سید موسی "عثمان"

مدیر مسوول ماهنامه ی

"بینام" در تورنتو

 

دست از سر کل ملت بردارید

شف شف نی، شفتالو میگویم

سیدمقیم عثمان که برادربزرگ پدرمن بود. دردانش وفهم وجرئت اورامردم شمالی کاپیسا وپروان میرعثمان اوپیانی ثانی میگفتند. غلام جیلانی خان رییس تحریرات (جیلانی خان پدرشادان رییس محکمه انقلابی زمانی حزب دموکراتیک خلق پدرعبدالله شادن که فعلاً دررادیوی بی بی سی کارمی کند) دوست سید مقیم کاکا ی من بود، که با جیلانی خان همصنفی بودند، مثل دوبرادرباهم روابط داشتند. جیلانی خان، کارفهم ودرمیرزایی یدطولاداشت.

داوودخان اورارییس تحریرات خودمقررکرده بود. به کمک روان شاد جیلانی خان بودکه من اززندان رها شدم. اوبه دیدن من آمده سرمن قهربود ودرصحبت های خود دورانداخته واقعیت ها را می گفت وهم مراازشوردان سربی موقع به زعم خودش برحذرمیساخت. آن وقت پدرشهیدم و قاضی سیدعمرخان شهیدودگروال سید اشرف شهید وسیدمقیم کاکا یم همه برادران زنده بودند.

درسرحوض باغ ماتوت ودوغ از خانه ماآورده بودندومن که کوچکترازاهل مجلس بودم به کاکاها وپدرم چای وغذا سرویس می کردم. چون من سرپرشورواحساساتی داشتم وخون علی خان تتمدره ا ی ومیرعثمان پروانی ومیرمسجدی کوهستانی دررگ ها یم بود. وبه چارپشت من به این مردان بزرگ میرسم. جوان وخون گرم هم بودم. مانند شفدردرهرشمال سرخود راشورمی دادم ونمی دانستم که بلاخره خوراک خران خانواده نادری می شوم، دریک گوشه نشسته بودم وبه حرفهای کاکاهاوپدرم گوش فراداده بودم. خانواده ما سالها پا مال دولت های افغانستان شده اند. هردولتیکه درافغانستان آمده (بدون دولت امان الله خان) حتا ضرردولت نه ماهه ی امیرحبیب الله کلکانی، خاندان نادر، خلق وپرچم، طالب، مجاهد، بخاطرآزادی خواهی، پیری ومریدی ومحبوبیت که خاندان ما دربین مردم داشتند خارچشم دولت ها بودند. وضررهردولت به خاندان مارسیده است.

پدرم را به جرم مشروطه خواهی ودوستی باشاه امان الله به زندان انداختند. وسالها بعدهم چنانکه برادرنش راباپسرش شهید کرده بودند اورانیزشهیدساختند. این داستان طولانی است و درآینده ها این جریانات رابه روی کاغذ می آورم. روانشاد جیلانی خان که ازجنایات دستگاه جاسوسی خاندان نادری زیاد دیده بودونفرت زیاد داشت ورذالت جاسوسان بی رحم ودسیسه سازان خانواده نادررامیشناخت وازآنها نفرت داشت ومی دانست، همان روزدرلابلای حرفهای خودگفت من که رییس تحریرات داود خان بودم، یک روزیک مرد با وقاربدخشی زمانی که من ازموتر پیاده شدم، خودراپیش پایم انداخت.

من خود را پایین کرده، اورا دربغل گرفتم، اشکهایش مثل سیلاب ازچشمانش سرازیرشده بود، دستش راگرفته به دفتربردم. عریضه آن را گرفتم وخانه سامان را گفتم، که به این برادربدخشی چای بیاورید. عریضه آن را خواندم خیلی به سویه بالا وبه نثرزیبا که بهترازیک شعرتراژیدی بود، جملات دردآورش روی کاغذ نهنگ خون آشامی را تمثیل می کرد، که دربحرپرتلاطم حاکم ویران گری است، که حتی دست طبعیت هم با اوهمدست است. اودربحر بیکران باریختاندن خون وظلم با زدن شهپربی باکی هرچیزی که در مقابلش قرارمی گیرد، با بی رحمی آنرامی زند: عارض زخم خورده، حرکات وحشیانه نهنگ ها را در بحردولت خاندان نادری که وحشت قبیلوی درخون زمامدارانش جاری بود، درلابلای عریضه شرح داده بود: جیلانی خان گفت: آنقدرنوشته عارض پُرازغم تکان دهنده بود، که ازخواندنش سرمن حالت غش وضعف آمد: وجگرم بی آتش کباب شد: وقتیکه جیلانی خان با گلوی پرغصه وچشمان پراشک یک شمه ی ازدوران کارخودرا درکاخ ظلم یادآورشد، همه به گریه افتادند. حالا که من جریان را می نویسم باوردارم که خوانده ها هم ازاشک خوددامن خود راپرآب می سازند. وفکر نمی کنم که انسانی غیرخانواده نادری، فاشیست های قبلوی، هواخوان خاندان نادری "شاه پرستان" فرو مایه دیگرهرکسی که این داستان غم انگیز واقعی رابشنودویابخواند برخاندان نادری وهفت پشتش صددرصدلعنت میگویند ووجدان بیدارمجبورمی شود که لعنت بگوید.

مرحوم جیلانی خان گفت: که عارض درعریضه خود نوشته بود: که من وکیل فلانی استم خودم وپدرم ونیاکانم ازجمله خوانین وازمتنفذین مشهوربدخشان می باشیم.

با آمدن روس واشغال بخارا پدران و اقوام ما بخاطر نجات ناموس خود، ازبدخشان تاجکستان فرار وازدریای آموگذشته داخل افغانستان شدیم. پدران ما بارها به شکل مخفی ازدریای آموگذشته، وبه خاطردین وآزادی خواهی بالای دولت دست نشانده روس حمله می کردند، ودوباره برمی گشتند، پدرکلان من که درجنگ نابابر با روس ها کشته شد، قوم من هم نا امید شده، و افغانستان راوطن دایمی خود قبول کردند، و تذکره تابعت افغانستان راگرفتند. بیش ازهشتادسال شدکه مادرافغانستان زندگی می کنیم. عسکرمی دهیم، مالیات می دهیم، پول مواشی می دهیم، رشوت به حکام جابرمی دهیم، که ننگ وناموس مابجا وبی آبرونشویم، ولی دراین اوخرقومندان مومند، که دربدخشان کارمی کند، پسرچارده ساله مراازمکتب بدراه کرده، و به رسول خان رییس ضبط احوالات پسرعبدالوکیل خان نایب سالارقندهاری آورده پسر صغیرم فعلاًبه صفت بیریش درخانه جنرال رسول رییس ضبط احوالات زندگی می کند: وازدرس وتعلیم محروم مانده است.

من که به پیش رسول رییس ضبط احوالات مراجعه کردم: که پسر صغیرم را به من بسپارد: او به ماموریت دهمزنگ تلفن زد: وبه اساس تلفن رییس ضبط احوالات مراازعقب خانه رییس ضبط احوالات بردند: و بنام انسان مشکوک و جاسوس روس در نظارت خانه کابل ماندم: بعد از ششماه بی سرنوشتی آمرنظارت خانه کابل به دستورقومندان امنیه کابل ازمن مثلیکه از یک مجرم توبه نامه گرفته می شود، توبه نامه گرفتند: ومرااززندان رها ساختند: ولی عاطفه پدری اجازه به من نداد: که دوباره به بدخشان بر گردم: چاره ی دیگر به خود ندیده وبا خود گفتم: یکمرتبه به صدارت عریضه می کنم. اگر عرض مرا کسی پرسان نکرد.

بعدخودکشی می کنم: امید است !که به عرضم رسیدگی شود: وپسرم صغیر ومعصوم من به من داده شود: وجریان قضیه ازمتهمین مرتکب جنایت پرسان وتحت تحقیق قرارگیرند: تابه جزای عمال خود برسند: جیلانی خان گفت: درحالیکه نویسنده حکمها ی دولتی من بودم ودرصلاحیت خودم بود ولی پای رسول رییس ضبط احوالات پسرنوکرسرسپرده خاندان غدار نادری( نایب سالارعبدالوکیل خان جلاد خون آشام قاتل مردم شمالی) بود: حتی جرات نکردم، که بگویم پسراین عارض رابه خودش تسلیم کند: چه رسد که بنویسم متهمین قضیه تحت تحقیق قرارگیرند: ناچارعریضه را به داوود خان دادم، داوود خان عریضه راخوانده سرخود را شور داد: گفت: به رییس ضبظ احوالات بگویید: که بیاید وروی خود را بطرف من کرد گفت: تاآدم بی وجدان وبی شخصیت وبی آبرو اوباش در ریاست ضبط احوالات ودوایرضبط احوالات و دردستگاه جاسوسی دولت نباشدآن دولت بقا ندارد: دستگاه جاسوسی ستون فقرات یک دولت است وکارکنان آن حرام مغزآن ستون فقرات است واگراوباشان وخودفروخته هاازدستگاه جاسوسی کشیده شوندانسان های با وجدان وبا شخصیت حاضر به کاروماموریت دردستگاه جاسوسی نمی شوندواگرحاضرهم شوند کار اوباشان را انجام داده نمی توانند وآن دولت به زود ترین فرصت پاشان می شود.

این دلایلی بود: که داوودخان به خاطر پاس جنایت نایب سالارعبدالوکیل به خاندان غدارنادررذالت رسول رییس ضبط احوالات راداودخان دست کم گرفت وناچیزدانست وروی خودرا به طرف من به شکل خجالت زده کرد: وگفت: حالا من به رسول می گویم که بچه حاجی صاحب راتسلیمش کند: وشماازحاجی خط بگیرید: که این حرفها را در بدخشان به مردم نگوید: همان بودکه رییس ضبط احوالات آمد ولی ندانستم که داودخان بااوچه گفت: رسول خان ازاطاق داودخان برآمد وازدفترمن به خانه خود تلفن کردوپسرحاجی صاحب راخواست وتسلیم حاجی بدخشی مظلوم کرد: وخودش خنده کنان بدون اینکه خجالت بکشد: با من خداحافظی کرده برآمد: تازمانیکه داودخان صدراعظم بود: رسول خان رییس ضبط احوالات بود: دزد، قمارباز، آدمکش، مرغ باز بودنه بازو سگ بازدرخانه اوبوند: حالا بعضی ازخوش باوران می گویند: که داود خان نسبت دیگر خاندان نادری با شخصیت تروبا ناموس بود: ونمی گویند که بی ناموسان راحمایت می کردونمی گویندکه میوندوال، خان محمدخان مرستیال، مامازرغون شاه، کتب خان، عارف ریگشاه، ممتازترانسپورت وصاحب منصبانی که بااحزاب اسلامی روبط داشتندویامستقل وآزادی طلب بودند، از طرف جاسوسان نزدیکش مانند حسن شرق صمدازهرنصرالله شوهر خواهرصمدازهر فیض محمدوزیرداخله قدیرنورستانی عیسی خان نورستانی ودیگر دار ودسته داودخان درآن وقت به آن مظلومان از طرف این اشخاص ودیگر دار ودسته داودخان دسیسه ساخته شد: بدون محکمه ووکیل مدافع به دستور شخص داود به دار زده شدند وسردارولی وشاه ولی خان را با دیگرافراد خاندان نادری به صلاحیت خود رها کرد وبه روم با میلیون ها دالر وطلا سلامت به اوروپا فرستاد که امروباز دعوی سلطنت دارند عوضیکه از ملت معذرت بخواهند ملت را قرضدار خود حساب می کنند.

خود کامه بودن ودیوانگی های داود خان نه تنها مردم را به ستوآورده بود حتی خاندان شاهی هم از دست فتنه های او آرام نبودچنانکه شاه روی مجبوریت وفشارسردار ولی قانون اساسی را تغییر داد ودموکراسی قلابی را به خاطر فریب ملت بی سواد به وجود آورد یوسف خان را به جای داود صدراعظم ساخت تا چند روزی به این بهانه بدون تشویش سلطنت کند: وازشرداودخان به بهانه قانون اساسی خلاص باشد مگرخون مردم پیش خاندان نادری ارزش نداشت؟

آیا خون داود خان وخون نادرغدار ازعرش معلا آمده بود؟ که ریختاندن آنها از طرف شهید عبدالخالق وحزب دموکرتیک خلق حرام بود؟ وخون دیگران از حوض گندیده ی حمام گاه فروشی کابل دررگ های شان جاری بود؟ چرا کسانیکه از خاندان خون آشام نادری ونوکرانگلیس که نهرو در کتاب خود از جاسوسی این خاندان به صراحت وبا اسناد موثق واضح وبی پرده یاد کرده، امروزاگر کس از جنایت این خاندان یاد می کند، جاسوسان وکاسه لیسان شان اشک تمساح بیاد شان می ریزند.

من شخصاً شاهدتاریخ از زمان هاشم جلاد تا امروز هستم ودر آینده از جنایت خاندان نادری واینکه با حزب خلق وپرچم چه روابط داشتند جنایات شان را افشاء، وپرده ازروی جنایات خاندان نادری برمی دارم. حزب دموکراتیک خلق داود رابه خاطر بی عهدی که با حزب دموکراتیک خلق مانند نادر که با حبیب الله کلکانی که در قران مهر کرد وبعد نادر حبیب الله وهمدستانش را کشت داودرا حزب دموکراتیک خلق به قدرت رسانده بودبخاطربدعهدی اش مجبورشدند که اورابکشند، داودخان رفیق همرزم خلق وپرچم بود بعد هاعلیه شان قرار گرفت، و انشعاب کرد.

خواستند همان طوریکه اورا به قدرت رسانده بودند همان طورازمیان بردارند. داود بخاطرعشق جنون آمیزی که به زمامداری ورهبری داشت جنونش سبب کشته شدنش شد.

ما کشتن هیچ انسان راولو که بد ترین جانی باشد تایید نمی کنیم ولی حقیقترا که می نویسیم به این معنی نیست که تایید می کنیم. ازتاپه زدنها هم هراس ندارم وخصوصاً جنایات جنرال اسماعیل میرعبدالعزیز خان، جنرال رسول که چه نقشی درکشتار ملت ما دردستگاه جاسوسی خاندان نادری بنام ضبط احوالات ومصوونیت ملی یاد می شد داشتندودردستگاه جهنمی با بی شرمی اجرای وظیفه می کردند. به تفصیل یادآ وری نموده، وهم تا برآمدن خاطراتم از چاپ نقاب ازروی سخن بالا می کنم.

از کسانیکه ازدولت های خاندان سدوزایی، محمد زایی، حبیب الله کلکانی، حکومت خلق وپرچم، حکومت مجاهد، طالب، ویا حکومت کرزی دفاع می کنند. جفا به ملت خوش باورافغانستان است. البته می توانند مقاییسه کنند، ولی نمی توانند، که خاینین وقاتلین ملت افغانستان ویاا حزاب ویا تنظیم ها که به قدرت رسیدند وجنایت کردند، برات بدهند می توانند که قضاوت نسبی کنند، وبگویند گاوسرگاومیش شا هزاده است. مثلیکه من در یک نوشته خود گفتم که حبیب الله کلکانی باناموس بود وسر عهد خود مردانه وار استاد بود نادرخان این اخلاق را نداشت ولی تاریک های حکومت حبیب الله کلکانی راهیچ انسان روشن هم فراموش کرده نمی تواندهرانسان با وجدان می گوید که حکومت امان الله خان یک حکومت روشن ومفکوره های شاه امان الله را از نگاه روشنی وآزادی هیچ زممدار افغانستان در طول پنج هزار سال نداشته نظر به یک خبر که در تلفن خبری هموطن پخش گردید، در یک همه پرسی که از سوی یک موسسه ی خارجی در کابل صورت گرفت نود وسه فیصد مردم کابل گفته اند که از تمام رژیم های سی سال گذشته رژیم داکتر نجیب را خوش داشته اند. و به حق کفنکش قدیم دعا ی حق می کردند.

البته این خوشی نمی تواند جنایات نجیب را در زمان دولت داری وتصدی پست خاد برات به خاطر خوشی مردم بدهند نجیب ریس خاد بودرهبر حزب بود رییس جمهور بود در زمان اوشهرها قریه ها ویران شده انسان های مبارزاعدام شده به فرمان اجنی سر قدرت آمده کدام آدم با وجدان می تواند که ازاودفاع کند می توان اورا با دیگرزممداران خلق وپرچم ومجاهید، طالب کرزی مقاییسه کردبه خاطر برتری نه بخاطر برات. هرجا که از این دار ودسته ها کسی دفاع کند. ما با بی رحمی وباصداقت وامانت داری دارودسته خاینن را از زمان میرویس هوتک تا کرزی افشاء می کنیم حتی اشتباهات تاریخ غبار را هم با بی رحمی نقد می کنیم.

می گویند دیوانه ی در دیوانه خانه دستک می زد هوشیاری را که به نام دیوانه به خاطر دشمنی با دولت دردیوانه خانه انداخته شده بود ازدیوانه پرسید که چرادستک می زنی؟ گفت که زنگ کلیسا را شورمی دهم و داخل کلیسا می شوم. گفت اینجا دیوانه خانه است کلیسا نیست. دیوانه گفت اگر کلیسا نیست پس خدا هم نیست. این ملت سالها در دیوانه خانه زنگ کلیسازده وخدا راجستجو کردند ولی دیگرحالا دانسته اند اگر دیوانه هم باشند درک کردند که سالها دنبال هیچ رفتند وزنگ خیالی شوردادند وحالا فهمیده اند که زمامدارن شان صادق نبود ونه است دادرسی نه قبلاًدردولت های افغانستان وجود داشت نه فعلاًوجود دارد. به ملت نباید به شکل خرس از گل استعماربت بتراشید و نامش را هوتک، سدوزی، محمد زی، نادر، حبیب الله کلکانی، ظاهر شاه، داود شاه، نورمحمد تره کی، ببرک، نجیب، حضرت، ملا عمر، کرزی، جلالی، خلیل زاد، مصطفی ظاهر، گلب الدین، سیاف، محقق، مزاری، محسنی، اگبری، دوستم، سید، آقا، خواجه، حضرت، صاحب زاده، ملا ومولوی، دین، مذهب وغیره گذاشته مرچ در چشم ملت بزنید. حالا ملت درزیرمشت ولگد دسایس خاینین پخته شده و دیگر فریب این دار ودسته های خاین را که در خارج وداخل هستند نمی خورند.

پس خاینین از بی وجدانی دست بردارید. این بت هارا در طاق خانه خود پیش ننه های خود بگذارید که تماشا کنند وبه بتان شما در دایره خانواده خود شمابیت فلکلور جانانه گگم را بخوانند. ملت به بت وبت ساز ی های خاینین، وطن فروشان، دنباله روان، مزدوران اجنبی، دیگر ضرورت ندارندوبتان بی کرامات را خودشان ونیاکانشان تجربه کردند وفهمیدند که این بت ها ازریگ و گل استنجا به اشاره بیگانه گان ودشمنان سوگند خورده افغانستان ساخته شده بودند وساخته شده اندهمان طوریکه حمله چنگیز را برمملکت خود محکوم می کنیم حمله شاهان قبلوی را به هندوایران محکوم می کنیم چنگز درمملکت ما قتل چور وچپاول وغارت گری کرده پیش ملت مامنفوراست وقابل بخشش نیست چور وچپاول وغارتگری شاهان افغانستان پیش ملت ایران وهند منفورقابل بخش نیست پس از سر کل ملت دست بر دارید.

 

 


بالا
 
بازگشت