سید احمد شاه دولتی فاریابی

 

مفاهیم شهروند ، ملت ، ملیت وچند مقولۀ دیگر

 

همه روزه درجریان مرور ومطا لعۀ مقا لا ت ، اخباروروزنامه ها ، مقوله های سیاسی وفلسفی مثل مردم ، خلق ، همخون وهمعروق ، عشیره وقبیله ، ملیت ، ملت وشهروند مکررازنظرها میگذرد که دربعضی موارد تفا وت های کلی درمفاهیم وتباصیری که ازطرف نویسنده گان دربارۀ این مقولا ت ارایه گردیده به چشم میخورد وخواننده گان مخصوصاً جوانان راکه اشتیاق فراوان به آگاهی درست ازمفاهیم این مقوله ها دارند برسردوراهی قرارمید هد وآنها تشخیص کرده نمیتوانند که کدام آن درست وکدام آن نا درست است بناءً برای درک درست مفا هیم این مقولات تفسیر وتبصیرآتی ارایه میگردد :

مرد م : طبق روایات اساطیردرگذشته ها مراد ازمردم تنها مردانی بوده اند که بیرون ازخانه کاروفعالیت مروج زمان خودرا انجام داده به دعوت حاکمان وقت برای هجوم واشغال سرزمین های مسکونی دیگران مبادرت میورزیده اند وازاین سبب مردان یا مردم افراد قابل احترام پنداشته میشدند که چهل مرد ، جومرد ، آدم مرد وامثال آن بقایای چنین پنداری است که دروطن ما خراسان زمین یا افغانستان امروزی هنوزهم رواج دارد اما مقوله یا اصطلاح (مرد م) درعصر ما ، برتمام نفوس کشوراعم اززن ومرد ازهرقوم وتباری که با شد اطلاق میگرد د واین بیانگرنبود تشکل سیاسی واحد اقوام متوطن درکشور بعنوان مشترک المنافع وعدم وجود متساوی الحقوق بودن اقوام ساکن درکشوراست ، ازهمین سبب است که برخی ازنویسنده گان آگاه کشورما ، درنوشته های شان مردم را بجای ملت بکار می برند که مردان ، زنان ، کلیه اقوام وزبان ها را دربر میگرد که هنوزفا قد تشکل سیاسی مطابق شرایط معین ( ملت ) اند.

خلق : خلق کلمۀ عربی است که عین مفهوم مردم را میرساند اما ازاینکه بشربحیث عالیترین سازمان دهنده گان امور اجتماعی تبارزکرده یک سلسله قراردادهای اجتماعی را برای تامین بهترزنده گی ودرک بیدون مغالطۀ مفاهیم جملات ومقولات علمی ، فلسفی ، سیاسی وامثال آن به وجود آورده اند که این عمل درگذشته ها نیزقرارداد اجتماعی یاد میگردیدکه درعصرما انکشا ف یافته وفراگیرترگردیده نه تنها بنام قرارداد های اجتماعی یاد میگردد بلکه بعضاً به شکل گلوبل کانترکت وگلوبالیزیشن درنوشته ها ی فارسی رسوخ یافته است( نام گذاری اشیا وذیروح ، قوانین اساسی وفرعی ، مقاوله نامه ها وکنوانسیون ها ی بین المللی وغیره ازآن جمله قرارداد های اجتماعی یا گلوبل کانترک اند) . بنیاد گذاران مارکسیزم که با انتشارمانیفسیت انقلابی خود درنیمۀ دوم قرن 18میلادی توجه همه رابخود جلب کرده بودند ، جامعه را به دوطبقۀ متخاصم تقسیم کرده یکی را طبقۀ استثمارگرودیگری را طبقۀ استثمارشونده نام گذاری نمودند همین طبقۀ استثمارشونده توسط لینین وهمفکرانش بنام خلق یاد گردید که شامل 80% کل نفوس کشوررا اعم ازکاریگران ، دهقانان وکلیه زحمتکشان بشمول مامورین ملکی ونظامی خورد رتبه را شا مل میگردید بنا به همین دلیل پس ازپایه گذاری سازمان سیاسی جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان که به مرور به حزب دموکراتیک خلق افغانستان بدل شد کلمۀ خلق وارد ادبیات سیاسی کشورما گردید که هنوزهم درنوشته های سیاسی این مقوله بچشم میخورد ومفهوم کلیه زحمتکشان را افا د ه مینماید .

نژاد ، عشیره ، قبیله : نژاد مفهوم همخون وهمعروق بودن رامیرساند که ازنخستین تشکلات چند عضوی که بنام یک عایله محسوب میگردد آغازگردیده ودرنتیجۀ تکثر این عایله یا عایله ها وخانواده ها به عشیره تبدیل میشود که این عشیره ها(عشایر) با داشتن زبان مشترک وساختارفیزیکی وفیزیولوژیکی مشابه ومشترکات دیگر، نظربه موقعیت های جیولوژیکی وجیوفزیکی شان درمناطق مختلف جهان دارای کلتوروسنن وزبان مشترک خاص خود میباشند.

اگراین عشایردرمناطق محاط به خشکه با مراتع وسیع علوفه دارزیست داشته اند علاقۀ شان به مالداری وگله داری بیشتر بوده به حیوانات گوشت حلال وبارکش وابستگی پیدا کرده اند واگردرمناطق متصل به بحرزنده گی داشته وزمین وسیع برای پرورش حیوا نات برای شان میسرنبوده است زنده گی خودرا درگروذیروح زیرآب مثل ماهی وامثال آن دانسته اند ، درتاریخ بسا مواردی وجود دارد که این عشایردرهرموقعیتی که زنده گی داشته اند دروقت به خطرافتادن منابع تغذیۀ شان بخاطردفاع ازمنافع شان به مقابله برخاسته اند ودرصورت شکست همه چیزرا ازدست داده اما درصورت غلبه برمهاجمین درمحلا ت شان باقی مانده اند ، عشایرکه با تکثرچشمگیرو نسبت قرارگرفتن مکرردربرابرمهاجمین به سازماندهان سیاسی ضرورت احساس میکرده اند هرخیل وخاندان باسپردن سرنوشت خود به دست یکنفردلاور، هوشیارترازعشایرعادی اورا سرکرده وسرخیل خود گماریده وقول وقرارهائی نیزباهم می بستند وهمۀ عشایررا به اطاعت ازاین مقا ولۀ شان که درحقیقت شکل یک قرارداد اجتماعی را دارد مکلف میساختند که درحقیقت رویکارشدن سرخیل عشایر، اولین سنگ تهداب قبیله است که درصورت شرکت فعال با سایر سرخیل ها درمقابله با مهاجمین به سرخیل وسردارقبیله مبدل میگشتند ،این سرخیل ها درخراسان وخاورزمین بنام (خان)ودرجنوب غرب آسیا(اطراف حوزۀ خلیج وشرق میانه)بنام سرداریا ملک یاد شده اما درنیم قارۀ هند بنام (راجه) مسمی بوده است که این سران قبیله که درحالات عادی مسئول باخبری وچاره سنجی برای بهترزیستن مؤکلین خود بوده برای دفا ع ازمنافع تمام عشیره وقبیله ازبین خود یکی را بنام (خان خانان که موغل ها وچین قدیم آنرا خاقان میگفته اند انتخاب مینمودند واین خان خانان یا خاقان برای اولین باردرسرزمین بخدی دردهۀ چهارم قرن اول میلا د مسیح توسط کوشانی ها ایجاد گردیده است که از(مجموع 36 خان موجود درمحدودۀ سرزمین بخدی)یکی را بنام خان خانان برگزیده کوندوز(1)را مرکزمجمع الخوانین (قرارگاه فرماندهی خاقان) تعین نمودند که این مناطق متعلق به خوانین ، بعد ها بنام ملک الطوایفی وشاه نشین ها یاد شده است که شاه مسئول ادارۀ یک منطقه با حدود معین بوده اما خان خانان یا خاقان که بعد ها بنام شا هنشاه معنی شده است مسئول حراست ازتمام مناطق مربوط به خوانین زیراثرخود بوده است وهریک ازاین خان ها درسرزمین تحت ادارۀ خود شان دارای استقلا نسبی بوده اند .

ملیت : ملیت یک مقولۀ سیاسی اجتماعی است که با همخون وهمعروق بودن مترادف است ، ملیت حالت متکا ملترعشیره وقبیله است زیرا درعشیره هیچگونه منا سبات اجتماعی که باعث تغیرات دردید گاه آنها نسبت با دیگران درمحیط وما حول شان گردد به ملاحظه نمیرسد ، درحا لت قبیله زنده گی آنها با نیمه کوچی بودن وآغیل نشین وروستا نشین بودن همراه است ، درحالیکه درملیت این علایم با روابط وسیعتربا سایراقوام وروی آوردن به علوم وفنون همراه وقابل درک است .

دردوران ملیت نسبت توسعۀ نسبی مناسبات با دیگران ، باعث میگردد که بر زبان ویک سلسله عادات واطوارنژاد وابسته به یک ملیت تغیرات بوجود آید وهریک ازاین ملیت ها نظر به ضروت بیدون اینکه ازطرف شخصی تحت فشار واقع شود داوطلباه وبه خواست خودش ، زبان مورد ضرورت خودرا یاد میگیرد تا با نژادی که سر وکاردارد بتواند بهترتفاهم نماید درحالیکه درمرحلۀ عشایری به این تغیرضرورت احساس نمیگردد ویا مناسبات با دیگران درمرحله یی قرارندارد که برزبان وعادات عقبماندۀ ایشان موثرواقع گردیده آنرا به مرورمتغیرومتحول بسازد .

ازدیدگاه نا سیونالیزم اجتماعیی یا ناسیونال سوسیالیزم نیز ملیت دارای خصیصۀ همخونی وهم نژادی تعریف میشود چنانچه مکتب نا سیونالیزم حکم مینماید :ملیت یعنی نژاد ونژاد یعنی ملیت .

طبق تجارب تاریخی هرگروه نژادی که درحالات قبیله یی نتوانند با ارادۀ مستقل ازمنافع عمومی گروه خود درتمام عرصه ها دفاع نموده حسب الخواهش خود به زنده گی ادامه بدهند نا گزیرمیگردند به نظام سیاسی یعنی دولت مقتدر وفرمانروا بپیوندد که درحفظ وحراست جان ومال آنها متعهد میگردد وزنده گی آینده وپیشرفت آنها را ضما نت مینماید ، هرگاه چنین فرمانروایان به تعهدات خود عمدا ً ویا نسبت ضعف قدرت درمقابل رقبای سیاسی اش نتواند وفاداربماند این گروه نژادی (ملیت یا ناسیونالیست ها) به نافرمانی ها ،خودسری ها ، اغتشاشات و واکنش های شدید سیاسی وقهرآمیزمتوصل میشوند که نمونه های آن :عملکرد قبایل دوطرف خط دیدورند درافغانستان وپاکستان ، دارفور درسودان ، بصره ، کربلا ، شهرک صدردرعراق ، چیچینی ها درفدراتیف روسیه ، کورد ها درتورکیه (2) سکاتلندی ها دربریتانیا ، باسک ها درایتالیا بلوچ ها درپاکستان وامثال آن میباشد که بحیث مثال بارزچنین واکنش ها دربرابر تعهد شکنی های فرمانروایان درمناطق مختلف جهان بحسا ب می آید.

تجربه نشان میدهد که با گذشت زمان گروه های نژادی مسکون دریک محدوۀ جغرافیائی ومناطق همجوار با وجود داشتن اختلافات نژادی وزبانی دربسا موارد باهم مشترکات همزیستی پیدا میکنند مثل داشتن عقاید مذهبی مشترک ، داشتن خصلت آزادی بیشتردرچوکات نظام قا نونمند حا کم برجامعه ، استفادۀ مشترک ازنهاد های آموزشی ومنابع کشاورزی ، تولید وامثال آن ، ودرچنین مراحلی به آسانی حاضرنمیشوند برسرموضوعات متفاوت ذات البینی با نژاد های دیگربه مقابله برخیزند زیرا فکرمیکنند درصورت مقابله وجدا ئی آنها ، ازمفکورۀ کسب آزادی بیشتروامتیازخواهی ازنظام حاکم ضعیف گردیده زمینه را برای سرکوب وتضعیف بیشتر شان مساعد میگرداند وازاین لحاظ تلاش میکنند با سپردن قول وقراربه همدیگروپیمان بستن ها متحد باقی بمانند وموج ضربات نظام حاکم راکه برای دامن زدن افتراق این گروه های نژادی وارد می آید خنثی نمایند اما نظام حاکم نیزبا اغتنام فرصت ، ضعیف النفس ترین افراد این گروه های نژادی را با دادن امتیازات مادی وسیاسی درخدمت میگیرد وآنچه را که خود نمیتواند ، با طرح پلانهای توطئه ودسایس توسط این گماشته شده ها ونوکران زرخرید خود برای ضربه وارد کردن به شخصیت های آگاه این گروه های نژادی انجام میدهد که آنها را مخالف سیاسی خود دانسته متهم میکنند که خلاف میل نظام حاکم تقاصای مشارکت بیشتردرقدرت سیاسی وامتیازطلبی به گروه نژادی خود مینماید ، مثال های فراوانی دراین زمینه درافغانستان و پاکستان به مشاهده میرسد ، گروه های نژادی مختلف که درکشورهای اروپا وسایر قاره ها زیست دارند نیزنمیخواهند درمقابل هم قرارگرفته با تضعیف یکدیگردربرابرنظام حاکم قراربگیرند وزمینه را برای تحت فشار گذاشتن گروه های نژادی خودفراهم بسازند.

تفاوت بین حق شهر وندی وتابعیت: تا بعیت یک مقولۀ سیاسی وبیانگرنبود تساوی حقوق بین مردان وزنان ونبود برابری وبرادری بین اقوام ساکن درکشور، ونبود مساوات بین طبقۀ حاکم ومحکوم وطبقۀ بالا وپائین جامعه است ، تابعیت ورعیت ازلحاظ حقوقی برابراست با مفهوم برده با این تفا وت که برده را ما لک آن میتواند بحیث مال وامتعۀ خود به فروش برساند ویا هرنحوی که میخواهدازان بهره برداری های دلخواه نماید اما ازرعیت وتابعین نظام ، چنین بهره برداری نمیتواند صورت بگیرد ولی هرگونه صلاحیت برای تبعید ، ضبط مال وثروت آنها وتقسیم آن به افراد دیگرکه ازلحاظ نژادی ومنطقه یی قرین به حکام با شد مجاز پنداشته میشود که درزمان حاکمیت امیرعبد الرحمان بچۀ افضل خان گروه نژادی هزاره ها ، اوزبیک ها ، تورکمن ها وسایر تورک تباران ، ودرزمان حاکمیت نادرشاه وپسرش ظاهرشاه اقوام تاجیک ها وسایر اقوام درمربوطات ولایت پروان وسایر مناطق بخصوص درشمال کشوردرجملۀ گروه مغضوب نظام حاکم بودند ، بناءً تابع بودن یا رعیت بودن بمعنی تحت اداره وارادۀ گردانندۀ نظام حاکم قرار داشتن است واینکه فرمانروای کشوررعایای خودراچگونه زیرفرمان نگهمیدارد مربوط به تصمیم او است ، رئیس نظام حاکم (امپراتور، شاه ، امیر) که درهمچو نظام ها خودرا کل اختیاررعایای خود میدانند حق کشتن یا زنده گذاشتن رعایای خودرا مختص به خود می پندارند وقوانین محدود کنندۀ این قدرت نا محارآ نان وجود ندارد که تاریخ شرق وغرب بیانگراینگونه واقعیت های سیاسی وتاریخی است .

دربرخی ازتیوری های دولت ودولتمداری آمده است (هردولتی مختاراست که مشخصات ملت وکشورخودرا براساس خون«نژاد»وخاک یا هردوتشخیص داده اعلام نماید )بر طبق همینگونه تیوری های نادرست وغیرعلمی بود که درزمان عبد الرحمان خان نام قدیمی افغانستان امروزکه (خراسان ) بود به (افغانستان) تغیرداده شد ، ونام گذاری های کشورهای آسیای میانه وبعضی ازمما لک شرق میانه نیز براساس همین تیوری نا سیونا لیستی وسکتا ریستی صورت گرفته است درحالیکه درکشور های پیشرفته سعی شده است نام های اتنیکی ونژادی کشورهارا تغیربدهند امپراتوری انگلستان به بریتانیای کبیر و امپراتوری ژرمن ها به اتحا دیۀ آ لمان تغیر نام کرد ، پس ازبه قدرت رسیدن حزب کمونیست شوروی که علیه ناسیونالیزم وسکتاریزم مبارزه مینمود نام روسیه را ( به اتحاد شوروی) تغیرداد ، شاه ایران نیز نام قبلی آنرا که بنام ماد وفارس بوده دارای ریشه نژادی بود به (ایران ) که بیانگرسلطۀ یک نژاد نیست تبدیل نمود ، اینگونه تیوری ها درباب دولت ودولتمداری ریشه دراجرات نظام های حاکم نژاد پرستانه وسکتاریستی دارد که درعصرما(قرن 21) مردود است مختاربودن دولت یا بهتراست گفته شود (حکومت) درمورد تعین مشخصات ملت وکشور، براساس خون ونژاد غیردموکراتیک وبرای حفظ سیطرۀ یک نژاد با لای نژاد دیگراست .

شهروند مقولۀ حقوقی سیاسی است که دارای خصلت دموکراتیک است ،واژۀ شهروند پس ازقوام دموکراسی درامریکا ، اروپا وسایر قاره ها وکشورها درادبیات وتوضیحات تاریخی سیاسی مسجل گردیده است بخصوص کلمۀ ، شهروند وشهروندی درتاریخ سیاسی معاصردرنیمۀ دوم قرن 20میلادی بیشتربه چشم میخورد .

درجوا معی که هنوزتجمع مردم شامل گروهای نژادی مختلف بوده با آنکه زیر بیرق واحد وتحت فرمان گردانندۀ نظام سیاسی واحد زنده گی مینمایند نسبت نبود عناصر متشکلۀ آن ، ملت به معنی واقعی آن تشکیل شده نمیتواند ونسبت عدم دسترسی به تساوی حقوق درعرصه های مختلف ونسبت انجام اعمال تبعیض آمیزازطرف گرداننده گان نظام حاکم ونا ممکن بودن مشارکت ساویا نۀ نخبه گان کلیه اقوام ساکن درکشوردرامور سیاسی دولتی ، حقوق شهروندی عمداً زیر پا میگردد که درچنین حا لات ازشهروند سخن گفتن مثل آن است که طلاب جدید الشمول حربی ښونځی جنرال صاحب گفته شود.

شخصی درکشورما لوفش وقتی شهروند محا سبه میگردد که ازتمام حقوق انسانی که دیگران برخورداراند بلا استثنا ازان

برخوردارباشد درغیرآن ، نه حاکمان ونه محکومین هیچکدام را نمیتوان شهروند گفت زیرا حاکمان غاصب حقوق دیگران اند

ومحکومین هنوزقادربه بدست آوردن حقوق حقۀ خود درجامعه نشده اند یا به عبارت ساده ترهمانطوریکه برنج را قبل ازپختن نمیتوان (پلو) نامید همین قسم افراد را قبل ازتشکیل ملت ومتساوی الحقوق گردانیدن آنها نمیتوان شهروند قلمداد نمود واگرچنین کاری صورت بگیرد ازطرف هرشخصی وهرمنبعی که باشد یک غلطی آشکاروتوجه نکردن به مفهوم شهروندی بشما میرو د .

ملت: یک مقولۀ سیاسی است که نحوۀ تشکل آن براساس مشترکات متنوع ومتساوی الحقوق بودن اتنیک ها وزبان های مختلف ساکن دریک کشوررا درتمام عرصه ها بازگومیکند ، ملت دارای بیرق ملی بحیث سمبول استقلال وکشور، دارای حدود جغرفیای معین شناخته شده ازجانب جامعۀ جهانی ، دولت متشکل ازاورگان های قا نون گذاری ، نظارت براجرای قانون وحراست ازمنافع عامۀ ملت ومتساوی الحقوق نگهداشتن آن درتمام عرصه ها ومسئول حا فظ تمامیت ارضی کشوربا حدود وابعاد برسمیت شناخته شدۀ آن ودارای قانو اساسی که تضمین کنندۀ تمام حقوق شهروندی (متساوی الحقوق بودن تمام نژاد ها وزبانها درتمام عرصه ها) میباشد ، با تشکیل ملت برطبق تعریف مذکور، واژۀ اکثریت واقلیت بودن نژاد ها درجامعه مفهوم سیاسی دوران قبل ازتشکیل ملت را ازدست میدهد واین واژه تنها درحین رأ گیری ها ورأ شماری ها بحیث واژۀ نشان دهندۀ تفا وت ها قابل استعمال میباشد ، با تشکیل ملت که تمام مردم ازهرقوم وتبارکه باشند دردایرۀ متساوی الحقوق بودن قرارمیگیرند که اکثریت واقلیت بودن نژاد ها امتیازات سیاسی آنهارا کم وزیاد نمیسازد قابل یاد آوری است که گفته میشود درامریکا هفتاد وپنج درصد نفوس سه صد میلیونی آنرا مهاجرین سایرنژاد ها واقوام تشکیل میدهند همچنان دراروپا ، آسترلیا وسایر کشورهای مترقی وپیشرفته واژۀ اکثریت واقلیت نسبت آنکه با بوی وبار منفی نژاد پرستی همرا ه میباشد قابل کاربرد دانسته نمیشود تنها نیو نازی ها ونژاد پرستان درهرجا که هستند به نژاد خود افتخارمینمایند واین نمونۀ برجستۀ عقب مانده گی ذهنی این نژاد پرستان بشمارمیرود ، دربارۀ تعریف وتوصیف ملت درطول سده ها وقرون توافق نظرواحد وجود نداشته است واین تنوع نظردربارۀ آن هنوزهم ادامه دارد .

تعریف ملت اززبان آدولف هتلر:ملت عبارت ازتشکل گروه هم نژاد ودارای زبان واحد وکلتورمشترک است که چنین نژاد اصیل ، رسالت تاریخی ادارۀ امورکشوروجهان را دارد) دراندیشه های ناسیو نالیستی چه قبل ازهتلر وچه بعد ازهتلر جوهر کلی توصیف ازملت را تجمع افراد دارای قیا فۀ همگون درطول تاریخ طولانی احتوا میکند مفهوم همخون وهمنژاد بودن دربطن آن نهفته است که ازلحاظ تحلیل های علمی مطابق به واقعیت های عینی ، نه تعریف هتلرازملت قابل قبول است ونه تعریفات ناسیونالیست های کهنه ونو، زیرا گفتۀ هتلرتمرکز ومتوطن شدن تنوع نژادی وزبانی را نفع مینماید ومغایر با این واقعیت عینی است که هیچ کشوری مخصوصاً کشورهای دارای نفوس بیشتربا خاک وقلمرو وسیعترکه ازیک نژاد ویک زبان باشند وجود ندارد ، برای عملی کردن نظرهتلرورسیدن به تعریف ملت که اوگفته است لازم است غیر ازیک نژاد ویک زبان ، سایرنژاد ها وزبان ها بایست محو ونابود گردند ویا ازساحۀ که بنام کشورهمنژاد وهمزبان بوجود آمده تبعید وبیرون رانده شوند ، قتل یهودیها درزمان آغاز جنگ جهانی دوم برای مسلط ساختن همان نژاد وزبان مورد نظرهتلربر جهان ، وشکست کامل وناکام شدن او برای رسیدن به اهداف فاشیستی اش ، نا درست بودن تعریف وتوصیف هتلرازملت را به اثبات رسانید ، نا سیونا لیست ها که هم قیافه بودن وساختارفزیکی افراد را اساس تشکیل ملت می پندارند و فکر میکنند قیافۀ همگون وساختار فیزیکی مشابه انسانها ، همنژاد بودن ایشان را نشان میدهد ومتنوع بودن زبان این آدم های هم قیافه را درتشکیل ملت مفید میدانند ، طبق این تعریف ناسیونالیست ها ازملت ، میبایستی تمام مردم جاپان ، چین ، کوریا ، ویتنام ، امریکای لاتین ، موغل ها وتورک تباران که قیافۀ مشابه دارند یک ملت پنداشته میشد ند درحالیکه چنین نیست لهذا تعریف ناسیو نالیست ها ازملت کوتاه فکری عالمان وسیاستمداران ایشان رابرملا مینماید وقبول این تعریف نیز پیروی ازکوتا ه فکران است .

درگذشته ها که مناسبات بین گروه های نژادی گوناگون متوطن دریک منطقه ویک کشورضعیف بوده ویا هیچگونه مناسبات وجود نداشته است وتشکیل خانواده بین مردا ن وزنان این گروه نژادی مختص ومنحصر به خود شان بوده است که نسل بالنسل ادامه داشته این همنژاد ها دارای شبا هت های جسمانی وساختارفیزیکی بوده اند اما پس ازتقسیم کاراجتماعی بین نژاد ها وگروه های انسان ها که تبادل اموال واجناس وبازارعرضه وتقاضا بمیان آمده تا مرحلۀ امروزین رسیده است ، چوکات قدیمی همنژاد وهمزبان ماندن بکلی متلاشی گردیده ازبین رفته است وجای آنرا مناسبات جدید با چوکات جدید گرفته است مخصوصا زمانیکه درچند دهۀ اخیرقرن بیستم یافته های علمی بیولوژیک که تداوم تشکل خانواده با هم نژاد را علل نا توان وضعیف بارآمدن اولاد ونسل های روینده قلمداد کرده تبلیغات وسیع را برای آگاه ساختن عموم ازاین موضوع برا ه انداختند وامتزاج نژاد های مختلف را سبب رویش نسل سلیم وتنومند قلمداد نمودند که این خود ضربۀ محکمی برتضعیف وحتی نا بودی نژاد پرستی ونژاد گرائی درجامعۀ جهانی بود که پیروی ازاین نظریه علمی ازطرف روشنفکران مترقی درافغانستان نیز وسیعاً تبلیغ گردیده وحتی برخی ازایشان با نسل مربوط به نژاد های دیگرازدواج کردند وخانوانده تشکیل دادند وحتی درامریکا ، اروپا وسایر قاره ها وکشورها (قد کوتا ها با قد درازها ، سیاه پوستان و سفید پوستان ) برای تشکیل خانواده با هم آمیزش نمودند تا نسل ها ی فراروینده را به شکلی ازاشکال اصلاح ومتحول نمایند که این عمل ایشان ، تنوع فرهنگی ، زبانی ، نژادی ، قیا فه وساختارفیزیکی متنوع را دربردارد که برپایۀ سیستم همگرائی وزیست مسالمت آمیزومتساوی الحقوق بودن به اتکای پرنسیپ های اساسی دموکراسی وعدالت اجتماعی که بایست تعقیب وعملی گردد شکل گرفته است .

اگرد رداخل این چوکات نژاد پرستان ویا قوم گرایانی به شیوۀ قدیم مطابق به نظریات هتلر ویا ناسیونالیست های کوتاه فکر، قد بلندک نموده وبخواهند عمل نمایند عامل اساسی انارشیزم وضدیت با همگرائی وزیست مسا لمت آمیزاقوام ساکن درکشورشناخته شده ومحکوم تاریخ خواهند گردید زیرا طرح اقلیت یا اکثریت نژاد ها وزبان ها دریک کشورویا طرح بومی وغیر بومی بودن اقوام ، سوءاستفاده ازدموکراسی عصر حاضربه شیوۀ سنتی قبل ازتقسیم کاراجتماعی جها نی وقبل ازتشکیل ملت محسوب میشود وصاحبان این اندیشۀ سخیف افتراق آفرین را میتوان به آدم های به اصطلاح دوران (دوقیانوس) مقایسه کرد (3).

آگاهان امورمیدانند که تا کید براصالت نژاد وآنرا سزاواررهبری جامعه دانستن وتلاش برای سیطرۀ نژادی واتنیکی بر سایرین ، روش نا درست وگستا خانۀ هتلر وناسیونالیست های رنگارنگ کشورها وجهان است که درصورت تحقق یا فتن این نظرسخیف ونادرست منجربه ظهورفاشیزم میگردد که اگرروح هتلروهمفکران نا بود شدۀ او شاد گردد روح چهل میلیون افراد کشته شدۀ ضد فاشیزم که درمقابل لشکرفاشیست های متحد باهتلررزمیدند نا شاد خواهد شد واین هوشداریست به فاشیست ها ونیونازیست ها درآسیا وقاره های دیگر!

درجهان نمونه های فراوانی وجود دارد که یک نژاد با تمام همگونی ساختارفیزیکی درچند کشورزنده گی میکنند وجزء ملت همان کشورها محسوب میشوند ، مثلاً انگلیس هاوجرمن ها که ا ز لحا ظ ریشه های تاریخی نژادی یکی اند واز نژاد جرمن جداشده اند اما هردوملت جدا گانه درزیر بیرق آلمان وبریتا نیا هستند همچنان جرمن ها ، انگلیسها ونژاد های دیگرازکشورهای مختلف جهان که درامریکا ، اروپا وسایر قاره ها زنده گی مینما یند ، هریک ازاین نژاد ها درکشورمالوف شان زیربیرق همان کشوربحیث یک ملت متساوی الحقوق با سایرنژاد های ساکن دران محسوب میشوند ودران حق شهروندی دارند همچنان پشتون های دوطرف خط دیو رند که با وجود همنژاد وهمزبان بودن درنتیجۀ مهاجرت ها پراگنده شده زیربیرق کشورهای مختلف زنده گی مینمایند که هرکدام زیربیرق کشورما لوف شان قراداشته جزء اعضای ملت همان کشورها شمرده میشوند ، اوزبیک ، هزاره ها ، تورکمن ها ، تاجیک ها وسایر اقوام نیزازاین امرمستثنی نیستند.

تعریف ملت اززبان استالین : پس ازختم جنگ دوم جهانی ، رفقای حزبی اش ازاستا لین پرسید ند ملت چیست وچگونه میشود آنرا تعریف کرد؟ استالین درجواب گفت :ملت عبارت اززنده گی مشترک عده یی ازنژاد هاواقوام است که زیرتا ثیرعوامل گوناگون تاریخی دریک سرزمین متوطن گردیده ودارای زبان واحد ی برای تکلم (افهام وتفهیم ) بوده و دارای مناسبات اقتصادی وسیاسی ، زیر یک بیرق تحت فرمان یک دولت زنده گی بکنند) همین تعریف از(ملت) اگرچه دران زمان ازطرف کمو نیست های اتحاد شوروی پذیرفته شد اما ازنظرعلمی وتیوری سیاسی قابل قبول نبود زیرا استالین با درنظر داشت شرایط حاکم بر قلمرواتحاد شوروی این تعریف ازملت را بدست داده بود که با واقعیت عینی آن زمان درعرصۀ جهان سازگارنبود زیرا تنها ملت شوروی چه درآسیای میانه وچه دراروپای شرقی ومناطق محدود به خطوط جغرافیای سیاسی فدراتیف روسیه با وجود داشتن زبان های خاص خود شان زبان روسی را با حروف( لیریک ) بحیث زبان مشترک تفاهم بین تمام ملیت ها وزبانها پذیرفته بودند اما این تعریف ملت توسط استالین دارای مفهوم عام جهان شمول نداشت ودرکشورهائی مثل هند ، سویس ،بلجیم وحتی اقغانستان وغیره که زبان رسمی وقابل قبول ملت شان دوزبا ن ویا سه زبان ویا بیشتر بود غیر قابل پذیرش بود (ختم). تاریخ 5 / 4 / 2008میلادی

یادداشت:دراین مقاله ازیادداشت های مبتنی برجامعه شناسی سیاسی وآرشیف شخصی سود گرفته شده است.

--------------------------> پاورقی :

(1) کوندوز(Kundwz) واژۀ اوزبیکی وتورک تباران است مفهوم آن روزاست که ازطلوع خورشید تا غروب آفتاب میباشد بعضی ها کوندوز را جای طلوع خورشید (خاور) نیز معنی کرده اند برخی نویسنده گان غیرتورک تبارنسبت عدم وقوف به مفهوم کوندوز وحتی بعضی ازتورک تباران نسبت آنکه ازنوشتۀ دیگران پیروی کرده باشند آنرا بصورت نادرستش (قندزویا کندز) نوشته اند که مفهوم واقعی کوندوزرا افاده نمیکند ، بعضی دیگرکوندوزرا بصورت کهن دژنوشته که معنی آن دژقدیم قلعۀ قدیم وقلعۀ کهنه میباشد ، آنهائیکه علاقه به درست نویسی دارند به ملاحظۀ شکل نوشتۀ لاتینی کوندوز، آنرا درست خواهند نوشت .

(2) تورک (Turk) بایست به ملاحظۀ شکل نوشتۀ لاتینی آن تورک نوشته شود که آنرا(ترک) نوشتن نادرست است .

همچنان کورد(Kurd) بایستی با درنظر داشت شکل نوشتۀ لاتینی آن کورد نوشته شود آنرا (کرد) نوشتن نادرست است .

(3) دوقیانوس نام یکی ازپیشوایان یونان قدیم است که درافغانستان بحیث یک اصطلاح عوام الناس مورد کاربرد دارد که مفهوم قدیمی ودارای سوابق کهن را میرساند (تمت)

 

 


بالا
 
بازگشت