ربانی بغلانی

 

از "افغان رساله"تا " ... "

 

 

میگویند : شیر که بمیرد ،موش هم دم اورا کش  میکند!

                               ==============

در آمدی برای آگاهی خوانندگان:

در ماه سپتمبر 2007 آقای سیامک ستوده سردبیر نشریه ی فارسی زبان "روشنگر" در تورنتو، طی بررسی  و ارزیابی عوامل ظهور ورشد  جنبش اسلام سیاسی در منطقه، مقاله ای نگاشته و دررابطه به رشد این جنبش درایران و افغانستان به حق چنین نوشت:"رفرم ارضی وآزادی زنان تنها در ایران نبود که جنبش اسلامی را در برابر خود بر انگیخت، در افغانستان نیز دقیقاٌ همین اصلاحات بود که عروج جنبش مجاهدین اسلامی را باعث گردید. جنبش مجاهدین اسلامی در افغانستان اساساٌ در مخالفت با رفرمهای مربوط به آزادی زنان ودهقانان بود که شکل گرفت."

  این ابراز نظر یکی از آتش نفسان "انقلابی" طیف مائوویستی را خوش نیفتاد و اورا واداشت تا به سرعت به رد این نظر بر خاسته و اصلاحات اعلام شده از سوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را "کذایی وما فوق ارتجاعی "  بخواند . وی در یک مقاله با تذکر چند نمونه از تند رویها واشتباهات مرحله ی اول حاکمیت حزب ، نتیجه گرفت که : "این ارزیابی در مغایرت کامل با تاریخ کشورما قرار دارد ، میتواند تبرئه تاریخی یک مشت جنایتکار وعامل بیگانه رازیر پوشش اصلاح طلب ورفرمیست نیز زمینه چینی نماید." او جای دیگر با تذکر قیامهای مخالفین چنین نوشت: " علت قیام مردم به صورت عمده ظلم، زور گویی، تجاوز به جان، مال وناموس مردم ، اختناق غیر قابل تصور،نژاد پرستی فاشیستی، بلند پروازی های احمقانه توام با هتک حرمت واز همه بالا تر زندان، شکنجه و اعدامهای بود که رژیم بی مهابا بدان دست مییازید."

 نویسنده علاوه از این یکرشته مسایل دیگررا نیز برای بی اعتبار ساختن نظر آقای سیامک آورده بود که نقل همه دراینجا مقدور نیست.من طی نوشته ی نقد گونه بر شیوه ی نا درست رویکرد نویسنده( آقای علی مشرف "حسین موسو ی") با مسایل تاریخی وواقعیات مشخص کشور در آن برهه ی زمانی، انگشت گذاشته ومتذکر شدم که از اشتباهات، انحرافات، تند روی ها ، خیانتها و جنایاتی که در زمان حاکمیت (ح.د.خ.د.ا) اتفاق افتاده دفاع ویا آنرا توجیه نمیکنم ولی برخورد شما با واقعیات وماهیت قضایا واز جمله نادیده گرفتن نقش اسلام سیاسی (اخوانی ها) و سایرگروههای امتیاز باخته در تحریک مردم وبهره برداری از عوامل بالا، از نظر روش شناسی تحقیق تاریخی یک برخورد غیر متودیک وعنودانه است . چنانکه در شماره ی بعدی (پیش از نوشته ی من) آقای سیامک بار دیگر بر نظر خود پای فشرد که در واقع در جهت تایید نظر من بود.

   پس ازمدتی آگاهی یافتم که آقای مشرف در رابطه به نقد گونه ی من با دماغ آتشین مقاله ی مبسوطی نوشته وآنرا نه در نشریه های تورنتو بلکه دریکی از سایتهای که من از بردن نام آن شرم میکنم ،  یک جانبه و بدون آنکه متن و محتوای نوشته ی مرا نیزدر آن  جا بیاورد  ، به نشر رسانیده است تا بزعم خویش در یک فضای تک تازانه بتواند ذهن خواننده ی غافل را به نفع مدعیات خود بچرخاند.

 از آنجا که این مسایل مربوط به یک برهه ی توفانی تاریخ کشورو حیثیت تاریخی یک نسل از رزمندگان سیاسی راه پیشرفت وترقی افغانستان میشود  ، حق خود میدانم تا پاسخ به آقای مشرف را به شیوه ی خود اودر یک سایت انترنیتی به نشر برسانم و مستقیماٌ خود وی را مورد  خطاب قرار دهم .

دوست عزیز آقای مشرف!

اجازه دهید با وجود آنکه واژه ی "دوست" را از من نپذیرفته وحسن نیت مرا با تمسخر بدرقه کرده اید ، شما را همچنان دوست خطاب نما یم زیرا من در زندگی خویش کسی را دشمن خطاب نکرده ام ونخواهم کرد .اگر شما با آن روحیه ی "اولترا انقلابی" بازهم مرا دشمن میدانید برای من استبعادی نخواهد داشت زیرا :از کوزه همان برون تراود که در اوست !شاید در بینش شما مقوله ی اخلاق نیز یک امر"کذایی و مافوق ارتجاعی" بشمار میرود !

  اما در مورد بقیه فرمایشهای جناب عالی باید گفت در نوشته ی پسین خویش که قرار معلوم عرقریزی زیادی را بر شما تحمیل کرده است، با آنهمه طول وتفصیل وآتش افشانی های "انقلابی" چیز تازه ای عرضه نکرده اید که از نوشته ی اول تان درروشنگر تفاوت زیادی داشته باشد . نه کشف نوی کرده اید ونه نکته ی تازه ای را باز نموده اید .مضمون مرکزی ترجیع بند تکراری نوشته های شما چنین است : حزب دموکراتیک خلق افغانستان از الف تا یا و بصورت مادر زاد مزدورروس بوده و هدف، ایدیالوژی،اصول و برنامه ای جز ظلم وستم نداشته ا ست .

وقتی کسی در مقام قاضی القضات تاریخ چنین حکمی صادر میکند ، نیازی به بحث واستدلال ومنطق باقی نمی ماند . دیگر برای صادر کنند ه ی این حکم قاطع نمیتوان از آموزه های جامعه شناسی سیاسی ، عینیت های تاریخی و جوششها و تناقضات درونی جامعه و تظاهرات والزامات آن حرفی بمیان آورد زیرا فیصله ی نهایی صادر شده و استیناف نمی پذیرد!! بسیار خوب ، من دیگر آب در هاون نمیکوبم ونمیکوشم که میخ آهنی را درسنگ فروببرم ولی از طرح چند پرسش نمیتوانم صرف نظر نمایم ( اگرچی پاسخهای شما را از هم اکنون میدانم زیر ا بینش کا نکریتی شما از آنگونه بینشهای است که پاسخ همه گونه مجهولات وغوامض زندگی وجهان راحتا تا هزار سال آینده، همیشه واز پیش در چنته آماده دارد. )

  -  شما که ما شاءالله هم به مارکسیسم اعتقاددارید ونیز گاهی روی منبر رفته و تفسیر ها وابراز نظر های دینی میفرمایید،آیا میتوانید نشان دهید که از همان آغاز تکوین "دولت" در جامعه ی طبقاتی کدام دولتی برای دشمنان خویش نان وحلوا تقسیم کرده وآنان را به افطار رمضان دعوت نموده باشد؟ ( منظور من قاعده ی کلی است نه مواردی که منافع یک دولت در شرایط خاص مقتضی مذاکره با دشمنانش بوده است .)

- شما سردار داوود خان وبر نامه هایش را در مقایسه با حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان مورد تایید و حمایت قرار داده اید ولی آیا از این امر آگاهی ندارید که درزمان جمهوری داوود گور دسته جمعی ای در پایتخت کشور کشف گردید که در آن بیش از هفتاد جسدی که به قتل رسیده بودند مدفون بود ؟ آیا از اعدام های زمان داوود نیز چیزی بخاطر مبارک نمانده است ؟ از خفقان و استبداد فراگیر آن دوره چطور؟ آیا هدف شما از این مقایسه کرنش  وتملق دربرابر گروه گرداننده گان ونویسندگان "سردار" آن سایت معلوم الحال ودادن رشوه ی لفظی به ایشان نبوده است ، شیوه ای که در "افغان رساله " نیز پیشه ی شما بود؟ میبینید که هر آدمی چشم اسفند یار وپاشنه ی آشیلی دارد !

  - شما خیلی به انساندوستی تظاهر نموده و جنایات انجام شده در دوران حاکمیت ح.د.خ.ا را بروی این وآن میکشید ولی آیا گاهی شده که از کشتار های زمان لنین وستالین در شوروی، دردوران "انقلاب فرهنگی" در چین ودرزمان حاکمیت خمر های سرخ در کمبودیا ، در جایی چیزی نوشته وآنرا محکوم کرده باشید تا ما بپذیریم که جنابعالی یک روشنفکر اومانیست ومدافع حقیقت هستید نه یک عنصر ایدیالوژی زده که در لا بلای کتابها ودر سر زمین اوهام وخیالبافی ها زندگی میکند ونه در عالم واقع؟ من قتل داوود وخانواده ی اورا یک جنایت میدانم ولی از نظرمن  قتل تزار روس واعضای خانواده و کودکان او نیز یک جنایت ضد انسانی بوده است . شما اینرا قبول دارید؟ مطمین نیستم ، زیرا در یک صحبت حضوری که باشما داشتم به دو گونگی اندیشه وتناقض شدید در بینش شما پی بردم.

 - همین اکنون صدها تن ازکادرها و اعضای سابق حزب "همان حزب بقول شما مزدورروس وآدمکش" در افغانستان دوباره در سازمانهای مختلف متشکل شده وبه فعالیت علنی سیاسی پرداخته اند . آیا شما که بمثابه ی کاسه ی داغتر از آش برامد کرده اید،میتوانید بما روشن سازید که چگونه مردم افغانستان "قاتلان وغارتگران جان ومال وناموس" خودرا نمی شناسند و آنهارا به مراجع داخلی وخارجی معرفی نمیکنند؟ فکر میکنید مردم شعور ندارند یا صغیر اند وبه ولی فقیهی  مثل شما نیازمنداند؟ شاید تصور میکنید مردم افغانستان در انتظار روزی هستند که "جنگ خلق" به پیروزی رسیده وسپس شما داد مردم را از حریفان سابق خود بستانید؟

- آیا شما حاضرید برای یک آزمون هم که شده بداخل کشور تشریف برده ومیزان شناسایی، نفوذ ومحبوبیت خود وهمان "مزدوران روس" را در میان مردم ارزیابی ومقایسه کنید ؟ آیا حاضرید با من یکجا بروید؟

- در باره ی تعبیر "ماهواره های شوروی وچین" از جانب من ، خیلی حساسیت نشان داده ولی به تجاهل پناه برده اید مثلی که گویا مردم افغانستان حافظه وشعور خودرا از دست داده باشند .حالا اگر حاضر نیستید منبع توزیع درسنامه هاو کتابچه های سرخ "مقدس" و مصارف چریک آموزی هارا افشانمایید، بروید از همان مردم کشور که اینهمه سنگ آنهارا به سینه مکوبید بپرسید وببینید که چی میگویند وچی میشنوید؟

 شما نوشته اید که ازمن شناخت محدود دارید . بدنیست برای اطلاع مزید شما برسانم که من خوشبختانه نه عضو کمیته ی مرکزی بوده ام ، نه مامور عالیرتبه ی دولت، نه عضو خاد، نه افسر اردو، نه پلیس ونه هم منشی کمیته ی ولایتی یا ناحیوی که در بگیر وببند وعملیاتهای جنگی سهمی داشته یا دستم به جان ومال وناموس کسی دراز شده باشد . من بحیث یک فرد مستقل اندیش، بیرون از هرگونه فراکسیون بازی و رهبر پرستی زیسته و دریوزه گر درگاه هیچ رهبری نبوده وبحیث کادر فرهنگی ایفای وظیفه کرده ام . این حقیقت را میتوانید از یک درجن رهبران آنروزی که هنوز در قید حبات اند بپرسید. امروز نیز در هیچکدام از دسته بندیهای سیاسی عضویت نداشته  ونسبت به گذشته ی حزب  دید نقادانه ی خودم رادارم. واما مو قعیت شما در آنسوی خط جنگ چگونه بود؟ شما که قرارمعلوم قوماندان یاسر گروپ جنگی گروه خود بوده اید آیا دست تان شخصاٌ به خون کسی رنگین نشده است ؟ یا اینکه برای پخش حلوا به دشمنان خود تفنگ برداشته بودید؟

   شما با تبختر وافاده فروشی تمام شرح داده اید که چی فجایعی را بچشم سر دیده وشاهد چی منظره هاو لحظه های دردناکی بوده اید. آیا فکر میکنید که ما از سنگ ساخته شده ویا همه در بالشهای پر قو بخواب رفته بودیم؟ مانیزدر اینسوی جنگ شاهد شنیع ترین اعمال و لرزاننده ترین جنایات ضد بشری بوده ایم  بگذارید از میان صدها مورد به ذکر مختصر چند نمونه بسنده کنم.من شاهد فرود آمدن باران راکتهای کور بر سر خانواده های بیگناه مردم کابل بوده ام .من شاهد بوده ام که چگونه سه سال تمام راکتهای چینایی وامریکایی همرزمان مجاهد شما بر سر صدها خانواده فرود آمده وخانه ها و جاده ها وچهارراهی ها از خون وپارچه های بدن انسانها پوشیده شده است .من بچشم سر بدنهای پارچه شده ی چهار کودک همسایه ی دیوار به دیوارخود را در لحظه ای بعداز اصابت راکت دیده ام . من بچشم سر دیده ام که چگونه کله ی مادری در حالی که کودک دوساله اش را در آغوش داشت ومصروف جاروب کردن خانه ی خود بود از تن جدا شده وبه صحن حویلی ما پرتاب گردید. من تکه های مغز وجمجه ی کودکان را دیده ام که به دیوار ها چسپیده بود. من ویدیوی صحنه ی پوست کندن وچشم کشیدن انسانهای زنده بوسیله ی جانوران همرزم شما را تما شا کرده ام.من جریان کش کردن جوان بیگناهی را باموتر به فاصله ی بیست کیلومترکه بوسیله همان "مبارزان راه آزادی" صورت گرفت ، اززبان مادر داغدیده اش شنیده ام. من حکایت فروبردن برچه در سینه ی کودک شیر خواره را به جرم "بچه ی لنین" بودن بوسیله ی "مقاومتگران"مورد توصیف وتایید شما، اززبان شاهدان عینی شنیده ام . من تکه پارچه شدن دکانداران ، جوالی ها ، رهگذران ومسافران در انفجارات تروریستی در نقاط مختلف شهر کابل ومیدان هوایی را که بوسیله ی "چریکهای شهری" هم اندیش شما ارتکاب یافته بود شاهد بوده ام  . از این بیشتر هم میخواهید؟ این جنا یاتی که بصورت نمونه به آن اشاره نمودم نه در دوره ی جنگهای تنظیمی بر سر قدرت بلکه درست در سالهای رخ داده است که شما با گروه خویش در هماهنگی با جهادیون" فی سبیل الله" برای "آزدی وطن" با "مزدوران روس" درجنگ بوده وغرش راکتهای چینایی وامریکایی بسوی شهر کابل را با شعار های انقلابی(ببخشید،نعره ی الله اکبر) بدرقه میکردید.

 اگر ازمن میشنوید آقای مشرف، بروید از شانس خود شکر گزار باشید که شرایط بگونه ای پیش نیامد که گروه "مقدس" شما به خمر های سرخ افغانستان تبدیل میشد . واقعاٌ شانس آوردید . بدا به بخت ناسازگار حزب دموکراتیک خلق افغانستان . اضافه عرضی نیست وشمارا میگذارم که با پندار ها و عقده گشایی های آنچنانی  ونثار لعن ونفرین به حریفان سیاسی دیروزی خویش خوش باشید !

 


بالا
 
بازگشت