مهرالدین مشید

نویسنده : مهرالدین مشید

 

 

مراقبت ازآرمان مظلومین روح پهناوری خواهدکه آدمهای شکمبووخوش لباس عاجزازآن اند

 

فریادی درسکوت میکشم تا انفجارهای نورین آن قامت کشان تاآنسوی قلب سیاۀ جنگل تنها،روح پهناوری رابه آغوش بگیرندکه مراقبت ازآرمان رادرتبعیدگاۀ جوربرای خویش فرض عین میشماردوسرسپرده گی درراۀ مواظبت ازآن رابرای خوددرمعبدتوحیدتکلیف الهی میداند. فریادی درپهنای چنین سکوت میتواند،انفجاربرانگیزباشدکه طنین آن خرگاۀ پرده نشینان رادرنوردد، بادریدن قلب سیاۀ جنگل های خاموشی وسکوت هرآن باگشودن افقهای جدیدخیمه نشینان آزادی ومنادیان آگاهی رابه تکان وفریاد شوروهلهله واداردوباعبورازسراپردۀ سبزخاموشی درخط سرخ نورانی تاآنسوی شفق تاریخ قامت راست نمایدتاباشدکه  روح پهناوری رادر فراز حماسه هابه جنبش بی پایان درآوردکه درهرجنبش فرودی از تراژیدیهاراازفرازه هابه تماشابگیرد. 

در اين شكى نيست كه جهان براى پذيرش دگرگونيها داراى دامن فراخ و بساط گسترده يى دارد، آدمى ناچار اين بار تحول را بدوش كشد، در عرشه ذورق طوفانى آن، چون ناخداى آشفته و سرگردان گاهى بيخود و زمانى باخود، در پيشاپيش امواج خرامان و بيباك آن به پيش بتازد. با اين تعبير انسان در قافلۀ تحولات اجتماعى قرار داشته است  و حتى بار مسؤوليت بسا دگر گونيهاى طبيعى را هم به دوش کشیده است. اين روح پهناور و عصيانى در طول تاريخ به نيروى عواطف و افكار انسانى خود به مثابۀ عنقاى بلند پرواز تا اوجها، فراز  حماسه ها را پیموده است . پس از پشت و پهلوزدن در كوره را هان آن، بعداز قبول رنجها شهكاريهایی هم آفریده است و افتخارات بزرگى را نصيب انسانیت گردانیده است. گاهى هم بنابر علل و عوامل مختلف حماسه های او دچار  تؤطيه  هاشده استو در چهار چوبه معادلات سياسى از قبل پيش بينى شده قربانى اهداف آزمندانۀ بعضى نيروهاى داخلى  وخارجى  گردیده است .درنتیجه از سكوى ارجمندخود به زير افتاده ، درنشيبى از تراژيدى هاى  دردبار سقوط كرده است ودربستررنجهای بزرگی دست وپازده است. هر گاه اين روح پهناور در قالب مثلث با شلارد رياضى دان فرانسوى (خدا- انسان - طبیعت) در آيد ،در اينصورت معنای پهناوری روحش نه تنها غنى تروپرمایه ترمیشود؛ بلكه با قرار گرفتن دراین مثلث وجهۀ علمى آن ژرفترو بيشتربه اثبات ميرسد .اینجااست که حرف باشلاردتحقق مییابدکه گفته است :"هر فكريكه به يكى از اشكال هندسى تقرب جويد، در اين حال نه تنها علمى بودن بلكه جامع بودن و جامعه ساز بودن آن  نيز به اثبات ميرسد." تنها اين روح پهناور يعنى انسان است كه با قرار گرفتن در كنار خدا و طبيعت كه در مجموع مثلثى رامیسازد ،معنى زندگى را پیدامینمایدو خط روشنی را به مثابۀ چراغ راه براى رستگارى دنيا و آخرت ميیابد. درکوره راهان آن مردانى ميتوانند، راه و رسم زندگى را خوب دريابند و آنرا در نوردند كه زندگى آنهابا قرار گرفتن در اين مثلث معنى پيدا كرده باشدو انديشۀ آنها با آغاز از خداوند ( ج) پس از تكامل در دايرۀ طبيعت و دريافت حقايق در متن واقعيات و جستجوى قانونمنديها از ذره تا كائنات و بالاخره راۀ خود را به خداؤند باز گرداند. از همين رواست كه هر واژه يى حرفى و وانديشه يى را نميتوان بى پيوند با اين سه مفهوم پيدا كرد. غنامندى اثر پذيرى و عمق هر واژه و فكرى را خواه به صورت سمبوليك و يا اعتقادى تنها در اين مثلث ميتوان جستجو كرد و ابديت هر واژه و فكرى را در تحقق يافتن آنها در حيطه اين مثلث ميتوان ارزيابى كرد. تنها مردانى ميتوانند با افكار عالى و انسانى جاودانگى يابند كه با اعتقاد خلل ناپذير به خدا، درسرزمين الله قيام وبا آگاهى هاى وسيع دينى در همه عرصه هاى سياسىو اقتصادى واجتماعى به يارى علم و تكنالوژى، زمينه را براى زدودن فساد از طبيعت مهيا بدارند.اينگونه آگاهى ها چنان بزرگ و شكوه آفرين ميباشند كه  با قيام ناجى،قايد وداعى يى در سرزمينى، آن سرزمين را نيز در آغوش عظمت خود فرا ميگيردو چنين سرزمينى با نام قيام آوران خود جاودانگى ميیابد.

پنجشير سرزمين نام آورجهاد وایثارگریها، گهواره پرورش شير مردان وفرهیختگانی است که در مدرسه خونبار و آزمونى حوادث آن چنان مردان قیام آوری برخاستندوسردرنیام خاک کشیدند که گویی در جغرافياى سياسى آن  چنان نفس آگاهی وآزادی رادمیدندکه فراتر از مرز های خود حجم پیداکرد، به صورت شگفت آورى چهره از نيام سرزمين خداوند بر آورد و در مرزهاى ناشناختۀ جهان شناخته شد كه انديشه جهاد در راه خدا برای آزادی وعدالت در آن بارور گرديد و مردان باايمان و پاك بازى چون مسعود باایمان وپرجاذبه در سرحلقۀ قافلۀ رهروان آن قرار گرفت. در واقع جهاد، پنجشير و مسعود مثلث ماندگارى از دوران جهاد است كه حيات سياسى و نظامى پنجشير به آن سخت گره خورده است و نام مسعود براى هميش در اين مثلث در خاطره ها تداعى مینماید . تنها خاطرات حماسه ها و شهكاريهاى مسعود است كه به اين مثلث معنى واقعی بخشيده است و رادمرديهاى مسعود چون اشعۀ تابناك از افق اين مثلث براى هميش برميتابدوبه مثابۀ خط سرخی بسوی شفق خونین شهادت درتلولواست ؛ اما اين مثلث چنان با نام مسعود گرۀ تنگاتنگی خورده است كه با در گذشت او از هم چنان پارچه پارچه گرديد وقربانی نابجای وارثان ناوارث اوگردیدکه گویا ماندگارى اين مثلث فقط در قيد حيات مسعود بودوبس. گر چه شماری خواستندتااین مثلث راازنابود ی وفتوررهایی ببخشند؛ولی هرآنکس که درسایۀ این مثلث واردشد ،مثلث تاب گناهان  اورانیارود، گویی درخودرفت وازهم ترکید؛زیرااینهادیگرآن مردان پاک بازوباایمانی نبودندکه درقلمروایثارقامت میکشیدند؛بلکه درجمع مردانی سمارق وارروییدندکه با شبه سازيها در محافل شخصى و محافل رسمى با پوشيدن كلاه هاى پكول وظاهرآراست باریش های به اصطلاح" ماشین بلند"آشکار شدند، با اين كار بر رسوايى هاى خود بيشتر افزودند و با غلتيدن در دام تقليد ميمون  وار، شكار آماده و دربایی براى صيادان تيز چنگال جهانى گرديدند. نه تنها فقط خود را اسير صيادگردانيدند؛ بلكه همه ارزشهاى و الاراهم به خاطر اثبات صداقت به رسم احترام بپای صیادریختند. در واقع در يك بازى شبه گرگ و ميش براى كسب اعتماد و بالا بردن درجه و مراتب مزدورى غرور، وقارو افتخارات بزرگ را با دودست پيش بر به صياد مكار تقديم كردند.

که سیمای اصلی آنهاآشکارگردیده است، اینهادیگرعاشقان ازادی وعدالت  نه ؛بلکه عاشقان نان ونام اندوکاخهاوویلاهارابجان ودل دوست میدارند،اسپهای خوبی دارند، سگ های جنگی  بی شماری دارند،موترهای لکس وفیشنی یی داردوبالاخره آرگاه وبارگاهی دارندکه مپرس . باتاسف وده هادریغ که همه چیزدرآنهاموج میزنند،تنهاچیزیکه درآنهاوجودندارند،سرسپرده گی واخلاص وارادت به مثلثی که مسعودپایه گذارآن بودتامیتوانستندجای مسعودرادراین مثلث اشغال می نمودند؛ ازهمین رواست که  تعويض هابرمصداق این شعرحافظ "چون ندیدندحقیقت ره افسانه زدند"چندان پاسخ روشن و موثرى براى بقاى اين مثلث پیدانکرد. تنها حماسه هاى شگفت آور و بى آلايش مسعؤد بود كه در اوجى از استغنا، صادقانه و بيباك خالى از هر گونه ريا در استحكام تنه اين مثلث نقش پايا داشت و با خروج مسعود از آن در مفهوم مطلقش كه همانا خدا، انسان و طبيعت است باقيمانده، تا بار ديگر مسعودى از اين سرزمين خروج كندکه بابر گرداندن افتخار كلاه پكول مسعود نه تنها خاطرات او؛ بلكه با تجسم واقعى بخشيدن به اين مثلث راه را براى راهيان راستين نجات انسان و مسعود فراهم مینمودند. پس ارهبوط و نزول مسعود از اين مثلث چنان تراژيدى سراپاى آنرا فراگرفت كه حماسه ها و شهكاريهاى او راحتابصورت کامل  زير سوال بردو هويت اصلى اين مثلث راهم سخت به ابهام كشاند .

در اين شكى نيست كه انسان چون نايب خدا در هستى مسؤوليت، نگهدارى شيرازه اين مثلث را دارد، اين موجود شناور در مشى الهى با ارادۀ قوى يى كه دارد ميتؤاند ،در برابر هر نوع تؤطيه بر ضد انسانيت ايستادگى كندتاهیئت این مثلث رانگاه دارد.بااین تعبیر هويت اين مثلث بستگى به ارادۀ انسان دارد، با خلل پذيرى ارادۀ انسان  است که اين مثلث نيز دچار خلل و فتور ميشود. در اين حالت است كه تراژيدى هاى دردناكى به دنبال اين مثلث آمده و آدمك هاى فاقد اراده، سودجو و منفعت طلب كه در برابر تؤطيه ها زمينگير گرديده اند، هرگز ياراى آنرا پیدانکردند تا اين مثلث را از او قيانوس طوفانزده آرام در فراز امواج به ساحل رهايى و آزادى برسانند.

با رفتن مسعود چنان لرزه براندام این مثلث افتادکه تراژيدى دردناكی پنجشير را فرا گرفت و سياستمداران و نظاميان آن طورى غرق ثروت اندوزى وقدرت جويى شدند كه پنجشير يك پارچه و پايدار در دوران جهاد به چندين دسته تقسيم گرديدند؛ اما در اين دسته بنديها مردم پنجشير به صورت كل در يك صف بوده وازهمه آنهایی بریده اندکه جهاد را قربانى آرزوهاى شخصى و آزمندانۀ خود كرده اندو با آنها وسياست ها و معاملات شان سرو كارى ندارند.

حقا كه اين مردم اند و ميتوانند، در نگاهداشتن يك ضلع مثلث نقش بازى كنند و تا رسيدن ناجى و داعى جديد حداقل مثلث را از تشتت حفظ نمايند. تا باشد كه بازهم روح پهناوری در اوجى ازافكار و عواطف انسانى باز هم به استقبال حوادث بشتابد ، با آفريدن حماسه هاى شگفت آور به شكوه و جلال آن بيفزايد و از وقوع تراژيدى هاى دردناك دیگرجلوگيرى نمايد.تا باشد كه كشتى طوفانزدۀ اين سرزمين غرقه درخون به ساحل نجات راه يابد و به مرز هاى فتح الفتوح تاريخ منزل گزيند.

 

امامراقبت ازآرمان

گرچه این بحث تاحدودی مباحث ایده ئولوژیکی رامطرح میکند؛زیراآرمان وایده ئولوژی بگونه یی بایکدیگرپیوندجداناپذیرداردکه بحث برسریکی ناگزیرپای دیگری بدنبال میکشاند. این بدان معنانیست که این دوازیکدیگرجداناپذیراندووبه بهانۀ خلط هردوبحث ازاصل موضوع طفره رفت وازگرانسنگی این بحث کاست.باآنکه آرمان وایده ئولوژی دوواژۀ جداناپذیراند که سرشارامفاهیم بایدهاونبایدهاوشایدهاونشایدهامیباشد،بویژه بایدهاونبایدهای آهنین وانعطاف ناپذیرکه برای شدن های سیال آرمانی ازهرگونه شکننده گی بیزاراند. باآنکه ازشکست گریزان اند؛ولی باشکست هم آویزمیباشند، این هم آویزیهامعنای شکست رادرقاموس آنها به چالش کشانده است وشگفت آورتراینکه شکست هاهم درقاموس آنهابگونه یی پیروزی وتداوم آنهاتجربه های جدیدبرای فتح بزرگ خوانده شده است . ازهمین رومعنای شکست پذیریهاوشکست ناپیریهادرقاموس آرمانخواهی هاوایده ئولوژی گراییهاخیلی کمرنگ جلوه مینمایند. زیراازدیدگاۀ پیروان آنهاآرمان وایده ئولوژی بسترمناسبی برای اشاعۀ ارزشهای مبارزاتی آنهااست وبسترآنهارامالامال ازدرون مایه های ارزشی میدانندکه ارزشهای بازتاب دهنده ازآنراغنی ترازهرگونه ارزشی تلقی میدارند. گرچه دربسترایده ئولوژی وآرمان اکثراوقات جزگیاۀ سوخته چیزدیگری برنمیتابد ؛زیرااین سرزمین جزبسترکشتن هاوویرانگریهاوتاراجهای آمیخته باعصیانهاچیزدیگری رابدنبال نداردودرسرزمین آن هرگونه گیاۀ حرزه میسوزدوگیاه های ارزشی خاصی سربیرون می آورند. البته ارزشی خاص ازآنروکه هرایده ئولوژی یی ارزشهاراجناحی ،استدلال برداروانحصاری میخواهند، آنچه رابرای خودمیخواهند، مطلق وبدون پذیرش دگرگونی میطلبند. برای رسیدن به آن ازهرگونه کشتن وبستن وبربادکردن هراسی ندارد . ازهمین رواست که ایده ئولوژی راآفت برداروآسیب پذیربررسی کرده اندوبرای رهایی ازدام آفات وآسیبهای آن درارزوی آن تادین رافربه ترگردانید وبدینوسیله بتوان ،دین راازسیطرۀ ایده ئولوژی رهایی بخشیدودرنتیجه بستردین رابرای پذیرش ایده ئولوژیهاوآرمانهای گوناگون آماده میسازد. البته بستریکه درواقع ایده ئولوژی برداراست وتوان انعکاس آرمانهای والای انسانی رادرمرزهای گسترده ترازایده ئولوژیهاداراباشد. دراینصورت است که دین بحیث بسترخوبی برای برتاباندن بزرگترین آرمانهاقدنمایی مینمایدودین درمثلث انسان – طبیعت – خدا" به مانورروشنی میپردازد.

دراین حال است که گراف تحمل فرهنگی دیگرپذیری هابلندمیرود، درنتیجه فضای گفتمان جدیدی بوجودمی آیدکه درفضای آن کوه وکتل های ایده ئولوژی گرایی هابه وجۀ خوبتری پیموده میشودویخ های منجمدوقشری گرایی هادرآن ذوب میگردند. دراین گفتمان جداازفرورفتن درورطۀ سنت وتجددوفروریختن درگودال پسامدرن (پست مدرن) ممکن به افق روشنی سیرنمودکه درخشش نورهرهرهنگی رادرمثلث دیگری بنام "هویت ، ارتباطات وفرهنگ بتوان بوضوح مشاهده کرد. 

آری درمثلث "انسان – خدا – طبیعت" است که آرمان انسانی به معنای واقعی آن تفسیرمیشود، نابتری آرزوهای انسانی دربسترآن پرورش مییابندوگزیده ترین امیدهادرآن بارورمیگردند. این امیدهاوآرمانهازمانی بیشتربارورمیشوندکه انسان برای رسیدن به نتیجۀ قطعی عملی آن گام برندارد؛بلکه وظیفۀ خودرابحیث مکلفیت الهی انجام بدهد. ازهمین رواست که دراسلام مبارزه وتلاش برای آزادی،آگاهی وعدالت یک مکلفیت الهی پنداشته شده است که انسان نبایدانتظارپاداش حتمی ییراازمبارزه وتلاش خودداشته باشد. بگونۀ مثال نمازخواندن برای یک مسلمان ملفیتی است ، ازجانب الله (ج) که شخصی روزانه بایدنمازهای پنجگانه راادانماید. این نمازرواقع سلوک مداوم است،برای راست سازی های اوازکجراهه های بی پایان تاباشدکه پس ازهرزمانی دست کم یکی ازکجیهای مادی ومعنوی اوراست گردندودرغیراینصورت نمازعادتی بیش نیست ؛زیرانمازتعهدی است که روزانه پنج بارانسان باخدامینمایدودرهربستن آن قیام تازه ییرابرای قوام بخشیدن آرمانهای بزرگتربه استقبال میگیرد. درواقع این عنایتی است ، ازجانب خداوندبرای انسان ،پس بااین وجودچگونه انسانی میتواندازخواندن نمازخودپاداشی ازخدابخواهد، اینکه خداونداوراپاداشی میدهدیاخیر، این کاراواست ،هرگونه تصمیمی راکه اتخاذنماید. خداییکه هرنوع نعمات رادراختیاراوقرارداده است تاازآنهابهره بگیردوبرای اواراده واختیارداده است تاجلوهرگونه خودسریهاوزورگویهای جباران تاریخ رابگیرد. باتوجه به این مهربانی الهی است که که مبارزۀ دادبرضدبیداددرهرحالی یک اصل جداناپذیربرای انسان پذیرفته شده است . بنابراین انسان محکوم آزادی خوانده شده است تازنده است ، برای آزدی وآزادگیهابیدریغ برزمد.

هرگاه انسان عملی راکه انجام میدهد، انتظارنتیجۀ حتمی آنراداشته باشد، آنهم دردنیاییکه رسیدن به امیدهاکمترممکن است ودستیابی به آرزوهادربسامواردحتامحال به نظرمیرسند. پس قرارگرفتن درچنین محالی (دور) چه پیش آیندی رابه استقبال خواهدگرفت. بویژه آنکه نتیجۀ عملی حتمی  شمرده شود،دراینصورت نه تنهاهرگونه شوروجذبۀ آدمی برای کاروپیکاربه تدریج به خموشی میگراید؛بلکه شک وتردیدهای ناشی ازآن انسانرادرهاله یی ازناباوریهانیزرهامینماید. ازهمین رواست که انسان نبایدبرای دستیابی به نتیجۀ عمل شتاب ناعاقبت اندیشانه نمایدوشگفت آوراینکه درصورت زودترنرسیدن زودترازپابیفتد.

ازآنچه گفته آمد، آشکارمیشودکه مراقبت ازاآرمان امری اجتناب ناپذیراست تاچگونه میتوان ازآن به شکل خوبی مراقبت بعمل آورد. بعیدنیست که حرف برسرمراقبت ازآرمان سلوک صوفیانه رادرخاطره هاتداعی مینمایدکه عارف یاصوفی یی چگونه درمراحل سیروسلوک خودبه مراقبت می پردازد.

گرچه بحث پیرامون سلوک عرفان ومراقبت ازآن بحثی است ، عملی نه نظری که ارایۀ میکانیزم آن خیلی دشواراست .تنهاسالک است که بیاری تجربۀ عملی البته باتوجه به درون خوددریافته است که چگونه هفت وادی سیروسلوک راازتوکل تاقناعت وبالاخره فناطی نماید؛زیراعارف این وادیهای پرپیچ وخم راباتوجۀ ژرف به باطن وتذکیۀ نفس ازهواوهوس وخالی کردن آن ازآلوده گیهای لجنی طوری باسعۀ صدرمیپیمایدکه ازهرمرحلۀ آن بصورت دوامداردل ودماغ مراقبت ومواظبت میکندواین مواظبت انسانراوامیداردتا برای عبورازیک مرحله به مرحلۀ دیگرچنان خستگی ناپذیرعمل کندکه لحظه یی غفلت تلاش های فراوان اورایکسره برباد ندهد. ازهمین رواست که اقبال لاهوری این فیلسوف عارف مشرب عرفان راتجربۀ باطنی خوانده است (1)تاعارف باآمیختن عرفان نظری محی الدین ابن عربی وعرفان عملی مولانان روم به کشف خودبپردازد، دریافتهای شهودی خویش رابامثالهاتعمیم بدهدوباارایۀ الگوهای تازه راۀ سیروسلوک رابرای سالک هموارترگرداند. ازدیدگاۀ اقبال کشف عارف مهمترازکشف دانشمنداست ، دانشمندبیاری تجربه روی واقعیتهابه کشف حقایق نایل آیدکه هرچه بیشترمطابق باواقع باشد. بهمین گونه عارف هم بدرون وباطن خودفرومیرود،به آن توجه مینمایدوبتجربه می پردازدتابعدازتصفیه وتذکیۀ آن نوراشراق درسینه اوبتابدواین نور برعواطف واحساسات سالک غلبه حاصل نمایدوبگونه یی قابلیت انعکاس رایابد. اشراق یانورافگنی روندی پیچیده است واطلاق معنای تجربۀ باطنی به آن ،اسم بامسمای میتواند باشد .

دانشمندموادخام تجربۀ خودراجهت دستیابی بحقیقت مطابق باواقع ازبیرون بدست می آورد؛ولی عارف این موادرابابکاراندازی میکانیزم خاص عرفانی درنتیجۀ عبورازوادیهای پرخم وپیچ عرفانی بدست می آورد، درهرمرحله موادتازه یی راکشف وبه شهودمیرساندودریافته های خودرایکی پی دیگری تداوم وغنامیبخشدتادرهرمرحله موادجدیدی حاصل وطی تجارب متعدددباطنی دیگرموفق به کشف حقایق میشود.  ازآنچه گفت آمد، آشکارمیشودکه دانشمندموادخام خودراازبیرون وعارف موادخام خودراازباطن ودرون خودجستجومینماید. اولی باواقعیتهای عینی سروکارداردودومی بامقولاتی سروکارداردکه ازتذکیۀ باطنی تغذیه میشوندوفراترازصغراوکبرای منطقی به شناختهای سیال ومدارج شهودی میرسند

دراینجاهم مراقبت یامواظبت ازآرمان معنایی داردکه بادیدگاۀ صوفیانه هم تفاوت چندانی ندارد. اگرگفته شودکه حساسیت مراقبت به مراتب حساستراز بریدن یک پارچۀ ابریشم است بوسیلۀ کاردی تیزو چنان احتیاط بخرج داده شودکه ازبریدن آن گل زیبایی بوجودآید . آشکاراست که دراین برش هم درایت درکاراست وهم مهارت ، دراین جریان چنان هردودست بدست هم میدهندکه حوصله شکنیهاهرگزمجال قدنمایی رانیابند. یااینکه برای انتقال یک شی نهایت ظریف وشکننده یی چنان احتیاط بخرج داد که بی آنکه خمی درابرویی پدیدآیدو ناگزیر باقبول هرنوع ضررهای مادی ومعنوی وحتاهرنوع خطری ازمراقبت آن تارساندن بخانه خودداری نبایدکرد. بگونۀ مثال شخصی قندیل شیشه یی زیبایی راازبازارخریده است وقصددارد، هرچه زودترآنرابخانۀ خودانتقال بدهد. درمسیرراه باموانع زیادی برمیخورد؛ولی برای مراقبت سالم ازقندیل ناگزیراست تاهردشواری ییرابپذیردوحتادرشماری موارد اذیتهاوآزارهاراهم بقبولدتاتوانسته باشد ازقندیل مواظبت خوب نماید وازشکستن آن جلوگیری نماید. دراینجا هدف ازقندیل همان آرمان است که شخص برای مراقبت ازآن بایست تن بزهد،تقلاوشاقه کاریهای طاقت فرسابدهدکه اورابرای رسیدن به منزل مقصودیاری برساند. مراقبت ازآرمان هم حساسترازاین است تاانسان برای مواظبت ازآن هرنوع رنج ، تنگدستی ، فشار، محنت راپذیراشد . آشکاراست که دراین روندچنان بایدمراقب حال خودبودتابرای رسیدن به آرمان ومراقبت ازآن طوری استواروبی هراس گام برداشت که به اصطلاح "عصاسوزن شودوکفشهاپوست سیر"تابتوان به آستان آن منزل گزید.

پس بااین تعبیرمواظبت یامراقبت ازآرمان کارآنهایی نیست که سرسجودبه پیشگاۀ قدرت وثروت فرومی آورندوکرسی وپول رافراترازهرچیزی میدانند. برای رسیدن بقدرت ودستیابی به ثروت ازهیچ ترفندوکرنشی دریغ نمیدارند، دربرابرکوچکترین بادی برای رسیدن بقدرت وثروت زود میلرزند وقامت میشکنند. چنان دارای شخصیتهای لرزان وشکننده اندکه اندکترین نسیمی آنهاراازجامیکند. بااین چگونه میتوان امیدواربودکه اینهادربرابرطوفانهاایستاده شوندوازآرمان والای خودمراقبت نمایند.  

 

1-  اقبال لاهوری   ،  احیای فکردینی دراسلام

 

   Email         :     nordin_mashid@yahoo.com

Mobile. No :                         0093700659886 

 


بالا
 
بازگشت