شادروان استاد احــمد عــلی کـهـزاد

 فـرستنده: بنیاد فـرهـنگی کـهـزاد

در اطراف قضایای قـتل کـیوناری

وزیر مختار انگلیس در سپتامبر 1879 در بالاحصار

 

سر لوئی کیوناری که معمولاُ در زبان عوام کابل به (کمناری) خوبتر شهرت دارد، همان نمایندۀ اعزامی معروف انگلیس است که بعد از یک سلسله بهانه جوئی های سیاستمداران هند بریتانوی بر امیر شیر علی خان تهاجم آنها بار دوم بر افغانستان و فرار امیر شیر علی خان به صفحات شمال و وفات او در مزار شریف و پادشاه شدن پسرش امیر محمد یعقوب خان در یک موقع بسیار باریک و حساس وارد افغانستان شد. اولین تماس او با امیر محمد یعقوب خان همان ملاقات گندمک است که همگان از نتایج سؤ آن بنام معائدۀ منحوس گندمک اطلاع دارند. چون انگلیسها اعزام یک نمایندۀ خود را هم به کابل بر امیر قبولانیده بودند، کمناری به تاریخ 24 جولای سال 1879 م به معیت سه نفر صاحب منصب دیگر و یک دسته سربازان محافظ بسواری فیل وارد کابل شد و در بالاحصار در بالاخانه امیر محمد اعظم خان محل رهایش او معین گردید.

کمناری شش هفته و پنج روز در بالاحصار اقامت داشت تا اینکه بقتل رسید. قضایائی که منجر بقتل وزیر مختار انگلیس و همراهان او شده است در مأخذ داخلی و خارجی به انواع مختلف شرح یافته و آنچه علی العموم بیشتر شهرت یافته قضیۀ پلتن های هراتی است که تازه از هرات برگشته و همه سه ماهه معاش میخواستند.  چون ماهانه معاش بایشان داده میشد، ناراض شده برای مطالبه بقیه تنخواه بمقر وزیر مختار انگلیس رو آوردند.  چون از آنطرف فیر بعمل آمد کار به حمله منتج شد و در نتیجه کیوناری و همراهان او کشته شدند.   

البته شرح این قضیه هم تحویلات متنوع و مختلف دارد که شنوندگان عزیز[رایو] چه از زبان ریش سفیدان و چه در مأخذ وطنی و خارجی شنیده و خوانده اند. از یک مأخذ جدید که عبارت از یادداشتها و خاطرات سردار محمد عباس میباشد پاره ئی مطالب جدیدی بنظر میخورد که به اساس آن خفگی برخی از سپاهیان هزاره های جاغوری از داؤد شاه خان سپه سالار هم در قضایا بی دخالت نبوده. بر اساس نوشته های سردار محمد عباس خان، در سالهای اخیر سلطنت امیر شیر علی خان، سپه سالار داؤد شاه  خان پول مصارف سپاه را بیشتر خود گرفته و وقت بوقت دو سه صد نفر افراد سپاهی را به لباس خوب و ظاهر آراسته از نظر امیر میگذزانید و دل او را خوش میساخت تا اینکه سید نور محمد شاه که حیثیت صدراعظمی داشت قریب 25 لک روپیه بذمۀ داؤد شاه قلمداد نمود. سپس در یاداشت های سردار مذکور چنین آمده:

« در ین اثنأ داؤد شاه از پلتن هزارۀ جاغوری سه نفر مقید نمود. دو یوم بعد معلوم نشد آن سه نفر پلتن هزاره چه شدند. برادرها و عزیزهای آنها آمدند در نزد امیر شیرعلی خان عرض کردند که سه یوم میشود سه نفر پلتنی عزیزهای مایان را سپه سالار داؤد شاه مقید نموده. به سپه سالار عرض میکنیم جواب نمیدهد. بعد از ان امیر شیرعلی خان عثمان پیشخدمت را همراه آنها کرد که در نزد سپه سالار رفته احوال گرفته بیائید و این سه نفر را همراه ببرید یک آن بعد دو نفر زخمی پس آمدند و یکنفر نیامد. عثمان پیشخدمت آمده بخلاف بیان نمود که این سه نفر پلتنی همراه سپه سالار گفتار کردند یکنفر را قتل نمود و دو نفر را زخمی. بعد از آن امیر شیر علی خان فرمود حالا نماز شام است صبح بازرسی میشود. بعد از آن امیر شیر علی خان فرمود جراحان این دو نفر زخمی را معالجه نمایند. همان شب یک پلتن و یک رسالۀ جاغوری فرار نمودند. صبح اطلاع بامیر شیر علی خان رسید سوارها از برای دل آسا کردن آنها رفتند. بعضی آمد و اکثری بخانه های خود رفتند و بازپرس همان مقتول و دو نفر مجروح باقی ماند تا اینکه در ین بین ولیعهد فوت شد. آخرالامر مقدمه با فوج انگریز شد و امیر شیر علی خان معه عیال ها روانۀ ترکستان گردید و محمد یعقوب خان پسر امیر شیرعلی خان بعد از فوت امیر شیر علی خان ملقب بامیر محمد یعقوب خان گردید و در مابین امیر محمد یعقوب خان و کمناری صاحب وزیر مختار وارد بالاحصار شهر کابل در بالاحانۀ امیر محمد اعظم خان وارد گردیده سکونت پذیر شد. روزی نائب نور محمد خان پسر عطا محمد خان بخدمت امیر محمد یعقوب خان آمده عرض نمود که بذمۀ داؤد شاه در عهد قبله گاهی شما قریب 25 لک روپیه باقیات سرکار برآمده شده اگر میفرمائید که همراه سپه سالار صاحب حساب را قطع نمائیم. امیر محمد یعقوب خان فرمود از دست داؤد شاه بسیار بعذاب شده ام رفته حساب را فیصله نمائید. چنانچه نایب عبدالرجیم خان برادرزادۀ نائب نور محمد خان در دیوان خانۀ عبدالله جان مرحوم نزد داؤد شاه آمد سخن حساب را بلند نکرد. داؤد شاه فرمود تا پنج یوم مرا بی عزت مکن محمد یعقوب خان امیر پنج روزه میباشد و آنچه میخواستید بشما میدهم مصفیات چهار هزار روپیه دست داشتم نزد نایب عبدالرحیم برای مهر و ثبت دفتر میبردم و این سخن را در کفشکن شنیدم. بعد از چند یوم دو پلتن اردل از برای مواجب گرفتن در بالاحصار آمدند. کمیدان عبدالکریم خان همشیره زادۀ ارسلان خان غلزائی سابق وزیر دول خارجه در جای سپه سالار نشسته بود. یکماهه تنخواه میداد تا انکه فساد برپا شد. امیر محمد یعقوب خان اسپی داشت که نامش (حدید) بود زین کرد که خود بمدد کمناری صاحب برود در انوقت عبدالله خان پسر شهنواز خان پسر عمۀ محمد یعقوب خان و حبیب الله خان مستوفی و ملا شاه محمد وزیر دول خارج و دیگر سردارها بسیار بودند هر یک عرض نمودند که مایان رفته آتش را می نشانیم. هر یک از نزد امیر محمد یعقوب خان روانه شده بخانۀ کمناری صاحب وزیر مختار مسکن بود و مقدمه در آنجا بود رسید. همان پلتنی ها که چهار نفر برادران و عزیزان شان مقتول و مجروح نموده بود و ذکر آن کرده شد به همان دشمنی سپه سالار داؤد شاه را به برچه زدند و دیگر پلتنی ها خلاص نموده داؤد شاه را که خفیف مجروح شده بود به چارپائی انداحته نزد امیر محمد یعقوب خان آوردند. امیر محمد یعقوب خان میخواست خود برود ولی صوبه داری که در اردل امیر بود امیر محمد یعقوب خان را نگذاشت که برود عذر آورد که اگر شما رفتید کشته میشوید. بدین قسم آتش فتنه بلند شد و استاد فتنه و فساد داؤد شاه سپه سالار شد.» /11 میزان 1339/

 


بالا
 
بازگشت