ظاهر دقیق

 

فرهنگ وعلم فرهنگ شناسی(کلتورولوژی)

(قسمت  یازدهم )

فرهنگ غرب وشرق

- شرق وغرب بمثابه ای مقوله ای علم فرهنگ شناسی

بطورسنتی زمان فرهنگ درتاریخ به 5000الی 6000 سال الی عصرما منحصرمی گردد ،از پیدایش جامعه ای رشد یافته دروادی دریاهای عظیم (شومیر ،مصر ،تمدن هندی)که اساس اقتصادی ، فرهنگی و معنوی دولت مستبد باستان شرق را پایه گزاری نموده است آغازمی گردد، بیشترازهمه تصور درموردموجودیت پیدایش ویژه ای شرق درتاریخ جهانی با چنین جوامع مانند جوامع قرون وسطائی (تمدن اسلام) ارتباط داده میشود ،که درتفا وت با غرب ،فورم اساسی دگری ارائه ای تجربه ای عمومی جهانی می باشد.

 درهمین نظریا ت مطروحه ای فلسفی، این فاکت ازنظر دور باقی مانده بود که اگر شرق وغرب مبداء وسرآغاز نبودند، بدین معنی است، که آنها فورم های موجودیت عمومی،تمدنی وتاریخی نیزنمی باشند. ازهمینجا ، تیوریهای انتقادی کلاسیک تاریخی وتیوریهای تمدن محلی سرچشمه می گیرند . بخصوص سنتریزم اروپا سعی می نماید، که غرب را نسبت به شرق دست بالا قراردهد. این تیوریها ،احتمالات استفاده ای مقولات شرق وغرب را درشناخت تاریخی مردود می شمارند. جدید ترین تیوریهای فرهنگی که دراتکا با رویا روئی جوامع عنعنوی ومعاصر (فرهنگ)ایجاد گردیده اند، همچنان واقعیت موجودیت شرق وغرب را در تاریخ جهانی رد می نمایند .اما بعد ازآثارات م.لی.بیر ، پ .گینون  و م.ک.پتروف محال است که ازین واقعیت تاریخی انکارگردد.

این دوتصاویرفرهنگ انسانها درجامعه اولیه را متجسم می نمایند .

جوامع وفرهنگهای تیپ سنتی(عنعنوی) – فورم های ابتدائی اجتماعی وعمومی (طبیعی و نورمال) پیدایش وبازسازی تجربه ای اجتماعی وفرهنگی می با شند. بعد از" فاجعه " تاریخی در حوضه ای بحیره ای ایگیسکی که باعث قطع موجودیت یکی ازین جوامع (تمدن کریتو- میکینسکی) گردید ،او بمثابه ای جامعه ای خلاف اصول و قواعد تاریخی ، و باساس اصول و پرنسیپهای جامعه ای تیپ جدید بوجود آمد که باساس آزادی،فعالیت کامل شخصیت (مانند قهرمان جنگ ترویانسکی) پایه گذاری گردیده است. از همین جامعه (تمدن ایلینسکی و کلاسیکی) عنعنات تاریخی و فرهنگی اروپائی غربی هم زمان با دموکراسی ،فلسفه ،بازار ،کاپیتالیزم ، لیبرالیزم و علم نشئت گرفته اند.

منشاء غربی چنین نوآوریها در این فرضیه، استفاده ای تیوری" شرق "را بمنظور محفوظ نگهداشتن سنت گرائی خویش  ، باستان گرائی و قرون وسطائی و حتی جوامع و فرهنگ جدید مجوز دانسته و آنرا روا میدارد.

طبق نظرتاریخدان و فرهنگ شناس مشهور فرانسوی ایو. مورین فرهنگ اروپائی غربی عاری از وحدت درونی بوده ،که شاخص تناقض دو آغا ز-  یونانی، و یهودی-عیسوی می باشند.علاوه بر آن چنین تناقض درونی (مذهب ، خرد ، ایمان ،انتقاد گرائی ،ایمپیریزم- راسیو نالیزم ،عنعنات ، خلاقیت و غیره)وحدت فرهنگی غرب را متنوع جلوه میدهد.

فرهنگ غرب با این دیالوگها ، تضاد ها زندگی می نماید و او دارای چنین تخاصما ت "کمبودیها " می باشند.همچنان توانائی جلوگیری ازمطلق گرائی یک جانبه ای " تکا مل " سازماندهی فرهنگ را نیز دارد.

شرق بمثابه ای بی گانه ای دلچسپ(دلفریب) ازمدتها قبل توسط اروپائیها پی برده شده بودند،اورا توصیف وسرزنش می کردند ،در باره ای ثبات اوو یا غیرتاریخی بودن او ،عمق معنویت که انسانرا نسبت به موجودیت تجریبی اوممتازجلوه میدهد ویا برعکس درباره ای جمود فکری و برده داری او صحبت به عمل می آوردند. اینها وبعضی ارزیابیهای متضاد انعکاس خویشرا در تیوریهای خاص تاریخ در یافتند ،که ازطرف فیلوسوفان اروپائی ، فرهنگ شناسان ، سیاست مداران و تاریخدانان کشف گردیده اند. شرق درتناسب با غرب طبق اصول درحال مورد قبول واقع گردید، که نظریه ای تیوریکی ،پی بردن خود ویژه گی وهمه جانبه اودربخشهای اروپائی با پیدایش خود آگاهی خاص اروپائی همزمان بودند. پس ،بدین گونه مقوله های " شرق " و" غرب "جمع بندی گردیدند ،که ما آنها را تا اکنون به شکل انتقادی ویا به شکل دگماتیکی ، آگاهانه ویا غیرآگاهانه مورد استفاده قرارمی دهیم.

    

     

درتصاویربالا آثارات تاریخی شرق بمشاهده می رسند.

 

پس ما چه چیزها را مد نظرداریم ،زمانیکه به این مقولات متکی می شویم ؟بخاطر ارائه ای جواب به این سوال مستقیما به فلسفه ای تاریخی هگل مراجعه می نمائیم ،جائیکه تفهیم های مورد علاقه ای ما برای اولین باردرفورم جدی تیوریکی استفاده گردیده اند.

تحت نام "شرق" این متفکرتمدن باستان، آسیا و افریقای شمالی متصل شده را به آن یکجامی سازد: چین ،هندوستان وفارس ، درترکیب آخری – مردم زیندسکی(مردم زراتوستری) ، آسیریها،بابیلونیها ،میدیا ،ایران ،سوریه ،فینی کیا ، یهود ومصررا دربر می گیرند.

برعلاوه منظورهگل از عصرعیسویت تاریخ عمومی جهانی است.اوبه  شرق، جهان اسلام راشامل می سازد.

بدین گونه، باساس نظرهگل شرق درنمونه ای سه جهان تاریخی و فرهنگی عمل می نماید:چین ،هندوستان و شرق نزدیک. اگربازهم به پیش حرکت شود ،ما از آسیائی غربی (شرق نزد یک)می برآئیم و خود را دراروپا می یابیم.درباستان در قسمت جنوبی آن ،در جزائیر ونیمه جزائیر شمال بحیره ای مدیترانه دو تمدن که دردوران هگل ازجمله ای مشهورترین بودند وجود داشتند: یونانی ورومی. این جهان باستان وتمدن غربی اروپائی  که قبلآ درعصرعیسویت بوجود آمده بودند ،طبق نظر هگل  خاص"غرب" را تشکل میدهند .(خاطر نشان می سازیم نی روسیه ،نی دولت معاصر امریکائیها برای این فیلیسوف آلمانی در تشکل غرب شامل نگردیده بود ، و برای هردوئی آنها بطور قاطعی جائی را در فلسفه ای سراسری جهانی خود نیافتند.

پس،در تفسیررهیگلی درذات خود دو تفهیم غرب وجود دارند:

1- توسعوی-  دوران انتیک و فرهنگ عیسوی مردمان اروپائی غربی را درخویش متحد می سازند.

2- محدود -  فقط آخرین اویعنی فرهنگ عیسوی مردمان اروپائی غربی را در برمی گیرد.

                                  

   ممالک شرق واسلامی                             اروپا وکشورهائی غربی

 نظریات سازشکارانه ای ب.ک. یاسپیرس در اثراو" وضعیت روحی زمان"انعکاس گردیده اند.او مانند شلینگیر فرهنگ غرب را در بین سائیرتمدنهای محلی جا میدهد ،اما اورا برجسته ساخت ،درکرکتر جهانی تاریخ نشان داد، واورا وقف عصرزمانی جدید و ریشه های تاریخی و خصوصی غرب نمود ، که با میراثهای یهودیها ، یونا نیها و رومی ها وابستگی دارند.

جالب است،یا سپیرس که بطورفعالانه مقوله ای غرب رااستفاده می نماید،تقریبا ازاستعمال مقوله ای شرق اجتناب می ورزد .او در باره ای چین و هندوستان بمثابه ای دو سطوح مستقل عنعنات تاریخی و فرهنگی در کنارسومی (غرب )صحبت به عمل می آورد. غرب باساس عقیده او درچندین مفهوم استفاده گردیده است.این فرهنگ غرب دو هزارسال تا به عصر ما (به معنی محدود اصطلاح )عمر دارد.اما این یک جهان با عظمت تاریخی و فرهنگی است که توسط مصر، میکاپوت و تمدن کریتو- میتینسکی ترویج گردیدند که ازطرف پارس ها ، یهودیها ، یونانیها و رومی ها درعصر انتیک ادامه داده شده بودند و توسط ویزانتیا ، روسیه و ارو پائی غربی با امریکا درعصرعیسویت (با افزایش تمدن اسلام )ختم گردیده اند. پیدایش درک جدید بالامعنی تقسیم مجدد اصطلاح " غرب " است. بالاخره درفرضیه ای. یاسپیرس تصوری در باره ای غرب حضور می یا بند که بمثابه ای عنعنات تاریخی وفرهنگی از طرف یونانیها با ایده ها وواقعیت آزادی و دموکراسی ،فلسفه  و علوم آنها آغازگردیده بودند.

فرهنگ اروپائی علی الرغم نظرمروج وارث مستقیم تمدن ایلیانس محسوب نمی گردد.علم یونان باستان و فلسفه توسط اجدادو نیاکان مسلمانان به اروپائیها با ترجمه ای عربی آن انتقال گردیده اند.

اگرعلما وفیلیسوفان شرق نزدیک قرون وسطائی نمی بودند ،شاید اروپاهرگز نمی توانستند با میراث های فرهنگی ویژه باستان آشنا گردند.تعدادکمی ازاروپائیها میدانند که فلسفه ای یهودانیزم اروپائی از دوران قرون وسطائی تا به سپیزونی آغاز گردیده است،تحت تآثر آثارات موسی ابن می مونا (میمونید) ،لیئیب داکتر سلطان قاهره صلاح الدین که سمبول وممثل منظوم دانتی که قسمت بزرگ آن ازفلسفه دان مشهورمسلمان محمدالدین ابن عربی  مآخوذ گردیده اند،که همه ای نویسندگانی بشردوست اروپائی دوران احیاءبطوروسیع وسائیل هنری راکه دراشعار کلاسیک عربی وفارسی ترتیب وتنظیم گردیده بودند ،مورد استفاده قرارمی دادند ،وبا لآخره خوداصطلاح هومانیزم"بشر دوستی"("انسانیت") برای اولین باردرلسان زیبائی فارسی زمزمه گردیده است وبطورخردمندانه ، بسیارسالهای قبل تا به رینیسا نس(دوران احیاء) توسط سعدی تفکر گردیده بود.

                                                                                                                                 

 مشرف الدین بن مصلح الدین عبدالاه سعدی شیرازی

استاد سخن فارسی در سال 591درشیرازمتولد شد .در کودکی پدرخویش را از دست داد .تحصیلاتش را دربغداد در نظامیه به پایان رساند.دربغدادبا دانشمندان بزرگی همچون سهروردی و جوزری هم صحبت شد و از آنان بسیار آموخت .چندین بار سعدی به مسافرت مکه وحج  رفته ونیزازکشورهای سوریه ،عربستان،هندوستانومناطق صغیرو افریقای شمالی دیدن کرد ومسافرت بسیار نمود .این مسافرتها در بینش و اشعار شیوای  وی تاثر بسیار بزرگ گذاشت.چنانچه خود وی می نویسد:

تمتع زهرگوشه ای یافتم             زهر خرمنی خوشه ای یافتم

این شاعر بزرگ سر انجام پس از صد سال زندگی شرافتمندانه وپر افتخار درسال 691 جشم از جهان فروبست وبه افتخار برای شرقیان مبدل گشت.آثارات مشهور وی بوستان و گلستان نام برد .گلستان یک سال پس از بوستان ودرسال 656 نگاشته شد .سعدی اشعار وغزلیات بسیار نوشت .بطور نمونه غزل  دلپسند سعدی نقل قول می گردد:

شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد

تو بیا گزاول شب درصبح باز شد

عجبست اگر توانم که سفرکنم زدستت

به کجا رودکبوترکه اسیر باز باشد

زمحبت نخواهم که نظر کنم به رویت

که محبت صادق آنست که پاکساز باشد

به کرشمه ای عنایت نگهی به سوی ماکن

که دعای درد مندان زسر نیاز باشد

نمایندگان معاصرعلم غرب مقائیسوی از کلاسیک او نور توروب آغاز می یابند ،که اودرسال1947 نظریه ای" ملاقاتهای شرق وغرب" را پیشکش نمود. گرایشها ی متعدد درباره ای ضرورت تزریق جسم ناتوان فرتوت شده با شیره ای زندگی فرهنگ شرق، درمناسبات معنوی  تمدن غرب  صحبت می نمایند.طبعا این نظرمورد اعتراض ومخالفت قرارمیگیرد،اما بدون قید وشرط ضرورت  تعمیق دیالوگ فرهنگ شمرده میشود ،که امروز بدون او رشد بعدی و بقاء بشریت غیر ممکن است.

خطوط فرهنگی (شرق وغرب)- دوعنعنات فرهنگی بسیارمتخاصم ودو تیپ فرهنگ را مجسم می سازند. او بمثابه ای دوسستم مختلف هماهنگ ،دوجهانبینی،دو لسان ،که انسانها درآنها درپروسه ای شناخت جهان ما حول تفکر واظهارنظرمی نمایند.

رسم ورواج خویشرا نه تنها در بخشهای مختلف فرهنگ معنوی ،بلکه درشیوه ای زندگی انسانها بطور کل ظاهرمی سازد.

تفاوت های پرنسیپی دورسم ورواج مشخص شده ( که آنها همزمان خصوصیات تیپولوژیکی آنها نیز محسوب می گردد)را می توان به موضعگیریهائی زیر دنبال نمود:

الف.فرهنگ غرب.

ب.فرهنگ شرق.

پروفیسرادوارد سعیددراثر خویش "مسئله ای جهانی شدن فرهنگ چنین تصوری را در مورد فرهنگ غربی ارائه میدارد:

فرهنگ پدیده ای زنده وپویااست که ناگـــــزیربا فرهنگهای دیگردرتقابل می افتدوواردِآن دادوگرفتِ فرهنگی  میشود،ولی قرنِ نزدهم وبیستم وبیست ویکم موازنۀ تقابلِ طبیعیی فرهنگهارابه هم زده وفرهنگهــــــــــا رابه فرهنگِ مسلطِ امپریالستی وفرهنگهای اثرپذیروبه اصطلاحِ غرب بومی تقسیم کرده است وبدبختانه این فـرهنگِ مسلطِ امپریالستی برای اینکه رقبای خودراتضعیف نموده آهسته آهسته کاملاً ازمیان ببـــرَد سخت سیاستِ نفاق وشقاقِ فرهنگی رادامن میزندوفرهنگهای ملی رابا فرهنگهای محلی وقومی درتضادِ مستقیم قرارمیدهدوچون ازخوشچانسیی امپریالیسم نیمۀ دومِ قرن بیستم سالهای شکستِ ایدیولوژی های راست وچپ بودوبه طورِمثال جنبش های مبتنی براندیشه های حسن البناء مارکس ،لنین ودیگرپیشتـــازانِِ اخوان المسلمین تقریباً همزمان با جنبشهای مبتنی براندیشه های ،مائوودیگران روبـه تجزیه وتلاشی رفت وپروسۀ این تجزیه وتلاشی هنوزادامه داردامپریالیسم فرهنگی سیلِ بیکارانِ سرخورده ومأیوسِ ایدیولوژی رادراختیارداردوبه وسیلۀ همین اردوی بیکا راست که تخمِ نفاق وشقاقِ ملی رادرزمینِ مساعدِجهانِ سوم وجهانِ دوم میکاردوبدبختــــانه نوعی قبـــیله گــــــــرایی وحشتناک وغیرِقابلِ تحمل راهی دامن میزندوجوامع رابرسرِبرتریهــــای خیــــالیی قومی،زبانی، نژادی وفرهنگی تقسیم نموده مانندِموشی ویرانکاررشته های وحدت وهمبستگیی شان را میجَـــوَد ازیوگوسلاویای قدیم گرفته تاترکیه،ایران،افغانستان،هند،پاکستان،اندونیزیا وفعلا نیز عراق همه درگردابِ همیــــن کشوگیرافتاداند.

ادامه دارد..................
منابع :

1- کلتورولوژی ( سریال امتحان مقدماتی و امتحان نهائی) " لکچر مختصر".نویسندگان :گ.ب.دراج،آ.ن.ایریگین،م.ب.زاکووروتنایا،ب.ک کرولیئوف،ل.آ.شتومپیل،او.م.شتومپیل.صفحات(81- 85 )

2 - مسألۀ جهانی شدن اندیشه وفرهنگ ."(پروفیسراواردسعیدفرهنگ وامپریالیسم .

3- سایت وزین آریائی

4- منابع انترنیتی

ایمل :bamyan_7@hotmail.com  

تاریخ 16-08 -2008

 

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت