ظاهر دقیق

 

عمل حماسی شهیدعبدالخالق انقلابی ویارانش جامعه ای

خمود سرکوب شده رابیدارکرد 

 

خالق از طریق عموی مبارز خویش مولا داد با محا فل،گروهها ،اشخاص و تشکل هائی کوچکی که بر رغم سرکوب و خفتگان نادری هنوز هم به آرمانهائی خویش وفادار مانده بود آشنائی بهم رسانید و از این آشنا ئی حد اکثراستفاده ممکن را برد .

این روشنفکران اغلبآ در سماوارخانه ای واقع در پل باغ عمومی که توسط یک نفر هندی بنام "مته سنگ "دایر شده بود دور هم جمع می شدند به صحبت هائی سیاسی و تبادله افکار و نظریات می پرداختند .

 در همین نشستها بود که خالق،داستان حماسه ها و رشادتها ،استواریها و پایمردیهای جانبازان میهن را و نیز حکایت  سازشها و خیانتها  ،فرصت طلبیها و ذلت پذیریهای خائینان و بزدلان صف شکن را با گوش وجان می شنید و از تجربه هائی مثبت ومنفی آنان کارمایه های گرانباری می اندوخت. وقتیکه از حماسه و استواری فرزندان دلیر مردم و پیشگامان شجاع می شنید ،چهره اش چون گل می شگفت و چشمانش از برق اشتیاق وصف ناشدنی می درخشید .اما هنگامیکه از ارتداد وتذ بذب یاران  نیمه راه و خیانت های نا رفیقان دشمن کام می شنید  ،قلبش فسرده میشد وپردهء اندوهی رنج آور ،چهره اش را فرا می گرفت وزهرخندی بر لبانش می نشست.آنگاه سر بلند می کرد و نگاههائی مصمم و خشم آگینش را بدور دستها میدوخت .سرش را گویا به علامت تائید تصمیم بر حقی که از مدتها بدین سو،با نزدیکترین یاران محفیلی اش گیرفته بود تکان میداد و مصصمم تر از جا بر میخواست.

از افسانه های که راویان و اجیران در بار ودوسیه سازان مزدور بکار گردانی هاشم جلاد ودگر کار پردازان رژیم  ،پس از قتل نادر بر دهانها انداختند یکی این بود که خالق به تحریک خانواده ء چرخی به این کار دست یازیده است.این کار هارا بخاطر تغیر ذهنیت هائی عامه انجام میدادند.درحالیکه غلام نبی خان چرخی در خارچ زندگی میکردن و به مدت کمتر ازماه که آز برگشت وی  سپری نمیگردید،نمیتوانست به همان اندازه تاثیر ی بر خالق بیاندازد   .پس از کشته شدن غلام نبی خان چرخی ،مردان و زنان باقی منده ء خانواده چرخی بزندان افتیدند و اموال شان مصادره گردیدند .معلوم است که این دوسیه سازیها بخاطر تغیر ذهنیت مردم از دانستن انگیزه ای اصلی خالق است وبس.

اقدامات مشابه اقدام خالق که توسط روشنفکران انقلابی ووطنپرست و جوانان پر شور وآزادیخواه ،بخاطر ترور برخی دیگراز مهره هائی استعمار در سالهائی آخیر حکومت نادر صورت گیرفته است،نشان میدهد که: تمائیل به ترور به عنوان تنها شکل ممکن مبارزه با استبداد و استعمار به ویژه در جوانانیکه از فرصت طلبیها و سازشکاریهائی شوم انجام اسلاف خویش به تنگ آمده بودند ،از زمینه ای عینی و ذهنی زیادی بر خوردار بود .

در ماه جوزای همان سال(1312 خورشیدی)جوانی بنام سید کمال که تحصیلاتش را در آلمان پایان بخشیده و آماده ای بر گشت بوطن بود ،سر دار عزیز برادر بزرگ نادر را به ضرب گلوله از پا در آورد و چندی پسی مرد جوانی بنام عظیم که در لیسه ای امانی معلم بود  ،به سفارت بریتانیا در کابل وارد شد تا سفیر بریتانیا در کابل را به قتل برساند  ،اما چون سفیر موجود نبود سه نفر از کارکنان سفارت را که اولی انگلیس،دومی هندی و سومی افغان بود به ضرب گلوله از پا در آورد .

وی در جریان تحقیقات خویش اظهار کرد که منظور  او تصفیه ای حساب بین جوانان و بریتانیای استعمار گر است.تعلق خالق ودو تن فوق به مکتب امانی میتواند آن رابطه ای منطقی را که میان اقدامات شان و جود دارد توجیه کند .تصادفی نبود که تعداد زیادی استادان وشاگردان لیسه ای امانی پس از اقدام قهرمانانه ای خالق مورد سوء ظن قرار گرفته،بعضی مانند ایوب خان معاون لیسه ء امانی و غلام رسول خان معلم  سپورت آن لیسه و اسحق و محمود هم صنفان خالق به اعدام محکوم شدند و جمعی دگر به حبس و گروهی دگر به اخراج از مکتب.

خالق و یارانش از مدتها در کمین بود که فرصت مناسب را پیدا کند .شانزدهم عقرب 1312 هجری فرا رسید .خالق و یارانش یک روز قبل خبر یافتند که نادر شاه تصمیم گرفته است که خودش مستقیم به توزیع جوائیز طلاب مکاتب وورزشکاران تورنمنت خزانی بپردازد . لحظات عمل پیروز مندانه رسیده بود .خالق و یارانش همه ای تدابیرات را عملی ساحتند طفنچه را داخل ارگ انتقال داده  بودند ،خالق به یاران خود،محمود و اسحاق از انتقال اسلحه و پلان خود آگاهی کامل دادند.برق تصمیم که از چشمان عقابی خالق ساطع می شد و چهرهءسفیدشرا که کمی رنگ پریده از پیش بود درخشانتر میساخت و توام با لرزش خفیف لبانش اورا زیباتر از پیش نشان میداد ،آهی که زیبا ست سیمای شهید ،شهیدی که سرنوشت خودشرا خود انتخاب کرده است "شهادت دعوتی است که به همه عصر ها و همهای نسل ها که اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر"......و خالق هر دو را همت کرده بود .

موزیک نظامی نواختن آغاز کرد،بیرق ارگ هماهنگ با آن در به اهتزاز در آمد و همزمان با آن نادر با کبکبه و دبدبهئ شاهانه پیشاپیش نوکران و چاکرانش که این بار اورا بسوی مرگ بدرقه می کردند،وارد شد و پس از مصاحفه ء مختصر با مشایعین،سخنرانی کوتاه برای طلاب ایراد نمود و سپس جوایز تعین شده را به مستحقین توزیع کرد وبسوئی صفوف منظم طلاب رفت تاقسمت آخیر نمایش را به پایان برد  نادر شاه با این پندار که دگر اورا هیچ خطری تهدید نمیکند بی خیا ل و متفرعانه گام بر میداشت تا اینکه در برابر خالق رسید  و توقف کرد،اسحق و محمود که پیشروی خالق استاده بود ند بر اساس قرار قبلی،بسرعت از هم دگر فاصله گرفتند  ،خالق با تفنچه ای در دست رویاروی نادر قرار گرفت .نادرحتی  فرصتی پلک زدن را نیز نیافت ،اولین گلوله ای خالق دهان کثیف وی را در هم کوبید ،دهان پلید که جز دروغ ،فرمان قتل و شکنجه و غارت وسرکوبی خلق ها از آن نمی برآمد.بقول نویسنده ای،دهانیکه بلند گوئی آرمانهائی استعمار بود.گلوله دوم بر قلب نادرنشست و کانون قساوت وبی رحمی را منفجر نمود ،و گلوله ءسومی مغز نادر این کانون توطئه ریزی و دسیسه چینی را. آخرین گلوله یکی از مزدوران نادر را زخمی کرد و پس از آن تفنچهء خالق از کار افتید،گلوله در میله آن گیر کرده بود.بدینگونه یک جلاد و یک فاشست به گودال تاریخ سپرده شد.

 

نادرشاه غدار

 

محکمه ای ساختگی به کارگردانی شاه محمود تشکل شد و در خلال صحنه سازیهائی مضحک و مسخره ،خالق را با هفده نفر دیگر وبنا به روایتی 21 نفر به اعدام محکوم نمودند.در حاشیه ای جنوبی ارک سلطنتی مرد جوان که موهایش آشفته بنظر می رسید و آثار زجر وبی خوابی از سیمایش هویدا بود ،آرام وبی خیال استاده بود .او عبدالخالق بود .

او به آرامش به یاران هم زنجیر و هم سرنوشت خود تبسم معنی داری مینمودو با آنان سخن می گفت.

یکبار نگاهش با نگاهی محمود تلاقی کرد ،تبسس خفیف بر لبان هردو نقش بست  ،سپس اسحاق ...مولا داد کاکایش را دید که با نگاهی وی را تحسین می نماید ،با نگاهایش اظهار شکران کرد.در میان ناگهان چشمان خالق بر قامت خمیده و سیمائی آفتاب زده ای و سوختانده ای خداداد پدرش افتاد . پدرش خداداد میخواست خود را عادی نشان بدهد تا پسرش از شکنجه هائی درد انگیزیکه آدم کشان بر او روا داشته بود چیزی نه فهمد.و خالق نیز هم چنان نمیخواست که پدرش از شکنجه هائیکه بر او رواداشته شده بود بفهمند.بهر صورت در چشمان خالق هیچ گونه ملامتی دیده نمی شد.  او قربانعلی یخ فروش مامایش را نیز در همانجا دیدند.

چاپلوسان ونوکران با شعار ها ،دشنا م و فریاد ها ئی که نثار خالق میکردند میخواستند تا مردم همنوائی و همراهی کند  اورا حرکت دادند .اما مردم خاموش استاده بودند.وبا نگاههائی غمگین وساکت قهرمانهائی خویش را بدرقه میکردند. بچی مرد،خالق سک کش  ،شیر بچه،سردار قوم  ،غازی...اینها القابی بودند که در زمزمه هائی خاموشانه،نثار خالق می شدند.

 

شهادتگاه در عقب زندان دهمزنگ فعلی انتخاب شده بود و دار ها به شماره محکومین ردیف شده بود .اولین دار از آن خالق بود  ،زیرا او اولین بود   ،قافله سالاربود و سردار کاروان. بار دگر زمزمه هائی تحسین و ستایش در بین مردم  براه افتید .

سید شریف یکی از سرباور یکی از دلقکان بارگاه نادر یکی از سفاکترین شکنجه گران خالق نیز بود ،برای خوش رقصی،چاقوئی کوچکش را از جیب در آورد و در حالیکه فریاد می کشید بیارید قاتل پدری مرا   ،بسوی خالق حمله ور شد و سپس دگران هم از وی تبعیت کردند و اورا پیش از آنکه به دار بکشند با برچه هائی متوالی سوراخ سوراخ کردندو آنگاه بدار کشیدند ،تا یکبار قساوت وبی رحمی خویشرا به نمایش بگذارد،و لکه ای ننگ سیاهی دیگری بر دست ودامان آلوده ای خویش بنشانند.

 بدیگونه قهرمان ملی افغانستان شهید گردید  ،و روحی این مبارز و اولاد حلال زاده ای هزاره وشیر بچه ای افغان مبارز شاد باد..... و حما سه هایش نصیب همه مردم این سرزمین است.

 

خالق شهید

 

هفده نفرو در راس عبدالخالق قهرمان محکوم به اعدام گردید که اسامی شان قرار ذیل است:

1.عبالخالق ،2-مولاداد عموئی عبدالخالق،3-خداداد پدر عبدالخالق،4-محمود رفیق او ،5-قربانعلی یخ فروش مامائی عبدالخالق،6-ربانی،7-لطیف از خانوادهای چرخی  ،9-محمد زمان ،10-بروایت علی اکبر خان غند مشر،11-محمود کارگر مطبعه  انیس،12-میر مسجیدی،13-سید عزیز،14-میرزا محمد  ،15-محمد ایوب خان معاون مکتب امانی ،16میر قاسم خان و........

بعد از ظهر 4 جدی 1312 محکومین به اعدام بصورت دسته جمعیاز در وازه جنوبی ارگ بسوی اعدامگاه که در پیش روی گدامها در عقب زندانی فعلی قرار داشتند بردند.

 

سر نوشت خانواده و بازماندگان شهید عبدالخالق

 

21 نفر از اعضائی خانواده عبدالخالق را بشمول اطفال اعدام ویا به زندان بشادت رساندند.در میان آنها عبداله و عبدالرحمن پسران خوردسال مولا داد عموی عبدالخالق هم بوده اند و حتی خواهر کوچک عبداخالق بنام" حفیظه " که بروایتی سه ساله و بروایتی 8 ساله بوده در زندان به شهادت میرسد.

از قرائین و شواهد چنین پیدا است که کلیه ای فامیل و اقوام دور ونزدیک عبدالخالق از زن ومرد وکوچک وبزرگ به زندان انداخته شده و سالهائی سال به زندان مانده اند و حتی زنان حامله در زندان بچه دار شده اند و عده ای در کنج زندانها پوسیده وحیات را از دست داده اند.طبق تحقیقات یک دونفر جان سالم بدر برده اند که یکی از آنها "عطا محمد "پسر خاله ای عبدالخالق است ویکی دگر آن از بازماندگان خانواده ای عبدالخالق زنی است بنام"اوری جان"که دختر مامای عبدالخالق بوده ودر حادثه ای گرفتاری خانواده و شهادت مردان و زندانی شدن زنان او در شکم مادر بوده است .

 

آثار ونتائیج اقدامی انقلابی شهید عبدالخالق

 

گرچند برخی معتقید هستند که"ترور "هیچوقت نمی تواند به عنوان یک روش اصولی در مبارزه مطرح گردد،یعنی مبارزان و انقلابیون نباید برای رسیدن به هدف از "ترور" استفاده کنند زیرا ترور غالبا نتائیج مفیدی در پی نداشته و حمایت توده هارا هم بدنبال ندارد ونه تنها نمیتواند عامل سقوط و سر نگونی یک رژیم شود بلکه سر دمداری خود کامه را بیش از پیش برای سرکوب مبارزین تحریک میکند اما واقعیتهائی تاریخ ثابت کرده که در بعضی از مقطع های مبارزاتی، ممکن است بغیر از ترور هیچ گونه وسیله ای در اختیار نباشد .

عبدالخالق در چنین شرائیط زندگی میکرد و همان طوریکه قبلا اشاره شد ،فشار و اختناق نادری آن چنان اوج گرفته بود که تمام راه هابسته بود وبرای ملت هیچ وسیله ای برای احقاق حقوق اساسی خود وجود نداشت و عقدههائی محرومیت ومظلومیت آنچنان گره خورده و انباشته شده بود که اگر هم حرکت عبدالخالق نمی بود بگونه ای دیگری این عقده ها باید  باید منفجر می شد.

برعلاوه حرکت انقلابی عبدالخالق آثار ونتائیج بیسیار مثبتی را در پی داشتکه بطور خلاصه اشاره می شود:

یک:اولین اثر مستقیم آن این بود که که نقش مکتب و محصلین ودانشجویان بیش از پیش آشکار گردید و همه اهمیت آنرا درک کردند و فهمیدند که تنهااز کانال مکتب و مدرسه و نهایتا از راه علم وفرهنگ است که میتوان به رمز وراز وپیچیدگی هائی سیاست و راههائی مبارزه پی برد و آگاهانه درین وادی قدم گذاشت و به همین جهت رژیم حاکم نیز  نسبت به محصلین مکاتب بیش از پیش حساس گردید و فعالیتهائی دانشجویان را مخصوصا در مکاتب مثل نجات (امانی)واستقلال کاملا زیر نظر گرفتند.و افراد مهم آنرا به زندان انداختند ویا حد اقل از مکتب اخراج کردندتا هرگز با سواد نشوند ودرک وآگاهی پیدا نکنند.

دوم:اثر مهم دگرحرکت عبدالخالق این بود که رژیم مجبور گردید در سیاست خود تجدید نظر کند که درین رابطه میتوان سیاست  را بدو دوره تقسیم کرد :دوره 13 ساله صدارت هاشم اخته از 1312تا 1325 و دوره 7ساله صدارت شاه محمود از 1325تا1332 .

در دوره اول گرچه طبیعی بود که رژیم خود کامه به عنوان عکس العمل قتل نادر،سخت گیری بیشتری را اعمال کند و باخشونت وسر کوب برخورد نماید ولی حد اقل این مقدار درک کردند که راه سرکوب مخالفین هم تنها اعدام و کشتار نیست وبا کشتار بیش از حد با اعتبار خواهد شد لذا روش نرم تری را به پیش گرفتندکه عبارت بود از تقویت سازمانهای جاسوسی و کنترول شدید فعالیت افرادونهایتا زندانی کردن شخصیتها و رجال سیاسی بود. هاشم خان جلاد را در نوجوانی به عنوان غلام بچه به دربار امیر عبدالرحمن هدیه شده بود واوظلم واستبدادرا عبدالرخمن فرا گرفته بود.

اما در دوره دوم شاه محمود روش ملایم تری رانسبت به برادرش در پیش گرفته بود.اکثریت زندانیان سیاسی که کلیه ای محابس وزندانهائی کابل وولایات از وجود آنها مملو شده بود آزاد گردیدند وهر یک به نحوی در کارهائی دولتی گماشته شدندونسبت به انتخابات وآزادی جرائید وتاسس گروههائی سیاسی نیز تجدید نظر شده وابراز وجود کردند:

1- ویش زلمیانکه درتاسس آن گل پاچا الفت ،قیامالدین خادم ،عبدارئوف بی نوا،فیض محمد انگار  ،غلام حسن صافی،نور محمد ترهکی و محمد انور اچکزائی سهم داشتند.

2- گروه وطن که میر غلام محمد غبار،سرورجویا،براتعلی تاج،عبدالحی عزیز،نورالحق خان و میر محمد صدیق فرهنگ از موسسین آن بودند.

3- گروه خلق که دوکتور محمودی و برادرانش و عبدالحمید مبارز وغیره گردانندهای آن بود.

4-اتحادیه آزادی پشتونستان که بنیان گزار واقعی آن داود خان بودودر ظاهر غلام حیدر خان عدالت وببرک کارمل و حسن شرق آنرا رهبری می کرد.

5- کلوپ ملی که عبالمجید زابلی وداودخان و محمد نعیم برادرش آنرا بوجود آورده بود.

همه این آزادیها هرچند مقطعی بود از آثار همان اقدام تاریخی و سرنوشت ساز عبدالخالق می باشد.

سه:مهمترین اثر انقلابی عبدالخالق این بود که فصل جدید در حرکتهای آزادی خواهانه ای جامعه ای تشیع افغانستان پد ید آورد زیرا شیعیان و مخصوصا هزاره هائی افغانستان بعد از قتل عام دوره ای عبدارحمن ،بطور کلی یک حالت رخوت وسکوت وسکون پیدا کرده وتقریبا شیرازه ای فرهنگی و اجتماعی خویش را از دست داده بودند واصولا نمی دانستند که در این کشور چه کاره هستند واز چه موقعیت ووضعیت بر خوردار است وچه نقشی می توانند درجامعه داشته باشند.

عبدالخالق این جامعه ای خمود سرکوب شده رابیدار کرد و به آنان امید و ایمان و آرمان بخشید وثابت کرد که مردم شیعه و هزاره هنوز زنده هستندو میتوانند مهمترین دگر گونی هارا بوجود بیاورند وتا به شخصیت وحقوق آنها احترام گذاشته نشود میتوانند در هر زمان و تحت هر شرائیط محیط زندگی زمامداران را هم نا امن سازند واحیانا طعم تلخ شکست ومرگ را بر آنها بچشانند واز همین رو قیامها وجنبشهائی شیعوی به شکل نظمتر و آگانه تر در مقطع هائی مختلف ظهور کردند.

 

 

 

منابع:

- مجله پیام مستضعفین شمارهای،69،70، سرطان 67و همچنین افغانستان در پنج قرن آخیرفصل مربوط،

- تاریخ سیاسی افغانستان،تالیف سید مهدی فرخ.چاپ دوم ،ص 525

- جنبش مشروطیت در افغانستان از عبدالحی حبیبی،چاپ جدید 1372 ص،50

- افغانستان در پنج قرن آخیر ،جلد یک،ص،614

- نادر شاه چگونه به قتل رسید ؟ گرد آورنده مصمم.جدی سال 1378 ه.ش 

 

- مو26.04.2008

 

 ظاهردقیق

 


بالا
 
بازگشت