چه خوب است قبل از عمل به افکار هم حق بینانه داوری شود

 

بنده در جریان سلسلهء تماشاه ستارهء افغان که از مدت یکسال بدینسو در تلویزیون طلوع در جریان است،  تماشاه چی این برنامه در اواقات مساعد میباشم. این برنامه در این روزها که در حقیقت گذرشرکت کنند ه گان از یک آزمون بسی دشوار برای هنرمند شدن است هنوز ادامه دارد. این برنامه در این روز ها هم برای هنرمندان شرکت کننده وهم برای تماشاه چیان روز های هیجان بر انگیزرا در  گذر دارد. آنچه در خور توجهء من قرار دارد. داوریء داوران به همه ابعاد هنری  این آزمون است که  سختگیرانه و معیاری در ابعاد هنری با این هنرمندان مستعد  برخورد مینمایند. شعار ختم برنامه هم معیاری وهم احساس برانگیز است. "ابتکار از طلوع، انتخاب از شما، ستارهء افغان زنده باد اقغانستان." 

  در چنین یک موقعیت بود که  افتتاح چهارمین دور اجلاس پارلمان افغانستان  برگزار گردید. در این مجلس آنچه طرف توجه من قرار گرفت سخنان آقای صبغت الله مجددی بود.  قبل از آنکه پیرامون سخنان آقای مجددی،  نظر خود را بگویم  تا واضح شود که این مقدمهء من  در عرصه هنر با موضوع صحبت آقای مجددی چه ارتباط دارد اول سخنان آقای مجددی را به خوانش شما قرار میدهم.

مره نماندند اگر نی ای حالت حالا نمیبود. هیچ کسی جرئت نمیکرد که کابل بیائید مه بودم که امدم. دو ماه حکومت کدم گفتم  مره بانین که حکومت از کونیستها بگرم. نماندند.  

  مره ریس دولت هم نمیگفتند ممثل دولت میگفتند.     

   وقتی که روس ها در مملکت ما حمله کردند مه بودم که جهاد ره اعلان کدم.  ضیا الحق پیش آمد گفت چه کدی چه کار وخدمت داری که ما بکنیم. مه گفتم تفنگ کار دارم. بره ما تفنگ بتی.   

مه پارسال در امریکا ده همو چیز سیاسی شان رفته بودم. ده اُ نجو از کشت کوکنار در افغانستان گفتند. مه برشان گفتم درست است که مردم ما یا سهوأ یا قصدأ کوکنار میکارند. مگر تا اروپا وامریکا او ره کی میاره. مردم ما خو در اینحا شیشتگی استند. ایره امریکائی ها واروپائی ها میاورند.شما نبارید اونها نمیکارند.     

 فساد اداری ره نه ریس جمهور،نه ریس پارلمان ونه قضا وهیچکس نمیتوانه از بین ببرد مگر اینکه در دل مردم ترس خدا بیاندازیم .              

   بهر ترتیب  قسمت مه همینقدر بود. در هر جا که رفتیم .در آخر که همگی گپ زده باز مره نوبت میتن. کلگی ره که خواب برد مره میگن که تو گپ بزن.  

 استاد ما استاد ربانی نه طرف ریس جمهور سیل کرد دروقت گپ زدن ونه طرف مه سیل کرد. مثلی که گپ های ما خوشش نامده باشه. خنده حضار وختم مجلس

 همزمان  بودن این دو موضوع( ستاره افغان وصحبت آقای مجددی دراجلاس افتتاحیه پارلمان)  این نظریه را در ذهن من خطور داد. که چه خوب میبود اگرچنین  سیاست بازان قبل از آنکه یک ملت وجامعه را با فریب ونیرنگ تباه میکردند از اینگونه یک داوری وآزمایش عبور داده میشدند. بدبختانه آنان این آزمایش را  به قیمت بربادی یک ملت وویرانی یک مملکت سپری نمودند.

یک رویداد دیگر هم در همین حوالی درسوی دیگرآبهای  کره مدورزمین  بوقوع پیوست، که انتقال قدرت به ریس جمهور جدید ایالت متحده امریکا  حسین بارک اوباما بود. سخنانی که او بعد از سوگند بیان کرد در مقایسه با سخنان آقای مجددی  قصهء را بخاطرم آورد. اوباما در جمع سخنان  خود گفت: " زمان آن رسیده تا دوباره بر این ارزش ها و باورهایی که نسل به نسل به ما رسیده،تائید کنیم که مطابق با وعده الهی، همه برابر و آزاد هستند.

ما به دنبال راهی برای به جلو رفتن هستیم که بر مبنای منافع مشترک و احترام متقابل است.

آمریکا نشان خواهد داد که دوست هر ملت و فردی است که به دنبال صلح و منزلت است.

تشابهات این دو بیان درست به دو برادر درغگو همانند است. قصه به این شرح است که: گویند درقدیم پادشاهان دردر بار خود دروغ  پردازان وبزله گویانی داشتند که پادشاه را خوشنود بسازد. اتفاقأ دو برادر دروغگو ی که در عصر یکی از شاهان میزیستند یکی از آنها به دربار پادشاه راه یافت. وبه اساس  دروغ ها وبزله گوئی هایش صاحب مال ومنال فراوان شد. در این وقت حسادت برادر دیگر تحریک میشود وبه نزد پاد شاه حضور پیدا میکند. تا کمال خود را به نمایش بگذارد.  پادشاه میگوید بگو چه در خورجین داری که ما را خوشنود بسازد. دروغگو ی تازه وارد میگوید : صاحب در راه میامدم دیدم که یک  پشک در هوا چوچه میداد. این دروغ بسیار عجیب که فاصله بسیار با حقیقت داشت پادشاه را ناراض ساخت.  امر داد  که دروغگو را اعدام کنند. در این وقت برادر درغگوی دربار نشین خبر یافت که برادر حسودش به اثر بی قاعد ه گی دروغش مجازات میشود، فورأ خود را نزد پادشاه میرساند ومیگوید که  برادرش صحیح میگوید او هم این صحنه را دیده است. پادشاه به دروغگوی دربار خود غصب میشود ومیگوید که تو هم اینطور بی جلو  شده ای . دروغگو میگوید بلای پادشاه را بگیریم این برادر از هیبت شان وشوکت شما ترسیده است ونتوانسته بگوید که یک عقاب پشک حامله را در وقت زایمان از زمین به چنگال خود میگرید به هوا پرواز میکند ودرهمین وقت چوچه های آن پشک  درهوا بدنیا میاید.  پادشاه از این دلیل دروغگوی  راضی میشود وهردو را بخشش هنگفت میدهد.......ختم م ی هادی

 

 

 


بالا
 
بازگشت