انجنیر سخی ارزگانی

تداوم اشغال فاجعه بار ولسوالی بهسود توسط طالبان کوچی

از وقتی که بافتار های حاکمیت های استبداد سیاسی ویژه ای در تمام مناسبات جامعه کثیرالقومی افغانستان به صورت مطلق حاکم کردیدند؛ آنگاه سیاست های شوم تدریجا از «تفکر» به «قلم» و از «قلم» به «قدم» در کشور ما ره اندازی گردیدند. همین بود که مسأله کوچی ها با حمایت بیدریغ دولت های قبیله گرای خاندانی و قدرتمندان محلی در سطح کل کشور به خصوص در مناطق اقوام تحت ستم و محروم از حقوق سیاسی- اجتماعی شان و از آن هم خاص تر بالای سرزمین بومی مردم هزاره پیاده گردید که تا حال نهایت «فاجعه آفرین» می باشد.

هرچند من در مقاله قبلی خویش:« فرار مردم محلی هزارستان از تهاجم خونین کوچی ها» یک شمه یی از معضله غم انگیز و بحران زای کوچی ها را به صورت مشخص در مورد مردم هزاره به طور مستند در محضر دید خوانندگان محترم به داوری گذاشتم. و حمایت دولت های مطلق العنان و خودکامه خاندانی را از کوچی های داخلی و خارجی به طور مستند نگاشتم.  همچنین در این اواخیر برخی از دانشمندان کشور ما آقای رحمت الله بیژنپور، آقای عوض نبی زاده، آقای حمزه واعظی، مصاحبه آقای قربانعلی عرفانی عضو سنای کشور از طریق د ویچه ویله، جمعیت تورک تباران افغانستان و... در مورد فاجعه کوچی در کشور خیلی ها خوب تحلیل ارزشمند و آموزنده را ارائه کردند؛ تا مردم خود هرچه بهتر بدانند که  تراتژیدی های پی درپی در حق این مردم بلا کشیده هزارستان از سالیان متمادی به این طرف تکرار می گردند که این فاجعه ملی تا کنون به پایان خود نرسیده است.

اما تا حال یک قاعده و قانون و هیچ یک مرجع دولتی نه تنها به داد مظلومانه تمام مردمان کشور و به ویژه به دادخواهی محرومانه مردم هزاره از ناحیه ظلم دولت های خودکامه قبیلوی- خاندانی و مصیبت های کوچی نرسیده است، بلکه حلقات ویژهء دولتی، طالبان و برخی از خوانین محلی، کوچی ها را به طور مسلحانه بر تمام علفچر های مردمان مردمان تحت ستم کشور و به خصوص بالای مناطق مردم هزاره مورد حمایت های نظامی، سیاسی و اقتصادی نیز قرار داده اند.

در ادامه تهاجم فاجعه بار «طالبان کوچی» در ولسوالی بهسود بازهم شاهد تداوم فرار، بی خانمانی، بی درمانی، مسدود شدن مکاتب، غارت اموال مردم، ویرانی خانه های گلین، نابودی مزارغ و علفچرها و... صدها مصائب این مردم محلی بهسود و اکناف آن هستیم که در این زمینه  به طور جسته و گریخته قسمت های از گزارش آقای محمد ظاهر نظری را طور ذیل با هم می خوانیم؛ تا واقعیت عینی دردناک این مردم  بیشتر برای خوانندگان عزیز و دلسوز مردم ما روشن گرد:

« بدنبال ورود دهها خانواده کوچی به ولسوالی حصه دوم بهسود ولایت میدان وردک  در ماه ثور امسال، بتاریخ ‏‏15 و 19 جوزای 1386 بین اهالی منطقه "لادو بدآسیاب" این ولسوالی و کوچی ها درگیری هایی رخ داد.‏

پس از این درگیری مناطق بیشتری در اختیار کوچی ها که مسلح به سلاحهای سبک و نیمه سنگین می باشد، ‏قرار گرفت و صدها فامیل از اهالی منطقه "ده نشین " از خانه های خود در این ساحه آواره شدند.‏...

آنچه بیشتر مایه نگرانی فعالان حقوق بشر می باشد، اولا"  ابعاد وسیع فاجعه انسانی این قضیه می باشد که ‏عبارتند از جابجایی بیش از 500 فامیل که با توجه به جمعیت زیاد اهالی منطقه هر خانواده را ده نفر فرض ‏کنیم بیش از 5000 نفر که متشکل از زنان، اطفال، کهنسالان و مردان که تماما" دهقانان و زارعین فقیر می ‏باشد آواره شده اند. ...

در قریه جات سلطالی و سرقول پنجی که جزء منطقه "جنگی" به حساب ‏می آید فقط سه دی هیزم آتش گرفته و از قریه خارقول نیز تاکنون کسی دیدن نکرده است. او افزود 11 ‏قریه در حوادث فوق الذکر خساره مند شده است.‏

آنان مدعی بودند که دولت آنها را فراموش کرده و حتی ادعا داشتند که دولت کوچی ها را حمایت می کند.‏

یکی از آوارگان بنام "محمد سالم از قریه سرقول پنجی" ( قریه آنان به شمول هفت قریه دیگر: گرد ‏جنگل، خارقول، لادو، بوم سلطالی، کهنه ناور، قلعه خلک و دم گیرو، جزء مناطق خط اول درگیری یا ‏در دیر رس تیر اندازان کوچی قرار دارد)  مدعی بود که دو روز پیش برای آبیاری زراعت اش به قریه ‏رفته از سوی کوچیها مورد لت و کوب واقع شده و تهدید به "ذبح با چاقو ( حلال کردن ) شده است.‏

هم چنین فردی دیگر بنام "محرم معروف به بلوچ" مدعی شد که صبح امروز به قریه سلطالی برای ‏آبیاری زمین هایش  رفته و از ترس تیر اندازی مجبور به بازگشت شده است.‏

پیر زنی بنام "هوس گل از ساکنان سموچک" که در  اتاق یک مکتب پناه گزیده بود گفت: قبلا" به " ‏منگسگ" که حدود ده کیلومتر با قریه اش فاصله داشته رفته  و روز گذشته دوباره برگشته بود اما حالا ‏دوباره آواره شده است وی در توصیف درگیری امروزی گفت:" ترقس، هوش از سر مو برد، در خانه ‏خمیر کده بودم، وقت امدو باچه خوده گفتم که خمیر ره بیار، گفت: ده گور خو پخته مونی؟" وی در ادامه ‏گفت: " د فکر امشو استم که کجا بوری و چیز بوخری؟"‏

پیر زن دیگری که خود را زن داراب از قریه سموچک معرفی کرد، ابتدا با کنایه گفت که سلام مرا به ‏حامد کرزی برسان و در ادامه گفت: "پدر ای طور پاچا ره لانت که از رعیت خو خبر ندره، او ره ‏بگویید د امو قصر خو بشی و تخت خوده ماکم بگیر". ‏

نوجوانی بنام محمد علی که در حال بردن کوچ خانه شان روی مرکب بود گفت: متعلم صنف دوم مکتب ‏متوسطه "بند سرای بد آسیاب" است و دو هفته است که مکتب نرفته چون مکتب شان بخاطر جنگ ‏تعطیل شده است.‏

با زن جوان و  آواره ای که صاحب سه فرزند خردسال بوده و اطفالش به شدت مریض بود در قریه ‏‏"نوقلعه مرکز بهسود" ملاقات شد.‏

وی دو هفته پیش از قریه " کوتی خالی، سلطالی" مهاجر شده  و 6000 افغانی یک فلانکوچ را  کرایه ‏کرده و به کابل رفته بودند. وی گفت : " ده کابل چند روز د خانه قوما بودیم و د اونجو پرده مو نشد و ‏دیروز د اینجی پس آمادیم"، او به شدت نگران بود در موقع گفتگو از موتروان همراه من که  از اهالی ‏محل بود راجع به جنگ آینده می پرسید.‏

حیات الله پیرمردی است از اهالی خارقول او از دولت می خواهد:" یا ما را به جایی دیگر ببرید و کوچی ‏ها را جای بدهید یا کوچی ها را از اینجا بکشید."‏» ( 1)

 

آیا گزارش فوق نمایانگر تداوم فاجعه دردناک و جبران ناپذیر از سوی طالبان کوچی بالای مردمان بی دفاع محروم، غریبکار و فقیر محلی بهسود نمی باشد؟

آیا مسؤلیت های انسانی، اسلامی، ملی، وجدانی و قانونی دولتمداران جمهوری اسلامی افغانستان چه می باشند که از اثر تداوم جنایت طالبان کوچی تا حال بیش از هزار (1000 ) خانواده بهسودی از مناطق شان با اجبار اخراج گردیده و تا کنون هیچ مرجع دولتی به داد این مردم آواره، ماتم رسیده و بی دفاع نرسیده اند؟

چرا مسؤلین اعلامیه جهانی بشر، آیساف، ناتو، قوای امریکایی از امنیت، جان، مال و ناموس مردم بهسود بر اساس وظایف خویش و موازین قبول شدهء بین المللی دفاع نمی کنند؟

 

به آتش کشاندن مکاتب:

آیا فرهنگ نسل کشی، تمدن ستیزی، نا امنی، زن ستیزی، کشت کوکنار، تولید مواد مخدره، قاچاق، سنگسار، اعدام، عمل انتحاری و سایر جنایات طالبان توسط «طالبان کوچی» در قلب افغانستان یعنی مناطق مرکزی کشور صادر نمی گردند؟

خوب طالبان که معلمین مکاتب پشتون خویش را عمدا به صورت جلادانه در مناطق جنوب در مقابل دیدگان شاگردان مظلوم پشتون شان «سر» بریدند و مکاتب پشتو زبان را با «آتش» کشانیدند، روزنامه نگاران را در مقابل ناموس پشتون «گردن» زدند. این بار همان برنامه ضد انسانی طالبان از جنوب و شرق کشور توسط «طالبان کوچی» در حصه دوم بهسود منتقل گردیده که «مکاتب» را با آتش کشاندند. در این زمینه یکی از مسؤلان مدیریت معارف ولسوالی مذکور چنین قصه می کند:

« محمد امین انوری عضو نظارت مدیریت معارف این ولسوالی در باره سوختاندن اسناد اداری، قرطاسیه ‏و بیرق مکتب سربولاغ کجاب حصه دوم بهسود توسط چوپانان کوچی ها دو روز قبل خبر داد.‏

وی هم چنین گفت: 5 مکتب ( ابتدائیه خارقول، ابتدائیه دامرده کجاب، متوسطه محمدیه، ابتدائیه خاتم ‏الانبیاء و لیسه میر هزار) در مناطق مورد منازعه بیش از 15 روز است که نیمه فعال یا به کلی تعطیل ‏گشته و بیش از 1000 طفل از حق تعلیم و تربیه باز مانده است.»‏ ( 2)

آیا «گردن بریدن» معلمین به معنای نابودی آموزگاران و کشتن اربابان دانش و بیسواد گذاشتن فرزندان جامعه ما به خصوص دختران و پسران مردم شریف پشتون ما نیست؟

آیا به «آتش کشاندن» مکاتب به معنای نابودی زیربنای تعلیم و تربیه فرزندان مردم ما و به خصوص در ولایات جنوب و شرق افغانستان نمی باشد؟

آیا «حلال کردن» معلمین و به آتش کشاندن تمام زیربنا های فرهنگی، تعلیم، دانش و مدنیت توسط طالبان در ولایت جنوبی و شرقی کشور به معنای آباد کردن «جهلستان ها» در سراسر افغانستان و به خصوص در مناطق پشتون نشین ما نمی باشند؟

آیا «کشتن» روحانیون در مساجد به واسطه طالبان به معنای رویگردان نمودن مردم نمازگذار ازعبادتگاه شان در کشور نیستند؟

آیا این عملکردهای طالبان کوچی به ادامه همان نسل کشی های مردمان غیر نظامی تاجیک، اوزبیک ، تورکمن و به خصوص خلق محروم هزاره در شمالی، مزارشریف، ولایات شمال، مرکز شهر بامیان، یکاولنگ و... در افغانستان ماتم زده نمی باشند؟

آیا محکوم کردن این چنین اعمال دشمنان مردم کشور ما به معنای دفاع از کرامت انسانی، ارزش های دینی، ملی، قانون اساسی، منافع ملی، اعلامیه جهانی حقوق و میثاق های بین المللی در سطح ملی و جهانی نمی باشد؟

 

عدم اقدام دولت در مورد فاجعه طالبان کوچی در بهسود:

کوچی ها در هر ماه حمل سال از خارج و داخل به صورت «سیل آسا» به قصد «غارت» علفچرهای بومیان ولایات غربی، شمالی و به ویژه مناطق مرکزی به صورت مسلحانه وارد می گردند. و هر بار برای دهاقین و اهالی بومی این سرزمین خسارات فراوانی «اقتصادی» را تحمیل می کنند.

وقتی که مردمان بومی به خصوص مردم هزاره در این مدت شش سال از هجوم کوچی ها بالای ملکیت، علفچرها و زراعت شان به ادارات محلی، ولایتی ، وزارت داخله و بالاخیره به حضور آقای حامد کرزی مظلومانه عارض شدند؛ آنگاه مقام دولت با تأسی از سیاست های گذشته حاکمیت های خاندانی و فردی یک هیئت را غرض گویا تحقیق از مناطق مذکور توظیف نموده که هیچ کدام نتیجه مثبت را برای مردمان محل نداشته و فقط یک «فریب دادن» محض بوده است.

در این اواخیر از اثر تهاجم مصیب بار طالبان کوچی بالای ولسوالی بهسود، مردم بار دیگر به ادارات محلی و ولایتی میدان وردک شکایت کردند، جمع بزرگی از مردم در برابر شورای ملی کشور در کابل مظاهره کردند، شخصیت دولتی و اجتماعی هزاره از جنایت طالبان کوچی عاجزانه به حضور آقای حامد کرزی شکایت نمودند؛ اما نتیجه مطلوب تا حال حاصل نگردیده است.

 آیا در این زمینه دولت عملا بازهم یک سیاست «تبعیض گرانه» را در قبال این مردم فقیر و خانه بدوش ولسوالی بهسود در پیش نگرفته است؟

گزارشگر از قول شاهد عینی یک مامور رسمی دولت اسلامی از اثر حمایت دولت در قسمت فجایعی که توسط  طالبان کوچی  در مورد مردم بهسود صورت گرفته اند،  چنین نقل می کند:

« قومندان امنیه در یک صحبت غیر رسمی گفت: تا کنون چندین شفر از قومندانی امنیه ولایت برایش آمده ‏که امنیت کوچی ها را تامین کنید.‏

عبدالجبار نعیمی والی میدان وردک در مصاحبه ای با رادیو بی بی سی ( شامگاه روز 23 جوزا ) ‏موضوع را کم اهمیت جلوه داد. وی درباره وضعیت صدها فامیل آواره و بی جا شده سکوت اختیار نمود.‏» ( 3)

آیا قومندانی امنیه ولایت با این گونه «شفر» خود از طالبان کوچی حمایت نکرده است؟

آیا این چنین «سکوت» تعمدی آقای عبدالجبار نعیمی والی میدان وردک به معنای «حمایت» از جنایت طالبان کوچی در ولسوالی بهسود نمی باشد؟ در حالی که مردم ولسوالی بهسود مورد ظلم، غارت و کوچاندن اجباری قرار گرفته اند، آیا مسؤلیت یک والی همین است که قصدا بی تفاوت باشد؟ آیا این یک «تبعیض» عریان آقای نعیمی در مورد مردم ولسوالی بهسود نمی باشد؟ اگر نیست، پس چرا علاج واقعه را قبل از واقعه نکرد و حال هم از تداوم فاجعه هم جلوگیری نمی کند؟

آیا این سکوت آقای عبدالجبار نعیمی به معنای زیرپا کردن ارزش های انسانی، اسلامی، قانون اساسی کشور و اعلامیه جهانی حقوق در مورد مردم مصیبت رسیدهء ولسوالی بهسود نیست؟

وقتی که مردمان محلی از سالیان متمادی به این طرف از تهاجم بی رحمانه و ظالمانه کوچی ها بالای زارعت، علفچرها و دارایی شان به مقامات ولسوالی، ولایت، وزارت داخله و حتا مقام اول دولت افغانستان شکایت نمودند که هیچ یک حاصل مثبت را بدست نیاوردند. اینجاست که مردم منطقه با شواهد قبلی و کنونی خویش نیز می گویند که کوچی ها از سوی دولت مورد «حمایت» قرار می گیرد:

« بعضی از اهالی منطقه معتقد شده اند  که عده ای  در دولت  از کوچی ها حمایت می کند و باعث ایجاد ‏نا امنی در هزاره جات می شوند وباید خود از منطقه، خانه و ناموس شان دفاع نمایند.» ( 4)

در رژیم های قبیلوی و خاندانی گذشته که مردمان تحت ستم  که از «محور» سیاست و قدرت دولتی دور نگهداشته شده بودند. اکنون بنا بر هر علل که هستند یک تعداد از شخصیت ها به نام «سهمیه» قومی شان به صورت رسمی در ارگان های دولتی حضور دارند؛ آیا آنها تا کنون منجمله چه اقدام عملی را در حل معضله کوچی ها در سراسر کشور و به خصوص در  هزارستان نموده اند؟

 

به اهتزاز درآوردن بیرق سفید طالبان در بهسود:

آیا طالبان به نام همین « بیرق سفید» خود 90 در صد کشور را با حمایت دولت پاکستان و القاعده اشغال نکردند و نسل کشی ها را در زیر «سایهء» این بیرق سفید در شمالی، مزارشریف، ولایات شمال، غرب، مرکز بامیان، یکاولنگ و... با افتخار تمام خودها به وجود نیاوردند؟ آیا طالبان در « نقاب» بیرق سفید، مجسمه های بزرگ شهر باستانی بامیان را بنا بر ماهیئت تمدن ستیزی، بدوی، قبیلوی، نوکرمنشی با اجانب و جهالت خویش با خاک یکسان نکردند؟

آیا با اهتزار درآوردن بیرق سفید طالبان توسط « طالبان کوچی» در ولسوالی بهسود به معنای «انتقال جنایات طالبان» در مناطق هزارستان نمی باشد؟ آیا تسلط طالبان کوچی بالای «شریان های» اقتصادی در بهسود به معنای « نابودی» اقتصاد تمام مردم هزاره دراین مناطق کشور نمی باشد؟

آیا به اهتزاز درآوردن بیرق سفید طالبان از سوی «طالبان کوچی» در بهسود به معنای به اهتزاز درآوردن «بیرق پاکستان» در پایتخت کابل در افغانستان نمی باشد؟

اینرا با ید قبول نمود که آگر مردم هزاره خلع سلاح نمی بودند؛ آیا چطور امکان می داشت که طالبان در نقاب کوچی به صورت فاجعه بار ولسوالی بهسود را اشغال می کردند و مردم را از مناطق آبایی شان با اجبار تمام آواره و خارج می نمودند؟

پرسش اینست که در این مدت شش سال اخیر؛ چرا در ولایات غربی، کابل، صفحات شمال و مرکزی کشور اسلحه ها جمع آورای گردیدند و تا کنون ولایات جنوبی و شرقی کشور هرگز خلع سلاح نگردیدند. و جنگ های تهاجمی، حملات انتحاری، اقتصاد تریاک، قاچاق و... از جنوب و شرق توسط طالبان به ولایات کابل، غرب، شمال و مرکزی صادر می گردند؟

مردمان کابل، صفحات شمال، غرب و مرکزی با همت والای انسانی، اسلامی، وجدانی، قانونی و ملی خودها ریشه های طالبان، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق، نا امنی را از بین بردند؛ اما متأسفانه که در مناطق جنوب و شرق کشور ما مبارزه علیه طالبان، القاعده، زرع خشخاش، قاچاق تولید مواد مخدره و... جمع آوری اسلحه بنا بر محلوظات «شوم سیاسی» نه تنها  صورت نگرفت، بلکه افزایش نیز یافته  که یک خطر بزرگی را در برابر استقلال ملی، تمامیت ارضی کشور، ترقی، تأمین امنیت و آینده کلیه مردم افغانستان خلق نموده است.

آیا به این ترتیب مردم عادی در جنوب و شرق کشور ما در «اسارت» طالبان، القاعده، مافیا، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق و صدها مصائب دیگر قرار ندارند؟

یک چیز را ناگفته نباید گذاشت که امروز میان طالب و کوچی هیچ «تفاوتی» نیست. کوچی همان طالب است و طالبان هم در «پوشش» کوچی ها به جنایات جدید خویش در افغانستان ادامه می دهند. زیرا، «منافع» کوچی در جریان سه دههء اخیر با منافع طالبان و بیگانگان سخت گره خورده اند. در ضمن از سال 1994- 2001میلادی بوده که کوچی ها در پیروزی طالبان در اشغال مناطق مختلف کشور، چپاول، قتل و نسل کشی مردم غیر نظامی «نقش» بارزی را داشته اند که نمی توان آنرا کتمان نمود. پس «مرگ»  و «زندگی» کوچی ها با طالبان و همچنان از طالبان با «منافع» القاعده، پاکستان و سایر دشمنان مردم و خاک افغانستان کاملا گره خورده اند.

اگر طالبان کوچی از پشتوانه خارجی، حلقات خاص دولتی، تروریستان طالب- القاعده و اربابان قبیلوی خویش و به ویژه از حمایت پاکستان به صورت همه جانبه برخوردار نباشند؛ چگونه امکان داشت که آنهم در مقابل دیده بانان مسلح قوای دولتی و ناتو؛ مسلحانه بالای ولسوالی بهسود تجاوز می کردند و «بیرق سفید طالبان» را در منطقه بهسود هزارستان با افتخار تمام در اهتزار درآورند و با اسلحه سنگین و نیمه سنگین خویش از آن حراست می نمایند؟ آیا به این ترتیب طالبان کوچی یک «حکومت» دیگر را در ولسوالی بهسود تشکیل نداده اند؟

آیا با اهتزاز درآوردن بیرق سفید طالبان در کوه پایه های ولسوالی بهسود به معنای سرآغاز «اشغال» افغانستان از سوی اجیران خارجی و به خصوص توسط جیره خوران پاکستانی نمی باشد؟

حال در این مورد خوب ملاحظه می نماییم که بعد از تحمیل مصائب بیشمار مادی، اجتماعی، فرهنگی، صحی، روانی و... بالای ولسوالی بهسود، چگونه از سوی طالبان کوچی بیرق سفید طالبان را به اهتزاز درآوردند که ذیلا این گزارش را از سایت وزین کابل پرس باهم می خوانیم:

« پس از حمله ی خونين کوچی ها به جان، مال و دارايی مردم در ولسوالی بهسود ولايت ميدان وردک و به آتش کشيدن چند مکتب، بيرق سفيد طالبان به اهتزار درآورد. روزنامه ی افغانستان امروز به نقل از خبرنگار خود نوشت که 9 مکتب در اين ولايت در اثر حمله ی خونين کوچی ها تعطيل شده است. اين مکاتب به ترتيب چنين می باشد: ليسه محمديه تربلاق، ليسه ميرهزار، ليسه بلخی باد آسياب، مکتب ابتدايی دهن اوجر، مکتب ابتدايی بينی اوغری، مکتب ابتدايی خارقول، مکتب ابتدايی گرد جنگلريال مکتب ابتدايی سبز درخت و مکتب ابتدايی سرتاله. چند کلنيک از جمله کلنيک سرتاله و ميرهزار نيز در اين منطقه بروی مردم مسدود شده است. همچنين در اثر حمله ی خونين کوچی ها، راه های مواصلاتی نيز مسدود شده و مردم برای عبور و مرور با مشکل مواجه شده اند. کوچی های مسلح، با سلاح های سبک و سنگين و بيرق طالبان، کار برخی از پروژه های بازسازی را به حالت تعليق درآورده اند.

بی تفاوتی دولت در برابر حمله ی خونين کوچی ها، خشم مردم را برافروخته است.» ( 5)

خداوند لایزال در قرآن عظیم الشان نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای تمام بشریت این چنین می فرماید:

 

« خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین و خانه و کاشانهء خویش بیرون نکنید.» (البقره / 84 ) ( 6 )

وقتی که طالبان کوچی به صورت مسلحانه بالای مکلیت و مزارع مردم بهسود فاجعه آفریدند، کشتند، اماکن مسکونی و مکاتب را آتش زدند، دهاقین و مردم محلی را از مناطق شان اخراج نمودند، اموال شان را به غارت بردند و... پرده نوامیس مردم را دریدند؛ آیا این عملکردهای طالبان کوچی مغایر کرامت انسانی، ضد اصول قرآنی و همچنان ضد قانون اساسی کشور، نفی کننده مقررات میثاق های بین المللی و اعلامیه جهانی حقوق بشر نمی باشند؟

آیا این کردار طالبان کوچی به معنای «انتقال جنایات طالبان» از ولایات جنوب و شرق کشور به مناطق مرکزی میهن ما نمی باشند؟ چرا تا کنون، دولت افغانستان در برابر این اعمال ضد انسانی، ضد اسلامی، ضد قانون اساسی و ضد اعلامیه جهانی حقوق بشر که طالبان کوچی آنرا در برابر مردمان محلی تعمدا تحمیل نموده اند، اقدام فوری و قانونی را نکردند؟ آیا این خود «سکوت» معنا دار دولتمداران وقت را در برابر این «فاجعه ملی» در بهسود نشان نمی دهند؟

 

چرا دولتمداران ما، ماده14 قانون اساسی را هم در کشور تا کنون تطبیق نکرده اند؟

در ماده 14 قانون اساسی افغانستان چنین آمده است:

« دولت برای انکشاف زراعت و مالداری، بهبود شرایط اقتصادی، اجتماعی و معیشتی دهقانان و مالداران و اسکان و بهبود زندگی کوچیان، در حدود بنیهء مالی دولت، پروگرامهایی مؤثر طرح و تطبیق می نماید.» ( 7 )

به عوض اینکه حد اقل، زمامداران دولت اسلامی افغانستان، کوچی های داخلی کشور را قانونا در افغانستان اسکان می دادند و راهی بیابانگردی و کوچیگری زیانبار آنها را قانونا به روی شان مسدود می کردند؛ بازهم عملا به مشاهده می رسد که حلقات خود محور و قبیله گرای دولتی با حمایت مستقیم و غیر مستقیم خویش از کوچی ها در برابر مردمان محلی کشور، بیشتر به «سنت کوچیگری» تشویق می کنند. از جهت دیگر زمینه های ویرانی مزارع، چراگاه ها، جنگلات، طبیعت و دارایی مردمان تمام ولایات و به خصوص مردم هزاره را اینبار توسط «طالبان کوچی» مساعد می سازند. و همچنان تنش ها و دشمنی های تازه را میان اقوام نجیب پشتون و هزاره و سایر مردمان کشور ما خلق کردند.

 آیا بازهم نمی پذیریم که دولت خود، نقض کننده قانون اساسی در افغانستان است؟ آیا مافیای قدرت انحصاری و قومگرا در متن دولت جمهوری اسلامی کشور با عدم ستراتژی مستقل ملی- دموکراتیک، نبود برنامه علمی کاری و ناکارآیی خویش، موجب بحران های جدید در طی این شش سال اخیر در بطن جامعه و میهن مخروبه ما نگردیده اند؟

آقای حامد کرزی هفته قبل در یک سخن رانی خود با برخی از موی سپیدان کشور با صراحت تمام اعتراف نمود که ما در تطبیق قانون اساسی کشور «ناکام» هستیم و تا قانون اساسی در کشور تطبیق نگردد؛ صلح، ثبات، آبادی و پیشرفت در این کشور به وجود نخواهند آمد و تروریزم هم نابود نخواهد شد.

 وقتی که قانون اساسی کشور در قدم نخست از سوی مقامات دولتی زیر پا می گردند؛ پس چرا آقای کرزی، دولتمدارانش با جامعه جهانی یک راه بیرون رفت اساسی را از این بحران کشور سراغ نکرده و تمام میکانیز جامعه از اساس تا بالا را نوسازی نمی دارند؟

 

خلاصه:

آیا قبول نداریم که خیلی ها از تهاجم زیانبار طالبان کوچی بالای ولسوالی بهسود، «سکوت مرگبار» را اختیار نموده اند؟

آیا گنه کار هستیم که از مطبوعات، روزنامه نگاران، پژوهشگران، قلم بدستان کشور خویش گلایه نماییم که چرا با «رسالت ژورنالیستی» و میهنی خودها، مصیبت مردم ولسوالی بهسود را که ناشی از جنایت طالبان کوچی می باشد، به صورت آزادانه و بشردوستانه انعکاس نداده و هنوز هم اقدام به این وظیفه مبرم ملی خویش نمی نمایند؟

چرا شخصیت ها، روحانیون و افراد با نفوذ تمامی اقوام کشور، این جنایت طالبان کوچی را در بهسود محکوم ننموده و خواهان خروج طالبان کوچی از این مناطق نگردیده اند؟

 آیا این مصیبت منقطه بهسود با مصیب های مناطق پشتون، تاجیک، اوزبیک، تورکمن، بلوچ، عرب، قزلباش، بیات، پشه یی، ایماق، نورستانی، اهل هنود و سایر هموطنان ما چه تفاوت دارد؟

آیا خسارات وارده به ولسوالی بهسود با خسارات که ناشی از سیل های این روزها در خوست، پنچشیر، پکتیا و سایر مناطق وارد گردیده اند، یک بخش از فاجعه ملی نمی باشد؟

 

آری!

 زمانی که نگرش نقادانه و صادقانه از ناگواری های تاریخ غمبار کشور، اوضاع بحران کنونی و به خصوص انتقاد از تهاجمات طالبان بالای اردو، پولیس و قوای ائتلاف، کشتارهای مردمان محلی در اثر بمباردمان های بی هدف قوای ناتو در جنوب و شرق کشور، عملیات انتحاری طالبان، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق، سربریدن رونامه نگاران، ترور نطاقان زن، گردن زدن داکتران طبی، حلال کردن معلمین، کشتار13 نفر در شبرغان، قتل بیش از 38 استادان پولیس اکادمی و زخمی شدن بیش از 50 نفر تاریخ 27 جوزا در کابل، اشغال نظامی طالبان کوچی از ولسوالی بهسود و صدها مصائب دیگر که در کشور به عمل می آیند؛ یک برخورد انسانی، اسلامی، قانونی و مطابق با معیارهای مدنی و حقوقی بین المللی و اعلامیه جهانی حقوق بشر در برابر جنایت کاران و ناقضین حقوق بشر در افغانستان می باشد که باید قبل از همه اشخاص دردمند، تمدن پرور، مؤمن، جهل ستیز، مستقل ملی، ترقیخواه، استبداد ستیز، مدنیت طلب و دموکرات میهن ما آنرا انجام دهند.

 مطلب اینست که هم میهنان ما و جهان از این گونه «بحران استخوان شکن» و جبران ناپذیر آگاهی بیشتر پیدا نمایند. و تا مردم ما به عنوان «محور اصلی» سازندگی و حل بحران کشور ما نقش خودها را به صورت لازم به ازمایش بیگیرند و به تعیین سرنوشت خویش دست یازند. در مرحله دوم مردم ما این را برای جامعه جهانی، منطقه، همسایگان و به خصوص آنانی که در امور کشور ما عملا مداخله می نمایند، تروریستان را در کشور ما بسیج می کنند؛ جدا تفهیم نمایند که از مداخله در امور افغانستان دست بردارند تا دامان همه ما  و جهان را آتش فرا نگیرد.

 وقتی که از جمله عملکردهای تهاجمی و انتحاری طالبان را در افغانستان و به خصوص در ولایات جنوب و شرق کشور خویش را مورد انتقاد قرار می دهیم؛ این قبل از همه به دفاع از مردم تحت ستم پشتون در کشور می باشد. زیرا که هم اکنون مناطق جنوب و شرق کشور ما با «آتش» تروریستان طالبی، القاعده، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق، نا امنی و صدها مصائب جانگداز دیگر می سوزند که ذهن هر انسان را منفجر می کند.

آیا جنایات طالبان را به دین مبین اسلام ، مردم تحت ستم افغانستان و به خصوص به قوم بیگناه پشتون نسبت دادن؛ یک جرم بزرگ و جهالت محض به حساب نمی آید؟

 زمانی که یک طالب پشتون تبار «فریب خورده» با عمل انتحاری خویش افراد دولتی، عابرین روی سرک و قوای خارجی را به خون می کشاند، ما او را انتقاد می داریم؛ این بدین معنا است که فرق میان یک پشتون آدمکش و جامعه شریف پشتون خویش را می نماییم. و همچنین یا یک فرد و یا تعداد از جنایت کاران هر قوم و یا هر قبیله دیگر کشور ما که خلاف ارزش های انسانی، اسلامی، قانون اساسی افغانستان، اعلامیه جهانی حقوق بشر و موازین پذیرفته شده بین المللی و ملی عمل جنایت کارانه را در افغانستان انجام می دهند؛ آنگاه مسلما و منطقا که قوم، قبیله، مذهب، سمت و خانواده شان به  جرم آنها هرگز شامل نمی شوند. پس بدی و نیکی یک فرد تنها به خود آن شخص مربوط است؛ نه به کشور، قوم، قبیله، دین، مذهب، زبان، نژاد، منطقه و... خانواده اش.

 خوب اینکه طالبان و کوچی ها تقریبا اکثرا پشتون تبار می باشند، جای تردید نیست. و قتی توسط نویسندگان، دانشمندان، مطبوعات، مردم ما و... حتا منابع خارجی از عملکردهای ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی آنها انتقاد صورت می گیرند؛ در واقعیت امر دامان جامعه شریف و مهمان نواز پشتون خویش را از اعمال جنایت کارانهء طالبان و کوچی های متجاوز  پاک نگه می داریم. این چنین اعمال طالبان و کوچی ها تنها برای جامعه پشتون ما یک «بد نامی» بزرگ نمی باشند، بلکه اصلا  یک « لکهء» ننگ و نفرت برای دین اسلام و تک تک از افراد و اقوام افغانستان به حساب می آید.

پس از قرن ها است که در این شرایط کنونی که یک تحول نسبی مثبت در افغانستان شکل گرفته است که با توجه با گذشته های خونبار کشور، باید از این فرصت جهت ایجاد پایه های همبستگی مذهبی- دینی، وحدت ملی، دولت سازی و ملت سازی استفاده حد اعظم صورت گیرند. این بر تک تک افراد و اقوام کشور و به خصوص بر دولتمداران ما کاملا واجب است که با همدلی سازنده،  خردمندانه، ستراتژی مستقل ملی- دموکراتیک کشور خویش را از این بحران فرسایشگر نجات بدهند.

در جریان این شش سال به فضل خداوند و مبارزات مردم اند که ولایات کابل، شمالی، غربی و مرکزی کشور از وجود طالبان و القاعده «پاکسازی» گردیده و مردمان آن از این ناحیه در امنیت به سر می برند. اما متاسفانه که ولایات جنوبی و شرقی کشور ما از اثر نفوذ، تهاجمات و عملیات انتحاری طالبان و القاعده به بحران ویژه ای مبدل شده اند. مسلما که از این نا آرامی در ولایات جنوب و شرق کشور تمام مردم افغانستان متأثیر می باشند و به غم آنها خود ها را شریک می دانند. به گفته شیخ سعدی که گوید:

بنی آدم  اعضای  یک  دیگرند    که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضو به درد آورد روزگار    دیگر عضو ها را نماند قرار

تو  کز محنت  دیگران  بیغمی      نشاید  که  نامت  نهند آدمی

پس هر کی و یا حلقاتی که از سیاست ها و عمکردهای طالبان از آغاز تا کنون در کشور ما حمایت نموده و از تهاجم کوچی ها بر مزارع و چراگاه های سراسر مردم کشور و به خصوص علیه حقوق مردم هزاره پشتی بانی کرده و هنوز می نمایند؛ خود اینها دشمنان انسان، دین، مردم ، خاک مقدس افغانستان، قانون اساسی کشور ما و ضد موازین اعلامیه های مدنی- حقوقی جامعه جهانی در سرزمین ما می باشند.

تقضای مردم ما از دولتمداران کشور به خصوص از جناب حامد کزی صاحب اینست که  طالبان کوچی ها را از تمام مناطق مرکزی خارج سازنند، آوارگان هزاره را آبرومندانه به منازل شان باز گردانند، خسارات مالی مردم محلی را جبران نمایند، مجرمین طالبان کوچی را  قانونا محاکمه و جزا بدهند. دیگر اجازه برگشت کوچی ها را در این مناطق بومی ندهند و آقای کرزی از مردم بهسود «عذرخواهی» و دلجویی نماید.

دولت، باید کوچی داخلی و مستحق را دقیقا شناسایی نموده از «زمین های دولتی» برای کوچی های بی زمین و مستحق  کشور زمین بدهند. تا کوچی ها از یک طرف از چنگ طالبان و اجانب نجات یابند و به تولید زراعتی مصروف گردند، برای دولت مالیه بدهند، تابعیت افغانستان را حاصل کنند، خدمات زیر بیرق را انجام دهند، به غم و شادی مردم خودها را شریک نمایند، از بیابانگردی به سمت شهروندی و مدنیت تشویق گردند. از طرف دیگر از قاچاق، حمل سلاح، ترویج امراض، تخریب منابع طبیعی و نابودی مزارع مردم تمام ولایات افغانستان رهایی یابند. و این ترتیب، «بحران کوچی» به صورت دایمی حل خواهد گردید.

 و من الله التوفیق

7 سرطان 1386 خورشیدی برابر با 28 جون 2007 میلادی/ آلمان

***

--------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

( 1) منبع: سایت پیمان ملی، گزارش محمد ظاهر نظری، 3 سرطان بامیان.

( 2) منبع: سایت پیمان ملی، گزارش محمد ظاهر نظری، 3 سرطان بامیان.

( 3) منبع: سایت پیمان ملی، گزارش محمد ظاهر نظری، 3 سرطان بامیان.

( 4) منبع: سایت پیمان ملی، گزارش محمد ظاهر نظری، 3 سرطان بامیان. ‏

( 5) منبع: يكشنبه 24 ژوئن 2007, بوسيله ى Web Master / کابل پرس.

( 6 ) ص 188، ( ایمان و آزادی « تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت» )، مولف: داد فولادی چاپ اول: بهار 1382 نشر بنیاد انکشاف مدنی.

( 7 ) ص 8 دافغانستان انتقالی اسلامی دولت دعدلی وزارت رسمی جریده فوق العاده گنه ،1382

 

 


بالا
 
بازگشت