شادروان استاد احــمد عــلی کـهـزاد

 فـرستنده: بنیاد فـرهـنگی کـهـزاد

قتل شاه شجاع

 

 یکی از صحنه های بسیار دراماتیک تاریخ افغانستان موضوع قتل شاه شجاع (شجاع الملک) سدوزائی پسر تیمور شاه پسر احمد شاه است. شجاع یکی از شهزادگان سدوزائی  است که دو دفعه یکی بین سال های (1219 – 1225) و بار دیگر بین سال های (1255 – 1258) به سلطنت رسیده. وی دفعه اول بجای شاه محمود سدوزائی و دفعه دوم به جای امیر دوست محمد خان بارکزائی - محمدزائی جلوس کرد.

شاه شجاع چون مدتی در نیم قارۀ هند در (لودهیانه) و (لاهور) تقریباُ در حال فرار و انزوا میزیست، برای احراز تخت و تاج از دست رفته خود به انگلیس ها متمایل و همکار شد. وی بالاخره به کمک قوای نظامی و سیاسی انگلیس ها کابل و بالاحصار را اشغال کرد و در نظر ملت افغانستان به تدریج از مقام و موقعیت پائین افتاد و حتی کار بجائی رسید که  از فرط همکاری با عناصر بیگانه وی را در تصنیف های ملی به لقب (لات کلان) یاد میکردند و بر کارهای او که خلاف شئون ملی بود، سخت انتقاد میکردند.

شبهه ئی نیست که علت دخالت انگلیس ها در طی سال های 1838 و 1842 ( 1255 – 1258 هجری) در امور داخلی افغانستان تشویشی بود که انگلیس ها از رهگذر حفظ خاک هندوستان احساس میکردند. نقشه های روسیه تزاری و ناپلیئون و همکاری های ایران با یکی و دیگری به زمانی که انگلیس ها به هند وارد شده و در توسعه نفوذ خود صرف مساعی داشتند، آنها را بر آن داشت تا مترصد اوضاع مخصوصاُ از طرف غرب بوده و جزئیات امور در افغانستان سدوزائی را به دقت تعقیب کنند. این بود که بعد از مطالعه زیاد و ارسال ایلچی ها وغیره به لباس مسافر و تاجر و ملا از وجود شاه شجاع سدوزائی پادشاه سابق افغانستان استفاده کرده در حالیکه امیر دوست محمد خان بر تخت سلطنت جلوس داشت، پادشاه سدوزائی (شاه بی تخت و تاج) مذکور را گرفته و با قوای زیاد از راه قندهار و غزنی بکابل آمدند (اول جمادی الثانی 1255). از این تاریخ به بعد شاه شجاع پادشاه شد و بار دوم در بالاحصار کابل بر تحت نشست. ولی شاهی بود که در مقابل نظر او در چونی شیرپور در حدود 17 هزار قوای انگلیس ها و ملیشیه های هندی تمرکز داشتند و مکناتن بحیث نماینده مختار انگلیسی تمام کار ها را در دست خود گرفته بود.

باری مجاهدین و ملییون افغانی آرام ننشسته در مقابل شاه شجاع و انگلیس به انواع مختلف به مقابله پرداختند تا اینکه در اوائل نوامبر 1841 قیام ملی در کابل شروع شد و در مقابل شاه شجاع، شاه دست نشانده فرنگی ها، سردار محمد زمان خان را از طرف خود به شاهی برداشتند. در ظرف چند ماه سال 1841 دو شاه یکی (شجاع) و دیگری (زمان خان) در کابل یکی در مقابل دیگر قرار داشتند. بهر حال در مقابل انزجار ملت به تدریج سران انگلیس، برنس – مکناتن کشته شدند و انگلیس ها کابل را تخلیه کردند و سلسله جنگ هائی میان ملییون و جنرال سیل انگلیس که خود را در جلال آباد محکم کرده بود، شروع شد.  در ین جنگ ها هم شاه شجاع سهمی نگرفته و از بالاحصار جریان اوضاع را تماشا میکرد تا اینکه روح مبارزه ملی او را مجبور ساخت که به کمک قوای ملی براید و از بالاحصار به جلال آباد برود. بنابرین دسته های سپاه خود را تحت سرپرستی پسرش (فتح جنگ) از شهر خارج ساخت که در ده خدایداد خیمه زدند و خودش بقیه سپاه خود را در سیاه سنگ امر توقف داد.

سران و سرداران ملی راجع به قتل شاه شجاع بین خود حرف ها و صحبت هائی داشتند. نواب محمد زمانخان بیشتر در این میان به این موضوع علاقه داشت و بالاخره پسر او شجاع الدوله داوطلب انجام اینکار شد. میگویند سردار محمد عثمانخان پسر نواب صمد خان هم با وی در ین قصد همکار بود ولی حین اجراأت عملی خود داری کرد و حتی همدست خویش را از قتل شاه شجاع منع کرد. بهر حال روز بیست دوم صفر 1258 شاه شجاع در سیاه سنگ پسرش شهزاده شاپور را به قیادت سلطنت کابل تعین کرد و نصراله خان پسر نایب امین الله خان لوگری را به معاونت وی گماشت و شبانگاه روز مذکور درجپان یا (مخفه) نشسته و بدون اطلاع به بالاحصار برگشت تا صبح مجدداُ به سیاه سنگ برگشته و راه جلال آباد پیش گیرد. علت مراجعت شاه شجاع را در بالاحصار جمع آوری جواهرات سلطنتی میدانند و میگویند که شاه درشت ترین جواهرات مذکور را جمع کرده و صبح وقت در حالیکه هوا هنوز روشن نشده بود به (مخفه) نشسته و از راه دروازۀ شاه شهید برآمده بطرف سیاه سنگ براه افتاد.

شجاع الدوله از مراجعت شامگاهی شاه شجاع به بالاحصار اطلاع یافته و با یکی دو نفر همکاران خود شبکی سر راه شاه شجاع را بین شاه شهید و سیاه سنگ گرفتند تا اینکه موکب شاه رسید و از کمین بر وی فیر کردند. شاه شجاع در اثر این فیرها زخم برداشته و از مخفه برآمده میخواست خویش را کنار نهری مخفی کند. شجاع الدوله خویش را به مخفه رسانیده چون از شاه اثری ندید در تجسس افتاد تا اینکه کنار نهر مذکور شاه را زخمی مشاهده کرد. آنگاه به ضرب شمشیر کارش را تمام ساخته و تاج وی را از سرش گرفته و با همکاران خویش فرار کردند و شاه شجاع بتاریخ سوم ماه صفر 1258 هجری در جوار مرقد پدرش تیمورشاه در چهار باغ کابل مدفون شد. غلام محمد نام شاعر در باب قتل او پارچه منظومی دارد که مصرع آخر آن چنین است:

 

هاتفم گفت آه و ناله برار             شمع دولت به صبحدم گل شد

/9 میزان 1338/

 

 


بالا
 
بازگشت