های قومی و نژادی دست نخورده مانده است. چنان چه برای هیچ  کسی معلوم نیست که میزان ذخایر گازطبیعی، ذغال سنگ، آهن، نفت، مس، فلور، لا‌جورد، منگنز، سرب، بوکسیت، طلا‌، نیکل، کرم، یاقوت، مرمر، جیوه، لیتیوم، آلومینیوم، قلع و تنگستن آن تا چه اندازه است؟ ۴/۰ هکتار زمین زراعتی برای هر نفر، تراکم نسبی جمعیت ۳۲ نفر، نرخ رشد جمعیت ۶/۲ درصد، جمعیت با سواد 30 درصد، درآمد سالیانه برای هر نفر کمتر از ۳۰۰ دلا‌ر، متوسط عمر ۴۰ سال، بدون راه‌آهن، برای هر ۷ هزار نفر یک بسترشفا خانه میزان درآمد از صنعت جهانگردی صفر و... چنین وضعی افغانستان را نه در مدار توسعه ‌نیافتگی، بلکه در مرحله عقب‌ماندگی کامل نگهداشته شده است. ‌ در سرزمینی که در سال ۱۹۱۹ از بریتانیا جداگردید و مستقل شد،  وتا هنوز آب خوش از گلوی مردمش پایین نرفته است. اقوام گوناگون مرکب از پشتون‌ها، تاجیک‌ها، هزاره‌ها - ازبک‌ها، ترکمن‌ها، ایماقها- نورستانی‌ها – پشه ای ها -  بلوچ ها – بیات ها –قیرغیزها – قزاق ها – اویغور ها وغیره  ، بعد از گذشت ۱۰۰ سال از استقلا‌ل خود، هنوز نتوانسته‌اند قالب یک  ملت واحد را  به خود  اختیا ر نمایند و اساس دولتی با ثبات و مقتدر را بنا نهند. نه  تنها مردم منطقه و جهان،  بلکه تندیس‌های زخمی بودا نیز به حا ل زار این مردم بلا‌کشیده وفقر زده  می‌گریند.

افغانستان سرزمینی است، که دردل خویش تجربۀ مقاومت چندین هزارساله دارد. ازتهاجم خونین وهویت ستیزی اسکندرمقدونی، بربرمنشی قبیلوی، کتاب سوزی وفرهنگ گریزی اعراب  درزیرپوشش دین، تجاوزبی آزرمانۀ همراه با خون وآتش وویرانگری ، یورش اشغالگرانۀ متکرراستعمارانگلیس  ، تا تجاوززبونانه وضد تمدنی تمدن ستیزان پاکستانی درسیمای گروه متحجروقرون وسطایی طالبان دردهۀ پسین، ازجمله تجارب غنی والهام بخشی بودند، که درتشکل وتبلورعنصرمقاومت مردم نقش مهم وتعین کننده داشتند. مردم ما  با آگاهی  ازسرنوشت غمباروتاریخ اندوه گین سرداران مقاومت چون ابومسلم خراسانی، بابک، سنباد، استاد سیس، مازیار، نیزک، یعقوب لیث صفار شهید عبدالخالق قهرمان.... وقله های رفیع فرهنگ ودانش مانند: دقیقی، فردوسی، فارابی، ابن سینا، ناصرخسرو کاتب هزاره وسایرین داشت ومیدانست، که هرکدام را بگونه های دردناک مورد دسیسه قرارداده یا به شهادت رسانیدند ویا مجبوربه آوارگی وگمنامی ساختند  علاقه به میهن , احترام به بزرگسالان, احترام به ناموس خود و دیگران , احساس غرور در برابر اجانب, ازادیخواهی , جوانمردی , ارجگذاری به عیاران و جوانمردان, مهمان نوازی وغیره از  خصوصیات ذاتی مردم سر زمین ماست که میتوان انرا بیان افتخار امیز مردم کشور نامید  .. این هویت محصول عوامل مختلف مادی و معنوی است: از قله های غرور انگیز هندوکش گرفته تا دشتهای مرد خیز هرات و بست و قندهار, ازمبارزات محمد  ایوب خان  کرنیل شیرمحمد هزاره - میر مسجدی - شهید عبدالخالق  از " گور اوغلی" تخار و بدخشان تا "قر سک" پنجشیر و دنبوره هزاره جات, از بزکشی شمال گرفته تا اتن جنوب, از تاکستانهای شمالی گرفته تا پسته زار های باد غیس, از حلقات  مثنوی خوانی تا محافل شهنامه خوانی, از شجاعت, اخلاص و مهمان نوازی روستائیان پاک  طینت گرفته تا ظرافت و هنر مندی شهریان نازک طبع, , از قوشخانه های گرم شمال گرفته تا جرگه های پر خروش شرق, از سخت کوشی مردم هزاره گرفته تا , از ادب پروری اهالی بدخشان گرفته تا سرعت بدیهه مردم هرات, از طبع شوخ مردم وردک گرفته تا صراحت مردم قندهار, از جوانمردی کوهدامنیان گرفته تا سنت عیاری کابلیان. یعنی در تکوین این هویت دین و عرف و خصوصیتهای فر هنگی و باور های مذهبی و خاطرات متراکم گذشته و اقلیم و هوا و سلوک خانواده گی و تجارب تاریخی همه وهمه دست در دست هم داده است.

حاکمیت های سه دههء اخیربا خاستگاه های مختلف اجتماعی – سیاسی از راه توسل به زور رویکار شدند. درحالیکه قبل از آن نیز حاکمیت ها از مجرای دموکراسی متعارف ایجاد نگردیده بودند.   در طول تاریخ ما شاهد حضور نيروها وگروهاي سياسي هستيم كه از دوره ها ی نهضت خواهی و مشروطيت طلبی تاحال به حيات خود ادامه داده و تا آينده قابل پيشبيني هم در زند گي سياسي ما نقش بازي خواهند كرد، لذا  از آنزمان تاكنون چهار خانواده سياسي ، ملي گرا ، چپ ، مذهبي و سلطنت طلب ، كه در تمامي حوادث و رويدادهاي سياسي گذشته ، هر يك به فراخور وزن و نيروي خود  در زمانهاي مختلف شركت داشته و تاثير گذار بوده اند ، شكل گرفتند، به اين چهار خانواده بايد يك عضو ديگر ، يعني نيروهاي قومي و قبایلی ، كه  بعد از دخول قطعات نظامی اتحاد شوروی در افغانستان شكل بارز گرفتند ، به عنوان گروه پنجم، در جامعه اضافه كرد . رابطه اين چند گروه سياسي در طي اين مدت ، صرف نظر از همكاري و همسوئي هاي موقتي و تاكتيكي دو جانبه و  يا چند جانبه ، كه آنهم نه بر اساس توافقات دمكراتيك و با هدف استقرار دمكراسي ووحدت، بلكه براين اساس بوده تا با  جمع آوري نيرو ، توان لازم را براي  بزير كشيدن قدرت حاكم پيدا كنند،  همواره خصمانه و خونين بوده و طرفين تا سر حد نابودي و حذف غير خود  پيش رفته اند .   در افغانستان به اثر فداکاری نهضت مشروطه و نیروهای ملی دموکراتیک كه به تشكيل مجلس شو ی قرار گیرد.راي ملي و تصويب قانون اساسي منجر شد ، استبداد پادشاهي مواضع مهمي را از دست داد و آزاديخواهان توانستند جامعه را گام به گام به سوي دمكراسي و تجدد سوق دهند، اما اين روند تحت تاثير عوامل بين المللي و داخلي نه تنها نتوانست در جامعه نهادينه شود بلكه با روي كار آمدن داودخان و استقرار مجدد ديكتاتوري متوقف گرديد . 

 بحران امروز کشور ما  سی وچهار سال قبل در ٢٦ سرطان سال ١٣٥٢ آغاز گردید و در نتیجه اقدامات  ناشیانه, عجولانه و عاقبت نیاندیشانه,  کشور بی ثبات و بی ثبات تر شد و امروز خانه مشترک افغانها در مسیر طوفان و در معرض انقراض و نا بودی قرار گرفته است. جنگ ادامه دارد, وحدت ملی و برادری میان اقوام و قبایل ساکن آن صدمه دیده است... بنا بران اولویت های مان قرار ذیل تعین شده اند:  در گام نخست مساله نجات کشور از بحران است. قطع جنگ , کوتاه کردن دست اجانب,  اعاده صلح و ثبات و در یک کلام نجات خانه مشترک ما از مسیر طوفان. این کار از توانائی یک حزب یا یک قوم  بیرون است. به این سبب نیرو های سیاسی کشور قطع نظر از آنکه پیرو چه اندیشه ای هستند, از هر قوم و قبیله ای که هستند الزاما باید  مشترکا در نجات کشور از بحران سهم بگیرند. بنابران باید تاکید مزید بر وحدت ملی, آشتی ملی و رفع خصومت ها و کشیدگی ها وغیره صورت گیرد..  افغانستان در مرحله گذار از جامعه سنتی و( فیودالی- ماقبل فیودالی) بسوی جامعه مدرنتر شهری است. باید از  حالت  مناسبات اتنیکی و قومی به بسوی تشکیل ملت واحد گام بگذارد. این مرحله در اروپا با انقلابات همراه بود. در افغانستان نیز تلاش های سی سال اخیر با همین درک اغاز شد. هدف انقلاب ملی و دموکراتیک که دموکراتیک خلق مطرح مینمود در واقع گذار بسوی جامعه مدرن تر " سوسیالیستی" بود. آنچه امروز در تحت نظر نظامی, اقتصادی و سیاسی گسترده غرب در حال انجام است  فاصله گرفتن از مناسبات عقب مانده و گذار بسوی جامعه سر مایه داری است..  حفظ استقلال ملی , حاکمیت ملی, تمامیت ارضی کشور در اینده است. در این ارتباط مساله مبارزه علیه  مداخلات همسایه ها , حضور گسترده نظامی اجنبی و طرح ها و بر نامه های  ستراتیژیک جهانی و منطقوی است. دفاع از هویت ملی و حفظ کشور در برابر شئونیزم کشور های همسایه . حفظ و مواظبت ار فرهنگ و زبان و دست اورد های تاریخی و فرهنگی ماست که در نتیجه حضور دوام دار و نفوذ اقتصادی , سیاسی و نظامی اجنبی مورد تهدید جدی قرار میگیرد.اگر ما باشندگان این مرزو بوم وسعت خاک فعلی افغانستان عزیز را از دست  اندازی متهاجمین حفظ نموده  و سیمای آنرا در جهت مثبت و بالندگی وترقی تغییر داده بتوانیم کار بس بزرگی را برای نسل و بالندگان آینده خواهیم کرد، چه رسد به ادعای بلند بالای مرز های پیشین  که امیدوارم عقل و خرد جمعی از این پس به آینده گان افغان ماندگارنسازد. شايد بيان اين واقعیت كه كشور ما افغانستان به عنوان يك كل جغرافيائي ــ  سياسي تا كنون با تمام تلاش و مبارزات سالیانه متفاوت به اين طرف هنوز فاقد يك پروژه سياسي فراگير ملي مي باشد تكراري از تاریخ باشد ویا در زمینه رسیدن به یک تفاهم واقعی وحدت ملی مغلق بودن پدیده های اجتماعی کشور ویا سکولوژی ما افغانان بوده که به اين هدف ملي دست نیافتیم ، زیرا که بعضأ با یک دست قول برادری میدهیم و با دست دیگر شمشیر می کشیم ، البته که این نقیصه به تنهایی نه بلکه با  سازماندهي و تلاش جمعي ،خردمندانه  و دمكراتيك ، مي توان به هدف مهم که عبارت از ترقی و تعالی کشور، و همگرایی ملی است رسيد، قابل تذکر اینکه اولین گام آنست که از منفی بافی ها و قهرمان انتقاد شـدن خود را رهایی دهیم ودر این راه اصلاحات را از خود باید آغاز نمود ، ، لذا با تعقل خردمندانه و توکل واقعی بر خداوند (ج) و نیز اعتماد بر یکدیگر و عشق به مردم ووطن وهمچنان با تلاش و از خود گذری است که مي توان به هدف مهم که  همانا ترقی و تعالی کشور، و همگرایی ملی است رسيد.

عبدالخالق شهید  فرزند برومند  و فداکار  و جوانی از نسل رنج وزحمت  جامعه هزاره  که در محیط شهری رشد و پروریش یافته بود  تبعیض  قومی – تحقیر و اهانت علیه مردم خویش را که از طرف نظام استبدادی  خا ندان آلی یحیی در راس آن نادر خان جبار و خون آشام را  با گوشت و پوست خویش درک ولمس میکرد  خالق شهید همواره برای نجات مردمش اززیر ساطور ظلم وبیدادگری میاندشید  و ی تلاش نمود تا در محیط مکتب و درساحه بیرون از آن همفکران و مبارزین ضد استبداد خاندانی را جستجو و بالاخره گروهی  ازین گونه افراد همنظر  و هم اندیشه خویش را پیداکرد . برای تحقق آرمانهای دیرینه شان بعد از سازماندهی منظم  و ایجاد تشکیلا ت مخفی دست بکار شدند و یکی از مستبدین و شیاد ترین فرد آنزمان را از بین برد  و خاطرات فداکارانه وجسورانه شان را حک تاریخ کشور کردند . با از بین رفتن نادر خان این جلاد قرن  در سیاست خاندان مستبد مصاحبین  در مجموع تغیراتی بوحود آمد  و  تاحدودی معین از به سیاه چال انداختن ها -  تیل داغ کردن ها – واسکت بریدن ها -  تبعید کردن ها ی مبارزین ملی و انقلابیون ضد بیداد گری  و بی عدالتی کمتر گردید و از اعمال خشونت آمیز ارگانهای دولتی  ونظام پولیسی وقت  تا حدودی معین کاسته شدند.  وبشکل محدود برای مردم کشور زمینه ابراز نظر بطور شفاهی و کتبی نسبت به گذشته فراهم گردید . شهید عبد الخالق قهرمان و همرزمان جسور  و فداکارش  راه ورویش مبارزه علیه استبداد را  از جنبیش  مشروطه خواهان اول و دوم  فرا گرفتند و با نثار نمودن جان های شرین شان برای نابودی ظلم وبی عدالتی  نمونه و سرمشق برای نسل بعدی مبارزین ملی کشور شدند.

بنآ بالای همه روشنفکران کشور دین برزگ است که از شجاعت و خود گذری خالق شهید این فرزند رنج وزحمت مردم هزاره و انقلابی ضد استبداد خاندانی  ومبارز راه آزادی و ترقی را گرامی دارند . وهمه ساله ازین شهید بی بدیل افغانستان تجلیل بعمل آوره و خاطرات قهرمانانه و فداکارانه شان  را بر ضد بی عدالتی و تبعیض   ارج گذاری نمایند.

به روان پاک خالق شهید ویاران وفادارش و آن  جوان فداکار دعا ودرود می فرستیم  روحش شا د وخاطراتش همیشه

گرامی , ومقامش خلد برین باد .

منا بع

  - هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت  نویشته  بصیر احمد دولت آبادی- چاپ ایران - سال – 1385- ش.

- یاد داشتها ی در با ره  سر ز مین و ر جا ل  هزاره جات   اثر  -  حسین نا یل - بهار سا ل  1379  هجری – شمسی چا  پ    ایران  .

 -افغانستان در پنج قرن اخیر نوشته  میر محمد صدیق فر هنگ  جلد اول قسمت دوم  سال 1371 شمسی چاپ ایران

- سایت آریایی زیرعنوان  رازپنهاني ، دردل اقاي خالدصديق،نگارنده ي كتاب خاطرات زندان ستمگرانه ي نادرغدار !

- دو یاد و دو خاطره   نویسنده  سیدحسن رشاد منتشره شماره دوازدهم سال چهارم ماهنامه مشعل

  - یاد داشت  ها ی از نویسنده مقاله    -  4   - ماه نوامبر –سال –2007– میلادی

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت