انجنیر سخی ارزگانی

 

نهمین سال روز نسل کشی در مزار شریف توسط طالبان

 

به قول معروف که گویند: « گذشته، چراغ آینده است.»

درست اگر یک برنامه غرض رسیدن به یک هدف طرح می شود، باید بر مبنای یک اساس باشد. روی این اصل است که باید از گذشته به صورت همه جانبه «شناخت» لازم را بدست آورد و با زیر بنای آن از حال دقیقا آگاهی حاصل نمود. یعنی آگاهی از «گذشته» به شناخت «حال» کمک نموده و آنگاه  انسان با پشتوانه شناخت از گذشته و حال به فکر آینده و تحقق «هدف» مورد نظر خود می گردد.

روی این ملحوظ است که توجه مردم کشور، نسل جوان و دست اندرکاران دولت جمهوری اسلامی افغانستان را یک بار دیگر به تصفیه نژادی و نسل کشی های مردم مزار شریف جلب می نمایم؛ تا انگیزهای چنین نسل کشی ها مورد ارزیابی دقیق و علمی قرار گیرند، قاتلین مردم مزارشریف و سایر نقاط افغانستان محاکمه و مجازات قانونی شوند و این عبرت برای نسل موجود و آیندگان مفید می باشد. مجازات جانیان جنگی و قاتلان مردم نه تنها «عدالت انتقالی» در جامعه عملی می گردد، بلکه پشتوانه تطبیق قانون، اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق های حقوقی بین المللی و اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز در جامعه ما استحکام می یابد.

در این ارتباط باید گفت که ماه اسد برای مردم افغانستان و به خصوص برای شهروندان مزارشریف پس از خونریزی ها، کله منارها، تصفیه قومی عصر عبدالرحمن خانی در زمان حاکمیت خونین طالبان فراموش ناشدنی می باشد. درست طالبان به روز 17 ماه اسد 1377 برابر با 8 ماه اگست 1998که شهر مزارشریف را در اشغال خود آوردند؛ به نسل کشی اقوام تاجیک، اوزبیک، تورکمن و به خصوص قوم هزاره به صورت جنون انگیز و ددمنشانه دست بردند که از کشته ها پشته ها ساختند که باعث شادمانی و شادکامی دشمنان مردم افغانستان شدند.

در این زمینه جای دارد که چند نمونه از تصفیه نژادی اقوام تحت ستم و محروم تاریخ کشور را به نقل از گزارش حقوق بشر سازمان ملل متحد نقل نمایم که «جنایات بی نظیر» طالبان را به نمایش می گذارند:

آقای احمد رشید روزنامه نگار مشهور پاکستانی، انسان کشی های که توسط طالبان در مزار شریف صورت گرفته، چنین بر می تابد:

« طالبان در وقت شکست و عقب نشینی بقتل عام اقدام نمودند. هفتاد نفر مردم شیعه هزاره قریه قزل آباد را شهید ساختند. قریه قزل آباد در جنوب شهر مزارشریف موقعیت دارد و یک قریه هزاره ها است.» ( 1)

آیا این چنین قتل مردم غیر نظامی توسط طالبان دلالت بر خصومت قومی، مذهبی، قبیلوی، سیاسی و بدوی آنها علیه مردم هزاره شیعه مذهب اهل قبله در افغانستان نداشت؟

در گزارش سایت وزین آریایی از قول دویچه ویله، تبارز و بازتاب عریان اندیشه شؤنیستی و فرهنگ قبیلوی طالبان تمدن ستیز چنین آمده است:

  «غلام عباس يکي از شهروندان مزارشريف که خود شاهد بوده و به قول وي که در خانه اش نيز با ذغال چنين نوشته شده بوده مي گويد، طالبان گفته بودند که:

" تاجيکها به تاجيکستان بروند ، ازبکها به ازبکستان ،هزاره ها به گورستان ."

در برچسب زدن غيراسلامي هزاره ها که اکثراً پيرو مذهب جعفري و قسماً اسماعليه مي باشند، نيازي از پشتيباني  ملامحمد عمر رهبرمليشه هاي طالبان برخورداربوده است.

همزمان با اظهارات نيازي در ضرب الاسلام جريده اي چاپ پشاور پاکستان از زبان ملا محمد عمرچنين نقل گرديده بود:

"بين رافضي ها و شيعه ها فرق نيست محاربه با آنها فرض و واجب است. معامله با نسوان شان به عنوان کنيز اشکال شرعي ندارد."» ( 2)

آیا این چنین تعصبات قومی و مذهبی طالبان که علیه اقوام غیر از خود نشان دادند مغایر اسلام، اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق های بین المللی و اعلامیه اسلامی حقوق بشر قرار نداشته و ندارند؟

در مزارشریف به مشاهده رسید که افراد حزب اسلامی آقای گلبدین حکمتیار و همتباران شان بنا بر تعصبات قومی و مذهبی خودها با همکاری با طالبان در کشتار اقوام تاجیک، اوزبیک، تورکمن و به خصوص به نسل کشی قوم هزاره اقدام کردند:

« طالبان و قوای متحد با آنها که به قول شاهدان عینی پشتون های طرفدار حزب اسلامی بوده اند به کشتار و فجایع بزرگی در آن شهر دست زده اند.» ( 3)

همین افراد حزب اسلامی و دیگر همتباران شان که در کنار طالبان به قتل عام مردم مزارشریف نقش بس مهم را به عهده داشتند؛ اکنون خیلی از آنها در مقامات کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان حضور دارند. آنها از پیگرد قوانین ملی و بین المللی تا کنون محفوظ می باشند.

گزارشگر وقت گوشه ای دیگری از نسل کشی های مردم مزار شریف توسط  طالبان را این چنین شرح می دهد:

« دکترچونگ هیون پایک در گزارش خود به ملل متحد در مورد رخدادهای روز اول تصرف مزارشریف به دست طالبان می گوید: در روز اول تسخیر مزارشریف، طالبان بدون کدام هشدار و بدون کدام تشخیص و تمیز، هرکس را که در سرک می دیدند و هر کس که دم درب منازل شان ایستاده بود و یا از کلیکین منزل خود بیرون را نگاه می کرد، آتش باری کردند. از آنجایی که طالبان بدون مقدمه و غافلگیرانه به مزارشریف داخل شدند، سرک ها از مردم پر بود. زنان، مردان و خردسالان همهء گروه ها بدون تفریق قومیت و مذهب به قتل رسیدند، به شمول دکانداران، دستفروشان، حتی الاغ ها، بزها و گوسفندها. کشتار در تمام طول روز ادامه داشت و به ساکنان از چهار روز تا یک هفته بعد اجازه داده شد، مرده های خود را جمع کنند و به آن برسند.

در روز دوم تسخیر مزار شریف از جانب طالبان، هدف قرار دادن بخصوص هزاره ها شروع شد، ذریعه بلند گوها از مردم خواسته شد که منازل هزاره ها به آنها نشان داده شود. و در تلاشی های خانه به خانه در اکثر موارد پشتون های بلخ طالبان را راهنمایی می کردند.

در گزارش نماینده خاص ملل متحد مراقب حقوق بشر در افغانستان آمده است در ظرف شش روز اول سلطه طالبان بر مزارشریف سه هزار، هزاره ها را در منازل شان یا در روی سرک ها به قتل رسانیده شدند، تعداد مجموع کشته ها به پنجهزار تا هشت هزار نفر تخمین می شود.

یک هفته بعد از افتادن مزارشریف به دست طالبان، یعنی نیمه ماه اگست، مردم در بیرون محبس شهر جمع شده خواستار رهایی نزدیکان خود شدند. به آنها گفته شد که اگر نزدیکان خود را در درون محبس نیافتید بر سراغ آنها به شبرغان بروید و اگر هم آنجا نیافتید به دشت لیلی بروید.

شبرغان جایی است که بعد از تسخیر مزارشریف به دست طالبان، روزانه صدها محبوس، به کانتینرها انداخته شده و به آنجا نقل داده می شد، در عرض راه ده ها نفر به خاطر فقدان هوا جان می دادند و مرده های شان به آنجا می رسیدند. دشت لیلی بین شبرغان و میمنه در 130 کیلو متری غرب مزارشریف قرار درد، دشت لیلی یکی از جاهایی است که در آن محبوسین که اکثر شان هزاره بودند کشته شده اند و در قبر های دسته جمعی دفن شده اند.» ( 4)

آیا اینگونه نسل کشی توسط  طالبان، یک خصومت ویژه ای را علیه تاجیک ها، اوزبیک ها، تورکمن ها و به خصوص بر ضد هزاره ها به اثبات نرسانید؟

بازهم به گفته مشهور که گویند:« گاهی تاریخ تکرار می شود.»

همه می دانند که عبدالرحمن بر مبنای سیاست های شؤنیستی، قبیلوی، خاندانی و فردی با فرمان رسمی و فتوای ملاهای درباری خود جهت نابودی مردم هزارستان و به خصوص قلب مقاوم آن ارزگان اعلام «جهاد» عمومی را نمود. و از همهء مردم افغانستان خواست تا در نسل کشی و نابودی مردم هزاره شرکت جویند. همان بود که از سراسر کشور و به خصوص از جنوب و شرق کشور به نقل از سراج التواریخ به تعداد 79 قبیله پشتون ساده اندیش در جنگ علیه مردم هزارستان و به ویژه بر ضد مردم ارزگان شرکت نمودند. اکثریت مردم توسط مهاجمین دولتی و قومی اش کشته، فراری، اسیر شدند. همچنان زنان، دختران و پسران شان به اسارت رفتند و زمین های هزاره بین لشکر دولتی و قومی عبدالرحمن تقسیم شدند که تا کنون در قبضه شان می باشند.

پس از عصر خونین عبدالرحمن خانی، همین سیاست شؤنیستی و ضد انسانی توسط طالبان و افراد قومی شان بالای اقوام تحت ستم و محکوم تاریخ تاجیک، اوزبیک، تورکمن و به خصوص بالای هزاره بار دیگر به صورت نهایت ننگین و خونبار «تکرار» شد که متأسفانه فاصله را میان اقوام پشتون و غیر پشتون به نفع اجانب مغرض و آزمند گسترش دادند.

آیا طالبان برنامه های ضد انسانی، ضد اسلامی و شؤنیستی عبدالرحمن را از آغاز تا کنون در افغانستان تعقیب نمی کنند؟

آیا پند گرفتن لازم از تاریخ و گذشته ها برای همبستگی دینی- مذهبی و ایجاد پایه های وحدت ملی مردم کشور افغانستان کمک بسزای نمی کند؟

در بخش دیگر این گزارش آمده است که طالبان مردم را در ظاهر امر برای نماز خواندن دعوت کردند و بعد از ختم نماز همه را در بین کانتینر ها نموده، آنها را در جای نامعلوم از بین بردند:

« روز نهم اگست به مردم «کارته آریانا» در مزارشریف گفته شده که به مسجد جمع شود، پس از نماز هنگامی که از مسجد خارج شدند، تمام 150 نفری که به مسجد آمده بودند در کانتینر ها انداخته شده و لاری های حامل آنها بدون اینکه کسی بفهمد به کجا می رود به راه افتاد.

طالبان به صورت خاص هزاره ها و سایر شیعیان را به تغییر مذهب تهدید نمودند که در این گزارش چنین آمده است:

« برخورد طالبان با شیعه ها مخصوصا خصمانه و توهین آمیز بوده است. به شیعه ها و هزاره گفته شده که اگر می خواهند در مزار زنده بماند، باید مثل سنی ها نماز بخوانند. با بلند گو به شیعه ها و هزاره ها بانگ داده می شد که اگر نمی خواهند با آنها مثل سگ رفتار شوند و جابجا کشته نشوند به خاطر خود مذهب حنفی را قبول کنند و در مسجد پنج وقت نماز بخوانند.

« ملانیازی» والی مزار اعلام کرد که هزاره ها سه راه در پیش دارند: سنی شوند یا به ایران بروند و یا اینکه کشته شوند. در کوچه استالیف، نیازی اعلام کرد که هزاره ها یا باج بدهند یا افغانستان را ترک گویند. منظور از باج در اینجا آن پولی است که یک کافر مقیم یک کشور مسلمان به بیت المال می دهد.

طالبان در مساجد اعلام کردند که هر کسی که به هزاره ها پناه بدهد خود به سرنوشتی گرفتار می شود که برای هزاره ها تعیین شده است.

شواهد نشان می دهد که تصامیم همه در مزار اتخاذ نمی شده است. در گزارش آمده است که یکی از فتوای های ملا عمر رهبر طالبان این است که کشتن شیعه ها گناه نیست، زیرا آنها  به تعبیر خود ملا عمر کافر هستند.» ( 5)

در جای دیگرآقای احمد رشید از گزارش « پک چنگ هیون» مامور سازمان ملل متحد، قتل عام مردم مزارشریف را اینگونه نقل می کند:

« طرز بقتل رسانیدن محبوسین خیلی وحشتناک بوده است. آنها از محل حبس کشیده شده و برای شان گفته شده که تبادله می شوند. توسط موتر های ترک بطرف چاه ها برده شدند که طرف استفاده چوپان ها در دشت لیلی قرار داشتند. چاه ها دارای 10 تا 15 متر آب بودند. اسرای زنده و یا بعد از کشته شدن در چاه ها انداخته شده و بعدا با فیر و پرتاب نارنجکهای دستی منفجر ساخته شده اند و با بلدوزر زیر خاک گردیده اند. ...

فاجعه شمال و جنگ های مدهش که بتعقیب آن در طول تابستان واقع شد، فاصله نژادی را در افغانستان، بازهم میان پشتون و غیر پشتون عمیق گردانید.» ( 6)

آیا جنایات و نسل کشی های را که طالبان در مزارشریف، ولایات شمال، مرکز بامیان، شمالی، شهر یکاولنگ و سایر نقاط افغانستان انجام دادند، بزرگترین بدنامی را به جامعه بیگناه پشتون ما وارد نکردند؟ آیا قتل های که از روز اول تا حال توسط طالبان در افغانستان صورت می گیرند، دین محمدی و به خصوص مذهب اهل سنت و جماعت را در سراسر جهان اسلام بد نام نکرده اند؟

با گزارش از دویچه ویله از سایت وزین آریایی با مدیریت مدبرانه آقای عزیز جرأت، جنایات طالبان را چنین می خوانیم:

تحريک اسلامي طالبان از بدو امر در سال 1994 با پيروي از اصل راه حل نظامي، آتش نبرد خانمانسوز در سرزمين هندوکش را روزبروز شعله ورترساخته با اشغال پيهم شهرهاي بزرگ از جمله کابل پايتخت افغانستان سپس هرات مرکز امپراتوري تيمورها و در اخير بلخ مهد باختر زمين، افغانستان را به ماتمکده مستضعفين و قبرستان خاموشان مبدل ساخت.

از جمله؛ بويژه شهر مزارشريف را که زيارتگاه قديم باشندگان آن کشور مي باشد به حمام خون تبديل نمود.

به اين ترتيب شبه نظاميان پرخاشگر به پيشروهاي چشمگيري نايل آمده و در نتيجه پرده اي تظلم مذهبي واستبداد سياسي را از وادي هلمند و ارغنداب به بلخ باستان ام البلاد افسانوي نيز گسترش دادند. ...

گزارشهاي بنيادهاي حقوق بشر چون سازمان عفوبين الملل، کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد و سازمان ديده بان حقوق بشرعبدالمنان نيازي را با دو تن از ياران متعصبش (مولوي محمد حنيف و ملاموسي) به حيث ستاد قاتلين اهالي بي گناه اين شهر، بويژه قاتلين هزاره ها در مناطق شيعه نشين سيد آباد وعلي چوپان خوانده اند.

خيابانها ، کوچه ها و تمام شهربا خون و پارچه هاي گوشت انسانها رنگين شده بود. هيچکس اجازه نداشت که براي شش روز اجساد کشته گان را دفن نمايند. اعضاي بدن انسانها خوراک سگها شده، بوي و تعفن همه جارا فرا گرفته بود. هرکسي که از خانه اش بيرون کشانيده مي شد مورد  ضرب سه مرمي قرارمي گرفت."

احمد رشيد صحنه اي اندوهبارديگر را اين گونه به تصويرکشيده است:

"طالبان از پشتونهاي شهر، که زماني به گلبدين حکمتيار وفادار بودند به صفت رهنما استفاده مي کرد تا خانه هاي هزاره ها را شناسايي نمايند. هزاران هزاره را به محبس مزارشريف انداخته و بعد از پرشدن محبس هزاراه ها را در کانتينرهاي قفل شده به دشت ليلي انتقال داده و به قتل رساندند. همچنان سه کانتينر ديگر را به شهر شبرغان بردند. زماني که کانتينرها را باز کردند از جمله سه صد نفر فقط  سه نفر زنده باقي مانده بودند."» ( 7)

پرسش اینست که اگر طالبان و همکاران شان به صورت قانونی محاکمه و مجازات می شدند، آیا اکنون به این بحران تروریستی، گروگان گیری و عملیات انتحاری طالبان و... در افغانستان مواجه می بودیم؟

 

خلاصه:

صفحات تاریخ افغانستان همواره خونین و استبدادی بوده است. بعد از عصر عبدالرحمن خون آشام، زمان طالبان خونین ترین اوراق تاریخ کشور را بین سال های 1994- 2001 حتا  تا کنون به خود اختصاص داده که متأسفانه همفکران و طرفداران شان در درون دولت و خارج از آن عواقب نکتبار و فاجعه آفرین سیاست ها و عملکردهای طالبان را درک نکرده و نمی کنند.  و همچنان با انواع گوناگون طالبان و همفکران آنها را مورد حمایت قرار  می دهند که این امر هم متأسفانه تضادهای قومی، فرهنگی، سمتی، زبانی و... را در جامعه وسعت می بخشند.

 طالبان از سال 1994– 2001 میلادی غارت ها، تجاوزات، کشتارها و نسل کشی های را به صورت آگاهانه در قسمت اقوام غیر از خود انجام دادند که جهان بشریت همه آگاه اند. مطابق قوانین بین المللی، نه تنها طالبان از جمله ناقضین حقوق بشر و جانیان جنگی معرفی شدند، بلکه در قطار تروریستان نیز شناخته شده اند. اما به دستگیری و مجازات آنها هرگز اقدام صورت نگرفته و نمی گیرند.

بعد از گذشت بیش از پنچ و نیم سال است که حلقات خاص جامعه جهانی و مهره های دلخواه دولتی شان در افغانستان با تمام عناصر تاریخ زده، ناقضین حقوق بشر، آدمکشان خلاف مصالح ملی مردم ما سازش نموده و در پی تحقق اهداف طولانی مدت خود در افغانستان و سایر نقاط آسیا می باشند.

اما جالب اینست که پس از سقوط طالبان از قدرت سیاسی، دیگر هیچگونه نبرد سرنوشت ساز علیه طالبان و همفکران شان صورت نگرفت. برعکس در بعد ملی و بین المللی تبانی های مرموز و علنی با تمامی جانیان جنگی، ناقضین حقوق بشر و آدمکشان عملی گردیدند که طی این سه سال اخیر بار دیگر طالبان به صحنه تروریستی، انتحاری، آدم ربایی، قاچاق و صدها جنایات دیگری در کشور حضور یافتند.

افزون بر آن، ولایات جنوب و شرق کشور خلع سلاح نگردیدند و برعکس ولایات غربی، شمالی، کابل و به خصوص مناطق مرکزی کشور خلع سلاح شدند. وقتی که طالبان کوچی به صورت مسلحانه ولسوالی بهسود را اشغال کردند، اهالی منطقه را از منازل شان به زور  اخراج کردند، دارای شان را تاراج نمودند، مدارس و مکاتب را با آتش کشیدند، مزارع و علفچرهای مردم را پامال نمودند و حتا برخی از مردم منطقه به قتل رساندند؛ حتا نزد مردم بهسود که یک اسلحه شکاری هم موجود نبود که از نوامیس، خانه، دارایی در برابر هجوم طالبان کوچی دفاع می کردند. حال متوجه گردیم که جمع آوری اسلحه نظر به مناطق شرقی، جنوبی، غربی، شمالی و مرکزی افغانستان چه معنا دارد!

افزون بر آن، در مناطق جنوب و شرق کشور ما که مکاتب، گارگاه، ادارات دولتی و... از سوی دولت با کمک های هنگفت جامعه جهانی ساخته می شوند؛ ولی طالبان روز دیگر همهء آنرا ویران می کنند. بار دیگر بازهم بازسازی در این مناطق نا امن شروع می گردد که بازهم طالبان تمامی آن را تعمه حریق می نمایند. این عمل در تمام مناطق جنوب و شرق کشور ما تا هنوز ادامه دارد. اما در ولایات شمالی، غربی و مرکزی که امنیت کاملا حاکم است؛ چندان توجه لازم به بازسازی و کمک به این ولایات آسیب رسیده و فراموش شده، صورت نگرفته و نمی گیرند.

خلاصه، با مکث کوتاه از نسل کشی های مردم مزارشریف ضرور است که ما باید از واقعات گذشته تا حال تجربه لازم را گرفته باشیم و نگذاریم که واقعات ناگوار دوباره بالای مردم ما در کشور تکرار شوند.

آیا با شناخت اساسی از تاریخ، گذشته ها، زیربنای مادی، معنوی و اجتماعی جامعه، آنگاه ما را به سمت بستر «دولت سازی» عصری و «ملت سازی» راستین هدایت نمی کند؟ آیا با زایش تدریجی پدیده های دولت و ملت عصری از متن جامعه خودی ما به صورت دایمی افغانستان را از چنگ مناسبات قومی، قبیلوی، طایفوی و سایر روابط عقب افتاده جامعه، نجات نخواهند داد؟

برای ایجاد یک افغانستان مستقل، ملی، بی طرف و سیستم دموکراتیک پارلمانی واجب است که با زیربنای شناخت از گذشته ها، دانش و خرد روز همدیگر را آگاهانه و مسؤلانه بپذیریم و همهء اقوام اعم از مسلمان و غیر مسلمان کشور مشترکا این خانه ویرانه را مطابق «اراده» مردم و «نیازمندی زمان» آباد نماییم؛ تا همه اقوام ساکن و تابع در افغانستان به صورت مشترک، آبرومندانه، صلح آمیز، عادلانه، حقوقی و دموکراتیک در آن زیست نمایند.

یکشنبه 28 اسد 1386 خورشيدی برابر با 19 آگست 2007 ميلادی/ آلمان

--------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

1- ص 94 « طالبان اسلام، نفت و بازی بزرگ نو در آسیای میانه» مؤلف: احمد رشید، مترجم: عبدالودود ظفری، کلیفورنیا، ماه می 2001

2- سایت آریایی اگست 2007

3- ص 68 مجله صراط  شماره 5 و 6 سال اول 1377

4- صفحات 68 و 69 مجله صراط  شماره 5 و 6 سال اول 1377

5- ص 69 مجله صراط  شماره 5 و 6 سال اول 1377

6- ص 95« طالبان اسلام، نفت و بازی بزرگ نو در آسیای میانه» مؤلف: احمد رشید، مترجم: عبدالودود ظفری، کلیفورنیا، ماه می 2001

7- سایت آریایی اگست 2007

 


بالا
 
بازگشت