انجنیر سخی ارزگانی

 

کتمان نمودن عصر خونین عبدالرحمن خانی

 با نــگرش نویــن فاشیســتی در افغانســـتان

 

بهایم خموشــــند و گویــــا بشـــــر    زبان بــسته بهـتر که گویا به شــر

چـو مردم سخن گفت باید به هوش    و گرنه شدن چون بهایـم خمــوش

به نطق است و عقل آدمیزاده فاش    چو طوطی سخنگوی نادان مباش

سعدی

پس از سقوط حاکمیت نظامی، ایدولوژیکی، نژادپرستانه و عقبگرای طالبان تمدن ستیز بود که منجمله یک بخش از آوارگان تورکتبار هزاره کلا به صورت اجباری و عده ای هم داوطلبانه از ایران وارد میهن مقدس خویش در شهر باستانی هرات شدند. و همچنان هر بی سرنوشت و مهاجر دیگری کشور ما مثل عزیزان پشتون، تاجیک، تورک اوزبیک، تورک تورکمن، تورک ایماق، تورک قزلباش، تورک مغل، تورک بیات، تورک تاتار، عرب، بلوچ، نورستانی، پشه یی و سایر عودت کنندگان از ایران و پاکستان از جمله در قدم نخست در تکاپوی جای زیستن برای خودها در گوشه و کنار کشور آبایی شان شدند. یک بخش ناچیز از این عودت گنندگان هزاره های تورکتبار بر اساس ماده 39 قانون اساسی به مسکن گزینی در هرات پرداختند. یک عده از پول حمالی خویش به خریدن خانه یا کرایه و یا به گروی اقدام کرد. بخشی دیگری با در خواست رسمی خویش از دولت، مناطق خشک، بی آب و دشت سوزان لامزروع را در هرات که مورد استفاده نبودند به عنوان شهرک به دست آوردند و قسما منازل رهایشی را اعمار نمودند و هنوزهم در حال ساختن می باشند.

در این رابطه، «روزنامه اراده» در کابل مسکن گزینی هزاره های عودت کننده را در هرات مورد نکوهش، سرزنش و تعصب خاص  قرار داده و آنها را به ضرر ولایت هرات و مردم آن دانسته و به دولت هوشدار داده است تا هرچه زودتر هزاره ها را از این ولایت «اخراج» کند. در برابر این موضع گیری غرض آلود و تعصب انگیز و از قبل سنجیده شده ای روزنامه اراده یک عده از نویسندگان زبان به اعتراض گشودند و انتقاد کردند که کاملا حق به جانب می باشند. در ضمن شخص دیگری در «نقاب» آقای عارف ذره بین چنان یک برخورد ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی را به دفاع از نوشته خصمانه، نفاق انگیزانه و فاشیستی روزنامه اراده و خاصتا به دفاع از «عصر خونبار امیر عبدالرحمن خان» در برابر مردم هزاره نموده که حتا میراث داران اصیل عبدالرحمن خانی و ملا عمر خانی هم تا کنون با چنین صراحت اعلام مواضع نکرده اند.

دقیقا که این چنین « تفکرفاشیستی» و برخورد که ظاهرا بنام آقای عارف ذره بین علیه مردم تورکتبار هزارستان در سایت «خاوران» نشر شده است، متعلق به یک فرد نبوده و نیست. نماد و شواهد مستند وجود دارند که یک جمع ایدولوژیک، نژاد پرست، تشکیلاتی، ناقضین حقوق بشر، عقیده ای و حامیان حلقات خاص جنگ سالاران، مافیای قدرت و جنایات کاران جنگی سه دهه ای اخیر در عقب آن قرار دارند که از روی شعوری علیه یک بخش از مردم کشورش دشنه را از نیام کشیده و چنان به خنجر می زنند و «نفاق جدید» را میان اقوام افغانستان به نفع دشمنان بومی و خارجی خلق می نمایند که خاطرات عصر خونین عبدالرحمن خانی و ملا عمر خانی را بار دیگر در اذهان جامعه و جهان تازه می کند. اگر چنین نیست، پس چرا تا کنون نگرش و نگارش تعصب انگیز و دشمنانهء آقای ذره بین «نقاب پوش و بی هویت» از سوی همتباران سازمانی، ایدولوژیکی و سمتی شان تا هنوز مورد انتقاد انسان دوستانه، ملی، آموزنده و بیطرفانه قرار نگرفته و نمی گیرند؟ آیا اینگونه سکوت تعمدی و از قبل سنجیده شده به معنای صحه گذاشتن بر موضع گیری نفاق انگیز و فاشیستی روزنامه اراده و آقای عارف ذره بین بر ضد دومین و یا سومین قوم تورکتبار هزاره در افغانستان نمی باشند؟

به هر صورت مخاطب من یک فرد و یا جمع خاص هم نیست؛ بلکه اصلا منظور من موضع گیری انسانی، وجدانی و مستقل ملی علیه «اندیشه فاشیستی» سازمان یافتهء است. این چنین اندیشه حتا به طور مستقیم و غیر مستقیم منافع و مصالح حقوق طبقاتی، قومی، اتنیکی و سمتی مردم خود همین دست اندرکاران روزنامه اراده، عارف ذره بین و همکاران شان را نیز بیشتر ضربه پذیر نموده و نفاق های قومی، مذهبی، سمتی، تشکیلاتی، زبانی، فرهنگی و... را آنهم در این شرایط حساس که از هر طرف جنایات طالبان و همکارانش در کشور بیداد می کنند به نفع دشمنان داخلی و خارجی تمام نژادها،اقوام و مردمان تحت ستم کشور ما دامن می زنند.

در این زمینه شخص نقابدار به نام آقای عارف ذره بین تحت عنوان مقاله خود: « جنگ اقتدار بر علیه اراده بر سر مقایسه هرات با فلسطین»  در یک آن قسمت چنین می نگارد:

« ما در حالیکه بدفاع از اعمال امیر عبدالرحمن خان بر نمی خیزیم و اگر به پذیریم که واقعا بدون مبالغه این همه جفا بر ملیت هزاره روا داشته شده باشد یعنی زمین های هزاره ها غصب - مردمش قتل عام - دارائی شان چپاول و مورد تبعیض قرار گرفته باشند - بقول آقای احمدی نژاد که گفته بود " اگر واقعا هولوکاست یهودیان بوسیله هتلر در آلمان حقیقت داشته باشد حالا چرا مردم فلسطین بهای آنرا به پردازند؟ " ما هم از این عالیجنابان می پرسیم که اگر بر ملت هزاره در زمان امیر عبدالرحمن خان در ارزگان جفای روا داشته شده باشد چرا حالا مردم هرات بهای آنرا به پردازند. » (1)

آقای عارف ذره بین خود را به صورت عمدی از عصر خونین عبدالرحمن خانی بی خبر پنداشته، با به کارگیری کلمات و جملات « اگر به پذیریم ...، وارد شده باشد، غصب ...، تبعیض... قرار گرفته باشند. ... »، جنایات بی نظیر عبدالرحمن، دولت و عشایر داوطلب جنگی وی را در مورد هزاره ها به  صورت آگاهانه و سامان یافته اغماض می نماید.

آقای عارف ذره بین بنا بر هر انگیزه ای است که از جنایات خونین عبدالرحمن، دولت و قبایل ایلجاری اش را در مورد هزاره های کشور انکار کرده و غارت، اسارت، بردگی، غصب اراضی و نسل کشی هزاره ها را در زمان سلطنت خونبار امیر عبدالرحمن «مبالغه آمیز» می نامند.  

اینک به صورت ذیل در پاسخ آقای عارف ذره بین و همفکران سازمان یافتهء شان یک مکثی مستند و کوچکی را در مورد عصر خونین عبدالرحمن خانی نموده و چند نمونهء از جنایات امیر کابل، دولت و همکاران قبیلوی شان را که از جمله در حق تورکتباران هزاره به طور شعوری و قصدی انجام داده اند، نقل کرده تا آقای ذره بین و هواخواهانش آنرا بازهم «عمدا» کتمان نمایند؛ ولی اقلا وجدان های بیدار خوانندگان گرامی بی طرف، مستقل ملی، عدالتخواه، دموکرات، انسان دوست و تبعیض ستیز در زمینه نسل کشی ها و جلادیت عبدالرحمن خان و همراهانش بار دیگر داوری  خواهند نمود.

هزاره ها در محور نسل کشی:

وقتی که هزاره ها در برابر حاکمیت دست نشانده انگلیس، نظام فاشیستی و جبارانه امیر عبدالرحمن تسلیم نشدند و از هستی انسانی، اسلامی، ملی و سرزمین مقدس خویش افغانستان دست به شورش و قیام عادلانه بردند؛ زنده یاد میر غلام محمد غبار مورخ شهیر کشور خشونت مذهبی، دشمنی نژادی، جلادیت امیرکابل، دولت و فوج ایلجاری قبیلوی اورا در حق هزاره ها چنین می نگارد:

« ولی این شورش طوری فجیع و با قساوت از طرف دولت خاموش ساخته شده بود که به هزارها خانوار مردم در ماورای جیحون و ایران و هند انگلیس فرار کرده بودند. حکومت انگلیسی هند از فراریان در فوج عسکر منظم تشکیل کرد. وقتیکه بقیه مردم هزاره بعد از ختم جنگهای دو ساله به مساکن خود برگشتند آنقدر کم بودند که مثلا از 20 هزار خانوار مردم بهسود فقط  ششهزار خانوار باقیمانده بودند. تمام قلعه ها و مساکن مردم هزاره تخریب و مزارع شان پایمال شده بود. طبق امر امیر هزارها دختر و پسر بیگناه هزاره در داخل افغانستان و هم در ماورای سرحدات شرقی افغانستان فروخته شدند. مظالم امیر در هزاره جات سابقه یی در تاریخ کشور نداشت....» ( 2)

آیا تا کنون کدام انسان عاقل، با انصاف، مدنیت خواه، بالغ و بشردوست از این سند مرحوم غبار در مورد جنایت عبدالرحمن در هزارستان انکار نموده است که آقای ذره بین آنرا نادیده می گیرد؟

روانشاد فرهنگ مرکز ثقل مقاومت را در برابر نظام فاشیستی دولت امیر و همراهانش چنین معرفی می دارد:

« در این وقت محکمترین مرکز قوم هزاره ارزگان بود که در شمال قندهار واقع است.» ( 3)

شاد روان میر محمد صدیق فرهنگ جنگ قومی، قبیلوی، مذهبی، سیاسی و شخصی عبدالرحمن و همراهانش را اینگونه جهت نابوده مردم هزارستان رقم  می زند:

« جنگ برای سه سال از 1891 تا 1893 با نهایت شدت دوام کرد. امیر که توسط  ملایان احساس مذهبی سنی را به درجهء غلیان رسانده بود، بزرگترین قوای مختلط  نظامی و قومی را از پنج سمت کابل، غزنی، قندهار، هرات و مزار شریف به داخل هزاره جات سوق داد. بزرگترین سرداران او مثل سردار عبدالقدوس خان، سپهسالار غلام حیدرخان چرخی و جنرال امیر محمد خان در آن جنگ سهم گرفته دره جات مختلف هزاره جات را یک بعد از دیگری به زور وقوه فتح کردند.» ( 4)

آیا کدام کور ذهن و دیوانه زنجیری پیدا خواهند شد که حتا قصه های سینه به سینه والدین، سالمندان و داستان های جنگ ها و تجازات آگاهانه و سازمان یافته قومی، مذهبی، سیاسی، نظامی و فردی عبدالرحمن، حکام و فوج های داوطلب نژادی اورا در نسل کشی و نابود کردن هزاره ها نشنیده باشند؛ که آقای عارف ذره بین آن همه جنایات را به خاطر ملحوظات سیاسی وغیره خویش مورد کتمان قرار می دهد؟ و آقای ذره بین با تمام مطالعات خویش از تاریخ و... می گوید که عبدالرحمن با هزاره ها کدام دشمنی شخصی، قومی، سیاسی و مذهبی نداشت. واقعا جای نهایت تأسف به حال چنین روشنفکران و چیزفهمان است که ادعای شناخت تاریخی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جامعه شناسی کشورش را نیز دارند و هنوز نمی داند که گویا چه گل را آب می دهند.

در جای دیگر مرحوم فرهنگ تجاوزات جنسی، چپاول اموال مردم، اسارت، فروش و قتل عام مردم و فرزندان هزاره را توسط قوای دستور داده ای دولتی چنین نگاشته است:

« اینها علاوه بر قتل و شکنجه مردان محارب وغیر محارب، بر زنان و اطفال هم ابقا نمی نمودند و ناموس زنان و دختران را با کمال بیباکی مورد تعرض قرار می دادند، در هر منطقه که اردوی حکومت داخل می شد، پس از کشتار مردان، پسران و دختران و حتی زنان جوان را اسیر می ساخت و به عنوان غلام و کنیز در شهرها به فروش می رسیدند. در پایان جنگ پنچاه دختر زیبا را به عنوان صورتی برای تمتع خود و شهزادگان انتخاب کرد و پسران جوان میران وبیگ ها را بطور غلام بچهء جزء علمهء دربار ساخت.» ( 5)

آیا کدام وجدانی انسانی، اسلامی و ملی این چنین جنایات بینظیر عصر خونین عبدالرحمن خانی را از جمله تجاوزات جنسی، کشتار زنان، دختران، اطفال، اسارت و... هزاره ها توسط حکام وقت و همکاران شان را از یاد می مبرند که آقای عارف ذره بین و همکاران نقابدار شان آنرا قصدا فراموش می کنند؟

بازهم مرحوم فرهنگ در این نبشته خویش عمق خصومت، دشمنی قومی، مذهبی و شخصی امیر عبدالرحمن و همراهان نظامی و قبیلوی اش به نقل قول از شخص عبدالرحمن اینگونه به تصویر می کشد:

« هرچند ویسرای بعد از انشتار خبر بیدادگری دولت در هزاره جات و هیجانی که در اثر آن در مشهد و سایر نقاط ایران رخ داد، در نامه ای امیر را به میانه روی دعوت نمود، اما امیر از این مداخله رنجیده جواب داد که:

« چون مردم هزاره از اتباع او می باشند، بطوری که خواسته باشد به قتل، حبس و تبعید آنها را مجازات می کند.» ( 6)

آیا امیر عبدالرحمن به خاطر تابع کردن خوانین هزاره ها بزرگترین ساز و برگ نظامی و لشکر قومی را تدارک دید و یا اینکه اصلا به نسبت نابودی مردم هزاره هم دست به چپاول، اسارت و کشتارهای دسته جمعی مردم زدند؟ آیا عبدالرحمن و دولتش خود را مالک همه هستی مادی، اجتماعی و معنوی جامعه هزارستان و نیستی هزاره های تورکتبار افغانستان معرفی نکرد؟

قتل مردم در زیر نام قرآن کریم:

عمال قومی امیر کابل به خاطر کشتار بیرحمانه و نابودی مردم هزارستان در ارزگان حتا قرآن کریم را هم مثل عادات همیشگی اسلاف شان «زیرپا» کردند و مردم تسلیم شده و اسیر را با خرد و بزرگ به قتل رساندند که نویسنده مختصر المنقول زنده یاد محمد افضل ارزگانی چنین نگاشته است:

«بعد از آن مردم هزاره اهل و عیال خودشان را در کوهها می کشند، و قریب ششصد خانوار که در یک دره رفته بودند که تفنگچیان دهن دره را گرفته بودند. اردوی مخالف برای ایشان قرآن فرستادند که شما اظهار انقیاد بکیند ما با شما کاری نداریم. مردم بیچار چونکه افاغنه را مسلمان می دانستند، مطمئین گشته در جلکاء وارد شدند. همین که نزدیک اردو رسیدند به آنها گفتند که شما تفنگهای خود تان را بسپارید. وقتی که تفنگ و سایر ایراق ایشان را گرفتند، از چهار طرف با شمشیر حمله کرده از زن و مردم و طفل شیرخوار احدی را باقی نگذاشتند.» (7 )

آیا فاشیستان بی نقاب و نقاب دار، دمواکرسی ستیزان، ناقضین حقوق بشر، جنگ سالاران، دست نشاندگان اجانب، تمدن ستیزان  و اسلام نمایان این چنین جنایات خانمانسوز و ضد بشری را در قسمت اسیران و تسلیم شدگان مردم ارزگان چگونه فراموش می کنند و باز هم با انواع گوناگون عبدالرحمن خون آشام و دولت فاشیستی اورا تبریه می نمایند؟

مرحوم حسن پولادی باور ها و اعمال شؤنیستی، ضد انسانی  ضد اسلامی امیر کابل و همرکابانش را نسبت به تکفیر، نابودی هزاره ها و تقیسمات اراضی آنها را برای قبایل پشتون چنین بیان می دارد تا خوانندگان تیز فهم، با درد، نیک اندیش و ظلم ستیز خود در زمینه قضاوت کنند:

«هزاره ها کافر دایه، پولادی، زولی، سلطان احمد و ارزگان، مسلمانان [افغان ها] را کافر اعلان کرده اند، حالا امیر مایل است [قصد دارد] این کافران را چنان درهم بکوبد که حتی اثری از آنها در کوهستان ها باقی نماند. زمین ها و دارایی آنها در بین اقوام غلزایی و درانی تقسیم خواهد شد. بنا براین من به همهء نیروهای قبیله ای و سلطنتی دستور می دهم که از هر طرف خود را بر شورشیان شروع کنند و به هیچ جانداری رحم نکنند [زنده جان باقی نگذارند م.]، و اگر کسی از این مردم زنده باقی بماند، باید به عنوان زندانی و اسیران جنگی باشد و مثل برده ها در میان قبایل افغان تقسیم شود.» ( 9 )

آیا در این سند تاریخی معتبر، امیر کابل و دولتمدارانش با کافر قلمداد نمودن هزاره ها و نابودی آنان را تقاضا نکردند و توزیع زمین های آنها برای قبایل غلزایی و درانی فرمان ندادند؟ چرا دشمنان انسانیت و مردم افغانستان اینگونه فرامین و کارکردهای فاشیستی دولت وقت را به خاطر اهداف شوم خود و حامیان داخلی و خارجی خویش منتفی نموده و آب را در آسیاب دشمنان خلق های زیر ظلم افغانستان می ریزانند؟

صدور فرمان جنگ عمومی جهت نابودی هزاره ها:

من مانند همیشه با صراحت و صداقت تأکید کردم که امیر عبدالرحمن خان و عمالش در مقابل تمام عشایر، قبایل، نژادها و اقوام اعم از پشتون و غیر پشتون افغانستان به خاطر تحقق حاکمیت شؤنیستی قبیلوی، خاندانی، فردی و منافع باداران خارجی خویش بی رحمانه جنگیدند، از سران بی تن آنها کله منارهای ساختند و آنان را با شیوه های خونین تابع حاکمیت شؤنیستی و فردی خود ساخت. اما دولتمداران در ایام جنگ با هر یک آنها از تمام مردم کشور کمک عمومی نخواستند، آنان را تکفیر نکرند و جهاد مقدس را علیه آنها هر گز اعلام ننمودند. ولی امیر عبدالرحمن و دولتش در برابر مردم هزاره چنان از خصم ویژه یی مذهبی، قومی، سیاسی و شخصی با برنامه وسیع جنگی سازمان یافته کار گرفتند که «تمام» اقوام و عموم مردم افغانستان و حتا چندی از خوانین مرتجع و استثمارگر هزاره را نیز با اشکال مختلف در جهت نابودی هزاره های تورکتبار هزارستان و به خصوص مرگز ثقل مقاومت در ارزگان رسما به «جهاد» دعوت نمود. هرچند قبل از صدور فرمان عمومی امیر علیه هزاره ها؛ تعداد از قبایل نا آگاه پشتون(افاغنه) بناء بر تعلقات قومی، قبیلوی، تاریک اندیشی و منافع مشترک خودها با دولت وقت، آماده جنگ داوطلبانه با حمایت نظامی و اقتصادی از دولت امیر بر ضد هزاره ها شدند. ولی امیر این پیشنهاد و اقدام قبایل داوطلب را برای شکست هزارستان و نسل کشی کامل مردم هزاره ناکافی دانست؛ آنگاه دولت امر «بسیج عمومی» مردمان اهل سنت را به خاطر سرکوبی، تاراج، تصاحب علفچرها، برده گیری، اسارت زنان، غصب اراضی و نابودی هزاره ها اینگونه فرمان صادر نمود:

« دیگر سر کرده های افاغنه چندین مراتبه استعدا کرده بودند که به مخارج خود شان جمعیتی از اهالی مملکت فراهم آورده به جنگ هزاره های که آنها را دشمن ولایت و دین خود می دانستند بروند، لکن به آنها اجازه این کار را نداده بودم. در این وقت حکم عمومی دادم که هر شخص برود در تنبیه شورشیان کمک نماید. عساکر و ایلجاری که حاضر خدمت شده بودند، تعداد شان سی هزار الی چهل هزار اشخاص جنگی بود که از اطراف به سرکردگی خوانین و رؤسای خود، عازم ولایت هزاره شدند.»  ( 10)

امیر کابل به آن افغان های جنوبی که داوطلبانه علیه سرکوبی هزاره ها اعلام آمادگی نمودند، قناعت نکرد. ضمنا امیر آمادگی بیشتری نظامی، قومی، اقتصادی و تشکیلاتی را در جنگ به نسبت ریشه کن کردن مردم هزارستان اتخاذ نمود.

جای تعجب این بود که اذهان عمومی مردم نا آگاه سنی مذهب به خصوص پشتون ها از فرامین دولت و فتواهای مذهبی ملاهای درباری چنان علیه هزاره تحریک شده بودند که حتا یک عده ای کثیری از قبایل پشتون با مصارف شخصی خودها به جانب دارای از دولت قومی شان در جنگ بر ضد مردم هزارستان به صورت داوطلب و آنهم با مصارف شخصی خودها حاضر شدند. این چنین کار قبل از این در افغانستان سابقه نداشت که اینبار بخشی از قبایل افغان به پشتیبانی از دولت قومی خویش علیه قومی دیگری یعنی دست به غارت، اسارت زنان و فرزندان، غصب دارایی زمین های زراعتی و انسان کشی مردم هزاره دراز نمایند.

از آنجائیکه مردم هزارستان و تمام مناطق هزاره نشین مورد خصم، تکفیر و آتش جنگ تجاوزگرانه دولت نظامی امیر و افواج ایلجاری قبیلوی اش نیز قرار گرفتند. آنگاه ناگزیرا هزاره ها بدون آمادگی قبلی با دستان خالی از «زنده ماندن فزیکی» خود به دفاع و مقاومت عادلانه برخاستند. اینجا بود که امیر با فتوای صدور «جنگ مذهبی» خونین و بسیج عمومی را علیه مردم هزارستان اینگونه فرمان داد:

« در نیلی و تمزان و جله کور و گیزاب و ارزگان و بوباش و قلندر و پشهء و شیرداغ و زاولی و سلطان احمد و زردک و حجرستان و چقماق و میرادینه وغیره مواضع آتش حرب به شدت شعله ور گشته، طناب جنگ دراز گردیده تا که حضرت والا به فتوای علمای ملت و فضلای پا به سریر سلطنت، اشتهار کفر طوایف مذکورهزاره را صادر فرمود، از تمامت افغانستان و ترکستان لشکر گسیل داشته، از بن برداشن بنیاد هزاره را همت گماشت.» ( 11)

آیا آقای عارف ذره بین با کدام انگیزه و هدف این چنین فرامین تاراج، اسارت و نسل کشی مردم هزارستان را که توسط عبدالرحمن و همکارانش با اعلان و تطبیق بسیج جنگ عمومی و مقدس صورت گرفته اند، همه را مطلقا انکار می نماید؟

آیا قبل از این امیر کابل و دولتش در برابر شورش های اقوام و قبایل دیگری از قبیل شینواری، غلزایی، تاجیک، اوزبیک، پشته یی و... از  یک چنین آمادگی و اعلان بسیج جنگ عمومی کار گرفته بودند که در برابر هزاره ها باید کار می گرفتند؟

جهاد مقدس امیر عبدالرحمن و حکامش علیه هزاره ها:

عطش خشم، تعصب قومی، مذهبی، سیاسی و فردی عبدالرحمن و دولتمداران جابرش در بسیج عمومی در جنگ با هزاره ها و قتل عام ها و اسارت های مردم هزارستان فرو ننشستند؛ این بار «جهاد مقدس» خودها را از طریق ملاهای درباری دیوبندی بر ضد مردم هزاره اعلان داشتند. دیده می شود که چگونه دولتمداران مردمان عادی و بیگناه سنی مذهب و به خصوص پشتون ها را تحمیق نمود و از دین و مذهب به عنوان «حربه» سیاسی جهت سرکوب و نابودی مردم هزارستان استفاده نمود که یکی از عمده ترین پیروزی عبدالرحمن و همقطاران نظامی و قومی اش در همین نکته نهفته بود. در اینجا عملا به مشاهده رسیده که حتا مردم عادی و غیرسیاسی پشتون تبار در جنگ، غارت، اسارت زنان، تصاحب زمین های زراعتی و کشتار هزاره ها به نفع دولت تک تباری و مستبدانه وقت و منافع کذایی مادی خودها شرکت جستند که از دیدهء تاریخ و داوری آن هرگز پوشیده نیست.

تیمور خانوف مورخ شهیر تاجکستان جنگ نژاد پرستانه، مذهبی، سیاسی، شخصی عبدالرحمن و دولتمداران و سایر دست یاران قومی اش را در جهت تاراج، برده گیری، تصاحب اراضی، قلع و قمع قطعی مردم هزاره چنین می نگارد:

«امیر کابل « جهاد مقدس!» بر علیه هزاره های کافر و عصیانگر اعلام کرد. برای اشخاصی که در جنگ علیه هزاره ها شرکت می کنند «مال و دارایی هزاره ها بحیث جایزه داده می شود و زنها و اطفال هزاره ها به کنیز و غلام تبدیل خواهد شد.» برای سرکوبی شورشیان هزاره، نیروهای بسیار زیاد جمع آوری و تهیه شده بود که تقریبا (40) فوج پیاده نظام، ده هزار سواره نظام کمکی با صد میل توپ، صد هزار پیاده و بیست هزار سواره مسلح عادی و غیر نظامی کمکی بودند.

کوچیهای افغان با علاقهء فراوان و انرژی زیاد در مبارزه «جهاد مقدس!» اشتراک ورزیدند، آنان با علاقه و محبت زیاد اعلامیه عبدالرحمان خان را شنیده گروه گروه به جنگ ضد هزاره ها می شتافتند.

بدون شک یکی از علتهای عمده ای که سبب گردید تا کوچیهای افغان به جنگ هزاره ها علاقه پیدا کنند، همان موجودیت زمینهای سرسبز و چراگاههای مساعد در هزاره جات بود، زیرا قبلا هزاره ها، بصورت قطع اجازهء استفاده از چراگاههای را برای کوچیها افغان نمی دادند...

بسیج عمومی ضد هزاره ها و یا آمادگی برای جنگ در قندهار، فراه، هرات، کهمرد، سیغان، کابل، واخان، شبرغان، مزارشریف، بدخشان، غزنی و جلال آباد باوج خود رسید، در بعضی از مناطق اقدامات مخصوص، عملی می گردید، مثلا: در هرات یک مقدار پول که معادل 865 فیصد مالیات سالانه  می شد از خانه داران (مالکین منازل) و تاجران جمع آوری شد تا به منظور تشویق برای آن عده از افراد کمکی داده که در جنگ ضد هزاره ها شرکت می کردند.» ( 12)

با چنین فرمان رسمی دولت و فتوای مذهبی که «جهاد مقدس» علیه هزاره ها اعلان گردید؛ آنگاه از سراسر کشور عموما «اقوام غیر هزاره» فریب خوردند و به خاطر تاراج، اسارت فرزندان، غصب زمین های هزاره داوطلبانه روانه هزارستان شدند. آنها از نافهمی خویش هرچه توانستند خصمانه در حق مردم تحت ستم هزاره به صورت بی رحمانه به عمل آوردند.

فراموش نباید کرد که در گذشته ها، اعلام  جهاد مقدس را یک دولت اسلامی علیه آن مهاجمین خارجی غیر مسلمان در کشورش صادر می نمود که بر حریم ملی و سرزمین شان تجاوز می کردند. مردم هم به دفاع از سرزمین مقدس خودها در برابر تجاوزگران خارجی غیر مسلمان حتا متجاوزین اسلامی هم علم و قیام عمومی و اعلان جهاد مقدس را برپا می نمودند که کاملا مستحق بودند.

 در حالیکه اول هزاره ها مانند اهل سنت و جماعت مسلمانان بومی بودند و هستند و نه تجاوزگر مانند کشور خارجی بالای حریم مناطق دیگران بودند. دوم آنکه هزاره ها در آغاز از حقوق مشروع انسانی و ملی و یا حد اقل به خاطر « زنده بودن» خویش در برابر تجاوز نظامی خونین و ظلم دولتمداران امیر دفاع نمودند. و بعد هم  وقتی که به خاطر حق خواهی خویش در برابر جنگ خونین دولت وقت شکست خوردند، تمام اسلحه را به زمین گذاشتند، تابعیت دولت امیر جلاد و دولمتمداران خونخوارش را مطلقا قبول کردند. مضاف بر آن زمانیکه نیروهای نظامی دولتی و قبایل داوطلب قومی عبدالرحمن در تمام هزارستان و به خصوص در ارزگان مسلط شدند؛ چنان بساط ظلم، غارت، کشتار و تجاوز خونین را بالای مردم به طور گسترده براه انداختند که بی سابقه بودند.

وقتی که امیر عبدالرحمن و حکومتش از طریق جهاد مقدس، بیش از 62 در صد از مردم هزاره را از بین بردند، حال آقای عارف ذره بین و همفکرانش با کدام منطق این جنایات امیر عبدالرحمن و همکارانش را در مورد هزاره ها کتمان می نمایند؟

در این فرمان امیر نه تنها فتوای تکفیر را بر هزاره ها صادر گردید، بلکه از افغانستان و ترکستان لشکر جدید را تنظیم و در جنگ علیه مقاومت عادلانه، انسانی و برحق مردم هزارستان اقدام نمودند. به این فرمان دولت لطفا عطف توجه گردد:

«حضرت والا به فتوای علمای ملت و فضلای سریر سلطنت، اشتهار«کفر» طوایف مذکورهء هزاره را صادر فرمود. از تمامت افغانستان و ترکستان لشکر گسیل داشته، از بن برداشتن بنیاد هزاره را پیشنهاد همت گذاشت... و حضرت والا پس از صدور اشتهارات کفر هزاره که به فتوای علما جاری گشت، از محاربات فرقهء باغیهء هزاره و دستبردهای ایشان به ذریعهء عرایض افسران و صاحب منصبان سپاه نظام آگاه گردیده، همه را فرمان کرد: هرچند مرد و زن و پسر و دختر و مال و مقام آن قوم کافر را از راه غنیمت متصرف شوند به قرار آئین دین مبین، «پنج یک» آنرا  حق حضرت والا دانسته، ارسال حضور بدارند و باقی را حق و حصهء خود دانسته و متصرف شوند و از صدور این حکم بود که هزاران هزاران زن و دختر و پسر از مردم هزاره به اسیری رفته و از راه «ملک یمین» در تمامت افغانستان و ممالک خارجه به فروش رسیده، خانه ای نماند که دو سه تن از زنان و دختران هزاره را مالک نشود. و از صدور این حکم دو ثلث مردم هزاره که تا کنون فرار نکرده و در منازل و مساکن خود باز گشته قرار داشتند، به تدریج گرفتار زنجیر عتاب پادشاهی شده، نیست و نابود گردیدند. زیرا که هر کدام دختری و یا مالی سزاواری اگر داشتند و از ایشان کارگذاران پادشاهی و افراد سپاهی می طلبید، چون ایشان نمی دانند، به نام مفسد و شریر گرفتار شده، ارسال کابل می شدند... پس از وصول اشرار مذکوره در کابل، فرامین جداگانه بنام افسران سپاه و حکام هزاره جات از حضور اقدس، شرف اصدار یافته که: هر قدر سید و ملا و کربلایی و زوار که در هزاره جات باشد اگر مفسد و اگر مصلح، همه را گرفتار نموده و در ملک نمانده، همه را با عیال و اطفال ایشان روانهء کابل نمایند و از صدور این حکم چون اکثر مردم هزاره جات کربلایی و زوار بودند در گرداب دیگر افتادند... سراج التواریخ جدل سوم» (  13)

آیا در جهان بشریت چنین پادشاه خون آشام و دولت فاشیستی وجود داشته اند که به خاطر تحقق خواسته های شؤنیستی، تعصبات مذهبی، خصومت هار قبیلوی، ددمنشی شخصی و خواست های حامیان خارجی خویش، «جنگ عمومی» و «جهاد مقدس» را جهت نابودی یک بخش از اتباعش تجویز داده باشند و از کشته ها پشته ساخته باشند و بقیه را به بردگی گرفته باشند؟ آیا عمق تعصب قومی، مذهبی، سیاسی و شخصی عبدالرحمن، حکام و افراد ایلجاری اش علیه هزاره ها به اثبات نرسیدند؟ آیا جناب عارف ذره بین و یا ران عقب پرده اش این چنین رویدادهای ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی عصر خونبار عبدالرحمن خانی را چگونه در مورد هموطنان اهل قبله هزاره شان عمدا فراموش نموده و آگاهانه و غیر یا آگاهانه عبدالرحمن و همراهان شان را تبریه می نمایند؟

آقای عارف ذره بین می نگارد که : « ... اگر بر ملت هزاره در زمان امیر عبدالرحمن خان در ارزگان جفای روا داشته شده باشد ...». آقای ذره بین شک دارد که از سوی عبدالرحمن در ارزگان جفا صورت گرفته باشد.

شرکت 79 قبایل داوطلب پشتون در جنگ بر ضد هزاره ها:

خیلی از قبایل پشتون بناء برعدم آگاهی دینی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی خودها تحت تأثیر فرمان رسمی امیر کابل، دولت وقت و فتوای مذهبی ملا های درباری تربیت شده ای دیوبندی قرار گرفتند و در جنگ بر ضد هزاره ها به صورت «داوطلبانه» حتا با مصارف شخصی خودها نیز بسیج شدند.  و عده یی از قبایل پشتون به خاطر غنیمت، چپاول، برده گیری زنان و فرزندان هزاره، گرفتن اراضی زراعتی مردم هزارستان بودند که در پی تحقق فرامین امیر و صدور فتوای مذهبی ملا امامان درباری دولت در برابر هزاره ها به صورت بیسار ظالمانه و تباه کننده هجوم آوردند. به تعداد 79 قبایل پشتون در جنگ علیه هزاره ها به صورت داوطلبانه شرکت نمودند که اسامی شان در سراج التواریخ درج می باشد. (  14)

آیا عبدالرحمن، حکام و قبایل قومی داوطلب جنگی شان قبلا در کدام شورش های داخلی و علیه کدام قوم با چنین «آمادگی نظامی»، «صدور فتاوی مذهبی» و «اعلان جهاد مقدس» داخل یک جنگ عمومی شده بودند که تنها به صورت خاص علیه مردم هزاره نمودند؟ آیا بازهم نمی پذیریم که عبدالرحمن، زمامداران دولتی به طور «آگاهانه و عمدی» و برخی از قبایل داوطلب قومی شان «غیر شعوری» در سدد نابودی هزاره دست به نسل کشی دراز کردند؟ آیا آقای عارف ذره بین این جنایات دولت و طرفدارانش را که از طریق اعلان «جهاد مقدس» جهت نابودی مردم هزارستان عملی نمودند با کدام دید سیاسی و انگیزه های پنهان شدهء خویش اغماض می نماید؟

 آیا بازهم نمی پذیرید که عبدالرحمن، دولت و فوج داوطلب قومی اش به مقصد نسل کشی مردم هزارستان  تورکتبار از کشته ها پشته ها ساختند، فرزندان و زنان را به اسارت بردند، اراضی شخصی شان غصب نمودند و حتا در ارزگان سینه ها و فروج زنان شوهردار را در مقابل چشمان مردان، شوهران و پسران دسته بسته شان با سیخ های آتشین داغ نموند؟

فرمان به آتش کشاندن اماکن اهالی:

منازل مسکونی و زراعتی که یکی از بقا و موجودیت فزیکی و مشروع هر انسان، هر جامعه و هر فرد بوده و می باشند. امیر کابل با قصد علنی نیستی جامعه هزاره از افغانستان امر به آتش کشیدن آبادی ها و تصاحب محصولات زراعتی هزاره ها را  با خصم ویژه یی صادر و عملا برنامه فاشیستی خویش را تطبیق نمود. به این ترتیب، توان مادی و اقتصادی مردم هزاره کاملا کاهش یافت و دیگرنه قدرت مقاومت عادلانه ضد استبداد دولتی وجود داشت و حتا نه توان تولیدی باقی مانده بود  که حتا «ضامن» زنده ماندن آنها در هزارستان باشد. پس برای تثبیت ادعا به این نقل قول توجه نماییم که عبدالرحمن فرمان غارت، کشتن، به آتش کشیدن و نابودی هزاره ها را اینگونه صادر نمود:

«از عرایضهء مورخه پنجشنبه سلخ ماه محرم افسران مذکور به گوش داد نیوش حظرت والا رسیده، در روز ششم ماه صفر 1310 ایشان را  فرمان کرد که : آبادانی مردم میرآدینه را تمام آتش زده بسوزانید و زراعت ایشان را تمام خوراک دواب و مواشی اسپان نمایند و همچنین زردک و پشهء و شیرداغ را خراب کرده برباد دهند و پس از استیصال آنان روی به سوی قلندر نهاده و جزای ایشان داده و بغات آن نواحی و اطراف را کشته و اسیر و دستگیر نموده، آثاری از وجود خود ایشان و زراعات ایشان را نمانده، نیست و نابود کنند تا سنگماشه جاغوری راه را از خار فتنه جویان مفسده خواهان پاک مصفا سازند. بعد از آنجا داخل ارزگان شده، کار ارزگان را راست کنند.» ( 15)

آیا آقای عارف ذره بین این چنین به آتش کشاندن زیر بنای حیات اجتماعی هزاره ها را با کدام بینش سیاسی و سلیقه فردی و یا گروهی خویش از یاد برده و جنایات خانمان برانداز دولت عبدالرحمن خانی را در حق مردم همرسرنوشت، هموطن، همزبان و اهل قبله اش کتمان می نماید؟ آیا هزاره ها انسان نیستند و حق زندگانی را ندارند که در هر عصر و هر مکان توسط هر دولت های مستبد، انحصارگر، نژاد پرست و... دست نشانده اجانب از هر نژاد و قوم  که بوده در افغانستان قتل عام گردند و بعد فرزندان، دختران جوان، دختران صغیر و حتا زنان شوهردار شان توسط غاصبین به لیلام و فروش گذاشته شوند؟ آیا این چنین ظلم ها را خدا بالای مردم هزاره نازل نموده و اینکه اصلا  مستبدین و خون آشامان زمینی اینگونه اعمال ضدی بشری و ضد ملی را نه تنها در مقابل مردم هزارستان نموده، بلک بالای کلیه طبقات محکوم و مردمان تحت ستم افغانستان انجام داده اند؟

 در این زمینه اگر بپذیریم که آقای ذره بین به صورت قطعی از جنایات عبدالرحمن خان شناخت نداشته، قابل باور نیست. بلکه از محتوای مقاله اش کاملا معلوم است و خودش نیز از مطالعه تاریخی خویش اعتراف می کند؛ حال به خوبی درک می گردد که آقای عارف ذره بین به طور تعمدی از جنایات عصر خونین عبدالرحمن به خاطر تحقق اهداف شوم شخصی خود و همقطاران خویش در برابر هزاره ها چشم پوشی نموده که نتیجه این تفکر تبعیض گرانه و فاشیستی در خدمت دشمنان بومی و خارجی تمام اقوام تحت ستم و کشور مثلهء ما خواهد بود.

آیا اینچنین عملکرد فاشیستی و برنامه نابودی جامعه هزاره توسط عبدالرحمن و همکارانش به معنای دشمنی و جنایت بر ضد تمام اقوام کشور ما به خصوص علیه منافع طبقات محروم و جامعه شریف پشتون ما نبوده و نیست؟ آیا بر ما واجب نیست که جلادان، خائنین، میهن فروشان پشتون تبار را از مردم بیگناه پشتون خویش مطلقا تشخیص داده و جدا نماییم؟ مسلما که منافع طبقات محکوم و مردم عادی پشتون تبار در مقابل آدمکشان پشتون تبار قرار دارند. و از سایر اقوام کشور ما همچنین می باشند.

تکفیر مردم هزاره با اهداف سیاسی:

در اینجا  فرمان امیر کابل مبنی بر کافر شمردن، به اسارت گرفتن فرزندان هزاره و فروش آنان توسط امیر خونخوار و حکامش جابر چنین دستور داده شدند:

«هرچند مرد و زن و پسر و دختر و مال و متاع آن قوم کافر را از راه غنیمت متصرف شوند، به قرار آیین دین مبین، پنج یک آن را حق حضرت والا دانسته ارسال حضور بدارند و باقی را حق و حصهء خود دانسته متصرف شوند.

از صدور این حکم بود که هزاران هزاران زن و دختر و پسر از مردم هزاره با اسیری رفته، از راه ملک یمن در تمامت افغانستان و ممالک خارجه به فروش رسید، خانه ای نماند که دو سه تن از زنان و دختران هزاره را مالک نشدند.» (  16)

تا حال حتا علم برداران و پیروان عبدالرحمن خانی هم این چنین تکفیر ها  را در مورد سرکوب و نیستی هزاره ها نفی نکرده اند؛ پس جناب عارف ذره بین چگونه این خصومت مذهبی، قومی و سیاسی عبدالرحمن و همرکابانش را در مورد هزاره ها قصدا نادیده می گیرد؟ آیا تنها جنایات عبدالرحمن و حکامش را در حق شینواری ها، غلزایی ها، تاجیک ها، اوزبیک ها، تورکمن ها، قزلباش ها، بیات ها، عرب ها، بلوچ ها، ایماق ها، نورستانی ها، پشه یی ها، هندوها و... سایر اتباع کشور را به رسمیت می شناسد، نه در مورد هزاره ها؟ آیا در عصر خونین عبدالرحمن، بیش ترین جنایات و نسل کشی در مورد مردم تحت ستم هزاره نسبت به دیگران صورت نگرفتند؟

با بهانه جمع آوری اسلحه، خشن ترین ظلم در حق مردم تسلیم شده:

حکام جابر امیر عبدالرحمن و ایلجاری قومی اش، ارزگان را با خونین ترین شیوه اشغال و قتل عام نمودند و بر اوضاع کاملا مسلط شدند. تمام اسلحه و حتا کارد گوسفند کشی هم از مردم جمع آوری گردید. با آنهم حکام دولتی و لشکر ایلجاری اش با بهانه جمع آوری اسلحه چنان بساط ظلم ها و اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی را جهت تباهی هزاره های اسیر و تسلیم شده انجام دادند که «نظیر» آن در تاریخ افغانستان هرگز به مشاهده نرسیده بودند؛ فلهذا مردم ناگزیرا مجددا زیر شعار «مرگ و یا زندگی» عملا در برابر جنایات و اعمال ضد انسانی حکام دولتی در ارزگان دست به قیام بردند.

مرحوم فرهنگ یکی از علل قیام مجدد هزاره ها را ناشی از غارت و بی ناموسی لشکر اشغالگر عبدالرحمن خان در حق زنان شوهردار و دختران جوان و اهالی هزاره می داند که  یک واقعیت عینی آنرا چنین می نگارد:

« علت اصلی قیام مردم، دست اندازی و تعرض کارکنان لشکری و کشوری دولت بود بر مال و ناموس مردم هزاره.» ( 17)

در جای دیگر روانشاد فرهنگ نوشته می کند:

« اما جرقه ای که این آتش را مشتعل ساخت، موضوع گل بیگم ملقب به شیرین جان، دختر یکی از سران هزاره بود که توسط یک نفر از افسران امیر عنفا مورد تعرض قرار گرفت.» (18)

شاد روان محمد افضل ارزگانی علت سر به طغیان کشیدن مردم ارزگان و اجرستان را از اثر ظلم های وحشت آفرین و طاقت فرسای حکام سفاک تک قومی امیر کابل را چنین به نگارش گرفته است:

« در ماه رمضان هیجده نفر را جلگاء پالان به جهت ایراق و تفنگ جمع نمودن فرستاده بود. آنها ظلم نگذاشت که نکند، آهن داغ کردند، روغن داغ کردند، سنگ داغ کردند، گربه را به در میان زیر جامه مردم می انداختند و از دو طرف قایم می بستند. آن وقت گربه را با چوب می زدند، گربه بیچاره بتنگ آمده پنجه می انداخت بر ران و عضو تناسل آن بیچاره، افغانها می خندیدند.» (  19)

آیا وجدان  بشری این چنین ظلم ها را بالای انسان های هزاره محکوم نکرده و نمی کند؟ پس چرا آقای ذره بین و همفکرانش به خاطر ملحوظات نژادی، قومی، ایدولوژیکی، سیاسی، تشکیلاتی، منطقوی و حتا فردی خودها و آنهم در این عصر خرد جدید و انترنت از آن چشم پوشی می نمایند و با غرور تمام به جههء فاشیزم می پیوندند؟

زنده یاد ملا فیض محمد کاتب هزاره جنایات بینظیر ضد انسانی دولتمداران عبدالرحمن خانی و لشکر داوطلب قبایلی اورا در ارزگان چنین می نگارد:

« با اینکه  به وجهه اسهل مردم هزاره مستمال شده، سر در خط فرمان نهادند، اما مردم فوجی در حین اسلحه جمع کردن و علوفه خواستن بنیاد ظلم را چنان عریض نهادند که از دود آه  مظلومان فلک دیگر غیر از افلاک نه گانه مجسم شد. چنانچه بسیار کسان کشته شده، بسیار  زنان و دختران و مردان پرده ناموس شان دریده گشت و آنقدر بیداد بدان  قوم روی داد که قلم از شرح آن عاجز است... چنانچه گربه را در میان زیرجامه زنان می انداختند و سینه و فرج شان را به آتش داغ می کردند که اسلحه را نشان بدهند.

خصوصا فرهادخان کرنیل که از ارزگان سردار عبدالقدوس خان اورا رخصت کرده، مأمور جمع آوری اسلحه مردم بوباش و شوی و قلندر و پشهء و شیرداغ نمود. مشارالیه هر چه خواست کرد و هرچه از ظلم که از اول خلقت آدم تا آن دم به وجود نیامده[بود] به فعل و وجود آورد. بعد از انجام [جمع آوری] یراق، در 10 ماه جمادی الاول [1309] با پلتن هزاری و چهار ضرب توپ و یک طرب رساله که همراه داشت، وارد سنگماشه جاغوری شده، اقامه گزید.» (20)

آیا در تاریخ بشریت کدام جلادی و یا باند آدمکشان و یا دولتمدارانی شؤنیستی و خونریز را سراغ داریم که با وحشتناک ترین جنون حیوانی خویش «سینه ها» و «فرج های» زنان را با میله های آهنین آتش سیخ داغ نموده باشند؟ آیا این جنایات ضد انسانی بازهم ماهیئت دشمنی عامدانه عبدالرحمن، زمامداران و فوج های قبیلوی داوطلب خیره سر او را علیه هزاره ها تشکیل نمی داد؟ بازهم آقای عارف ذره بین بر جنایات عبدالرحمن، دولت و همکارانش سرپوش می گذارد و ماهئیت هزاره ستیزی خود را به صورت آفتابی بر ضد مردمان تحت ستم هزارستان به اثبات رسانیده است.

فروش فرزندان و زنان هزاره به داخل و خارج افغانستان:

مرحوم فرهنگ جریان فروش زنان و فرزندان اسیر شده ای مردم هزارستان و به خصوص مرکز آن  از ارزگان را اینگونه می نگارد:

« غیر از اینها دختران و پسران و زنان بسیاری از این قوم را تاجران و بازرگانان مسلمان و هند خریده از راه تجارت در شالکوت و سند و هند برده حتی به لولیان شهر و بازار فروخته ایشان همه را در آغوش هند و نصارا در آورده مزد می گیرند....

قرار سنجش نمایندهء دولت انگلیس از ماه جولای 1892 تا جون 1894 در حدود 9 هزار نفر هزاره به طور کنیز و غلام در بازار کابل در محل بیع و شری قرار گرفتند، درحالی که عدهء دیگر در سایر شهرها به فروش می رسیدند.» ( 21)

آقای عارف ذره بین خدای نخواسته و خدای نخواسته که اگر در حال حاضر یک دختر و یا یک زن شوهردار از منطقه و قوم شما را تروریستان طالبان و یا سایر جنایت کاران به گروگان بگیردند و او را به دلالان، تاجران انسان و صاحبان فاحیشه خانه به فروش برسند؛ آیا بازهم وجدان انسانی خود شما ایجاب نمی کند که از چنین عمل آدم ربایی و فروش این زن چشم پوشی نمایند؟ مسلما که شما نه تها در برابر این عمل ضد انسانی موضع عاقلانه، وجدانی و ملی خواهید گرفت، بلکه اگر قادر گردید به نجات این خانم نیز مبادرت خواهید نمود و شما کاملا حق به جانب می باشید.

 حال پرسش اینست که اینقدر زنان شوهردار، دختران جوان، دختران صغیر و پسران هزاره های هزارستان که با اسناد مؤثق تاریخی از سوی حکام و لشکر قومی عبدالرحمن خانی به اسارت گرفته شدند و به داخل و خارج به فروش رسیدند؛ بازهم این گونه جنایات و عصر خونبار عبدالرحمن خانی را شما با دیده شک می نگیرید و آنرا کمتان می نمایید؟ آقای عارف ذره بین بازهم با کدام منطق عودت کنندگان هزاره برای شما، دست اندرکاران روزنامه اداره و سایر همفکاران شما «خارچشم» گردیده و مسکن گزینی آنها را به  حال مردم هرات خطرناک می دانید و عودت کنندگان هزاره را در هرات با اشغالگران دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین مقایسه می نمایید؟

توزیع زمین های زراعتی هزاره ها برای یک تعداد قبایل پشتون:

 شادروان فرهنگ اخراج اجباری هزاره های شیخ علی را از مناطق شان توسط حکام دولتی و توزیع اراضی شخصی آنها را برای عده ای از پشتون ها چنین گذارش می دهد:

« درهء ترمش و درهء وادو و درهء اشرف و سایر نقاط موطن و مسکن هزارهء شیخ علی از وجود ایشان وغیره تهی گردید... وحضرت والا فرمان کرد که از مردم افاغنه سکنه غوری و بغلان در مواضع مذکوره جای بدهند.» ( 22)

آقای عارف ذره بین اگر خدای نخواست کدام جنگ سالار قوم دیگر به منطقه شما هجوم آورد و افراد قوم بومی شما را با اجبار از بالای ملکیت اجدادی شان خارج و قوم خود را با پشتوانه لشکر دولتی در آن جاه گزین نمایند؛ آیا شما در این مورد از حق تلف شده ای قومی و منطقوی خویش دفاع نمی کنید و خاموش می باشید؟ پس چرا از اخراج و غصب سرزمین هزاره ها خودها را بی خبر انداخته و از واقعیت های عصر خونین عبدالرحمن خانی انکار می کنید؟ و به صورت مشکوک می نویسند که اگر زمین های ارزگان غصب شده باشد ... و اگر بالای هزاره ها ظلم شده باشد و اگر .. و اگر مبالغه نباشد و... می نگارید!

زنده یاد فرهنگ یک بخش از غصب زمین های مردم ارزگان را که دولتمداران خون آشام وقت برای غلزایی ها بخشش نموده است، آنرا چنین به داوری تاریخ و نسل های موجود و آینده گذاشت است:

« دوازده هزار خانوار درانی و چهار هزار خانوار غلجایی را به ارزگان کوچ داد و زمینهای را که قبلا ملک هزاره ها بود به آنها بخشید.» ( 23)

آیا زمان آن نرسیده که دولت کنونی افغانستان به خاطر تحقق همبستگی ملی و اعاده عدالت انتقالی در همین رابطه اراضی غصب شده ای، مردمان غلزایی، شینواری، تاجیک، تورک ازوبیک، تورک تورکمن، تورک ایماق، تورک قزلباش، بلوچ، تورک بیات، تورک قزاق، عرب، تورک قرغیز، نورستانی، پشه یی، هندو، سک، موسوی، عیسوی و... سایر اتباع کشور و به خصوص که زمین های زراعتی مردم هزارستان که با اجبار توسط دولت های جابر عبدالرحمن خانی و آل یحیی غصب و تصرفه شدند، دوباره به وارثان آن مسترد گردند و از تمام وارثین قربانیان کل اقوام کشور به ویژه از مردم تورکتبار هزارستان عذر خواهی نمایند؟

آقای عارف ذره بین با اشتیاق و علاقه مندی تمام می نویسند که :

« ما در حالیکه بدفاع از اعمال امیر عبدالرحمن خان بر نمی خیزیم و اگر به پذیریم که واقعا بدون مبالغه این همه جفا بر ملیت هزاره روا داشته شده باشد یعنی زمین های هزاره ها غصب - مردمش قتل عام - دارائی شان چپاول و مورد تبعیض قرار گرفته باشند - بقول آقای احمدی نژاد که گفته بود " اگر واقعا هولوکاست یهودیان بوسیله هتلر در آلمان حقیقت داشته باشد حالا چرا مردم فلسطین بهای آنرا به پردازند؟ " ما هم از این عالیجنابان می پرسیم که اگر بر ملت هزاره در زمان امیر عبدالرحمن خان در ارزگان جفای روا داشته شده باشد چرا حالا مردم هرات بهای آنرا به پردازند. » ( 24)

با این گفتار خویش آقای عارف ذره بین ثابت نموده است که نه امیرعبدالرحمن و همراهانش به قتل عام و نسل کشی هزاره ها مبادرت ورزیده و نه هم هتلر با عمالش به کشتارهای دسته جمعی یهودیان در کره های آتش سوزی آلمان و سایر کشورهای اروپایی دست داشته اند. بازهم آقای ذره بین به صورت خیلی عقده ایی و تفرقه انگیز عودکنندگان هزاره در هرات را با رژیم اشغالگر اسرائیلی در سرزمین فلسطین مقایسه می نمایند که بازهم «عمق» تعصب قومی، سمتی، ایدولوژیکی و عقده های شخصی آقای ذره بین را به ضرر تمام اقوام و مصالح ملی کشور ما به نمایش می گذارد.

باید گفت که دولت اشغالگر اسرائیل سرزمین مردم فلسطین را با حمایت حامیان جهانی خویش مسلحانه اشغال نموده و منافع مشترک بلند مدت کشورهای امریکایی و غربی در این بخش از قاره آسیا مطمح نظر بوده و می باشند. تا وقت ثرؤت های زیر زمینی از جمله در این قسمت از آسیا تمام نشده، جنگ و بحران هم ادامه دارند.

 در حالیکه عودت کنندگان هزاره به صورت قانونی و با پولی حمالی زمان مهاجرت خویش در وطن خود در اطراف شهر هرات مسکن گزین شده اند، بخشی از این هزاره ها که قبلا توسط آقای والی اسماعیل خان ( وزیر فعلی آب و برق دولت کنونی) از هرات رانده شده بودند و حال برگشتند. و از سوی دولتمداران ایران آنقدر ساده اندیش نیستند که با اشتراکات مذهبی خویش فقط یک مشت ناچیز عودت کنندگان هزاره را در مسکن گزینی هرات تشویق نموده  و آنها را به نفع ملی خود مورد استفاده قرار دهند. از سوی دیگر در جریان این سه دههء آوارگان هزاره ها در ایران چنان عقده از روش های نژادپرستانه، تعصب و تظلم مامورین ایرانی را در اذهان خویش دارند که آنرا فراموش نخواهند نمود و هرگز مورد استفاده سیاسی دولت ایران قرار نخواهند گرفت. همه خوب می دانند که ایران و همپیمانان بین الملی و منطقوی شان بالای کسان، احزاب و شخصیت های در کشور ما سرمایه گذاری کرده اند که در برابر امریکا ، غرب و طرفداران شان استفاده نمایند، نه یک عده عودت کنندگانه هزاره در هرات.

آیا مقایسه کردن عودت کنندگان هزاره با رژیم صهیونیستی اشغالگر و هرات را با  فلسطین یکی دانستن؛ عمق هزاره ستیزی را به اثبات نمی رسانند؟ از سوی دیگر آقای عارف ذره بین نقل قول از آقای احمدی نژاد را آورده و به آن مهر تأید را می گذارد. حال سوال اینست زمان که همین آقای احمدی نژاد به حیث رییس جموری اسلامی دولت ایران انتخاب شد؛ به عوض اینکه یک طرح منطقی، حقوقی، سازنده سیاسی، عملی و یا مبارزه سرنوشت ساز مردم فلسطین و جهان را علیه اشغالگران صهیونیستی را می داد به صورت علنی اعلان کرد باید یهودیان اسرائلی از نقشه جهان کاملا «نابود» شود. بازهم هین آقای احمدی نژاد است که بر اساس ایدولوژی اسلامیستی، عقده نژادی و شخصی خویش قتل عام یهودیان را در سراسر اروپا در جنگ جهانی دوم بدست هتلر و همراهانش انکار می نماید. و آقای ذره بین نیز نظر اورا در این زمینه با افتخار مورد تأید قرار می دهد و در ضمن جنایات عبدالرحمن، حکام و قبایل ایلجاری اورا در مورد هزاره ها انکار می نماید. و عودت کنندگان هزاره در هرات با اشغالگران رژیم صهیونیستی در فلسطین مقایسه می کند که خود یک توطئه شومی دیگری در قبال تمام اقوام و مردم افغانستان را به اثبات می رساند.

 دیگر اینکه دولتمداران جمهوری اسلامی ایران کدام وجه مشترک نژادی و قومی با هزاره ندارند. و ایران بالای کسانی سرمایه گذاری می کنند که و با آنها اشتراکات نژادی و فرهنگی تاریخی و منطقوی دارند. حکام جمهوری اسلامی ایران همان طورئیکه با تورکتباران ایرانی و سایر نژادها و پیروان مذاهب دیگر با تبعیض و خشونت نژادی و مذهبی و زبانی عمل نموده؛ هرگز با تورکتباران هزاره دوستی نخواهند نمود و به هر شکلی که تا کنون بوده، در جریان این سه دهه بحران با انواع خیلی زیرزمینی علیه هزاره ها در نقاب « شیعه» و «اسلام مرز ندارد» دشمنی نموده اند. بازهم هزاره ها هرگز به دوستی حکام ایرانی نیاز ندارند. زمامداران ایرانی فقط شیعه و مسلمان گفته و در قدم نخست تورک تباران هزارستان را چنان خنجر زده اند که به تاریخ یادگار خواهند ماند.

یک پرسش از آقای عارف ذره بین اینست که از اثر اینقدر جنایات خانمانسوز و مصائب فراونی طالبان، القاعده و سایر همکاران پاکستانی شان که در کشور و به خصص در مناطق جنوب می گذرند؛ چرا با هویت علنی خویش علیه چنین اعمال ضد انسانی افشاگری نمی کنید؟ چرا آقای ذره بین به اثر بمباردمان های غیر دقیق ناتو و قوای ائتلاف که باعث کشتار اهالی جنوب کشور ما می گردند، موضع قاطعانه نمی گیرید؟ چرا آقای عارف ذره بین در مورد ناقضین حقوق بشر، ارتشاء، رزع کوکنار، قاچاق مواد مخدره، دزدان مسلح، فساد اداری، قوم پرستی، تفنگ سالاران، خویش خوری، چپاول دارای عامه مردم، خرید و فروش کرسی های دولتی و نظایر آن بازهم با ماهیئت عریان خویش موضوع گیری نکرده و نمی کنید؟ زیرا، که اکثریت آنان را متعلقین ایدولوژیکی، حزبی، سیاسی، قومی، منطقوی، مؤتلفین جهه یی و... آقای عارف ذره بین و همراهان نقابدار و بی نقاب شان می باشند. در این صورت شما حق به جانب می باشید.

امیدوارم که آقای عارف ذره بین یک بار دیگر به خود زحمت داده و با منابع بالا عمیقا توجه نموده و از خود جویا شود که آیا در این مقاله خویش به نفع مصالح همبستگی ملی و منافع کشوری شان قلم فرسایی نموده و یا به مفاد دشمنان بومی و خارجی مردم افغانستان؟

در نتیجه:

در امتداد این سه قرن آخیر ظلم ها، حق تلفی ها و کشتارهای زیادی از سوی دولت های مستبد و قبیله گرا، اجیر بالای تمام طبقات ستمکش، اقوام و مردمان تحت ستم ما تحمیل گردیده اند که هر برگه ای از تاریخ سیاسی و اجتماعی ما از آن حکایت ها دارد. اما به صورت خاص جنایات حکام و سرداران قبیله محمد زایی ( به استثنای شاه امان الله خان)  بالای کل اقوام و از آنهم خاص تر بیشترین بیدادگری، غارت، بی سرنوشتی، بردگی، اسارت و نسل کشی را بالای هزاره های تورکتبار محروم خلق نموده که هیچ کس آنرا کتمان کرده نکرده و نمی تواند به جز از آقای عارف ذره بین و حامیان بی هویت و با هویت شان.

مکررا باید گفت که هرچند که در جوار عبدالرحمن و حکامش خیلی از افراد معمولی پشتون بنا بر بی خبری از دنیا، دین، سیاست، مصالح ملی، وجدان بشری متأسفانه که فریب خوردند و عملا در جنگ، تاراج، اسارت زنان و فرزندان، کشتارهای دسته جمعی تمام اقوام کشور و به خصوص علیه هزاره ها سهم گرفتند؛ ولی عاملین اصلی این چنین جنایات قبل از همه بدوش میکانیزم سیاسی- اجتماعی که در راس آن عبدالرحمن و دولتش قرار داشتند، بود که بخشی از قبایلش را نیز در آن ذیدخل ساختند. آیا منطق و عقلانیت می پذیرد که عبدالرحمن و دولتش را با آن فراد قبایلی پشتون که به نسبت فقر سیاسی، اجتماعی، دینی، فرهنگی و... خود که در تاراج، آوارگی و کشتار های مردم هزاره نقش داشتند، مساوی بدانیم؟ هرگز نه.

 اما نظر من اینست که به خاطر اینگونه جنایات و نسل کشی که حتا از سوی بخش از قبایل فریب خورد و یا داوطلب قبایلی پشتون هم که علیه هزاره ها صورت گرفته اند، نباید بر ضد طبقات محکوم و جامعه شریف پشتون «عقده» گرفت و به هیچ صورت نباید به «فکر انتقام گیری» از کل پشتون شد. عقده گرفتن و انتقام گیری از منظر انسانی، اسلامی، ملی، وجدانی و خرد عصر کاملا مردود بوده و هرگز مفید نیست؛ که نه تنها بر ضد مصالح ملی مردم ما می باشد، بلکه یک عمل ضد بشری نیز به شمار می آید. با قول مشهور که خون با خون شسته نمی شود. بهتر است که حال و آینده را با زیر بنای قلم، بصیرت، دانش، عقلانیت، تسامح، همپذیری، کثرتگرایی، از خودگذری سازنده و... آنهم با خواست، اراده و آرمان های طبقات ستمکش و مردمان محروم خویش دقیقا شناخته و تدریجا نخبه های مدنی، آزادگی و خرد طراز نوین را تدارک دهیم؛ نه با خشونت فاشیستی و میله تفنگ و نه به زور اجانب وغیره.

این چند نکته را نباید از نظر دور داشت:

اول اینکه، عبدالرحمن و حکامش با توجه از عدم آگاهی اجتماعی، دینی، سیاسی، فرهنگی جامعه افغانستان بود که دین را «وسیله» قرار داد و برای پیروزی سیاسی و شخصی خویش، «جهاد مقدس» را علیه مقاومت انسان دوستانه و برحق هزاره ها اعلام نمود.

دوم اینکه دولت امیر وقت، تمام مردمان اهل سنت و جماعت و حتا هندوان را از داخل خارج به تاراج و غنیمت گرفتن علیه هزاره ها تحریک و تشویق کرد. این هردو عامل به نوبه خود باعث «پیروزی» امیر و حکامش در شکست مقاومت و همچنان تاراج، اسارت و نسل کشی مردم هزارستان گردیدند.

بازهم تأکید می نمایم که اقوام شینواری، غلجایی، تاجیک، هزاره، اوزبیک، تورکمن، قزلباش، بیات، ایماق، تاتار، نورستانی، قزاق، قرغیز، عرب، پشه یی و... همچنان پیروان عیسوی، یهود و اهل هنود کشور ما که از آغاز حاکمیت های خودکامه و شؤنیستی محمد زایی در افغانستان مورد حق تلفی، بیدادگری، اسارت، کوچاندان اجباری و نسل کشی ویژه ای تا ختم عصر سیه طالبان قرار گرفته اند؛ نباید جامعه و قوم پشتون را مساوی با شؤنیستان و جلادان حاکم دولت های شؤنیستی وقت «یکی» تلقی نمود و از مردم پشتون «انتقام» گرفت. زیرا، همان طوریئکه جلادان پشتون مساوی به طبقات ستمکش و مردم عادی پشتون نیستند. جلادان تاجیک مساوی به مردمان تحت ستم تاجیک نیستند. جلادان هزاره مساوی به مردمان تحت ستم هزاره نیستند. همچنین جلادان سایر نژادها و اقوام کشور ما مساوی با طبقات ستمکش، اقوام و مردمان محکوم افغانستان نمی باشند.

این را به عنوان یک اصل باید پذیرفت که دولت های استبدادی، ضد ملی، طبقات استثمارگر، میهن فروشان، جلادان، ناقضین حقوق بشر، تمدن ستیزان، فاشیستان، تروریستان، آدمکشان و سایر جنایات کاران کشور ما که از هر قوم و سمت و در هر مقام بوده و می باشند، حساب آنها از تمام طبقات محروم و اقوام تحت ستم افغانستان کاملا جدا می باشند. زیرا منافع طبقاتی، ملی و کشوری شان باهم تضاد داشته و در نقطه مقابل یک دیگر قرار دارند.

خلاصه اعتراض و نقد بر چنین واقعات دردناک کشور به خاطر اینست که از خوب و بد گذشته ها درست تر آگاهی حاصل گردد و در جهت همبستگی دینی- مذهبی، نژادی، قومی، فرهنگی،  سمتی و... تمام مردمان کشور آگاهانه کار و پیکارلازم صورت گیرند تا بالاخیره به خاطر تحقق وحدت ملی و دولت- ملت سازی مدرن «پیش زمینه های» معنوی، مادی و اجتماعی تدریجا مطابق خواست، اراده، نیازها و آرمان های والای تمام طبقات زیر ستم، نژادها، اقوام و مردمان ساکن و تابع در کشور ما حاصل گردند.

 یعنی تا زمانیکه اندیشهء مستقل ملی- دموکراتیک از «بطن» ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... جامعه افغانستان با زیر بنای دانش روز و عقلانیت و آنهم بر پایهء اراده، نیاز و خواست های آگاهانه طبقات استثمارشده و مردمان تحت ستم تدریجا خلق نگردد و بعد از این «ابزار سازنده» یعنی اندیشه مستقل ملی- دموکراتیک برای تغییرات اساسی زیربافت های مادی، معنوی و اجتماعی جامعه استفاده لازم صورت نگیرند؛ ما از روابط فرسودهء قبیلوی، قومی، نژادی و... به طرف مدنی سازی لازم جامعه، وحدت ملی، دولت- ملت سازی و دموکراسی در افغانستان هرگز قدم نخواهیم گذاشت.

مضاف برآن، منافع انسانی و ملی مردم ما  ایجا ب می نمایند که دولت جمهوری اسلامی افغانستان همان نسل کشی های که به خصوص از عصر خونین عبدالرحمن خان تا سقوط حاکمیت ضد ملی و ضد دموکراتیک طالبان عقل ستیز در حق تمام طبقات ستمکش، نژاده ها و اقوام کشور ما اعم از پشتون و غیر پشتون به خصوص نسل کشی ویژه ای که در مورد هزاره های تورکتبار با عریان ترین شیوه از سوی زمامداران جلاد و دولت های فاشیستی افغانستان صورت گرفته اند به رسمیت  بشناسند و آنرا رسما به مراجع حقوقی و جزایی ملی و بین المللی راجستر نمایند. و دولت کنونی کشور ما از تمام مردم افغانستان و به خصوص از مردم هزارستان عذرخواهی نمایند.

***

يکشنبه 6 عقرب 1386 خورشيدی برابر با 28 اکتوبر2007 ميلادی / آلمان

--------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

1- مقاله آقای عارف ذره بین « جنگ اقتدار بر علیه اراده بر سر مقایسه هرات با فلسطین»  از سایت خاوران ماه میزان 1386 خورشیدی.

2- ص 670 «افغانستان در مسیر تاریخ»، مولف: میرغلام محمد غبار، چاپ دوم:( پیام مهاجر) اسد 1359 ایران- قم

3- ص 401 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

4- ص 402 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

5- ص 402 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

6- ص 404 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

7 - ص 149 «مختصر المنقول در تاریخ هزاره» محمد افضل ارزگانی- نوبت چاپ: اول/ به سعی و اهتمام: رمضانعلی محقق.

8 - ص 404 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

9- ص 322 «تاریخ هزاره ها»، نوشته: حسن پولادی، ترجمه: علی عالمی کرمانی، تهران 1381

10- ص 107 « قلمرو استبداد» ، مؤلف: دای فولادی، چاپ دوم میزان

11- ص 34 «هزاره ها؛ پناه گزینی و کتمان هویت»، نویسنده: بصیر احمد دولت آبادی، چاپ اول: زمستان 1378

12- صفحات 207 - 209 «تاریخ ملی هزاره» ، مؤلف: ل، تیمور خانوف، مترجم: عزیز طغیان، تهیه و تنظیم: عزیزالله رحیمی، چاپ: بهار 1372

13- صفحات 19-20 «یادنامه شهید عبدالخالق»، نویسنده: مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان، 4 جدی 1372 ، چاپ اول.

14- مراجعه به صفحات 226 تا 227« سراج التواریخ» جلد سوم، تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره، چاپ اول: زمستان 1372

15- ص 40 «هزاره ها؛ پناه گزینی و کتمان هویت»، نویسنده: بصیر احمد دولت آبادی، چاپ اول: زمستان 1378

16- ص 35 « هزاره ها؛...«هزاره ها؛ پناه گزینی و کتمان هویت»، نویسنده: بصیر احمد دولت آبادی، چاپ اول: زمستان 1378

17- ص 401 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

18- ص 401 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

19- ص 136«مختصر المنقول در تاریخ هزاره» محمد افضل ارزگانی- نوبت چاپ: اول/ به سعی و اهتمام: رمضانعلی محقق

20- ص 32 «هزاره ها؛ پناه گزینی و کتمان هویت»/ نویسنده: بصیر احمد دولت آبادی/ چاپ: اول- زمستان 1378.

21- ص 403 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم.

22- ص 400 « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان – قم

23- ص 404  « افغانستان در پنج قرن اخیر» ج اول، نویسنده: میر محمد صدیق فرهنگ، چاپ اول پاییز 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعلیان - قم

24- مقاله آقای عارف ذره بین « جنگ اقتدار بر علیه اراده بر سر مقایسه هرات با فلسطین»  از سایت خاوران ماه میزان 1386 خورشیدی.

 


بالا
 
بازگشت