+

 

خوشه چين

چاره دیگرنیست جزاینکه برا ی حصول آزادی مبارزۀ طبقاتی را هدف اساسی خود قراردهیم

«عیاران»عصرنوین اند که این هدف انسانی را مردانه واردنبال مینمایند.

قسمت ششم:

گفتگوبا آد میان ترسو،خواری بدنبال دارد.

                     «ارد بزرگ»

اگر برای رسیدن به آ رزو های خویش زورگو ئی پیشه کنیم، پس از چندی کسانی را دربرابرمان خواهیم دید که زورمان بدانها نمی رسد.

                                    «. اُرد بزرگ»

در دریای خروشان راه ابریشم برای دویابنده. یکی را ریگ بدست آید دیگری را دُرشاهوار، با تفات برینکه جوینده را هنرپو ینده گی درکارباشد.

                                                      « خوشه چین»

آزادی:عبارت است ازخط سیرتکامل تاریخی تسخیرطبعیت بوسیلۀ انسان وایجادمناسبات زنده گی اجتماعی بربنیاد دستاوردهای علمی وفنی تخنیکی وشناخت دقیق ازمظاهر اقتصادی وسیاسی آن میباشد.

  ویا به عبارۀ دیگرآزادی: عبارت است ازرام کردن ،تسخیر کردن، چنگ زدن، بدست آوردن، به نفع انسان  تغیردادن و انکشاف دادن ونگه کردن و پاسبانی نمودن ازان میباشد.   

کشورما همین اکنون دربند دیوان سیاه و دزدان زشت چهره است. د ستها ازان طرف ابحار و جزیره ها گلوی کشورآزادۀ مارا طی قرن ها  فشارداده است.                                                         پس ای بابک ها رستم ها و تهمینه ها کجائید؟ کاوه آهنگر کجاست؟کجائید اوبومسلم ، یعقوب لیث صفار ثمک عیار کجائید  میر مسجدی خان، میر بجه خان ، ملا مشک عالم، جلندرخان، کجا است امیر حبیب الله کلکانی ودیگرمردان حافظ ناموس و شرف وحیثیت وطن کجا ئید.

 کلمۀ آزادی تنها به روی کاغذ نوشته شده است؛                             اما آیا  بیان این کلمه برای توسنگینی نمی کند؟!

 وطن داران محترم  من فکر مینمایم که از خواندن این گونه نوشته ها به تنگ آمده باشید. اما چاره چیست.جزاینکه بنویسم.یک کسی نه یک کسی خواهد پیدا شد که به این صدا ها گو ش فرادهد.چراکه همه چیز به باد فراموشی سپرده میشود حضور فزیکی خودرا از دست میدهد یگانه چیزی که باقی میماند اوصدا است صدا.    دقیقآ ما باید که ازهمان آ غازبه حیث روشن فکران متعهد به ارمان به وعده های مان پا بند میبود یم وعمل میکردیم.امروزبا لای قبرشخصیت مورد نظرما نوحه خانی نمی کردیم کسانی که درزنده گی  نا توان بودند نتوا نستند. حوادث را به محاسبه بگیرند. نتوا نستند که خود و وا بستگان خودرا در فرجام کشور را که درحادثه درگیر میشود نجات دهد. نه اینکه نجات داده نتوا نستند خودرا درگیر حادثه ساخت.پس شما هستید ای وطن پرستان بعد ازشکست فاجعه بار بعد از گذشت سالها بیدار شده اید به ویرانه های حاصل از جنگ وحشی گری وتباه کن مینگرید.   می اندیشیدکه دربرنامه های عملی موضوع«اعمار،پیشرفت،تحول،تغیرانکشاف، ترقی وتعالی» با خط درشت وروشن نوشته گردید بود.همین برنامه شمارا دوریک محورجمع کرده بود.اماامروزآن وادی سرسبز وشاداب که درسرمیپرورید بدبختانه به وادی خاکی مبدل گشت که کاروان تاریخ ناگذیرازین گذرگاه عبورمینماید.           توده ها به شما دل بسته اند. میگویند که شما نمرده اید. شما هنوززنده اید.          کجائید ازخواب بیدارشوید. بیدارشوید شما کاروان آبادی وعمران را تا نقطۀ که آورده بودید. به فاصلۀ سه صد سال عقب برگشتانده اند.     واما همه د لها یک دل وبلندی آهنگ ازیک دل سوخته

  شعرسروده شدۀ پائین ترجمان از وضع موجود کشورما افغا نستان می باشد:

"دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد"
"بابا ستاره اي در هفت آسمان ندارد"

"کاروان ز چشمه خشکيد، البرزلب فروبست"
"حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد"

"ديو سياه دربند، آسان رهيد و بگريخت"
"رستم در اين هياهو، گرز گران ندارد"

"روز وداع خورشيد، زاينده رود خشکيد"
"زيرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد"

"برنام پارس دريا، نامي دگر نهادند"
"گويي که آرش ما، تير و کمان ندارد"

"درياي مازني ها، بر کام ديگران شد"
نادر، ز خاک برخيز، ميهن جوان ندارد

"دارا کجاي کاري، دزدان سرزمينت"
"بر بيستون نويسند، دارا جهان ندارد"

"آييم به دادخواهي، فريادمان بلند است"
"اما چه سود، اينجا نوشيروان ندارد"

"سرخ و سپيد و سبز است اين بيرق کياني"
"اما صد آه و افسوس، شير ژيان ندارد"

"کو آن حکيم توسي، شهنامه اي سرايد"
"شايد که شاعر ما ديگر بيان ندارد"

"هرگز نخواب کوروش، اي مهر آريايي"
"بي نام تو وطن نيز نام و نشان ندارد"

زنـــدگی آزادی انســـان و استقــــــــلال اوست

بهـــــر آزادی جدل کن بنـــــدگی در کار نیست

زنــــدگی آخر سر آیـــد بندگــی در کـــار نیست

بنـــــدگی گر شرط باشد زنـــدگی در کار نیست

 

گـــر فشار دشمنان آبت کنـــــد مسکیــن مشــــو

مرد باش ای خسته دل شرمندگی در کار نیسـت

 

با حقارت گـــر ببارد بر سرت بـــــــــــاران در

آسمـــــان را گو برو بــــارندگی در کــارنیست

 

گـــر که با وابستگی داران این دنیــــــــا شـوی

دورش افگن این چنین دارندگی در کــار نیسـت

 

گــر بشرط پایکوبی سر بمـــانــــــــد در تن ات

جان ده و ردکن که سر افکندگی در کـار نیسـت

 

زنـــدگی آزادی انســـان و استقــــــــلال اوست

بهـــــر آزادی جدل کن بنـــــدگی در کار نیست

 

      من آ زادی نام دارم

ازمیان خاک روئیده ام

 بلی من آزادی نام دارم، جزء از قوانین طبعیت میباشم. بعضی وقت ها به درک نا خود آگاه  مبدل میگردم. این در ک نا خود آ گاه است که انسان را درراه زنده گی پی انجام وظایف سازنده هدایت میدهد.همگام با زندگی انسان ، ازان طرف قرنهاراه پرخم وپیچ وکج وپلیچ دره ها ووادی هارا طی طریق نموده ام و به زنده گی ارزش داده ام ومعنی بخشیده ام.  انسان( طبعیت زنده ارگان  خیلی ها مغلق و فعال) ازجمله مخلوقات است که  بین مرگ وزنده گی قرار گرفته است (مبارزۀ اضداد).

  همه موجودات برای معرفی طبعیت زنده وغیرزنده دریک رابطۀ نا گسستنی قرار دارند.

   بخوانید. با لاخره زمستان سرد تاریک وحشت ناک با فرا رسیدن ماه حمل عمر خودرا به فصل بهار می بخشد. زمین این گدام خانۀ طبعیت از آ ستین خود معجزه ها را بیرون میکشد.درین فصل جنگ تمام عیار بین موجودات حیه ( تنازع ا لبقا) زاد ولد درمیان نباتات وجامدات صورت میگیرد.

   شروع ازموروپروانه. پروانه برای بقای حیات خود از نافۀ گل تغذیه کرد. بلبل از پروانه، پرندۀ شکاری از بلبل.

   علف از مواد عضوی تغذیه شد. گاو گوسفند وشترازعلف، گوسفند خوراک گرگ ، گاوخوراک پلنگ و شتر خوراک شیرگردید. شیرخوراک شمشیر، سرانجام شمشیر   نصیب زنگ شد.

   اگر چنین یک دورانی وجود نداشته باشد. توا لی و تسلسل طبعیت ماهیت خودرا از دست میدهد.

    یگانه موجودی که ازین تسلسل خودرا وا رهانیده است. اوعبارت ازانسان است.

یعنی انسان توانست درقسمت شناخت،معرفت، دشمنان طبعی وآ فات طبعی نسبت به سائرزنده جان ها جایگاه اول را بگیرد.

برای نجات خود . اقدام به تسخیر و تصرف مینماید. درین دوران  تسخیر و تصرف  تا جائی پیش میرود که در درون ذره داخل میشود و از طریق ذره به کا ئنات سیر و صفر مینماید ودنیارا با همین عظمت وبزرگی اش خورد وکوچک میسازد.

  اما و اما اگر به اصل تعریف بر گردیم که گفته بودیم:

 به عقیدل من آ زادی:عبارت است ازخط سیرتکامل تاریخی تسخیرطبعیت بوسیلۀ انسان وایجادمناسبات زنده گی اجتماعی بربنیاد دستاوردهای علمی وفنی تخنیکی وشناخت دقیق ازمظاهر اقتصادی وسیاسی آن میباشد.

  ویا به عبارۀ دیگرآزادی: عبارت است ازرام کردن ،تسخیر کردن، چنگ زدن، بدست آوردن، به نفع انسان  تغیردادن و انکشاف دادن ونگه کردن ازان میباشد.

  اگر انسان در درون ذره داخل نمیشد و نمی گفت ازین ذره ذره گک های دیگری سراغ شده میتواند.سبب شد که انسان نوررا کشف نماید. نوربه حیث کشتی سیارانکشا فات،ممد واقع شد. گردش زمین، جازبه زمین، قانون شنا، رفتن به فضا وغیره قوا نین که مخترعین خودرا قربانی گرفت. در اثرزحمات و توجه بشریت دریک نظم فعال دائمی قرارگرفت.

 درطول تاریخ انسان درتغیر وتحول مناسبات زنده گی اجتماعی وتسخیر و تصرف طبعیت به نفع انسان کارها را انجام داده است و میدهد.

 ولی انسان نتوانست که انسان را به لطف ومهربانی تسخیرکند و ماهیت انسانی را به کرسی بنشانند.« آ نچه را که درموردش تعریفها شده است به اثبات برساند»  خودرا ازگرو وحشی گری که خود برای خود«دام» سا خته است نجات دهد.

  آیا جنگهای سلیبی و حشی گری نبود. آ یا حملات امپراتوران به سرزمین دیگران وحشی گری نبود. از شمال  وجنوب شرق و غرب کشور و محو مد نیت ها وفرهنگ ها و حشی گری نبود.

 آیا جنگ اسرائیل و فلستین را  برخورد انسانی گفته میتوانیم. آ یا جنگ های عراق وحملات پی در پی انگلیس درافغا نستان و جنگهای موجود که آب از ریشۀ بعضی اعضای دائمی شورای امنیت ملل متحد میخورد وحشی گری نیست.                  پس دراخیر این همه گفته ها که آمدیم،هیچ روزنۀ  یا فته نمیتوانیم که آزادی جنبه عملی را به خود بگیرد بگو ئیم که انسان آ زاد است.                                               1- بیداری 2- آگاهی 3- آ زادی وعدا لت 4- حفا ظت وحراست از آزادی وعدالت 5- آ بادی.

   بلی! در شرایط موجود بیداری وآ گاهی از ما می طلبد که بگوئیم چاره دیگرنیست جزاینکه برا ی حصول آزادی خلقهای زحمت کش هدف اساسی قرارنگیرد. آ زادی و عدالت ، حفاظت وحراست از آ زادی و عدالت وآبادی آن هم به منظوراحیا ی راه ابریشم درشرایط نوین جهانی برپایۀ مبارزۀ طبقاتی ماهیت خودرا ثابت میسازد.

«عیاران»عصرنوین اند که این هدف انسانی را مردانه واردنبال مینمایند.

پیروزی قشرمحروم ومحکوم برظالم و ستمگرجهانی بشریت کرۀ زمین را ازفجایع انسانی نجات میدهد

 

 


بالا
 
بازگشت