فرهنگ قاتل یا قاتل فرهنگ

 

بصیر احمد مهاجر

 

 

                  (    شمشیر  نیک  از آهن  بد چون  کند  کسی      ناکس به تربیت نشود  ای  عزیز کس

                      باران که در لطافت طبع اش خلاف نیست       در باغ لاله روید و در شوره زار خس)

 

هرچند همین گفته شاعر در مورد این جهل پرستان کافی است و جای پر خرفی نیست ،ولی چه کنم که دلم چنان ازین بی خردان گرفته با وجودی که میداند سود ندارد بی اختیار فغان میزند که چرا هم وطن تا این اندازه بی خبری و بی خردی.

اگر واقعیت را بگویم که همه آن را میدانند ،وقت آن است که مردم(دلیر) وطن ما تصمیم نهای خویش را بیگیرند و یک بار  ولی برای همیشه از شر همدیگر نجات یابیم .ما استعداد ملت شدن و یک پارچه گی را نداریم از روشن فکر تا خیره فکر همه در قوم پرستی وقبیله گرای غرق هستیم .هر چند کدام گپ تازه نگفتم ولی شاید برای بار اول من بدون نام مستعار چنین مینویسم ،تا کی دروغ به هم بگویم که چنین هستیم و چنان ،نه برادر دروغ میگویم ما شخص خاین را که از قبیله ماست سردار، غازی، امیر،بابا و نمیدانم چه وچه لقب میدهیم و مدافع راستین وطن را که از طایفه ما نیست جنگ سالار دزد و فلان و فلان ،وطن برای ما ارزش ندارد و هموطن بودن که جبر طبیعت بر ما روا داشته قابل قبول ما نیست.حتی عقل یک دوکاندار را هم نداریم که بگویم برایم مهم نیست کی از کجاست چون نفع ما در با هم بودن است بگذار همدیگر را تحمل کنیم .و این تحمل زمانی عملی میباشد که عدالت حاکم باشدو هر چیزی و کسی با نام های حقیقی شان گفته شود.در غیر باید کوچه بدل کرد و ...

شاید کسی بگوید که ما همیشه متحد بوده ایم ولی چرا حال چنین شده ؟دست خارجی است.نه برادر نه دست خارجی است نه پای او.حقیقت این که چرا ما حال تحمل همدیگر را نداریم زمانی آغاز میشود که اقوام ستمکشیده این خطه رفته رفته به این باور شده اند که وقت آن است تا از حق خود به دفاع برخیزند ونگذارند که حق شان پا مال شود .

چون یک عده مخصوص برادران ما که دایم از رنج وزحمت دیگران زندگی شاد کرده اند و با سیاست قتل و ترور بر عامه مردم حکومت کرده اند،برایشان غیر قابل قبول است که به زندگی برادری و براری با هموطنان مسلمان خود در زیر این سقف ابرآلود زندگی کنند.با وجودی که سعدی گفته (توکز منت دیگران بیغمی...)

این طرز زندگی دیگر برای آنها شکل یک حقیقت را گرفته . برتری خود را یک گپ طبیعی میدانند.و به همین دلیل تاریخ وجهانی به وجود آوردند (من درآورد)و خواستند که آن را بالای همه بقبولانند.تاریخ جعل کردند شهکاری ها، شخصیت سازی امیران ظالم ای خطه یکی از آنهاست و دادن القاب به نرخ مندوی بدون آنکه به معنی آن پی ببرندو شاید هم از روی قصد یکی از القاب که غازی است یعنی کسی که در راه خدا بجنگد واین به کسانی گفته شده که برای بدست آوردن قدرت سیاسی کار های کرده .اما برای تابو سازی این القاب به آنها سنجاق شده تا مبادا کسی جرائت کند که این تابو ها را بشکند.گرفتن قدرت از دست پدر و برادر فکر کنم جنگ در راه خدا نیست و کسی با این کار غازی نمیشود مگر غازی افتخاری و جالب تر کسی که به قران خدا عهد بست و بی خیال عهد را شکست یعنی نه در راه خدا بلکه باراه خدا جنگید باز غازی شد(به گفته قمار باز قسمت که باشد هر رقم که بجول را بیاندازی دو شش میآید)

به هر حال این عادت کرده ها یک باره با کسانی مواجه میشوند که سالها در نابودی حق آنها عرق ریخته اند که آنها را فرمانبردار و غلام خود سازندیک باره باز سر بلند کرده.واضیح است که خشم شان را بار میآورد.عادت بد چیز است.

ولی این بار سیاست جدید را در پیش گرفته اند اول حق طلب را بدنام میکنند و میگویند که تابو ها را شکسته و بعد فرمان قتل او را صادر میکنند و شکرانه هم دو دهن نصوار میدهند.(هیچ گاهی قوانین زد و نقیص که خود شان وضع کرده اند برای شان مهم نبوده در هیچ زمانی)سر و جان قاتل را هم ضمانت میشوند !؟

بدون آن که بدانند که دیگر دیر شده و با زور وترور نمی توانند گلوی حق را خفه کنند.غا فل از اینکه دیگر مردم وطن ما زندگی خود را در سخن الگوی آزادی وطن آمر صاحب شهید که میگوید(ما برای آزادی میرزمیم،برای من زیستن در زیز چتر بردگی پست ترین نوع زندگی است.)میجویند.پس محال است که زندگی بردگی را برای زنده ماندن ترجیع دهند.

حرف روی دشنام که در مورد امیر امان الله خان گفته شده و به آقای لطیف پدرام نسبت داده شده میباشد.هر چند این طرز بیان در وطن ما سابقه تاریخی دارد مثلا وقتی که مامورین دولت امیر عبدالرحمان از زیادی ساعت کاری ومزد کم به وسیله عریضه عاجزانه جویای عدالت شدند او در زیر عریضه چنین جواب نوشت(چون گرسنه میشوید سگ میشوید  وقتی گشتید سیر بدرگ میشوید)ما از امیر ظالم غیر ازاین باور نداریم ،ولی از شاعر، نویسنده  و شخص فرهنگی چنین حرفی را باور نداریم.

این موضوع که در سایت یو تیوب به نشر رسیده بسیار جالب است که بدانیم اول این را کی ثبت کرده در کدام محفل  ودر کدام تاریخ کی ها شاهد این موضوع هستند در این سایت که صد ها موضوع ثبت است که اکثرآ تصویری و بسیار

زننده و زشت تر از این هستند یکباره صحبت که به آقای پدرام نسبت داده شده این همه سروصدا به راه انداخته .

باید دیده شود که ای کار یک دسیسه است یا واقعیت .زیرا تقلید از صدا دیگران کاری ساده است برای بعضی هنرمندان و امکان این که مخالفین وی خواسته اند با یک تیر دو فاخته را شکار کنند هم واقعت های تاریخی را بگویند و هم آقای پدارم را ترور سیاسی نمایند.وبه این طریق سبب تنش های بیشتر قومی شوند و تظاهراتی را براه اندازند که جز نفرت در بین مردم چیز دیگری به ارمغان نیاورد.

عده از برادران ما با عجله در رواج دادن فرهنگ قتل و ترور میکوشند.بدون آن که بدانند که حساسیت ها بیشتر از حد تصور خام آنهاست،و این چنین حرکت ها سبب بدبختی های وحشتناکی خواهد گردید که مسولیت آن را این فرمان صادر کننده ها بدوش خواهند داشت که انجام آن تجزیه فزیکی وطن مان را سبب خواهد گردید.

زیار عملا در میان مردم ما وجود مرز ها محسوس است و صرف ضرورت به یک اشتباه جبران نا پذیر دارد.

آرزوی این که مردم ما یک دست شده و ملت گردند بسیار بعید به نظر میرسد شاید هنوز هم ضرفیت ما در سطح قبیله بوده و رشد نکرده ایم وزندگی قرون وسطی را با خون وخنجر باید که به امتحان بیگیریم و در یک کلام این دوره را باید بگذرانیم همدیگر را بکشیم و نتیجه نگیرم ونگیریم و اگر تصادفآ وطن ما تجزیه نشد آنچه باقی ماندبرادر وار زندگی کنند و از جهالت ما تعجب کنند و آن وقت دیر شده باشد.

 

 

 


بالا
 
بازگشت