« جبههءملی»،  روشنفکران و گا می بسوی آینده

    دستگیر نایل

          اوضاع درافغانستان هر روز، بحرانی تر میشود و یک فاجعه ء بزرگ در حال تکوین است.مداخلات  آشکار همسایگان ، تجهیز وتجدید روز افزون قوای مخالفان دولت ، زرع وتولید مواد مخدر، فساد اداری بی کفایتی دولت در امور اداره، فساد اداری وبه هدر رفتن کمک های بین المللی ، عدم پیشرفت باز سازی ،بی برنامه بودن قوه های تقنینی وقضایی ونا کارایی انها ، جامعه ء بین المللی وحامیان دولت کرزی را واداشته است که به قضایای افغانستان با شک وتردید های جدی، نگاه کنند. و در یک معاملهء خطر ناک با پاکستان واحزاب بنیاد گرای اسلامی و طالبان ،چشم امید داشته باشند.  این وضعیت، نشان دهندهء آنست که نیروهای چپ و ملی دمو کراتیک، روحا نیون وطن پرست، روشن فکران و آگاهان سیاسی و نخبگان افغانستان ازصحنهء قدرت و تصمیم گیری ها رانده شده اند و در پروسهء تحولات سیاسی کشور، اثر گذار، نیستند. واین خارجی ها در تبانی با بنیاد گرایان اسلامی اند که سرنوشت کشور ما را رقم می زنند. اخیرا شورای ملی افغانستان که اصلا ( ملی ) نیست، منشوری را به تصویب رسا نید که تمام اشخاص گروهها، تنظیم ها واحزاب ذیدخل در جنگهای دونیم دهه ء اخیر آنچه جنایاتی را که مرتکب شده بودند، زیر عنوان مصالحهء ملی، از تعقیب عدلی و پاسخ گفتن به اعمال ضد بشری ایشان مصون ساختند. رییس جمهور کرزی، با اندک تغییری در منشور پارلمان، مسوولیت را باز هم بدوش مردم گذاشت و نوشت که مردم، خود باید علیه مدعیان خود اقامهء دعوا نمایند.( همان مدعیانی که امروز، در اهرم های قدرت قرار دارند.) علی شریعتی میگوید:« آن ها یی که میجنگند،همد یگر خود را نمیشنا سند.اما فرما ندهان آنها یکدیگر خود را خوب می شناسند.» ببینید آنهایی که با زور تفنگ و قدرت اقتصا دی، پارلمان و دیگر نهاد های قدرت را غصب کرده وارادهء ملت را بد ست گرفته اند، چگونه به روی جنا یات خود از مجاری قدرت و قانون، پرده می اندازند و برای خود ، راه گریز،جستجو میکنند شورا، چرا ضمن تصویب این منشور!!،از مردم افغانستان هم ، با جنا یاتی که صورت گرفته است ، عذر خواهی نکردند و نگفتند با آنچه که گذشته است، به گذشته ء خود حساب میکنیم وبخا طر آوردن صلح وثبات و ختم منازعه، به حال و اینده می نگریم وآنهاییکه خون عزیزان شان ناحق ریختا نده شده است، وبه آن هاییکه ستم روا داشته شده وهتک حرمت گر دیده ، و کسا نیکه مرتکب جنایت و نقض حقوق انسان ها شده اند در زمان مساعد پاسخگو باید باشند. این بود جوهر مصا لحهء ملی که با ید در منشور تصویب شده، قید می گردید. تا مردم می دانستند که نماینده گان شان در شورا ،آدم های با شرف اند و وجدان های بیدار دارند. اگراینها راستی به مصا لحه وآشتی وخوشبختی مردم خود ارج میگذارند، و آنرا عمل انسانی واسلامی میدانند، چرا سا لها قبل که « مصالحهء ملی» توسط دوکتور نجیب الله مطرح شد، راضی نشدند که جنگ، طول نمی کشید وبد بختی مردم وکشور، تا این حد دراز دامن نمیشد؟

    به دنبال تصویب این منشور، رهبران مجاهدین وکمونیست ها راه دیگر نجات خود از محاکمه علیه جنایت جنگی را باز نموده، « جبههء ملی» را تشکیل دادند که با عکس العمل های مخالف وموافق از جانب دولت وروشنفکران روبرو شدند. البته با تشکیل چنین جبهه ای، موافقت غربیها، از جمله امریکایی ها دخیل است. چون آنها شخصیت هایی نیستند کاری انجام بدهند که امریکا به آن، مهر تایید نه گذارد. در واقع، امریکایی ها با تشکیل چنین جبهه ای نا متجانس، می خواهند برای بمیدان آوردن طالبان حجتی بدست بیاورند. ودلیلی به شریک حاکمیت ساختن طالبان،داشته باشند. یعنی: اینکه وقتی که کمونیست ها ورهبران جهادی با هم کنار بیایند، ومصا لحه کنند، چرا با طا لبان هم نباید کنار آمد؟ پس طالبان هم، چه میانه رو وچه تند رو، باید حق داشته باشند در حاکمیت دولتی، سهیم گردند. اینست سناریوی که طرح کرده اند ومیخواهند آنرا عملی گردانند ودر این سناریو، همه شریک فعل اند. چند روز بعد ما ، شاهد تشکیل جبههء جدید دیگری با شرکت سیاف ، محقق، حکمتیار ، طالبان وبخشی از دولت نیز خواهیم بود. خیلی جالب هم است که از طرف مقامات دولتی ومخالفان جبههء تشکیل شده ، گفته شد که در تشکیل این جبهه و رسا نیدن کمک های مالی آن، دست های خارجی دراز است وسفارت های برخی کشورها درآن، دست دارند. حال اگر پرسیده شود که آقای کرزی وتیم او را کدام مردم به قدرت رسانیده اند وخارجی ها ودولت ها از بیرون کمک مالی ونظامی نکرده اند، چه جواب خواهند داشت؟ از زمانیکه من به یاد دارم و تاریخ معاصر افغانستان را میخوانم، همیشه دولت های افغانستان، دست نشانده و اجیر بیگانه ها بوده وبه کمک های نظامی و مالی خارجی ها، حکومت کرده اند.

    حالا که بیش از یک ونیم دهه از سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق( حزب وطن ) که در واقع حزب روشنفکران وبه اصطلاح نخبگان سیاسی کشور بود،میگذرد، وآن خود یک دولت دست نشانده بود، فعالان سیاسی نخبگان روشن فکران وصفوف آن حزب،در چه وضعیتی قرار دارند؟ و مصروف چه کار هایی اند؟ حزب وطن پس از سقوط حاکمیت، به شاخه ها وگروه های مختلف تقسیم گردیدند متا سفانه شاخه های منشعب شده از حزب وطن و دیگر گروه ها وساز مان ها پیوسته به فرق یکدیگر می زنند و یکد یگر را متهم به خیا نت ،اشتباهات وجفا درحق مردم و حزب، وجنبش، روشنفکری مینما یند. رهبران حزب وطن، هم در زمان حاکمیت خود و هم پس از سقوط حاکمیت چرا به فعا لین حزب، و صفوف خود نگفتند که ملامت و غیر ملامت کیست؟ چرا افراد وعناصر نا پاک، وجنایتکار ونا قضین حقوق بشر را از افراد صادق و وطنپرست جدا نکردند ومرتکبین جنایات را مجازات ننمودند؟ چرا پاسخ روشن ندادند که روسها برای چی آمدند وکی ها آنها را اورد؟ این پاسخ ندادن ها وعدم شفا فیت بود که نسل دوم حزب با هم در نزاع و جنگ شدند و یک گروه، گروه دیگر را متهم به خیانت ومعا مله گریها کرد. وحالا هم که یک ونیم دهه از آن تاریخ می گذرد، روشن فکران دیگر احزاب وساز مان ها را که آن ها هم جز خد مت به وطن ومردمش هدفی ندارند، تحمل ندارند ویک روشن فکر مسلمان میهن دوست را بدلیل داشتن اندیشه های دینی ومذهبی اش،تحمل نمیکنند ؟چرا به مخالفان اندیشه وفکر خود هنوزهم با دیدی خصما نه وآشتی نا پذیری، نگاه میکنیم؟

         بنظر می رسد که میان حرف حقیقت وما، فقط یک دیوار یا یک حایل وجود دارد.آن حایل،یا خودی ماست، نفس خود خواهی ماست که مارا نمیگذارد سخن حقیقت را از زبان دیگران هم بشنویم. یا اینکه به کدام تار خام دیگری بسته استیم راستی ما،همان « همرهان سست عنا صر» نیستیم که به اهداف و آرمان های مردم خود عمل نکردیم؟ وهرکدام به راهی رفتیم که راه مصا لح ملی مردم ما نبود؟ امروز در حقیقت ما، درمیان حفره های تنگی نشسته ایم که میان ما دیوار های ضخیم نا باوری وعدم اعتماد قد بر افراشته اند ودر این میان، ما، صداهای یکد یگر را نمیشنویم، ما، ندای وجدان یکد یگر رانمی شنویم؛ تپش قلب یکدیگر را حس نمیکنیم، علت آن اینست که ما ازایدیولوژی های چپ افراطی وراست افراطی، تجربه های بسیار تلخ داریم. دلیلش آن بود که ریشه های اید یولوژی ما ازبیرون آب میخورد. ما هنوز اندیشه های ملی گرایی خود را درک نکرده بودیم که به فکرانترناسیونا لیزم، و « امت اسلامی » شدیم. کسیکه خانهء خود را آباد کرده نتواند، چطور بفکر آبادی خا نهء دیگران، شده میتواند؟ انتر ناسیو نا لیزم و« امت اسلامی»  ،برای ما یک قفس طلایی و یک مد ینهء فاضله ای بیش نبود.چرا که راه های دیگر اندیشی رابروی دیگرعقاید بسته وریشه های انتقاد را از بیخ خشکانیده بودیم.وما،دنبا له روچنان یک طرز تفکر وجهان بینیها بودیم. وآنهم در جامعه سنتی وحتی قبیله ای مانند افغانستان.که هنوز دین ومذهب وسنتها، درآن حکومت میرانند. در کتاب ها، ما چیز هایی خوانده بودیم اما واقعیت های عینی جامعهء ما، چیز های دیگری بودند.

     اگر حکومت های اید یو لوژیک میتوانستند حکومت ملی ومتمد نانه بسازند ، هیچ اید یو لوژی ای مانند عیسویت واسلام، پایگاه مردمی واجتماعی درجهان ندارند قلبهای مملو از باور های دینی پایگاه اجتماعی آنها و مسجد، منبر تبلیغاتی واید یولوژیک انها است. اما تاریخ ثابت کرد که اینها هم نتوا نستند درجهان یک حکومت نمونه والگویی برای بشریت داشته باشند تجربه ءچندین سال جنگ و« آشتی ملی» امروزهء گروهها واحزاب درگیر جنگ،نشانداد که گروه ها واحزاب در حاکمیت وبیرون از حاکمیت، بسیار پا بند ومومن به اعتقادات دینی وایدیولوژیک خود نبوده اند ومسایل وقضایا را فقط با دید گاههای سیاسی می نگریسته اند.، نه اعتقادی.در خانهء خدا سوگند خوردن وپیمان شکستن، چی معنایی جزاین میتواند داشته باشد؟ با فروپاشی کمونیزم در روسیه وحاکمیت حزب وطن ، دیدیم که هر کسی به اصل و ریشه وتبار خود برگشت وآرمان های وطن پرستا نه وانتر ناسیو نالیستی، نیز زیر خاکستر زمان دفن گردید. به همین دلیل است که امروز، گردهم آمده اند تا به روی مصلحتی، کاری انجام بدهند.( تا باز د ستی از غیب بیرون آید و کاری بکند ) وهرگاه آن هد ف ها برآورده شد، مثلا در قانون اساسی تغیراتی آمد ووالیان ، انتخابی شدند، باز مشکل دیگری عرض وجود میکند باز همان آش است وهمان کاسه واین اتحاد ها هم ، می شکنند.

      این پیوند ها واتحاد ها فقط یک پیام خوب به همراه دارد وآن، شکستن همان تابو هاست که در گذشته، نا ممکنش می پنداشتند یعنی میشود که یک کمونیست با یک رهبرجهادی هم متحد شوند وحکومتی را تشکیل بدهند. درکشور های اروپایی این عمل، یک معجزه نیست.یک حزب کمونیست یا سوسیا لیست با یک حزب سوسیال مسیحی توانسته متحد شوند وحکومتی را تشکیل بدهند اما در افغانستان، تابو، بود.

حاکمیت های گذشته از دوران شاهی گرفته تا حکومت جناب کرزی، همه محصول شرایط خاص زمان است.بازگشت به ان الگوها، بازگشت بگذشته وبه عقب است.ما نبا ید با حلوای ان چنان حکومت ها ، دهان خود را شیرین کنیم.ویا ارزوی رسیدن به ان روءیا های گذ شته را داشته باشیم.

پذیرفتنی است که در هیچ جای متمدن دنیا چنین نبوده است که همه احزاب و گروههای جامعه دارای یک هدف وارمان بوده باشند وهمه دریک سنگر گاه برزمند.احزاب،با سلیقه وهدفهای معینی بوجود می آیند ومبارزه میکنند.اما مصیبتی را که امروز ما نصیب شده ایم،شاید هیچ کشوری چنین تجارب تلخی از تاریخ را نداشته باشند.بهمین دلیل است که ما می گوییم اگر صدها تشکیلات حزبی و ساز مانی داریم، بگذار داشته باشیم اما ضرور است که در شرایط موجود، همه بخاطر یک هدف وآن ، منافع ملی و جلو گیری از باز گشت دوبارهء بنیاد گرایی وتروریزم وختم جنگ ، به توافق ملی برسیم تا بکشور های ذیدخل درقضیهء افغانستان فشار اورده شود که بمسایل وقضایای افغانستان باز نگری کنند وحل  عادلانهء ملی را که بنفع ومصالح مردم ما باشد، وتحقق آن توسط خود افغانها صورت گیرد، عمل کنند.

            با گذشت تلخ ترین فصل های تاریخ، وتجربه های درد آوری که گرفته ایم ، هنوزهم فرهنگ همدیگر فهمی ، تحمل ومسا محه را فرا نگرفته ایم وطن ما، بربادی های فراوان را دید ومردم آن،رنجهای بیکرانی رامتحمل گرد یدند. دلیل آن، نا پختگی سیاسی ما روشنفکران ونخبگان افغان وعدم اگاهی ما از درس های تاریخ بود.اگر گذشته های خود راکه خوب بود و یا بد، به نقد بگیریم و به حیث گذشتهء خود بدانیم، و حال را با نگاهی بسوی آینده ء قابل پذیرش به همه بسازیم،دین بزرگ وطنی وملی را بجا آورده ایم.

اگر در خاک، اگر در آسما نی      

 نمک پروردهء آن خاکدانی ( بیدل )

_________( هالند_اپریل 2007 )

 


بالا
 
بازگشت