تفکر توهم و باور

نوشته عبدالواحد سیدی

 

ابو حامد محند غزالی میگوید:« همین لذت دنیا بیش از صد سال نیست و چون گذشت ، و چون گذشت، خوابی  گشت و آخرت جاوید است و با رنج جاوید بازی نتوان کرد . اگر دروغ است ، همان انگار  که اندر دنیا ، این روزی چند نبودی ، چنانکه اندر  ازل نبودی و اندر ابد  نباشی ، از عذاب جاوید برستی ، و بدین بود  که علی (رض) ملحدی را گفت :اگر چنین است که تو همی گویی ، ما همه رستیم ، واگر نه ما رستیم  و تو افتادی»[1]

               هدف از نوشتار این مقوله از باب این است که بشر حاضر از هزاران سال به اینطرف بار آماناتی را بر دوش کشیده اند که در پندار ها مخیله وتفکر شان یکجا با آنها می زیسته است . از همان روزیکه بشر در بالای سر خود آفتاب رخشنده را دیده است که اطرافش را نورانی میکند از همان آغاز  در پی فهمیدن این نکته بوده است که آیا آفتاب خود دوار است و تعین کننده و سازنده یا چیزی دیگری هست که او را می دوراند. سر رشتۀ تعقل شان حتی بار بار آنها را از شناحت حقیقت منحرف و محروم گردانیده است و اما قسمیکه تاریخ را می خوانیم انسانها از همان شروع غم و درد دوری از شناخت خود را داشته است و برای گریز از این مفاهیم که در وجود خودش گم شده بود گاه این را می پرستید و گاه به آن اعتقاد میکرد و زمانی هم سر کوفته و خسته در حضیض گمراهی هم خودش را گم میکرد و هم آفریدگار خود را .  

               گذشت زمان در زندگی انسانها افسانه خدایان را کوله بار صد ها بدبختی دیگر که ناشی از طبیعت خشن  زندگی اولیه بوده است عجین ساخت ولی می دیدند که افتاب همانگونه کریمانه بر سرهر یک می تابد و باد وباران و موسم باعث میشود تا آنها نعمات خود را در پرتو اتحاد آن بیابند و اما انسان هم از خود میترسید و هم از خویشتن می پرسید که در پشت اینهمه نیرو مندی پر جاذبه حیات که وجود دارد و این نظام توسط چه کسی اداره می شود . ولی سالها می گذشت تفکر بشر قدرت آنرا نداشت تا فلسفه  هستی و حکمت جاودان را بشناسند. علم و عمل گاه در وجود سقراط جلوه میکرد تا رهگشای حل این معمای بزرگ گردد وگاهی هم جالینوس و فیساغورس و گاه اندیشمندانی پیدا میشد که میگفتند «وجود از لاوجود برنخاسته و خود اصلی و نهایی است .خلا که ناموجود است نمیتواند وجود داشته باشد . کسرت نمیتواند از وحدت  بمیان آمده باشد.

               این توهمات بشربود که سر انجام آنها را به این معتقد ساخت که جهان از اجزای نا متناهی که قسمتی از آن را اتم ها و عناصر و قسمت دیگر آنرا خلا پر کرده است ترکیب شده است .و بعداً در این راه پیغامبران الهی ظاهر گشتند (موسی و هارون و نوح و ابراهیم (ع) و امثالهم . این پیامبران توسط کتابهای که برای شان  نازل شده بود مردم را به سوی یکتا پرستی و وحدت دعوت میکردند. بعضی ها که از فکر سلیم و افکار عمیق و هوش تیز بر خوردار بودند دعوت آنها را پذیرفت و لی تعداد زیاد شان براه خطا رفتند ، مرغ و ماهی در یا و سنگ و باد و آفتاب را بمنزله پیغمبران و خدایان شان قبول کردند . در دینداری و لا  دینی جانهای زیادی همدگر شان را تبه ساختند و کشتند و در آتش افگندند ، عیسی آمد و پیام آور صلح و آشتی و نرمی بود ، برا ی او هم پدری از خدا ساختند ، زیرا او فرزند مریم بود و مریم  باکره بود که داستان آن در قرآن  کریم در سوره آل عمران با تفصیل بیان شده است و همچنان سوره مریم نزده همین سوره از قرآن  کریم میباشد که به حقانیت باکره بودن مریم و اینکه چطور او عیسی را تولد داد به قرآن مراجعه شود. اینک پیروان دین مسیح  خدا را برای او پدر گرفتند دین وی را از حالت عقلانیت بیرون ساخت و تحریفاتی در  عهد عتیق و جدید پدیدار گشت که باعث بمیان آمدن اناجیل متعدد بعد از یکصد سال از هبوط عیسی (ع) گردید. بعداً مکتب های کلامی زیادی در حوزه دیانت عیسی ظاهر گردید .ولی قسمیکه دیده شده است همیشه مبحث دینداری و دین باوری توسط ریاضی دانان و کاشفان و مخترعین بار ور گردیده است از آن جمله یکی هم پاسکال است او در 1623بدنیا آمد و در دوره 39 سال از زندگی کوتاه خود صد ها مسئله لاینحل  فزیک ، ریاضی و دیانت را حل کرد. او در حالیکه مخترع ماشین حساب بود و سر انجام تجربه تورچلی را در خلا انجام داد بنیاد حساب بی نهایته و انتیگرال را ایجاد کرد و به مباحث دینی و کلامی  می پرداخت . در سال 1654در بیست و سوم نومبر  تجربه روحانی  و حال عرفانی ژرفی به او دست داد  که از آن به تجدید ایمان پاسکال تعبیر میکنند.[2] او باوجودیکه  هستی خود را در برابر احساس  حضور و هستی خداوندی  فراموش کرد ، ولی باوجود آن فعالیتهای علمی خود را  به عنوان کار و بار دنیوی  تلقی و ترک نگفت .او با فرقه های عیسوی که در اروپای آنروز مروج بود یکجا نشد  و عقیده و آراء او از دیگران  فرق داشت . او میگفت هر گز بشر قادر بر آن نیست  که بدون عنایت ربانی و کمند جاذبه او نمیتواند از چاه سار  طبیعت بیرون آید.او در این مورد به تحریر هجده نامه پرداخت که از طرف کلیسا ممنوع قرار گرفت . او کسی بود که همواره از جنبه های آرمانی مسیحیت تبعیت و التزام میکرد . او همواره یسوعیان را به نفاق  متهم میکرد . پاسکال در حالیکه میخواست از حقانیت دین مسیح یک اپولوژی پر تحقیق و تحققی ارائه کند عمر باوی یاری نکرد و در عنفوان جوانی ارمانهای اشراقی خویش را بگور برد.

               پاسکال در مورد وجود خداوند میگوید «مانه وجود و نه ماهیت خداوند را  می شناسیم . چه او نه امتداد دارد ، و نه حد و محدودیت . ما با ایمان به وجود  خدا پی می بریم  و با نور هدایت (=عنایت) به ماهیت (=ذات)او.

               او معتقد است  که عقل طبیعی  توان اثبات وجود خدا را ندارد و در این مورد ناتوان است و فقط ایمان  است که ما را از وجود  خداوند مطمئن میسازد . او میگوید دلایل حکمی ،عقلی و فلسفی توانایی آنرا ندارند که وجود خداوند را  در ذهن انسان ثابت نگهدارند .

               البه در ایمان و یقین بخداوند عارفان و پیروان طریقت اسلام نیز پیش قدم بوده اند و آنرا (یقین) را بحدود و معیار های خاصی اندازه و توجیه کرده اند که عبارت اند از علم الیقین ، عین الیقین و حق الیقبن ؛ در علم الیقین انسان تا اندازه قادر میگردد که نظر به توانایی های عقلی در خدا شناسی پیشروی کند اما در مرحله ای میرسد که پای استدلال و اندیشه کوتاه وچوبین به نظر میرسد و پا های دیگری میخواهد تا قطع این طریق با آن صورت بندد که این مرحله را عین الیقین میگویند این مرحلۀ است که انسان توانمندی آنرا می یابد تا همه چیز را بچشم سر ببیند و لی این حالت نیز گزرابوده و ثابت نمیماند که نتیجتاً با از دست دادن آن حالات و احوال در وجود شک خانه میکند که نکند چیز های را که بمن نمایاندند  خطای ذهن و حافظه نباشد . ولی مرحله حق الیقین مرحلۀ است که سالک همۀ تجربیات هستی را با تمام تار و پود هستی از طریق چشم دل به تماشا می گیرد و در این مرحله است که همه پرده های که مانع از رسیدن به کرامت و عنایت خداوندی است کشوده میگردند و سالک  با تمام جوارح و عقول و با تمام ذرات وجود خود حقیقت خداوندی را تجربه و لمس میکند. پاسکال هم در آن شب قدر به همین عنایت رسیده بود و او شرط بندی مشهوری دارد که در مرز خدا شناسی و خدا ناشناسی با ساختامتمانهای پیچیده ریاضی و اعداد از بشر میخواهد تا با خدا نزدیک باشد او حتم میکند که چه خدا باشد چه خدا نباشد ما اضافه تر از صد سال عمر نداریم او این طور اذعان دارد که گیرم اگر شما خدا شناس باشید و مومن ، این ایمان شما در زندگی شما کدام تاثیر تخریبگرانه ندارد و همانطور که در بی خدایی حیات تان را سپری میکردید در ایمان به خدا هم همینطور سپری میشود حال اگر شما بخدا ایمان نیاورید و در لحظات زندگی بدون آنکه به حیات دیگری آرزو مند باشید جهان شما را ترک بدهد، حال اگر خداوند وجود داشته باشد بر علاوۀ اینکه شما تمام زندگی دنیایی تان را در جهل و بیهودگی گذرانیده اید در  جهان و زندگی دیگر که نا متناهی است  بر علاوه اینکه همه چیز خود را از دست میدهید  مستوجب عقوبات و عدل خداوندی قرار میگیرید و این در حالیست که اگر خدا وجود نداشته باشد شما صرفاً زندگی مادی خود را  از دست میدهید به قسمیکه  نه موجود بودید و نه وجود داشته اید آما در انتخاب دومی قضیه بر عکس است ، شما نه  تنها همه چیز و زندگی ابدی خود را هم از دست  میدهید در حالیکه عثقیده مندان به خدا هر دو زندگی را شایسته طی میکنند  اگر خدا نباشد همه یکسان بوده و هیچ کس ضرر و نفع برایش عاید نمیشود . پس چه بهتر که ما با داشتن اندیشه های خدا شناختی خود هیچ چیزی را از دست ندهیم.

               پاسکال همانند  عرفای اسلامی  از دلی سخن میگوید  که با عقل و علم  و غرور  و تعصب  فیلسوفانه  و عالمانه  و گاه با زهد و قشری گری  عابدانه  در تعارض است .«پاسکال دل را یک نوع غریزه  عقلانی میداند که در کنه سرشت روح یا نفس آشیان دارد »  . او میگوید در یک سو نا متناهی و در سوی دیگر  ناچیز . روح ما تخته بند تن است  و در آنجا عدد زمان و اعداد را می یابد .او روح را در برابر خداوند چنین  میداند و عدل ما را نیز در جنب  عدل الهی بی تناسب و معیوب میداند  مثل عدد یک در برابر  نا متناهی و این اعداد پیوسته  پهلویهم  در شمارش نا متناهی تا بینهایت ادامه خواهد داشت . چطور میشود چنین ذاتی را که ما از کنه ماهیت او حتی بقدر یک زره به تناسب همۀ کائنات آگاهی نداریم  با عقل و سر و کله بشناسیم .

               یک راه دیگر در این مشرب یعنی مشرب  خدا شناختی وجود دارد و آن مشرب عشق است آبن فارض در قصیده ای میگوید :آئین و مشربی  بجز عشق و محبت در دل وجود ندارد  واگر روزی از این طریق بر گردد  از آئین خویش دست کشیده است .

                شرط بندی در فرهنگ شرق نیز سابقه دارد . در فرهنگ شرق  سابقه اش به قرآن مجید  و احادیث روایت شده میرسد .

               در قرآن مجید چنین آیۀ است که «قل ارأیتم  ان کان من عند الله  قم کفرتم  به من  اضل ممن هوفی شقاق بعید»[3]

(بگو اندیشه کنید ، اگر قرآن مجید  از سوی خدا باشد  و سپس شما منکرش شوید ، دیگر چه کسی از کسانی  که چنین نا سازگاری  عظیمی دارند ، گمراه تر خواهند بود) جوانه شرط و  احتمال در این آیه ، از این قرار است : قرآن و حقایقی که در بر دارد ، یا از نزد خداوند است یا از نزد خداوند  نیست ، ولی اگر از نزد خداوند  باشد  و سپس کسانی منکرش شوند ، سعادت ابد را در خواهند باخت  و بسی گمراه و از دست رفته خواهند بود. ابوافتوح رازی در جلد 10 این ایه را اینطور تفسیر میکند : این طریقی است  از طریقهای جدل  که آنرا طریقه احتیاط گویند . خدای تعالی مناظره  بیاموخت  رسولش را  بر این طریق که  بگوی ای محمد ، این کافران  را که اگر این قول  از قبل خداست  و حق است ، آنگه شما  به او کافر شوید ، در جهان  از شما گمراه تر که باشد..

               ما این مبحث را در یمک نوشته دیگر و در یک موقع دیگر ادامه میدهیم . پدرود

 


 

1-کیمیای سعادت ، نوشته ابو حامد امام محمد غزالی  طوسی  به کوشش حسن خدیو جم  چاپ دوم تهران  مرکز علمی و فرهنگی  1361،،جلد 2،ص،293-294 (شرط بندی پاسکال رک سیر بی سلوک ، بهاالدین خرمشاهی ، ص231

[2] -سیر بی سلوک لهاءالدین خرمشاهی،ص219-220

[3] -فصلت / آیه 52

 


بالا
 
بازگشت