دوکتور محمد انور ترابی

 

بهارينه

باز در گلشن دل جوش بهار آمده است

ياد سبزينه رخ لاله عذار آمده است

قد بر افراز و نگر جلوه گهي دامن صبح

گر يکی غنچه فروخفت هزار آمده است

وارث نخوت پائيز سفر کرده به دور

مرگ ظلمت شب کابوس غبار آمده است

نغمۀ مست سحر شور قنادی بشنو

چه خراميده به اين شهروديار آمده است

خرمن موج شگوفه سر هر کوچه گرفت

چشم نرگس همه جا بهر شکار آمده است

درچمن سنبل وريحان همه مهمان شب اند

زنبق از بزم سحر باده گسار آمده است

عطر گيسوی شب از دامن صحرا خيزد

شبنم تشنه به پا بوسي يار آمده است

باد صد بوسه به رخسار صنوبر زده است

رقص باريک تني سروو چنار آمده است

خواب نرگس خجل وخون شقايق خورسند

همگان مست وبهارينه خمار آمده است

 


بالا
 
بازگشت