جاویدفرهاد                                                                                                                                                

نگرشی در مورد یک بیت

 

 

نگرش در باره ی یک بیت را ، پس از خواندن خود بیت آغاز می کنم:

 

" نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی

توز خود نرفته بیرون، به کجا رسیده باشی " (بیدل)

 

 به تعبیر روشن ، مفهوم  بیت را این گونه می توان فشرده ارائه کرد : انسانی که در گرو تعلقات خودی ( نفس اماره) باشد ، هرگز به مرحله ی وصل ( رسیدن) به خدا نمی رسد ، زیرا نخستین اصلی که به فلسفه ی وصل به خداوند می انجامد ، از خود بیرون رفتن ، یعنی ترک خودی است . پس با توجه به عدم ترک تعلقات خودی که منجر به ایجاد فاصله وسد در برابر رسیدن انسان به خدا می شود ، گمان رسیدن به خداوند ، گمان خطاست .

با وصف آن که این تعبیر ، تفسیر ساده ای از مفهوم این بیت است ، اما نگرشی که در این ساده گی ژرف ، قابل تامل است ، مساله ی ، " از خود برون رفتن " انسان یا به تعبیر ساده: ترک تعلقات خودی ( نفس) برای رسیدن به خداوند است .

از خود برون رفتن یعنی چه ؟:

همان گونه که در نخست گفته شد ، بیرون رفتن از حوزه ی تعلقات خودی ، به معنی دریدن پرده های حجاب نفس است که انسان در فرایند رسیدن به مرحله ی وصل با خدا ، آن ها را می درد تا با نوعی بی خودی، به اصل وصل ، دست یابد .

" خود" یا " خودی" مساوی به نفس است که انسان را در حوزه ی تعلقات فردی و نفسانی اش محصورمی سازد و در واقع سدی می شود برای رسیدن به خداوند .

درگیر و دار تعلقات "نفس" و علاقه ی مفرط انسان برای رسیدن به خداوند ، انسان آگاه مانند " حافظ" برخود نهیب می زند که :

میان عاشق و معشوق هیـــــــچ حایل نیست "

توخود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز"

بی شبهه " بیدل" با تاکید بر مساله از میان برداشتن این " حجاب خودی"، بر این نکته اشاره می کند که عالم " خود" ( کثرت الوجود) زمانی می تواند به اصل " وحدت الوجود" (خداوند) یکی شود که از جهان " کثرت" ( خود) بیرون شده باشد ، زیرا در نگرش عرفان وحدت الوجودی بیدل، " دویی" و " دوگانگی" جاندارد و وحدت الوجود جز " هستی مطلق" و " قدرت مطلق" نیست .

نگرش مفهومی بیدل در این بیت ( نبری گمان که یعنی به خدارسیده باشی ) اشاره ای است به کسانی که بدون بیرون رفتن ازتعلقات خودی (نفس) گمان می برند به خدا رسیده اند و این گمان ، تصور کذبی است که آنان را فریفته است .

ویژه گی نگرش مفهومی بیدل در این بیت آن است که وی تنها به انتقاد صرف از مساله ی " گمان کذب" در جهان " کثرت" نمی پردازد ، بل با نوعی اشاره ی  انتقادی ، راه بیرون رفتن از حصار نفس و تعلقات " خودی" را برای انسان ، نشان می دهد و تنها به انتقاد و نظاره، بسنده نمی کند.

 

+++++++

بوی تند کدورت

 

ازاین کویرخســــــــــته وخالی ببرمرا

تا لحظه های سبزتعـــــــــــالی ببرمرا

ای پیرباکمال تصـــــــــــور  شبانه ها

درخانقـــــــــــــــاه قول وقوالی ببرمرا

شــــــــــعری به دامن روپای من بریز

یکباره در فضــــــــــای خیالی ببر مرا

در جاده های فلـــــسفه بی هیچ پاسخی

همواره مثل فـــــــــــکر سوالی ببرمرا

گل کن، بکوب، پس از لحظه ای مرور

در کارگاه دســــــــــــــت سفالی ببرمرا

امشب زبوی تـــــند کــدورت دلم گرفت

تا عـــــــــطر ناب گندم و شــالی ببرمرا

 

+++++++

 

         ... دیگر

 

گنجشک تا که مرده تکلم ضرور نیست

با مرگ یک پرنده ترنم ضرور نیست

با آن که آب هست ، تیمم چه می زنی

یعنی کنار دجله تیمم ضرور نیست 

مجلس ،کمی مذاکره ها - عاقبت شکست-

با این سپاه کینه تفاهم ضرور نیست

دیگر برای رویت مفهوم وسوسه

تفسیر ناشیانه ی گندم ضرور نیست

دایم به پای پنجره چرتی نشستنت

در انتظارفرصت چندم ضرور نیست

بسوز هندو ترین تصور امروز من

فردا برای سوختن هیزم ضرور نیست

 

جاویدفرهاد                                                                                          

 

 

 


بالا
 
بازگشت