ملتی كه رغبت به آرامش ندارد

نجییب الله: ضیا رحمان

من هم بسان بسیاری از هموطنانم، فریاد تاریخ سرزمینم را که از زبان و قلم مورخین بیرون آمده خوانده و شنیده ام. اما بار ها تاكیدم بر آن بوده كه، واقعیت ها را باید گفت و مرتب هم تکرار کرد تا مردم حقایق را بدانند، چون تاریخ معاصر ما از بر خورد تحلیلی  منطقی با گذشته خود عاجز و دچار مشكل فقدان تجربه پذیری از گذشته است. تاریخ ما تنها گذشته ها را قسمی که خواسته شده بازگو کرده است . ولی وظیفه تاريخ تنها بازگويي رويداد هاي زمان گذشته نيست. تاريخ رشته‌ای علمي براي بازكاوی گذشته از راه بررسی و تحليل شواهد معمولاً ناقص، گاه گسسته، و گاه مشكوك است.

  اما تاريخ افغانستان  در دوره‌های  گوناگون به عنوان ابزاری برای توجيه، تحريف، و نشاندن دروغ به جای راست به كار گرفته شده است. قدرت‌های سياسی، تاريخ را به عنوان ابزاری برای توجيه حقانيت اعمال خود  و گسترش دامنه و عمق آن با تكيه بر سناريوهای فرمايشی به كار گرفته‌اند.

 نشر و آموزش چنین تاريخ های ساخته و پرداخته‌ی دستگاه‌های حاکم ملتها را ده‌ ها سال از شناخت واقعيت‌های اقتصادی، اجتماعي، و سياسي و دستيابي به حقوقِ پذيرفته‌ شده ء آنها بازداشته است. بسياری از ما و نسل‌های اخير شاهد بازگويي كاملاً واژگونه‌ی رویدادهايی بوده‌ايم كه در پيش چشمان ما روی داده است و شگفت آن كه مردم و كشور ما در هیچ مقطعی ازتاریخ افغانستان از آفت‌ها و پی ‌آمدهای جعل سازی  واقعيت‌های تاريخي ايمن نبوده و نيستند. و به همین دلیل واقعیت ها تحریف شده  و پروسه تاریخ عمدا" مطابق میل محافل حاكم  نگرش یافته از آدم های معمولی ابر مردان تاریخ , باباها, نیکه ها و انا هاساخته اند . چون در فضا و محیط سیاسی  و اجتماعی  كه برتری جویی وتبعیض یكی از ویژگی های  سیاست رسمی دولت ها را تشكیل بدهد ، طعبا مورخین نمیتوانند اوضاع سیاسی، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی كشور را واقعبینانه و غیر جانبدارانه تحریر نمایند. بنابر این اكثر تاریخ نگاران ما نسبت به نگارش واقعیات   متوجه توصیف و ترسیم  عمل كرد های  حكومت های وقت و خصوصا خاندان سلطنتی بوده اند.

افغانستان، كشوری كه ازسال 1747 تاحال در بطن خود نطفه های بحران ها و فجایع مكرر را به زایش و رویش گرفته و به قلمرو ظلم و وحشت شهرت یافته است، چون حاكمیت اصلی در این كشور همیشه به دست نیرو های مرموز و نامریی كه به حمایهء مستقیم و غیر مستقیم بیگانگان به قدرت رسیده اند، بوده است وتصور مردم هم چنان بوده است ، که  نظام های سیاسی و اجتماعی اصلاح و حتی تغییر ناپذیراست و درزیر چترآن اجبارا" باید زیست. مردم تغییرات را در حاكمیت خارج از قدرت خود دانسته ازمناسبات بنیانی آن هیچگاه آگاهی نداشته اند. در طول260 سال تاریخ افغانستان تغییرات در نظام و حكومت ها چنین بوده  كه اگر یک غلام جبار ازصحنهء سیاسی خارج شده جبار دیگری اجبارا" جای او را با حمایه ء بیگانگان گرفته است.  و تغییر در نهاد جباریت واستبداد هیچگاه متصور نبوده است. به همین اساس مردم نه نقشی دربه تخت نشاندن حاكمان كشور داشته اند ، و نه هم كار مثبتی در اعتلای حاكمیت آنها می توانستند انجام دهند. حاكمیت های سیاسی خارج از زاویهء همكاری مردم بوده  ازیك قبیله بر خواسته و با قدرت نظامی و سیاسی خود را بر ملیت های دیگر تحمیل نموده و تمام مناسبات وتعاملات سیاسی و اجتماعی  كشور متاثر از خواص و خاصیت خاص همان قبیله بوده است . به همین اساس باعث هزاران رخداد های تلخ و مصیبت های سنگین در كشور گردیده  است.

افغانستان کشوریست که  ویژگی های خاص خود را برای انتخاب حاكم دارد.  حتی همین اكنون  مردم بر اساس همین ویژه گی ها  ناگزیر و جبرا" به سوی حاکمیت  گرایش پیدا نموده  و از وی اطاعت  و بعیت كنند. نخستین ویژه گی که برما تحمیل شده چنین است که حاکم کشور  باید" جنوبزاده" ای فرمان بردار  با سنت های بدوی  و قبیله ای باشد و اطرافیان او نیز دارای  چنین خصلت  باشند.  مستبد تر و وابسته تر از حاكم پیشین بودن  ویژگی دوم است ، نه منتخب و برگزیده شدهء ملت. به همین دلیل تمام تاریخ افغانستان ، تاریخ كشتار است و شورش ومملو ازحوادث. در هر لحظ ای كسی شوریده  و كسی را اسیر كرده و كسی را كور و كسی را كشته است. حتی اگر مدعی داخلی و خارجی هم نبوده فرزندان و یا خویشاوندان  حاكمان علیه یكدیگر در حال توطیه و كشمكش بوده اند. برای اثبات این مطلب نکات چندی از تاریخ افغانستان ذکر میگردد:

بعد از احمد شاه  درانی ، پسرش تیمور به امارت رسید. بعد از وی فرزندش  زمانشاه امیر افغانستان شد.

شاه محمــود برادرخود  شاه زمان را دستگیر و او را کور نموده خود بر چوکی سلطنت تکیه زد ؛

لیکن طولی نکشید که برادر دیگر محمود،  شجاع الملک با دسایس خارجی علیه برادر قیام نمود و بر وی غلبه یافت و با فرارشاه محمود ، وی به نام  شاه شجاع در امارات افغانستان مستقر گردید. شاه محمود  توانست  پس از سالها درگیری حکومت را از دست برادرش خارج کند  و به امارت دست یابد. شجاع الملک به هند گریخت و  سالها با در یافت مقرری در هند سر انجام به کمک ارتش انگلیس به کابل حمله ور گردید و حکومت را از دست دوست محمد خان  - که بعد از مرگ شاه محمود امیر شده بود - گرفت . دوست محمد خان  به ترکستان فراری شد.  بعد از شکست انگلیس در افغانستان و قتل شاه شجاع ، انگلیسها دو باره  با دوست محمد خان کنار آمده  او را بر مسند امارت نشاندند.

بعد از مرگ دوست محمد خان پسرش شیرعلی جانشین وی گردید، که برادرانش  محمد اعظم و محمد افضل  مخالفت کردند . قبل از ورود شیر علی به  کابل، کابل را تصرف نمودند  . ولی در جنگ با شیر علی شکست خوردند و محمد افضل به اسارت برادر  در آمد، اما طولی نکشید که عبدالرحمن  پسر محمد افضل به معیت کاکایش محمد اعظم خان کابل را فتح کرد و پدر را از زندان "برادر" آزاد کرد.

عبدالرحمن خان تاریکترین صفحات را در تاریخ کشور  به یادگار گذاشت. تمام کانون های مقاومت ملی علیه انگلیس ها را درهم کوبیده از کله های مردم شمال منار هاآفرید. بعداز مرگ او پسرش حبیب الله  جانشین پدر شد و همانند پدر زیر چترحمایت انگلیس 18 سال استبداد کرد.او در1918 به طرز مرموز به قتل رسید و پسرش امان الله خان به قدرت رسید. بعد از امان الله خان ، امیر حبیب الله 9 ماه سلطنت کرد.انگلیس ها  محمد نادر را با سه برادرش از راه  هند به کمک پشتونهای آنطرف سرحد وارد افغانستان کردند.محمد نادر پس از جلوس به تخت سلطنت امیر حبیب الله را طی نامه ای که به قرآن شریف نگاشته شده بود به کابل خواست و به دار آویخت. نادر شاه  به ضرب گلولهء عبدالخالق از پای در آمد و پسرش محمد ظاهر جانشین او شد.

با این نگاه مختصر دیده میشود که همیشه نفوذ پول بر مصالح مملکت غلبه داشته است. تمام زندگی سیاسی  حاکمان   افغانستان در اردو کشی های جنگی خلاصه میشود که هیچ دست آورد مهمی جز تباهی و کشتار در قبال نداشته است. به تاریخ افغانستان بندرت میتوان  دهه ای را با آرامش نسبی یافت که مردم در آن مشغول یک زندگی  نسبتا" ملایم اقتصادی و اجتماعی داشته باشند. در فرهنگ گذشته افغانستان هیچگاه این فکر تسلط نیافته است که اقتصاد شگوفایی ایجاد شود تا هزینه  های اداره مملکت از آبادانی آن تحصیل گردد؛ بلکه فکر غالب این بوده که از طریق غارت تامین شود، نه از طریق حل مسایل اقتصادی مملکت.  مملکتداری نیاز به تجربه و دانش وسیع با افراد کاردان و طرز تفکر ویژه ای دارد. ولی حاکمان افغانستان  همیشه بافرهنگ قبیله وی خواسته های خودرا بر یافته های جدید بار کرده  با فشار قدرت نظامی را بر مردم اعمال کرده اند.

انسان هائي كه هنوز قبيله اي مي انديشندهرگاه به قدرت دست یافته اند جز تخريب و تهديد و تداوم بخشيدن به قدرت قبيلگي كه امنيت كاذب خود را تنها در آن محيط تك صدائي لمس ميكنند ،هيچ نقش ديگري  برای دگر گونی جامعه نداشته اند و اگر گاهی بنابر ضرورت دست به نهاد سازي بزنند، يا امیرعبدالرحمن، دوست محمد و شاه شجاع هارا به کرسی ميرسانند و يا امیر عمر هارا ، که متاسفانه این قبیل کس ها ، بهترين ابزار در دست مستبدين جهان حتي در قرن بيست و يكم ميباشند. 

در افغانستان اغلب اتفاق افتاده كه مردم براي رهائي از استبداد سنتي قبیله ای  دست به مبارزه زده اند، اما نهايتا بجاي آزادی ازیوغ یک حکومت مستبد دست نشانده رهایی یافته ، گرفتار نظام دیگری  با شرايطي بمراتب وحشيانه تر از نظام قبلي شده اند .حکومت ها در افغانستان  هميشه از بحرانهاي شديد  در کشور متولد شده با خون آمده و با خون رفته اند. زيرا درزندگی برادران بزرگ (!)  عدم تحول ، صلابت و خشونت از همه چیز بیشتر آشکار بوده و با تفكر قبيله گرایی  درمسند حاکمیت و امور سياسيي كشيده شده اند.  بدون آنكه آموزش و اطلاع درستي از اداره امور جامعه داشته باشند و در نتيجه جز به ريشه كن كردن همه چيز در همه جا  نه انديشده اند.

  عروج گروه عشره ای  طالبان  از جنوب منحیث پیروان برادران نادری با اعمال ددمنشانه ، تلخترین وقایع را در تاریخ کشورما رقم زده است. این گروه از زمان پیدایش تا کنون در تمام امور خود از راهنمایی و اوامر افسران پاکستانی  بر خوردار بوده است ، ولی در زمینة  سفاکی و سلاخی ، حاجت به  راهنمایی نداشته اند زیرا این خصلت را از نیاکان خویش به میراث برده اند تا با ایجاد رعب و وحشت بتوانند مملکت را به صورت بدوی  و قبیله ای اداره کنند.   این قوم با خصلت های عشیره بوده  و همیشه به اتکای اسلحه زندگی کرده اند وهیچگاه رغبت به آرامش و زندگی صلح آمیز نداشته اند. در هر زمان با هر گروه  و یا حکومت باید در جنگ باشند.  غارت و کشتار و خرابی  و انهدام از تعلیمات شان میباشد.   

مردم افغانستان  همواره برای رهائی خود و برای آزادی و حکومت قانون در این سرزمین به خاک وخون کشیده ، قیام کرده اند ، تا آزادی هوای زیستن همگان باشد ، تا تمام ملیت های ساکن کشور در صلح و آرامشی برادر وار در کنار هم زندگی کنند ، تا خوشبختی همگان فصل مشترک زیستن باشد! این طغیان علیه هیچ ملیتی نبوده است ، این خواست مردم از برتری جویان قبیله گرا بوده  است که مدام توسط حاکمیت  خویش اندیشه و ذهن مسمومی را در جامعه تزریق کرده و نژاد پرستی علیه ملیت ها را بیک امر عادی تبدیل کرده اند. تا زمانیکه چنین پالیسیهای غلط  وعظمت طلبانه ، سیاست رسمی دولتمردان کشورماباشد، نمیتوان از وحدت  واخوت مردمان ساکن کشور سخن گفت. این ملت با قوم گرائی افراطی همیش  باعث  تنش، کشمکش، جنگ و عقب ماندگی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی  جامعه ما شده است. اگر مساله قومی  از راه های درست صورت میپذیرفت میتوانست هم به بهبود سازماندهی وهم به اداره کشور یاری رساند و به بهتر شدن زندگی مردم محروم کشور کمک کند و هم باعث استحکام و اعتلای دموکراسی و عدالت اجتماعی در جامعه ما گردد.

عزت وسربلندی هر ملت بدست خودش است .هیچ ملتی خوشیختی خود را از بیگانه نباید انتظار داشته باشد.همه ملتهای فرهمند جهان روزی همت کرده اند تا خود را به دروازه های خوشبختی برسانند. اگر دیگر ملتها توانستند ، مطمئا ملت ماهم می تواند. سد اساسی مقابل پیشرفت میهن ما همیش همین جنگهای فرمایشی بیگانگان با استخدام همین ملت بوده است .این سد تنها بدست همین ملت  می تواند از میان برداشته شود.اگر این مهم بدست بیگانه انجام بگیرد ، تمام ملیت های ساکن کشور باز هم  باید در آینده بهای گزافی به بیگانگان بپردازد.

 

 


بالا
 
بازگشت