بیژن باران  

                  

زبان شعر
 

تخیل قدرت ذهن بر امکانات اشیاء است. هر چه ذهن سترگتر باشد شاعر سترگتر است.

 – والاس ستیونس 1879-1955 شاعر مدرنیست آمریکا

ادبیات دربرگیرنده مکتوبات تخیلی یا ابداعی است که دارای ارزش هنری باشند. در ارزش گذاری ادبی است که پای نقد و نظریه ادبی بمیان کشیده می شود. در تاویل ادبیات 2 مقوله پیدا شده است: نظریه ادبی/ نقد و نقد ادبی.  نظریه ادبی یا نقد بررسی جوهر ادبیات و طرق تحلیل ادبیات است. در سده بیستم نظریه نقد رایج به مکتبهای زیر منقسم شد: ساختاری، پساساختاری، روانشناسانه، زنانه، مارکسیسم، پسا استعماری، فرمالیسم، مخاطب- واکنشی، اصالت وجودی، پدیده شناسی، نقد نوین، نوتاریخی گرِی، پسامدرن، مدرن، کوییر. توصیف این رویکردها/ نظریه های نقد از حوصله این یاد داشت خارج است. نقد ادبی کمک به تعبیر اثر ادبی و تدوین روند کلی شعر در یک دوره مشخص می کند.  در یک نقد ادبی، سلیقه نقاد بکنار، اجزای جهان شمولی وجود دارند که آن را علمی می کنند.  تکامل آن از علم شعر (بوطیقا)، خطابه یونان باستان، زیبایی شناسی اروپایی عصر روشنگری آغاز شد. یک نقد شامل دو بخش طرح اصول کلی و تجزیه تحلیل مشخص است؛ هدفها و شیوه هایی را مد نظر دارد.  ساختار آن متشکل از رده بندی از زیر و مشخص (با شواهد از یک شعر، کتاب یا شاعر) به فوق و کلی (با نقل قول اصول عام از نظریه دانهای چون فوکو، له وی– اشتراوس، فروید، باختین، یاکوبسن)، منطق استنتاجی و استقرایی بوده. شواهد از اثر ادبی و نقل قولها/ نگنیه ها/ فرازها از کتب نظری برای اثبات ادعای نقاد ارایه می شوند. در نقد ادبی اصول معلوم قبلی بکار برده شده تا اصول نوین نهفته در یک اثر مشخص استخراج شوند.  این شیوه را اخوان در نقد بدایع نیما بکار برد؛ فروغ در تحلیل "آخر شاهنامه" اخوان. سپس "نوعی از هنر نوعی از اندیشه" در رد "هنر برای هنر و شعر ناب" دولتی و "طلا در مس" نقد ادبی علمی را تدوینی جامع بخشیدند. آثار کدکنی، آرین پور، فلاح، رسول زاده جهت نقد را از شخصیت به متن کشاندند.

خلاقیت زبانی شاعر با کمک از مصالح تجربی، بومی، تاریخی، جهانی بسهم خود آنهارا با شرایط زمان خود انطباق می دهد. او 3 مرحله مبتدی، حرفه ای، ملی را در پیش دارد.  مبتدی مانند کیمیاگر گیجی همه عمرش را به تجربه گری می گذراند، از این شاخه به آن شاخه می پرد.  از روی الگوهای غربی شکسته بسته بیانیه صادر می کند که برای خودش هم کاربرد ندارد. معمولا عده ای از شاعران مبتدی راهشان را عوض می کنند؛ فراموش می شوند یا فراموش می کنند. شاعر حرفه ای عمر خود را بجد در شعر و نقد می گذراند. به 3 نوع  تقسیم می شود: 1- اصیل /متعهد به فرهنگ /اجتماع، 2- ممدوح /مامور،  3- عوامفریب/ بازارگرمکن. نوع سوم از ریخت و پاشهای دولتی در پیشبرد اجتماعی شعر خود یا اهداف رادیو و تلویزیونی دولت کمک میگیرد. نوع دوم عملا در خدمت تبلیغات دولت گاهی در مقام سناتور و وزیر خودنمایی میکند. این تحلیل مربوط به دهه های 20 تا 50 است. این هر دو نوع پس از بروبیای دوره سیاسی دولتی اشعارشان از رونق می افتند؛ در نهایت بفراموشی تاریخی سپرده می شوند. این هردو گروه با نخوت و نفرت بضد ادبیات متعهد سمپاشی می کنند.  در ارگانهای دولتی خودنمایی میکنند. نمونه های کلاسیک شاعران درباری درتاریخ ادبیات فارسی فراوان اند. البته شاعران درجه 2 و 3 هم هستند که در تاریخ ادبیات بنام شاعران حاشیه نام آنها آورده می شود.

اما نوع اول، اصیل /متعهد به فرهنگ /اجتماع، در اینجا شاعر راوی تغییرات جامعه از دید فردی خویش با آگاهی از اسلوب ادبی رایج میباشد. شاعر حرفه ای در آفرینش آثار از مکتب و سبک استفاده می کند؛ نقاد از شیوه. شاعر ملی با استقبال مردم مواجه می شود: صاحب مکتب یا پیش کسوت هم هست. در روالی صادقانه به حافظه ملی و فرهنگ عمومی معراج میکند.  مردم در زندگی خود از ابیات آنها بکار می برند: این را می توان در کارت تبریک، سخنرانی، موقعیتی مانند مرگ و عروسی، نامه ای، سایتی مشاهده نمود.  نمونه: توانا بود هر که دانا بود/ میآزار موری که دانه کش است، فردوسی. خواب در چشم ترم می شکند/ ترا من چشم در راهم، نیما. پرواز را بخاطربسپار/ پرنده مردنی است، فروغ. عشق صدای فاصله هاست / آب را گل نکنیم، سهراب. هوا بس ناجوانمردانه سرد است، اخوان. زخمهایی در زندگی ست که روح را مثل خوره میخورند، هدایت. هراس من - باری- همه از مردن در سرزمینی ست/که مزد گورکن/ از بهای آزادی آدمی /افزون باشد، شاملو. شاعران طراز اول نقاد هم هستند. ولی بقول بلینسکی روسی، نقاد شاعر رفوزه ست.  در زیر 3 مقوله مکتب، سبک، شیوه نقد- توضیح داده می شوند.  مکتب یا جنبش ادبی گرایشی است که یک شاعر یا گروهی شاعر شیوه ها و ایده های آن را بکار می برند. مانند مکتب شعر هندی یا شعر نو دهه های 20 تا 50. سبک رویکرد ادبی در نوشتار است که یک اثر ادبی را از دیگری متمایز میکند. سبک را می توان در زبان بکار رفته دید. هر شاعر اصیل سبک خود را ابداع می کند. شیوه شگردهاییست که در یک اثر ادبی بکار رفته مانند فلش بک یا گزینش راوی.      

درست نویسی مطلق نیست؛ زبان و خط قرار دادی بوده؛ وسیله بیان تفکرند که خود متاثر از محیط و ابزار کاربردی است.  محیط شامل جامعه، تاریخ، حافظه فردی میشود.  نویسش در حیطه ی مشخص (زمان- مکان) کاربرد دارد. درست نویسی آرکییک (عتیق) دری اخوان با مال تهرانی امروزی شاملو تفاوتهایی دارد. جهان در سیر سرمدی بوده؛ پس تفکر در تغییر و لذا زبان در تحول ست. نظام استاندارد زبان در ارتباطات رایانه ای حیاتی ست.  چون خطایاب، جست جوگر و امور بین رایانه های گوناگون در پردازش زبان مشروط به وجود این قرارداد هاست. هر فردی بنا به تحصیلات و تجربه خود، طرز نویسش مخصوص خود را دارد – درست مانند مدارات پوستی سر انگشت فرد.   بویژه شاعر که سبک ش یا سلیقه فردی ش زیرعنوان امضای کار هنری اوست.  

در قرون وسطا 3 مكتب عراقي، خراساني، هندي؛ در زمان معاصر 3 سبك کلاسیک ، نيمايي، سپيد/ پسا- مدرن در شعر فارسي نام برده شده.  در بین 2 انقلاب مشروطه و جمهوری، شعر نوین نخست در معنی نو شد (اعتصامی، عشقی، لاهوتی، دهخدا، یزدی، ایرج، بهار، عارف، شهریار) سپس در شکل. ازميان رفتگان شعر نو، خمسه اول (نيما، شاملو، فروغ، اخوان، سهراب)، خمسه ثاني (رحماني، مشيري، ح مصدق، گلسرخي، كسرايي) و  خمسه ثالث (ابتهاج، سعید، مختاري، کارو، ع صلاحی). از زندگان خمسه یکم (كدكني، خويي، براهني، آزرم، سيمين)، دوم (ار احمدي، سپانلو، شمس لنگرودی، آزاد، اج عطایی) را باید نام برد.  خمسه های یک تا سه هنوز در خوانش آثارشان در فرهنگ فارسی اند؛ در ضمیر فرهنگی فارسی حک نشده اند.  برد ادبی / اجتماعی اینها هم بترتیبی است که در بالا ذکر شد. یعنی خمسه اول بالاترین است؛ بترتیب بقیه می آیند.  این را در تعداد اعضای شاعران در اورکات orkut می توان دید؛ در 2003 گروه دوستداران شاملو 21 هزار عضو دارد؛ شاعر ناب مهاجر 21 عضو که شامل برادرزادگان هم میشود.  شاعران پس از انقلاب جمهوری بماناد. نیما و شاملو مقالات نظری در مورد نقد ادبی در مجلات وزین (موسیقی، صدف، اندیشه و هنر، ایران آباد، آرش، خوشه، کتاب هفته، ایرانشهر) منتشر کردند. سهراب از راه نقاشی و تئوری هنر به اصول زیباشناسی دست یافت. اصولا یکی از موتورهای انکشاف زبان، سبک خاص و نو ادیبان است. هیچ شاعری سبک نگارش ش شبیه دیگری نیست.  از نو سرایان، رفتگان خمسه اول و ثانی را می شود نام برد.  نمی توان به شاعری خرده گرفت که "درست نویسی" پیشه کند. این بمثابه تجویز سیانور در مرگ هنری است. درستی را می شود تجزیه کرد به املا، دستور، خط، سبک. هر 4 جزء مطلق نبوده؛ املاء و خط بستگی به ابزار انتقالی در کدینگ حروف دارد. پس وپیشی کلمات در دستوربا نحو شکنی بخاطر اوزان عروضی/ نیمایی یا عمدی و روحیه بشکل سبک  شاعر تبلور می یابند.   

زبان فارسی لهجه (واژه، نحو، تلفظ) های گوناگون مانند تهرانی، مشهدی، یزدی دارد. خود تهرانی لایه هایی مانند شمرونی، شابدول عظیمی، بازاری، چاله میدانی، حسن آبادی، غیره دارد.  نیز، ویژگی قشری مانند اصالتی /ملیتی، لاتی، فرنگ رفته ای، تخصصی، آخوندی، میرزایی، طبی، مهندسی، نتی دارد. تازه زبان محاوره با کتبی متفاوت است. برخی، دستور و واژه های فارسی را با زبانهای هند و اروپایی قیاس می کنند؛ ولی باید سنت دری را هم در نظر داشت. نمونه: تطبیق و عدم تقارن فاعل جمع مبتدا و فعل خبر؛ ضمیرو حرف اشاره مشخص یا نامشخص. در زبان روایی لحن، لهجه، پس و پیشی واژه ها، علامات همه بارعاطفی و معنایی در خود دارند.  شاعر همه اینها را بکار می برد یا تحت تاثیرشان ست تا اثر خود را متمایزو موثر کند. هر زبان نسخ فراوانی دارد: ادبی، رسمی، حرفه ای، عامیانه، منطقه ای.  هر واژه 2 معنی متمایز در ذهن شاعر دارد: کتابی که در لغتنامه آمده مانند واژه طاق کسری، نمایشگر معماری آجری ضربی ایرانی در برابر سنگی ستون و سقف تیر چوبی رومی. تجربی که در تجربه فردی در حافظه با لایه های عاطفی آغشته است مانند خانه، مامنی با یاد های عواطف گوناگون برای رشد کودکی.  3 نمونه از متغییرهای کل روال زبانی (گفتاری، نوشتاری، انتقالی) در اینجا می آیند:1. در خط و قلم، یونی کد برای رایانه های گوناگون با اینکودینگهای ویندوز، اَسکیی، استاندارد، غیراستاندارد. 2. گریز از ترتیب دستوری برای حفظ اوزان عروضی که دستور جمله بندی را مخدوش می کند. 3. طیف عاطفی هنرمند در زمان آفرینش چون مرگ عزیزی، نفرت، عشق، اختلال فکری راوی.  توجه شود اگر تمام اشعار درست گفته شوند- مطابق سلیقه یک قیم مرکزی مختار؛ چه بی اثری شعری ای در جامعه شیوع می یابد! لذا نمی توان غر زد که درست نویسی آنها غلط است!  بویژه در نویسش"روال ذهنی" بسبک کامینگز، جویس، لارنس، فاکنر؛ در سینما جیمز دین، مارلون براندو از سنت اپرایی و نمایشی مطنطن فاصله گرفتهف تودماغی و فردی حرف زدن را رایج کردند. دیدگاه نامتعارف/ جویدگی بیانی بخش عمده نوآوری این ادیبان/ هنروران است. در این وضع، بدلایل گوناگون، راوی در التهاب بیانی یا غیر استندارد قرار دارد.  البته می توان نوشت که این شاعر یا شعر را نمی پسندم؛ ولی این که درست نویسی رعایت نشده، درست نیست!  تازه کیست که درست نویسی را تدوین و قضاوت می کند؟ خود نقاد!  نیما از تکفیر درست نویسان هم عصرش می نالید.

مهارتهای شعری کدام اند؟ 1- قدرت حل مسئله. 2- تصمیم گیری/ گزینش مصالح شعری. 3- کاربرد نظام متکی به دانش تجربی، علوم، ادبیات، اعتقادات. 4- زبان (تکلم، خوانش/بصری، نویسش، تفیهم) / ذهن (اندیشه، شنوایی، قرائت) / دکلمه. 5- ایجاد شبکه شعر، تماس با خواننده، ناشر، همکار، ممیزی. 6- کاربرد ابزار جدید (ماشین تحریر/ کلید رایانه). 7- شجاعت و در جمع ظاهر شدن. 8- دانستن زبانهای دیگر(عربی، ترکی، غربی، شرقی).  شاعر را هم چون ديگر احاد جامعه ميتوان به مولد و مصرفي تقسيم كرد.  مولدان در جهت تكامل جهشي فرهنگ و مصرفي ها به آرايش فرهنگ رايج مي پردازند.  در قرن 21م از يك شاعر چه توقعاتي ميتوان داشت؟ مهمترين اين توقعات 5 تا ست با منتجات حاصله.

1- قريحه، حاصل وراثت ژني و محيط پرورشي ست.  اولی 20 و محیط 80 درصد در روند آفرینش دخیل اند. شخصیت شاعر هم در اینجا منظور شده که رشد ادبي و شجاعت اجتماعي شاعر را نتيجه مي شود.

 2- مدارج تحصيلي و آموزش زبانهاي ديگر. منتجه اين آگاهي از گذشته و حال ادبيات شده- نيز ترجمه و نقد را در پی دارد.

3- فعاليت حرفه اي/اجتماعي. اعتماد به نفس شاعر در بيان عيني آثار اوست كه منجر به دفاع از حقوق فردي، صنفي، ملي، جهاني خود در برابر اقشار معاند مي شود.

4- كاربرد فنون رايج. از قرون وسطا كه قلم /کاغذ بود تا  قرن 20م با ماشين تحرير/كاغذ و كليد/رايانه آمد؛ تا امروز كه ارتباطات اينترنتي رايج اند. این عامل به ترجمه، ویرایش، پخش دور آثار ادبی کمک می کند.

5- بدایع هنري و تكامل فرهنگ - در نهايت ايجاد مكتب جديد. شاعر تجربه هاي متنوع در شعر (محتوا/ شكل) از سر می گذراند. نقد آثار گذشتگان/ هم عصران براي تبیين نظرات تئوريك (عام) شاعر و احیانا تصحيح ميان- راهی (ميد- كورس باصطلاح فضانوردي ناسا) کند تا جاپاي خودرا در تاريخ ادبیات ايجاد كند. اين تصحيح معمولا از گنده گویی (خواص خواهی) به طيف بازتري در جامعه می کشد.

دیگر تجربه گرایی شاعر است که باید در نظر گرفت.  این حق اوست که سلیقه خاص خود را در امور هجا، ترکیب، دستور، سبک، بهنگام بیان اعمال کند. کاربرد زبان در مرحله آموزش با مرحله آفرینش تفاوت دارد.  در زبانهای اروپایی املا، دستور زبان و سبک در این دو مرحله از هم متمایز ند. در فارسی مسئله گزینش نویسنده شدیدترهم است. برخی نوشته های آل احمد با کدام دستور زبان فارسی مطابقت دارند؟ در حالی که از مهمترین آثار معاصر ند. چند نمونه از این گزینشها در خط: واو ناملفوظ (معدوله) را از قلم انداختن، تنوین را با ن نشان دادن، می و به را به فعل نه چسباندن، کسره آخر کلمه را با ی نشان دادن، نویسش ی بجای همزه.  مسایل امروزی در پردازش رایانه ای واژه های مرکب با/بی فاصله، نیم/تمام فاصله جدا یا چسبیده، ترتیب دلخواهانه کلمات، بویژه در شعر بخاطر اوزان عروضی، جای خود دارند. مسئله نظام نویسش در نمایش (تیاتر) حادتر است. مورد فاصله (تمام، نیم، ربع) بین ترکیبات کلامی برای جستجوگرها (پارسیک، گوگل) مسئله ساز است.

زبان آلمانی در قرن 20م با پراکندگی و عدم استاندارد روبرو بود. در امریکا چند لهجه مشخص وجود دارند: بوستونی، جنوبی، مرکزی، هیل بیلی، کیجون؛ در فرانسه لهجه شهرستانی (پرووانسال) از پاریسی کاملا متمایز است. عوامل موثر دیگردر زبان مخصوص یک شاعر اینهایند: روال مخصوص ذخیره زبانی و خاطرات اپیزودی در کودکی با محیط شرطی جنبی (انگشت نگاری ارثی)، عاطفه ی لحظه ی آفرینش ادبی، غلیان احساسات در باره موضوع، ابزار کدینگ (مداد، ماشین تحریر، نوع نرم افزار/قلم رایانه ای) روند دام انداختن  ترکیب فرار ذهنی.  او آقا بالاسر و قیم نمی تواند داشته باشد؛ وگرنه پژمرده می شود.  تاریخ داور منصفی ست.  در سیر سرمدی خود، نوآوری و سلیقه ی زبانی شاعر را پذیرا شده یا طرد کند. ترکیبات بدیع هزاران شاعر و مسافر، زبان فارسی را در میدانهای کاربردی نوین تعالی دهد.  گروه فرهنگستان با وضع کردن واژه های فارسی یک عامل است؛ پذیرش مردم ضریب عمده تر است.  نمونه: هزاران واژه فنی، طبی، دارویی از جمله رایانه، استرس، آسپرین. مسافران، ناقل هزاران واژه انیرانی ند.

نمونه دیگر: در جنگ دوم امریکا با عراق، فرانسه متحد نظامی نبود.  کنگره امریکا با تصویب تبدیل کلمه فرنچ به فریدم در فرنچ فرایز (سیب زمینی سرخ کرده کبریتی) راه بجایی نبرد.  زیرا مردم آنرا نپذیرفتند.  مادرم خاله پیر بدون سوادی با خال درشتی زیر چشم چپ داشت. ما کودکان فکر می کردیم برای همین او را خاله نامند!  او ترور ناصر الدین شاه را چون ترور کندی بیاد داشت.  میگفت وزیر با مرده در کالسکه، جنب شمس العماره/ عبدالعظیم، بلند بلند حرف می زد تا هرج و مرج نشود.  او 10 ها واژه فرنگی بکار می برد: ارسی، پوتین، اوورت، راپرت، بلوف، مانتو، مرسی، مادام، کرست، آمپول، سورنج، مرکورکروم. همو بشوخی اشکنه را سوپ شنبه لیله می خواند. ولی مخالف دامن تا زانو، رفت وآمد به سازمانهای سیاسی و مجامع مختلط برای دختران بود.  پس مدرنیته در زبان را بآسانی بکار می برد؛ ولی رفتار جدید را مقاوم یا حتی مخالف بود. بعدها می خواستم باو بگویم که در جوامع عریان سرخ پوستی، تجاوز جنسی اتفاق نمی افتاد.  پس حرمت فردی به پوشش تنی ربطی ندارد.  ولی او دیگر با ما نبود.  فارسی کمتر از 20 نام برای گلهای زینتی دارد؛ هزاران گل با اجزای ثانوی در جهان را چگونه میتوان نامید؟ نمونه: سیب مکنتوش، سیکلمن دوارف، ارکیده برزیلی، رز نیلی، نرگس هایبرد، بگونیا، آمارلیس، کلماتیس، کامیلیا، آزالیا، آناناس، لیچی.

نمی توان از روی ترجمه فارسی 1-2 کتاب از سوسور و یاکوبسن ترمینولوژی دقیق علمی را از انگلیسی بفارسی برابریابی کرد.  این برابرهای فارسی و ترجمه ها بیشتر سلایق مترجم های غیرکارشناس در علوم فن آوری است.  نمونه: رمزشناسی برای cryptology است.  این واژه انگلیسی در 2 واژه یونانی برابر پنهان و شناسی ریشه دارد. در این بستر 2 واژه  encryption و  decryption را باید تعریف و برابریابی در فارسی کرد. شاید رمزنگاری تبدیل متن آشکار مانند همین "خط فارسی" که نویسنده دارد مینویسد با کاربرد یک کلید با بت bitهای مشخص مثلن 1024 بت به متن قاطی پاطی ناخوانا مثلن با کاربرد این قاعده ی رمزی بین نویسنده و خواننده که هر حرف مکتوب 32 حرف خط فارسی را با 5 حرف بعدی جانشین کرد. متن  درون گیومه تبدیل میشود به "ژق مجصظث" که برای دیگران رمز است؛ چون قرارداد بین خواننده و نویسنده را نمیدانند نمیتوانند آنرا رمزگشایی یا تبدیل به متن فارسی کنند.  ولی خواننده که قرارداد را میداند بر این تکه متن منطبق می کند.  پس هر حرف را 5 حرف در الفبای فارسی عقب میبرد تا از رمز "ژق مجصظث" "خط فارسی" را رمزگشایی کند.  برای تعریف کود، اینکود، دیکود هم به مقاله ریتم طبیعی بنده رجوع شود. تکانه برابر بهتری برای  Pulse است. ضرب برای  beat هم جاافتاده.

هر شاعر حرفه ای سبک ویژه خود را دارد.  اجزائ سبک ادبی شامل15 بخش اند که در یک اثر ادبی بکار برده می شوند: ساختار جمله، سرعت بیان، دقت اقتصاد کلامی یا اسراف/ افراط لغوی، گستره لغوی، شگرد کلامی (استعاره، ایهام، نماد)، مکالمه، دیدگاه و کلوزآپ، پرورش موضوع، لحن، آوا/ رنگ، تقطیع (مفصل بندی و ساختار درونی)، زمان بندی، ایما/ اشاره/ نقل قول، آزمون زبانی، شیوه فرا روایتی (نقش، نظر، موضع خود شاعر). توضیح این بخشها از حوصله این یادداشت خارج است.  شاعران در مکتبهای اصلی کلاسی سیسم، رمانتیسم، رئالیسم، مدرنیسم، پسامدرنیسم آثار خود را می آفرینند.

در مسایل هنری اجتماعی کسی صاحب حقیقت مطلق نیست.  نسبیت را باید در نظر گرفت.  حتی نوآوری انقلابی انیشتن در مورد قانون جاذبه نیوتون با مکانیک کوانتوم شرویدینگر و هایزنبرگ ارتقا یافت. از بیان و اشاعه افکار است که حقیقت ساطع شود.  من همزمان موافق طرح نظرات همه ام: نوآوری با ترکیب لهجه های قومی در شعر، غنای نقاد با نقد آثار دیگران و اشعار به روز بومی اصیل خود، نکته سنجی و دل سوزی خرده بین. مدرنیته نه تنها اندیشه و گفتار نوین را در برمیگیرد، بلکه حامل رفتار نوین هم هست.  در کلان شهر 12 میلیونی، جوانان با دسترسی به رسانه های گروهی جهانی نمی خواهند از میان اقوام یار گیری کنند.  پس روند دوستی فرا قومی آنان با اسم خاص فرنگیش طبیعی است؛ چون رادیو و آنتن!  یا اگر نخواستند، پوشاک نوینی چون کت و کراوات تن نکنند.  انصاف نیست که خواست طبیعی 3/ 2 جمیعت را دست انداخت.  تازه این ربطی به نقاد ندارد. خیلی ها چون خاله پیر یک قرن پیش، واژه های فرنگی را بکار می برند؛ ولی رفتار مدرن را دست می اندازند. اله نور روزولت، Eleanor Roosevelt  1994-1962 بانی سازمان ملل، گوید: اذهان سترگ بحث عقاید کنند. اذهان متوسط بحث حوادث کنند.  اذهان محدود به بحث در باره مردم می پردازند.

 

 


بالا
 
بازگشت