من در هفت ثور57 درکابل نبودم

 

 محترم عزیز جرآت!

مدتی  در سفر بودم. بعد از اینکه از سفر به منزل آمدم یکی از دوستانم به من گفت که در سایت آریائی در مورد شما چیز هائی نوشته شده. من  سایت آریائی را باز کردم و آن صفحهَ را مطالعه کردم که هموطن عزیز و محترم من سید موسی عثمان تحت عنوان (در زادگاه من تا هنوز شیر از ترس بُز پنهان میشود), وقایع گذشته چشم دید و خاطرات خود را به  نوشتار گرفته و در یک پراگراف اسم من یعنی  سید کاظم ذکر شده بود. که گویا من سید کاظم در قیام مسلحانه هفت ثور شرکت داشتم و به وزارت داخله حمله کردم. وقتيکه این جملات را از نظر میگذشتاندم فکر کردم که درین مورد اشتباه صورت گرفته, زیرا من در هفت ثور به قندهار بودم نه به کابل. وظیفه من در قندهار آمر جنائی محل بود و از سال 1355  به این پوست توظیف شده بودم. بناء من در قیام مسلحانۀ قوای مسلح اشتراک نکردم و در کابل هم نه بودم.

به مجرد خواندن این جملات کتابچه خاطرات خود را باز کردم که ببینم در هفت ثور 1357 در کجا به چه کار در کدام وقت مشغول بودم.

من و انجنیر عزیز که در آن زمان ریس سیلو قندهاربود, بعدها معاون شورای وزیران و زمانی وزیر معادن و صنایع خفیفه و آخرین وظیفه اش والی مزار بود, در یک ا طاق در داخل محوطه سیلوی قندهار زندگی میکردیم. همان روزیعنی هفت ثور ساعت 8 به قومندانی امنیه قندهار رفتم زیرا طبق لست تعین شدۀ قبلی نوکری در قومندانی بودم. به دفتر نوکریوال قومندانی رفتم و خواستم که راپور خیریت را به وزارت بدهم. تیلفون نوکریوال وزارت جواب نداد. بعد از نیم ساعت دوباره تیلفون کردم باز جواب نداد.  مجبورأ به نوکریوال ریاست جنائی, ریاست امنیت, ریاست سرحدی و دفتر وزیر داخله زنگ زدم اما هیچ کدام آنها جواب ندادند. به ریاست ترافیک که در آن زمان و فعلآ هم در دهمزنگ است زنگ زدم  حفیظ الله خان ریس ترافیک در دفترش موجود بود. از وئ در مورد عدم  موجودیت نوکریوالهای وزارت پرسیدم, وئ گفت وضع خراب است, تانکها در روی جاده ها موضع گرفته اند ولی خودم علتش را نمیدانم, من هم منتظر هستم که آمرین را پیدا کنم.

بعد از این به انجنیر عزیز که هم اطاقی من بود زنگ زدم و او را به حیله به قومندانی خواستم. من از دفتر نوکریوال پائین شدم به ملاقات او رفتم و موضع را برایش گفتم, او هم از جریان آگاهی نداشت. با هم خداحافظی کردیم. انجنیر عزیز فعلأ  در سویدن زندگی میکند.

من دوباره به قومندانی برگشتم و به عبدالغیاث خان که در آن زمان حاکم دند در قندهار بود و شخص شریف و از فامیل سرشناس پروان است و دوست نزدیک من بود زنگ زدم و از وی  تقاضا کردم که به قومندانی امنیه بیاید. او به قومندانی آمد, چگونگی موضع را برایش گفتم, بعدأ هردوی ما تصمیم گرفتیم که نزد والی ولایت به منزلش برویم. منزل والی  رفتیم محافظین والی به او خبر دادند و او ما را پذیرفت. او با دریشی خواب با ما ملاقات کرد. ما جریان را برایش گفتیم, وی گفت "به تشویش نباشید امکان دارد که محصلین و معلمین مربوط به حزب خلق و پرچم دست به تظاهرات زده باشند و قوای مسلح از آنها جلوگیری میکند. و به ماهدایت داد که در قومندانی باشیم منتظر امر".

ما به قومندانی آمدیم هیات رهبری قومندانی  ناصر آمر امنیت, آمر جنائی, آمر لوژستیک, و مدیر ترافیک طاهر خان و غیره را خواستم و آنها را در جریان گذاشتیم. همه ما در اطاق نوکریوال بودیم  و رادیو سرود ملی و موسیقی را پخش میکرد.

بعدأ صدائ بلند شد و گفت که تاریخ زمامداری اهل یحیی به پایان رسید. اما  آواز را هیچ کس از حضار نه شناخت. بعدأ گفت که دگروال عبدالقادر صاحب منصب هوائی سخن میگوید. بعد از آن وطنجار را معرفی کرد. وطنجار پیام خود را به مردم اعلان کرد. تمام اشخاسی که در آن اطاق نشسته بودیم نمی فهمیدیم که کدام شخصی و یا کدام جریان سیاسی کودتا کرده است. یکی از صاحب منصب های پولیس به نام خواجه میراحمد گفت "من عبدالقادر را میشناسم, انسان روشن فکر است".

جهت صحت موضوع میتوانید با محترم عبدالغیاث خان که انسان بی طرف و با وجدان است و فعلأ در اطریش است تماس بگیرید. و همچنان محمد طاهر خان که انسان بی طرف و با وجدان است و فعلأ در امریکا است تماس بگیرید.

از ذکر نام تعداد زیاد دیگر صاحب منصبان که در قومندانی موجود بودند صرف نظر میکنم چون این به جزء از طوالت موضوع مفاد دیگری ندارد.

مراجع دیگری که محترم سید محمد عثمان تد قیق و تحقیق کند مراجع ذیل است.

1 ـ    تمام مامورین پولیس که در قندهار در همان زمان یعنی  7 ثور 1357 اجرای وظیفه میکردند  و موجود بودند ،موجودیت من را در قندهار تائید میکنند.

2 ـ  منسوبین وزارت داخله که در همان روز در وزارت داخله بودند عدم موجودیت من را در وزارت  تائید میکنند.

 3ـ  سه روز بعد از هفت ثور میر طهماس رأوف به حیث والی به قندهار مقرر شد و من او را از میدان هوائی مشاعیت کردم. وقت معرفی آن عده زیادی از مامورین, اهالی, صاحب منصب ها, کدر های حزبی و غیر حزبی موجود بودند که من در صف آنها قرار داشتم مرا دیده اند و از موجودیت من در قندهار گواهی میدهند.

بعد ازدو هفته تیلگرامی از مرکز آمد که در آن تذکر داده شده بود که وظیفه من در قندهار ختم شده و با علم و خبر خود باید به کابل مراجعه کنم. تیلگرام را نزد میر طهماس رأوف بردم او فوق العاده متاثر شد زیرا از نظر منطقه وی با من شناخت قبلی داشت. از من تقاضا کرد که در قندهار با وی همکاری نمایم. من مشکل لسانی داشتم و آن را به وی عرض کردم و از ادامه خدمت در قندهار ابا ورزیدم و عازم کابل شدم.

دردوران حاکميت ح.د.خ.ا من رئيس رياست شش خدمات اطلاعات دولتی بودم. اين اداره وظيفهً حفاظت از سفارتخانه ها وتعقيب اعضای کورديپلوماتيک  را بعهده داشت.

با توضیح مطالب فوق از دانشمند محترم عثمان صاحب تقاضا دارم که اگر گزارش  من را حقیقت میپندارند در تصحیح نوشتار خود اقدام نمابند.

 

سید کاظم (رسولی)

 

نوت: اگر جناب محترم به نمرات تیلفون اشخاصی که از آنها نام بردم ضرورت داشته باشند با من در تماس شوند خدمتشان تقدیم میشود.

 


بالا
 
بازگشت