محمد عوض نبی زا ده

 

دید گا ه ها ی متفاوت درباره رهبران و مبارزین ملی کشور

 

تاريخ افغانستان روايتگر اين حقيقت است که طی سه هزار سا ل  درمحد وده ء افغانستان  کنونی  دولتهای بافرهنگ  باختریان  ،کوشانیان  ،  شارها (شیران بامیان ) یفتالیان   ،تخاریان،طاهریان ، صفاریان ،سامانیان ،غزنویان، سلجوقیان ، غوریان  ، ملوک کرت هرات ،   تیموریان هرات ،هوتکیان ودرانیان - تاجیکان  ترکان  مغول در خراسان  وافغانستان    ثبت تاریخ  میباشند . شاهان وامیران سلاله درانی به استثنای  احمدشاه ، تیمورشاه ، زمانشاه  و شاه  امان لله ، دیگران  غا لبا وابسته به استعمار بریتانیا ی کبیر وابرقدرتهای  دوران جنگ سرد بوده است که  فاقد برخوردار ی از استقلالیت  کامل - یعنی دولتهای مستقل ملی  نبوده اند . وهم چنان تروريزم و بنيادگرايی دراين سرزمين با الهام از آزموده ها و باورهای دينی ـ مذهبی بوسيلهً استعمار کلاسيک انگليس که از مدت ها قبل ميخواست کشورهايی چون افغانستان و هندوستان را تحت سلطهً مستعمراتی خويش داشته باشد وارد صحنهً عمل گرديده و عمدتا درچارچوب باورهای عقيدتی ـ اسلامی شکل و رنگ گرفته است ، چنانکه مردم اين خطهً باستان با تاثير عميق و فراوان از باورها و معتقدات سرسختانهً دينی مصيبت های سنگينی را در طول روزگاران متحمل گرديده اند؛ زيرا تاريخ اين حقيقت را به خوبی آشکار ساخته است که دين باوری و اعتقادات مذهبی عميق دراين سرزمين مکان و بستر خوبی از تنش ها ، تضاد ها و ستيزه گری ها را نه تنها ميان مردم افغانستان بلکه در اکثر ممالک اسلامی فراهم ساخته است.

مرور اجمالی بر رخداد های سياسی افغانستان اين واقعيت را به تصوير ميکشد که بعد از جنگ جهانی دوم امپرياليزم انگليس بمنظور حفظ و حمايت از قدرت سلطه طلبانهً کلاسيک  استعماری خويش و نيز بخاطر کسب اهداف و مقاصد استعماری تازه خود ،  دولت نام نهاد اسلامی پاکستان را بوسيلهً جنرالان وابسته به خودکه از لحاظ قدامت و هويت تاريخی اصلا در نقشهً سياسی جهان وجود نداشت از سرزمين هند بزرگ جدا و در جغرافيای و نقشهً سياسی و عمومی جهان شامل ساخت.درقبال اين اهداف بنيادگرايانه و استعماری انگليس ، تشکيل و رشد و حمايت هزاران مکاتب تروريستی و مدارس نام نهاد اسلامی که در اصل ماهيت و محتوای تروريستی دارد توسط دولت بريتانيا اساس و بناء نهاده شد .  تاريخ گواه اين حقيقت است که امروز ريشه های تمام بحران ، خشونت ، ترور و نا آزامی های در روی کرهً رمين سيراب از همين مکاتب بنيادگرايی و تروريستی نام نهاد اسلامی پاکستان ميشود. از جانبی هم  استعمار جدیدانگليس اين مکاتب و مکان های تروريستی را خوبترين سپر و پايگاه مبارزه دوامدار عليه شوروی سابق ميدانستند و از طرفی هم استعماربريتانيا برای مدت های طولانی و دومدار ميتوانست قدرت و سرمايه جهانی را در دست خويش داشته باشد بحران وسيع و دامنگيری که امروز جهان و حتی خودش رانیز درگير ساخته است .

 راه بيرون رفت ازاين خشونت و ترور فقط انهدام و ازبين رفتن اين لانه های ترور و بنيادگرايی توسط تهداب گذاران اصلی آن يعنی بريتانيا و دولت امريکاست تا صلح در منطقه و جهان دوباره احيا گردد.واضح است که بنيادگرايی اسلامی و تروريزم از هم فرق ندارد چون وابستگان و تعليم ديدگان مدارس بنيادگرايی اسلامی را همانا تروريستان جهانی تشکيل ميدهند که در مکاتب بنيادگرايی اسلامی پاکستان تعليم و تربيت يافته اند.، چنانچه قتل های دستجمعی در عراق ، خشونت های دومدار فرقه يی در پاکستان ترويج و اوج گرفتن. اينگونه خشونت ها در افغانستان بخصوص بعد از روی کارآمدن طالبان درصحنهً سياست افغانستان بهترين الگو و نمونه هايی از ترويج و بالاگرفتن خشونت با الهام از باورهای بنیادگرائی اسلامی است.

 در تاریخ معاصر افغانستان نمونه های از خدمتگزاری امیران و شاهان کشور ما  برای تامین منافع استعمارو همچنان  مقاومت و پایداری مبارزین ملی  ما درین امررا  میتوان مشاهده  نمود :- امیر عبدالرحمان خان قلع و قمع و سرکوب و کشتار آزادیخواهان و مجاهدان ضد انگلیسی را روی دست گرفت و تا آنجا که برایش ممکن و مقدور بود به تصفیه آنان پرداخت. در همین رابطه آن مبارزین ملی و روحانیون مذهبی را که در مبارزه علیه استعمار نقش وسهمی بسزا داشتند، مورد تعقیب و حبس و آزار و شکنجه قرار داد و یا به طرد و تجرید آنان پرداخت این اقدام امیر که در واقع نوعی انتقام جویی به نمایندگی از انگليسها به حساب می آمد طبعاً مورد پسند و تشویق انگلیسیها  بودو به تحريک آنان صورت مي گرفت. زیرا انگلیسیها که هنوز مناطقی از جنوب و شرق افغانستان را تحت اشغال داشتند، از قیامهای مجدد مردم افغانستان می هراسیدند.کنار رفتن علمای مبارز و روحانیون ضد انگليسي که اغلب افراد متقی و پرهیزگار و عالم بودند وگرايشات وتمایلات صوفيانه داشتند، میدان را به نفع روحانی نمایان و عالم نمایانی خالی کرد که به جای علم و تقوی و سوابق مبارزاتی فقط حمایت امیر و یا پشتبانی انگلیسی ها را پشت سر داشتند. اینان اغلب افراد کم سوادی بودند که از اسلام فقط همان رسم و رسومات ظاهری آنرا می فهمیدند. از اینرو به مسائل قشری و سطحی بیشتر اهمیت می دادند. این روحانيون که به پشتبانی حکومت مستظهر بودند و از جانب ديگر تحت تاثیر و نفوذ خوانین و ملاکین محلی قرار داشتند، از شریعت چنان تفسیری به دست می دادند که منطبق به منافع دربار وملاکین باشد. از همین جا بود که سنت قبیلوی و طایفوی با توجیهات شرعی که متضمن منافع حکام و خوانین محلی و بالاخره دولت مرکزی بود در پوشش معتقدات مذهبی رواج وتحکيم یافت.عامل دیگری که تقویت این گرایش را موجب شد ورود ملاهایی بود که فارغ التحصیلان مدرسه دیوبند هندوستان بودند.

 مدرسه دیوبند توسط مولوی محمد قاسم و هوادارانش که از مبارزان راه آزادی بودند تاسیس شد و مجاهدین زيادی را نیز تربيت کرد که طرد انگلیسی ها را خواستار بودند مع الوصف از آنجا که این مدرسه منحصر به علوم دینی بود و مسائل علمی و جدید را در آن راهی نبود خیلی زود حالت محافظه کارانه به خود گرفت. از طرف دیگر انگلیسیها نیز توانستند اشخاصی را که می خواستند وارد این مدرسه نمایند تا فعالیتهای آزادیخواهانه مدرسه مذکور را خنثی کنند و با ترویج گرایشات صوفیانه و فردگرایانه جهت گیریهای ضد انگلیسی مدرسه مذکور را کاهش دهند.

 در نتیجه مدرسه دیوبند، شهرت و معروفیت اولیه اش را از دست داد و مورد سوء ظن نیروهای ضد انگلیسی قرار گرفت. در چنین وضعیتی ورود فارغ التحصیلان مدرسه دیوبندبه افغانستان موجب تقویت گرایشاتی شد که از موضع کاملا" محافظه کارانه وصرفا" دفاعی با هر تحولی برخورد می کردند. شاید به همین سبب بود که برخلاف جنگ دوم افغان و انگلیس ملاهای مناطق شرق و جنوب در جنگ سوم افغان وانگليس، نقش ضعیفتری به عهده گرفتند در حالی که همین ها در تمامی اغتشاشات داخلی، نقش پیش آهنگ را ایفا می کردند، آنان بر اعمال شاه امان الله انتقاد می کردند، آیا می توان گفت امان الله خان بدتر از انگلیس بود؟ بی دینی امان الله خان ،افترايي بود که هیچ سندی آنرا تاييد نميکرد .اگرهم بپذيريم بيدينی او از بيديني هیچیک از اجداد او افزونتر نبود مثلا" از پدرش امیر حبیب الله که بیشتر از صد زن در حرم داشت و یا از پدر ;کلانش عبدالرحمان خان که کله منارهایش زبانزد خاص و عام است. امان الله که افتخار رهبری جنگ استقلال بر ضد انگلیس را بر عهده داشت تکفیر شد و از کشور بیرون رانده شد اما سلاطینی که به کمک وحمایت انگلیس بر تخت سلطنت افغانستان نشستند  ظل الله خوانده شدند و اطاعت شان به حکم دین واجب شمرده شد.صاحب قلم قصد دفاع از امان الله را در اينجا ندارد.اما اگر امان الله قابل تکفیر باشد آن دیگران که کفرشان از کفر ابلیس هم روشنتراست چرا کافر شمرده نشدند و سایه خدا لقب گرفتند.

حاکمیت های سه دههء اخیرباساختارو خاستگاه های مختلف اجتماعی – سیاسی از راه توسل به زوروخشونت رویکار شدند. درحالیکه قبل از آن نیز حاکمیت ها از مجرای دموکراسی متعارف ایجاد نگردیده بودند. سخن بر سراین نیست تا سعی شود سنگینی و سبکی این حاکمیت ها ( که هریک با خوبی ها وزشتی ها توام اند) مورد ارزیابی قرار گیرد در طول تاریخ ما شاهد حضور نيروها وگروهاي سياسي هستيم كه از دوره ها ی نهضت خواهی و مشروطيت طلبی تاحال به حيات خود ادامه داده و تا آينده قابل پيشبيني هم در زند گي سياسي ما نقش بازي خواهند كرد، لذا  از آنزمان تاكنون چهار خانواده سياسي ، ملي گرا ، چپ ، مذهبي و سلطنت طلب ، شكل گرفتند كه در تمامي حوادث و رويدادهاي سياسي گذشته ، هر يك به فراخور وزن و نيروي خود  در زمانهاي مختلف شركت داشته و تاثير گذار بوده اند.  روابطه اين چند گروه سياسي در طي اين مدت ، صرف نظر از همكاري و همسوئي هاي موقتي و تاكتيكي دو جانبه و  يا چند جانبه ، كه آنهم نه بر اساس توافقات دمكراتيك و با هدف استقرار دمكراسي ووحدت، بلكه براين اساس بوده تا با  جمع آوري نيرو ، توان لازم را براي  بزير كشيدن قدرت حاكم پيدا كنند،  همواره خصمانه و خونين بوده است و طرفين تا سر حد نابودي و حذف غير خودی  پيش رفته اند .  

 در افغانستان به اثر فداکاری نهضت مشروطه و نیروهای ملی دموکراتیک كه به تشكيل مجلس شوراي ملي و تصويب قانون اساسي منجر شد ، استبداد پادشاهي مواضع مهمي را از دست داد و آزاديخواهان توانستند جامعه را گام به گام به سوي دمكراسي و تجدد سوق دهند، اما اين روند تحت تاثير عوامل بين المللي و داخلي نه تنها نتوانست در جامعه نهادينه شود بلكه با روي كار آمدن داودخان و استقرار مجدد ديكتاتوري فردی متوقف گرديد .   

  سلطنت طلبان و اخوانی ها از ضعف بگیر و ببند ، ما ه های اول جمهوریت در سال 1352 خورشیدی به تجديد قوا و قدرت پرداختند وباجايگزيني دوباره سلسله پادشاهی بجاي جمهوری اقدامات ضد دولتی را انجام دادند، که داود خان نیز تمام تلاش و توان خود را براي حذف و نابودي  ، احزاب مختلف بكار گرفت، نتيجه اين امر منجر به آن شد كه جامعه دوباره در انسداد سياسي گرفتار آمد و عرصه بر ساير نيروها یسیاسی محدود و تنگ گرديد، وحاصل اين وضعيت همانا هماهنگي و همكاري بدون پلاتفرم  بقيه احزاب ، عليه حكومت داود خان بود ، كه به  قیام نظامی در هفت ثور سال 1357 خورشیدی منجرشد .

در باره  رهبران و مبارزین ملی  کشور ها و ممالک گوناگون دنیا نظریات متفاوت ارایه میگردد رهبران ومبارزین ملی  را بدو نوع تقسیم مینمایند. رهبران ومبارزین که به خاطر استقلال وآزادی سرزمین شان علیه تجاوز خارجی می رزمند وبرای این منظور مردمش را بسیج کرده  دست به فعالیتهای جنگی و  مبارزات سیاسی میزنند تا تجاوز واشغال را از میهن پدری شان دفع وترد نمایند که درین زمینه قربانی ومجاهدت فراوان بخرچ میدهند که توجه مجامع جهانی را برای داعیه برحق خویش جلب نمایند چون رهبران ومبارزین ملی خلق فلسطین و ده ها نمونهء دیگررا میتوان تذکرداد. اما رهبران ومبارزین ملی که بخاطر داعیه ای داد خواهانه و عدالتخواهانه ملی شان مبارزه برحق و فداکارانه را انجام میدهند. مردمش را برضد استبداد وبی عدالتی حکام داخلی  بسیج کرده وبرای رهائی اقوام وسرزمین آبائی شان از زیر یوغ ظلم قدرت های مستبد به مبارزات سیاسی مسالمت آمیز مبادرت میورزند.

 وجود رهبر در  جامعه وپذیرش رهبر توسط آنها دو اصل لازم وملزوم در دست یابی به اهداف مورد نظر است. در همین رابطه مسئلهء موقعیت از اهمیت خاص برخوردار است. در پهلوی این  عنصرچیزی دیگر که دارای اهمیت قابل توجه است عبارت از جلال وعظمت ونیرو در یک شخص است، صرف نظر از این که واقعی باشد ویا فرضی ،. ومردم تسلیم چنین افراد با همچوفوق العاده گی خاص می شوند.پیغمبران ، جادوگران ، قومندانان جنگی ، بزرگان طوایف ، سران احزاب وغیره از این فبیل هستند.روی این دلیل مشروعیت رهبر ناشی از اعتقاد وسر سپرده گی اعضای آن نسبت به فوق العاده گی آنها است، که این خصوصیات را پیروان با اهمیت میدانند، صرف نظر از این که احزاب اسلامی در عقب خدا ورسول آن موضع میگیرند وبروفق مرادخویش همه چیز را تفسیر ومشروع وغیرمشروع میسازند. بر خلاف، رهبران احزاب چپی بر اساس قوانین زمینی عمل میکنند ووعده عدالت وترقی را در این دنیا به انسانها میدهند وبر بنیاد همین پروگرامها در بین مردم نفوذ میکنند،  شیوه برخورد اعضا در برابر رهبر حکایت از رسم وتعظیم  عسکری دارد.اینها در گفتار ونوشتار خویش علیه تابو سازی ورهبرپرستی قراردارند اما در عمل عکس آن به ملاحظه میرسد، طبعا این نوع پرستش وتعظیم بد رهبر نمی آید در غیر آن چنین اعمال چاپلوس مآ بانه را منع قرار میداد.

علت اصلی چنین باورها واعتقادات بدون چون وچرا، عقب مانده گی ، فقرونا بسامانی جامعه بوده است. گفتنی است که در چنین جوامع مسله قول و قرار   از اهمیت بالا بر خوردار است وبه عنوان یک ارزش  در جامعه افغانی جای دارد.. بد بختانه که پیروان همچورهبران مانند عاشقان کور هستند ، نه عاشق مردم  ووطن از این جا است که گفته میشود تا زمان که رهبران خود خواه وجاه طلب اعضا را مانند رمه گوسفندان رهبری کنند، نتایج آن سریال دنباله دار اشک وخون  وکودتاها وتوطئه های پی درپی  خواهد بود که حوادث سالهای اخیر کشورمان مبین آن است. رهبری که نتواند موقعیت های تاریخی را تشخیص دهد واز آن به نفع کشورش سود ببرد لازم است از رهبری گوشه گردد وجایش را به فردی بسپارند که با خواست زمان ومردم پاسخ داده بتواند.

در دموکراسی چون مشارکت نهادینه می گردد، به جای رهبری نهاد مشارکت عمل میکند. به همین خاطر اپوزیسون  جز مهمی از ساختار حاکم میباشد واز دموکراسی قویا بهره می برد. در دموکراسی رهبری موقتی است یعنی رهبری با زمان وعصر تعریف میگردد وبا زمان عمل میکند ودر زمان اعتبار دارد تا رهبر وحدت ملی را در میان جامعه تمثیل نماید

 ولی درطول ادوار تاريخ دوصد و پنجاه ساله ،  افغانستان - وحدت ملي و منافع ملي مردم کشور ما  نثار و قرباني برتري جوئي هاي خانداني ، قبيلوي و قومي گرديده است . تبعيض قومي ، زباني و منطقوي ، استبداد و بيعدالتي ناشي از برتري جوئي ها و خودخواهي ها با ابعاد گسترده درطول ساليان متمادي محسوس و متجلي بوده است . و چنين شيوه مناسبات ازطرف دشمنان وحدت ملي افغانستان در خارج از مرزهاي كشور نيز دامن زده شده و مغرضانه طرف تآييد و ترغيب قرار ميگرفت .

 از دیدگاه  عده ای - امیر عبدالرحمن خان بنام امیرآهنین شناخته میشود درصورتیکه مردم هزاره اورا نماینده ء استعمار و قاتل 62 – فیصد نفوس هزاره میداند و هزاره ها از رهبران و مبارزین ملی  خویش که در نبرد داد خواهانه علیه این امیر جلاد ومیر غضب - جان های شرین شان را ازدست دادند  یا د  و قدر دانی مینمایند که چهره های شاخص اين دسته،  محمد عظیم  بیگ  سه پای – ابراهیم بیگ لعل وسر جنگل – حسین علی بیگ  دایز نگی – محمد حسین بیگ  ایلخا نی -    و غیره  بودند مردم هزاره حق دارند  درکنارسردارمحمد ایوب فاتح میوند از کرنیل شیرمحمد هزاره فاتح واقعی وحقیقی جنگ میوند به حیث مبارز  ملی کشور یاد نمایند   وهمچنان مردم هزاره  بخود حق میدهند تا  از مبارزین و رهبران مقاومت  ملی شان، که از فروپاشي كامل موجوديت و هويت اين جامعه، جلوگيري کردند و به نحوی از جامعه ا  ی هزاره در برابر سياست های ويرانگر حكومت هاي استبدادی خاندان محمد زائی و بخصوص  خانواده ء مصاحبان که مردم هزاره را به اتباع درجه چندم تبدیل نموده بودند ، تقدیر  نمایند.که از پیش گامان این نهضت چون   ، ابراهيم خان گاوسوار و  فر قه مشر  فتح   محمد  خان فاتح کوتل اونی -  سید احمد خان شا هنور -   غلام نبی خان  چپه شاخ  -  غلام نبی خان گلگ - سید اسما عیل  بلخی – سید اسما عیل  لو لنجی - سید میر علی گوهر غو ر بندی  - سید شاه تقی   دایز نگی - برات علی تا ج – جنرا ل علی  دوست  خان- ملا فيض محمد كاتب، وغیره  میباشند .

طوریکه هنوز صدای ، یکی از پیشگامان جنبش مشروطیت ، در هنگام که در دهن توپ قرارش میدادند ، ازکنگره ء تاریخ بلند است که میگفت:     
                          ترک جان و ترک مال و ترک سر در ره ء آزاده گی اول منزل است .  

 

جامعه هزاره  در ضمن یاد آوری از مبارزات دادخواهانهء سایر رهبران ومبارزین ملی شان از  مبارزات  داد خواهانه وعدالتخواها نه   ای شهید عبالعلی مزاری بحیث مبارز ملی ضد استبداد وبرتری جوئی های قومی تجلیل  و بزرگداشت را حق طبیعی و از خواسته های دادخواهانه ملی خویش میدانند. همانطوریکه :-

یکی از مهم ترین خصوصیت مزاری شهید در آن بود که برای انسجام دهی جامعه ای خویش از همه امکانات بهره می گرفت واو به هیچ عنوانی تمایز های آید یالوژیک را در نظر نمیگرفت ، چنانچه وقتی مشمولیت هزاره ها در کابینه ای وقت مطرح گردید ، برای همه روشن است که او چگونه دست به انتخاب هوشیارانه زد. وی در شرایطی این فرایند را پیاده کرد که رقابت های آیدیا لوژیکی در اوج خویش قرار داشت. اما ایشان به این باور رسیده بود که عملکرد از مسیر تنگ آیدیالوژیکی ، پی آمد های ناگوار و بد فرجامی را در قبال دارد.

چند دهه اخیر قرن نزده  وآغاز قرن 20 تاریخ مبارزات ضد استعماری را احتوا مینماید ودرین دوران تقسیم جهان از نگاه منافع استعماری  کشور های استعمار گر صورت میگرفت که بعدا  استعمار کهن جای خود را به استعمار جدیدوامپریالیزم جهانی سپرد  و در مقابل این قدرت نوین استعماری کمپ جهانی سوسیالیستی قد بلندکرد وجهان بدوقطب متضاد و اشتی ناپذیرتقسیم گردید  و بعد از هفتاد سال کمپ سوسیالیستی  از بین رفت  ودر اخیر دهه قرن 20 – و اغاز قرن 21  جهان یک قطبی گردید که تا هنوز تداوم یافته است . درزمان جنگ سرد وتضاد میان کمپ جهانی سوسیالیستی وکمپ جهانی سرمایه داری  مبارزات طبقاتی مبارزه طبقه کارگر ودیگر طبقا ت زحمتکش جامعه علیه سر مایه دار وطبقات استثمارگر  شعا ر روز بوده است ولی در شرایط کنونی با تقسیم شوروی سابق به جمهوری های مستقل و تجزیه یوگوسلاویا ی سابق به چندین جمهوریهای جداگا نه جدائی تیمور شرقی از اندونیزیا ود ه ها نمونه ای است ازگزار جهان از سیستم دو. قطبی به یک قطبی شدن جهانرا نشان میدهد ودر شرایط  کنونی مضون اصلی مبارزات مردم کشور های دنیا را تامین استقلال سیاسی بر اساس خصوصیات قومی وملی تشکیل میدهد  که نباید مبارزات آزادی خواهی ملی رادر نقاط گونا گون جهان نادیده گرفت  که در کشور ما نیز نمیتواند ازین حوادث وتا ثیرات جهانی بدور باقی بما ند چون در زمان حاضردرافغانستان بیش از38 کشور دنیا قوای نظامی خود را برای تامین امنیت وطن  ما  وبخاطر مبارزه با تروریسم  جهانی افراز کرده است که در کشور مامصروف باز  سازی  نیزهستند. . حوادث کشور ، خونین وسرنوشت مردم بسیار غم انگیز است. ، درکشور فساد ، فقر ، بی قانونی ، بی امنیتی ، ترور، اختتاف وبیکاری بیداد میکند با این وضع آینده  کشور تاریک  بنظر میرسد.

 در افغانستان همان گونه که تا هنوز گروه های سیاسی ما برخورد های خونین  نظامی را  طی سه دهه تجروبه نموده اندکه درین نبرد های خانمان برانداز هیچکدام ایشان پیروزی نظامی و سیاسی  نداشتند. و دور از امکان بود که با اقدامات تک حزبی و تک قومی بر رقیبان غالب  میآمدند پس چه بهتر  خواهد بود که همه یکدیگر را قبول وتحمل نموده و بر اساس منافع ملی کشور مان در جهت اداره و سازندگی وطن واحد  با هم رقابت سالم و بی درد سر داشته باشیم.و در ان صورت که بنفع همه تمام خواهد شد. با نفی دیگران و ضربه زدن به رقبای داخلی خود اگر  کار را اغاز نمایم بدون شک بحران را تشدید و بر راه ترقی و سعادت کشور مان بد ست خود مانع ایجاد نمو ده ایم. امید است که ما از دسته اول باشیم که با اگاهی و گذشت و با صمیمیت، به منافع خود و همه اقوام افغانستان فکر نموده و بر همان اساس عمل نمایم.   به آرزوی آنکه شرایط بگونه ای توسعه و تکامل یابد که همه ای مردم ما متشکل از ملیتها و اقوام گوناگون مسکون درافغانستان، با تکیه بردموکراسی و عدالت اجتماعی و به اتکاء حقوق شهروندی و حقوق ملی خویش، بتوانند برای ساختمان کشور واحد، مستقل و مرفه برخوردارودر حاکمیت ، آزادانه سهم بگیرند و امکانات و تلاشهای سازنده خویش را در این راستا، بکار برند.‏ ‏

رویکردها

  -افغانستان -تاريخ مداخله خارجی و تغييرو تحولات اجتماعی  ديويد ميظر نشريه »کريتيک« شماره ۳۴ سال  ۲۰۰۳ ترجمه      ياسمين ميظر

-سایت آریائی -چه نوع اتحاد يا ائتلاف نوشته ء سراج الدین ادیبBovenkant formulierOnderkant formulier

- سایت  مشعل گزینه خشونت های خونین از تاریخ افغانستان   نوشته انجینر سخی ارزگانی

-  یادداشت های شخصی صاحب این قلم

     - ماه می– سال -2007 - میلادی

 

 


بالا
 
بازگشت