میرهاشم هاشمی                                                                                                                      

نیویارک

 

تشکیل جمعیت وطن

و

جان نثاریهای احمدعلی کهزاد بدربار آل یحیی

 

مدتی باینطرف درسایت وزین آریایی یک مناقشه را با شخصی بنام فریارکهزاد که دانسته میشود پسراحمدعلی کهزاد است، چندنفردوام میدهند.

فریارکهزاد دریکی از دفاعیه کذایی خود، چنددانشمندرا که عقده های تاریخی ازخدمات ناجوانمردانۀ احمدعلی کهزاد، بدربارهای آل یحیی خاصتاً محمدنعیم و محمدظاهرشاه داشتند، آنهارا بنام چوکره ها(لغت خاص دیره دونیها) میباشد خطاب نمود.

پیش ازهمه عرض میدارم اینکه نامم میرهاشم هاشمی درنیویارک بسرمیبرم واصلاً ازشهر زیبای مزارشریف میباشم. من حاضرم مستقیماً بافریارکهزاد سخن بگویم وبرایش درس آنرا خواهم دادکه بگویم تو فرزند کسی هستی که بارها تورا پدرت بدربار نعیم شاه و ظاهرشاه می بردو میگفت والاحضرتا ویا اعلیحضرتا اینک غلام بچۀ تان چانس خارج میخواهد وشخص خودش درمقابل آن ظالمان بزانو نشسته وخاکبوسی میکرد.

فریارکهزاد، این نگارنده همان شخصی میباشم که مقاله ام را محترمه نسرین گروس درکتاب تألیفی خود درج و چاپ کرده است، واین را بخاطری برایت گفتم که بدانی که من کیستم و هوشدارکه نام چوکره را برمن نگذاری.

آقای فریارکهزاد تو باید بدانی که احمدعلی کهزاد که اصلاً شیعه و از قزلباشهای ترکمن است و او شیعه بودن خودرا بجوی و ترکمن بودن خویشرا به نیم ارزن و دانش و علمیت خودرا برایگان به دربار سرداران خونخوار آل یحیی فروخت وشجرۀ مامردم مظلوم وستمدیده را بخاطر خوش خدمتی وچندپول خراب ساخت ونسل ونسب آن فامیل ظالم، خونخوار ودزد و رهزن را به آریایی رسانید. بدا بحال شما و بدا بحال کسی که درمقابل پول، مذهب، نسب وقوم خودرا میفروشد. وبدا بحال آنکه بطرفداری از قوم فروش (( بنیاد فرهنگی کهزاد)) را اساس بی اساس نام میگذارد. بنیاد چی و کار چی شرم آور و جای خجالتی است و باید (( بنیاد قوم فروش)) و یا ((بنیاد تاریخ بخواب)) مسمی میشد.

تو آقای فریارکهزاد چه حق داری که عقاید ونظریات مردم را دربارۀ پدرت به زشتی جواب بدهی، وقتیکه پدرت سرنوشت چندملت مظلوم را بدست یک یا دو ظالم می سپارد و به آمران بناحق نسب نو می تراشد تو برآنها انتقاد شدید میکنی، وقتیکه احمدعلی کهزاد بمردم خیانت میکند، ماچرا حق نداشته باشیم موضوع را فاش نسازیم .این را میگویند سر زوری و بی منطقی. و چرا کهزاد به اصطلاح فریارکهزاد ((کهزاد بزرگ)) نگذاشت که سردار نعیم همان سلیمانیه را به نسب اصلی خودش که درست بود انتخاب نماید. پدر تو آقای فریارکهزاد گفت یا سردار افخم و والاحضرت راه آریانا را بخود بپذیر، زیراکه انتقاد برسرت کمتر می آید، ومن این مفکوره انجام میدهم، که درآنصورت شما سرفراز خواهیدبود وآریایی بودن فامیل جلیل تانرا ثابت خواهم ساخت.

ازهمین جاست که احمدعلی کهزاد در جلال آباد در عالم مریضی خواب می بیندکه ((غرغشت کرشاسب)) است وتو فرزند بی خبر از دنیا آنرا یک موضوع اساطیری نوشته میکنی که با این منطق پوچ ازیکطرف بنام پدرت ((بنیاد فرهنگی)) خیالی جورمیکنی وازطرف دیگر قبر پدر را خود میکنی که تاریخ نوشتۀ اورا میگویی ((یک موضوع اساطیری)) است.

درنوشتۀ فریارکهزاد که بزیر عنوان (( چوکره ها ....)) بعداز چرندیات و جانبداری از پدرش که اورا ((کهزاد بزرگ)) گویا اینکه بزرگی بمعنی خادم بودن و چوکره گی بدربار و خواب بینی ها باشد یاد مینماید. ونویسندگان محترم را سخت تهدید میکند. درآن صفحه بجایی رسیدم که فریارکهزاد مینویسد که احمدعلی کهزاد باعلی احمدنعیمی بمقامات بلندرفته وعریضۀ زندانیانرا دادند. درحالیکه درهمانوقت علی احمدنعیمی محبوس بود وازین نوشته نتایج ذیل بدست می آید:  

·         علی احمد نعیمی از بندی خانه می برآید و با احمدعلی کهزاد، عریضۀ خلاصی زندانیان را بدربار صدراعظم میبرد.(1

2) یافریارکهزاد یا احمدعلی کهزاد دروغ میگوید. زیرا درآنوقت علی احمدنعیمی درمحبس بپای خود زولانه دارد وحق برآمدن از بندی خانه را ندارد.

3) ازاینکه فریارکهزاد موضوع را از پدرش شنیده است و طوریکه درمادۀ دوم آمد درآنصورت یافریارکهزاد دروغ میگوید ویا پدرش طبق معمول که درخواب بوده وتاریخ اساطیری اش را درخواب بفرزندش تدریس نموده وموضوع تاریخی را حل نموده است.

چون سروکار این نگارنده با وکلای پارلمان مخصوصاً سیدمحمددهقان بدخشی بود، ازآنرو به مسایل وفعالیت های سیاسی آنوقت دخیل وازمسایل خودرا آگاه میساختم واینست چندکلمه دربارۀ ((جمعیت وطن)):

شادروان میرغلام محمدغبار، مؤرخ آزاده، باغیرت وحق نویس درکتاب خود بنام ((افغانستان درمسیر تاریخ)) به صفحۀ 249 مینویسد: حزب وطن و مؤسسین آن، میرغلام محمدغبار، سرورخان جویا، میرمحمدصدیق فرهنگ، فتح محمدخان میرزاد، نورالحق هیرمند، براتعلی تاج و عبدالحی عزیز. وهیئت عامل عبارت بودنداز: میرغلام محمدغبار، میرمحمدصدیق فرهنگ، براتعلی تاج، عبدالحی عزیز، محمداکبرپامیر، علی احمدنعیمی، حاجی عبدالخالق خان، عبدالعلیم خان عاطفی، میرعلی احمد شامل، علی محمدخان خروش.

نامی از احمدعلی کهزاد درفعالیت های حزب جمعیت وطن بجز ازیک بارکه آنهم مطلبی درآن نهفته بوده گرفته نشده است وگفتندکه او عریضه ای را بدربار برده است. و دلیل آن هم طرفداری از وطن وجرئت داشتن نمی باشد، زیرا وی قبلاً درخدمت دربار و اجیر درباربود وازطرف دیگر شاه محمودخان وشاه اورا مؤظف ساخته بودند که هرآنچه که درمیان آن حزب پدید می آید باخبر ساخته شوند وباری آوازه شده بود که عریضه را به پیش شاه ازترس پیش نکرده است، همچنان در مجالس نیز اشتراک نمی ورزیده.  

واینک حقیقت حزب وطن:

درشانزدهم جدی(1329هجری شمسی) حزب وطن درشهرکابل تشکیل شد وچون قانون احزاب وجودنداشت، طبق تعامل آنوقت درخواست تشکیل حزب ها ومرامنامه ها کتباً به نزدشاه تقدیم میشد. وهمانطور هم شد ونامی از احمدعلی کهزاد درآن وجود ندارد. همچنان درنوشتۀ مرحوم استاد غبار بزرگ و دانشمند وسیاستمدار عالیمقام استاد آصف آهنگ(منشی مؤقتی جمعیت وطن) نامی ازقدیر تره کی گرفته نشده است. و ازاینکه درآنوقت علی احمدنعیمی زندانی بود، طوریکه گفته شد که فریارکهزاد پدرش را دروغگو ثابت کرده است. میگویندکه: ((مهربانیهای بسیار کمتر از آزار نیست)) و باز گفته اند: ((مدح بما یشبه ذم)).

درینجا تاریخچۀ مختصر جمعیت وطن را بصورت پارافریز از اخبار ((پیام)) شماره پانزده سال دوم 23 حمل 1369 هجری شمسی می آورم که ازطرف سه شخصیت مهم اعضای جمعیت وطن بنامهای داکترفاروق اعتمادی، محمدآصف آهنگ منشی حزب مذکور وعبدالعلیم عاطفی طور دفاعیه تحریر یافته، تاریخ تحریر 19 جوزای سال 1369 هجری شمسی درسه نشریه و نیز در جریدۀ ((امید)) به نشر رسیده است.

جمعیت وطن توسط مؤرخ بزرگ استاد میرغلام محمدغبار، میرمحمدصدیق فرهنگ، سرور جویا، میرفتح محمدفرقه مشر، براتعلی تاج، عبدالحی عزیز و نورالحق هیرمند، تأسیس گردید که اصلاً استاد غباربزرگ در رأس آن قرار داشت. عریضه به منظور تشکیل جمعیت به حضور شاه توسط احمدعلی کهزاد ویکنفر دیگر فرستاده شد که ظاهراً یکی از اعضای جمعیت وطن بود و بودن اورا درجمعیت وطن شاه شخصاً لازم میدید ولی کهزاد هرگز کدام فرمان و تائید شاه را نتوانست بیاورد.

دریکی از نوشته های استاد بزرگوار آصف آهنگ درهمان شمارۀ مذکورچنین میخوانیم که مینویسد: ((به اثرفعالیت جمعیت ما و روشنفکران و جوانان کشور و قبولی شاه محمودخان صدراعظم از اصول دموکراسی متدرجاً مردم به بعضی ازحقوق خویش نایل گردیدند.

اولین مؤسسه و اداره ای که به صورت انتخابی درآمد، بلدیۀ ملی بود که جمعیت وطن درآن چهار عضو داشت که با رأی مستقیم سری و آزاد از جانب شهریان انتخاب گردیده بود که عبارت بودنداز: میرمحمدصدیق فرهنگ، سرور جویا، براتعلی تاج و محمدحسین نهضت. (ص 88 و 98).

درآنوقت وکلای انتخاب شدۀ بلدیه کارهای خوبی را انجام دادند و از آنست که در دورۀ هفتم شورای ملی، جمعیت وطن هفت کرسی را بدست آورد. از جمله میرغلام محمدغبار، سیدمحمود دهقان بدخشی، محمدکبیرغوربندی، محمدانور بره کی، نورعلم مظلوم میدانی، عبدالاول قریشی وسخی امین بودند.

فعالیت های جمعیت وطن وسعت داشت ودرهرجا وهردستگاه فعالیت های بسیارخوب به وقوع می پیوست، خصوصاً در اتحادیۀ محصلین کارهای مثمری صورت یافت که چندنفر از آنها بنامهای محمدیونس سرخابی، میرعلی احمد شامل، محمدعظیم طاهری وغیره شهرت زیاد داشتند.

مطابق اجازۀ قانون مطبوعات یک جریده را جمعیت وطن بنام ((وطن)) تأسیس نمود ولی به اثر خودخواهی های درباریان خصوصاً سردار محمدنعیم آن جریدۀ ملی مصادره شد واتحادیۀ محصلین منحل گردید. وکلای دورۀ هفت که شهرت آفاق یافته بودند، حکومت ازآن در وهم افتاد، بناءً حکومت وکلای دورۀ هشتم را مطابق میل دربار وفرمایش اشخاص ذی صلاح انتخاب  وبلی گویان زیاد را در آن جای داد.

بتاریخ سی ویکم حمل سال 1331 هجری شمسی درشهرکابل به این کار ساختگی حکومت، اعضای جمعیت وطن روشنفکران واهالی شهرکابل مظاهره کردند. وازآنست که یکتعداد اعضای برجستۀ جمعیت وطن زندانی گردیدند، ازجمله میرغلام محمدغبار، سرور جویا، میرفتح محمدفرقه مشر، میرمحمدصدیق فرهنگ، براتعلی تاج، دادمحمدخان کرنیل، عبدالعلیم عاطفی، داکتر ابوبکر، داکترفاروق اعتمادی، داکتر قیوم رسول، عبدالحی عزیز، علی احمدنعیمی، علی محمد خروش ، سلطان جان، نورعلم مظلوم بودند که بدبختانه دونفر ازاین مبارزین ملی بنامهای سرور جویا و داد محمدخان کرنیل در محبس جهنمی وفات یافتند.

بدورۀ صدارت محمد داود اعضای جمعیت وطن تحت فشار آمدند و بازهم به اثر تلاش زیاد دو نفر از اعضاء بنامهای حاجی عبدالخالق خان و نادرشاه هارونی در بلدیه راه یافتند اما دیری نگذشته بود که به اثر توطئه ها ونظرهای سوء و خائنانۀ سردار محمدنعیم یک تعداد از اعضای جمعیت وطن باز زندانی شدندکه آن دو نفر فوق(عبدالخالق خان ونادرشاه هارونی) و میرعلی احمدشامل، غلام حیدر پنجشیری ومحمدآصف آهنگ بودند. واین حبس مدت زیادی را دربر گرفت و تاسال رویکار آمدن داکترمحمدیوسف دوام کرد.

آقای فریار کهزاد باخبر باشی که نام استاد آصف آهنگ را در جملۀ زندانیان متذکر شدم که خودت برضد آن بزرگمرد و مبارز عالیقدر باذکر کلمات پوچ و عاری از اخلاق مطبوعاتی گستاخی کرده ای و او برادر محمدیونس مبارز مشهور است که روسها وی را شهید ساختند و پدرشان همان میرزا مهدی جان چنداولی است که محمدنادرشاه ولی نعمت پدرتان به خاطر دشمنی اش با انگلیس ها بدار آویخت. برای تو چی کسی حق داده که بریک مبارز ملی که اعضای دیگر خانوادۀ شان در راه مبارزه به دفاع وطن جان های عزیز خودرا از دست داده اند، حمله کنی وآن شهدای راه آزادی و استاد آصف آهنگ برمردم ما حق ها دارند.

این استاد محمدآصف آهنگ یا مرد غیرت و شهامت که از تبار مبارزان میباشد به اثر محبوبیت ونامداری بدورۀ دوازدهم شوری منحیث وکیل منتخب کابل در پارلمان کامیاب گردید که با وی از جمعیت وطن دو همرزم دیگرش یعنی میرمحمد صدیق فرهنگ و عبدالرسول قریشی نیز در انتخابات کامیاب و عضو پارلمان گردیدند.

بعداز تحریر کلمات بالا از تاریخچۀ حزب وطن که نام آقای احمدعلی کهزاد را نیز آوردیم، آقای فریارکهزاد در حقیقت به پدر خود تهمت بسته که باوی علی احمد نعیمی بمقامات رفته، و هنوز هم الحمدالله فرزند او زنده است که درزندان محمد داود کالایش را می برد و مرحوم نعیمی مانند دیگر زندانیان چهارسال محبوس بود. بناءً احمدعلی کهزاد اصلاً شاه محمود خان را ندیده است و خدا کند که این دلیل را باز هم بخواب ندیده باشد.

گرچه احمدعلی کهزاد را در گفته های بالا گفتند که وی درجمعیت وطن عضویت داشت که صورت و دلیل عضویت آنرا آوردیم، اما یک تعداد اعضای آن جمعیت که هنوز هم حیات دارند میفرمایند که کهزاد در هیچ یک از جلسه های جمعیت وطن اشتراک نکرده و حتی یک پول در ماهوارۀ جمعیت وطن نپرداخته است. اعضای اصلی جمعیت وطن ماهواره پول جمع میکردند و به فامیل های زندانیان کمک میکردند و دلیل زندانی شدن پنج عضو جمعیت وطن فقط کمکهای آنها به فامیلهای زندانیان بود و بس.

بیاد می آید که کسی از منشی مؤقتی جمعیت وطن جناب استاد آصف آهنگ پرسید که کسی بود که عریضه را در نزد شاه تعقیب نماید، فرمود که کی می توانست آنرا دنبال کند و او امر نداده بود، فقط مردم فکر کردند که چون او جواب نداده بود بناءً سکوت را علامۀ رضاء تعبیر کردند و وی علاوه نمود که قدیر تره کی و گویا اعتمادی در جمعیت وطن عضویت نداشتند.

بنابران درین جا باز عرض میدارم که اگر این گفته را فریارکهزاد از احمدعلی کهزاد شنیده باشد شاید وی در وقت مریضی در جلال آباد آنرا بخواب دیده باشد.

خداوند فریارکهزاد را صحت دماغی عطا فرماید.

 

 


بالا
 
بازگشت