خوشه چين

 

گفت که....؟

آن شهرکه بی چراغ وچون می سوزد

   در دوزخ وحشت وجنون می سوزد

  ای شعله زن نخست، گور تو خراب
         کان ملک خرابه تاکنون می سوزد
                                                  (ع.ا.عباب)

      نسل امروزبه حیث پیشتازان بکروتازه بیان میدارند. دیروزکه کشورما مریض بود((عقب مانده گی اقتصادی)) نسخۀ روسی نتوانست مریض را سرحال بیاورد، بنآ نسخه های امریکائی و انگلیسی هم نمیتواند مفید واقع شود نه اینکه فایده ندارد.استفاده دوام داراز نسخۀ امریکا ئیان وانگلیسها  امکان مرگ حتمی مریض را بعید ازتصورنمیداند. 

«افتخار درخشک ساختن اشک است. نه درجاری ساختن سیلاب خون»

زندگی درذات خود  زیباست

کوتاهی  درین راه  ازما ست

زشتی ها و پلیدی های آن

 سا ختۀ و پرداختۀ دیگراست

 گرمسیرزنده گی

  سخت و دشوارشد

 این گناه راه نیست

 انتخابش تد بیرآ نهاست

    بلی ..........

 زنده گی به ما نند

 جریان آ ب است

لحظه به لحظه میگذرد

 آ نکه ! چگونه میگذرد؟؟؟؟

کسی گفت که

 زند گی به رویم لبخند نمی زند

 گفتم از روان گروشده  دستان

 و پا های بستۀ خود ت بپرس

عیاری عشق وطن پرستی بر دلش خانه کرده است.

 این گونه میسراید:

"وقتی به عشق گفتی ، ای دل ، جواب آری"
"دیگر نمی توان خفت آسوده در کناری"

"هرگز نمی پذیرد آرام روح عاشق"
"جز در کنار یاری یا بر فراز داری"

"وقتی دل آشنا شد با راز عشق ، دیگر"
"این گام خستۀ تو ، این وسعت صحاری"

"ننگ است مرگ عاشق در بستر علایق"
"زیباست جان سپردن با زخمهای کاری"

"وقتی فتادی از پا باید به سر دویدن"
"سستی گذر ندارد در کوی بی قراری"

"آرامش حقیری در جان برکه می رفت"
طوفان نهیب زد : هی...دل مرده حصاری !!

تالابهای راکد از عشق بی نصیبند
"باید گذشتن از خود چون رودهای جاری..."

خوشه چین بیچاره میگوید:

هزار بارنه

 بلکه پیوسته

کلمۀ آزادی  در دهانم

به رقص می آ ید

 میگویم که

اسیر هستیم

دلها همه تنگ

زیر سقف آ بی

 آ شوب بر پا شده

اینطرف

آسیا ی بی آ و را

سر ما چرخ میدهند

آنطرف

صحرا نشین ومغاره نشین

«کو چی و هزاره»

با هم درجنگ وستیزا ند

هنوز 

تصویر زمین سوخته

ویرانی، باغها ، شهرها و دهات

درذهنم به جامانده است

به این خاطر

زمزمه میکنم فریاد آ زادی را

با آ هنگ مظلومانه

در زیردرخت یکه توت

 نشسته

روی به روی ریگ روان

زمزمه میکنم

 آ هنگ آ زادی را

میخوانم

آه زاد گاه من

توغبیردی نام دارد

زیرآسمان آ بی

نسیم صبحگاهان دره سا لنگش

 قصه میکند

قصۀ قهرمانان زمان را

از تتمدره وتو پدره هوفیان

کا پیسا وبگرام را

سقوط و شکستها را

در گوشهایم میگفت

ومن گفتم

حقا که فهمیدم

 راز محبت  مادر را

  وبه من و ظیفه داد

که هزاران آ رزوی سرکوفته

در آ زادی نهفته است

گفت و گفت که برخیز

ای عیارزما ن

برو آ زادی ات را بدست آور

به وطن فروشان قرن بگو:

خود تان مغز در کله ندارید

در کندوآرد وغله ندارید

از بیگانه پول می گیرید

شرمنده و رنگ زرد

هستید

شورو مستی

و لوله  وهلهله ندارید

عیارمیگوید

با آب و تلخوان

ونان جو خود میسازیم

علیه دشمن می تازیم

پروای هرضعیف

ویک بغله را نداریم

ازین خاطر است

 که طرف ما

پول از یک کشور

مرمی ازکشورد یگر  

در میان پرسله نداریم

     به لافوک های تاریخ بگوئید: باید که درپوقانه پف نکنید، پف کردن زیاد،پوقانه را میترقاند وپف کننده خجالت وشرمنده.  درزمانهای قدیم ظالمی ظلم های بیشماری رابا لای رعیت خودروامیدید.این ظالم اصلآ ریشه دربیرون داشت(( امپراطوری))  ظالم برای امپراطور چنین بیان می نمود زما نیکه تو درمقابل مردم صحبت میکردی وعصبانی میشدی آهسته کرده درگوشم بگو ومن به رسم رضا یت سر می تکانم (( زن وفرزند گفته به من دشنام بده)) هدف ظالم این طوربوده است که تما شاچیان صحنه فکرکنند که ظالم مشاورخوب است وامپراطوربا لایش حساب مینماید. ظالم با قبول دشنام و بی حرمتی ها علیه فامیلش از جانب امپراطور، چک سفید به دست می آ ورد. بعد برای قتل همو طنانش از نیروی بیگانه کارمیگیرد. به وطن دو ستان و وطن پرستان میگویم. باید که شماازگذشت حوادث می آموختید.وآینده هم باپندک پندک وسوغات علمی،ازدستاوردهای تکنا لوژی ازکنارما میگذرد.به گمانم که سطح برداشت دماغ ها آنقدر ضعیف است که چیزی را ازجریانات روزمره عکس برداری کرده نمیتواند. نسل امروزبه حیث پیشتازان بکروتازه بیان میدا رند. دیروز که کشورما مریض بود((عقب مانده گی اقتصادی)) نسخۀ روسی نتوانست مریض را سرحال بیاورد، بنآ نسخه های امریکائی و انگلیسی هم نمیتواند مفید واقع شود نه اینکه فایده ندارد.استفاده دوام داراز نسخۀ امریکا ئیان وانگلیسها  امکان مرگ حتمی مریض را بعید ازتصورنمیداند.

     هالندی ها به اثرسعی وتلاش خود،زمین را ازچنگال بحرنجات میدهند و برای خود خانه شهروکشورآ باد مینماید. بین شهرهای لیوواردین ودنهلدر پلی را برفرازدریا به مدت پنجاه سال آ باد نموده اند.     برخلاف گویا! نخبگان وآ گاهان کشورما که سنگ وطن پرستی و وطن دوستی را به سینه میکوبند. عدۀ زیاد ازان ها شامل درجریان ها ی تازه شکل گرفته آ نقدر درخود فرورفته اند که به زعم خود شان، تمامآ مردم ازاوامرآ نها اطاعت نمایند. اگر بتوانند در زمان کوتاهی  کشوررا به مسیر درست اقتصادی سیاسی و نظامی سوق نمایند. پول عاشقی و قرض  این آ وردن ها و نشاندن در دررأس اداره هارا. توسط قدرت های بزرگ جهانی ما دیده ایم و زخم های نا سورش در جگر ها باقی مانده است.

درمدت زیاده ازیازده سال فعا لیت های سیاسی دربیرون ازکشور، با حفظ تماس ها ی پیوسته و تلفونهای مکرر، گردهمآ ئی های دوام دار(( بی نتیجه )) حاصل کاربه این جمله می انجامد.   عقل که به سرنباشد تکلیف پا زیاد ترمیگردد.

 یعنی طرف های مذاکره(( احزاب را جستر شده تحت اداره فاسد و ما فیای مواد مخدر))

 در زمان های قدیم پنج شش تا جوانک ها ، تازه به چرس کشیدن علاقه گرفته بودند. یکی ازین جوانان  علاقه نداشت که چرس بکشد. دیگران شروع کردند به چرس کشیدن، هریک دود چلم خودر ا به دماغ  جوان پرهیز گار پف میکردند. تا حدی  که جوا ن پرهیزگار نسبت به رفقایش مستر شد و به مستی آ غاز کرد، کو ر پشه را از هوا می گرفت و میخورد قانغوذک را از زمین.   تمامآ با رالکتریکی منفی را به خود گرفته اند، توان دفاعی شان نسبت به قوت جذب شان زیاد است. درختی که ثمرندهد، قابل استفاده برای هیزم است.    رهبریکه درسطح رابرسقوط کند ازان باید تلی بوت ساخت.

اما برای اینجانب

پروان و کودکی ام

دو چشم من

وکشورم آ ئینۀ من است

 کلیه وطن پرستان

 خودرا

 درآ ئینه  می بیند

میگویند که

دلم تنگ آ مده است

وحشت زده شده ام

صدای دک دک قلبم را میشنوم

فریاد مظلومان  بر روحم اثردارند

قدم های نا برداشته

در راه خاک آ لود وطنم مفهوم است

 آ بادی های شکسته

 روی خاک

ویرانی های به هم ریخته

بیان می نماید که

در روشنائی هویت خویش«وطن» می ایستم

به این اندیشه که

گرمی های دشت بگوا

سردی های سرد سا لنگ

آ سمان خراش های ما خداداد است

نه عطا آ نرا چپه کرده میتواند و نه بوش

بلندی های سر به فلک

سفید کوه و سیاه کوه

سلسله کوها ی هندوکش

سطح مرتفع پامیر

د ره های پر خم پیچش

بر دلم چنگ میزند

غوغای دلیر مردان

هرآ ستان

خروش دریاهای مست وبی باک

ازخواب بیدارم میکند

میدانم که

هزاران کاهباره

به خواندن اسمعیل چهاریکاری

عبد الحمید قندهاری

اول میر ننگرهاری

دری لوگری

ناوک هروی

صفدرتوکلی

باجگل بدخشی

ورقص ، پایکوبی

ستاره

اتن کتوازی

و نغمۀ قطغنی

نمی رسد

افتخار درخشک ساختن اشک است نه درجاری ساختن سیلاب خون

به وطن فروشان بگو:

خود تان مغز درکله ندارید

 

 

 


بالا
 
بازگشت