نجيب الله عظيمي 

المان

 

                                                  قسمت دوم

 

چگونه گي تفاهم نظر در حزب دموكراتيك خلق افغانستان در دوران هاي.......... و پيشنهاد رهنمودي براي شاخه هاي پراگنده يي فعلي آن كه منحيث گروه ها، احزاب و سازمان هاي جداگانه در داخل و خارج كشور جديدآ عرض اندام نموده اند.

 

در نتیجه جر و بحث ها و تحلیل و تجزیه های شرایط نظامی و سیاسی آنروز های افغانستان و منطقه صریحآ و آشکارا  به این نتیجه رسیدیم، که:  ضرورت گسیل قوا به افغانستان نمی رفته است.

به خاطری آنکه اصل تدریجی(پله به پله یا گام به گام) بررسی را در مطالعه خود مراعت نموده باشیم، باید، که حوادث تاریخی آنروز ها و انتقال قدرت به جناح پرچم را به پنج مرحله یی دیگر تقسيم نمایم.

۱ ـ سالهاي حكمراويي رهبران كلاسيك حزب كمونيست در شوروي و موقف آنها در قبال افغانستان.

٢ـ جلوس گرباچُف و تشبه قضيه افغانستان منحيث "زخم خونين" و طرح عودت قوا از افغانستان.

٣ـ  تدوير پلينم هژده ام در ۱۹۸۶ در کابل و ختم رهبری ببرک کارمل در حزب و دولت.

٤ـ انتخاب داكتر نجيب الله به حيث چهره يي جديد سیاسی و آوردن تغیرات در سیاست حزب و دولت.

٥ـ حزب دموكراتيك خلق افغانستان بعد از عودت قوا، دوران دفاع مستقلانه، گرفتن قدرت توسط یلتسن و فرو پاشی سریع اتحاد شوروی، ناکامی پلان ملل متحد در افغانستان و انتقال قدرت در ۱۹۹۲ به مجاهدین.

امروز ديگر براي هيچ كسي پنهان نبوده و نمي باشد، كه  بعد از تجزیهء امپراطوری سدوزایی ها در افغانستان در اواخر قرن هجده و اوایل قرن نزدهم و آغاز خانه جنگی ها در کشور سیاست در افغانستان دیگر نه به خواست و نفع مردم افغانستان، بلکه مطابق به میل و دسایس کشور های بزرگ استعماری رقم خورده میروند.

آن سیاست در دوران معاصر با فراز و نشیبهای آن الی اواخر قرن بیست و آغاز قرن بیست ویکم در افغانستان و منطقه دوام پیدا می نماید.

شوروی و امریکا بعد از جنگ دوم جهانی زمانیکه منحیث فاتحان جدید جهانی سر بلند نموده و قیضه نظم جدید جهانی را بدست میگیرند، جنگ گرم میان آنها جای خود را به جنگ سرد می سپارد و مخالفتهای آیدیولوژیکی و سیاسی آندو قدرتهای جدیدآ ظهور نموده را در نکات مختلف جهان چندین بار مقابل همدیگر قرار میدهد.

ميان حوادث سالهای ۱۹۷۹در افغانستان(به نفع شوروی) و نیم دهه قبل در ۲۰۰۱ در افغانستان (به نفع امریکا) مشابهت هاي فراوان تاريخي را می توان مشاهده نمود.

امروز دیگر برای همه هویدا میباشد، که روسها به خاطری قدرت را از حفيظ الله امين به زوري سري نيزه یی شان گرفته و به پيش پاي ببرك كارمل میگذارند، که حوادث نظامی و سیاسی در کشور خلاف میل آنها جریان پیدا می نماید.

روسها با اين اقدام برق آسای شان، که اولتر از همه به نقص آنها بود به کمک ببرك كارمل شتافته و با دستگیری او را با حزب اش منحیث تکیه گاه جدید آیدیولوژیکی شان در آسیا به اصطلاح مقابل عملي انجام شده يي نظامي و سياسي قرار میدهند.

غرض مقایسه باید تذکر داد، که ۱۹۷۹ سالهای بود، که قدرت دولتی در دست دیکتاتوری، چون حفیظ الله امین قرار داشت و خلاف میل(استراتیژیک و تاکتیکی) روسها عمل نموده میرفت و بعدآ سالهای ۱۹۹۶ سالهای بودند، که قدرت دولتی بدست گروه یی از تروریستان حرفوی، چون طالبان و القاعده قرار گرفته بود، که در تفاهم با القاعده توانستند حمله یی تروریستی را به قلمرو امریکا سازمان داده و براه به اندازند.

زمانیکه حوزه یی به خصوص و منافع ویژه یی امریکا معرض ضربه از جانب فوندامنتالیت های اسلامی قرار میگیرد، سازمان دهی چنین حمله یی باعث هجوم نيرو هاي ايتلاف بين المللي در راس ایالات متحده یی امریکا در۲۰۰۱ به كابل گردیده و آنها قدرت دولتي را از طالبان گرفته و به پيش پاي آقاي كرزي می گذارند.

امروز برای آنانيكه با سياست های منطقه جهان آشنايي لازم را دارند  معلوم و هويدا ميباشد، كه آقاي كرزي در سال ٢٠٠١ مقابل عملي انجام شده يی نیز از جانب امریکایی ها قرار داده میشود واينرا نيز بايد همانطور درك نمود، كه اگر آقاي كرزي پشنهاد فوق را نمي پذيرفت، جاي شكي نيست، كه فردي ديگري پيدا ميگرديد، كه با كمال "بي ميلي" حاضر به انجام چنين يك وظيفه يي "خطير دولتي" ميگرديد.

طوريكه امروز براي بسياريها روشن و هويدا میباشد، با در اختيار قرار گرفتن قدرت دولتي در آن روز ها بدست رهبري جناح "پرچم" تغيرات لازم در وضعيت عمومي حزب وارد گرديده و باز نگري لازم در بخشهاي مُختلف سياست داخلي و خارجی آن روي دست گرفته میشود.

يوري كوزنتس با آنهم عدم تفاهم را مابين دو فراكسيون در آنروز ها چنان جمع بندي نموده و می نویسد، كه:"متاسفانه خداوند به انقلابيون افغاني آن چنان نيرويي را اعطا نه نموده بود كه به وحدت واقعي سوق يابند. در ضمن اين مسله حتي در كارمل هم زماني كه او رهبري كشور  را در دست گرفت، وجود داشت؛ هرچند او در مسكو سوگند ياد مي كرد كه چنين نيست، و او از تصفيه هاي حزبي منزجر است."

محترم عظیمی در اثری خود "اردو و سیاست" در باره وحدت حزب چنان می نویسد، که: " ببرک کارمل در یک منجنیق دیگری، به جز از جنگ هم گرفتار مانده بود و آن تنش روز افزون بین جناح های سابقهء حزب بود. وحدت حزبی می بایست صورت میگرفت، اتحاد شوروی آنرا از ببرک کارمل میخواست و اعضای پاک نهاد و اصولی حزب، توقع داشتند که این امر هرچه زود تر عملی گردد............... پرچمی ها و خلقی ها هر دو تشنهء گرفتن انتقام از همدیگر بودند. بالاخره ببرک کارمل توانست در ماه جون ۱۹۸۰ سیزده نفر اعضای بلند پایهء دوران امین را محاکمه و اعدام نماید و سروری را به حیث سفیر در مغولستان بفرستتد. در همان ماه ها یکصد نفر فعالین خلقی زندانی و یا خلع قدرت گردیدند. این امر باز هم برعوامل نفاق و شقاق افزود."

تفاهم موقتآ(تحمیلی) سياسي در ايام اداره يي حكومت ببرك كارمل در دوران اداره یی رهبران کلاسیک شوروی (بریژینیف، آندروپف، چرنینکو) بدون کدام کم و کاستی و پرابلم به خصوص تا تدوير پلينوم هژدهم (ایام رهبری گرباچف) در سال ۱۹۸۶ دوام می نماید.

تفاهم موقتآ(خموشانه) آنروز ها را می توان چنین جمع بندی نمود، که:  ابراز نارضایتی دیگر نه بشکل روشن و برحالای آن، بلکه بسیار محتاطانه و خموشانه، میان افراد با اعتماد در جناح های مختلف دوام می نماید مثلآ؛ تفکیک یکدیگر از روی ارتباطات سابق و شناختهای گروه یی قبلی و جناحی، قومی، و لسانی و غیره.

محترم عظیمی در صفحه ۳۲۲ اثری خود "اردو و سیاست" در باره یی چگونگی وحدت در  حزب در دوره یی ببرک کارمل  چنان می نویسد، که:"هیچ گاهی در امر وحدت حزبی موفق نشد. در حالیکه به آن تظاهر میکرد.... هوا خواهان خود را ترجیح میداد و آنها را پیروان "مکتب سیاسی" خویش یاد می کرد."

عمر دولتداری ببرک کارمل نیز با جلوس گرباچف به قدرت حزبی ـ دولتی کوتاه گردیده و بعد از آنکه گرباچف براریکه یی قدرت تکیه می زند، سوال عودت قوا را نیز جدآ مطرح نموده و خروج بلافاصله یی آنها را تقاضا می نمایند.

زمانیکه سوال خروج کار شناسان و قوای نظامی آن کشور شكل واقعيت را به خود میگیرند، صف آرايي هاي گوناگون(مثبت و منفي) نیز در حزب شكل پيچيده يي را به خود اختیار می نمایند.

 

تدویر پلنوم هژدهم در ۱۹۸۶ در کابل را باید منحیث آغاز دوران حکومتداری داکتر نجیب الله و ختم دوران ببرک کارمل در حزب و دولت در افغانستان تشخیص داده و دانست.

محترم عظیمی دوران داکتر نجیب الله را چنان تعریف می نماید، که:"دوکتور نجیب الله در زمان دشوار به قدرت رسید. جنگ خانماسوز بیداد می کرد، اردو هنوز هم ضعیف بود، وحدت حزبی خدشه دار بود، قحطی و قیمتی بیداد می کرد زمزمهء خروج نیرو های شوروی بر سر زبانها بود."

روسها با در پیش گرفتن پروژه یی "باز سازی و بازنگری" شان از داکتر نجیب الله می خواهند، که او نیز کوهی از وظایف پیچیده یی(نظامی و سیاسی) را در حزب و دولت در پیش گرفته و آنها را در کشور پیاده نماید، بدون آنکه تآملی دقیقی در اوضاع پیچیده یی نظامی و سیاسی آنروز های افغانستان نموده باشند و سنتهای تحکیم یافته یی فیودالی در حزب و دولت را در این کشور عقب مانده مد نظر گرفته باشند.

دوستان "انترناسیونالیت" داکتر نجیب الله مانند دوران ببرک کارمل باز هم  بدون آنکه به ضرورتها و نیاز های جانب افغانی اندیشیده باشند، مساعی شانرا به خرچ میدهند، که شعار های "بازسازی" شانرا شامل حال افغانستان نیز نموده و  اولتر از همه باز نگری "بدون پلان" شانرا در قضیه یی پیچیده یی، چون افغانستان نیز در معرض امتحان قرار بدهند.

این سخنان بدان معنی نمی باشد، که نارضایتی از سیاست روسها در قبال قضایای افغانستان تبارز داده شود، بلکه حرف بالای آن میباشد، که چرا پیرامون انجام و اجرای چنان یک "پروژه یی بزرگ" در در سطح داخلی . بین الملل یعنی، عودت قوا و انتقال قدرت به "مجاهدین" دقت و تآمل دقیق را نه نمودند؟

سوال اساسی هم در همین میباشد، که روسها با کدام عقل خواستند، که ابتدا تغیرات وسیع را در هسته یی رهبری یک حزبیکه نه، تنها در آنروز ها، بلکه هیچگاهی با همدیگر جوشش واقعی نه خوردند آورده و بعدآ از همه اعضای آن بلا استثنا به خواهند، که خود را شامل پروژه یی نهایت حساس سیاسی، یعنی"بازسازی" و " باز نگری" در همه عرصه ها نمایند؟

در اثری دخالتهای همان مشاوران و کار شناسان حزب کمونیست بود، که دولت داکتر نجیب الله نیز نه می تواند کشتی قبلآ ضربه دیده یی حزب و دولت خود را بعد از تکیه به قدرت، از توفانهای بعدی و تصفیه های حزبی و دولتی نجات بدهد.

بعد از تکیه داکتر نجیب الله به رهبری حزب و دولت ماشین کهنه و فرسوده یی (فرکسیونها و فرکسیون بازان) مجددآ به حرکت افتاده و حزب و دولت او را باری دیگر زیری فشاری دورران (چهارم) تصفیه های حزبی و دولتی قرار میدهند.

داکتر نجیب الله بعد از انتقال قدرت به دستش، گرچه تلاشهای را در جهت(تفاهم و هماهنگی) در حزب و دولت روی دست میگیرد ، ولي موجودیت تضاد های پت و پنهان و بعدآ برحال نظامی و سیاسی میان اعضای آن با عث تضعیف اعتبار قدرت حزب و دولت در کشور گردیده میرود.

رهبران جناحهای مختلف آن حزب نیز با اجرا و انجام اعمال گوناگون(نظامی و سیاسی) شان، کشور را چندین بار به حالت اضطرار نظامی و سیاسی می کشانند.

محترم عظیمی مشخصات آنروز ها جمع بندی نموده و چنین می نویسد، که حزب دیگر به دو جناح(طرفداران پلنوم هژدهم و مخالفان پلنوم هژدهم) تقسیم میگردد، در پهلوی آنکه جناح "خلق" در اداره یی امور دولت شرکت مستقیم داشتند.

تغیرات سریع در داخل حزب و دولت در داخل کشور و سرعت در فرو پاشی شوروی در خارج از کشور به عوض آنکه "تفاهم و هماهنگی" را در داخل حزب بهبود بخشده و تقویه نماید، باعث جدایی هرچه بیشتری اعضای آن در سطوح مختلف آن حزب گردیده می رود.

با گذشت هر روز صداقت و صمیمیت جای خود را به کار شکنی داده و از خود گذری رفیقانه جای خود را به عدم تمایل به اجرای وظایف و فیصله های مهم نظامی و سیاسی و با سپری شدن هر روز فاصله ها میان اعضای آن حزب در آنروز ها هنوز متشکل از(دو جناح) بیشتر و زیاد تر گردیده میروند.

تعقیب سیاست باز سازی "بدون دور نمای سیاسی" در شوروی اثرات منفی خود را در افغانستان نیز به جا میگذارد، يعني آنكه اگر در دوران اپوزيسيون و بعدآ در دوره یی حاكميت صرف دو جناح نسبتآ بزُرگ سياسي با همديگر وحدت نموده و كار و مبارزه يي سياسي شانرا به پيش می بُردند، در اواخر حاکمیت (داکتر نجیب الله) چنان حالت دیگر نیز وجود نداشت.

قرار داد ژینو که شامل منع همزمان کمکهای تسلیحاتی برای جانبین در گیر در جنگ و عودت کامل قوا از کشور و انتقال قدرت به شورای بیطرف بود همه جانبه از جانب کشور های تضمین کننده عملی و تطبیق نه می گردند.

با وجودی که قوای نظامی شوروی به شکل کامل از افغانستان خارج گردانیده می شوند، ولی کمکهای نظامی و تسلیحاتی به مجاهدین از جانب کشور های غربی و عربی دوام می نماید و پلان انتقال قدرت به شورای بیطرف با براه افتادن کودتای داخلی بر هم زده میشود و قدرت به طوری عاجل به مجاهدین انتقال داده می شود.  

عقد قرار داد ژینو و پروسه عودت قوا از کشور و بعدآ خروج کامل آنها را از افغانستان و انتقال قدرت در ۱۹۹۲ به مجاهدین را باید امروز یک پروژه یی ناکام "بین المللی" در منطقه دانست.

پراگنده گي فعلي سیاسی در داخل و خارج كشور ميان نيرو هاي ملي و مترقي به هراس ها و دلهره گي آنهاي كه شناخت نسبي از اوضاع نظامي و سياسي افغانستان داشته و دارند، مهر اثبات خود را مي گذارد، زیرا با سقوط دادن حزب وطن خلای بزرگ سیاسی در کشور به میان آمد.

فعاليت جداگانه یی امروز شاخه هاي جدا شده از بدنه حزب آنروز به طوری پراگنده در داخل و خارج كشور نشان دهنده يي آن ميباشد، كه نتايج كار و فعاليت در جهت(تفاهم و هماهنگی) در دوران حاکمیت حزبی و دولتی داکتر نجیب الله نیز کافی و قناعت بخش نبوده است.

روشنفكران امروز با وجودیكه خود را نيز مترقي نامیده و مي گويند، ولی نمي توان دیگر آنها را زيري يك بيرق جمع نمود، امروز اصلآ(تفاهم و هماهنگی) ميان نيرو هاي روشنفكر، مترقي و عدالت پسند کشور وجود ندارند.

آنهايكه امروز خود و احزاب شانرا مترقي و وطنپرست مي شمارند، تعدا شان به اضافه از نود رسيده اند، اين پراگنده و دوری از همدیگر به هيچ وجه نماينده گي از رُشد سالم و تفاهم نورمال سياسي ميان نيرو هاي ملي و مترقي در يك كشوری عقب مانده مانند افغانستان نه نموده و نمي نمايد؟

از حوادث تلخ گذشته در حزب و دولت ایام حکمروایی جناح های مختلف آن(خلق و پرچم) می توان چنین نتیجه گیری کرد، که رفتار يا عملكرد ناهمگون بسیاری از اعضاي همان حزب نتايج (مثبت و منفي) خود را با جوانب خيلي ها وخيم و تباه كُننده يي آن، چه در ابتدا(دوران حکمروایی حفیظ الله امین) و چه در اواخر(حاکمیت داکتر نجیب الله) در حوادث بعدي كشور به نمايش گذاشتند.

گرچه تحقيقات نسبی و نا تکمیل تاکنون در آن باره به عمل آمده و يا هنوز هم جريان دارند، ولي طوري كامل همه چيز هنوز در آن باره گفته نشده و تحرير نه گرديده است. به هر صورت در آن باره بايد فراوان تحرير نمود و نوشت تا به همه حقايق دست يافت.

 

٦ـ عدم تفاهم نظر و تعقيب سياست نا منسجم بعد از تسليمي قدرت به مُخالفين در ١٩٩٢

١ـ هيات رهبري در آنروز ها ديگر به كُلي پراگنده و متشكل از چندين جناح، بعد از تسليمي قدرت به مُخالفين آيديولوژيكي، نظامي و سياسي شان در سال ١٩٩٢ بدون آنكه كدام اعلاميه يي رسمي را راجع به قطع فعاليت سياسي خويش اعلام نموده باشند و يا آنكه انحلال رسمي خويش را منحيث يك حزب منسجم سياسي ابلاغ نموده باشند، اعضاي خود را در يك حالت بي سرنوشتي کامل رها می نمایند.(حزبيكه اضافه از يكدهه بر اريكه يي قدرت دولتی تکیه داشت و كشور  را رهبري نموده بود.)

٢ـ هيات رهبري آن حزب(متشكل از دو جناح) با وارخطايي و بدون كوردينه به خفا رفته، تمام دوران مجاهدين و بعدآ حاکمیت مثلثي (سازمان استخباراتي پاكستان، طالبان و القاعده) را الی سال ٢٠٠١ بالاي كابل با خاموشی کامل تحمُل می نماید.

۳ ـ هيات رهبري ساقط شده از قدرت در آن روز ها دیگر (اضافه از دو جناح) نمی توانند به موقع و زمان از كشوري سپوت گر(حمايه و پشتيبان انترناسيوناليت) قبلي شان تقاضاي انساني را نمايند، كه در صورت ترك اجباري اعضاي حزب از وطن، به اعضاي پراگنده يي آن حد اقل كُمكهاي ابتدايي و انساني شان را نمايند. زيرا در اثري خطاي آنها بود "درینجا هدف از روسها میباشد" كه پاي افغانها به چنين يك جنگ تباه کننده كشانيده شده بود.

در اثری پلانهای دور نماي استراتيژيك آنها بود، که افغان مقابل افغان قرار داده شد و هيت رهبري حزب(ملي ـ دموكراتيك) آن کشور اضافه از يكدهه مورد استفاده یی برنامه هاي آيديولوژيكي، نظامي، سياسي و استراتیژیک آنها قرار گرفت.

گرچه ديري از در به دري و تباهي افغانها نه گذشته بود، كه تباهي به سراغ ساكننان خودي آن كشوري پُر هيبت نیز رسیده و آن "دژی به اصطلاح تسخير ناپذير" در يك مدت زمان كوتاه يي تاریخی طوری بي صاحب ميگردد، كه بدست مافياي جنايت كار مسلح اداره و رهبري مي گردید.

روسيه ديگر آن كشوري "بزُرگ شورا ها"  نبود، كه به تواند ديگر دست همرزمان بي بديل سابق، ولي عجالتآ رها شده بدست سرنوشت و سر گردان شانرا گرفته و آنها را همدردي و دلجويي نمايند. ديگر گوشي شنواي در آن سرزمين سر به فلك كشيده وجود نداشت، كه فرياد قشري وسيع از افغانهاي تعليم يافته، سر خورده، پريشان و پراگنده يي سياسي را به شنود.

شرايط در آنروز ها طوری گردیده بود، كه هر آنكه بايد خود با مشكلات دست و پنجه نرم نموده و براي بقا و زنده گي حداقل خویش تپ و تلاش خود را نمايند.(چه روز های تحقیر کننده و توهین آمیزی نبود، که روشنفکران پاک نهاد افغان سپری نه نموده و نه گذشتاند.)

شاید نزد بسیاری ها سوال خلق گردد، که روسیه دیگر در آن سالها خود در حالت سقوط قرار داشت و آنها به هیچ وجه نمی توانستند از افغانها حمایه و دفاع نمایند. در حالیکه چنان هم نه بود، ترکیب و ساختار قدیم در روسیه بعد از سقوط آن کشور سالهای فراوان دیگر هنوز حکمفرما بود و اکثرآ کادر های سابق همان حزب بودند، که در مقامات کلیدی دولت جدید در روسیه تکیه داشتند، که کشور را زیری نام و عنوان دیگر اداره و رهبری می نمودند، به هر صورت هرچه بود گذشت.

در داخل و خارج کشور بسياري از اعضاي (پاك، صادق و وفادار به آرمانهاي توده هاي وسيع از زحمتكشان) الي سقوط طالبان بدست نيرو هاي ايتلاف بين المللي و ايجاد يك حكومت نسبتآ مركزي در كابل در يك حالت انتظار به سر بُرده و نمي دانستند، كه چه نمايند؟ اينرا ناگفته نبايد گذاشت، كه آن طور هم نه بوده، كه هيچ فردي نمي دانسته، كه چه نموده و از كُجا شروع نمايد؟

هستند هنوز عده يي  محدودي از رهبران همان جنبش سابق، كه به پاس خدمات صادقانه یی دوران اپوزيسيون شان هنوز از احترام كافي در ميان صفوف برخوردار بوده و از همان لحاظ بوده، كه بسياري از اعضای همان حزب نه خواستند، با زنده بودن آنها و بدون مشوره با آنها دست به كدام اقدام خلاف عنعنه هاي مروج جامعه يي سُنتي ماقبل فيودالي شان به زنند.

(در حاليكه پيروي از چنين شيوه هاي كاري، نماينده گي از حاكميت سُنتهاي فيودالي و ماقبل فيودالي در يك جُنبش سياسي نموده و هيچگونه وجه مشترك با اساسات يك حزب جديد و مترقي نداشته و ندارد. ولي با تأسف فراوان، كه در افغانستان چنين بوده و حتا روشنفكران آن هنوز هم پابند چنان عادات مزخرف فيودالي بوده و از آن پیروی مي نمايند. )

در مراسم وداعيه يي محمود بريالي، كه يكتعداد وسيع از هيات رهبري اعضاي سابق حزب دموكراتيك خلق افغانستان حضور بهم رسانيده بودند، سليمان لايق براي حاضران خطاب نموده و چنان گفت، كه: "ما ديگر پير و ذهير شده ايم، من شخصآ ديگر توان كار سياسي را نداشته، اين مطلب را در سفري خود، كه چندي قبل در شمال كشور داشتم، نيز براي بسیاری رُفقا و دوستان بیان داشتم، اكنون براي شما نيز اعلان ميدارم، كه شما خود مي توانيد كار و فعاليت سياسي تانرا آزادانه آغاز نموده و مستقلانه به پيش ببريد،  در همين لحظه محترم وكيل وزير خارجه دوران رياست جمهوري داكتر نجيب الله به تاييد سخنان او با آواز بلند مي گويد، كه اگر شما چنين مطلب را در ورقي به نويسيد، من اولين نفري خواهم بود، كه در پاهين آن امضاي خود را نمايم. لایق به سخنان خويش ادامه داده و مي گويد، كه زمانيكه ما شروع نموديم نيز جوان بوديم، در آنروز ها توان آن را داشتيم، كه كار هاي بزُرگ سياسي را نمايم، چنانچه كه نموديم، شما جوانان نيز مي توانيد، بيرق عدالت خواهي تانرا بلند نموده و به اهتزاز در آوريد، ما به عقب شما روان خواهيم گرديد."

گرچه در گذشته ها نيز من چنين صحبت هاي را با عده يي از رهبران سابق همان حزب نيز داشتم و آنها نيز در صحبت هاي شان چنان حرفها را گفته و چنين تمايل ها را تبارُز داده بودند، كه من در آنروز ها آن حرفها را آنقدر جدي تلقي نه نموده و با آن توجه نه نموده بودم.

اگر اكنون صحبت هاي يكي از رهبران دیگری همان حزب را بالاي آن اضافه نمايم، بايد كه به وضاحت كامل به گويم، كه با آنهمه عقب ماني هاي اجتماعي در افغانستان، در نزدي بسیاری از رهبران ديروز آن حزب چنين قضاوت ها و برداشت هاي پوسيده يي فيودالي آنقدر هم اهميت نداشته و طوريكه از سخنان محترم لايق معلوم ميگرديد، كه صراحت كامل سياسي در آنها وجود داشت، اينكه تا چه حدود در آن سخنان صداقت سياسي وجود داشتند، دیگر مشكل مي باشد، كه در آن باره قضاوت دقيق را نمود؟

ولی به هر صورت با در نظر داشت سخنان بالايي اكنون وظايف روشنفكران كشور مي باشد، كه خود را از قيد چنين سُنن و عنعنات پوسيده يي فيودالي و ماقبل فيودالي رهانيده و مستقلآ دست به كاري مشترك سياسي  زده و خود را از اين حالت پراگنده گي سياسي رهانيده و نجات به دهند.

 

ختم:

مآخذ: افغانستان ٢٥ سال پيش، در چنين روز هايي....... گفتگوي خبرنگار روزنامه ستاره سرخ، چاپ مسكو، با يوري كوزنتس، مشاور سياسي در كميته مركزي حزب دموكراتيك خلق افغانستان از ١٩٧٩ الي ١٩٨٧ سايت انترنيتي كار.

ـ سايت كار آين لاين بخش بين المللي

ـ اردو و سیاست، نبی عظیمی، صفحات ۲۷۲ ـ ۲۷۴ـ ۳۲۲

 

شهر ليونين مورخ ٢٠٠٧ر۵ ر۱۱

 


بخش  قبلی


بالا
 
بازگشت