مکث کوتاهی بر فرأ یند صلح « مسلح» در کشور

 و مروری بر « انفلو نزای سیاسی!! » در افغانستان

   

 

 محمد امین (فروتن)

آورده اند که شخصی را مأ مور کرده بودند تا گرگ درنده ای را که به اهالی روستأ حمله میکرد با تفنگ خود شکار کند ، آن مرد هرچه بر آن گرگ شلیک میکرد به گرگ نه می خورد و فقط مقداری از پشم چرک آلود جلد اش به زمین می ریخت ، بالاخره یک از روستایان که از این حالت شکار ی به تنگ آمده بود با تعجب پرسید  : بالاخره ما نه فهمیدیم که در تفنگ ات گلوله گذ شته ای یا صابون ؟ که هرچه شلیک میکنی فقط مقداری پشم چرک آلود گرگ بزمین میریزند و بس . !!

مسخره ترین و درعین حا ل مرموز ترین سناریوی که تا اکنون شنیده ایم و مصداق کامل آن در داستان گرگ و شکاری دیده می شود همین شعار های  ظاهرأ جالب و عوام پسند « صلح با مخالفین مسلح » است که به مثابه « شعار روز»  از زمین و آسمان تمامی کشور های منطقه همچون ندای آسمانی بلند میشود .!! و در حالیکه از آسمان آتش نفاق میبارد و از زمین فریاد میجوشد ، همه چیز و همه کس رنگ  ریا کارانه ای از « صلح با مخالفین » را گرفته است . اما سوال اینجا ست که چگونه پس از این همه در گیریها و تضاد ها و دسته بندی ها که سراسر تاریخ کشور ما را فرا گرفته است و تا اکنون نیز این داستان غم انگیز و خونین نه تنها در دهلیز تاریخ کهن  ملت بزرگ ما بلکه در رگهای وجود تمامی کشور های شرقی و اسلامی جریان دارد  واقعأ ملت غیور ما بویژه «درس خوانده ها» و« روشنفکران » این کشور و حرکت های صلح  طلبانه آزادی خواهی و عدالت پسندی از کشور های شرقی و اسلامی  به این نتیجه طبیعی و حتمی دست یافته باشند  که مخالفین دیروزی و دشمنا ن سرسخت خویش را باید  به خاطر منافع علیای ملت ها و به پاس این حقیقت انسانی که آخیر، انسان های ستمدیده این خیطه ای از تمدن و فرهنگ وا لای انسانی نیز حق دارند و باید هم حق  داشته با شند که بیش و پیش از دیگران در راه ایجاد یک تمدن مفتخر بر عدالت خواهی و آزادی گام های استواری را بردارند و بر مبنای همین انگیزه دستان مخالفین و دشمنان معلوم الحال و تابلو دار خویش را با گرمی  بفشارند و از ایشان  استقبال بعمل آرند  !جالب آنجاست که برخی ازنامدار ترین گروه های  ما  در زندگی ذات البینی و روز مره ء  خود لحظه به لحظه و در گوشه ، گو شه ای از جامعه میریزند و فریادی و شعاری علیه دیگری بر میدارند ! ، مسأ له اساسی دیگر و مهمی که در همین ارتباط باید مطرح گردد ، این است که اگر براستی هم شرائط عینی و ذهنی میان جامعه و مردم ستمدیده ما بصورت طبیعی  و بدور از غبار و رسوبات بازی های شیطانی قدرت های جهانی ، که در یک جبهه بین المللی  زیر نام «ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم» درسرزمین ما شاخ به شاخ شده اند، فراهم آمده باشد ، پس این همه نقشه کشیدن ها و استد لال های بی معنی و در برخی  زمینه ها مستند و عقلانی  برای توجیه  حضورفعال و دوامدار نیروهای خارجی در افغانستان  برای چیست که  از زبان نامدار ترین چهره های « سیاسی و روشنفکری !! » همچنان گروه های وابسته با «مافیائی حاکم»  در جامعه ما شنیده می شوند ؟ در تصویر چنین بنیاد ها و اهرم های فعا ل خشونت است که برای هر مؤ رخ و جامعه شناس راستین  این روزگار جرئت می بخشد تا اعلام کنند که دلخوش داشتن به چنین طوفان های  هؤلناکی که ازسراسر، تاریخ کهن ما و تما م بشریت منشأ می گیرند وبراستخوانهای خونین «وحدت ملی» ما همچون تازیانه های آتشینی فرود می آیند ، رسوبا تی از نوعی بیمارئی «عطش قدرت کاذب !» و« شهرت خواهی مصنوعی ! » شمرده می شوند ، که با درد و اندوه فراوان

« ویروس» این بیمارئی مهلک که نوعی از بیماریی « انفلونزای  سیاسی !! » را منتقل میسازند با توجه به مؤ قیعت حساس کنونی از « درسخوانده ها » و «عموم روشنفکران» در جوامع شرقی با لخصوص کشور ویرانه ء ما افغانستان این مکروب بنام  « ویروس انفلونزای روشنفکری !!» نیز نا میده می شود . وقتی یک فرائند اجتماعی و سیاسی به مثابه تنها راه حل بحران وفاجعه در کشور ها و جوامع پس از جنگ  در جهان سوم ، ما نند  افغانستان مطرح گردد ، نخستین پرسشی که باید به آن پاسخ گفته شود این است که پس از اکمال و اتمام مبادیی و اساسات  فرایند سیاسی و اجتماعی  مطلوب متذکره در این زمان و تأ ثیر آن بر نسل های آینده جامعه ما چه خواهد بود ؟  در نتیجه و پس از  این همه قربانی ها ی مادی و معنوی نسل کنونی ما چه رؤ یا های واقعی ، تحقق خواهند یافت ؟ البته تقریبأ همه ما تصؤر میکنیم که تاریخ کشور ما افغانستان ،به دلائل گوناگون سیاسی و مؤقیعت جغرافیاوی ویژه ای  که دارد از تاریخ کشور های دیگر حتی کشور های همجوار ما مهمتر و پیچیده تر است . لهذا بدیهی به نظر می رسد که ریشه های هر گفتمان سیاسی و اجتماعی به شمول همین فرا ئند گفتگو به «مخالفان مسلح رژیم  کنونی افغانستان »  که در کسوت براندازان مهمترین ارزش ها ی تاریخی  و نهاد های مدنی و فرهنگی جامعه ظاهر می گردند باید با دقت و فراست عمیق سیاسی و تاریخی مورد مطالعه قرار گیرند و باید روشنفکر و مؤرخ این روزگار و این قلمرو جغرافیا وی ،  تمامی انگیزه های که در راه ایجاد این  گفتمان بکار گرفته شده اند با صداقت و صمیمیت بیان کنند . بدون شک طرح این قسمتی از مسا ئل مربوط به براه انداختن گفتگو با مخالفان مسلح کنونی که دست کم بیش از سی و شش کشور را از ؤقوع حادثه یازدهم سپتامبرسال ۲۰۰۱ میلادی  به این سو به غرض نابودیی آنها با خود مشغول ساخته اند ، بطور انتزاعی ، مشکل را حل نه میکند ، زیرا مسأله رسیدن به یک صلح پایدار و مطمئن میان مردم و جامعه ما با تأ مین عدالت اجتماعی و اقتصادی در جامعه افغانی که  یکی از اساسی ترین و پیچیده ترین مسا ئل  این روز گار اند  ، ارتباط تنگا تنگی دارد ، لهذا هر آنچه که از سوی مؤرخان و تحلیلگران در زمینه ء تحقق عملیه صلح و تفاهم با مخالفان  مسلح و تمامی نیروهای « دیگر اندیش سیا سی » در جامعه افغانی مطرح می گردد ، روشن است که باید روح و روان جامعه ما را منعکس سازند و از هرگونه انگیزه های  بیگانه پروری  بپرهیزند . بدین ترتیب واضیح است اگر تحلیل ها ی تحلیل گران و کار شناسان امورسیاسی در باره ریشه ها ی اصلی بحران کنونی کشور  که از درون تاریخ و فرهنگ مردم ما ،  ما یه میگیرند بر قرائت واحدی از شناخت بحران استوار باشند تمامی  احادی  از جامعه ما  و تک تکی از شهر وندان این سرزمین  دُچار نوعی از سر گیچی مزمن  خواهند شد  !! . البته با ید اذعان داشت که شناخت جامعه شناسانه و همه جانبه  از بحران کنونی  در جامعه ما کار همه نیست ، فقط کار کسانی است که در تحلیل ها و ارزیابی های خویش آژیر مخالفت  صریح شان  نسبت به هرگونه تبعیض قومی ، زبانی ، مذهبی و نژادی را اعلام کرده باشند  ، زیرا نه میتوان بر، برداشت ها و تحلیل های  تاریخی ای بسیاری از دانشمندان ، مؤرخان  و کار شناسان نامدار و مشهور جوامع دیگر در تاریخ پر فراز و نشیب جامعه افغانی اتکأ کرد ، که چنین اتکای تاریخی و علمی با حوادث و گذشته ء درد ناک تاریخ کشور ما مانند نسخه ای خواهد بود که بدون تشخیص دقیق  بیماری و و نگاه عمیق به وضعیت عمومی بیمار از سوی برخی ها که به غلط لباس مؤرخ و تحلیگر و کار شناس و روشنفکری را بر تن کرده اند تجویز می گردد .!! هرچند  باید گفت ، در بسیاری ازاین گونه تحلیل ها ی که ازسوی وابسته گان به ظاهر« دانشمند !!» در جامعه ما بیان می گردد مفاهیم و شعار های  ستائیش برانگیزی  چون « همه انسان ها با هم برابر اند »  بی آنکه تفسیر وتوجیه منطقی و ریشه ای در ستی –و هم در عمل نمونه ای داشته باشند . البته اعلام و ابلاغ اینگونه مسائل احتیاج به یک ارزیابی مکتبی و جامع الاطرفی دارد تا بتوانند ، تفسیر پذیرئی منطقی پیدا نمایند و هم

« اعتقاد » و « معتقد » بیافریند ، بنا براین قبل از هرنوع پژوهش و تحقیق و پیش از اینکه حکمی در جهت هدایت و « برابرئی انسانی » اعلام شود ، اینگونه تحلیل ها و ارزیابی ها ، ما و اکثریت شهروندان جامعه ما را بسوی هویت حقیقی و حکمی چنین محققان و تحلیل گران هدایت میکنند !! در چنین شرائط عمومی جامعه ما است که باید گفت ، هر چند شرائط عینی  و تاریخی  حاکم بر کشور ما حکم میکنند که ، نبود « گفتمان صلح و آشتی ملی  » در جامعه و حتی فرهنگ تاریخی باشنده گان این سرزمین بزرگترین نقیصه ای است که باید به کمک تحلیل های جامعه شناسانه درونی مرفوع  گردد ، اما بطور کامل این امکان را رد نه میکند که ممکن است راه حل های نجات و رستگاریی دیگری نیز وجود داشته باشند ،  بدون هرگونه تردید اگر ما هر راه حل بحران در جامعه و منطقه را که در دیگر جوامع و کشور ها آزموده شده اند ، با هدایت اخلاقی و تاریخی قرائت کنیم میتوانیم فراز های گوناگون و مختلفی را به عنوان بخشی از یک گفتمان پیچیده و چند لایه در مورد رفتار متقابل و پیامد های آن در وضعیت کنونی جامعه و کشور خود مشا هده کنیم . واقیعت این است که  برنامه آخیرو گسترده ء  « صلح با مخالفین مسلح » همزاد مبارزه جهانی  با تروریزم  است که ریشه های خونین آن در سیاست های « استراتیژیک  سیاسی و امنیتی » نیروهای خارجی بویژه کشور های شامل در ائتلاف جهانی ضد تروریزم به مشاهده میرسد!! ؛  آنچه که غالبأ استد لال  به نفع این گفتمان را به چالش می کشد ، مسأ له « سیاست چانه و فشار!!» است که با عدم صداقت و شفا فیت از سوی نیروهای خارجی دنبال می گردد.بویژه آنگونه که دررسانه ها و مطبوعات مافیائی  ترسیم می شود عمد تأ همراه با ایده کلاسیکی است که در ادبیات معاصرسیاسی  بنام

« صلح ، مسلح !!» نامیده میشود . بنأ با صراحت اعتراف میکنم ، از وقتی شنیدم که بدون کوچکترین آماد ه گی ها ی لازم وزمینه سازی های طبیعی  برای «عملیه صلح!!» راستین درجامعه و منطقه گفتگوبا مخالفان مسلح به مثابه یک «گفتمان واقعبینانه » اعلام گردید ه است  به یک هیجان شگفت انگیزی دست یافته ام  و تعجب ام آنگاه افزائیش یا فت که همین « گفتمان!! » موسوم به « صلح مسلح با مخالفین !! » چنان در قلبی از نامدار ترین نیروها و حلقه های  سیا سی افغانستان  و منطقه  وسوسه انداخته  است  که بصورت بینظیری دست به توجیه ساختن همین  « گفتمان صلح مسلح !!» زده اند ، چنانچه آخیرأ  آقای فاضل " سنگچارکی " به عنوان سخنگوی « جبهه ملی افغانستان» که ظاهرأ متشکل از چندین  سازمان و تشکل سیاسی در افغانستان است در یک نشست مطبوعاتی در کابل  اعلام کردکه : جبهه ملی افغانستان  برای رسیدن به صلح دوامدارو پائیداردرجامعه افغا نی مسأ له مذاکره با طا لبان و دیگر مخالفین را پیشنهاد میکند و به گفته  آقای سنگچارکی در همین راستا با طالبان و سائر مخالفین افغانستان تما س های نیز برقرارگردیده اند ؛ » البته آقای صدیق چکری یکی ازبلند رتبه  ترین مقامات « جبهه ملی افغانستان » که در عین حال از عضویت در کادر رهبریی جمیعت اسلامی افغانستان برهبریی استاد برهان الدین ربانی نیز بر خوردار است و اکثردر کسوت تئوری پرداز اصلی جبهه ملی در مطبوعات حضور میا بند در یک گفتگوی ضد و نقیض  تلفنی از لندن  با شبکه تلویزیونی پیام افغان که از لاس انجلس امریکا پخش میشود پرده از بسیاری روابط با مخالفین مسلح افغانستان  برداشت  ، و براه انداختن گفتمان مذاکره با مخالفین نظام را از ابتکارات جبهه ملی افغانستان خواند !!، هرچند  آقایون  سنگچارکی و  چکری ؛ به هرگونه  زمینه سازی های طبیعی ای  که برای ایجاد هر گفتمان صلح در جوامع انسانی  لازم و  ضروری شمرده میشوند کوچکترین اشاره ای نکرد ند ؛ به نظر من وقتی احادی از  فعالان سیاسی  و فرهنگی  ، مقامات و مسؤلین مملکتی اعم از حاکمان وهم از  کسانی که بر جائیگاه رفیع « اپوزسیون داخلی  » تکیه زده اند ،  نتوانند عوامل و زمینه های درونی یک پروسه و یک گفتمان ملی را در یابند و یا هم از بیان آن عاجز باشند ، طبیعی است که  که برای دریافت حقیقت یک  بیماریی اجتماعی   و ریشه های اصلی بحران  های اجتماعی ، عوامل گونا گون خارجی فاجعه به عنوان تنها شاخص باقیمانده مورد مطالعه قرار گیرند ؛  باید در راستای کشف عوامل اصلی بحران فکر حاکم برمدیریت عمومی جامعه را به صورت دقیق ، منطقی ، همه جانبه و عالمانه که حتی فعالیت ها و حرکات سیاسی و اجتماعی « اپوزسیونی » را نیز احتوأ کند  که در چهار چوب ها ی قوانین ملی  و میثاق های پذیرفته شده بین المللی در کنار تشکیلاتی موسوم به

« دولت !! »   ایفای وظیفه  می کنند  به بررسی گرفت ،  اکنون باید در پرتو این فورمول بندیی جامعه شناسا نه سیاسی پروژه ء آشتی و صلح با« مخالفین مسلح !!»رژیم را  و برخورد آن با واقیعت ها و مشکلات اجتماعی و «درونی » اش مورد مطالعه قرار داد و «جنس » این فرآ یند سیاسی را نیز در قلمرو جامعه شناسی تاریخی شناسائی و عمیقأ  کالبد شگافی کرد . من اکیدأ بر این با ورام که دعوت یکجانبه و بدون آمادگی ها و  پیش فرضهای لازم ،  از « مخالفان مسلح » دعوت بعمل آوردن  بدون هرگونه تردید ،  تلاش نیروهای ها ی خوش باورو ساده اندیش داخلی  در راستای استراتیژیی عمومی قدرت های خارجی بزرگ بحساب می آید ، البته وقتی این استراتیژی با تصویر یک قرائت مضحک از مذهب و یا هراندیشه دیگرضد دینی و« سکو لار» توجیه و تفسیر گردد ، بجائی آشتی و صلح زمینه های ازبد ترین نوع  نفرتها و کینه ها را فراهم خواهند ساخت  که ازدهلیزتاریک تاریخ جامعه اما  به کمک درسخوانده های اجیر،  کتله های بزرگی  از توده های مؤمن و صاف اندیش کشور، جوقه ، جوقه ، و با نا آگاهی کامل از سرنوشت آ ینده خویش در  دامن خون آلود  استعمارخارجی  و استبداد داخلی میغلطند  ، طنز تاریخ آنجا ست که همین کتله های ازدرس خوانده ها ی جامعه که عمامه ای از«  روشنفکری» بر سر کرده اند سعی دارند با دلائیل گونا گونی از  جامعه شناسی قدرت ، و دل مشغولی های نا بجا ی سیاسی  که گویا افغانستان مدت سه دهه جنگ و برادر کشی  را پشت سر گذشته است و بنأ  نباید از دولت مردان جامعه افغانی  توقع بیشتری داشت !!  بسیار دیده ایم که همین گروهی از به اصطلاح کارشناسان افغان تبار غربی و «روشنفکران مستعجل و ماشینی !!» ساخت رژیم مافیائی حاکم بر افغانستان  میان هم نشسته اند و با هم در کاپی کردن «سیستم دم بریده بازار آزاد اقتصادی » و پذیرش  مسؤ لیت تحقیر آمیز جنایاتی که از سوی سربازان خارجی سر میزنند  ،  با هم مسابقه گذاشته اند ، بدون تردید این گونه توجیه کردن ها و کاپی سازی های مًضحک  ، یک بیماری عامی است که در تمامی جوامعی که استعمار فرهنگی ، مستقیم و غیر مستقیم دچار شان کرده است ،  جریان دارد . این بیماری را که میتوان آنرا

« گریز از خویش»  نامید و تجلی خارجی آن ،« کتمان نفرت از خویش !!»  است و تشبه به غیر!!،  فلیسوف نامدار جهان « سورد ل» بگونه ای علمی ، از نظر روان شناسی تحلیل کرده است . به باور

«  سورد ل» ، استعمار و جهان سرمایه داریی معاصر خودرا مادر دلسوز مردم و ملتهای می شمارد که بنام کمک های اقتصادی و فرهنگی آنان را در دامن خویش گرفته اند واتفا قأ  این نظریه « سوردل »از منظر روانشناسی نیز به حال ملت ها ی جهان سوم صادق است . سوال اینجاست که با ملاحظه به چنین وضعیت تار وتاریک درجامعه و شرائط فعلی حیات مان ، آیا  وانمود ساختن « گفتمان صلح با مخالفین » به حیث تنها فاکتورحل بحران عمومی در جامعه و کشور امر عقلانی و عینی محسوب خواهند شد  ؟  چنانچه قبلأ نیز اشاره گردید تنها  طرح« گفتمان صلح با مخالفین مسلح »  بطور انتزاعی مشکل جامعه را حل نه میکند بویژه آنگاهی که در ناآگاهی کامل ودربستراستراتیژئی قدرت های خارجی مطرح گردد.براه اندازیی«گفتمان صلح با مخالفین»  یکی از عمده مسا ئلی است که تقریبأ تمامی جوامع بشری بویژه کشور های عقب مانده مانند افغانستان که نزدیک به سه دهه خونین ترین و ویران کن ترین  جنگ را پشت سر گذشته است در سطوح و اشکال گوناگون با آن دست به گریبان اند ، تا حدی که  امروز ازآن  به مثابه ء یکی از جنجالی ترین مسائل و مباحث در شناخت بحران های سیاسی از منظر علوم اجتماعی  یاد آوری بعمل می آورند  . !! زیرا ما بخوبی می بینیم و حس میکنیم که چگونه با شرمنده گی و خجالت از سوی اکثریت  عناصر و گروه های « خشونت طلب دیروزی »  این گفتمان حیاتی جامعه افغانی  را برای رسیدن به« نام و نان  !! » ، مورد استفاده نا جائز قرارمیدهند و بسیاری ازعناوین و مقولاتی مانند

« دموکراسی » ،« آزادی » و «عدالت » و غیره که پیرامون این فرائند یعنی گفتمان صلح درجامعه از آن سخن گفته شده است به شکل وارونه تعبیر و تفسیر میگردد  . طرح« صلح با مخالفین !!» یکی از پر درآمد ترین پروژه های است که به مثابه فاکتورمشترک در معاملات نیروهای مافیائی نظام حاکم بر جامعه افغانستان قرار دارد واین طرح  از سوی مردان حقیر ، بزدل ، خود خواه و ریاست طلب که ظاهرأ بر اریکه قدرت مصنوعی تکیه زده اند و یاهم بصورت نیمه رسمی از تربیون اپوزسیون رسمی و اصلی ، به عنوان حلال تمامی سختی ها  رنج ها ومشکلات  گوناگون اقتصادی و اجتماعی در کشور ما  بیان می گردد !!.

هرگاه عوامل اصلی و عینی مخالفت های عمومی و پراگنده ء توده های از مردم که مؤجب ایجاد بحران های متعددی در جامعه ما شده اند  با دقت و تأ مل مورد بررسی قرار نگیرند و برای ریشه کن ساختن آن اقدامات بنیادی  و ساختاری بعمل نیا یند ، بویژه آنگاهی که ضرورت بیان  یک گفتمان  نه به اثر تعاملات درونی و تاریخی  یک جامعه بلکه به مقتضای منافع و رقا بت ها ی اقتصادی و سیاسی  کشور های خارجی تبلؤر یافته باشند . !! طرح هرگونه اصلاحات در جامعه امر بی فایده تلقی خواهند شد .

 حقیقت مطلب این است که آنچه را که تا اکنون از روال این به اصطلاح فراخوان صلح و گفتمان مذاکرات با مخالفین " دولت افغانستان " به مشاهده میرسند ، این حقیقت را بر ملا می سازد که متأ سفانه از همان آغاز این گفتمان نه از اراده ء مستقل دولتمردان افغانستان انجام یافته است ، بلکه این فرائند نیز بر بستر منافع اقتصادی و استراتیژیک  قدرت های خورد و بزرگی که بنام مبارزه با تروریزم بین المللی  در افغانستان گرد هم آمده اند ، انجام یافته است .

یاهو

 ۲ جون ۲۰۰۸   

 

 

 


بالا
 
بازگشت