نوشته از:ظاهر دقیق

 

تاریخ معاصرهزارهها

 

قسمت ششم

 

موقعیت هزارهها دردوران( پرچمیها )

 

پرچمیها وخلقیهای( طرفدارتره کی) بتاریخ شش جدی 1358 دراثرپشتیانی ودخالت مستقیم نظامی روسها درافغانستان بقدرت رسیدند،وباساس تیوری با فیهای که درآن زمان مروج بود، این مرحله بنام مرحله نجات انقلاب ومردم یاد میگردید. ولی درحقیقت امر، این مرحله همان ادامه ء جنگ خانمانسوزی بود که درافغانستان ،بعد ازکودتای نظامی هفت ثورآغازیافته بود و شعله های آتش آن تقریبآ درهمه ای شهرها،قریه ها ،کوچه ها وخانه ها سرایت نموده بودند. این یک حقیقت تاریخی است که این رژیم  نیزدست نشانده ء روسها بود،روسها ومشاورین آنان بودند که همه ای فیصله ها و تصامیم را اتخاذ می نمودند.

اما، پر چمیها وحکومت دموکراتیک آنان،بعد ازسرنگونی حفیظ الله امین و باند او،راه وروش دیگری رادرپیش گرفتند.دردورانآنها سیاستها کاملا تغیرکرد وکارمل رهبرپرچمیها،این راد مرد تاریخ کاملآ اید یال دیگری راجا گزین اید ئولوژی دگماتیکی قبلی خویش نمود.گرچندکارمل مربوط ملیت پشتون بود.ولی اساسات مفکوروی اوراانترناسیونالیزم تشکل می داد.طرفداران کارمل که ازملیتهای مختلف تشکل گردیده بودند،ودرآن مرحله ازتاریخ انترناسیونالستها بودند،ملیت، مذهب ،تعلقات ملی ومنطقوی برای آنان اهمیتی نداشتند وعدهء ازهواخواهان او تا به اکنونبه این عقیده وباور باقی مانده اند.

 

ببرک کارمل هنگام احوال پرسی با مردم

هزارههای افغانستان ازدوران حکومت( پرچمیها )که یک دوران شگوفائی برای هزارهها بود، بخوبی یاد آوری نموده وبرخورد حزب دموکراتیک خلق افغانستانرادرسالهای هشتاد باهزارهها نسبتآعادلانه می شمارند.                                                                                   

دکتر سید عسکری موسوی دراثرارزشمندخویش"هزارههای افغانستان"موقف هزارههاراطی حکومت ( پرچمیها) چنین توصیف نموده است:

باهزارهها درکابل ودیگرشهرهای افغانستان به عنوان شهروند درجه دوم برخورد میشد. به قدرت رسيدن جناح پرچم حزب دموكراتيك خلق افغانستان در 1980این وضغیت را تا حدی تغیر داد.به عنوان مثال ،برای اولین بارطی 250 سال اخیرافرادی ازهزارهها توانستند به کرسی های نخست وزیری ،معا ونت نخست وزیری ودگرپست های حکومتی تکیه زنند.به طورکلی ،رژیم ح.د خ.ا به دلیل مخالفت مبنائی حزب با دسته بندی های مبتنی بر"قبیله"،"زبان"و"مذهب"بر خورد بسیار عادلانه تری با هزارهها داشت،

اتباع جمهوری افغانستان اعم اززن ومرد بدون درنظرداشت تعلقات ملیت،نژاد،لسان،قبیله،دین ،مذهب،عقیدهءسیاسی،تحصیل ،شغل،نسب،دارائی،موقف اجتماعی،محل سکونت واقامت دربرابرقانون دارای حقوق ومکلفیتهای مساوی می باشند.تعین هرنوع امتیازغیرقانونی ویا تبعیض نسبت به حقوق ومکلفیتهای اتباع ممنوع است.                                                                   

مهمترین نمونهء بهبود دروضعیت هزارهها،شناسائی رسمی آنان به عنوان یک قوم با همان حقوق ديگر اقوام افغانستان بود.در نتیجه ای این شناسائی بودکه درسال 1987م/1366ش،آنان توانستنداولین جرگه ای سراسری ملیت هزاره را تشکل دهند. جرگه(شورا)مجلسی مرکب از نمایندگان قبائیل است،که بیش ازاین وبطورخاص به موضوعات قبیلوی پشتونها می پرداخت وقبل از 1987تنها پشتونها اجازه داشتند جرگه تشکل دهند.جرگه هزاره اولین قدمی بود که ح.د.خ.ابرای مشارکت دادن هزارهها در حیات سیاسی –اجتماعی افغانستان برداشت.البته ،محرک اصلی برای این اقدام منافع حزبی بودتا هر چیزی دگر،چرا که رژیم میخواست که حمایت هزارهها رانسبت به حکومت خود جلب نماید.با این وجود تشکل جرگه وشناسائی رسمی هزارههاشرائیط مناسبی برای فعالیت آینده ای آنان فراهم آورد.                    

 مهم‏ ترين نمونه بهبود دروضعيت هزاره‏ها، شناسايي رسمي آنان به عنوان يك قوم با همان حقوق ديگراقوام افغانستاني بود. همچنين حضور هزاره‏ها درنهادهاي مختلف ديگرازدانشگاه گرفته تا ارتش، كاملاً قابل توجه است.اگر برخورداري جامعه شيعه ازاين فرصتها چند سال ديگر ادامه مي‏داشت، زمينه‏اي مساعد براي رشد و تحول اجتماعي آنان به وجود مي‏آمد.دراثرهمین فضای نسبتآ مساعد(دهه ء 1980بیش از20 جلد کتاب ورساله وبیش از100 مقاله درمورد مسائیل مختلف جامعه ای هزاره منتشرشد.این را با وضعیت قبل از 1978مقائیسه کرد که به ندرت ممکن بودیک کتاب یا رساله در رابطه با این موضوع درافغانستان یافت  شود.

هزارههائیکه پس از 1978درکابل ویا دگرشهرها مانده وآنها که با رژیم ح.د.خ.ا همکاری کردند،یا به هزارههای طبقه ای متوسط شهری سابق تعلق داشتندویا به طیقه ای بسیار فقیر وبی زمین که در اثر سرکوب رژیمهای سابق به شهرهامهاجر شده بودند.اما اکثریت هزارههائیکه طی دهه ای  1980در کابل اقامت گزیدند دلائیل خارج از نیازمندیهای اقتصادی داشتند؛ اغلب آنان به دلیل فقدان امنیت دراثرجنگ های داخلی هزارجات (پس از 1982م/1361ش)،مجبورشدندبه شهرها روی آورند.گفته شده که طی این دهه هزارههانیمی ازجمعیت کابل را تشکل می دادند،که بزرگترین تمرکز آنها در افغانستان به شمارمی آید.

دکتر سیدعسکری موسوی درموردعلت تمرکزهزارههادرکابل می نویسد:

مهمترین عنصردرجذب شدن هزارههابه کابل رفتارمساویانهء حکومت با آنها بود.کابل نه تنها به عنوان یک پناهگاه درنجات ازفقرونا امنی محسوب می گردید ،بلکه محیط عادلانه تر وکمترتبعیض آمیز به نظرمی رسید .

سلطانعلی کشتمند نخست وزیر وقت،خود هزاره بود،طی یک سخنرانی به هنگام بازگشائی مرکز انسجام امورملیت هزاره درتابستان1989م/1368 دراشاره به این رفتارمساویانه با هزارهها چنین گفت:

این یک وظیفه ووجیبه انسانی اخلاقی وملی شمرده میشود.زیرا هزارههامربوط به ملیتی اند که بیش ازهمه ای ملیت های دیگردرطی قرون متوالی رنج وستم کشیده اند.درتحت شرائیط دشوار طبیعی واجتماعی کار کرده و زیسته اند ولی ازکلیه ای حقوق ملی وانسانی ونعمات مادیمحروم بوده اند......

 سلطانعلی کشتمند صدراعظم اسبق ج.د.ادراثرخویش یادداشتهای تحلیل سیاسی ورویدادهای تاریخی درمورد سیاست حکومت دموکراتیک خلق افغانستان درموردحل مسئله ملی تحلیل همه جانبه وعادلانه ای را انجام داده است که نکات اساسی ان ذیلآ نقل قول می گردد:

 

 دردههء هشتاد،مبارزه بخاطر تامین برابری حقوقی وعملی میان تمام ملیتها،اقوام وگروههای اتنیکی ،بمثابه ء یک وظیفهء خدشه نا پذیرحزب ودولت تلقی میگردید.زیرا برخورد اصولی به مسئلهء ملی درکشورکثیرالملت افغانستان وایجاد مناسبات عادلانه وبرابرمیان ملیتها واقوام کشوربعنوان یکی ازاصول بنیادی،دست کم ازلحاظ تیوریک ،سرخط برنامهءعمل حزب را میساخت.

 

 

 

سلطانعلی کشتمند درملاقات باخانم گاندی                      سلطانعلی کشتمند           

     

درسالهای هشتاد ، برخورد به مسائیل ملی به نحو قابل مقایسه با گذشته ها درجهت مثبت تفاوت   داشت واز بنیاد هائی خصلت مردمی وعادلانه بود.                                                     

طبق اظها رمحترم سلطان علی کشتمند حکومت معتقد به این اصل بود که تمام ملیتها واقوام افغانستان بایستی در تمام عرصه ها واز جمله درامری دست یافتن به رهبری سیاسی،اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی و معنوی واستفاده از دست آوردهای دانش و تخنیک معاصر دارای حقوق مساوی باشند.مناطقی که شدیدآ بکمک نیاز دارد باید بدون هیچگونه تنگ نظری و تبعیض کمک شوند و افراد متعلق به تمام ملیتها واقوام کشوربا حقوق برابربه کار وفعالیت آزادانه بپردازند. کشتمند صاحب به این اصل معتقد بود ومیباشد که راه حل واقعی مسئله ملی درافغانستان عبارت خواهد بود ازایجاد یک دولت متحده یا فدرال با قبول خود مختاریهای گسترده ای ملی برای ایالات که بر پایه ای مشخصات ملی و قومی تشکل گردد.درایالات که شمار آنها زیاد نخواهد بود ،حکومتهای محلی خود گردان بر پایه انتخابات دموکراتیک بوجود آید واز ترکیب مجموعه ای آنها دولت مرکزی فدرال تشکل شود.درساختاردولت مرکزی نیز واقعیت های عینی از لحاظ ترکیب ملی جمعیت کشوربازتاب یابد .بدینقرار،درواقع راه برای اتحاد واقعی ،آگاهانه وداوطلبانه تمام شهر وندان کشورمتشکل ازتمام ملیتها، اقوام وگروههای اتنیکی در یک دولت واحد افغانستان افغانستان هموار خواهد شد.درغیرآن ،به تنهای از یک پارچگی ووحدت ملی،برادری وبرابری مردم حرف زدن کافی نخواهد بود.

 تاریخ به انقیاد کشیدن هزارههاوتحمیل رنجها ،شکنجه های عظیم بر آنان ازرویدادهای غمناک سالهای 1880-1890م بدست عبدالرحمن خان آغازمی گردد.هزارهها ازسالیان متمادی بدینسو درکارساززندگی درعرصه های مختلف اقتصادی واجتماعی در کشور نقشی مهمی ایفا کرده اند. درحالیکه آنها خود ازهمه چیز محروم بوده اند ولی کارهای پرمشقت را درامور خدمات اجتماعی وشهری، در ساختمانها وسرکها،در تاسیسات اقتصاد مدنی وفرهنگی ودرتولید نعمات مادی بانجام رسانده اندوچه بسا که درین راه سلامتی ورندگی خویش رااز دست داده اند.

این دیدگاه واقع گرایانه ومعقول حکومت راجع به شرائیط هزاره هانه فقط بسیاری آنها رابه کابل کشاند،بلکه بطورجدی موضع گروههای شیعه وهزاره مستقر درایران راتحت تاثر قرار داده بود.....

مهم ترین امتیازیکه دولت به هزارهها داد،پذیرفتن خود مختاری آنان بود.تحولی که سابقآ آنها نمی توانستند حتی خیالی آنرا هم در سر بپروراند.به گفته ای سلطان علی کشتمند:

این ،نقطه ای عطفی در تاریخ هزارهها طی یک صد سال گذشته محسوب می شد.

معهذا،ازسوی شورای وزیران برای نخستین بارمسئله خود گردانی ملی ،بدرجه ای نخست برای ملیت هائیکه که بیش ازهمه به نیازمبرم آنها مبدل شده بود، پشنهادات آتی آرائه گردید:                              وزارت امورملیتها که جدیدآ درسالهای هشتاد درچوکات شورای وزیران تآ سس گردیده بود،درتحت رهبری محمد عوض نبی زاده،وزیر آن ،نقش سازنده ومهمی را در امر تححقق سیاستهای حکومت  در مبارزه بخاطر برابری حقوقی وملی ملیت های مختلف افغانستان ایفآ نمود.محمد عوض نبی زاده درآغاز، کارگرطباعتی ساده بود که متدریجآ درمدرسه ای حزب به شخصیت آگاهی سیاسی مبدل گردید.وی درنخستین سالهای 1980در چاچوب وزارت اقوام وقبائیل به عنوان معین کارمیکرد..همچنان معین های دگرهردو وزارت خانه عبارت بودند آز:مفتاح الدین صافی، محمد کاتب تگین ،عبدارشید وزیری ،غلام  حضرت ابراهیمی، شازار لیوال، محمد اکبر شورماچ،غلام نبی یوسفی.                                       

درچهارچوب وزارت امور اقوام وقبائیل و سرحدات،نهادهای بنام" جرگه قبایل"و"جرگه کوچی ها" ودروزارت امورملیتها،نهاد های چون "شورای مرکزی ملیت هزاره"، مرکزانسجام ملیت هزاره"و کمسیونهای مصالحه ای ملی"برای ملیتهای مختلف ایجاد گردیده بودند .افزون برآن، جبهه ای ملی پدر وطن،گروههای مدافعین و سازمانهای دگری اجتماعی به مراکز تجممع اشخاص و گروههای جانبدار استقرار صلح وامنیت درکشورمبدل شده بودند.این نهادها وسازمانها،غیر حکومتی ومستقل بودند،ولی با وزارتخانه های متذکره دربا لا وبرخی از مقامات دگر،رابطه کاری داشتند.پیرامون نهاد ها سازمانهای متذکره،شماری ازشخصیتها اجتماعی و قومی گرد آمده بودند. 

 وزارت اقوام وقبا ئیل تعدادزیادی ازجوانان ملیتهای مختلف وازجمله جوانان هزاره راجهت تحصیلات به ممالک کشورهای سوسیالستی واتحاد جماهیرشوروی درفراگیری دانش فرستاده است.برای اولین باراین جوانان بدون تبعیض نظربه استعداد وسویه های صنفی شان عادلانه برخورد گردید واز برکت ح.د.خ.ااز مزایا ی جوانی وزندگی خویش استفاده ای معقول نمودند. محمد عوض نبی زاده که ازطرف حزب دموکراتیک خلق افغانسان وشخصا خود مرحوم کارمل مسئول کاربا هزارهها تعین گردیده بود، خدمت بزرگ رابرای هزارهها وهموطنان خویش انجام داد. موصوف درتمام مدت دهه ای هشتاد درکاربا هزارهها مصروف بود، واو با پشتکاروعشق فراوان وظیفه اش را دنبال می نمود. هزارههائیکه ازاطراف هزارجات دردفترکارش مراجعت می نمودند ،ازپذیرائی واستقبال گرم مستفید می گردیدند،قرارشهادت این نویسنده ای مقاله، با هرکدام آنان اول بغل کشی وبعد ازآن سه مراتبه روبوسی می نمود، که حوصله ای موصوف بسیاری ازناظرین را درحیرت و شگفت درمی آورد.

  مسئله اساسی برای هزاره هاخود مختاری ملی است .محترم نجیب الله رئس جمهورافغانستان این مسئله را دربیانیه ای خویش درنخستین سالگرد موافقتنامه ای ژنیوچنین فورمولبندی کرده است:

بخاطر تآمین صلح وثبات ومطابق به منافع علیا ی افغانستان زمینه ای ایجاد واحد های اداری محلی دارای اختیارات وسیع تا سرحد مختاری منطقوی مساعد خواهد شد.

آقای سلطانعلی کشتمند ازفعالیت وزارت امورملیتها چنین تمجید وتعریف نموده است:

وزارت ملیتها سیاست ها وفعالیت گسترده ای را درجهت تامین برابری حقوق ملیتهای مختلف مسکون در کشورکثرالملت افغانستان وا یجاد اتحاد وهمکاری آنان در یک دولت واحد ، ایفا می کرد.جرگه ای کوچیها دررابطه با اسکان این قشرآواره تلاش می ورزید که تودههای ازاهالی نادار وفقیر در صفوف آن رنج می بردند وموضوع چراهگاهها برای دامداران آنان معضله ومسئله ای خیلیها حاد اجتماعی را در کشورتشکل می کرد.شورای مرکزی ملیت هزاره درراه رفع ستم وتبعیض قرون برآن مردم مظلوم که بخاطر دست یابی به آزادی وحقوق ملی خویش جان میدادند،خدمت می نمودند.                                                                                  

این شورا در بحبوحه مبارزه بخاطر تححقق مشی مصالحه ای ملی در کشور،جرگه سرتاسری ملیت هزاره را بر گزارنمود .حین گشایش آن اجلاس گسترده ای هزارهها در سپتمبر 1987، در معرفی نمایندگان شرکت کننده چنین اعلام گردیده بود:

 

 "در این جرگه سراسری ، هزارجات بنام منطقه ای صلح اعلام می گردد،بیش از 900 تن نماینده شرکت کرده اند وبیش از 50 در صد آنان را نمایندگان مخالفان تشکل می دهند .در ترکیب نمایندگان ،تمام اقشار اجتماعی مردم هزاره ، مانند بزرگان وموسفیدان ، شخصیتهای محلی ريال شخصیتها ی محلی ، علما وروحانیون ، روشنفکران ، پیشه وران ، متشبثین ملی، برخی از سران گروههای مسلح و قوماندانهای منطقوی بیش از هفت هزار قریه و هفده ولایت هزاره نشین با فیصدیهای متناسب اشتراک ورزیده اند".

 

تغييرات ذكرشده براي هزاره هايي كه درشهرها سكونت داشتند بسيارخوشايند بود،اما هزاره‏ هاي نواحي روستايي وغير شهري موضع ديگـري داشتند.آنان اين اصلاحات رارد كردند وسعي داشتند با استفاده ازفروپاشي نظام سابق و بي ثباتي رژيم گـذشته به جايگـاه بهتري درجامعه افغانستان دست يابند.تغیراتیکه طی دهه ای1980درجامعه ای هزاره ای خارج ازکابل ودیگر شهرها اتفاق افتاد،بنیادی ودارای پیامد های مهمی بود.برای افراد آشنا به هزارجات قبل وبعداز1978،این تغیرات بمثابه ای یک انقلابی اجتماعی واقعی محسوب میشود که نگرش ،ارزشهاوپیمانهای اجتماعی حاکم رابا هنجارهای جدید عوض کرد.                                                                                   

                                                                                     

  با وجود اين، اين امورپيش درآمد مهمي براي پيدايش تحولات گسترده‌تربه شمارمي‏آيند. تغييرات پيش آمده دركابل ازبالا به پايين بود،اما درهزاره‏جات اين تحولات درسطوح پايين اتفاق افتاد و بعد به سمت بالا حركت كرد و اين اساس پايدارتري براي پيشرفتها و تحولات بنيادي ماندگار فراهم آورد.

در مورد رژیم :

هزارههای افغانستان دردوران مقاومت وجهاد، درپهلوی دیگر ملیتهای برادرسهم فعال وپیشتازداشته اند . دکتر سید عسکر موسوی جنبشهای مقاومت هزارهها رادردومرحله تقسیم بندی نموده است:

مرحله اول ،که حدود 4 سال(1978-1982/1357-1361)به طول انجامید .طی این دوره تمام هزارجات وکلیه ای دگر مناطق هزاره نشین در سراسر هندوکش ،بجز مرکز ولایت بامیان،آزاد شدوتحت کنترل سازمان یافته ای نیروهای محلی مجا هدین قرار گرفت .تمام هزارجات زیر کنترل یک سازمان موسوم به شورای اتفاق برهبری سید علی بهشتی که یک رهبری مذهبی بود قرار داشت.

مقاومت هزارهها که ده ماه بعد از کودتاه 1978 دردره ای صوف شروع شد وظرف سه ماه درسراسر هزارجات گسترش یافت ،درسال 1979تمام هزارجات بجز مرکز بامیان ،ازکنترول خارج شده بود.

این مقاومت محدود به هزارجات نبود .درسراسر این سالهادرکابل نیز فعالیتهائی انجام میشدکه مهمترین آنها تظاهراتهای ضد حکومتی بود.تظاهرات 3حوت 1358هزارهها وشیعه هایکی ازخونین وبزرگترین انها به شمار میرود.

مرحله دوم که ازسال 1983تا سال 1989(1362تا1368)رادربرمیگیرد،دوره ای جدید جنگهای داخلی درهزارجات است.دلیل عمده این جنگها ظهورگروههای متعدد هزاره در ایران بود.این گروههاکه هرکدام که بناچارنیازمندتحکیم کنترول بودند،به اختلاف با یک دیگروبا شورای اتفاق کشانده شدند.درنتیجه هزاران تن ازهزارهها کشته شدند وقطع نظرازتخریب قابل توجه هزارجات ،بسیاری ازخانوادهها مجبوربه مهاجرت به کابل،ایران یا پاکستان شدند.

بطو کلی بین سالهای 85/1978/64-1357حدود پنجاهگروه کوچک وبزرگ شیعه وهزاره درایران تشکل گردید.

دکترعسکر موسوی  درمورد چنین نوشته است:

پیدایش این تعدادزیاد گروههای هزاره به دودلیل عمده وجالب بود،اول اینکه،این افزایش در تعدادگروههای سیاسی ،انعکاس وپیامد آشکار قریب یک قرن سرکوب وانزوای سیاسی به شمار میرفت و دوم اینکه ،شکل گیری این گروههامبنای طائیفه ای، فقبیله ای، ویا منطقوی نداشته ومربوط به دید گاه سیاسی– اسلامی گوناگون میشد.   

 تغیرات وتحولاتیکه طی دهه ءهشتاددرجامعه ءهزاره اتفاق افتاد،دارای اهمیت خاص است.اثرات این تحولات برسنتها،فرهنگ وساختاراجتماعی هزارهها گسترده تربوده است.اصطلاحات جدید چون حزب،رهبری سیاسی،سازمان گروه ،طبقه ،ملیت،مرکزیت،جنگ مسلحانه ونظائیرآن درگفتگوهای روزانه ای مردم هزاره راه یافت وبتدریج جاگزین ساختارهای قبیلوی وسنتی گردید.عضویت درین سازمانهای جدید سیاسی مبتنی برتعلقات خانوادگی ،طائیفه ای وقبیلوی نبود،تعلق به گروههای مختلف برای اعضای یک خانواده وحتی جنگ علیه یک دیگربصورت امری عادی درآمد.            

                                                                                          

 

نقش ومفهوم میر،ارباب ،وخان نیزبطور کامل تغیرکرد.اگرچه آنان هنوزازاحترام ویژه ای برخوردار بودند.اما درعمل ،این رهبران گروههای محلی وفرماندهان محلی بودندکه برامور کنترول واقعی داشتند.دربسیاری ازموارد میرکسی بجزازیک فرماندهی محلی نبود.یکی ازویژه گیهای جالب قیامهای هزارهها،هم طی دهه ای 1890وهم دردهه ای 1980،این بود که هزارههاهمزمان با جنگ علیه حکومت کابل،درمقابل میرها واربابهای محلی نیزموضع گرفتند.طی دوره ای حد فاصل 1978تا1985شورای اتفاق که از اربابهای هزاره نمایندگی میکرد،بدلیل مرام فیودالی خود بطور مکرر مورد انتقادومخالفت گروههای مستقر درایران قرارگیرفت.                 

موقعیت بزرگ وآشکاردیگرهزارههاطی دهه ای هشتادبازپسگیری زمینهای است که به اجبارازآنان توسط پشتونهاطی دهه های گذشته مصادره شده بود.درکل هزارجات هیچ فرد پشتون باقی نمانده بود.پشتونها محروم ازپشتبانی حکومت مرکزی وبا توجه باروابط گذشته بین دوقوم،اکنون خود را ازهزارجات اخراج شده تصورمی کردند.                                        

درعرصه ای فرهنگی نیز تغیروتحولات پیش آمد .مدارس ابتدائی دراغلب مناطق هزاره نشین توسط گروههای محلی با همکاری مردم ساخته شد.برنامه ای درسی درین مکاتب متفاوت بودوبرعلائیق گروه حاکم درمنطقه تعلق داشت.بعضی ازگروهها مانند نهضت اسلامی ،ازکتابهای درسی ایران استفاده می کردند.درحالیکه دربامیان کتابهای درسی منتشر شده در کابل،بجز کتابهای تاریخی ،مورد استفاده قرارمی گرفت.یک تغیر قابل توجه دیگرایجاد کتابخانه های ثابت وسیار گروهها برای برای طرفداران شان بود.کتابهها همه به فارسی واغلب در موضوعات اجتماعی ،سیاسی ،تاریخی وسواد آموزی تهیه شده بود.کپی ها ونسخه های ازنشریات ومجلات درهزارجات یافت میشد.   

همچنین تغیرات بزرگ دروضعیت جادههادرسراسرهزارجات صورت گرفت.درحالیکه قبلا جاده ای وجود نداشت،اکنون بین اغلب مراکز مهم هزارجات جادههای کشیده شدهوبرای حملونقل کالا وافراد مورد استفاده قرارمی گیرد.این جادهها ناگزیردرانتقال پخش اخبارودید گاهها نیزاثراتی دارد،واین بی تردید در رشد فکری ونظری جامعه تحول دیگری به شمارمی آید.                    

در حوزه ای اقتصادی ،اگرچه ابزارها وشیوه های سنتی کشاورزی وتولید هنوز هم درهزارجات بکار می روند،اما تغیرات خاصی ،مانند انتخاب محصولات وبذرهائیکه برای فروش در بازارها کشت می شوند،رخ داده است به عنوان مثال بامیان در حوالی 1989 پس از وارد شدن 12 نوع کچالو جدید ،به اندازه ای کافی ازین محصول برای فروش در کابل ودگر منطق هزارجات تولید می کرد.چندین محصول دیگر نیز همین وضعیت را داشت.خود بازار بامیان دردهه ای 1980به اندازه ای سه برابر رشد نمود وتقریبآ کلیه ای نیازمندیها را تامین می کرد.با این حال ،اقتصاد هزارجات همچنان فقیرباقی مانده است وپائینترین سطح رادرسراسرافعانستان به خود اختصاص میدهد.   

 

 

تیزسهای دهگانه ببرک کارمل که درحقیقت همان سیاست مشی مصالحه ای تلقی می گردید .وبه ادامه آن بتاریخ 16 جنوری 1987 اعلامیه ای ازطرف دولت نجیب الله صادرگردید که محتوای آن همان مشی مصالحه ای ملی بود که در افغانستان درآن زمان خیلی معروف گردید .بخاطر پشتبانی از مشی مصالحه ای ملی ،کنفرانس سراسری حزب دموکراتیک خلق افغانستان باشتراک نمایندگان منتخب کمیتههای سازمانهای حزبی از تاریخ 18 تا 20 اکتبر 1987در کابل دائیر گردید .در کنفرانس اعلامیه ای در باره ای تسریع روند مصالحه وبر خی تعدیلات دربرنامه ای عمل متناسب باین مسئله، به تصویب رسید.

بعد ازطرح سیاست مشی مصالحه ملی،داکترنجیب ا لله بطورفورمولیته تغیرات را درکابینه اش بوجود آورد.بدین منظور پست صدراعظمی را به دوکتورشرق واگذارنمود وسلطانعلی کشتمندرا ازپست صدر اعظمی برکنارساخت.

سلطانعلی کشمند بعد ازبرکناری اش درهنگام سخنرانی دربین انبوهی ازهزارهها دردشت برچی کابل مورد اصابت گلوله قرارگیرفت که ازطرف سازمان حرکت اسلامی افغانستان سازماندهی گردیده بود. بعدازانتقال به شفاخانه مورد تداوی عاجل قرارگیرفت وازین سوء قصدجانی سالم  بدربرد.

            

سلطانعلی کشمند بعد ازسوء قصد دربیمارستان کابل

 

در دوران نجیب الله دوکتورشرق بحیت صدراعظم ایفای وظیفه می نمود وطی نه ماه حکومت وی وضع دشوار اقتصادی بوجود آمد که فریاد مردم از لحاظ کمبود جدی مواد خوراکی ومواد سوخت وگرانی سرسام آور قیمتها ،به آسمان رسید.                                                    

طبق نظرآقای ساطانعلی کشتمند دوکتورشرق با شتاب به الغای برخی از وزارتخانهها، نهاد اجتماعی واقتصادی وموسسات دولتی دست زد که درسستم اداره ای دولت جایگاه مهم را احراز نمود ه بودند.الغای آنها بیشترجهت نمایشی داشت تا ضرورت کاری ویا صرفه جوئی درمصارف. ولی بنظرحسن شرق الغای آنهارا ازافتخارات خویش میدانست.                       

دوکتورشرق زمانیکه به کارخویش آغازنمود ذخائیر قابل ملاحظه ای از مواد کوپونی ، مواد خوراکی ، مواد سوخت درکابل،حیرتان ، پلخمری، مزار شریف، مزار وتورغندی برای انتقال به تمام ولایات کشور انبار شده بود.ولی به منظور نشان دادن حکومت جدید سر کیسه ها باز شد وظرف یکی – دوماه تمام اموال وکالاها توزیع گردید.در نتیجه بزودی کمبود مواد احساس گردید و حکومت دگر قادربه عرضه موادکوپونی به کوپوندارآن ،آرد به نانوائیها و مواد سوخت برای اهالی شهرها وموسسات نبود.         

دکتورنجیبالله درپایان نه ماهه کاردوکتورحسن شرق به شدت ازوی نا خوشنود گردید.حکومت دوکتورشرق درحال ساقط گردید که نیروهای شوروی درحال خروج بود.

 

خلقیها وپرچمیها ازدیدگاه ایدئولوژیک وسلیقه با هم دیگرکاملآ  متفاوت بودند واختلافات جدی دربین آنان وجودداشتند.پرچمیها معتدل تروخلقیها تند روتر بودند ،درجناح پرچم زیادترافراد شهری ، ودرجناح خلقیها زیادترافراد اطرافی ووطنی،اکثرآ ازملیت پشتون گردآمده بودند.خلقیها، پرچمیهارا اشراف زاده می نامیدند که ازهمینجا تفاوت سلیقه ها نمایانمی گردد.پرچمیها با همدیگربرخورد نسبتا سردتروشهری داشتند،اماخلقیهابا هم متحد ویک پارچه بودند.                   

تضاد درونی واختلافات شدید دربین دوجناح خلق وپرچم  دربعضی محلات وقطعات عسکری منجربه قتل وترور یک دیگر شان می گردیدند.خلقیها به اندازه عقده مند برخورد می نمودندکه پرچمیهارا درجبهات ازعقب با مرمی ترورمی نمودند. اردو وسارندوی تحت سلطه وانحصار مطلق خلقیها بودند،وخلقیها درین دوارگان متمرکزگردیده بودند، خلقیهائیکه ازارگانهای دیگرملکی ازجانب پرچمیها رانده ویا برکنارمی گردیدند، دراین دوارگان جذب می گردیدند که سید محمد گلابزوی وشهنوازطنی درآن زمان رهبری خلقیها را بدوش داشتند.برعکس درگارد وامنیت دولتی پرچمیها تراکم نموده بودند.بنیهء اصلی ابن تضاد ها ازآغاز وجوداشته است که درنهایت منجر به پیدایش جناحهای خلق وپرچم گردیده بود.

محترم اکادیمسن غلام  دستگیر پنجشیری درمورد این تفاوت جناح خلق وپرچم چنین نوشته است:

شایسته یاد آوریست که درنخستین روزگشایش"کنگرهءموءسس"( کنگرهء اول ) وتأسیس" جمعیت دموکراتیک خلق" درعمل دودیدگاه ودومشی متفاوت تکتیکی جوانه زد وسپس به تدریج ژرفاوپهنا یافت نورمحمد تره کی بیشتربه قهرانقلابی وببرک کارمل به گذارمسالمت انقلاب ملی- دموکراتیک جامعه گرایش نیرومند داشته اند اینگرایشها درجریان تدوین مرامنامه واساسنامه وبالاکشیدن کادرها وفعالان سیاسی برجسته ترشد جناح خلق به پیوند طبقه وجلب وجذب روستازاده گان وجناح پرچم  به آگاهی سیاسی وفعالان سیاسی شهرها کشش بیشتر داشته اند این دوگرایش درشب قیام  به نقطه ء گره وا وج خود رسید ودرجریان سه ماه به سود حفیظالله امین وهواداران مبارزه ء قهرآمیز وبه قیمت قربانی جان صدها فعال سیاسی وفاداربه ببرک کارمل وطرفداران رشد مسالمت آمیزفرایند انقلاب دموکراتیک- ملی کشوربا میا نجیگری رهبری حزبی ودولتی اتحاد شوروی وبیرون رفت ببرک کارمل و هوادارن وفاداراوازافغانستان به سفارتخانه ها وسپس برکناری ازهمه مقامات رهبری کنندهء حزبی ودولتی گویا حل شد.

دراثرفشاروخواست روسها این دوجناح جبرآ دریک تشکل منسجم گردانیده شدند ، اتحاد ووحدت این دوجناح درعمل غیرممکن بود،تنفرها وجنجالها وسیاه دلیها ازحدو اندازه زیاد بودند.این تضاد ها چندین بارمنجربه تبدیل قدرت بین جناحهای خلق وپرچم گردیده است.کودتاه نا بفرجام شاهنوازطنی بر ضد نجیب ا لله فقید یکی ازین بروزاختلاف نظرها بوده است.

 این صفوف بیچاره وپاک دل ازمعاملات بالائیها خبری نداشتند،وساده لوحانه به آنان اعتماد داشتند.درحالیکه دکتر نجیب ا لله فقید وشهنوازطنی، رهبران هردو جناح میتوانستند باساس رفت وآمدهای فامیلی ،وطنداری وقبیلوی خویش با هم آشک بخورند وبا هم معامله نمایند.متآسفانه خیانت عده ای ازرهبران وکادرها باعث تضعیف این حکومت گردید وبالاخره دراثردسایس خائینانه عده ء ازاعضای کمیته ای مرکزی حزب وطن، حکومت دموکراتیک سقوط نمود، وافغانستان به ویرانه مبدل گردید. 

خائنین درون حزب وطن که درمقامات بالا چوکیها وقدرت رادر تصاحب خویش درآورده بودند ،درنهایت باساس معاملات قومی ،نژادی ولسانی همه این دست آوردها ی دموکراتیک را فروختند و عدهء ازرهبران هردوجناح  که ضرورنمیدانم اسماء شانرا درینجا نام ببرم و مردم افغانستان آنها را خوب می شناسند ، خود وصفوف را بی شرمانه ونا مردانه برای رهبران مجاهدین فروختند. بدین ترتیب حکومت دموکراتیک ازهم فرو پاشید وهمه آنچه که اعماروبنا گردیده بودندازبین رفتند.البته معامله گران بعد ازسقوط رژیم نجیب ا لله با همان دبدبه های سابقه ء که داشتند ،تحت نظامی مجاهدین به فعالیت بی شرمانه ونا مردانه شان ادامه دادندوحتی ازجمله افراد خاص تنظیم ها بودند وعده ء دیگرهم دعا گو وخیرات خور دربارجنگ سالاران گردیده اند،وعده ازآنان هنوزهم ثبات فکری واید ئولوژیکی ندارند .گاهی عضویک گروه وگاهی هم عضوگروه دیگری می گردند.

نقائیص عمده درین نظام عبارت ازآن بود ،که مشاورین تصمیم گیرنده بودند.دریغ ازآنجا شروع میشود،کسانیکه درافغانستان بمثابه ای مشاورین اعزام می گردیدند ،ازجمله ای انسان های درجه دوم شوروی بودندبخاطرپول وبعضی مسائیل اید ئولوژیکی به افغانستان می رفتند،دارای شخصیت واهلیت پائین بودند،درحالیکه انسانهای لائیق ودرجه اول وبا شخصیت حاضرنمی گردیدند  که درجنگ بروند.عده ازکادرهای حزبی ودولتی بخاطرارضا وبدست آوردن اعتماد مشاورین روس به آنچنان کارها ی ناشائسته می پرداختند که قلم ازنوشتن آن می شرمد.

روسها که درافغانستان تلفات مالی وجانی فراوان را متحمل گردیده بودند،ازطریق بمبارد مانهای بی رحمانه ای خانه ها وقریه ها به جبران آن می پرداختند.وکسانیکه درمشورت وهمیاری با روسها دربمباردمانها شرکت داشتند ،دستهای شان به خون هم وطنان شریف مان آغوشته می باشند.تاریخ واقعی وطن ما هیچگاه آنراعفو نخواهد کرد واین جنایات درج تاریخ است.  

 

 درین روزها که هشتادومین سالروززنده یادمرحوم کارملازطرف هواخواهان اوتجلیل خواهد شد،بجا خواهد بود که درین مقاله نیزنظریات رادرمورد مرحوم کارمل نقل قول نموده و ازروز تولد این رادمرد تاریخ تجلیل بعمل آ ید.

محبوبیت کارمل مرحوم با گذشت زمان دوباره درحال افزایش است،زیرا اوانسان درست وطرفدارانسان زحمتکش وستمدیده بود.هزارههای افغانستان کارمل مرحوم را درروزهای خوب وبدی زندگی اش دوست خویش نا میده اند.

اکادیمیسن پنجشیری درمورد ماهیت هومانستی(بشر دوستی) کارمل مرحوم درمقاله ئی :" دوروزخونین تاریخ"چنین نوشته است:

درزمینۀ برخورد با سردارمحمد داوو د نیز نظرات متفاوت بیان شد ولی ببرک کارمل  طرفداربرخورد با انعطاف ونرمش باسردارمحمد داوود وخاندانش بود او اصرارمیکرد که با سردارمحمد داوود وخاندانش برخورد محترمانه شود، زنده بدست آید هرگاه به خاندان سلطنتی به شیوۀ مسالمت آمیز برخورد شود، نخست ماهیت هوما نستی انسانی ودموکراتیک انقلاب ما آشکارمیشود ثانیا سنن اخلاقی ملی دینی وقبیله یی مردم افغانستان احترام میشود، ثالثا پیوندهای ایشان با پاکستان، ایران، کشورهای عربی خاورمیاته، مصر، واپسگرایان وامپریالزم کشف وافشا میگردد ودرآخرانقلاب ازپشتیبانی بین المللی و اخلاقی تود ه های مردم جهان برخوردارمیشود. حفیظ لله امین ازشنیدن این دلایل و پیشنهادهای ببرک کارمل  سخت بر افروخته شد و حساسیت شدید نشانداد و کاررا تابه آنجا رسا نید که درغیاب کارمل وبه هنگامی که ببرک کارمل باجگرن هاشم خوستی درمد خل رادیو افغانستان  به حالت گفتگو بود؛ ازنور محمد تره کی اجازه خواست تا کارمل رانیزبه بهانه وابسته گی با سردارمحمد دا وود محاکمۀ صحرایی کند.

   

درسال ۱۳۵۹محمود اعتمادزاده (به آذین) نویسنده معروفی که چهره ‌ای توده‌ ای به حساب می‌ آمد به افغانستان سفر کرد و یادداشتهای سفرخود را درکتابچه ‌ای با عنوان گواهی چشم و گوش منتشر کرد، به آذین درمقدمه کتاب شکوه می ‌کند که برای دیدارازهمسایه دیواربه دیوارایران ناگزیر شده راهی دورو درازطی کند.    به آذین دراین کتابچه گزارش می ‌دهد که با ببرک کارمل رئیس جمهوروقت افغانستان دیدا و گفتگو داشته و نقل می‌ کند که کارمل با لحنی محترمانه و ستایش ‌آمیزازآیت الله خمینی رهبر انقلاب ایران یاد کرده وازاینکه " دو کشورانقلابی" مناسبات دوستانه ‌تری با هم ندارند ابراز تأسف می ‌کند. تبلیغات وسیع حزب توده با موفقیتی نسبی همراه بود و نه تنها درسطح جامعه بلکه برمحافلی ازحاکمیت جمهوری اسلامی نیز تأثیرمی‌ گذاشت و آنها را ازموضعگیری شدید دربرابرافغانستان بازمی ‌داشت. رسانه‌ های گروهی ایران و حتی نشریات دولتی جمهوری اسلامی تا مدتی دربرابردولت افغانستان لحنی ملایم داشتند.

مصطفی دانش کارشناس مسائل خاورميانه خاطراتش را از دید وباز دیدهای کارمل چنین بیان میدارد:

آخرين ديدارم با ببرک کارمل به سال ۱۹۹۵ برمی گردد که آن را به خوبی به خاطر دارم.

در شهر کوچک حيرتان درشمال افغانستان به ديداراورفته بودم. اکنون سه سال بود که مجاهد ين در افغانستان حکومت می کردند و کشوررا به ويرانه ای تبديل کرده بودند. کشوردرتب و تاب بود اما کارمل به فراموشی فرو رفته بود.

وقتی در برابررئيس جمهورپيشين قرارگرفتم ابتدا او را نشناختم. پيرمردی فرسوده و درهم شکسته در برابرم ظاهر شد که بيماری سرطان برزندگی او چنگ انداخته بود. در سالهای پيش بيش از ده باردر کاخ ارگ پای صحبت او نشسته بودم. او درجنگ سرد به عنوان يکی از مهره های مهم بلوک شرق، اعتبار زيادی داشت. در آن ديدارها با شوروهيجان واعتماد به نفس بی پايان ازاهداف و نقشه های خود حرف می زد.

کارمل ازديدارمن شگفت زده است. چهره گرفته اش باز می شود و مثل ياری گمشده درآغوشم می گيرد. فکرمی کنم تنها روزنامه نگاری بودم که در آن روزهای تيره و تاربه سراغش رفته بودم. همه ترکش کرده بودند. ديگرنه از پزشکان مخصوص روس خبربود و نه از صدها فرمانده و ژنرالی که روزگاری احاطه اش کرده بودند. او همه چيزش را از دست داده و با خفت و خواری به اين شهر دورافتاده تبعيد شده است.

اتحاد جماهيرشوروی تا آنجا که توانست از او بهره برداری کرد، اما امروزکه او مطرود شده، حتی از دادن ويزای سفربه او خودداری می کند. او اجازه ندارد برای معالجه و ديدار خانواده اش به روسيه سفرکند.

در مصاحبه هايم با کارمل، در سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ هميشه ويکتور پتروويچ پليچکا سرمشاور شوروی را کناراو می ديدم. او درظاهردر برابر کارمل سرخم می کرد، اما به واقع براوفرمان می راند، و از طريق او برسراسرکشورافغانستان حکومت می کرد.

دوران زمامداری کارمل به همان نحوی پايان يافت که آغاز گشته بود: با اراده و دخالت مستقيم شوروی. روزی دراواسط سال ۱۹۸۶ ويکتورپليچکا به همراه دوعضو هيئت سياسی "حزب دموکراتيک خلق افغانستان" به نزد کامل رفتند و ازاوخواستند که استعفای خود را امضا کند. کارمل می دانست که اگر مقاومت کند به سرنوشت حفيظ الله امين، رئيس جمهورقبل دچارمی شود که در سال ۱۹۷۹ به اشاره روسها کشته شد.

به ياد دارم که درسال ۱۹۹۱حدود يک سال قبل ازسقوط دولت نجيب الله درکابل برای مصاحبه به ديدار کارمل رفته بودم.او تازه از تبعيد درمسکو به افغانستان برگشته بود. شوروی درآخرين مرحله پيش ازسقوطش بود.کارمل ديگرآن مريد وفاداربرای اربابان سابق نبود.اواينک از سياستهای "شيطانی"روسها به شدت انتقاد می کرد.از نياز به آزادی و ازضرورت دفاع ازاستقلال ميهنش سخن می گفت.عده زيادی ازافسران عاليرتبه ارتش افغانستان گرد او جمع شده بودند. برخی ازآنها در سرنگونی دولت نجيب الله در سال ۱۹۹۲ نقش داشتند.

 

درسال ۱۹۹۱حدود يک سال قبل از سقوط دولت نجيبالله درگفتگوئی با کارمل مصطفی

 

برگرديم به حيرتان سال ۱۹۹۵.کارمل ازدست مجاهدين جان سالم به در برده بود، اما از نظر سياسی ديگر زنده نبود. مرد درهم شکسته ای که درحيرتان دربرابرم نشسته بود، هيچ نقش واهميت سياسی نداشت. او فقط يک خاطره تلخ بود که مقدربود ديريا زود فراموش شود.

موقع خداحافظی با لحنی خسته و دردآلود، از تنها حاصل عمرخود چنين ياد کرد: "بزرگترين درسی که در زندگی گرفتم اين بود که هيچ کشوری نمی تواند به اتکای نيروی خارجی به آزادی و استقلال و پيشرفت دست يابد. بايد به اراده مردم احترام گذاشت و از استقلال کشور دفاع کرد. هر ملتی بايد روی پای خود بايستد."

در سال ۱۹۹۵پس ازسقوط اتحاد شوروی سرانجام کارمل موفق شد ويزابگيرد و به مسکو برود. سال بعد همانجا درگذشت. جسد او را به افغانستان بردند و درهمان حيرتان به خاک سپردند.اما هنگامی که طالبان درسال ۱۹۹۸ حيرتان را تصرف کردند، به سراغ مقبره بتونی او رفتند و آن را منفجر کردند. مجاهدين بقايای جسد او را از زير خاک بيرون کشيدند و به تماشا گذاشتند.

 با وجودیکه این نظام که دارای خصلت های دموکراتیک ومقاصد انسانی بود واهداف آن به نفع انسان زحمتکش بود، خدمات وکارهای زیادی بخاطر آسائیش ورفاه مردم صورت گیرفت ، ولی  با آنهم درین دورهء حکومت دموکراتیک ،افغانستان به صحنه ای از نبرد ها ومیدان تعلیمی بین هواخواهان کمونیزم وامپریالیزم مبدل گردیدند،که درنتیجه ملیونها انسان خانه وکاشانه ء خویشرا ترک نمودند وراهی کشورهای همسایه ایران وپاکستان گردیدند.دراثر این جنگها ی خانمانسوزکه یک دهه طول کشید،برعلاوهء ویرانیها وخسارات مالی ،هزارها انسان جانهای شیرینی خویشرا نیز ازدست دادند، وافغانستان به خرابه مبدل گردید.ازدید گاه تاریخ مسئول این ویرانیها تمام نیروهای درگیردرجنگ و تمام کشورهای ذیدخل را درمسئله افغانستان میدانند که آنان جنگ افروزی وتباهی افغانستان راقصدآ سازماندهی، حمایت ،تشویق وترغیب نموده اند.

     

ادامه دارد.....

  منابع:

- سلطان علی کشتمند " یادداشتهای سیاسی ورویدادهای تاریخی"جلد دوم وسوم

  - سید عسکر موسوی  "هزارههای افغانستان "(تاریخ ،فرهنگ ،اقتصاد، سیاست)

غلام يحيي حسيني تحقيقي درباره‌ي تاريخ تشيع- هزاره‌ها در افغانستان

- اکادیمیسن پنجشیری " دوروزخونین تاریخ"

-  محمد اکرام اندیشمند (برگهایی ازتاریخ): ٧ثور و ٨ثور (قسمت اول)،(قسمت دوم)،(قسمت سوم).

محمدعوض نبی زا ده) نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر)   

-  سایت های انترنیتی

-  سایت بی بی سی

- دولت صاحب زاده مترجم سابق پزشکان شوروی در کابل کودتا پس از کودتا: خاطره یک مترجم روسها

     - اکادیمیسن غلام دستگیر پنجشیری نقش فعال ببرک کارمل درتشکیل " جمعیت دموکراتیک خلق "


- خاطرات مصطفی دانش کارشناس مسائل خاورميانه از گفتگوئی با کارمل

 

-  تبصرهها، مقالات ویاد داشتهای شخصی نویسنده ای این مقاله

ایمل :

Bamyan_7@hotmail.com

تاریخ شنبه22 نوامبر-2008

هالند

 

 

++++++++++++++++++++++++

 

 (قسمت پنجم)

  هزارهها دردوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق      

قبل ازینکه بحث را دربارهء متن بالا آغازنمایم ،لازم میدانم که بازهم درپیوست با قسمت قبلی  درباره" انزوا وتجرید جوامع هزارهها "ازسوی حکومات فاشستی پتانها بطورفشرده وکوتاه مطالب جدید ومبرم را پیش کش خوانندگان محترم وعزیزنموده وبدین ترتیب، توانسته باشم به عکس العمل هاونظریات خوانندگان گرامی که ازطریق ایمل ها برایم رسیده است ،جواب قانع کننده ورضایت بخش ارائه نمایم. 

یکی ازجالب توجه ترین ویژه گی های تاریخ جوامع هزاره بین( 1929- 1978 )، اعمال سیاستهای خشن برای به انزوا کشاندن آنان از سوی رژیم های حاکم برکابل بود .اتخاذ چنین سیاستی در طول تاریخ افغانستان سابقه نداشت .در نتیجه ای این تجرید اجباری ، جوامع هزاره از توسعه ای اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی، بدور ماندوبه تبع آن یکی ازبهترین منابع مولد کشاورزی درافغانستان عملا بلا استفاده ماند.

حسن نائیل درباره ای این تجرید وبه انزوا کشاندن آگاهانه ای هزارهها می نویسد:                        

دراثرهمین سیاست مخالفت با هزارهها درسال 1941 حا کم نشینهای محلی هزارجات از یک دگر مجزا ساخته شده وبه شش ولایت مجاور پیوسته گردانیده شدند. هد ف ازسیاست تجرید هزارهها نابودی این مرکز مهم سیاسی واقتصادی بود که از طریق ، الف )جلوگیری از توزیع سرمایه ای مملکتی در ولایات هزارجات ،وب)به حد اقل رساندن تعدادنمایندگان هزاره درمجلس شورای ملی ،تعقیب شد .حکومت در رسیدن به این اهداف موفق شد هزارهها نتوانستند نمایندگانی چندانی درمجلس شورا داشته باشندو هزارجات از رشد وتوسعه محروم ماند.                

حکومت این آمیزه بی ثبات ، کاملا در دستان پتانها (پشتونها)قرار دارد .از شانزده عضو کابینه تنها دوتن غیر پتان هستند .شمار حکمرانان پتانرا در اغلب ولایات ، حتی در آن جاهاکه اکثریت جمعیت به گروهی قومی دگری تعلق دارد ، می یابید ،اما هیچ حکمران غیر پتانرا نمی توان در ولایات پتان نشین یافت که درین رابطه زبان پشتو علت آن عنوان می شود .اکثریت قاطع کارمندان اداری را نیز پتانها تشکل میدهند.

درحالیکه مسائیل ومشکلات هزارهها توسط نمایندگان معدود آنان به اطلاع مقامات حکومتی می رسید ،  تغیری دربهبود وضعیت آنها پیش نیامد.

غذاهای مردم هزاره را نان گندم ویا نان جو ، دوغ ، چای وبوره(شکر)تشکل داده است دانه های نباتی و حبوبات ، تخم مرغ ، گوشت وپنیربسیار بندرت در غذا ها دیده می شود.میوه جات وسبزیجات در تابستان بصورت نا منظم وغیزر متداوم وجود دارد ، ولی در موسم زمستان اصلا هیچ پیدا نمی شود .مهم ترین قلم سبزیجات را پیاز تشکل داده است.

سید عسکر موسوی درکتاب خود "هزارههای افغانستان" در مورد چنین نوشته است: انزوا وتجرید هزارهها جامعه ای هزاره را از هرنوع توسعه ای اقتصادی وثمرات نوسازی عمومی که بر جاهای دگر افغانستان اثر گذاشت،محروم کرد.درنتیجه،اقتصاد هزارجات شکل اولیه وقدیمی خود را کم وبیش حفظ کرده است.تا سال 1978،بیشتر مبا دلات اقتصادی پا یا پای بود ومردم کمتراز پول رائیج استفاده می کردند، در واقع ،پول در هزارجات کاربرد چندانی نداشت .در آنجا بانکی وجودنداشت(هنوز هم وجود ندارد)واین موجب می شد که پول بلا استفاده باقی بماند.تماس با شهر ها ویا دادو ستد با خارج از منطقه نا چیز بود وشبکه ای حمل ونقل یا جاده وجود نداشت.آنچه که در منطقه مورد مصرف بود ،تولید میشد وبرعکس.

شرائیط سختی اجتماعی- اقتصادی هزارجات را می توان از توصیف ذیل بهتر گمانه زنی کرد:

هنوز هزارجات اقتصاد طبیعی و اکتفا به خود وشرائیط فیودالی حکمفرمائی دارد.فقر اقتصادی موجب گردیده استکه زحمتکشان در مغاره های طبیعی ،سموچها ومعبر برف کوچها وسیلابها زندگی کنندوتحت تهدید دائیمی بسر برند.چه بسا از زحمتکشان که در خانه های بی نوروبی منفذ با حیوانات خود یکجا زندگی می کنندوبه انواع مرض مبتلا هستند.

سرکوب اجتماعی،سیاسی واقتصادی هزارهها طیبعتآتجرید وانزوای فرهنگی آنانرا به دنبال داشت.شاید نا مطلوبترین  پیامد این انزوااز نظر فرهنگی در حوزه آموزشی بوده باشد.اگر چه شرائیط طی دوران نخستین جمهوری (1973-1978)/1352-1357)اندکی بهبود یافت وتعدادمدرسه درهزارجات ساخته شد(قبل ازین دوره تنها مدرسه وجود داشت)،اما وضعیت کلی همچنان تبعیض آمیزباقی ماند.همزمان با این بی توجهی نسبت به وضعیت آموزشی هزارجات،درنواحی پشتون نشین جنوب شرق افغانستان مدارس بیشتر وبیشتری ساخته می شدوزمینه های تحصیل برای پشتونهای افغانستانی ونیز پاکستانی مساعد ترمی گردید.

در1962،دانشگاه ننگرهار درجلال آباد تاسس شد .درین دانشگاه زبان تدریس پشتو بودوتسهیلات آموزشی تنها برای استفاده ای پشتو زبانان فراهم میشد،علاوه برآن ،این نکته جالب است که اکثریت محصلان آن از پشتونهای خارج از مرز (پاکستان) بودند ،که پس از تحصیلات به آنجا بازمی گشتند.بورس تحصیلی نیز برای این پشتونهای پاکستانی از طریق حکومت افغانستان وتوسط منابع خارجی قابل دسترس بود.دردهه ای 1960همچنین دو مدرسه ای متوسطه شبانه روزی در کابل ،یکی رحمان بابا(بر گرفته ازنام عبدالرحمن مومندی ،شاعرپشتوازروستای بهادردرکوهات پاکستان)و دگری حوشحال خان(شاعر پشتو از پشاور)تاسس شد که حکومت تامین مالی آنهارا به عهده داشت .درینجا باز هم هیچ هزاره ای پذیرفته نمیشدواغلبا شاگردان هردو مدرسه پس ازپایان دوره ،برای ادامه ای تحصیل به خارج (پاکستان ویا اتحاد شوروی )فرستاده می شدند.در ضمن،

در تمام ساحه ای وسیع هزارجات ،مطبوعاتی بنام روزنامه ودگر وسائیل تنویر وتبلغ مترقی ومدنی هیچ چیزی وجود نداشت ومردم را به فقر وحشتناکی فرهنگی دچار ساخته اند.از مکتب وشفاخانه ودواخانه نام وجود نداشت.

اعمال این نوع تبعیض ها نه ازسرتصادف ویا وجود مشکلات بلکه آگا هانه بود.

درضمن نخبگان پشتون می توانستند در غرب ادامه تحصیل دهند ،در حالیکه طبقه ای متوسط فقط به دانشگاه محلی دسترسی داشتند.این نوسازی بر تری پشتونها راتحکیم می کرد.

 هزارهها اما،می توانستند تا حدودی بر این ضعف آموزشی فائیق آیند.باساس نظر داکتر موسوی  هر جامعه ای تا زمانی که ریشه های فرهنگی خود را از دست نداده است ،همواره خود را بازشناسی واحیا نماید.بنا بر این هزارهها که از فرهنگ وسنتهای نیرومند وغنی بر خوردار هستند می توانستند نا کامیهای پس از 1890 را جبران نموده وبا وجود سر کوب بی رحمانه به حیات خود ادامه دهند.بدین ترتیب، آنان سهم فعالی در حیات سیاسی افغانستان طی دهه 1980تا 1990 ایفا نمودند.

هزارهها با استفاده از این فرهنگی غنی خود – که ریشه در اسلام دارد-به سستم آموزش سنتی اسلامی موسوم به مکتب دست رسی داشتند.این سستم آموزش ،که درخارج از دنیای اسلام کمتر شناخته شده است ،بر گرفته شده از آثار ویافته های مححففان مسلمان طی 14 قرن گذشته ویکی از عالی ترین تمدن های اسلام است.این مراکز منحصرا به مطالعه ای اسلام ومتون مذهبی اختصاص نداشت .در بسیاری همین مراکز بود که متون تمدنهای قدیمی یونان، هند وچین به عربی ترجمه ومورد مطالعه قرار می گرفت .درین مراکز موضوعات گوناگون از فلسفه گرفته تا مذهب ، از منطق وادبیات گرفته تا فیزیک ،شیمی، ریاضیات ،پزشکی وروانشناسی تدریس می شد.

درتمام حوزه های ایران ،عراق و سوریه طلاب افغانستان یکی از بزرگترین گروههای محصلین را تشکل می دهند که بیش از 90 درصد آنان هزاره هستند.با این وصف،بسیاری ازهزارهها که از آموزش جدید در کشورخود محروم گردیده بودند،توانستند درسطوح بسیاربالائی ازتحصیلات درجاهای دگرظاهرشوندکه مححقان چندی ازبین آنها برخاسته اند.وآنها اغلبا نقش فعالی در حیات اجتماعی بازی کرده اند درزیر اسامی بعضی ازمشهورترین آنان آمده است:

آیتالله  محمد علی مدرس از جاغوری،محمد اسمعیل مبلغ از بهسود،آیت الله سید سرور واعظ از بهسود،آیتالله  قربانعلی مححقق از ترکمن ، آیت الله میر حسین صادقی از ترکمن.

محمد اسمعیل مبلغ به نمایندگی ازمردم بهسود دردهه 60 در مجلس شورا راه یافته بود وهمچنین تا سال 1978 به تدریس فلسفه وادبیات دردانشگاه کابل مشغول بود ودرسال 1979 توسط رژیم فاشستی حفیظالاه امین درسال 1979 اعدام گردید.ازاونوشتجات ،جزوات وکتابهای زیادی به یادگارمانده است، کار پرآوازه او مشارکتش درتدوین دائیرت المعارف آریا نا است.

بدین ترتیب ، هزارهها نه فقط در حفظ هویت وارزشهای فرهنگی خود موفق بوده اند ،بلکه در توسعه ورشد علم ودانش در افغانستان سهم داشته اند.علاوه بر آن،هزارهها بزرگترین جامعه ای فارسی زبانان افغانستان هستند و نقش عمده در حفظ زبان،ادبیات وفرهنگی فارسی دارند.

در کابل هزارهها توانستند خود را ازسطح گارگران دارای پائینترین دستمزد ،که حقیر ترین کارهارا انجام میدادند به سطح طبقه ای متوسط صعود دادند.

داکتر سید عسکر موسوی از نگاه اقتصادی وضعیت هزارهها را چنین ارزیابی نموده است.

طی  10یا 20سال  اخیر ودر اثراموزش وفعالیت تجاری ، طبقه ای متوسط هزاره بوجود آمد.درنتیجه عنوان خان (یا میر) دگر نمیتواند جایگاهی در درون جامعه ای افغان یا جامعه ای سنتی هزارجات بیابد.

طبقه متوسط هزاره درکابل اکثرا ازهزارههای ترکمن تشکل می شد که از نظر تجاری در دوحوزه ای تجارت وفروش قطعات اتوموبیل موفق بوده اند .بطور مرسوم ،تاجران هراره اتوبیلهای دست دوم اروپائی وامریکائی  را وارد افغانستان کرده وبصورت حراجهای بزرگ به خریداران جزءمی فروختند، آنها نیز به نوبه ای خود قطعات اتوموبیلهارا دربازارکابل به فروش می رساندند.بهمین دلیل ،آنان درکابل به "ویرانکار" موسوم هستند.کسانی چون حاجی اسکندر،حاجی عبدالحسین( ریزه )،حاجی عبدالحسین( کلان )،حاجی نادر،حاجی صالح وحاجی قربانعلی ازبازرگانان معروف هزاره بودند.هزارههای بهسود معمولآ لباسهای دست دوم خارجی (لیلامی)می فروختند ویا در کار نانوائی بودند.هزارههای جاغوری اغلبآ در سازمانهای دولتی یا ارتش کارمیکردند. 80 درصد هزارههای کابل درشغل های کم درآمد ودشوارچون :کراچی وانی (کار با گاری)، جوالی گری (حمالی)، مزدوری کارگری، بنائی ونظائیرآن مشغول به کارهستند.

ازنگاه سیاسی هزارهها هیچگاه موقعیت با لا وموثر در حیات سیاسی افغانستان نداشته اند.تعداد نمایندههائیکه دردولت وجوداشتند هیچ وقت قدرت واقعی نداشتند وفقط نمایشی بودند. افرادی چون حاجی نادر،عبدارزاق توفیق ، محمد اسمعیل مبلغ ،شیخ سلیمان یاری،قربانعلی رضوی،عبدالحسین مقصودی ، داکترعبدالواحد سرابی ویعقوب لعلی درمیان معروفترین نمایندگان هزاره درمجلس شورای ملی ودولت قرار داشتند.همچنین چهرههای مانند سناتور علی اکبر نرگس(ازولسوالی پنجاب بامیان) ونادرعلی(از جاغوری)نماینده مجلس سنا بودند.بطورکلی اینهزارهها درمقائیسه با پشتونها کمتر ازیک درصد مقامات حکومتی را دراختیارداشتند.بهمین ترتیب درارتشتنها یک مقام ارشد هزاره ژنرال احمد علی خان "بابه" (ازجاغوری) وجود داشت که دردهه هفتاد 1970باز نشسته شد.واین درحال بود کههزارهها ازبک ها و تاجیکها ، بیشترین تعداد سربازان عادی را تشکل میداد ند.

هزارههای کابل همچنین درفعالیتهای سیاسی موءثرتری ،در خارج ازحکومت ودسته بندیهای سیاسی رسمی ،در گیر بودند.آنان تا زمان رویداد های 1978، اعضای در"حزب دموکراتیک خلق افغانستان(ح. د.خ .ا)چون سلطاتعلی کشتمند،و کریم میثاق داشتند.و همچنین دوتن ازبنیانگذاران "جنبش نوین دموکراتیک "یعنی اکرم یاری وصادق یاری،از هزارههای جا غوری بودند.اما اکثریت هزارههای فعال سیاسی در جنبشهای مذهبی تحت رهبری تحصیل کردگان وملاهای شیعه مشارکت داشتند.اینا ن اغلب محصلان مکاتب متوسطه ودانشگاه بودندودر سازمانهای مخفی فعالیت داشتندکه جنبش موسوم به پاسداران انقلاب افغانستانراشکل داد. 

هزارههای کابل همچنان دستآوردها وپیشرفتهای فرهنگی خاصی داشتند.چهره هائی چون داکترعبدالواحد سرابی (دررشته ای اقتصاد)،محمد اسمعیل مبلغ (فلسفه واقتصاد)،یعقوب لعلی مهندسی ،پروفیسورحسنیار (زیست شناسی) و نیطاقی(زراعت)جزو اینها بودند.بزودی هزارهها توانستند راه خود را دررسانه ها ومطبوعات نیزباز کند.پیام وجدان به سر دبیری  مرحوم عبدالرئوف ترکمنی وبرهان به سر دبیری علمشاهی ازجمله ای نشریاتی بود که که توسط آنان منتشرشد.

میپردازیم به بررسی اصلی مطلب مورد بحث " موقعیت هزارهها در دوران ترکی وحفیظ الله امین".

هزارهها دردوران ترکی وحفیظ الله امین 

قرن 20 یک آزمون بزرگ برای ایدئولوژی مارکسستی ولینیستی بود که متئاسفانه این ایدئولوژی با وجود داشتن آرمانهای بزرگ انسانی وامکانات وسیع عملی نتوانست حقانیت برتری خویش را نسبت به سستمهای مختلف سیاسی، اجتماعی واقتصادی مختلف ثابت وآنرامحافظت نماید، فروپاشی شوروی و شکست کشورهای سوسیالستی دریک مقطع زمانی کوتاه موجب بد بختی وسراسیمگی ملیاردها انسان درکره ای زمین گردید. اتباع این ممالک نا گزیربودند تا خود رابیک زندگی جدید دریک فرماسیون اجتماعی واقتصادی دگریعنی (سرمایداری)  بازسازی نمایند،و همچنان روح وروان خویش را نیز باید تغیرمیدادند.ولی استعداد وخلاقیت سرشاریرا که خداوند به انسان اعطا نموده است،مردم این کشورها توانستند، بزود ترین فرصت برسخترین مشکلاتها و دشواریها ی زندگی غلبه نمایند.

 تیوری بافی های رهبران کمونستی به شیوه ای شوروی باعث انحرافات برنامه وتاکتیک جنبش احزاب مارکسستی - لینیستی وگارگری جهان گردید.وتقلید های کورکورانه ازین تیوریها در کشورهای متفاوت  وصدور این اید ئولوژی وتیوری ها درممالک مختلف، باعث سد رشد نورمال قانون رشد جامعه وطبیعت می گردید ند که این خود باعث برانگیختن مقاومت ها وبر خوردها می گردید که بالآخره این نواقصات منجربه شکست سستم سوسیالیزم  به شیوه ای کشور شورا ها گردید.

آرمانهای والای کمونیزم درکتابها هنوز هم مقدس وانسانی است ، علت شکست سستم جهانی سوسیالیزم قرن 20 را در بی کفایتی رهبران ، رویزیونستها وانحرافات از آرمانهای کمونیزم وسوسیالیز باید جستجو نمود. با وجود همه ای این نواقصات مردم جهان در شرائیط جدید قرن 21 باز هم به کارل مارکس مراجعه می نماید و اید ئولوژی او در جوامع سرمایداری ازمبرمیت خاص بر خور دار گردیده است.

 

  شکست سوسیالیزم را دربطن سوسیالیزم شوروی جستجو نمود. این سستم  نتوانسته بود  انسان عادی را درتولید ذینفع نماید،ودر تصاحب مالکیت آنها را شریک نماید. بناء همان سیل لشکر کارگر خود باعث شکست سوسیالیزم منجمد شده گردید، وهمچنان نواقص بسا عمده ای سوسیالیزم شوروی در تدابیرات واقدامات وسیع آن علیه مذاهب نهفته بود که این تنفر توده های وسیع ملیونی  باعث شکست  وتضعیف آن گردید. امپریالیزم جهانی وکشورهای سرمایداری ازین نواقصات بخاطراز پا انداختن حریف خویش استفاده ای درست ومثمر نمودند.

البته حادثه ای تاریخی دموکراتیک ثورافغانستان نیز جزء این پروسه بود ،تحت تاثر سستم جهانی سوسیالیزم بوجودآمد  وبا سقوط آن از بین رفت .حرف های رهبران مجاهدین افغان بسیار مسخره وخنده آور جلوه می نماید، زمانیکه آنها از تربیونها با لحن بلند اعلان می دارند که کمونیزم راما مجاهدین شکست داده ایم.

 

 باساس تعالیم مارکسیزم ، حادثه ای هفت ثوررا نمیتوان بمثابه ای یک انقلاب نامید. بناء نظربه خصوصیات این حادثه ئی تاریخی ،استعمال اصطلاح کودتاه ویا حادثه تاریخی بسیار به مورد وبجا خواهد بود. بسیاری ازبنیاد گذاران ورهبران حزبی و حتی اعضای عادی حزب دموکراتیک  خلق افغانستان ، ممکن است با گذشت زمان به این نظریه موافقت داشته باشند که استعمال کلمه ئی کودتاه ویا حادثه تاریخی درست وبهتر جلوه می نماید.البته نظربه تحقیقاتی که اینجانب در جریان صحبتها یم  با عده ای از رفقای چپی افغانی خویش که خودم نیزازجمله ای آنها می باشم انجام دادم که متئاسفانه عده ای هنوزهم درهمان خواب سابق است وازحد زیاد چپ می اندیشند، وعده ای هم وجود دارند که فقط ازاحساسات پاک اعضای صدیق حزب وطن هنوزهم نفع می برند، وطبق عادتهای قبلی شان،آنان خوش دارند که برای شان تعظیم گردد وحتی عده ای موفق به ایجاد گروههای جدید گردیده اند. من به همه ای نظریات وپلورالیزم نظریات احترام عمیق دارم ، ولی نظریات ما نباید  بیست سال عقب ازشرائیط  فعلی باشند.

امروزهر فرد عادی افغانستان صاحب نظرو آگاه است .اگر رشته ای سخن را با  او در مورد انقلاب ثور آغازنمائی ، در جریان صحبت ،نا خود آگاه چندین بار حرفهای مانند ، دوران ترکی،دوران حفیظ الله امین ،دوران کمونستها ،کودتاه خلقیها وپرچمیها ،دوران کارمل ونجیب الله  وغیره را تکرارخواهد کرد .پس مسئله کاملا روشن است. زمانیکه حادثه هفت ثور به پیروزی رسید ، مردم شهر کابل شاهد غرش صدای طیاره های جیت وتانک ها درشهر بودند.بدین ترتیب قدرت را عده ای بدون رای و انتخاب مردم  تصاحب شدند.

                                                                                                                                    این قیام نظامی(کودتاه نظامی) که خلقیها درآنهارول مطلق رهبری کننده را در 27 اپریل 1978 داشتند و بمثابه ای یک حادثه ای غیر مترقبه ، ویک رویداد پیش بینی نا شده وخلاف میل تاریخ وخلاف قانون رشد نورمال جامعه وبا یک عمل ماجرا جویانه به پیروزی رسید. گر چند در پروگرام وبرنا مه ای آن  مسائیل  مثبت گنجانیده شده بود وبدون تردید به نفع انسان زحمتکش بود.

این یک حقیقت مسلم بود، ا ختناق و استبداد وظلم در کشورحکم روائی داشتند. سطح پائین رشد اقتصادی اجتماعی ،فرهنگی وملی درافغانستان به آخرین درجه آن قرار داشتند، مردم خواستار تغیرات  بودند، کشوری که هنوز در تاریکی زندگی می کرد، برق نداشت، راه نداشت، آب آشامیدنی نداشت،  کشوری که سطح تولید در آن بسیار پایین و عواید مردم بسیار ناچیز بود، هر کدام می خواست در تناسب  با کشورهای همسایه، منطقه و جهان (زندگی داشته باشد)، به این خاطر، ایجاب می کرد که  یک تغییربیاید.               

 

انقلابیون وبخصوص رهبران خلقیها و پرچمیها در زندانها بسرمی بردند و مرگ واعدام آنها را تهدید می نمودند.  همین انگیزهها بود که رهبران حزب دموکراتیک خلق، در فکر کسب قدرت از طریق زورو فشار گردیدند، ونیروهائیکه باید این انقلاب را به پیروزی میرساندند ، یعنی توده ها، کارگران و دهقان درآن عملآ سهم نداشتند.                                                                                                                 

به گفته مهران براتی: "به دنبال مطالعات تحقیقی و دانشگاهی، با ساختار قبیله ‌ای و سنتی جامعه افغانستان آشنا شده بودم و می ‌دانستم که در چنین جامعه ‌ای، سوسیالیسم نمی‌ تواند سرنوشت بهتری از حرکات ظفار (در عمان) و یمن جنوبی داشته باشد، از اول آگاه بودم که این جریان به طور طبیعی از بطن شرایط اجتماعی و مناسبات طبقاتی زاده نشده، بلکه جریانی یکسره مصنوعی و تحمیلی است، چنین جریانی هرقدر هم با برنامه و نیت خوبی شروع شده باشد، دیر یا زود بسوی انحراف می‌ رود و در برابر کمترین فشاری به زانو درمی‌ آید.".

ودرین جا قابل یاد آوری است که حتی خود داود خان نیز با کودتا چیان در رابطه با بعضی اصلاحات هم پیمان وحتی در ائتلاف قرار داشتند.محمد داود خان پس از به قدرت رسیدن، روابط نزدیک خود را با حزب دموکراتیک خلق به ویژه جناح پرچم، تا مدتی حفظ کرد؛ هر چند روابط او با رهبران جناح خلق چندان دوستانه نبود.اما این دوستی دیر نپایید.                                                                                

خلقیها که درین کودتاه نسبت به پرچمی ها نقش عمده را داشتند، تمام پست ها وقدرتها را در تمام ادارات ازرقیبان سیاسی خویش غصب نمودند واین پست هارا برای افراد خلقی زبده که میتوانستند شعارهای زنده باد رهبرخلق ،زنده باد تر کی ،زنده باد نابغه ،و زنده باد حفیظ الله امین این شاگرد وفادار،نان،لباس ،خانه سرمیدادند اهدا کردند .همه جاها به رنگ های سرخ مزین گردیده بودند.                                         

 

 

بهر صورت حکومت جدید بوجود آمد  وشورائی به اصطلاح انقلابی تشکل گردید . وکشمکش قدرت بین خلقیها و پرچمی آعاز گردید .در قدم اول حفیظ الله امین  تشنه ای قدرت بود.

                     

بهر حال مردم افغانستان ازین کشمکش هائی درونی حکومت انقلابی ورژیم  جدید اطلاعی نداشتند ، پشتبانی خویشرا ازین حادثه جدید وحکومت اعلان نمودند.واین حادثه تاریخی را شادباش گفتند.                       

ومردم افغانستان حمایت خویشرا ازرژیم اعلان داشتند ، چونکه این رژیم اساسات اسلام را بحیث سیاست داخلی خویش اعلان کرده بود عدم تبعیض ومحوستم ملی  و مساوی بودن ملیتها از شعارمهم دولت انقلابی محسوب می گردید ، وبرای اقلیت های ملی ،بخصوص هزارهها که تحت ستم وتفوق سیاست های رسمی دولت های خاندانی قرار داشت ،بسا مهم وخوش آیند بودند و آزین سیاست حمایت نمودند.                    

درخطوط اساسی وظائیف انقلابی ج.د ا درپهلوی سائیر برنامه انقلابی ، مسائیل مانند حل دموکراتیک مسئله ای ملی، حل دموکراتیک مسئله ای کوچیها،تکامل هنر ،ادبیات وانتشارات به زبانهای مادری اقوام وقبائیل و ملیتهای مسکون در افغانستان گنجانیده شده بودندکه ازطرف هزارهها با گرمی استقبال گردیدند.              

 

البته برای اولین بار یک تعداد هزارهها با به قدرت رسیدن دولت  خلقیها وپرچمیها وابسته به ح .د . خ.ا صرفنظرازدشواری های نظامی وسیاسی و  ایدئولوژیکی درین مقطع زمانی تا حدودی  معین زمینه حضور سیاسی مردم هزاره از لحاظ ترکیب و تناسب قومی در تمام بدنه ها از رده های پائین تا  مقامات بالائی دولتی در ساحات ملکی و نظامی بدون تبعیض میسر وفراهم گردیدو حضور مردم هزاره در ین  دولت ها  پر رنگتر از رژیم ها ی گذشته بوده  است.که  از تعدادی از رجال سیاسی هزاره که در آغازدوره ای اول حادثه ای هفت ثور حضور پیداکرده بودند یا دآوری میگردد.

عبدالکریم میثاق وزیرمالیه،سلطانعلی کشتمند وزیرپلان وبعدا زندانی،محمد عوض نبی زاده رئیس مطابع دولتی بعدآ زندانی،آقا حسین تلاش سال رئیس نساجی بگرامی کابل ،عباس خروشان منشی مرکزی جوانان خلقی افغانستان،شاه ولی مطمین معاون شهر داری کابل،طلوع سال  منشی حزبی کمیته ولایتی بامیان،محمدعلی واتر  ولسوال ورس بامیان،غلام علی ذرخش ولسوال پنجاب بامیان ،نوروزعلی ولسوال یکاولنگ بامیان،عوض علی راهبین   ولسوال مرکز بهسود ولایت وردک ،محمد جمعه گوش  معاون مدیر معارف ولایت بامیان،غلام محمدعلاقه دار دایمیرداد ولایت وردک،عوض علی  ولسوال لعل وسرجنگل ولایت غور..       

  درحقیقت با تعین نمودن همچو افراد کدام تفاوت فاحشی درزندگی هزارهها رونما نگردیدند ، چونکه عده ای ازاین افراد زیاد تر به نفع جناح های حزبی خویش تلاش وفعالیت می نمودند تا اینکه خدمتی برای هزارههای خود انجام بدهند و حتی دربعضی محلات از بی تجریبه گی وبی خردی به کارهای ناشائیسته ونا درست دست زدند.

                                                                                   

به بسیار زودی بی احترامی به عنعنات دینی ومذهبی مردم بوقوع پیوست.خلقیها درمجموع وخلقیهای هزاره بطورخاص، دربعضی ولسوالی های هزارجات خانها وعده ای ازکلانهای قوم را به شکل بسیارنا شائیسته وتحقیر آمیز مورد لت وکوب وحشیانه قرار داده بودند، به مقدسات دینی مردم عملا خلاف برنامه و فیصله های شورای انقلابی تجاوز گردید. البته این کارهای ناشائسته منجر به تحرک احساسات دینی ومذهبی مردم افغانستان  وخاصتآ مردم هزاره وشیعه های افغانسشتان گردیدند.

دیری نگذشت که نخستین «مقاومت های خود جوش» مردم عامه ازروستاهای نورستان و هزارستان علیه دولت کمونیستی اوج گرفتند و گسترش پیدا نمودند.اما دولتمداران و به خصوص نور محمد تره کی و حفیظ الله امین از راه قهرآمیز و خشونت به سرکوبی مقامت کنندگان متوسل گردیدند. از جمله حفیظ الله امین اهالی بیگناه پغمان را با توطئه و حتا به زور مسلح کرد و در جنگ نابرابر علیه مردم بامیان بسیج نمود. بار دیگر حفیظ الله امین اهالی پشتون های وردک را تسلیح کرد تا به سرکوبی مردم هزاره اقدام نمایند. اما این پشتون های عاقبت اندیش و ملی منطقه وردک در ظاهر امر از پول و اسلحه های دولت تره کی- امین استفاده کردند؛ ولی هرگز علیه مردم هزاره نجنگیدند. بالاخیره اینها این رازرا برای هزاره های همجوار خویش اطلاع داده و افزود که ما با شما سرنوشت مشترک داریم و از سیاست دولت علیه شما هرگز حمایت نخواهیم نمود، خاطرجمع باشید. این پشتون های با درد، مردم دوست و دوراندیش با تعهد خود در برابر هزاره های همسرنوشت شان وفادار ماندند. بار دگر به امر شخص حفیظ الله امین قیام 24 حوت هرات بی رحمانه سرکوب شد و اهالی بی شمارهرات باستان و متمدن را به خاک و خون غلطیدند.

 پس ازکودتای 1978،بسیاری از چهره های برجسته ای هزاره یا اعدام شدند ویا مجبور به ترک کشور گردیدند،در عین حال ، هزارهها در کابل همچنان به بهره گیری ازبرخی فرصت های محدود ادامه دادند .سیاستهای انزوا گرانه علیه هزارجات ازسر گرفته شد.نیروهای سابق قدرت چندانی نداشتند وبه همبن دلیل نتوانستند در جهت بهبود وضعیت وشرائیط هزارههای همقطارخود در دگر جاها کارانجام دهند.قدرت در دست پشتونها باقیماندودگرگروههای قومی بویژه هزارهها،در حاشیه واقع شدنددر نهایت با اعمال سیاستهای انزواگرایانه توسط حکومت ،نام هزارجات بطور کلی از نقشه ای افغانستان حذف شد:

در جریان نوسازی دولت افغانستان وتقسیمات اداری ناشی از آن ،هزارجات به عنوان یک بخش مستقل از نقشه ای افغانستان حذف شد.هر ناحیه ای هزاره نشین به یک ولایت که متشکل از گروههای قومی غیر هزاره بود ضمیمه گردید.

پس ازکودتای ثورو تشکیل دولت دمکراتیک خلق، حمایت تره کی ازحفیظ الله امین بیشترازگذشته افزایش یافت.درطول اولین سال حاکمیت حزب مذکور، نه تنها امین در چتر حمایت تره کی به موقعیت های بلند حزبی و دولتی رسید، بلکه تره کی عملاً درخدمت تمایلات و برنامه های امین قرار گرفت. یکی دیگر ازعوامل اختلاف میان دوجناح خلق وپرچم به روشها وسلیقه های هردو جناح ورهبرانشان به برداشت وتطبیق آیدئولوژی مارکسیزم – لنینیزم به عنوان آیدئولوژی حزب دمکراتیک خلق در افغانستان برمیگشت.درحالیکه هردو جناح، مارکسیست های طرفدار و وابسته به شوروی بودند اما جناح پرچم یک گروه معتدل به حساب میرفت وجناح خلق از عناصر تند رو و افراطی تشکیل شده بود.

رویهمرفته با وجود پرخاشگری ونارضایتی شدید جناح پرچم ورهبر آن ببرک کارمل، رهبران جناح خلق به خصوص حفیظ الله امین، آغاز بحران تشکیل حکومت حزبی را با تثبیت وتقویت موقعیت خود و تضعبف جناح پرچم پشت سرگذاشت. 10 وزارت مهم به جناح خلق و 8 وزارت به جناح پرچم تعلق گرفت. ریاست شورای انقلابی و ریاست دولت و حکومت را نورمحمد تره کی رهبر جناح خلق بدست گرفت و به ببرک کارمل رهبر جناح پرچم در واقع بصورت تشریفاتی، معاونیت تره کی در شورای انقلابی و حکومت داده شد. در حالیکه کارمل به عنوان معاون صدراعظم اعلان شد اما برای صدارت دو معاون دیگر هم تعین گردید که یکی از آنها حفیظ الله امین و معاون دیگر صدارت محمد اسلم وطنجار از جناح خلق بودند. همچنان امین وزارت خارجه و وطنجار وزارت مخابرات را بدوش داشتند. سایر وزارت خانه ها نیزبا برتری جناح خلق تقسیم گردید:

حفیظ الله امین به تصفیه و سرکوبی کامل جناح پرچم پرداخت که در هفدهم آگست 1978 از کودتای نافرجام جنرال عبدالقادر وزیر دفاع سخن زده شد. قادر وزیر دفاع وشاهپور احمدزی لوی درستیز یا رئیس ستاد مشترک ارتش دستگیر وزندانی شد . روزهای بعد سلطانعلی کشتمند از رهبران پرچمی عضو بیروی سیاسی حزب دمکراتیک خلق و جگرن محمد رفیع عضو کابینۀ رژیم در23 آگست 1978 به جرم مشارکت در کودتا دستگیر و زندانی شدند.

پس ازاخراج رهبران پرچم از حزب، موج جدیدی از دستگیری اعضای پرچم آغاز گردید. صد ها نفر عضو جناح پرچم از ادارات ملکی و نظامی دولت سبکدوش و روانۀ زندان شدند. ده ها تن از زندانیان پرچمی توسط جناح حاکم خلق در زندان پلچرخی به قتل رسیدند. درمورد تعداد زندانیان جناح پرچم و شمار کشته شدگان این جناح در زندانها توسط جناح خلق که عمدتاً به فرمان حفیظ الله امین صورت گرفت، ارقام مؤثق و مشخصی وجود ندارد. نویسندگان، محققین، ژورنالیستان، دیپلوماتهای غربی، شورویها، و حتی اعضای پرچم در این مورد ارقام و اعداد متفاوت ارائه می کنند. سلطانعلی کشتمند از رهبران پرچم درمورد کشته شدگان این جناح بدست جناح خلق می نویسد:« شمار پرچمی های که در دوران حاکمیت رژیم،(حکومت جناح خلق) ناپدید، تیرباران و سر به نیست شدند به چندین هزار تن می رسد.

اما دولت تره کی- امین علیه رستاخیزعادلانه تمام اقوام اعم از هزاره و غیر هزاره با شیوه های خشونت، ترور، ، اسارت ، کشتارهای دسته جمعی و شؤنیستی متوسل شد که به چند نمونه از گورهای دسته جمعی درتصاویر زیرنشان داده میشود.

در مرحله بعدی 3 حوت قیام مردم هزاره در چند اول کابل توسط دولتمداران وقت سرکوب و نخبگان، روحانیون و روشنفکران هزاره و شیعه و همچنان تعداد کثیری از مردم غیر نظامی به شهادت رسیدند.

در آغاز کود تای تره کی – امین از تمام منابع اطلاع رسانی به سمع مردم و جهانیان رسانیده شد که : « مونژ د خلکو د پاره کور، کالی او دودی غوارو.» یعنی ما برای مردم خانه، لباس و نان می خواهیم. اما دیری نگذشته که حکام وقت در عوض دودی ( نان) مرمی کشنده را به تن مردم فرو بردند، به جای کالی( لباس) کفن خونین را به مردم هدیه کردند و در عوض کور( خانه) گورستان های مخفی و صحرایی را برای مردم ایجاد و آباد کردند. و یکی از حاصل کوده تای هفت ثور 1357 خورشیدی همین چند نمونه کشف گورهای دسته جمعی است که تا حال بدست آمده است.

 خود تره کی پس از دستگیری در داخل خانۀ خلق نیز راهی  زندان شد. رادیو تلویزیون دولتی در فردای دستگیری وی، در روز پانزدهم سپتمبر از بیماری و استعفای او از کلیه مقام های حزبی ودولتی خبر داد. او سپس در شبانگاه هشتم اکتوبر همین سال(1979) به فرمان امین کشته شد و رسانه های دولتی مرگ او را بروز دهم اکتوبر ناشی از بیماری اعلان کردند

بعد ازبقدرت رسیدن حفیظ الله امین سیاست ترورواختناق همه ای ملت افغانستانرا درهراس ووحشت انداخته بودند ،بخصوص هزارههای افغانستان ودرمجموع شیعه های افغانستان قربانی سیاست تروروتبعض آمیزفاشستی حفیظ الله امین گردید.                                                                                      

اینجانب ،صاحب این قلم که  درین سالها متعلم مکتب تخنیک ثانوی کابل بودم ودر لیلیه زندگی مشترک را باجوانان ملیتهای مختلف  داشتم وازاین مرحله ای تاریخ وزندگی هموطنانم وملیتی با افتخارم هزاره آگاهی کامل وواقع بینانه دارم .                                                                   

پیروزی انقلاب اسلامی ایران زندگی مشکل هزارهها وشیعه هارادگرهم مشکل تر ساخت،هرهزاره وشیعه بنام خمینی پارت تاپه ومهرزده میشد،وازطرف امینیها دستگیر، زندانی و بعدآنا پدید می گردیدند.مارش های انقلابیکه از طرف حفیظ الله امین وامینی ها سازماندهی می گردیدند، مظاهره چیان که اکثرا مامورین دولت ، متعلمین ومحصلین بودند ،جبرآ درسرکهای کابل وولایات کشانیده میشدند ،شعارهای مرگ برخمینی ،مرگ بر ایران ومرگ بر خمینستها رابا آواز بلند همراهی وسرمیدادند، واین درذات خود بزرگترین توهین برای هر هزاره وشیعه  تلقی می گردید.زیرا شیعیان امام خمینی را به صفت پیشوا ورهبرمذهبی خویش می شمارید وتا به هنوز به این عقیده وباور باقی مانده اند.هر روزیکه شب می گردید وسر تیغ زدن هزارهها وشیعیان جزء ازوظائیف انقلابی امینیها ی  قاتل بود وآنها ازین کار شان لذ ت می بردند.سازمان های حزبی و سازمان جوانان خلقیها یگانه نیروی بود که زندگی هر فردغیر سازمانی را تحت کنترول جدی خویش داشتند ، وهرکسی که مخالف ایده وایدئولوژی خلقیها(امینیها) بودند، ادامه تحصیل ومهم تر ازآن ادامه ای حیا تش درمکاتب، پوهنتونها، لیلیه ها وموسسات دولتی غیرممکن بود و درمجموع سرنوشت او مورد سوال قرارمی گرفت.                                                                                                          

امینیها درمکاتب ،عوض مضمون دنیات بتدریس درسهای سیاست ویا لسان پشتومیپرداختند که  متعلمین ومحصلین جبرآ به این درسها گوش فرا میدادند.البته برای مامورین این دوره نیزهویدا وآشکاراند که در ادارات وموسسات دولتی تدریس وآموزش لسان پشتو جزء ازپروگرام دولت بود وجبرآ  کورسها ی پشتو تدریس می گردید.بدینترتیب فاشست های انقلابی نمادر ترویج لسان پشتواز دل وجان مبادرت می ورزید.                                                                                                

 موترهای جیپ، که اغلب در دهن دروازه های مکاتب ،پوهنتونهاو لیلیه ها انتظاربه اصطلاح مشکوکین را می کشیدند ، وبیرون کردن آنها ازدفاتر،خانه، لیلیه ها  وصنف ها معنی بردن آنها بسوی زندان بود و مرگ حتمی انتظار آنها را می کشیدند.واقعا هم وطنان ما ، یک  دوران وحشت را  پشت سر گزرانیده اند.متعلمین ومحصلین ومامورین هزاره  درقدم اول مورد تعقیب جدی قرارداشتند و تعداد آنها نیزانگشت شمار بودند.                                                                                                              

متعلمین ومحصلین که از ولسوالی های ورث ،پنجاب ، لعل وسری جنگل وجاغوری ،غزنی ،مرکز بامیان وسائیرمحلات هزاره نشین جهت تحصیل به کابل اعزام گردیده بودند ،به بهانه های مختلف ودسیسه سازیها مورد آزارو اذیت روحی وفزیکی قرارمی گرفت ، با گذشت هر روزادامه تحصیلات برای آنها بعید تر شده میرفت .متآسفانه عده ای زیادی از جوانان هزاره که امید مردم خویش بود نتوانستند درتحت این نظام به تحصیلات خویش ادامه بدهند ،با استفاده از رخصتیهای تابستانی مکاتب را برای همیشه رها کردند وعده ئی از آنها درصفوف مجاهد ین وسازمانهای مائوئیستها شامل  گردیدند.عده ای که با همه ای این دشواریها تحصیلات خویش را توانستند ادامه بدهند، والیدین شان از طرف مجاهدین زیرفشارهای جدی قرارمی گرفتند. طبق فیصله ای مجاهدین درهزارجات که سیدعلی بهشتی درآن زمانرهبر بود،همه ای متعلمین، ومحصلین مامورین ساحات زیرکنترول دولت کمونستی بایددرمنطقه تحت کنترول مجاهدین احضار می گردید، ودرصورت انکارازین فرمان والیدین آنها می بائیست جرائیم بزرگ مالی را به کمیته های مجاهدین می پرداختند. بنآء والیدین مظلوم ماهر ساله، پول های هنگفت جریمه را برای مجاهدین به طور متواتروطی سالهای متمادیپرداخته اند.                                                                                               

                                                                                             
دولت صاحب زاده مترجم سابق پزشکان شوروی در کتاب خاطراتش در مورد ایندوران وحشت چنین بیان میدارد:                                                                                                                                

                            

اوایل ماه دسامبر سال ۱۹۷۹ وارد کابل شدم. تصورم قبل از رفتن به افغانستان این بود که مردم از "انقلاب ثور" به صورت وسیع پشتیبانی می کند. اما پس از آمدن به کابل دریافتم که بخش زیادی از مردم در فضای هراس به سر می برند و بسیاری از آشکار سخن گفتن، به خصوص درباره مسایل سیاسی و حساس، خودداری می کردند.                                                                                  

من مترجم پزشکان شوروی در یکی از شفاخانه های کابل بودم و میان ما و کارمندان افغانی از مسایل سیاسی به ندرت صحبت آشکار اتفاق می افتاد. در خیابان های کابل، خیلی کم می توانستید ببینید که بیش از دو نفر با هم صحبت می کنند. شایعه بود که افراد به صورت مرموز ناپدید می شوند. مترجمانی که من تازه به آنها پیوسته بودم می گفتند شایعات زیادی است که روزهای اندکی ازحکومت حفیظ الله امین باقی مانده و امکان رخ دادن یک تحول مهم، زیاد است دارد.

آنچه بیشتر در یادم مانده، سخنرانی های انقلابی حفیظ الله امین و تاکید او به "آرمان های انقلاب" بود. حتی چند روز قبل از سقوط حکومتش، زمانی یک روزنامه نگار غربی از او پرسید شما احساس نمی کنید که مرگتان نزدیک است، او در پاسخ گفت تا زمانی که من، سوسیالیسم را در افغانستان پیاده نکنم، نخواهم مرد.

تجاوز نظامی شوروی بر افغانستان در دوران حکومت صد روزه ای حفیظ الله امین  شکل گرفت ورود نخستین دسته های نظامی لشکریان شوروی در ظاهر توآم با دعوت و موافقت امین بود.اما این نیروها پس از ورود و استقرار در افغانستان دست به قتل داعی و میز بان خود زدند. 

 وثایق و اسـنادی که در دسـترس اسـت بیانگر آنسـت که حفیظ الله امین مبتکر اصلی دعوت روسـها به خاک افغانسـتان بود. نبی عظیمی در کتاب اردو و سـیاسـت میگوید: " این تقاضا ( دعوت روس ها به خاک افغانسـتان ) توسـط حفیظ الله امین هژده بار رسـماً صورت پذیرفته اسـت.  حفیظ الله امین گاهی به نماینده گی از ترکی و زمانی هم از طریق اسـد الله سـروری و دیگران این دعوت را به گوش روس ها می رسـاند.

 

 

  منا بع :

- سید عسکر موسوی  "هزارههای افغانستان "(تاریخ ،فرهنگ ،اقتصاد، سیاست)

-  غلام يحيي حسيني تحقيقي درباره‌ي تاريخ تشيع-هزاره‌ها در افغانستان

-  سخی ارزگانی نگاه بر کشف گورهای دسته جمعی در افغانستان

-  محمد اکرام اندیشمند (برگهایی ازتاریخ): ٧ثور و ٨ثور (قسمت اول)،(قسمت دوم)،(قسمت سوم).

نوشـته خواجه بشـير احمد:"   ما و امریکا" از نخسـتین تماس تا نخسـتین پایگاه

 -  محمدعوض نبی زا ده) نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر)    

-  سایت های  انترنیتی

-  سایت بی بی سی

- دولت صاحب زاده مترجم سابق پزشکان شوروی در کابل کودتا پس از کودتا: خاطره یک مترجم روسها

 

-  تبصرهها، مقالات ویاد داشتهای شخصی نویسنده ای این مقاله

ایمل :

Bamyan_7@hotmail.com

تاریخ 02-11-2008

هالند

 

 

++++++++++++++++++++++++

( قسمت چهارم)

موقعیت هزارهها ازدوران شاه امان الله الی کودتاه ترکی

پیروزی انقلاب اکتبر سال 1917 بی شک وبدون تردید یک نقطه ای عطف در تاریخ بشریت محسوب می گردد، و الهامی برای بیداری ملتهای  جهان، در قدم ا ول ملتهای مظلوم آسیا بود. دولت نوبنیاد شوراها با وجود مشکلات ها ودخالت کشورهای امپریالستی وسرمایه داری که سعی می ورزیدند دولت نوجوجوان را درنطفه خاموش سازند،کوشش فراوان بخرچ داد تا روابط حسنه  را با همسایگان خویش مستحکم نماید. خوشبختانه دولت جوان شاه امان الله اولین دولت بود که کشور ودولت شوراها را به رسمیت شناخت وهیئت های رسمی فی مابین دوممالک همسایه سفرها ی متقابل را انجام دادند ،وقرارداد های همه جانبه را در عرصه های گوناگون  اقتصادی ، سیاسی ، تجارتی وفرهنگی به امضا رسانیدند. همچنان درین مقطع ای ازتاریخ، روحیه آزادی خواهی مردم  آسیا با گذشت هر روزدرحال گسترش بود،و آرمان والای اکتبرتاثربرزگ را درروحیه ای انقلابی شاه جوان  گذاشته بود.   

با وجودی که هزاره‏ها دومين يا سومين گـروه بزرگ قومي درافغانستان محسوب مي‏شوند و این ملیت سالهای متمادی تحت ظلم وغلامی حکومتهای استبدادی و فاشستی زندگی نموده اند ومورد ظلم واستبداد قرارگرفته اند،مانند سائیرمردمان آزادیخواه آسیا وجهان بیدار وآگاه گردیدند. دگربرای دولت های مستبدمحال بودکه هزاره را درغلامی نگهدارند.دراثرمبارزات وقربانیهای  بی شماری مردم هزاره ورهبران آن در پهلوی سائیرملیت های افغانستان ، زمینه های کسب آزادی واستقلال مهیا گردید. خوشبختانه شخص خود شاه امان الله وجنبش او دارای روحیه ای انقلابی  وطرفداری آزادی های فردی اتباع بود ند ،بدین گونه با مساعد شدن زمینه های ملی وبین المللی،فرمان لغو غلامی را اعلان نمود وقانونهای ظالمانه ای حکومات ماقبلی را مورد الغا قرار داد.

بعد از آنکه امان الله به سلطنت رسيد. شاه جديد راه و روش ديگـري در پيش گـرفت. در همين دوره   بود (دهه 1920 م) كه به طور موقت حقوق خاصي براي هزاره‏ها در نظر گـرفته شد.

توجه شاه امان الله به مسایل اجتماعی – سیاسی مردم هزاره و نفی سیاست گذشته و اهمیت نقش این مردم برای حصول استقلال و پشتیبانی از حکومت او مهم دانسته میشد. امیر امان الله خان که مرد نیک اندیش و طرفدار وحدت در میان اقوام و قبایل و هوا خواه اعتلای کشور بود، راه مصالحه و روابط حسنه را با مردم هزاره در پیش گرفت و نظام برده گی را از بالای مردم هزاره رفع کرد , مردم هزاره در زمان شاه امان الله خان از غلامی نجات یافتند.

 علاوه بر اين، استقلال رسمي افغانستان عملاً از همان سال (1919 م آغاز زمامداري او) در تاريخ بين الملل ثبت شده است. امان الله در آن سال به طور علني اعلام نمود كه افغانستان در مناسبات داخلي و خارجي كاملاً مستقل است. دولت بريتانيا از شناسايي استقلال افغانستان سرباز زد و امير امان الله هم عليه بريتانيا اعلام جهاد كرد و به اين ترتيب سومين جنگ افغان ـ انگـليس در چند جبهه در نقاط مرزي آغاز شد. اين نبردها به جنگ استقلال نيز معروف است.

بعد از جنگ و گريزهاي فراوان، بالاخره دولت انگليس با امضاي پيمان راولپندي در 18 اوت 1919 م استقلال افغانستان را به رسميت شناخت. نخستين قانون اساسي كشور دربيستم فروردين 1302 ش در72 مادّه تصويب گـرديد. اكنون اميد مي‏رفت كه كشور گـامي بلند به سوي ترقي و پيشرفت بردارد. عرصه مطبوعات هم جاي خود را با اين عناوين در ميان مردم باز كردند: امان افغان(هرات) ـ طلوع افغان (قندهار) ـ ستاره افغان (جبل السراج) ـ بيدار (مزار شريف) ـ اتحاد مشرقي (جلال آباد) ـ و روزنامه انيس در كابل ( 1306ش).

امان الله اصلاحاتي به سبك غربي انجام داد كه همگـام با مشي و روش رضا شاه و آتاتورك بود و با همان سبك و سياق و با تأكيد بر ناسيوناليزم پشتون در مقابل ناسيوناليزم ترك و ناسيوناليزم ايراني، كشور را در بحران زباني و ادبياتي درگـير ساخت. اين رويه در نهايت با اثبات ناتواني اين زبان (پشتو) در ايفاي نقش ميانجي براي اقوام افغانستان، كنار گـذاشته شد.                

امان الله در سفري هفت ماهه به اروپا، هند، مصر، روسيه، تركيه و ايران، با فرهنگ و تمدن غرب و اصلاحات در ايران و تركيه آشنا شد. كه ثمره آن تقليد نسنجيده و عجولانه از فرهنگ غرب در افغانستان، چون كشف حجاب، اجبار به پوشش اروپايي، تحصيل دختران و اعزام آنها به خارج، تغيير تعطيلي روز جمع هجري منع تعدد زوجات بود. اين اقدامات شاه باعث شورش سراسري شد كه به واسطه آن فردي از قوم تاجيك به نام حبيب اللّه و معروف به بچه سقا قدرت را در ژانويه 1929 م دست گـرفت.

هر چند شاه امان الله خان مدنیت خواه در آغاز سلطنت خویش از همکاری ها، پیشنهادات و مشوره های عالمانه و سازندهء کاتب هزاره به نفع مردم و مصالح کشور خیلی استفاده برد که باعث عزت، محبوبیت و استحکام پایه های مردمی این شاه جوان و مترقی و حاکمیتش در افغانستان گردید.

 مشخصا زمانیکه کاتب هزاره مبنی بر آیات قرآنی، دانش وسیع علمی و تاریخی خویش پیشنهاد لغو نظام بردگی را از شاه امان الله خان در کشور نمود؛ آنگاه این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت و فورا امر فرمان لغو بردگی را صادر نمود که قبل از همه مردم هزاره در مدت بیش از نیم قرن با شدید ترین زنجیر اسارت، کنیزی و بردگی ویژه ای به سر می بردند. و آنگاه  که بیش از 12 هزار زندانی از حبس نظام بردگی آزاد گردید که به تعداد هشت هزار آن را تنها زنان هزاره های برده تشکیل می دادند.

 دیگر اینکه علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره برای نخستین بار پیشنهاد به رسمیت شناختن «مذهب جعفری» را در جوار مذهب حنفی برای شاه امان الله خان در لویه جرگه پغمان نمود که مورد پسند وی قرار گرفت. ولی شوربختانه که از سوی یک عده مولوی های دیوبندی و بی خبر از دین و دنیا نه تنها این پیشنهاد کاتب هزاره رد گردید، بل که با حمله فزیکی خودها نیز وی را در زیر پا، مشت و لگد خرد و خمیر ساختند تا اینکه شاه شخصا اورا نجات بخشید. افزون برآن اسناد مؤثق وجود دارند که شاه امان الله خان در امور خارجی کشور نیز از مشوره های خردمندانه و مفید علامه کاتب هزاره مستفید می گردید.

آقای پروفیسر رسول رهین در مورد رفع نظام بردگی را بر اساس پیشنهاد دانش دینی و علمی علامه کاتب هزاره اینگونه می نگارد:

« کاتب يک فقهی صاحب نظر نیز بود. او اثری درباره « اتحاد نظر مجتهدین و فقرات شرعیه» نوشته بود. شاه امان الله به فتوای او نظام برده گی را درافغانستان لغوه کرد. چنانچه در اثر لغو نظام برده گی  در افغانستان بود که عده زیادی از اسرای مظلوم مردم هزاره، بدخشانی ها و نورستانی ها از برده گی نجات یافتند.» .

 اما زمانیکه شاه امان الله خان از محتوای سراج التواریخ در مورد کاروایی های ضد انسانی اجدادش آگاهی حاصل نمود و آنگاه بلادرنگ کاتب هزاره را از دارالانشاء عزل و به دارالتألیف منصوب نمود و دیگر نخواست که وی بقیه تاریخ افغانستان را به نگارش بی غرضانه خود بگیرد. بد تر اینکه این شاه ترقی خواه یک شخص ایرانی را به نام میرزا عبدالحمید اصفهانی به نگارش «امان التواریخ» به جای علامه کاتب هزاره گماشت و آرشیف محرمانه دولتی را در اختیار او گذاشت.

شادروان داکتر رضوی در این باره نابودی سراج التواریخ را با فرمان شاه چنین نگاشته است:

« در دوران امان الله غازی خشم شاهانه چنان آن قلمزن بیچاره را فرا گرفت که فرمان احراق سراج التواریخ را صادر فرمود.» .

اگر این شاه امان الله خان به خاطر پنهان کردن اعمال ضد انسانی پدر و نیاکانش، سراج التواریخ را در کام آتش فرو برد با آن عمل که امیر حبیب الله کلکانی دروازه های مکاتب را به روی فرزندان کشور بست چه تفاوت دارد؟ آیا بالاخیره در نتیجه این عمل هردو شاه، فرهنگ کشی و دانش کشی نبود؟

بازهم از نگارش انتقاد انگیز مرحوم دکتر رضوی غزنوی:

« چرا شاه امان الله غازی با آن ملیگرایی تند و استقلال خواهی که او به آن شهرت یافته است با داشتن مؤرخ آزموده و دانشوری چون فیض محمد کاتب و همکاران او به یک ایرانی مراجعه کرده است که تاریخ افغانستان یا تاریخ پدران اورا بنویسد؟

 البته در تاریخ غبار نیزتذکر است که شاه امان لله از سراج التواریخ دل پرخون داشت که چرا قضیهء گرفتن القاب پدرکلانش را از ملکه ویکتوریا چنان عریان و به تفصیل نوشته است که نفرت انگیز است. به گفتهء غبار، شاه امر کرد« تمام مجلدات این جلد ناتمام احراق و در عوض آن تاریخ واقعی افغانستان نوشته شود؛ در حالیکه مندرجات این کتاب خود جزیی از واقعیات تاریخ دولت افغانستان بوده و در عین حال ذخیرهء یک قسمت مهم از تاریخ قرن 19 افغانستان بشمار می رفت.

شاه امان الله خان هرچند که یک زمامدار مترقی بود و از سیاست و عملکردهای پدرکلان خون خوار خویش عبدالرحمن خان و پدر مستبد و زنباره خود پیروی نمی کرد. ولی وقتی که از محتوای سراج التواریخ اطلاع حاصل نمود که کاتب هزاره با چه موشکافی و طنز جدید زیرکانه سیاست ها و کارکردهای ضد انسانی شاهان وقت را به خصوص در مورد جامعه هزارستان افشاء نموده است؛ آنگاه بود که شاه امان الله بنا بر تعلق خانوادگی، خونی و فرهنگ قبیلوی خود بر کاتب هزاره سخت قلبا خشمید و فرمان حریق آثار کاتب هزاره را صادر نمود که از طرف عمالش نیز تحقق یافت. به هر صورت نمی توان که شاه امان الله خان را با شاهان گذشته و ما بعد در افغانستان مقایسه نمود و با آنهم که اشتباهات فراوان داشت ولی علاوه از آن او یگانه شاه مدنی و ترقی خواه در تاریخ سیاسی- اجتماعی افغانستان ثبت می باشد. و تا جائیکه مشخصا به مردم هزارستان برمی گردد، شاه امان الله خان یگانه زمامدار بود که تا هنوز مردم هزاره از او به نیکی یاد می نمایند.

حبیب الله کلکانی بیسواد تاجیک تبار از متن مردم برخواست و بنا بر هر انگیزه و عوامل که بودند باعث سقوط شاه امان الله خان اصلاح طلب و مترقی گردید که مورد تأیید اهل خرد و دانش نمی باشد. ولی با آنهم در تاریخ چند صد ساله حاکمیت های میراثی تک قبیلوی- قومی کشور این نخستین بار بود که قدرت سیاسی افغانستان به دست یک شخص غیر پشتون یعنی یک فرد عادی تاجیک تبار سقوط نمود که سنت میراث حاکیت تک قبیلو- قومی را برای اولین بار شکستاند.

این شاه بیسواد مخالف درس، تعلیم و مدنیت بود و علاوه برآن خصم و خشونت وی را در برابر عدم موفقیت ملا فیض محمد کاتب هزاره در بیعت گرفتن از مردم هزارستان بهانه ای قرار داد که داشته های علمی وی را در کشور ناپدید نمود. از نگارش شادروان داکتر سید علی رضوی غزنوی در زمینه چنین ملاحظه می گردد: در نه ماه (سقوی) یا شاه کلکانی که کسی نامی از سراج التواریخ یا کتابی از دورهء گذشته گرفته نمی توانست، فیض محمد در هیأت به هزاره جات فرستاده شد تابیعت بیاورد و چون موفق نشد و متهم به همکاری با آنها گردید. به تعبیر حبیبی « بچه سقو بر ملا خشمگین شد، امر لت و کوب اورا داد. ملا از این ضرب موحش مریض گشت و از همین رنج جان سپرد.

طوریکه دربخش های  قبلی نیز اشاره گردید که هزارهها در دوران حکومتهای  خاندانی به طور دائیم مورد تعصب، ظلم وخشم حکومات مستبد  قرار داشتند  که متآسفانه این پالیسی در افغانستان بطور دائیم ومتواتر به اشکال گوناگون ادامه داشته ودارد.                                                                

درزمان حاکمیت دولت های استبدادی وخود کامه به استثنای زمان شاه امان الله خان وضع مردم هزاره مجددآ وخیم شد. این مردم ازموقف اجتماعی وملی پائین مستفید بودند واین مردم را  بابی رحمی سرکوب می نمود. جوانان هزاره که به اردو جلب میشدند به مناطق که از لحاظ اقلیمی برای مردم این سر زمین – نا ساز گاربود سوق می گردید. سهم مردم هزاره در کا رهای دشوار که تا حدودی زیادی پیروزیهای رشد اقتصادی و اجتماعی کشور را تآ مین میکردند. احداث تونل های سالنگ و تنگ غاروعمدتآ ثمره ای کارهای پرمشقت جوانان هزاره بودند. بابه قدرت رسیدن نادر خان وبرادران وبه خصوص درزمان صدارت هاشم خان وضع مردم هزاره غیرقابل تحمل وبد ترازسابق گردید. مامورین حکومتی که مردم فقیر هزاره را می چاپیدند خارج از کنترول بود. وترور های بی رحمانه علیه شخصیت های  سیاسی واجتماعی مردم هزاره  اجرامیگردید. تعداد زیادی مبارزان جسوری که علیه ستم و خود کامگی مبارزه میکردند در سیاه چال ها  انداخته میشد.                                         

درین دوره  از طرف هاشم خان فرامینی برای ممنوع ساختن شمولیت جوانان مردم هزاره در موسسات تحصیلی ملکی و نظامی، اکادمی پولیس و ادارات نظامی، استخبارات، پولیس، وزارت خارجه و بورسیه های خارجی، صادر گردید و بلند ترین رتبه و مقام تحصیلکرده های هزاره در دولت وقت موقف، سرمعلم، معلم در مکاتب محلات خود شان و یا به حیث مامور احصائیه در ولسوالی های شان بودند، بالا تر از آن اجازه ارتقا در رتبه های دولتی را نداشتند.                                              

ما در حد فاصل سالهاي 1929 تا 1978 م شاهد رويه‏اي ثابت و با اندك شدت و ضعف درباره شيعيان افغانستان هستيم. سركوب هزاره‏ها در اين دوره بي سابقه و منحصر به فرد بوده است. در سراسر اين دوره، هزاره‏ها به صورت اسيراني در دست پشتونها زندگـي مي‏كردند، تحقير و ارعاب شيعيان آشكارا اعمال مي‏شد و درعمل كليه حقوق و حمايتهاي قانوني از آنان سلب شده بود. به عنوان مثال، طي دوران نخست وزيري شاه محمود يكي ازعموهاي ظاهر شاه (1946 ـ 1950)، طي نزاعي كه بين عشاير پشتون و هزاره‏ها رخ داده بود، يك شيعه كشته شد و پاي يك شتر كوچي‏ها (عشاير پشتون) زخم برداشت. حكم دادگـاه از اين قرار بود: ديه مرد هزاره ششصد افغاني[ و جبران خسارت پاي شتر3700 افغاني يعني شش برابر ديه مقتول؛ در حالي كه ديه قتل در شرع معادل صد شتر است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

آري توهين، تحقير و رفتار ظالمانه با هزاره‏ها به يك هنجار عادي بدل شد. و حتي كلمه هزاره به مرور زمان در ذهنيت عموم بار منفي پيدا كرده بود. تا دهه 1970 م روحانيون سني كشتن شيعيان را يكي از راههاي مسلم و مقدس براي كسب رضاي خداوند و رفتن به بهشت اعلام مي‏كردند. اين امر منجر به واقعه‏اي شد كه كابل را تكان داد: شخصي به نام لطيف گـل به جرم كشتن چهل نفر هزاره دستگـير شد. وي پس از دستگـيري در اعترافاتش گـفت كه چند تن از ملاها اين قتلها را مباح خوانده و به او گـفته بودند با كشتن هر شيعه يكي از گـناهانش بخشيده مي‏شود.

به عنوان نمونه گـوشه‌هايي از گـزارشها و نوشته‏هاي محققان را در اينجا مي‏آوريم:

در خشكسالي 1970 م احتمالاً پنجاه تا صد هزار نفر در هزاره ‏جات از گرسنگي از بين رفته‌اند. جدا نمودن هزاره‌‏جات از يكديگر و پيوستن آن به شش استان همجوار براي تمركز زدايي شيعيان، مرگ و مير 56 درصدي مادران و كودكان و فقر فرهنگي از اين نمونه‌هاست در تمام ساحه هزاره‏‌جات مطبوعاتي به نام جريده و روزنامه و ديگر وسايل تنوير و تبليغ مترقي و مدني هيچ چيزي وجود ندارد و مردم را به فقر وحشتناك فرهنگي دچار ساخته‏اند. از مكتب و شفاخانه (بيمارستان) و دواخانه نامي وجود ندارد. در ین زمان مجموع  تعداد کار مندان پائین رتبه و متوسط در ار گانهای دولتی وقت از میان مردم هزاره  به کمتر از بیست تن شمار میشدند.

در دوران سی- چهل سال ظاهر شاهی و کنگاش شاهی ، نه در مطبوعات کسی در بارهء سراج التواریخ و مؤلف آن به شمول پیشگامان و معمرین قلمفرسایی کرد و نه وزارت معارف یک مکتبی و لو نه صنفه ( مثل طرزی شونحی!) را به نام فیض محمد کاتب کرده که از نخستین معلمان در معارف مملکت بود. حال آن که لیسه های پرخرچ و لیله داری را به نامهای کسانی کرده بودند که از افغانستان نبودند، نه تولد شان در افغانستان شده بود، نه قبرشان در افغانستان بود و نه درخدمت به معارف و مطبوعات افغانستان سهمی ولو کوچک گرفته بودند.

 

  باروی کار شدن حکومت های غیر خاندانی در زمان سلطنت ظاهر شا ه با وجود ایجاد فضای بهتر سیاسی بمردم هزاره در ا دارات نظامی,استخبارات ووزارت خارجه راه داده نمیشد.ومانند سابق با تبعیض خاص نسبت به این مردم عمل میگردید.این حکومت بطور آگاهانه سر زمین هزارجات را مربوط ولایات مختلف پشتون وغیر پشتون ملحق ساختند وبه دین ترتیب ضربه ای بر پیکر هزارجات وارد ساختند.

 برای آنکه تصوری روشنی از هزارجات  داشته باشیم  توجه خوانندگان گرامی را  به تفکیک وتعریفی که مرحوم عبدالرئوف ترکمنی از هزارجات ارائه داشنه است، جلب می نمایم :

"هزاره جات شامل آنعده مردمیست که شروع از ولسوالی میدان و حتی هزاره بغل کابل تا سرحدات ولایات غور و هرات و میمنه از دامنه های غربی کوهساران پغمان تا آخرین نشیب های کوه بابا و جنوب کوهساران هندوکش زندگی دارند و ولایات غزنی، ارزگان، پروان، میدان، بامیان، و غورات را پوره یا نیمه تشکیل میدهند."

کسانیکه آگهی و اطلاع کافی و وافی ندارند چنین می پندارند که نفوس و مردم هزاره شامل همین هزاره جات می شود که یک نام آنرا میتوان هزاره های مرکزی و از نفطه نظر جغرافیایی قلب افغانستان برگرفت. اما کلمۀ «هزاره» شامل نفوس یک نژاد و قوم بزرگیست که علاوه از داشتن خصایص عمومی افغانی، خصوصیات و ممیزات چهره و بشرۀ خاص خود ها را هم دارند که با دید اول شناخته می شوند و با دید دراز تر اطلاعات و خصوصیاتی در کف می آید که جداگانه از دیگر اقوام و نژادهای افغانستان ولی مشابهات رنگ و پوست بلکه اشتراک قطعی نژادی با چند اقوام عمدۀ دیگر افغانستان نیز دارند که عبارت می شوند از قوم: ازبک؛ ترکمن، بیات، تیموری، جمشیدی و غیره. بگفتن می ارزد که از لحاظ نژاد عمومی جهان، این اقوامی را که نام بردم به نژاد تورانی و نام مشتقش را مغل، تاتار و ترک و غیره  نیز گفته اند و می گویند که شامل تمام نژاد زرد و بزرگترین نژاد دنیا به شمار میرود تا مردم هزاره را برغلط تنها مغل نگویند و از بقایای مهاجمین ندانند.

  محترم اکادمیسن غلام دستگیر پنجشیری درزمینه چنین نوشته است:

   يکی از دست اوردهای عمدهء دههء دموکراسی (      1343 )   وضع وتصويب قانون اساسی وقانون  تقسيمات ملکی و تشکيلات اد اری جديد افغانستان بود . به اساس اين قانون، به تقسيمات ملکی وتشکيلات اداری  دوران استبداد استعماری کشور ، تجديد نظر خام ونیم بند  صورت گرفت . و افغانستان به 28  ولايت و دو لوی ولسوالی (حکمرانی ) تقسيم شد .

     با تقسیمات ملکی و تشکيلات واحدهای اد اری مناطق هزاره نشین برخورد بیروکراتیک وغیر عادلانه صورت گرفته است . اين تقسيمات  ،بدون توجه به تعداد نفوس ،گذرگاه های دشوار گذار  دريا ها   راه ها وو يژه گيهای اجتماعی ،اقتصادی ،اقليمی ، نيازهای مبرم توده ها ،  درشهر کابل روی نقشهء جغرافیای طبيعی خط کشی شده است.آن تقسيمات ملکی و اد اری بدون ترس از اشتباه برضد  رشد خود آگاهی ملی و اجتماعی خلق هزاره  و برای دوام سياست برده سازی سياسی قوم آزاد ی د  وست وستمديده ء هزاره وتسريع  فرایند (پروسهء )  هويت باخته گی قومی هزاره گان کاملا آگاهانه مطرح شده بود . حکومت همان وقت هيأت ها یی را برای ارزيابی احوال زار مردمان عقب نگهداشته شدهء هزاره به  مناطق مرکزی افغانستان فرستادند. دستگاههای تبليغاتی يکسر  وچندين زبان  دولت ،     اخبارتبليغاتی  پر طمطراق هياتهای بلند پايه را  نشر ميکرد و به مردم رنحدیده و سخت تر از سنگ هزاره ء وطن " وعده های سر خرمن "  داده ميشد.  ولی پس از استعفای دکتر یوسف  صدراعظم  وبرکنار ی  محمد هاشم مینوندوال  با هزاران دریغ که هیچ گام مثبتی بسود دگر گونیهای اساسی زنده گی اين مردم زحمتکش برداشته نشد.

اگرکه در همان سالها ی نخستین "  دموکراسی  تاجدار " اسماعیل  آغای  بلخی  ودکتر  بر اتعلی تاج علی گوهرغوربندی ودیگر شخصیتهای علمی  وسیاسی  برجسته مردم هزارستان  پس از حبسهای طولانی  آزاد گردیدند و لی  به  بهانه های گونه گون ازجهان وازدیدن زشتیها وپلشتیهای نظام حاکم ، چشم پوشید ند  ودر  یاد ها ودلهای بیدار مردم  افغانستان جاودانه شدند  . به هرحال زنده گی وتجربه زمان نشان  داد که علی رغم اين قربانیهای بزرگ مردم هزارستان ( غرجستان )  حکومتهای دههء دموکراسی يک گام مثبت و ترقی آفرين به منظور بهبود زنده گی اقتصادی  اجتماعی  فرهنگی وتأمين حقوق و آزاديهای دموکراتیک مردم استبداد کوفته ء هزاره بلند نکرد . بازهم  " همان آش بود وهمان کاسه "، همان طبيعت قهار بود وهمان مردم سخت کوش هزاره،  همان  "دروش  "  (  درفش  سوزن بزرگ ) بود   وهمان مشت آهنين و بازوهای پولادین  خلق رزمنده   و کار دوست  "قلب پر تپش افغانستان".

 محمد داوود، پسر کاکای ظاهر شاه، در یک اقدام از پیش طرح ریزی شده، زمانی که شاه افغانستان در شهر ناپل ایتالیا به سر می برد، در یک کودتای سفید قدرت را به دست گرفت. او در نخستین بیانیه رسمی خود که از رادیوی دولتی پخش شد، آغاز جمهوریت را در افغانستان اعلام کرد.

 

 در زمان جمهوری سر دار محمد داود خان که وی یکی از شخصیتهای متعصب و قبیله گرا  ودر دشمنی با مردم هزاره شهرت داشت .هیچ یک از شخصیت های سیاسی هزاره در حکومت او در کابینه و حتی مقامات, متوسط دولتی راه داده نشد .اما مردم هزاره رنج ها ی زیادی از حکومت استبدادی این سردار  هزاره ستیز متحمل شدند.

 

 ادامه دارد........

منا بع: 

- غلام يحيي حسيني تحقيقي درباره‌ي تاريخ تشيع-هزاره‌ها در افغانستان

-اکادمیسین دستگیر پنجشيری مسأله کوچنده گان افغانستان   وراههای حل عادلانهء آن ايالت واشنگتن -امریکا 26   جولای   2007   م

- تطـــور مـــردم هـــزارۀ افغانســـتان عبدالرؤف ترکمنی ناشر و مدیر مسئول هفته نامه پیام وجدان١٣٤٣- ١٣٥٢، کابل

نقش ومقام مردم هزاره در دولت وجامعه طی دوونیم قرن آخیر.محمد عوض نبی زاده.               

- سایت بی.بی.سی

- سایت کاتب هزاره

- نوشـته خواجه بشـير احمد:"   ما و امریکا" از نخسـتین تماس تا نخسـتین پایگاه

- تبصرهها ویا د داشت های شخصی  نویسنده ای این مقاله

ایمل:

Bamyan_7@ hotmail.com

مورخ 24-10-2008

هالیند

 

 


بالا
 
بازگشت