درد ما را نیست درمان الغیاث

 هجر ما را نيست پايان الغياث      

روایتی از" نگهبانان قدرت" در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان !!

 

 

 محمد امین (فروتن)

 

میگویند :   پیلوت  یک طیاره که تازه عارضهء تخنیکی پیدا کرده بود خطاب به مسافرین گفت؛ لطفاً توجه فرمایید! موتور چپ  طیاره از کار افتاده اما نگران نباشید طیاره  را سالم به زمین می نشانم. چند دقیقه بعد باز هم  گفت؛ توجه فرمائید، موتور سمت راست هم از کار افتید ، ولی اصلاً نگران نباشید ....و چند دقیقه بعد به صدای لرزنده ای اعلام کرد که ؛ توجه فرمایید پیلوت  صحبت می کند لطفاً کمربندها را محکم ببندید که اجسادتان از روی شماره چوکی ها قابل شناسایی باشد !

باید همه ما صمیمانه بپذییریم که با درد و دریغ مسافران هوا پیمائی  هستیم که لحظه به لحظه صدای دلخراش پیلوت و یا هم اکثر کسانی را که قبلأ سُکان این هوا پیما ی کهنه  را مستقیم و یاهم بصورت غیر مستقیم بر دوش داشتند و اینک یکبار دیگر می خواهند شانس خود را درکسوت مقام«ریاست جمهوری افغانستان»آزمائیش کنند .!! از بلند گو ها ی مرسوم این طیاره شنیده می شود تا بگویند و اعلام کنند  که  گویا به یک « نسخه ء شفأ بخش» برای هر دو عالم و تمامی نسل های بشر همانا  « انس و جن !!» دسترسی یافته اند و تمامی تلاش اش این است که این راز مهم و تاریخی را با مردم درد دیده افغانستان به مثابه یک اما نت و مسؤ لیت بزرگ را  به شرط  اعطای رأی نا قابل برای مقام « ریاست جمهوری افغانستان!! » در حق" این بزرگ مرد ان  تاریخ !! " ، در میان بگذرانند !!

در این روزها از بس که اسامی این « مردان خدا و فرشته گان نجات بشر!!» متعلق به نسل «پدر خوانده های مافیائی !!» در ویترین های پر زرق و برق انتخاباتی و بر بستر بیمار « نظام ما فیائی حاکم » به چشم می خورند و ترانه های « نجات مردم و جامعه » را از« شر!! » تمامی آفات و بلا های زمینی و آسمانی  سر می دهند و می سرایند گوش ملت ما را کّر وچشم شانرا کورمی سازند .من و بسیاری از قلم بدستان درد دیده میهن را مؤظف می دارند تا پیرامون وضع ناهنجاری  که در پیش چشم مان قرار دارد هشدار دهیم ، هر چند میدانیم که اجرای این رسالت تاریخی و ملی در جامعه ما هزینه ء سنگینی دارد . بنأ  من به عنوان« نطق قبل از دستور» و به مثابه یک مقدمه کوتاه و مختصر چنانچه قبلأ نیز بار ها به عرض خواننده گان ارجمند رسانده ام باز هم با پیروی از مقوله ای معروف« تکرار احسن» به کمال احترام به فرد ، فردی از این « فرشته گان نجات!! » که در سیمای انسان ظاهر شده اند و عزم را جزم ساخته  تا با شعار های دل انگیز و فریبنده شان تاریخ کشوررا دیگر گون سازند ، خاطرنشان می سازم .

چه کسی نه میداند که نیاز جدی امروز جامعه و مردم ما ، تأ مل و باز اندیشی همه گانی در همه احوال خویش برای عبور از کلیشه ها و قالبهای استبداد زده ء نا کار آمد و گشودن راه یک گفتمان همدلانه ء انتقادی در تمامی لایه های اجتماعی ،اقتصادی و فرهنگی است ؟ روی همین جهت باورعمیق به خدا وند ، امید دادن به آئنده و اعتماد به خویش هم مبنا و هم حاصل این کار است . بازهم چه کسی یا کسانی نه میدانند و نه میدانیستند که حادثه ء تاریخی اما وحشتناک یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ میلادی درس ها و آموزه های فراوانی را در اختیار عموم تحول طلبان عالم  بویژه  آزادی خواهان افغان  قرار داد ؟ و روشنفکران آزادی طلب هر جامعه و ملتی با لنوبه  برای ترقی و پیشرفت ملت ها از آن درس های را آموخت . اما بادریغ و درد که  بسیاری از همین « فرشته گان نجات و پدر خوانده های مافیائی !! » نتوانیستند تا درعنفوان  نخستین «شگوفه های امید و آرمان  » مردم درد دیده افغانستان  را که کوله باری از چندین دهه غم و درد  برپُشت داشتند  و با تشکیل نخستین دولت مؤقت با « مشروعیت مشروط سیاسی و ملی » به ثمر می نشست چنانچه شا ئیسته ملت مظلوم ما بود ،  یاری و همراهی کنند !!

اما مهمترین سوالی که نزد تمام اهالی سیاست و جامعه  بوجود آمده ، این است که چطور شد این لشکری از « نگاهبانان خانواده ء قدرت!! » دلشان طاقت نیاورد به فکرزاغه نشینان و محرومان افتیدند تا اگر شانس یاری کند یکبار دیگر  در کسوت« ریاست جمهوری اسلامی افغانستان!!» رسالت تاریخی  شانرا به انجام  رسانند ؛؟

 وآیا  اکنون وبا گذشت تقریبأ هفت سال تمام خواهند توانیست به مردم سلحشور افغانستان امید تازه ای را ببخشند .؟ ! واضیح است که این «نخبه گان قدرت» و یا هم منتقدان مغرض و ساده دلی از فهم ساده و علمی مسا ئل جامعه و کشور افغانستان نا توان و عاجز اند و نه میتوانند علی الرغم تظاهر بر داشتن مدارک بزرگترین و نامدارترین پوهنتون ها ( دانشگاه ها ) و مراکز و انستیتیوت های معتبر جهان کنونی نسخه ء مجربی را به عنوان یک استراتیژیی قابل قبول علمی واجتماعی ارائه کنند . !! البته  تباری از همین « نگاهبانان خانواده قدرت !!» که به قولی «عقل شان در چشم های  شان » است شعار« کار به اهل کار سپردن» را مهمترین شعار مبارزاتی و انتخاباتی خود اعلام می کنند و کمبود این معادله اجتماعی  را تنها وسیله ضعف اساسی و بنیادی کشور محسوب می کنند ، بنأ با آسانی شعار میدهند که برای ؤرود به تمدن نوین بشری باید « کار را به اهل کار» حواله کرد وگویا  تمامی زمین های شوره زار و خشک وبائری را که هم اکنون داریم هیچگونه دست نزنیم و در پرتو فورمول « کار به اهل کار سپردن !!» به سراغ باغ ها و مزرعه های دیگران برویم و از کمک های جهانی به افغانستان که مانند سیل از هر کنج و کنار جهان سرازیر می شوند درخت های کاج مانند و به میوه نشسته ای را خریداری کنیم و در زمین های نا مساعد و شوره زار خود ما فرو کنیم و در همین افغانستان شوره زار،  دارای باغ های آباد و میوه داری خواهیم بود ؛ !! چه معجزه ای ، به ، به ، ماشأ الله  !!

 اما فردا وپس فردا که این درختان خشک میشود و باید بیرون انداخت و برای بار دوم نیز درختان میوه داری را خریداری کرد که بازهم خشک می شوند و باز هم خریداری کرد لهذا بصورت واضیح می بینیم که ما با دنیای خارج تنها از رابطه ای « مصرفی » برخورداریم که آنها همیشه درختان میوه داری را غرس کنند ، بذر آنها را بپاشند ، درخت کنند و بالای ما که مشتریان گردن بسته و تضمین شده ای هستیم می فروشند و ما نیز در آب و هوا و زمینی که برای حاصیلحیزی مساعد نه ساخته ایم فرو کنیم و سپس خشک اش کنیم وتمامی دسترنج ما رابه خاطراینکه برای چند لحظه محدود خیره ء باغ شود بدهیم . !!

چنین  است که می بینیم  اکثریتی از « نگاهبانان قدرت کاذب » یا همین منتقدان غرض آلود در جامعه ما اجرای این تیوری را در دستور کار خویش قرار داده اند . هرچند برای ارائیه مناسب این تیوری برخی از شعار های  جامعه شناختی و تاریخی را نیز به مثابه پوشش دروغین ایدیولوژیکی بیان میکنند . غالبأ این روش متمدن شدن را که با سرعت بی نظیری به نتیجه می رسد آدم های ناموفق و شکست خورده ای که بیشتر بر ظواهریک جامعه  اتکأ می نمایند  بکار می گیرند . زیرا می بینیم که برخی از همین

« نگاهبانان قدرت » در جامعه ما با دیدن یک جهش ناگهانی و خیره کننده از مرحله ء سنت گرائی جامعه به سوی یک قیافه ء صد در صد اروپائی که تمامی روابط شان و مُد زندگی اجتماعی آنها را عوض میکنند حرکت می کنند ، هرچند این گونه روابط از درون پوچ و پوک بوده اند و بصورت دائیم مصرف کننده گان سرمایه داری معاصردر آمده اند آنرابه مثابه بهترین مودل پیشرفت انتخاب و پیشنهاد  میکنند .!!

بدون شک که از نظر این تیپ روشنفکران و نخبه گان جامعه  توصل به این شیوه زندگی و پیشرفت ، بهترین شیوه ترقی و رسیدن به تمدن بشری بشمار می آید و اینگونه شیوه مرسوم را یکی از بهترین شیوه های یک زعامت ملی  عنوان میکنند .!!

 اما این آقایون نه میدانند و یا هم نه می خواهند بدانند که برای متمدن شدن یک جامعه احتیاج به تبدیل زمین بایر به زمین حاصل خیز است ، که باید افکار و اندیشه های کهنه و سنتی خویش را در کوره ء آهنین یک گفتمان سالم و بی نقاب  انتقادی پالا ئیش دهیم  و هر کس و هر نیروی که جز این طرحی را و گفتمانی را پیشنهاد کنند و از مردم نیز بخواهند تا آنرا لبیک گویند ، مردم را فریفته است .

 به باور من سنتی و کهنه و بدوی ماندن بهتر ازچنین متمدن شدن مجعول و مجهول است . زیرا حل  مسا ئل  جامعه و مردم ما کالای صادراتی نیست  که ازخارج آنرا  تهیه کرد و بدست آورد بلکه با گذشت سه دهه ای تمام ، بالخصوص هفت سالی  که ازتولد این « ویروس» مهلک وکشنده ای بنام « دولت جمهوری افغانستان » که یک معجون مرکب از هرگروه و هرقماشی است  سپری می شود ، وضع بیمار را که در مرحله نخست همانا روشنفکران و بالاخیره توده های عظیمی ازمردم افغانستان اند  به صورت تدریجی و آرام ، آرام به وخامت کشیدند ،با خود سازی و خود اندیشی و با انقلاب در شیوه اندیشیدن ، در نگاه انسانی و به خرد ورزیی و عدالت پروری  در همه نهاد ها ی هستی و جامعه است که میتوان در قسمتی از یک جغرافیای تاریخی به عنوان جامعه و ملت متمدن عرض اندام کرد .

 متأ سفانه همین آقایونی که از هرمنبر و تربیونی  هزاران شعار دهن چرب کن  سیاسی را سر میدهند  از تغییر در ساختارهای  اساسی« نظام حاکم مافیائی » و تغییر در قانون اساسی جدید افغانستان که متناسب با شرائیط و واقیعت های  عینی جامعه بوده باشد ،طفره میروند و از تغییر در نگاه و تغییر درجهان بینی کوچکترین حرفی برزبان نه می آورند .

اینجاست که ما حتی در قشر های بسیار موفق در جامعه افغانی قشر های که از لحاظ علمی خوب تربیت شده و  خوب تحصیل کرده اند  کمبود بینش و جهان بینی را احساس میکنیم در حالیکه از لحاظ علمی نه تنها برجسته هستند بلکه برداشتن  مدارک بزرگترین پوهنتون ها (دانشگاه های )وانستیتیوت های  جهان نیز مباهات  و فخرفروشی می کنند . !

 در پرتو این تعامل جامعه شناختی و تاریخی است که  مهمترین و در عین حال جالبترین پرسشی از

« مشروعیت  نگاهبانان قدرت » به میان می آید  این است که وقتی هریکی از کاندیدا های ارجمند از مانیفیست و برنامه عملی خویش  صحبت بعمل می آورند  اصلاحات و ریفورم های سطحی و روبنائی در جامعه افغانی  را مورد توجه خویش قرار میدهند در حالیکه جامعه درد دیده ما علی الرغم سرازیرشدن ده ها ملیارد دالر پول نقد و کمک های جنسی هنوز هم درحال نزع قرار دارد .!!

و به قول اکثریت کار شناسان سیاسی و آگا هان امور،چنین جوامع بیماربه شمول جامعه افغانی نیاز مند یک جراحی و کالبد شگافی عمیقی اند که بصورت  صلح آمیز باید اصلاحات ساختاری در آن پیاده و اجرأ گردد  . بدون تردید  وجود چنین پارادُکس " Paradoxes  " و دوگانه گی میان واقیعت ها ی عینی جامعه و نسخه های تجویز شده از سوی کاندیدا های محترم « ریأ" ست » « جمهوری » افغانستان که بیشتر به دارو های «آرام بخش » سیاسی  شباهت دارند از مشروعیت اخلاقی و سیاسی هریکی از کاندیداتوران و رجالی که عزم را جزم کرده اند تا درانتخابات آتی « ریأ " ست " »  «جمهوری » « اسلامی » افغانستان سهم فعالی را بگیرند می کاهند . !!

 درپرتو چنین تعامل پیچیده سیاسی است که  میتوان گفت ، تمامی آنعده  آقایون و رجالی  که تا اکنون به منظور رسید ن به مقام ریاست جمهوری اسلامی افغانستان بر سر منبر رفته اند و یاهم این جا و آنجا از اجندای انتخاباتی و فلسفه سیاسی خویش سخن گفته اند اخلاقأ ولزومأ  فاقد مشروعیت سیاسی و اخلاقی  محسوب می شوند . زیرا یکی از برجسته ترین خصوصیاتی که چنین شخصیت ها باید داشته باشند این است که با جهان بینی و بصیرت روشنگرانه خویش به یک استنباط  عمومی و توده ای و به قول خود شان به یک «اجماع ملی »ازفاجعه رسیده باشند و متناسب با همان بیان عمومی ازوضعیت درجامعه « نقشه راه » شان را ترسیم کنند .

البته نباید فراموش کرد که  برخی از چهره های مطرح در انتخابات آئنده ریاست جمهوری افغانستان که از نخستین روز های بنیانگذاریی رژیم مافیائی در افغانستان مؤ قیعت ها وسمت های  مهمی را داشته اند ، خود موجبات نارضایتی جامعه و به حاشیه راندن بسیاری از روشنفکران و متخصصان آزاده ء میهن ما را فراهم ساخته  بودند ،  اقلأ  در قضاوت های خویش که نسبت به اوضاع تاریک و سیاه کشور داشته اند انگیزه ها و نتائج همکاری های اولیه شان با مافیای دولتی را از نظر بدور نیا ندازند . که بدون تردید این گونه واکنش از سوی آنها منجربه کسب اعتبار سیاسی و وجاهت  اخلاقی  آنها خواهند گردید .

از چنین موضع گیری های آنانی که قصد کرده اند در کسوت مقام ریاست جمهوری افغانستان حضور پیدا کنند میتوان قضاوت کرد که اقلأ چنین  شخصیت های سیاسی و رجال فرهنگی ما علی الرغم همیاریی طویل المدت با رژیم جمهوری اسلامی افغانستان وقتی از بهبود وضعیت عمومی مردم نا امید شدند و به چشم سر مشاهده و با گوشت و پوست خویش لمس کردند که کارد به استخوان مردم رسیده است با تمامی مقامات دولتی وداع گفتند و با استفاده از تجارب و اندوخته ها ی فراوانی که کسب کرده اند با عزم تازه و اجندای جدید اصلاحات ساختاری وارد کار زار انتخاباتی شده اند ! در غیر اینصورت مسأ له  مقاطعهء کمک و یاری با دستگاه حاکم و یا هم استعفا ها ی رضأ کارانه ای برخی از همین عزیزان در هاله ای از شائعات وتبلیغات گوناگون دشمنان اصلاحات ساختاری برای همیشه وبه مثابه یک نقطه سیاه درتاریخ کشور ، بنام همین شخصیت ها ی  نامدار و ارجمند جامعه ما که عازم کاندیداتوری مقام ریاست جمهوری افغانستان شده اند تمام شده و در تعاملات سیاسی جامعه  زیر سوال خواهند رفت .!و تا سطح کمبود  توانمندیی اداره ء یک وزارتخانه نزول خواهند کرد . !!

راستی چه شده است که  بانیان اصلی این « شرکت سهامی سرمایه داریی ما فیائی » که در کشورما آنرا بنام نظام  جمهوری اسلامی افغانستان می نامند  ، گام به گام و به دنبا ل یکد یگر می آیند و هوس احراز کرسی ریاست جمهوری را میکنند ؟ آیا هنوز هم  دررگهای  ریاست جمهوری افغانستان آن همه  خون های   «مشروعیت ملی» موج میزند که در امتداد تمامی تاریخ این سرزمین   بخاطر عدالت و آزادی ریخته شده اند و ملت واحد و یکپارچه ای  را تشکیل داده بود ؟ آیا هنوز هم خشت و چوب آغشته بخون این بنای عظیم و تاریخی کشور ما داستان های دلخراش قربانیان اشرافیت را حکایت می کنند ؟ که همه  مردم ستمدیده ما اعم از هزاره ها ، تاجیک ها ، پشتون ها ، ازبک ها ، ترکمن ها ودیگران دریک صف و بنام دین و  میهن به قربانگاه آورده بودند ؟  نه ، هرگز نه ! زیرا بار دیگر و در امتداد  چند ین  دهه  جنگ وخونریزی  ، تمامی  گنبد های پرشکوه و قصر های بزرگ دارالخلافه کابل به قیمت خون و زندگی مردم ستمدیده افغانستان سر کشید و اکنون در سیاه چال های تاریخ و مدنیت این سر زمین  می پوسند .!

سوال اساسی و بنیادی که پیش می آید ومهمترین « پارادُکس Paradox» ایدیولوژیکی نسبت به عموم  نخبه گان جامعه بویژه نسل بروکراتهای نوین که بنیانگذاران  و تیوری سازان  نظام حاکم کنونی به شمار می آیند این است که این نسل تکنوکراتهای وارداتی از خارج  هم به دلیل مهاجرت های طولانی  و دوری از مناسبات تکاملی جامعه نتوانیستند با فرهنگ مردم افغانستان زبان مفاهمه را  پیدا کنند ، و همچنان به دلیل مقتضای فطرت و طبیعت  مردم افغانستان که  دین مقدس اسلام را مهمترین منبع الهام زندگی و حیات خویش می دانند دست کم تکنوکراتهای جامعه نیزباید از اصول اولیه دینی آگاهی لازم را داشته باشند تا  که بتوانند به کمک  این آگاهی و جهان بینی در راه انتقال از «سنت » به « تجدد » گام های مؤثری را بردارند ، که با تأسف باید گفت تمام آموزه های دینی و تاریخی این کتگوری از « روشنفکران لبرال» ازهمان آگاهی های اولیه و کلاسیک دینی که از پدران و نیا کان شان به میراث گرفته اند  تجاؤز نه میکنند . !

جالب ترین و در عین حال مسخره آمیزترین برداشت و فهم این به اصطلاح« تکنوکراتهای گل خانه ای » از « تجدد و تمدن » است که تحت پوشش « اقتصاد بازارو دموکراسی لبرال » درجامعه ما بصورت مافیائی اِعمال می شود ، وقتی صدهامسا ئلی چون« مالکیت شخصی »، « موضوع خصوصی سازی»،

« بیمه های اجتماعی وخدماتی»،« سیستم های بانکی »و« مسأ له تشکیل واحترام به اصل خانواده»  وغیره درجامعه به میان می آیند و تضا د آنرا با قرئت سنتی و تاریخی ازدین اسلام که نسلی از

« تکنوکراتها ی » جامعه از اجداد و نیاکان شان به ارث برده اند  نه میتوانند حل کنند ، لهذا برای بقا و   ادامه ء  « نظام مافیائی » خویش یاری و مساعدت « روحانیت ارتجاعی و تاریخی  » را که از پروژه ننگین « مسخ سازی حقیقت دین » به « نان و نام » رسیده اند ، جلب می کنند . درحالیکه برداشت ها  و تلقی مافیائی و استحماری  ازمیتود ها ی چون  « تمدن ، تخصص ، آزادی بیان ، دموکراسی ، تجدد وغیره  » خود بزرگترین موانع در کشور های جهان سوم منجمله افغانستان می گردد زیرا تلقی و برداشت های مافیائی و من در آوردی از  تمدن و تخصص و پیشرفت  و ...... همه ممکن است عامل بسی مشکلات در راه توسعه و پیشرفت واقعی در جامعه ما و تمامی جوامع جهان سوم شوند . وقتی نخبه گان و تیوری سازان  نظام مافیائی حاکم بر افغانستان در سخنرانی ها ی طویل و عریض شان که به مناسبت های گوناگوناجتماعی بویژه حین کارزارانتخاباتی مقام« ریاست جمهوری اسلامی افغانستان !!»

مزایا و لوازم « تمدن » ، « پیشرفت » و « دموکراسی »  را بیان می کنند ازمزایا ی « تمدن مصرفی سرمایه داری » که نمای وحشت انگیز « تمدن حقیقی» در جوامع بشری  است سخن می گویند  از دست آورد های کاذب و فریبنده ای مانند آزادی بیان ، وجود صدها حزب و گروه و جمیعت و انتشار صدها رسانه ء آزاد صوتی ،  تصویری و چاپی ، به مثابه بزرگترین دست آورد هفت سال گذشته ومستحکمترین  پایه های جامعه مدنی ودموکراتیک اعلام می کنند.

چنانچه قبلأ گفتیم با توجه به خصلت وویژه گی یک جامعه متمدن مصرفی از جنس سرمایه داری  معاصرکه از « آگاهی و خرد اجتماعی » تهی میباشد  بسیاری از ارزش ها ی متعالی انسانی از قبیل

" تمدن ، تخصص ، آزادی های فردی ، آزادی زن ، آزادی مطبوعات و روزنامه ها  ....  " عوامل مخدر بزرگی اند که نسل معاصر را  از « آزادی اجتماعی و  « خود آگاهی  عمومی » غافل میسازند .

 لهذا در روشنی سخنرانی ها و تیزس های انتخاباتی  تیوری پردازان اصلی نظام مافیائی کنونی که برسر

« فیل های شان هوایی هندوستان» زده است و عزم را جزم ساخته اند تا درکسوت بلند ترین مقام رهبریی جامعه افغانی که سابق بنام   ریاست جمهوری  اسلامی افغانستان  یاد می شد و پس از گذشت هفت سال تمام  ، آرام ، آرام و به صورت تدریجی  در حد یک خزانه دار« شرکت سهامی چند ملیتی » با قی مانده است میتوان گفت که بحث « جمهوریت» ،« اسلام » ،«عدالت » و « دمردم سالاری » نظام برای یک زمان نامعلومی تعطیل اند!!

 البته این واقیعت را نیز نباید انکار کرد که اکثر کاندیدا های که با دلا ئیل گوناگونی از « عرابهء قدرت » کنار زده  شده اند با مهارت تمام شاید در مشورت و کمک با کارشناسان و متخصصان معلوم الحال نظام های سرمایه داری بر اصل مشروعیت نظام مافیائی کنونی  صحه گذاشته اند . در حالی که از اظهارات بلند رتبه ترین مقامات اداره ء کنونی که گاه ، گاهی به بهانه های گوناگون بر زبان می آرند متأ سفانه از آثار یک «دولت مشروع ملی» خبری نیست . و در بسیاری موارد بالخصوص در زمینه های  امنیتی ، اقتصادی و ساختار عمومی جامعه افغانی نارسائی های بنیادی و بی نظیری را افسانه ء عالم میسازند . که این قلم در گذشته نیز به این مطلب مهم و حیاتی پرداخته ام .

 


بالا
 
بازگشت