دستگیر نایل

کس عیب کس نبیند،تا بی حيا نباشد

       از حضر، به سفر رفته بودم که یکی از دوستانم بمن زنگ زد وگفت که سایت ( افغان جرمن انلاین ) رابخوان.وقتی برگشتم و خواندم که یک هموطن افغان بنام(محمود نکته دان )،با بها نهء مناظره من با جناب نور احمد رجاء که گو.یا به رهبران جهادی سخنان اهانت آمیز نوشته ام،هردو پا را در یک موزه کرده بدنبال سجل وسوانح من چهار دانگ دنیا را گز وپل کرده اند تا انکه از سایت « آریایی» یک نوشتهء طنز مرا گه گویا زنده گی نامهء من است،در سایت ( افغان جرمن انلاین) نشر کرده وتوضیحات به تفصیلی هم داده است.ایکاش جناب نکته دان ،مقالهء خود را با نام وتخلص مستعار نمی نوشتند ویا اقلا عکس خود را هم در سایت میگذاشتند تا چهرهء حقیقی شان شناخته میشد.:

« پیش آیینه چو طوطی صفت ات داشته اند 

  هرچه استاد شما گفت، بگو: می گویید »

    فشرده نوشته اقای نکته دان چنین است:« من،مقالات اقای دستگیر نایل را در سایتها میدیدم.اما چون چهره وبروت های شان خوشم نمی امد،زیرا با دیدن بروت های او،قاتلین مامایم در ذهنم ظاهر میشدند که ازشکنجه دادن در زندانهای خاد،جان داد وفکر میکردم که اقای نایل هم شاید از همان کسانی باشد که درقتل وشکنجه دادن ما مایم دست داشته باشد.بناء میل ورغبتی به خواندن مقالاتش نداشتم.اما زمانی توصیه های ایشان را به اقای رجاء واها نتش به رهبران جها دی و ملت مجاهد افغانستان را خواندم، وظیفه !!خود دانستم که سوانح اورا پیدا کنم که دستگیر نایل کیست وچه کاره بوده است.»افزود برآن،کار برد واژهء وطنفروش، مزدور روس را نیز در حق بنده دریغ نکرده است.وبسیار گفتنی های دیگر که تکرار آن،مصلحت نیست با این عرایض مختصر، توضیح چند مساله را بسیار ضروری میدانم.

1 _ با وهم وگمان،کسی رابه شکنجه دادن وجنایتکاری متهم کردن وانهم با ملاحظه ء بروت!! را نمیدانم چه اسم میگذارید.جالب اینست که ریش ملا محمد عمر وحکمتیار برای جناب نکته دان زیبا وخوش آیند است ،اما بروت های من زشت و نا پسند! وقتی شخصی مانند ادم دیگر در صورت و ظاهر باشد،معنایش این نیست که در شخصیت و کردار هم عین حقیقت باشد.بسیار آدم ها به چنگیز، هتلر، بوش،سیاف و ملا محمد عمر ،حفیظ الله امین ودیگر دکتا توران تاریخ مانند بوده اند وهستند. اما آدمهای شریف و خوبی بوده اند.این تنها مامای شما نبود که تلخی زهر استبداد و شکنجه گاه های خاد را چشیده باشد.بسیار فرزندان بهین میهن ،از دست جلا دان تاریخ در زمان های مختلف ،بخاطر دفاع از میهن و حق خود،سر به نیست شده اند.و مردم از دست شان بسیار داغها بر دل دارند.بعنوان مثال: در سالهای 1993 و 1994 ،دهها هزار شهروند بی پناه ،گرسنه وبیچارهء کابل در نتیجهء راکت باران های آقای حکمتیار ویارانش ،شهید وبه خاک .خون نشستند. لذا( اندرین ره کشته بسیار اند،قربان شما).

2 _ برچسپ خادیست و مزدور بر پیشانی هر دیگر اندیش وروشنفکر زدن آسان است اما اثبات آن مشکل.البته بنده هم که مانند بسیار هموطنانم درد وداغ جفا هارا زیاد دیده ام،من نی مزدور روس بودم و نه،دال خور پاکستانی ها و خیرات خورعرب ها،داغ هایی از دست ان نظامها دارم که شرح آن قصهء جانسوز نگفتن، بهتر! اگر ضرورت افتاد همانطوریکه شما هم گفته اید که پدران و مادران ما ارزو داشتند که فرزندان شان از خاک وارزش های دینی وملی شان دفاع کنند،خواهم نوشت که من ازوطن ونوامیس ملی و تجاوز بیگانه دفاع کرده ام یانه.وبه قول شما که امروز به غرب پناه اورده ام،بر سر من نیز همان رفته است که بر ملیون ها هموطنم رفته است.وانهاییکه داعیهء مجاهد بودن را هنوز هم بر سر دارند وامروز هم که در کشور ما باز همان آش است و همان کاسه ( یعنی تجاوز) نیز در سایهء لطف غرب پناه اورده واز اطعمهء سوسیال، لذت می برند.واین تنها خاد نبود که در حق مردم جفا ها روا داشته است،بل همان مجاهدان هم قلب های مردم را بی داغ نمانده اند.سه بار در سال 1359 در بغلان ،در سال 1367 در تخار ( هنگام سقوط تالقان) در سال 1373 در کابل خانه وهستی ام را غارت کردند.در کابل، کتابخانهء شخصی ام را که میراث ارزشمند خانواده ام بود،چور وبه اتش کشیدند.برادرم را در سال 1999 با لت و کوب شهید کردند.خسر برده ام را در سال 1363 کشتند وبعد به درخت اویختند.(که اوهم مجاهد بود ) و اپار تمان مکروریانم را که پس از دهسال در بدری و خانه بدوشی، بدست آورده بودم،در سال 1995 به فرمان رییس جمهور ربانی،غصب کردند.زنده گی نامهء من وکار کرد های دیوانی وفرهنگی من در سایت های انتر نتی که هست پس چرا ان طنز مرا بعنوان زنده گی نامه جناب نکته دان انتخاب کرده اند که خود یک بحث است.

3 _ آن طنز را که ( بیوگرافی) عنوان دارد ومن نوشته ام، در واقع یک طنز سیاسی است که اگر بخش های از آن با زنده گی من مطابقت دارد،دیگر قسمت های آن بخشی از رسوم ، فرهنگ،و باور های مردم ما و بخصوص زنان کشور ما است که بیان شده است .لذا تشویش شما از برحق بودن گفتار اخوند مسجد، مادر وپدر بیجاست. چون کسیکه این طنز را نوشته( یعنی من) نتنها از اخوند مسجد نگریخته،با قرآن وخدا وداع نگفته واز خواندن قاعدهءبغدادی بیزار نبوده،بل نیمی از دوران زنده گی خود را صرف کسب علوم دینی ،عرفان،ادب وفرهنگ اسلامی کرده هشت جزء قرآن را نزد قاری معصوم الدین که امام مسجد ما بود حفظ کرده ودرس تفسیر را نزد مولوی لقمان قوقندی (از مهاجرین آسیای میانه )،ودرس تجوید قران را نزد مولا نا عبد القادر چاه آبی که مدرس مدرسه بود،فرا گرفته است.لذا ان طنز،صرف نظر از برخی واقعیت ها ، رسم ورواجها ،نام گذاری کودکان ، رعایت سنت های مذهبی،غایت باور های زنان ومادران به اولیاء الله،شیوخ،بزرگان دین مدرسه گریزی ودین گریزی برخی از جوانک های مکتبی ونو بدوران رسیده بویژه پس از کودتای ثور وتعصب نسبت به امامان مساجد و جامعهء روحانیت،رسم تزویج اجباری کودکان خانواده ها به اقارب شان که هنوز گهواره نشین اند ،نیز با زبان طنز بیان شده است.واین نوع نوشته ها وطنز ها در اثار قدیمیان،مانند سعدی،عبید ذاکانی،ایرج میرزا،اسماعیل سیاه هراتی،واز نویسنده گان معاصر چون اکرم عثمان،رازق فانی،احسان الله سلام وبسیار دیگر نیز دیده میشود.افزود برآن،اعتراف بر نا توانی های انسان که خود نوعی شجاعت است نیز به چشم می خورد وامروز کمتر کسی پبدا میشود که بگوید « دوغ من ترش است.»

4 _ یکی از فنون سخن آنست که گوینده گاه به خود خطاب میکند،در حالیکه مخاطب او، دیگران است.در این نوع ژانر های ادبی الگو ها اند که سخن میگویند.در شعرهم حقیقت مساله همین است.که از استعاره ها وسمبول ها استفاده میکنند.زمانیکه مولا نا میگوید:« به عشق روی تومن،رو به قبله می آرم

            و گرنه من، ز نماز ز روزه، بیزارم »

آیا براستی مولا نا از نماز واز روزه وقبله،بیزار بوده است؟ وحافظ که درخرابات مغان، نور خدا میدید،وآنچه درمسجد کم داشت، در میخانه میجست،وبه زاهد سجاده نشین بانگ میزد که:

« چو طفلان تا بکی زاهد فریبی           به سیب بوستان و جوی شیرم» (1 )

آیا براستی حافظ دین گریز بود ونمیخواست مانند طفلان،فریب بوستان وجوی شیر جنت را بخورد؟ اگر جناب نکته دان یکروز هم ادب پربار و کهن فارسی را به دقت میخواند، این نوع قضاوت نا صواب را در بارهء نوشته ء من نمیداشت.بنظر میرسد که تمام عمر ایشان صرف خواندن « توضیح المسا یل» یا گردان افعال (ضرب و قتل )شده است.95 در صد خانمها و مادران وطن ما از سواد و اموزش ابتدایی بی بهره اند لذا کاربرد واژهء بیسواد نه گناه است و نه هم مسخره گی.بلکه این گناه دولت ها و نظامها است که این ظلم را درحق نیمی از نفوس کشور روا داشته اند.لذا این من نیستم که بر بیسوادی مادران خرده گرفته باشم، بل این دیگران اند که از عمق وژرفای اعتقادات وباور های زنان ومادران ،در برابر آیمهء دین اولیاء الله و(پیر) ها که هرمشکلی را با رجوع کردن به انها قابل حل میدانند،بی خبر اند.

4 _ بنده از همان دوران جوانی تا امروز به عرفان وادبیات ومعارف اسلامی عشق داشتم وحالا هم این عشق، فزونتر از گذشته ها است.اگر مولوی،وحافظ وشکسپیر و...نشده ام،کدام عیبی هم نیست.ادیب وهنرمند بزرگ شدن در هر برهه ای از تاریخ،فقط یکبار ظهور میکند.زبان فارسی فقط یک فردوسی ومولانا را دارد.با همین دلیل، تا کنون نه کسی فردوسی شده است ونه هم مولا نا.لذا ان مطالبی راکه در باره ء نام و بود ونبود بنده نوشته ایدکه:« اگر نام شما را شکسپیر هم میگذاشتند،ازهمین چیزی هستید ، جلو نمی رفتید» بر همه آدمهای روی زمین مصداق دارد.که آدم، به نام،ادم نمیشود. نمی دانم چرا برخی ها بخود حق می دهند که از دیگران طلب توبه کنند و بیم وامید نشان بدهند؟ وشما نیز باید بدانیم که صلاحیت توبه طلب کردن ازآن کیست؟ توبه از معصیت میکنند،نه ازمعرفت جناب نکته دان ! حساب چند نفر آدم ریاست طلب و معامله گر،از ملت مبارز ومجاهد افغانستان جدا است.شما چرا از نام من،به همه مردم، ناسزا میگوید وبمن اتهام می بندید؟ دروغ واتهام هم حد واندازه ای دارد.من به جناب رجاء نوشته بودم که « شما وقت گران بهای خود را با برخی از این جهادی های منافق، ریاست طلب بز دل وزر اندوز صرف نکنید ...» وشما مینویسید که: « «رهبران وملت مجاهد » واین، خلاف همه موازین ژور نالیستی واخلاقی است.

5 _ اینکه برخی از رهبران جهادی را منافق گفته ام،به اشتباه نرفته ام.اینها در زمان جنگ با دولت به اصطلاح کمونیست ها خاک کابل را نجس گفتند(سیاف) وجنگ با دولت دست نشانده را همه(جهاد ) خواندند.اما امروز که پای شان در دستگاه حکومت کرزی وپارلمان رسیده است،اشغال افغانستان توسط امریکا وانگلیس وهمپیمانانش را « تجاوز» نمیدانند.ودر کنار انها، خانه ها وقریه های مردم قندهار، ارزگان وهلمند وکنر و....را بمباردمان ومردم ملکی انان را میکشند.ونام این مردم را گذاشته اند « ترو ریست» والقاعده» وامروز با وصف صد ها نوع تخلف از موازین بشری،وبی ناموسی که در کشور ما رخ میدهد،آب از آب تکان نمیخورد.چراکه دهان ایشان با دالر امریکایی ورسیدن به قدرت ما فیایی، دوخته شده است.آیا گاهی ازاین مارشال ها ورهبران پر سیده اید که این پولهای باد اور وقصر های شیشه ای ومرمرین را ازکجا اورده اید.؟شما گاهی درتلویزیون های غربی ،سیماهای برخی از این رهبر هارا دیده اید که با حکمرانان قصر سفید ظاهر میشوند وعکس یاد گاری میگیرند ؟ مگر این سرمایه ها وقصر ها، از خون ان سنگر نشینان سر بکف نیست که با جهاد ومقاومت ،فرزندان خود را یتیم ساختند اما اینها امروز بخود، عشرتسرا ها ساخته اند مگر عده ای از اینان نبودند که خون احمد شاه مسعود را در برابر چوکی وپول،فروختند وان سردار مقاومت را از سر راه خود دور کردند. شاید بیاد شما نباشد که احمد شاه مسعود، در ملا قات با رابین رافل معاون وزیر خارجه وقت امریکا در پاسخ به پیشنهادات او گفته بود:« اگر به اندازهء کلاه من در افغانستان جای بما ند،از ان دفاع میکنم!...» ( ببین تفاوت مرد از کجاست تا بکجا!)

     این رهبران پس از سالها جنگ ومقاومت،که به ان افتخار هم میکنند،با همان رهبران حزب حاکم وقت که شما انها را متهم به جنایت جنگی میکنید ونه خود را هم) در زیر یک چتر نشسته اند و( جبههء ملی ) را تشکیل داده اند.پاسخگوی اینهمه کشتار ها و آواره گی ملیونها انسان ومعلول ،معیوب وویرانی اینهمه تمدن وشهرها وقریه ها امروز کیها باید باشند؟ چند روز پیش،جورج بوش،از نوری الماکی صدراعظم عراق ،ظاهرا عذر خواهی کرد.ودلیل ان این بود که یک سرباز امریکایی قران کریم را نشانه  گرفته وبرویش آتش کشود.این عذر خواهی معنایش اینست که یعنی اگر ما در حق شما فلان کاری هم بکنیم،در دل تان نگیرید.از این حرکت های تحریک امیز تا کنون فراوان شده است تا احساسات مسلمانان را تحریک کنند ومخالف شکار نمایند.افزود بر صد ها نوع تخلف ازموازین حقوق بشر در کشورما هم حالا در نظر دارند دربگرام افغانستان یک زندان با مصرف ملیونها دالر اعمار نمایند.پارلمان افغانستان که در ان اکثرا همین رهبران جهادی حضور دارند،در واکنش به این اعلام،فقط یک بانگ خروسی کردند وبس در مبارزه با تروریزم،که صد ها ملیون دالر بمصرف میرسد،به برخی زارعان جنوب وشرق کشور،تخم اصلاح شده کوکنار توزیع میگردد و ما،را پیش مردم دنیا یک ملت چرسی و بنگی وتریاکی ودهشت افگن، معرفی کرده اند. ورهبران ما با آنها دهن جوال را گرفته اند که زنده گی را به عشرت بگذرانند.جهاد ضد منهیات امر بالمعروف ونهی ازمنکر کجا است؟ مگر تریاک وهیرویین، ضد بشریت ومنهیات شریعت نیست؟ حالا سرحد میان منافقت وصداقت راباید مشخص کرد بقول دوکتور سروش:« چه چیز ریشه ءایمان را میسوزاند؟ خرافه گستری بنام دین وبیعدالتی بنام خدا وسکوت، در مقابل ستم.»

6 _ نوشته اید که به ریش، سنت ها واعتقادات مردم حین بحث ها نتازید که سبب سر افگنده گی دنیا واخرت تان میشود.باور من اینست که سنت های دینی ومذهبی بحثی وخرافات ورسوم مردم چیز دیگری است.همانطوری که ریش گذاشتن کدام فضیلت کلان دینداری نیست، نگذاشتن انهم گناه بس عظیم نیست.بسیار فلاسفه وعالمان دینی وغیر دینی،ازجمله مارکس وانگلز هم ریش های انبوهی داشتند. اما دین باور نبودند.امروز، دراز ترین ریش های چرکین و گند الود را طالبان دارند.اما معلوم است که در زیر ان ریشها،چه فتنه هایی که نهفته نیست.باهمین دلیل بوده که بزرگان ادب و فرهنگ ،از زاهدان ریا کار و ریش داران مردم آزار، دوری میجسته اند.حکایت جالبی ازبیدل هست که میگویند وقتی میخواسته حکمران وقت را ملاقات نماید انتظار داشتند که مردی دارای ریش بلند وعبا وقبای بخصوص را خواهیم دید زمانکه بیدل با سر وریش تراشیده وقلندرانه وارد مجلس میشود، شگفتی زده میشوند.بیدل حالت را درک میکند وفی البدیهه میگوید:

« سر و ریش، می تراشم         دل کس، نمی خراشم »  

7 _ در باره من وحسنک وزیر گفته اید که خود خواهی کرده ام که اگر کتابم چاپ میشد،به سرنوشت «حسنک» گرفتار می آمدم. تاریخ قرن بیستم افغانستان،به ویژه سی سال اخر،تراژدی های حسنک را بسیار تجربه کرده است.عبدالخالق ،سید اسماعیل بلخی محمد طاهر بدخشی،سید عبد المجید کلکانی،عبد العلی مزاری،ودهها تن دیگر،« حسنک » های زمان خود بودند.بدار آویختن دوکتور نجیب الله، فاجعه ای درد ناکتر ازحسنک دارد.سر بریدن اجمل نقشبندی، قصه ای جانگداز تر از حسنک است.بریدن زبان مردم به جرم فارسی ودانشگاه گفتن،عمق تراژدی اش بیشتر از قضیه بدار زدن یک فرد مانند حسنک است.تا ملیونها انسانی که با این زبان سخن میگویند وقوت گرفتن روز افزون فاشیزم قبیله سالاری ودوباره طالبانی شدن نظام حکومتی،ازسلسله جبر های تاریخ است که دارند درکشور ما تکرار میشوند.این است درد های مشترک ما افغانستانی ها که باید انرا حس کرد.ما را با هم  بنام ملحد ومجاهد ،انداخته اند که به فرق یک دیگر بکوبیم ودشمن،مشغول بهره گیری از نادانی ها وافتراق ما باشند.

                                                                                 یار زنده وصحبت باقی

____( 29 می 2008 )

 


بالا
 
بازگشت