نگارنده دکتوراندوس: م. نبی هیکل

نوامبر 2007

 

 

پاسخی به یک پرسش:

آیا حقوق زنان  حقوق بین المللی است؟

 

پرسش متذکره را آقای احمد شاه عبادی مطرح  کرده است.در مقاله محترم عبادی بادو مساله  بر میخوریم:

1)     سوال جهانی بودن حقوق زن، 2)  منابع تحدید کننده حقوق

 نویسنده نخست بر موضوع دومی بحث میکند و میپرسد:

اسلام یا فاندیمنتالیزم کدام یک مشکل اصلیست؟ چندسالیست که بسیاری از مدافعان حقوق زنان به بررسی مشکلها و پرابلمهای زنان پرداخته اند و جواب این سوال را به وجه درست داده اند. فورمولبندی فاندیمنتالیزم از سوی گرایشی طرح و نماینده گی میشود که با احکام دست و پاگیر و ضد حقوق بشری زن که در مذهب اسلام وجود دارند، مخالفتی ندارد،

گرایشی که خود محافظه کار، مذهبی و اسلامیست و گاهگاهی زیرِفشار وسیعی از مخالفت با احکام مذهبی در بین زنان به تکاپو افتاده، این جا و آن جا تکرار میکنند: که تقصیر سنگسار، لت و کوب و حجاب و بی حقوقی زنان به گردن اسلام نیست، مشکل از بُنیادگراییست. این فورمولبندی با تمسخر زنان تحت ستم و متعرض مواجه شده و میشود، واقعیت مسآله این است که امروز در کشورهای عقبمانده با دیدن ظرفیت به غایت ارتجاعی در سلب تمامی حقوق زنان و تبدیل آنان به برده گان بی ارزش یک موج جنبش وسیع اعتراض وجود دارد، موجی که میخواهد برعلیه وخامت مذهب و زنده گی زنان نقش مثبتی ایفا بکند که گرایش مخالف آن خواهان کنترول و مهار آن تنها به دلیل حفظ اسلام است. این که زنان، از جمله زنان کشورِما در کنار کدام گرایش می ایستند، به تقویت کدام علاقه مند اند؟ حتماً با گرایش واپسگرايانه وتحریف حقوق زنان در چهارچوب اسلام مخالفت میورزند. این معیار دوگانه و این دوگانه گی در تعریف حقوق زنان از کجا ناشی میشوند؟ آیا حقوق زنان حقوق بین المللیست؟ سالهاست که بخش رادیکال و پیشرو زنان از جهانشمول بودن حقوق زنان و مشروط نبودن این حقوق به محل تولد انسانها، به نژاد و رنگ و پوست شان، اعتقادها و عدم اعتقاد مذهبی آن ها و غیره دفاع میکنند، یعنی این که همواره اذعان داشته اند که خشونت فزیکی و یا روحی برعلیه زنان در تمام جهان، آن ها را رنج میدهد و باید به حیث اعمال ضدِانسانی ممنوع گردد، این که دختران «9» ساله را طبق قوانین و احکام شرعی به جبر وادار به ازدواج میکنند سؤاستفادهء جنسی از کودکان است. کودک آزاری آشکار است و هیچ کودکی به دلیل محل تولدش نباید مورد چنین تجاوز وحشتناکی قرار گیرد.

http://www.ariayemusic.com/dari4/zan/ebadi2.html   Retrieved on 03/11/2007 at13;10 London time.)) }

نویسنده در آغاز پاراگراف  سوال بین المللی بودن حقوق را پاسخ میدهد و بین لمللی بودن حقوق ابرازجانبداری مینماید.

پیش از اینکه به پاسخ بپردازم میخواهم بصورت کوتاه بر فیزیک و میتافیزیک مکث نمایم.  زیرا در گام اول ما به موضوع عمل فردی و درگام بعدی با موضوع احکام قرآنی روبرو میشویم.  در این مقاله نخست پیرامون جهان فیزیکی و میتافیزیک مکث میشود و سپس به موضوع عمل فردی تماس میگیریم.

 

1 ) فیزیک و میتافیزیک

با خیلی سادگی میتوان دو جهان فیزیکی و میتافیزیک را با اصول آنها از هم تفکیک کرد. حالا این سوال رامیتوان پرسید که به کدام یک از ین دو جهان اعتقاد داریم. آیا جهان مادی بدون جهان معنا میتواند وجود داشته باشد؟ حال این بحث فلسفی را در همینجا رها میکنیم واین سوال را مطرح مینماییم که آیا با انتخاب فیزیک و رد جهان میتافیزیک از جهان معنا دوری میتوان اختیار کرد؟ پاسخ روشن و صریح منفی است. خواست و آرزوی من و شما و هزاران تن در شرق و غرب ، آنچه منطق  حکم میکند و آنچه قلب شما بران گواهی میدهد به همین دلیل اهمیت کسب مینماید. آزادی بیان و عقیده بر چه اساسی استوار است؟ آیاآرامش، رفاه و آسایش تنها ذهنی یا تنها عینی اند؟

همه اینها میرساند که ارامش روحی  در بسا از موارد حق تقدم دارد بر ارامش روحی.ّ به تاثر دارو های ضد درد توجه کنید. وقتی شخصی میمیرد وجود فاقد روحش درد را احساس نمیکند. دکتور دندان در حالت بی حسی موضیعی دندان بیمار را  از بیره در میارد.

حال نورمهای جهان مادی را با نورمهای جهان معنا درنظر میگیریم. نورمهای جهان فیزیکی از نورمهای جهان میتافیزیک ناشی شده و تا سرحد برخورد value-fee در ساینس انکشاف نموده است. آمروز   post-positivismدر تقابل با آن استدلال مینماید. دانش امروزی میپذ یرد که ارزیابی  بصورت حتم از ارزشها عاری نمیتواند باشد، زیراهم نگارنده و پژوهشگر نورمهایی  و اعتقاداتی دارد و هم آنانی که رفتار آنان مورد مطالعه قرار داده میشوند.

این موضوع را به این لحاظ مطرح کردم که در کار انتخاب نورم های جهان فیزیکی بر جهان میتافیزیک یا برعکس آن با موضوع تقدم و تاخر این دو روبرو میشویم. بر همین منوال آنکه به تقدم نورمهای آسمانی باورمند است درست همانند آن دیگری که به برتری انسان معتقد است همواره موفق نمیگردد تا آنچه را که "باید باشد" حکم میناید در عمل پیاده نماید. حقوق زنان در جهان غرب مثال خوبی میتواند در زمینه باشد.همین اکنون زنان در پستهای مشابهه نسبت به مردان کمتر حقوق دریافت میدارند، به نسبت حامله دار شدن مورد تبعیض قرار میگیرند، سهم آنان( موجودیت زنان) به تناسب مردان درحکومت به مراتب کمتر است.

باید در نظر داشت که قانون در امتداد برابری حقوق زن و مرد برای تامین عدالت همه مواردرا نمیتواند یکسان ارزیابی نماید و بدین گونه تساوی حقوق رادر موارد مشابهه باید رعایت نماید. در پروسه کار اقامه دعوی تا قضاوت و صدور حکم تغییراتی رونما میگردد که لیپسکی آن را به دو دست تقسی کرده است:

1)     یا اطلاعات و فاکتهای به اصطلاح مشتری (مدعی) متناسب ساخته میشوند و

2)     یابرعکس آن( راهی برای بیرون رفت در قانون یا طرزالعمل از راه تعبیر و تفسیر دریافت میگردد).

به عبارت ساده فرد خود یا یک مجمع خود بر میگزیند نورم آسمانی یا زمینی را بپذ یرد. در سطح مایکرو فرد  در واقعیت ازآزادی انتخاب برخوردار است.در سطح میسو( مجتمع های کوچکتربشری  و سازمانها) و میکرو( ملی) موضوع توافق مطرح بحش قرارمیگیرد. این چنین توافقات را میتوان در ساینس، پارادیگم ها و فرهنگها در یافت. بدین گونه نورمهای جهانی شکل میگیرند. در هر حالت نورم جهانی نیز میتواند در توافق یا در تضاد با نورم میتافیزیک قرار گیرد. حق زن بحیث موجود مساوی با مرد مفکوره ی خیلی عالی و قابل پسند برای اکثریت است.من نیز با آن موافق هستم.آیا موافق بودن من و  شما تاثیری بر اوضاع خواهد کرد؟ دفاع از حقوق مساوی یک بیان نورماتیف است و این به معنی آن است که با چنین بیان ما در مورد " باید باشد" سخن میگوییم .تا چه حدی چنین آرزومندی ریالستیک و واقعبینانه است؟  ما با صراحت میتوانیم از تساوی حقوق زن و مرد در برابر قانون سخن بگوییم. آیا کیس افراد از هم متفاوت نیست؟

از جهان آزاد غرب  که پیرامون حقوق زنان در کشورهای  غیر از دموکراسی های ثابت میتوان مثالهایی آورد که دال بر پامال شدن حقوق زنان در آن کشور ها است. به یک سخن سرمایه و سرمایداری زن را در جوامع نامبرده به امتعه و به وسیله عیاشی تبدیل کرده است.

آنانی که میخواهند خود مثالهای نابرابری حقوق زن و مرد ر در اروپا مطالعه نمایند میتوانند به تحقیقات  در مورد انتیگریشن اتحادیه ی اروپا مراجعه نمایند.

ما شاهد افراط در هردو انتهای خط هستیم( نه به آن شوری شور و نه به این بی نمکی). در درهمین کشورها نمونه هایی از  شیوه دیگر را می یبابیم که در خط  درمحلی دورتر از انتها و نزدیکتر به وسط قرار دارند. در همین کشور ها  که از برابری حقوق زن و مرد سخن میرود، فیمینیسم و نفرت در برابر مردان اوج گرفته.

در رابطه با بین المللی بودن حقوق باید این را نیز  ابراز داشت که در جهانی که حد و حصر دارد و جهانی که پایان دارد و تمام زنده جانهای آن حیات جاویدن ندارند، نورمها کوتاهتر عمر میکنند. آیا هر سال قوانین یا مواد تقنینی در کشورها تعویض یا تعدیل نمیگردند؟ آیا نورمهای جهانی چون سمارق یکباره بوجود آمده اند؟

 

1 ) عمل فردی در مجموعه ی فرهنگی

در نهایت امر این فرد است که با انتخاب خویش خود را، اعتقاد، گروپ و جامعه ی خودرا میسازد. اشتباهی که اغلب صورت میگیرد این است که در شناسای و تفکیک موضوع و علل صورت میگیرد. نخست باید میان" هست" و " باید باشد" تفاوت نهاد. خیلی ها از موارد ی وجود دارد که نورمها به علت تعبیر و گذشت زمان رنگ دیگر میگیرند.

نویسنده در حالیکه سوال مسوولیت اسلام یا بنیادگرایی را مطرح میکند و هردو را همطراز میداند (فورمولبندی فاندیمنتالیزم از سوی گرایشی طرح و نماینده گی میشود که با احکام دست و پاگیر و ضد حقوق بشری زن که در مذهب اسلام وجود دارند، مخالفتی ندارد،

گرایشی که خود محافظه کار، مذهبی و اسلامیست و گاهگاهی زیرِفشار وسیعی از مخالفت با احکام مذهبی در بین زنان به تکاپو افتاده، این جا و آن جا تکرار میکنند: که تقصیر سنگسار، لت و کوب و حجاب و بی حقوقی زنان به گردن اسلام نیست، مشکل از بُنیادگراییست).

 فراموش میکند که لت و کوب ، شکنجه و آزار، ازدواج های اجباری و دختر فروشی ها را عمل فردی بداند.

بعلاوه آقای عبادی  تا حد فیمینیستی در ادعای خود جلو میرود و آنفدر به جنرالایزیشن میپردازد که حتی ازدیدن یک اقلیت کوچک نیز عاجز میماند. او از" سلب تمام حقوق زنان و تبدیل انان به بردگان بی ارزش...." سخن میگوید.   آقای عبادی مینگارد:

سالهاست که بخش رادیکال و پیشرو زنان از جهانشمول بودن حقوق زنان و مشروط نبودن این حقوق به محل تولد انسانها، به نژاد و رنگ و پوست شان، اعتقادها و عدم اعتقاد مذهبی آن ها و غیره دفاع میکنند، یعنی این که همواره اذعان داشته اند که خشونت فزیکی و یا روحی برعلیه زنان در تمام جهان، آن ها را رنج میدهد و باید به حیث اعمال ضدِانسانی ممنوع گردد، این که دختران «9» ساله را طبق قوانین و احکام شرعی به جبر وادار به ازدواج میکنند سؤاستفادهء جنسی از کودکان است. کودک آزاری آشکار است و هیچ کودکی به دلیل محل تولدش نباید مورد چنین تجاوز وحشتناکی قرار گیرد.

آقای عبادی معلوم نیست در کدام کتاب فقهه یا شریعت خوانده که میتوان دختر (9) سله را به جبر وادار به ازدواج نمود. از نوشته این آقا برمیاید که اوشان سوه استفاده جنسی را دوباه تعریف کرده اند. خواهش دوستانه من از این نویسنه این است که:

 

1)     درنگارش ها آنچه را  برایش مبهم است از آنچه برایش ثابت است تفکیک نماید.

2)     بدون ذکر منبع بیانی را بخصوص که حساسیت داشته باشد ابراز نکند

3)     برای خوانندگان معلومات نادرست ارایه نکند.

لحظه ی را در یک کتابخانه سپری کنید و سپس پایه های استدلال تان را پی ریزی کنید.

هدف من مخالفت با حقوق زنان نیست. زن و مرد مکمل یکدیگر ولباس همدیگراند.حقوق آنان باید مورد احترام قرارگیرد. میخواهم بگویم که دیگر روشنفکران امروز نباید مانند ملاها هر آنچه خوششان آید و بداند یا نداند بحیث جامع الکمالات عرض اندام نمایند. امروز وقت آن است که همه افکار و ابزار باید متوجه احترام به مفکوره ها و ارزشهای ملی گردد. زیرا تنها اتحاد فکری و عملی میتواند مردم وکشور را از افتیدن به پرتگاهی نجات دهد که در لبه ی آن قرار دارند. بر میگردیم بر  اصل موضوع.

این فرد است که این حدود را رعایت و یا مورد تخطی قرار میدهد و فرد این کار را بر اساس نورم هایی انجام میدهد که به انها معتقد است یا اولویت قایل است. من و شما نیز فردی هستیم و از این امر مستثنا نیستیم.

فردی که به وجود خالق جهان معتقد نباشد، باید تنها به توانمندی انسان باور نماید. آنکه معتقد به خالق جهان وغیر لایتناهی بودن توانمندی انسان است، کم از کم برخی ازنورمهای آسمانی را در نظر خواهد گرفت. در هر حالت میتوان کفت که انسان  در محدوده ی که بوسیله چهار دسته از محدودیتها و امکانات بوجود می آید عمل میکند.

1 ) محدودیت ها و امکانات فردی

2 ) محدودیت ها و امکانات احتماعی

3 ) محدودیت ها و امکانات محبط زیست

4 )  محدودیت ها و امکانات قانونی

 انسان در محدوده اختیار نسبی یی که دارد میتواند بر یکی از این کتگوریها یا معجونی از آنها اولویت دهد.

در رابطه با یک کولکتیف نیز این مطلب صدق مینماید. دادن اولویت اصل یونیورسال و جهانی در سلسله مراتب تقنینی به فرهنگ حاکم بر جامعه ،انتخاب مردم و سیاست حاکم بر کشور بستگی دارد. برهرگاه یک  یادو ایالت ایالات متحده این حق را داشته باشد که برخلاف اعلامیه حقوق بشر و برخلاف  تعهداصولی بحیث مدافع حقوق بشر و دموکراسی به اعدام بپردازد، به زندانی کردن بی موجب، شکنجه و آزار و تبعیض بپردازد و این همه را با وصف مخالفت متحدان خود به نام عدالت، امنیت ملی و منافع ملی انجام دهد، خالق همه ی موجودات  این حق را  ندارد که مجازات را برای خوبی، امنیت و سلامت تعیین نماید؟  ارتباط دادن این موضوع با نسبیت فرهنگی یک خطای منطقی حساب میگردد. در دانش امروزی لازم است هیپوتیز ها و تیوریهایی را که هنوز مورد سوال قرار دارند از آنانی که با پژوهشهای کنترولی درزمان و مکان  مختلف به اثبات رسیده اند فرق نهاد.

اسلام یک دین است نه مذهب و باید شعایر اسلامی راازآنچه بنام فرهنگ اسلامی عنوان میگردد تفکیک کرد.زیرا دریک کشور واحد اسلامی  میتوان شاهد جریانهای متنوع فرهنگی بود.

در جایی در همین مقاله یاد نمودم که هابرماس دموکراسی را بحیث شیوه ی زندگی توصیف  میکند و لی این شیوه ی زندگی دموکراسی صاف نیست.

  گشته از آن بحث نسبیت فرهنگی بمثابه ی یک فلسفه تا حدودی عاری از حقیقت  نیز نمیباشد.

بصورت کوتاه این سوال را باید پرسید  که داشتن رفیق یا رفیقه در یک فرهنگ خوب و در فرهنگ دیگر ( چه فرهنگ گوپی بای یا ملی) زشت است؟ چرابرخورد فرهنگهای متفاوت به ابورشن یا سقط جنین و نوزاد، طلاق و... متفاوت است؟  موضعگیری کدام یک از آنان درست است؟ آیا یک حقیقت واحد وجود دارد؟ یا همه با  تعبیر ها و سایه ها رو برو هستم؟

دموکراسی امروزی بر گزینش فرد میچرخد. مدافعان این دموکراسی با تاسف  با در نطرداشت منافعشان گاهی از آزادی های فردی حمایت میکنند و باز این آزادیها را به نام منافع عامه و منافع و امنیت ملی محدود یا سلب مینمایند.  یونیفیرسالیسم  UNIVERSALISM

 با گلوبالایزیشن در نهایت به ایزومورفیزم و انحلال فرهنگ ها در  جامعه جهانی منتج خواهد شد.

 

پایان

 


بالا
 
بازگشت