انجنیر سخی ارزگانی

 

افغانستان بازهم در محور قربانی

سیاست های اجانب و ایادی شان

 

شنیـــدیم گوسفنـــدی را بـــزرگی     رهــــانید از دهــــان و دسـت گـرگی

شبــــانگه کارد بر حلقش، بمــالید     روان گــــــوســــفند از وی بمنالیـــــد

که از چنــگال گرگـم در ربــودی      چو دیـــدم عاقبـــت خود گرگ بودی

این مرز و بوم باستانی ما زادگاه و پرورشگاه نژادها، اقوام و فرهنگ های گوناگون در امتداد تاریخ شان بوده که در برگه های از «فراز» آن ارزش های افتخار آفرین اتنیک ها، مردمان و حتا برخی از حاکمیت های فراخ دامن با درایت و مدنیت خواه ادوارهای مختلف آن هرگز از دل تاریخ فراموش نمی گردد. تاریخ جهان از دوران های طلایی و تمدن های اعصار گذشته این حیطهء باستانی از جمله به ویژه در بلخ، هرات، غزنی، بامیان و... گواهی می دهد که به خصوص یکی از دوران های پر افتخار حاکمیت تورکتباران گذشته این مرز و بوم نیز بوده که ورد زبان تاریخ تمدن بشریت می باشد.

اما در «نشیب» سه قرن متأخیر کشور ما به نسبت بافتار اجتماعی بیابانگردی، قبیلوی، دودمانی، جامعه سربسته و تمدن گریز و حاکمیت های قومگرای تک قبیلوی خود محور و بیدادگری های طبقاتی و فردی خفاشان شب پرست مسلط در تمام شؤن قدرت سیاسی- اجتماعی و اقتصادی- فرهنگی جامعه به طور خاص طی دو صد سال اخیر بوده که مانع بزرگی را در برابر ایجاد عناصر و نهادینه سازی همپذیری سمتی، جامعه سازی مدنی، همبستگی قومی، حاکمیت مستقل فراملی، همزیستی مسالمت آمیز مذهبی، وحدت ملی، زیبا زیستی، شکوهمندی اجتماعی، صلح نگری، رشد زیر بنای اقتصادی، تسامح یابی عقلانی و دولت- ملت سازی ملی خلق نموده اند. در ضمن شوربختانه که دولت های مذبور نه تنها از ارزش های باستانی و مدنی غرض شگوفایی بیشتری کشور، زدودن ریشه های فرسوده مناسبات قومی و قبیلوی جامعه بهره نبردند ، بلکه آن را حفظ هم کرده نتوانستند و یا تعمدا نکردند. فلهذا، سیه روزی ها، فریشان حالی های اجتماعی، فقر اقتصادی، پراگندی های فرهنگی، سیاست های تعبیض انگیز، جهل پروری، قبیله نگری، قومخواهی، کله مناره ها، بردگی، تظلم و استثمار طبقاتی، زن ستیزی، نسل کشی و نظایر آن ماحصل دولت های طبقاتی، خودکامه تک قومی، قبیولی، خاندانی و فردی در افغانستان می باشند که متأسفانه بستر غم انگیز و سرطانی آن تا این عصر دانش، عقلانیت روز، کمپیوتر و انترنت در افغانستان مصیب ادامه دارد.

 داوری های تاریخ واقعی ملی و بین المللی از جمله چنین فرازها و نشیب ها را در برگه های مختلف از اوراق خود خوب به حافظه دارند که صحت و سقم آن را به داوران انسان دوست، مدنیت خواه، بیطرف، اهل خبره، وحدت طلب، دیگر اندیش، فرهنگ پرور و مردم خویش و جهان واگذار  می گردم.

علل اصلی سیه روزی مردم:

در این راستا از جمله فقط دو عامل عمده؛ یکی ساختار فئودالی واپسگرا و تاریخ زده به عنوان «زیرساخت» و دومی حاکمیت های انحصاری خودکامه طبقاتی، سیاسی و قبیلوی سردمداران سدوزایی، بارکزایی و محمد زایی به مثابه «روساخت» در تمام شؤن و مناسبات اجتماعی- سیاسی و اقتصادی- فرهنگی جامعه ما مسلط بوده که نه تنها مردم را از جرقه های بلوغ فکری، سیاسی، روانی، فرهنگی، اخلاقی، هنری، مدنی و همچنان از شکوهمندی های زیربنای اقتصادی- اجتماعی وغیره باز داشته و خلاصه زمین و آسمان کشور ما در حیطه پنجه های خونین طبقات مستبد و دولت های قومگرای تک تباری و قبایلی قرار داشتند، بلکه دست آوردهای تاریخی، مدنی، اجتماعی، اقتصادی، هنری، فرهنگی وغیره پیشینان عزتمند این سرزمین را نیز ویران نمودند. از این نکته است که از آن روز تا حال «بحران هویت ملی» دامنگیر تمام اقوام و مردم افغانستان می باشد که افزون برآن شاهد زایش بحران های متعدد دیگری و سیه روزی ها در متن مناسبات اجتماعی جامعه و کشور نیز می باشیم؛ و حتا پیش زمینه های راه بیرون رفت عادلانه، خردمندانه، عقلانی،  مستقل ملی و دموکراتیک از این تا کنون به مشاهده نمی رسد.

به خصوص در طی 200 سال اخیر همه اقوام و آحاد مردمان زیر یوغ ستم ما از ناحیه میکانیزم فرسوده و حاکمیت های طبقاتی، شؤنیستی، قومی، قبیلوی، خاندانی و شخصی تا حال رنج برده و سرنوشت تک تک از افراد، طبقات محروم و مردم ستمکش ما در گرو و انحصار سلطه طبقات حاکم، دولت های استبدادی، میراثی و دسته نشاندگان خارجی و قومگرای یکه تاز قرار داشته و حیات و سرنوشت مردم ما را به بازی گرفته شده است. روی این محلوظ یکی از مصائب، عقب گذاشته گی کشور، سیه روزی جامعه و... قربانی شدن مردم ما همین مسایل بوده که بد بختانه اتداوم آن تا اکنون از سوی برخی از دسته های دولت کنونی و جامعه جهانی در افغانستان با شیوه نوینی به مشاهده می رسد.

عدم همبستگی مردم کشور در برابر استبداد:

آیا عدم همسویی و همبستگی  اتنیکی و قومی افغانستان ماحصل سیاست های مستبدانه طبقاتی، اجتماعی، قبیلوی، فرهنگی، اقتصادی، روانی وغیره زمامداران بیگانه پرست و شؤنیستی در کشور ما از گذشته ها به این طرف نبوده و نیستند؟

این یک واقعیت مسلم است که متأسفانه اقوام، قبایل و آحاد مردم ستمکش افغانستان در درزانای این سه قرن اخیر هرگز در موقعیت نبودند که از منافع و مصالح یک دیگر خود ها در مقابل دولت های فاشیستی، طبقات ستمگر اجتماعی و خوانین استثمارگر دفاع مشترک انسانی، سیاسی، ملی و حقوقی می کردند. و هر طبقه ستمکش، قوم، قبیله و... توده های زیر ستم کشور که مورد ظلم، استثمار، غارت و کشتار دولت های مزدور و دیکتاتوران عصر قرار می گرفتند، آنها به فکر حمایت و از همدیگر در برابر قوای قهار و تظلم دولتمداران و استثمارگران وقت نبودند. اگر تورک تباران مورد خشم دولت های اجیر، خودکامه  و سیه دلان وقت قرار می گرفتند؛ آنگاه اقوام پشتون، تاجیک، قزلباش، بیات، بلوچ، عرب، نورستانی، پشه یی وغیره و همچنان پیروان عیسوی، موسوی، اهل هنود و... کشور ما نهایتا «نظارگر» حیرت انگیز ماجرا بودند که بالای همسرنوشتان شان می گذشتد. و برعکس قضیه همچنان در مورد سایر اقوام و مردم کشور نیز چنین بودند  و حال هم می باشند. و یا اینکه شخصیت ها آزادیخواه و میهن دوست که در برابر نظام های استبدادی و خودکامگان وقت اعتراض می کردند؛ یا به زندان ها از بین می رفتند و یا اینکه حلق آویز می شدند و بعد به جرم آنها همه خانواده ها و متعلقین شان هم سر به نیست می گردیدند. در یک چنین شرایط ، مردم عامه در موقعیت نبودند که از آزادیخواهان و میهن دوستان خویش دفاع می نمودند. از بسکه نظام های استبدادی تمام نظم و روابط جامعه را در تحت نظارت خویش داشتند، اعتراضات مردم حتا در گلون نیز خفه شده بودند. از چند نمونه آن به صورت ذیل ذکر می گردد:

1- منجمله در دوران های حاکمیت های آل یحیی، کمونیست ها، مجاهدین و امارت اسلامی طالبان حق آزادی، انتقاد، تظاهرات و نظایر آن از مردم علیه سیاست ها و عملکردهای استبدادی، چپاول ها، زورگویی ها، ترورها، قتل ها، نسل کشی و... زمامداران و دست اندرکاران دولت های وقت گرفته شده بودند. جبر، شکنجه، حبس و کشتار چنان در جامعه حاکم شده بودند که هر کی فرار را بر قرار در کشور ترجیع می دادند و حتا زنده بودن شان هم مورد تردید قرار داشت.

2- در عصر جمهوری اسلامی کنونی امسال در تظاهرات قانونی مردم شبرغان بیش از 13 نفر اوزبیک ها و تورکمن های تورکتبار زیر ستم با توطئه قومگرایان از سوی نیروهای دولتی شهید شدند و سایر اقوام کشور همدردی لازم خودها را با آنها تبارز ندادند. هرچند که مردم از حق آزادی تظاهرات، اعتراضات و شکایات در زیر سایه قوای ناتو و جامعه جهانی عملا برخوردار هستند، ولی بازهم در حال سکوت بودند. تو گویی که با این تورکتباران کشور سرنوشت مشترک، سرزمین مشترک، دین مشترک، آرمان مشترک و آینده مشترک ندارند. در این راستا تنها مردم شبرغان و یک عده از نخبگان فکری و علمی تورکتباران در داخل و خارج بودند که جنایت دست اندرکان و گماشتگان حلقات قومگرای دولت را در مرکز شهر شبرغان افشاء و آنرا محکوم نمودند و بس.

3- مسأله دیگر به ادامه آن، اشغال مسلحانه ولسوالی بهسود از سوی طالبان کوچی با ساماندهی دسته های خاص قومگرای دولت جمهوری اسلامی افغانستان وغیره بوده که بیش از 20 هزار خانوار دارایی شان توسط طالبان کوچی به غارت برده شدند و با اجبار تمام از مناطق شان اخراج گردیدند، منازل گلین و مکاتب شان به آتش کشیده شدند، مزارع شان پامال طالبان کوچی ها گردیدند. تعدادی مردم بهسود از سوی کوچی ها به شهادت رسیدند که اجساد شان برای مدت 22 روز تمام در منطقه باقی ماندند و کسی جرأت تدفیق و دفن آنها را از ترس طالبان کوچی نداشتند. دست اندرکاران پشت این فاجعه بهسود در ادارات دولتی جمهوری اسلامی با بهانه تشکیل هیأت، جلسات، باز دید از منطقه وغیره عمدا «وقت کشی» کردند تا اینکه همه مزارع، مواشی و دارایی مردم منطقه توسط طالبان کوچی تا دندان مسلح و تجاوزگر کاملا از بین برده شدند. بعدا هم دولت به صورت خیلی غیر عادلانه و نفاق انگیزانه اعلان کردند که کوچی ها باید موقتا از بهسود خارج گردند. بعد از آن هم دولتمداران، قاتلین مردم و چپاولگران منطقه را تا کنون مورد محاکمه و مجازات قانونی هم قرارندادند.

  در این زمینه نه تنها سایر اقوام و مردمان کشور و حتا کلا هزاره ها نیز در مورد جنایت طالبان کوچی مسلح در فاجعه بهسود کلا «خاموش» بودند و عکس العمل لازم انسانی، ملی و وجدانی را نشان ندادند؛ بلکه مطبوعات، نهادهای شنیداری، دیداری، تصویری دولتی و غیر دولتی در افغانستان که دم از «آزادی» بیان، بی طرفی، اطلاع رسانی، طرفداری از حقوق بشر و... می زنند؛ نیز سکوت «معنا دار» و «مرگبار» را اختیار کردند. بازهم به صورت «عمده» این مردم بهسود، یک تعداد نخبگان جامعه، نویسندگان محدود هزارستان در داخل و خارج و چند نفر نویسنده غیر هزاره بودند که موضع قاطع را به دفاع برحق انسانی، حقوقی و ملی از مردم آواره بهسود در برابر تجاوز نظامی و جنایت طالبان کوچی اتخاذ نمودند و خواهان خروج کوچی از منطقه و محاکمه قانونی آنها و جبران خساره برای قربانیان این تجاوز گردیدند و بس.

4- مسأله دیگری از اثر جنگ های «زرگری» قوای ناتو علیه تروریستان طالبی و القاعده در جنوب کشور بوده که در این بمباردمان های بی هدف به اهالی منطقه تلافات جانی و خسارات مادی می رسند. بازهم سایر اقوام غیر پشتون و حتا «قبایل خود پشتون» در زمینه همبستگی خویش را با قربانیان این چنین فاجعه از جمله در هلمند، قندهار، زابل، غزنی، ارزگان و ... اعلام نکرده و نظاره گر صحنه می باشند و تو گویی که این ولایات جز از افغانستان به حساب نمی آیند.

5- و یا اینکه در اثر عملیات انتحاری طالبان افغان علیه استادان اکادمی پولیس چند ماه قبل در کابل و همچنان سرویس های اردوی ملی و پولیس ملی در ماه مبارک رمضان در کابل انفجار صورت گرفتند، تعداد کثیری کشته، زخمی و غرقه به خون را به جاه گذاشتند. مردم سراسر کشور را چه می کنی حتا مردم شهر کابل که شاهد عینی این صحنه های غم انگیز بودند، هم در زمینه یک عکس العمل مؤثر را علیه جنایات طالبان و حامیان شان و در برابر بی مسؤلیتی قوای امنیتی کابل نشان ندادند. اینهم  یکی از نتایج حاکمیت های طبقاتی، استبدادی، قبیله گرا و شؤنیستی از گذشته ها و به ویژه بحران سه دههء اخیر تا کنون در جامعه بوده که مردم عامه «فاصله های» حیات و ممات را طی می نمایند و هرگز به فکر همبستگی و حمایت از سایر مصیبت دیدگان جامعه خویش شده نمیتوانند. زیرا هر کی به غم های ویژه ای خود گرفتار می باشد نه به فکر همبستگی انسانی، ملی، دینی، اجتماعی و مساعدت به هموطن مصیب زدهء خویش.

کلام این شاعر در این زمینه کاملا مطابق دارد که گوید:

گوسفندی برد این گرگ مزور همه روز      گوسفندان دیگر خیره  در او می نگرند

نصب بقیه طالبان و حکمتیار در قدرت:

این مردم است که خودشان تاریخ خود را می سازند. و اگر از ین بیشتر نظاره گره روزگار باشند، بالاخیره اوضاع از این هم به مراتب به طرف بحران دیگری در حال گسترش می باشند. چنانچه همه می دانند که برخی از سردمداران انحصارگر جامعه جهانی پس از یازدهم سپتبمر 2001 میلادی جهت گویا نابودی تروریزم طالبی و القاعده قوای خویش را در افغانستان پیاده نمودند و شعار دادند که به افغانستان امنیت، صلح، مدنیت و... دموکراسی می آوریم. تجارب شش سال ثابت نمود که دسته های ویژه ای جامعه جهانی با اجیران افغانی خود نه تنها به تروریستان طالبی و القاعد و سایر همفکران شان آن طوری که لازم بودند ضربه کاری را وارد نکردند، بلکه توطئه گرانه و مخفیانه با این دست پروردگان قبلی شان دوباره بر ضد مصالح ملی مردم افغانستان سازش نمودند. از همین جهت بوده که در پهنهء شش سال اخیر باندهای خاص کشورهای غربی، منطقوی و همسایگان ما تدریجا طالبان، جانیان جنگی، ناقضین حقوق بشر وغیره را دوباره به سرنوشت ملی مردم ما و آنهم در نقاب «شایسته سالاری» ، «مشارکت ملی» و «دموکراسی» حاکم نموده و اکنون در سدد آوردن بقیه طالبان، حکمتیار و سایر همفکران شان در مراکز کلیدی نهادهای سیاسی- اجتماعی ، مدنی- اقتصادی وغیره در افغانستان می باشند.

در حال حاضر که در حدود 50 هزار قوای نظامی خارجی تحت رهبر امریکا- انگلیس در کشور ما حضور دارند که از یک طرف در برابر تهاجمات تروریستی و عملیات انتحاری طالبان و کشت کوکنار در ولایات جنوب و شرق کشور در ظاهر امر خودها را «ناتوان» جلوه می دهند.  و از طرف دیگر، گروه های خاص دولتمداران کنونی به صورت مرموزانه با جان و دل از طالبان و همکاران آنها حمایت می نمایند و بازهم از «منظر شکلی» پولیس و اردوی ملی را در نبرد علیه طالبان نیز «ضعیف» جلو می دهند.

آیا این 50  هزار قوای مجهز خارجی با نیروهای دولت افغانستان آنقدر ضعیف هستند که حد اقل توانایی حفظ ولایات جنوب و شرق کشور را در برابر تروریستان طالبی و القاعده ندارند؟ پس به تعداد شش طیاره کشفی تورنادوی آلمانی به خاطر چه چند ماه قبل وارد افغانستان شدند؟ در حالیکه این طیارات جهت «کشف» مراکز نظامی تروریستان و جنگ جویان مخالف دولت و جامعه جهانی به افغانستان آورده شده اند. آیا طیارات نظامی آلمانی در خدمت مردم افغانستان به کار گرفته می شوند و یا اینکه در نقاب کمک به مرد م ما، اصلا به خاطر «مقاصد» طویل المدت دیگری در کشور ما مصروف اند؟

از اینجا به خوبی درک می گردد که آیا جامعه جهانی واقعا برای نجات مردم آلام رسیده کشور ما وارد افغانستان شدند و یا به خاطر ماندن دراز مدت خودها در سدد گسترش بحران و قربان شدن مردم ما با مانورهای نا مری دیگری در افغانستان می باشد؟ آیا دولتمداران کنونی کشور ما از صلاحیت های خویش در قبال حد اقل کاهش حل مسایل کشور بدون مجوزه مدیران کشورهای کمک کننده جامعه جهانی به نفع مردم استفاده می نمایند و یا اصلا در پی زراندوزی و تحکیم پایه های قدرت خویش و حامیان شان هستند؟ آیا مضاف برآن، بافتار دولت جمهوری اسلامی افغانستان بر پایه اراده آگاهانه و خواست های برحق مردم داغدیده کشور بوده و در جریان این شش سال «ممثل» آرزوها، نیازها و خواست های مبرم مردم ما می باشند و یا اینکه متأثر از اراده و خواست های جامعه جهانی و دست نشاندگان آنها در افغانستان هستند؟ آیا دولت اصلا فاقد رهبری سازنده، برنامه و عدم ستراتژی مستقل ملی در جامعه نمی باشد؟ آیا حلقات خاص قومگرا در دولت کنونی در زیر نام دموکراسی جهت جذب رسمی و غیر رسمی بقیه طالبان، افراد حزبی اسلامی و سایر تمدن ستیزان و قبیله سالاران برای شرکت در کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان در تلاش نیستند؟

وقتی که آقای حامد کرزی از عدم حاکمیت قانون در کشور ناگزیرا شکایت می دارد. او از گسترش روز افزون فساد اداری، قاچاق، تولید مواد مخدره، نا امنی، عملیات انتحاری، جنایات طالبان و... فریاد می کشد، گاهی هم از عملکردهای ناتو و جامعه جهانی اعتراض می نماید، و زمانی هم از عقب بلند گوها اشک می ریزاند، و گاه و پگاه رهبران طالبان و حکمتیار را به مذاکره و شرکت به دولت خویش دعوت می نماید؛ خود پاسخگوی سولات بالا بوده که در پشت پرده همه چیز طبق مراد دشمنان مردم ما برنامه ریزی گردیده و در حال تحقق می باشند.

این مصرع که گوید: « چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی.»؛ آیا در مورد سیاست ها و عملکردهای شش ساله جامعه جهانی و ایادی شانه در قبال مردم افغانستان صدق نمی کند؟ آیا این مرحله دیگری قربانی شدن مردم جنگ زده و آواره ما آغاز نگردیده است؟

تقاضای مذاکرات با طالبان و حکمتیار و شریک کردن آنها از سوی آقای حامد کرزی پس از بازگشت از امریکا در محور دولت و در مقابل پاسخ دادن منفی طالبان و حکمتیار با کشتار مامورین اردو و پولیس ملی در عملیات انتحاری در این ماه رمضان برای کرزی و حامیان شان، خود یک «بازی» دیگری به سرنوشت کنونی و آینده مردم افغانستان می باشند که همه خوب می دانند. این چیزیست که عاملین آن بازی گران جنگ سرد «جدید» میان قطب غرب، کشورهای عربی، پاکستان و... تحت رهبری ایالات متحده امریکا و طرفداران روسیه و هم پیامانانش در این حوزه آسیا می باشد که افغانستان را به عنوان «تخت خیز» رقابت های تازهء استعماری خودها برگزیده اند. چنانچه از صحبت های صریح ولادی میر پوتین رییس جمهور روسیه با وضاحت درک می گردد که بنا بر نفوذ روز افزون امریکا و متحدین شان در این قسمت از آسیا، آرام نخواهد نشست و با عوامل و متحدین خویش در سدد جنگ سرد دیگری در افغانستان می باشند.

جامعه جهانی با اندازه کافی قادر هستند که نه تنها ارتشاء، فساد اداری، زرع کوکنار، قاچاق، ناامنی و... را در این مدت شش سال از بین می برند، ناقضین حقوق بشر را به میز محاکمه ملی و بین المللی می کشیدند، تفنگ داران محلی را کاملا خلع سلاح می کردند، اردو و پولیس کافی را تربیت می نمودند؛ بلکه تروریستان طالبی، القاعده، حزب اسلامی حکمتیار و سایر بنیادگران افراطی مسلح را نیز در افغانستان و حتا در پاکستان نیز نابود می کردند. اما عملا در این مدت شش سال ( از هفت اکتوبر سال 2001 میلادی حملات امریکا- انگلیس بالای طالبان تا کنون) تمام هرچند مبالغ فراوان دالر را در کشور ما سرازیر نمودند و در برخی از موارد مسایل زیربنای را اعمار نمودند، به نهادهای مدنی کمک کردند و خیلی کارها صورت گرفتند که این چنین کمک ها یک « رشوه» ویژه ای بوده و می باشند تا چشم، ذهن و گوش عامه مردم ما را به خود مصروف سازند و در پوشش آن کمک ها، «مرام های» عقب پرده خودها را تدریجا در کشور ما عملی نماید. ولی با آنهم عملا ثابت گردید که مقصد آنها کمک اساسی کشور، نابودی تروریزم، کشت کوکنار و حل بحران کشور نبوده و نیستند، بلکه اهداف استعماری خودها را از طریق دست نشاندگان گوناگون خویش دنبال می نمایند.

جامعه جهانی یک مراتبه سران طالبان، القاعده و حکمتیار را در لست سیاه تروریستان شامل نموده و در جهت دستگیری آنها جوایز نقدی را اعلان می کنند و از سوی دیگر تعداد از کدرهای رهبری طالبان که اسیر شده بودند با بهانه ها آشتی ملی، استقرار صلح وغیره آنها را از زندان های داخل کشور و گونتانامو آزاد می نمایند. بار دیگر با طالبان در هلمند، پاکستان و جاهای دیگر دید و بازید نموده، گاهی آنها را امتیاز می دهند و زمانی ظاهر آنان را مورد تهدید  و نکوهش قرار می دهند. جامعه جهانی، گاهی زمامداران پاکستانی را به تعقیب و دستگیری طالبان و القاعده اخطار می دهند و زمانی هم می گویند که تفکر اسلامی طالبان را نباید در افغانستان نادیده گرفت و آنان را به عنوان یک حزب سیاسی به رسمیت شناخت و شامل دولت نمود. و همچنان برنامه تداوم بحران کشور ما را ولو با کشتن اهالی منطقه، نیروهای نظامی داخلی و عساکر اجیر خارجی و... تمام می شوند، تدارک می بینند.

آیا گویا نجات افغانستان از کام تروریزم همین است؟

بلی!

شنیـــدیم گوسفنـــدی را بـــزرگی    رهــــانید از دهــــان و دست گـرگی

شبـــــانگاه کارد بر حلقش بمــالید    روان گــــــوســـــفند از او بمنالیــــد

که از چنــگال گرگـم در ربــودی    چو دیـــدم عاقبـــت خود گرگ بودی

آیا همین سرود در مورد سیاست ها و عملکردهای جامعه جهانی و دست نشاندگان قبیله گرا و ضد دموکراتیک شان در افغانستان بی صاحب، ویرانه و مثله شده مطابق ندارند؟ اگر نیست، پس چرا  تروریستان طالبی، القاعده و خلاصه همه قاتلان مردم و ناقضین حقوق بشر را به دادگاه ملی و بین المللی نمی کشانند، و همچنان کشت خشخاش، مافیای قاچاق، فساد اداری و... را از بین نمی برند؛ و آگاهانه به سرنوشت مردمام تحت ستم افغانستان بیشتر از این بازی های نوینی را سمت و سو می دهند؟

آیا تا هنوز نمی دانیم که جامعه جهانی به خاطر تحقق اهداف و نیازمندی های آزمند ستراتژیک منطقه ای خویش وارد افغانستان شدند؛ نه به خاطر مبارزه علیه تروریزم، تولید تریاک، قاچاق و کاهش بحران کشور ما؟ آیا بازهم نمی پذیریم که دست نشاندگان اجانب در حاکمیت کشور ما مهم ترین تطبیق کننده سیاست ها و برنامه های غرض آلود حلقات خاص خارجیان، نهادینه سازی شؤنیزم قومی و تقویت کننده طالبانیزم در افغانستان می باشند؟ آیا بازهم قبول نداریم که اصلا «مرکز ثقل» تمام بحران های گذشته و کنونی در درون افغانستان خوابیده و سیاست و عملکردهای ضد انسانی و ضد ملی زمامداران مستبد و شؤنیست کشور ما عاملین آن می باشند و مردمان ما را به قربانگاه برده و بازهم می برند؟ « چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی»

خلاصه:

 این چنین پالیسی ها و عملکردهای دسته های قومگرا و خود محور در دولت کنونی ما و جامعه جهانی در قبال افغانستان «سرآغاز» یک جنگ سرد دیگری است که متأسفانه در تکوین آن از هر طرف در ابعاد ملی و بین المللی تلاش های ضد انسانی را به ضرر منافع ملی ما و به مفاد یک طرفه استعمارگران جهانی، حلقات مخصوص جامعه جهانی، پاکستان و سایر متحدین شان صورت می گیرند.

مضحک اینست که با این پیمانه بزرگ سازی تروریستان طالبی، حکمیتار و القاعده در این منطقه آسیا بیانگر اهداف طولانی مدت حلقات خاص استعماری جهانی بوده که در قدم نخست مردم و کشور ما را به قربانگاه ویژه ای سوق می دهند. اینکه طالبان، حکمتیار و متباقی آدمکشان را بر سر قدرت خواهند آورد و به آنها مشروعیت خواهند داد، هیچ جای تردیدی را باقی نمی گذارد. اینکه مردم ما خواهان ایجاد پایه های جامعه مدنی و دموکراسی در بطن جامعه افغانستان بدون نسخه های دیکته شده ای خارجی می باشند؛ همه را به باد تمسخر گرفته خواهند شد.

خلاصه این یک اصل علمی، قبول شده و آزمون شده است که تمدن گریزان، «جهلستان ها» را برای جامعه آباد می کنند، استعمارگران «زمینه های» کالای های مصرفی خویش را در کشور ما مساعد نموده و از هر جهت کشور ما را به خود «وابسته» می دارند. اما میهن دوستان مستقلی ملی- دموکراتیک ما  با پیروی از خواست و اراده مردم خویش، «گلستان ها» را برای سعادت جامعه و کشور خویش ایجاد و شکوفا نموده و افغانستان را از فقر، جنگ، وابستگی، بحران و... گرداب مرگ نجات خواهند داد.

 وقتی که طالبان و حکمتیار با تمام ماهئیت تمدن ستیزی و کشتارهای خویش با بقیه ناقضین حقوق بشر بازهم مجددا در حاکمیت سیاسی افغانستان قرار گیرند؛ آیا بار دیگر قوانین دست و پا بریدن، سنگسارکردن، محروم نمودن زنان از کار و تعلیم، به دار آویختن تلویزیون و رادیو، انفاذ و تعمیل قانون شؤنیستی بر ضد حقوق سایر اقوام کشور، اجباری ساختن نماز به زور برچه و کیبل آهنی، پوشانیدن پارچه زرد بالای اهل اهنود، دختر فروشی، تغییر مذهب شیعیان اهل قبله، زندانی ساختن زنان به گورستان منازل، ازدواج با دختران صغیر، فروختن زنان نکاحی، اعمال کنیزی و اسارت زنان، اعدام نمودن دیگر اندیشان و ناقدین، سربریدن روزنامه نگاران، حلال کردن معلمین مکاتب، کشتن انجنیران ساختمانی، جدا کردن سر خارجی ها از تن شان، احیای لواطت، ترویج بیشتر زرع خشخاش و قاچاق، به اسارت کشیدن طبقات تحت ستم کشور و حتا پشتون ها، نابودی نهادهای مدنی، به مسخره گرفتن حقوق بشر و قانون اساسی کشور، پشتونیزه کردن سراسر کشور، اعدام های خیابانی، کشتن روحانیون در مساجد، بد نام نمودن دین مبین اسلام، منع تجلیل از نوروز، زیرپا نمودن کرامت و حقوق انسانی، منع تجلیل دهه عاشورا، ترویج اسلام سیاسی عصر اموی ها و عباسی ها، پرونده نسل کشی تاجیک ها، اوزبیک ها، تورکمن ها و... به خصوص مردم هزاره  بار دیگر عملا  فیجع تر از گذشته روی دست گرفته نخواهند شد؟

 آیا انسان کشی های که توسط طالبان در شمالی، مزارشریف، غرب، شمال، مرکز بامیان، ولسوالی یکاولنگ و سایر نقاط کشور ما صورت گرفتند؛ فراموش مردم و به خصوص از یاد بازماندگان قربانیان و شهدای آن شده اند که حکومت طالبان و همفکران شان را بپذیرند؟ آیا با به قدرت رسیدن دوباره طالبان؛ پروژه ای ناتمام: «تاجیک ها به تاجیکستان، اوزبیک ها به اوزبیکستان و هزاره ها به گورستان»، توسط طالبان، همفکران و همکاران شان عملا در افغانستان تطبیق نخواهند شد؟ آیا بازهم طالبان مجددا در مطبوعات، رادیوها، تلویزیون ها، مساجد و در ختم نمازهای پنجگانه فتوا و فرمان صادر نخواهند نمود که: «هزاره ها یا باج بدهند، یا مسلمان شوند، یا از افغانستان خارج گردند و یا اینکه در کشور کشته شوند.»؟ آیا با آوردن طالبان، حکمیتار و سایر دموکراسی ستیزان در حاکمیت سیاسی کشور بار دیگر «شؤنیزم» هار، کرامت انسانی مردم کشور را دفن گورستان نخواهند نمود؟

جمعه 20 ميزان 1386 خورشيدی برابر با 12 اکتوبر2007 ميلادی/ آلمان

 


بالا
 
بازگشت