اسدالله جعفري

 

علماءمنشاء صلاح و فساد امت هستند

«نگاهی کوتاه به زندگی مرحوم غلام حسین واعظی»

 

اشاره

دیشب 1حوت 1387مطلع شدم که عالم فاضل ،واعظ وارسته ،عاشق اهلبیت وذاکر شهیدان راه آزادی،حاج آقای غلام حسین واعظی لعلی، پدر حجت الاسلام والمسلمین حسن واعظی،داعی حق را لبیک گفته وبه رحمت رب العالمین پیوسته است.

اینجانب ضمن آن که فقدان آن عالم بزرگوار را به خانواده شریف ، فرزندان عزیزش ومخصوصا برادر عزیز مان جناب حجت الاسلام والمسلمین حسن واعظی وجامعه مکرم روحانیت، تسلیت  می گویم،به رسم دوستی دیرینه وادای دین به مقام عالی علم وعالم ،گوشه های از زندگی ایشان را نوشته در سینه تاریخ بیاد گار می گزارم وبرای آن سفیر سفرکرده علو درجات وغفران حق را طلب دارم.

مرحوم غلام حسین واعظی لعلی از عالمان وارسته ی بود که علم وعمل را توأم داشت لذا او قبل از آن که به ساختن جامعه بپردازد به ساختن خویش پرداخته بود وهمواره این حدیث رسول خدا را با سوز وگدازی عجیب می خواند:

قال رسول الله صل الله عليه و آله :صنفان من امتى ان صلحا امتى و اذا فسدا فسدت امتى قيل يا رسول الله و من هما ؟ قال :الفقهاء و الامراء
رسول خدا صل الله عليه و آله فرمود:((دو صنف است از امت من اگر اصلاح شوند امت من اصلاح مى شوند ))عرض كردند:يا رسول الله آن دو صنف كيانند ؟فرمود:امراء و زمامدارن و ديگر علماء و پيشوايان دين.

ایشان عالم بسیار مشهوری نبود واز شهرت بدون ثمر بخشی وشایستگی بیزار بودوآشنایی که با متون ادب فارسی واحادیث نبوی وسیره علوی داشت بسیار دقیق وعبرت آموز می دانیست که :

عاقبت كار عالمان بى عمل

وقال رسول الله صل الله عليه و آله :اوحى الله الى بعض انبيائه :قل للذين ينفقهون لغير الدين و يتعملون لغير العمل و بطلون الدنيا بعمل الاخرة يلبسون الناس مسوك الضان و قلوبهم قلوب الذناب و السنتهم احلى من العمل و اعمالهم امر من الصير اياى يخادعون و بى يفترون و بدينى يستهزون لا تيحن لهم فتنه تذع الحكيم منكم خيرانا.
رسول خدا صل الله عليه و آله فرمود:خداوند به بعض از پيمبران وحى كرد كه بگو به آن عالمانى كه علم را براى غير دين ياد مى گيرند و براى عمل ياد نمى گيرند و بعمل آخرت دنيا را طلب مى كنند،براى گول زدن مردم لباس ميش ها به تن مى كنند ولى قلب هايشان قلب گرگ است زبانشان شيرين تر از عسل و كردارشان تلخ ‌تر از صبر ( نوعى دواى تلخ ) است مى خواهند مرا گول بزنند ودين مرا به مسخره گرفته اند،آن چنان آنها را آزمايش و گرفتار كنم كه حكيمان و عاقلان حيران بمانند.
و قال مثل من يعلم و لا يعمل كمثل السرايح يضى لغيره و يحرق نفسه .
و فرمود: مثل آن كسى كه علم بياموزد و عمل نكند مانند چراغى است كه روشنائى بديگران مى دهد ولى خود را مى سوزاند و از بين مى برد  .

قال الصادق (ع):من دعى الناس الى نفسه و فيهم من هو اعلم منه فهو مبتدع ضال ليهم الصلوة و السلام امام صادق فرمود كسى كه مردم را بطرف خود دعوت كند در حالى كه از او عالم تر در ميان مردم باشد پس او بدعت گذارده و گمراه است.
عالم بى عمل با شيطان برابر است

قال على (ع):ختمت التوارت بخمس كلمات فانا احب ان اطالها فى صبيحة كل يوم الاول العالم الذى لا يعمل بعلمه فهو و ابليس ‍ سواء و الثانى سلطان لا يعدل برعيته فهو فرعون سواء و الثالث فقير يتذلل لغنى طمعا فى ماله فهو و الكلب سواء و الرابع غنى لا ينتقع بماله فهو و الا جير سواء و الخامس امرئة تخرج من بيتها بغير ضرورة فهى و الامة سواء
على (ع)فرمود: كتاب تورات با پنج كلمه ختم شده است كه من دوست دارم آن كلمه ها را هر صبح مطالعه كنم كلمه اول :عالمى كه به عملش عمل نكند با شيطان برابر است دوم :پادشاهى كه با رعيت از روى عدالت رفتار نكند با فرعون برابر است سوم :فقيرى كه در برابر غنى و مالدار خود را كوچك و ذليل نشان دهد با سگ برابر است . چهارم :مالدار و ثروتمندى كه از مال خود فايده نبرد با نوكر واجير برابر است پنجم زنى كه بدون ضرورت و نيازى از خانه خارج گردد با كنيز برابر است

بدترين بدها و بهترين خوب ها

ان شر الشر شرار العلماء و ان خير خيار العلماء رجلان عالم اخذ بعلمه فهذا ناج و رجل عالم تارك فهذا هالك و ان اهل النارلتادون من ريح العالم التارك لعمله و ان اشد اهل النار ندامة - او حسرة - رجل دعى عبدا الى الله تبارك و تعالى فاستجاب له و قبل منه فاطاع الله فادخله الله و ادخل الداعى النار بتركه علمة و اتباعه هواه
رسول خدا صل الله عليه و آله فرمود:بدترين بدها عالم بد است و خوبترين خوبها عالم خوب است علماء دو طايفه اند طايفه اى كه بعلم خود عمل مى كنند،اينها اهل نجاتند و طايفه اى كه بعلم خود عمل نمى كنند كه اين طايفه هالكند و از بدى بوى عالم بى عمل اهل جهنم در اذيت مى باشند آنكه حسرت و اذيت و ندامت و افسوس از همه اهل دوزخ بيشتر است عالمى است كه كسى را دعوت بطرف خدا كرده و او دعوت او را قبول كرده و عمل خوب كرده به بهشت وارد مى شود ولى خود آن عالم در اثر عمل نكردن بوظيفه خود بدوزخ برود

عن ابى عبدالله (ع)فى قوله تعالى انما يخشى الله من عباده العماء قال : يغنى بالعلماء من صدق فعله قوله و من لم يصدق فعله قوله فليس بعالم .
امام صادق در تفسير آيه انما يخشى الله من عباده العلماءفرمود: مراد آن عالمی است كه عمل و فعل اوقولش را تصديق نمايد عالمى كه فعلش را تصديق نكند عالم نيست

ازگفته چه سود آید اگرکارنباشد

زان کارمراباشد وگفتارنباشد   «کارگر»

ازمن بگوی عالم تفسیرگوی را

باعلم اگر عمل نکنی شاخ بی بری «سعدی»

اگر آدم اگرمالک عالم باشی

بی عمل گمان مبر که آدم باشی     «فواد»

علم چندان که بیش ترخوانی

چون عمل درتو نیست نادانی

عمر ابد بجوی توباعلم باعمل

ازجهل خودبکاه وزعالم علیم باش   «سعدی»

عالم بی عمل دغل باشد

راست چون علم بی عمل باشد  «شیخ بهایی»

توبه عالم بى عمل مقبول نيست

قال جميل بن دراج سمعت ابا عبدالله يقول :اذا بلغت النفس هيهنا - و اشاره بيده الى حلقه - لم يكن للعالم توبه ،ثم قرء:انماالتوبه على للذين يعملون السوء بجهالة

 حضرت صادق (ع)فرمود: چون جان باينجا برسد (با دست به گلويش اشاره كرد ) براى عالم توبه اى نيست سپس ‍ اين آيه را قرائت فرمود: قبول توبه برخدا فقط نسبت به كسانى است كه از روى نادانى گناه كرده اند. (

معروف به علم ،مجهول به عمل

قال عيسى بن مريم :اشقى الناس من هو معروف عند الناس بعمله مجهول بعمله .
عيسى بن مريم (ع)فرمود:بدبخت ترين مردم كسى است كه در ميان مردم به علم معروف باشد نه به عمل

وفى الاحتجاج فى تفسير الامام هم اضر على ضعفاء شيعتنا من جيش ‍ يزيد على الحسين بن على عليهما السلام
امام فرمود: آنها (علماى سوء )ضررشان بر ضعيفان شيعيان ما بيشتر است از ضرر لشگر يزيد براى حسین بن على (ع) .

سخت ترين عذاب هاى قيامت

قال على (ع):اشد الناس عذابا يوم القيامة من علم فلم ينتغع به و قال :تعلموا ما شتم ان تعلموا فانكم لن تنفعوا به حتى تعلموا به حتى تعلموا به و ان العلماء همتهم الرعاية و ان اسفهاء همتهم الرواية
على (ع)فرمود: سخت ترين عذاب براى عالمى است كه از عملش استفاده نبردو فرمود:آنچه رامى خواهيد ياد بگيرید ولى تا به آن عمل نكنيد فايده اى نبرده ايد بدرستى كه علماء همتشان رعايت است در عمل و سفهاء و بى خردان همتشان روايت كردن و نقل كردن است.

آقای واعظی چهار فرزند داشت که می توانیست آنان را به کارهای پردر آمد وادارد واز این طریق دارای مال ومنال بسیار باشد اما او عزت اجتماعی وکرامت انسانی را در جمع مال نمی دانست وبه قول شاعر:

ای فرومایه بزرگی به کمال است نه مال

سروری را سزدآن کس که سزاوارتراست  «رسا»

لذا به قدر توان واقتضای زمان وزندگی سعی کرد که فرزندانش دارای کمال ودانش باشند ودرس دین فراگیرند.ولی سعی بلیغ داشت که مبادااین فراگیری علم باعث آن شود که این فرزندان، آخوند های تن پرور وسرخاک خور بار آیند.

یادم هست که ایشان به فرزند عزیزش برادر بزرگوارم حجت الاسلام والمسلمین حسن واعظی بسیار احترام می گذاشت واین احترام از نوع احترام یک پدر به فرزند نبود بلکه احترام فوق پدری وپسری بود .

این نوع احترام گذاشتن آقای واعظی به فرزندش برایم بسیار عجیب بود وبدل به معما شده بودوباالاخره روزی این معمارا کشف کردم که عبارت بود از:

آن وقتی که فرزندش شیخ حسن واعظی در مشهد مقدس درس می خواند وهنوز مشهر(دارای شهریه)نشده بود ودر تنگنای اقتصادی قرار داشته اند ؛جمعی از آشنایان ایشان فطریه خود را جمع نموده به شیخ حسن واعظی می دهند اما شیخ حسن واعظی از گرفتن این فطریه سرباز می زند ووقتی این خبر در افغانستان بگوش پدرش آقای واعظی می رسد از این عزت نفس فرزندش بسیار خوش حال می شود وروزی که به ایران می آید وبرای اولین بار فرزند روحانیش را می ببیند صورت فرزندش را می بوسد ومی گوید فرزندم مرا در دنیا وآخرت روسفید کردی واین عزت نفس تو برای من تاج پادشاهی است.

همین عزت نفس آقای واعظی بود که یک عمر با عزت زندگی کرد.با این که شهریه متعارف را نداشت اما هرگز دیده نشد که مثل بسیاری از طیف آخوند جماعت به ..رو آورد وبرای جیفه دنیا آبروی خود را حراج کند.

 البته این شیوه ی زندگی با عزت نفس وتحصیل علم وکمال ،همان شیوه ی زندگی مرسوم علمای سلف است چنان که درحالات سید ابول الحسن اصفهانی نوشته است:

سيد ابوالحسن اصفهانی

سيد ابوالحسن در طول دوران تحصيل از نظر مالى ، سخت در مضيقه بود، به طورى كه بعد از خواندن كتابى ، ناچار مى شد آن را بفروشد و از پول فروش آن كتاب بعدى را تهيه كند. اما فقر و تنگدستى مانع از ادامه تحصيل او نشد و او با تحمل مشكلات ، تحصيلات خود را با عشق و علاقه زيادى دنبال كرد.
با اينكه سيد ابوالحسن خودش با سختى و تهيدستى زندگى مى كرد، ديگران را بر خود ترجيح مى داد. روزى براى تامين مخارج ضرورى زندگى ، لحاف خود را براى فروش به لحافدوز سپرده بود، مردى كه فوق العاده مستحق و بينوا بود، به سيد ابوالحسن مراجعه كرد و وضع زندگى و مشكلات زياد خود را برايش شرح داد.
سيد ابوالحسن فرمود:نزد لحافدوز برو و پول لحاف را بگير، زيرا تو از من محتاج ترى !(( مردان علم در ميدان عمل - جلد يكم -تاليف : سيد نعمت الله حسيني

آخوند خراسانی صاحب کفایه الاصول

درحالات آخوند خراسانی صاحب کفایه الاصول واز عالمان مجاهد وپرچم بدوشان عزت وآزادی،آمده است:...چون  مجلس درس به پایان رسید ،شیخ {مرتضی انصاری}به من نگاه کرده گفت:آخوند!می بینم خیلی مؤدب می نشینی؟

  من سربزیر افکندم وعبای خودرا برروی سینه ام بیش تر کشیدم وحالتی داشتم قرین انفعال.

شیخ دریافت که پیراهن من به تنم نیست وقبای خودرا پیش آورده ام تاگردن خودرا بپوشانم ومعلوم نشود که من پیراهن ندارم. ازکفش ولباس تنها چیزی که داشتم ومی توانستم بگویم مالک آن هستم یک قبای پاره بود بایک عبای کهنه ویک جفت کفش که آن هم ته نداشت وبازحمت ،پای خودرا بالا می گرفتم وبه رویه کفش می چسباندم که پایم برزمین کشیده نشود ونجس ویاکثیف نگردد تاآنجاکه یک روز مجبورشدم سه بارپای خودرا بشویم ویکی ازطلاب به گوشواره مدرسه نشسته بود مرادید وبه حالم رقت کرد وکفش مندرس به من داد.در این وقت چنان بود که گفتی دنیارا به من داده اند.

آن روز هم شیخ  پس از مجلس درس ازبرهنگی من آگاه گردیده فهمید که پیراهن به تنم نیست.امرکرد پیراهنی به من دادند...چهل سال نه گوشت خوردم ونه آروزی گوشت داشتم وتنها خوراک من فکر بود وبا این زندگی راضی وقانع بودم وهیچ گاه نشد که سخنی یادکنم که گمان کنند اززندگی خود ناراضی هستم.«مجله پیام حوزه-ش7ص85

 

آیت الله العظمی منتظری

آیت الله العظمی منتظری ،شارح نهج البلاغه وخداوندگار ولایت فقیه وفیلسوف بی بدیل قرن ما، در کتاب خاطرات خود آورده است:يادم هست يك وقت با مرحوم شهيد مطهري مباحثه ميكرديم نزديك ظهر شد ايشان گفتند: بالاخره ما امروز نان گيرمان نيامد، ما در آن وقت پول نداشتيم حتي نان تهيه كنيم، به ما طلبه هاي ناآشنا نسيه نمي دادند، من رفتم تا حدود مسجد امام حسن (ع) كه يك طلبه اي را پيدا كنم از او دوريال و ده شاهي قرض بگيرم يك نان تهيه كنم، كسي را پيدا نكردم، يك نان سنگك را ميدادند دوريال و ده شاهي، برگشتم در مدرسه فيضيه ديدم مرحوم حاج آقافخر طاهري قهدريجاني -آدم شوخ و خوشمزه اي بود- پاي درخت توت مدرسه فيضيه ايستاده، گفتم حاج آقا دو ريال و ده شاهي نداري به ما بدهي ! گفت والله من نياز به حمام پيدا كرده ام آمدم از يكي دوريال و ده شاهي بگيرم بروم حمام كسي را پيدا نكرده ام ! وضع طلبه ها به اين شكل بود اما ما در عين حال مباحثه مان را ميكرديم، درسمان را ميخوانديم و هيچ از وضعمان دلسرد نبوديم ; و لذا توصيه ميكنم به آقايان كه به تحصيل اهميت بدهند و بدانند در اين طريقي كه هستند مرضي خداوند است، پيغمبراكرم (ص) فرمودند: "طلب العلم فريضة علي كل مسلم، الا و ان الله يحب بغاة العلم"، خداوند طالبين علم را دوست دارد، آنها مورد محبت خدا هستند; بزرگان و مشايخ ما با فقر و فلاكت درس ميخواندند و همانها توانستند به اسلام و تشيع خدمت بكنند، اصلا كساني كه در زرق و برق دنيا و مقام و تشريفات وارد بشوند ناچار ميشوند از مسير روحانيت و حقيقت يك قدري منحرف شوند، البته من نمي خواهم بگويم همه اين گونه اند اما دنيا خيلي فريبنده است . خاطرات-ج1ص96

فیلسوف شرق علامه محمد تقی جعفری

این تکاپوگر اندیشه ها وخداوندگار دانش های عصر ما وفرزانه مکتب اسلام وتربیت شده نهج البلاغه مولا علی(ع) از دوران تحصیل خود چنین روایت نموده است:

دردوران تحصیل درحوزه علمیه قم ،دوشبانه روز بود که برای غذاچیزی نداشتم .بالاخره احساس وظیفه شرعی کردم که بروم ازهمان بقال که دائما ازاو مواد غذایی می خریدم ،مقداری برنج وخرما بگیرم .

روزی سوم رفتم به همان بقال گفتم:یک کیلو برنج ویک سیرروغن وهفت سیرخرمابده.

بقال آنهاراکشید.وقتی به ایشان گفتم بعدا پولش را می پردازم ،بقال گفت :من نسیه نمی دهم وآن های را که کشیده بود وبه دست من داده بود ،ازدست من پس گرفت وسرجایش ریخت.«میراثماندگار-ج1ص100

آیت الله خامنه ای

آیت الله خامنه ای رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران از دوران طلبگی وکودکی خود حکایت شنیدنی دارد:دوران کودکی بسیاردرعُسرت می گذشت،خاصه که دوران کودکی من مصادف با ایام جنگ جهانی بود...وضع خانواده ما به طوری بود که ماحتی همیشه نمی توانستیم نان گندم بخوریم ومعمولا نان جو می خوردیم ،گاهی نان مخلوط جو_ندرتاگندم- من شبهای ازکودکی را به یادمی آورم که درمنزل شام نداشتیم ومادر باپول خُردی که بعضی ازوقت ها مادربزرگم به من یایکی ازبرادران وخواهرانم می داد،قدر کشمش یاشیر می خرید تابانان بخوریم

«کتاب مرجعیت ازدیدگاه فقها وبزرگان –صص36-37

علامه الهی قمشه ای

درشرح حال ایشان آمده است :ایشان به سختی روزگار می گذراند .نقل است: در ایام که در مشهد درس می خواند بسیار به قناعت گذراند وحتی ماه تاماه غذای پختنی نمی خورد وچون اهل ریاضت بود گاهی به صحرا ی می رفت ودرطول هفته از میوه درخت توت ارتزاق می نمود

«درآسمان معرفت-ص228

عارف فرزانه حاج آقا سید علی قاضی استاد علامه طباطبایی

علامه طباطبایی صاحب تفسیر گرانسنگ« المیزان »در حالات استادش سید علی قاضی فرموده است:استادم علی آقاقاضی توان پرداخت اجاره منزل را نداشت .لذا صاحبخانه اثاثیه منزل او را درکوچه ریخت وخانواده اش را هم بیرون کرده بود .علی آقاقاضی خانواده اش را به کوفه بردند وچون جائی نداشتند دربالاخانه مسجد کوفه مستقر شدند. همان روز من به کوفه رفتم دیدم همه آنهاتب کرده اند.در نماز عشاءبه علی آقاقاضی اقتدا کردم ،ایشان بعد از نماز آنچنان با توجه وحضور قلب آیه «آمن الرسول»را تلاوت می کرد مثل اینکه هیچ مشکلی ندارد وحادثه ای رخ نداده است.«کلید خوشبختی راز ورمز موفقیت فرزانگان - ص72

البته تا آنجا که من می دانم آقای واعظی تا این حد از فقر وتنگدستی را در ایران تجربه نکرده است اما در نسبت با زندگی روزمره وبا توجه با زندگی بعضی از مدعیان علم وروحانیت ،که از هرراهی نان  ونامی بدست می آورند ،ريالای واعظی زندگی فقیرانه ی توؤم با قناعت وعزت نفس داشت ودر عین حال فقر وتنگ دستی ،آقای واعظی به قول لسان الغیب:

 هنگام تنگدستی در عیش وکوش ومستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدارا

آقای واعظی در عین تنگدستی به مستی وسرخوشی روز گار می گزراند واو با یاد جانانش مست وخوش بود چهار تکبیر بر ماسوی زده بود وبه فرموده لسان الغیب حافظ:

اوقات خوش آن بود که بادوست به سر رفت

باقی همه بی حاصل وبی خبری بود «حافظ»

اهل ذکر ومناجات بود وعلم را باذکر همراکرده بود واز این مقارنت میمون ومبارک حلم وخوش خلقی را بهره گرفت وبه فرموده امام حمینی:

ازقیل وقال مدرسه ام حاصلی نشد

جزحرف دلخراش پس از آن همه خروش «امام خمینی»

البته این مدرسه گریزی نه به معنایی معرفت گریزی است بلکه این مدرسه گریزی همان معنای عمیق دانستن منهای داشتن بود .او نمی خواست انبان از الفاظ باشد ونوری از این مشت الفاظ در قلب او نتابد .لذا مدرسه گریزی او به این معنا بود واگر نه او به فرموده رسول خدا که فرموده :

درپی علم دین بباید رفت

اگر تابه چین ببایدرفت  «اوحدی»

برای طلب علم ازافغانستان به ایران سفر کرد ودر حوزه علمیه مشهد به تکمیل تحصیلات خود ادامه داد وتا آخرین روز های بیماری خود تحصیل علم می نمود ومشعل دانایی وآگاهی را برشانه خویش حمل می کرد.

از دیگر ویژگی های اخلاقی ایشان این بود که در فراگیری علم نه حسادت داشت ونه تکبر. لذا علم را از هرکسی که دارایی علمی داشت فرامی گرفت ودر قید این نبود که او که هست ومن کی هستم ویا او از نظر سنی وموقعیت اجتماعی از من کوچک تر است .نه بلکه هرکسی را که شایسته علم بخشی می یافت از او علم فرامی گرفت ومصداق این شعر برگرفته از روایات نبوی بود:

مردآن بود که درگه وبیگه نشان علم

جوید به هردیار زهرهوشیار مست «ابن یمین»

آقای واعظی قبل از هجرت به ایران، در زادگاه خود علاوه بر وعظ ورسیدگی به امورات دینی در حوزه حیات وممات مردم، به تربیت شاگردان علوم دینی نیز مشغول بودند ویافته ها وآموخته های خود از علوم دینی را بدون هیچ چشم داشتی در اختیار طالبانش قرار می داد ودر این دوره شاگردان چندی را تربیت نموده تحویل جامعه داد.

بعنوان یک عالم دینی از اعتبار بالای اجتماعی برخوردار ومرجع حل مسائل شرعی مردم بود وحتی المقدور در گره گشای مشکلات بندگان خدا می کوشید وسعی داشت که یک عالم تن پرور نباشد:

عالم که کامرانی وتن پروری کند

اوخویشتن گم است کرارهبری کند  «سعدی»

آقای واعظی از رسالت های علمی، بعد از دوره کوتاه تدریس به وعظ وخطابه وذاکری امام حسین رو آورد واین رسالت را با تمام وجودش ادامی نمود ودر عزای حسین چنان عاشقانه می خواند وحنجره اش را نای نینوامی کرد که در تن صدایش سوز دل زینب وفراق شهیدان وناله رباب وسوزجگر سکینه را می شد حس کرد واین بر اساس همان عشق خالص او بود که گفته اند:

مقام عشق بنازم که نیش بررگ لیلی

زنند واز رگ مجنون خسته خون بدرآید   «دهقان

اصلاح حال مردم به اصلاح علماء و...

خطر عالمان دنيا طلب

آقای واعظی واعظ زاهد بودوهمین زهد اوبود که او را از درگاه سیاستمداران سیاه دل بدور نگهداشت وازوارد شدن در عالم سیاست منهای دیانت واخلاق خودداری نمود:

و العالم هو الهارب من الدنيا لا الراغب فيها لان علمه دل على انه سم قاتل
 
عالم از دنيا فرار مى كند نه آنكه رغبت و ميل به دنيا كند براى آنكه همان علم او دلالت مى كند بر آنكه دنيا و حب دنيا سهم مهلك است.
علم را دام مال وجاه مساز

برره خود زحرص چاه مساز  «اوحدی »

او علم را دام نکرد تا نان ونام بدست آورد ویا به سیادت وشأن وشوکت دست یابد وبر قله قدرت صعود کند وفرمان فرمای تن های مردمان باشد ونه فرمان فرمای دل های پاکان.

آقای واعظی تربیت شده مکتب محمد(ص) بود وشاگرد امام صادق(ع) وشیعه علی ،شیعه ی همان علی که دنیا را سه طلاقه کرد .

واعظی می دانست که آفت علم وعالم دنیا گرایی وسیاسی بازی است وسیاست منهای اخلاق و ورع، همان چیزی است که رسول مکرم اسلام فرموده است:

عن ابى عبدالله قال رسول الله صل الله عليه و آله :الفقهاء امناء الرسل مالم يدخلوا فى الدنيا قيل يا رسول الله و مادخولهم فى الدنياقال اتباع السطان فاذا فعوا ذللك فاحذروهم على دينكم .
رسول خدا صل الله عليه و آله فرمود: فقهاء و دانشمندان تا چندى كه داخل دنيا نشده اند امينان پيغمبران عرض كردند:داخل شدن بدنيا چيست ؟فرمود:متابعت كردن از سلطان جائر، پس زمانى كه چنين كنند نسبت به دينتان از آنها حذر كنيد.
امام صادق (ع)فرمود:چون عالم را دنيا دوست ديديد او را نسبت به دينتان متهم دانيد (بدانيد ديندارش حقيقى نيست )زيرا دوست هر چيز گرد محبوبش مى گردد و فرمود :خداوند به داوود وحى كرد كه ميان من و خودت عالم دنيا دوست را واسطه قرار مده كه تو را از راه دوستيم بگرداند زيرا كه ايشان راهزنان بندگان جوياى منند همانا كمترين كارى كه با ايشان مى كنم اين است كه شيرينى مناجاتم را از دلشان بر كنم

عواقب طلب علم براى اهداف مختلف

قال رسول الله صل الله عليه و آله :من تعلم العلم للتكبر مات جاهلا ،و من تعلم للقول دون العمل مات منافقا و من تعلمه للمناظرة مات فاسقا و من تعلمه لكثره المال مات زنديقا و من تعلمه للعمل مات عارفا
رسول خدا صل الله عليه و آله فرمود: كسى كه علم را براى قدرت نمائى و خود بزرگ بينى ياد بگيرد مى ميرد در حالى كه جاهل است و از علم بهره اى ندارد،و كسى كه علم را فقط براى گفتن و سخنرانى ياد بگيرد نه براى عمل كردن منافق مى ميرد،و كسى كه علم را به خاطر مناظره و جدال ياد گرفته فاسق از دنيا مى رود،و كسى كه براى كثرت مال ياد بگيرد زنديق و بى دين از دنيا مى رود،وكسى كه براى عمل ياد بگيرد از دنيا مى رود در حالى كه عارف است و مقام عرفان را داراست .

قال رسول الله صل الله عليه و آله :لا تصلح عوام امتى الا بخواصها قيل :ما خواص امتك ؟ فقال :خواص امتى اربعه :الملوك و العباد و التجار قيل :كيف ذللك ؟قال صل الله عليه و آله :الملوك رعاة الناس فاذا كان الراعى ذنيا فمن يرعى الغنم ؟و العلماء اطباء الخلق كان الطيب مريضا فمن يداوى المرضى ؟و العباد دليل الخلق فا ذا كان الدليل ضالا فمن يهدى السالك ؟و التجار امناء الله فى الخلق الله فاذا كان الامين خائنا فمن يعتمد ؟.
رسول خداصل الله عليه و آله فرمود:اگر خواص امت من صالح باشند عوام امت من اصلاح مى شوند عرض كردند يا رسول الله مراد از خواص ‍ امت كيانند ؟فرمود: چهار طايفه اند حاكمان ،علماء،عابدان و تجار عرض كردند:چگونه اصلاح امت به اصلاح اين چهار بستگى دارد ؟ فرمود: حاكم به گرگ باشد تكليف گوسفندان چيست ؟ علماء،طبيبان و معالجان خلقند پس اگر طبيب خود مريض بود بيماران را چه كسى معالجه مى كرد ؟ عابدان دليل راهند كه جماعت چشمشان بآنها است و دنبال آنها حركت مى كنند پس اگر دليل ،راه خود را گم كرد كى راهراوان را هدايت و دلالت كند؟ تجار امينان خدايند اگر امين خيانت كار شد پس به چه كسى بايد اعتماد شود

بر پائى دين به چهار دسته است

قال على (ع):قوام الدين باربعة بعالم ناطق مستعمل له و بغنى لا بيخل بفضله على اهل دين الله و بفقير لا يبيع آخرته بدنياه و بجاهل لايتكبر عن طلب العلم فاذا كتم العالم علمه و بخل الغنى و باع الفقير آخرته بدنياه و استكبر الجاهل عن طلب العلم رجعت الدنيا على تراثها قهقرى فلا تعزتكم كثره المساجد و اجساد قوم مختلفه قيل امير المومنين :كيف العيش ‍ فى ذللك الزمان ؟ فقال : خالطوهم بالبرانيه و خالفوهم فى الباطل للمزء ما اكتسب و هو مع من احب و انتظروا مع ذللك الفرج من الله عزو جل
على (ع)فرمود:قوام و پايه هاى نگهدارنده دين چهار گروهند،عالمى سخنورى كه علم خود را بكار ببندد،دارا و ثروتمندى كه از دادن زيادى مالش بدينداران بخل نورزد،فقيرى كه دين خود را بدنيا نفروشد،و جاهلى كه ازدياد گرفتن علم سرنپيچد و سركشى نكند پس هر گاه عالم علم خود را كتمان كند،غنى بخل ورزد،فقير دين را به دنيا بفروشد و جاهل از ياد گرفتن علم سرپيچى كند دنيا به قهقرا ( يعنى دوباره بايام جاهليت قبل از اسلام ) بر مى گردد. پس زيادى مساجد و كثرت جمعيت ها در مساجد شما را گول نزندعرض كردند:در آن زمان چگونه بايد زندگى كرد ؟فرمود: با آنها در ظاهر آميزش كنيد ولى در باطن با آنان مخالفت كنيد،هر كسى هر چه را دوست دارد با او محشور است ،با اين حال باز منتظر فرج از طرف خداوند باشيد

ثمرات زهد

این چنین بود که واعظی زهد و ورع را بر دنیا گرایی وسیاست بازی رذیلانه قر ن سیاسی کاری ترجیح داد وزاهدانه زیست .چون می دانست که خير و بركتى كه از زهد برمى خيزد همه وجوه زندگى آدمى را در بر مى گيرد و او را به كمالات فردى و اجتماعى و سياسى متصف مى سازد، چنانكه در سخنان نورانى پيشوايان معصوم (ع ) ثمراتى شگفت براى زهد وارد شده است كه اين حقيقت را تبيين مى كند.
علم ، حكمت ، بصيرت ، هدايت
علم حقيقى و حكمت نورانى كه صنع خداست و روشن و روشنگر است ، در دلى ظهور مى كند كه به زهد آراسته شده باشد، چنانكه در موعظه رسول خدا(ص ) به ابوذر غفارى (ره ) آمده است :
يا اباذر! ما زهد عبد فى الدنيا الا اثبت الله الحكمة فى قلبه ، و انطق بها لسانه  
اى اباذر! هيچ بنده اى در دنيا زهد پيشه نكرد مگر آنكه خداوند حكمت را در دلش جاى داد و زبانش را به آن گويا ساخت .
رفع كورى و ظهور بينايى و دريافت حقايق هستى جز به زهد فراهم نمى شود و تا مانع اصلى كمال (دنيا) پس زده نشود، علم حقيقى و هدايت و بصيرت روى نمى كند، چنانكه على بن ابى طالب (ع ) از رسول خدا(ص ) روايت كرده است كه فرمود:
من زهد فى الدنيا علمه الله تعالى بلا تعلم و هداه بلا هداية و جعله بصيرا و كشف عنه العمى
هر كه در دنيا زهد پيشه كند، خداى متعال به او علم بى تعلم و هدايت بى واسطه عنايت كند و او را بينا سازد و كورى اش را برطرف نمايد.
آرامش ، آسودگى ، بى نيازى ، آزادى
آرامش و آسودگى و بى نيازى حقيقى جز با زهد فراهم نمى شود كه همه اضطرابها، دغدغه ها و نگرانيها از دنياست ، زيرا دنيا به هر ميزانى كه در دل آدمى جاى گيرد به همان ميزان وابستگى و پريشانى خاطر و اندوه و نگرانى به بار مى آورد و با پشت كردن به دنيا همه اينها زدوده مى شود. پيامبر اكرم (ص ) فرموده است :
الزهد فى الدنيا يريح القلب و البدن ، و الرغبة فى الدنيا تطيل الهم و الحزن .
زهد در دنيا موجب راحت و آرامش قلب و بدن است و شيفتگى در آن موجب دراز شدن پريشانى و اندوه است .
امام صادق (ع ) نيز در اين باره فرموده است :
الرغبة فى الدنيا تورث الغم و الحزن و الزهد راحة القلب و البدن .
شيفتگى در دنيا مايه غم و اندوه است و زهد در دنيا آسايش جسم و جان است .
هر كه خواهان آزادى حقيقى است بايد آن را در زهد بجويد زيرا تا انسان از خود و دلبستگيهايش آزاد نشود، طعم آزادى حقيقى را نخواهد چشيد. زهد آدمى را از اسارت خود آزاد و وارسته مى سازد و در نتيجه از همه اسارتهاى دنيايى آزادش مى گرداند. پيشواى آزادگان ، على (ع ) فرموده است :
من زهد فى الدنيا اعتق نفسه .
هر كه در دنيا زهد بورزد، خود را آزاد ساخته است .
اصلاح ، قوت ، عزت ، عظمت
اصلاح حقيقى امور و كسب قوت و عزت و عظمت در سايه زهد است ، زيرا منشاء تباهى و ضعف و ذلت و انحطاط دنياست و هر كه از بندگى دنيا به درآيد و به حقيقت هستى تكيه نمايد به همه والاييها دست مى يابد. پيامبر اكرم (ص ) درباره اصلاح و افساد امور مسلمانان و عظمت و انحطاط ايشان فرموده است :
ان صلاح اول هذه الامة بالزهد و اليقين ، و هلاك آخرها بالشح و الامل .
صلاح و درستى اين امت در ابتدا با زهد (اعراض از دنيا) و يقين (به آخرت ) بود و هلاكت و نابودى اش در پايان به بخل و آرزوست .
روزى كه مسلمانان به دنياى دون پشت كردند، عزت و عظمت به آنان روى كرد، و چون در پى دنيا روان شدند و به يكديگر بخل ورزيدند و هر كس جز به خود و دنياى حقير خويش نينديشيد و دلداده پستيها شدند، به زبونى و انحطاط كشيده شدند كه قدرت حقيقى با پشت كردن به دنيا روى مى كند، نه با پشت دادن به دنيا:

هر كه او دنياى دون را كم گرفت

 همچو صبح از صدق خود عالم گرفت

ایمان

بسیاری از عالمان هستند که علم ودانستن را با ایمان وخشوع و ورع در نمی آمیزند وعالمان بی ایمان هستند ودرواقع این گروه از عالمان، مصداق همین آیات کریمه خدای حکیم می باشند:

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (سوره جمعه آیه٥)

کسانی که تورات(در اسلام قرآن)را فراگرفته اند وبه آن عمل نمی کنند،مثل آنان ،مثل خرانی هستند که کتاب های بسیاری بر پشت آنان بار باشند وآن خران ندانند که در این کتاب ها چیست؟

این آیات قرآن کریم،اشاراتی بسیار ظریف به علم ودانایی بدون ایمان دارند چرا که لازمه علم منهای ایمان همان علم بی عمل است واگرنه از نشانه های ایمان عمل کردن به علم است وپیروی کردن حق چنان که امام صادق فرموده است:

عن ابى عبدالله (ع)قال :ان من حقيقة الايمان ان توثر الحق و ان ضرك على الباطل و ان نفعك و ان لايجوز منطقلك علمك .
امام صادق (ع)فرمود:از حقيقت ايمان است آنكه جانب حق را بگيرى هر چند براى تو ضرر داشته باشد و باطل را واگذارى و از آن دورى كنى هر چند در آن باطل منافعى داشته باشى و آنكه گفتارت از علمت تجاوز نكند
قال رسول صل الله عليه و آله :قصم ظهرى رجلان عالم متهتك و جاهل مستنك
رسول خدا صل الله عليه و آله فرمود: دو نفر پشت مرا خرد كردند كه ، يكى عالم بى بند و بار ديگرى جاهل خشكه مقدس و نادان.

اما آقای واعظی تا آنجاکه ما با ایشان محشور بودیم، هیچ گاه ندیدیم که از حق چشم پوشی کرده باشد ویا خدای ناکرده نسبت به احکام دین اباحگری رواداشته باشد ویا زهد جاهلانه ومقدس مأبی در پیش گرفته باشد.

یکی از ویژگی های بسیار بارز ایشان این بود که آنچه را حق می دانست از بیان آن ابانداشت ودربیان حق بسیار صریح الهجه بود واما در مسائل شبهه ناک سکوت پیشه می کرد وبا تمام وجود به گفته های دیگران گوش می داد اما سخنی نفیا واثباتا برزبان نمی آورد ووقتی نظر ایشان را جویا می شدیم با یک لبخند ملیح می فهماند که مرا از این مسئله معذوربدارید.
در واقع آقای واعظی مصداق این فرمایش امام علی امیر بیان (ع)بود:
عن ابى عبدالله قال كان اميرالمومنين (ع)يقول :يا طالب العلم ان للعالم ثلاث علامات العلم و الحلم و الصمت ،

 امام صادق فرمود امير المومنين (ع)فرمود: اى جوینده علم ،علم و عالم را سه علامت است :علم و بردبارى و خاموشى ، اصول كافى مترجم ج 1 ص 45

براى مرگ مومن عالم آسمان و زمين مى گريد

آری وقتی عالم دارای چنین صفات حمیده باشد به مقام ایمان دست می یازد ومؤمنِ عالم لقب می گیرد ومقامش چنان رفیع می گردد که امام موسی بن جعفر فرموده است:

عن على بن ابى حمزة قال سمعت موسى بن جعفر (ع)يقول :اذا مات المومن بكت عليه الملكة و بقاع الارض التى كان يعبدالله عليها و ابواب السماء التى كان يصعد فيها باعماله و ثلم فى الاسلام ثلمه لا يسدها شى ء لان المومنين الفقهاء حصون الاسلام كحصن سور المدينه
على بن ابى حمزه گفت شنيدم از حضرت موسى بن جعفر (ع)فرمود: زمانى كه مومنى مى ميرد ملائكه ها و بقعه هاى زمين كه بر روى آنها خدا را عبادت كرده و درهاى آسمانها كه از آنها اعمال آن مومن بالا رفته است بر او مى گريند.
و شكستى در اسلام پديد مى آيد كه چيزى آن را جبران نمى كند براى آنكه مومنين از فقهاء و علماء حصارهاى اسلامند مانند حصار شهر براى شهر

عالم ،شايسته ترين افراد براى خدمت است

 

عيسى بن مريم به حواريون فرمود: مرا بشما حاجتى است آن را بر آوريد
گفتند:حاجت رواست يا روح الله پس برخاست و پاهاى ايشان را شست آنها گفتند ما بشستن پاى تو سزاوارتر بوديم يا روح الله .

فرمود: همانا سزاوارترين مردم به خدمت نمودن عالم است من تا اندازه تواضع كردم تا شما پس از من در ميان مردم چون من تواضع كنيد. سپس ‍ فرمود: بناى حكمت به وسيله تواضع ساخته شود بوسيله تكبر چنانچه زراعت در زمين نرم مى رويد نه در كوه ( فى السهل ينبت الزرع لا فى الجبل

عن ابى الجارود قال سمعت ابا جعفر يقول :رحم الله عبدا احيى العلم . قال قلت ،و ما احياثه ؟ ان يذكرا اهل الدين و اهل الورع .
ابوجارود گويد شنيدم كه امام باقر (ع)فرمود:خدا رحمت كند بنده اى را كه علم را زنده كند عرض كردم :زنده كردن علم چيست ؟ فرمود: اين است كه با اهل دين و اهل ورع مذاكره نمايد.

مرحوم واعظی از چنان عالمانی بود که همواره با اهل علم و ورع محشور ومأنوس بود واز فراگیری علم غفلت نمی کرد وعلم را با حلم و ورع می آمیخت تا بمقام قرب حق دست یابد ودر جوار رحمتش مقام گزیند.

سرانجام در اربعین حسینی ودر آستانه رحلت جانسوز رسول خدا وشهادت دو اختر تابان امامت امام حسن مجتبی وامام علی بن موسی الرضا ،جان عاریتی را به حق تسلیم نمود وبه جوار رحمت خدای رحیم سفرنمود وحیات ابدی را ازنو آغازید.

روحش شاد وغفران حق گوارایش باد!  

 

 


بالا
 
بازگشت