محمد امین (فروتن)

 

روایت خونین   !

 

تحلیل دیگر گونه ای  از یک فاجعه  !!

 

از وقتی  ، خبر خود کشی یک زوج  سا ل خورده ای را که  ‏صاحب هشت فرزند کم سن و سا لی بودند و در یکی از ولایا ت شمال افغانستان به علت فقر و گرسنه گی اقدام به خود کشی کرده اند ،  شنیده ام ، زلزله ای در سراپایی وجودم را فرا گرفته است ، سقف آرزوها و آرمان هایم همچون سقف بلورین گنبدی درهم شکسته  و فرو ریخته است  . دستم به قلم نه میرود ، پنجه هایم به حال خود نیستند ، یکباره چنان غافلگیر شده اند که هنوز گیج اند . و من که میدانم انسان موجودی است که یا " میفروشد " یا " میخرد " وبه قول دانشمندی بقیه ء حرفها همه اش حرف ا ست و « عقل سرمایه داری » این روزگار!!  ، کسی که در تاریکی شب و در سرخی خون بینوایان و ستمدیده گان ، « وجدان» را از دست داده است بی آنکه شعور را جانشین آن کرده باشد ؛ من که رنج ها ی این  روزگار را با گوشت و پوست خود  لمس کرده ام و از آنها نه تنها  آموخته ام بلکه با رنج ها و درد ها خؤ گرفته ام وبا آنها ازاجداد خود انس و قرابت  دارم « درد»  این احساس قربانی شده را که بر شانه های مظلوم نسل معاصر سنگینی میکند ، در اعماق تاریخ و تمدن کهن سرزمین خود  احساس میکنم . با ز هم می بینم و از عمق قلبم  احساس میکنم که چگونه آرمان ها و امید های یک ملت درد مند  در پهنه ای از بیابان نا امیدی و نیاز، بروز روشن ، غارت و  قتل عام می شوند ؟ راستی این حادثه ء غم انگیزتاریخی و نماد ی  اززندگی پرخاشگرانه  یک رستاخیز  انسانی ، به مردم ما ، به روشنفکران ما ، به جوانان نورس جامعه ما  به خصوص به " شبه زمامداران کشور  ما"  چه درسی را خواهند  آموخت ؟  به باور من سرگذشت این خانواده و صد ها هزار شهروند  مظلوم و بی پناه دیگری که بدوراز انظار رسانه های ما فیا ئی نظام حاکم بر کشور ما  در خلوتی از فقر و تنگدستی مظلومانه به کام مرگ سپرده میشوند ، خونین ترین تراژیدیی تاریخ کشور ما  را می آفرینند که این تراژدیی دردناک با افزائیش میزان کمی از «عصیان و روحیه انتقام جویانه  انسانی!! » به  خودیی خود یکی از عوامل مهم و مؤثر برای استحکام و تقویت  تروریزم جهانی و عملیات انتحاری  به شمار می آیند .غالبأ وقتی مسا ئل تاریخی و اجتماعی را بالخصوص آنگاهی که سرنوشت تاریخی یک ملت را احتوا میکند ، مورد بحث و مناقشه قرار میدهیم باید بدور از هرگونه حساسیت های مصنوعی که از  حلقوم  شعار های میان تهی و احساسات کاذب کتله های وسیعی از « شبه روشنفکران و فعالان سیاسی » یک قوم و یک جامعه فقیر و ناتوان جهان سوم مانند افغانستان  برخاسته باشند ، اکیدأ  پرهیز کرد لهذا باید  به رویت  یک  محاسبه دقیق و علمی  وارد صحنه ارزیابی های تاریخی و سیاسی در جامعه  شد ؛ تا بتوان با اینگونه تحلیل ها و آ رزیابی ها ارزشهای خدائی و معنوی  را در کالبد های سرد و پوچ نسل معاصر بر انگیخته شوند ، و حد اقل از آشوب های عصیانگرانه ای که از اراده های ناب و بی آلائیشی برمیخیزند و به نوعی انتقام و واکنش منفی تبدیل میشوند کاسته شود ؛.  سوال اساسی  ای که به عنوان یک فاجعه ی نوع انسانی در قرن حاضر مطرح است این است که چگونه همه ء شهروندان این سرزمین به نوعی « آلینه   Aliene  » یا « از هم بیگانه » شده ا یم ؟ « آلینه شدن » که به معنی  « جن زده شدن » مطرح است چگونه و با چه ابزاری در ریشه های وجود مان سرایت کرده است ؟ چنانچه در قدیم معتقد بودند که کسانی هستند که عقل خود شانرا از دست میدهند !! و بجای آن « جن » که یک شخصیت غیر انسانی است در وجود انسانها حلول میکند و شخصیت انسانی آنانرا که بوسیله « عقل » احساس می شد زائل میکند و خود بجای آن می نشیند ، و « جن » با این شکل در وجود انسانها حلول میکند . به این صورت است که امروز  در قلمرو تاریخی و جغرافیاوئی کشور ما افغانستان مردانی که همین  دیروز با « احساس عقل» و فورمولبندی های جامعه شناسانه و تحلیل های عالمانه سیاسی  می زیستند و انسان های آزادی بوده اند خود احساسات متفاوتی داشتند و همچنان نسبت به همنوعان اش با  احترام متقابل برخورد میکرد ند ، مگر هیئهات که امروز همان انسان های آزاد و  

« سرو مانند ی  » در زیرسلطه نظام «  سرمایه داری به سر عقل آمده » از جنس ما فیائی حاکم بر سرنوشت افغانستان  دست به خود کشی می زنند .!! بدون شک این انسانها  که  گروه ، گروه و جوقه ، جوقه  در زیر دندان های خون آلود مافیائی سرمایه داری معاصر خورد میشوند ، اکثریت شان نه به تحریک یک  «احساس خشک روانی!!» ، و « تصؤف  مذهبی !!» که به عنوان   غریزه ای  سرکش و متمرد  در وجود انسان ها ی موحد و مؤمن  به مثابه ء  « الیناسیون مذهبی »  محکوم است ، بلکه به عنوان قربا نیان یک فاجعه انسانی و زمینی که ریشه در حاکمیت غیر عادلانه و فاسد مافیائی دارد محکوم به مرگ شده اند !! سوال اینجا است که چگونه این همه فعل و انفعالات واقع گردید ؟  بصورت بسیار ساده و طبیعی تجلی  یک احساس انسانی در او موجب شد ه است تا نا گهان در آغوش یک  فاجعهء درد نا کی  قرار گیرند و افسانه ء عالم شوند !  بدون شک سرگذشت این « خانوادهء » داغدار سمبولی از  رنج ها  ، غربت و بالاخره فقر و گرسنه گی ، بی عدالتی و نا برابریی نسلی خواهد بود  که در ویرانه ای بنام افغانستان اسیر گرگان آدم نما  شده اند ! و هرروزی برای ارضای غرائز اشباع ناپذیر این «مردان نا مرد ی» که برکرسی قدرت مصنوعی تکیه زده اند جگرگوشه های خود را به  «نیل» نا امیدی پر تاب میکنند . گفتیم  یک « احساس انسانی » مو جب آن  شد تا این پدر و این مادرداغدیده پیش از آنکه پنجه های  سیاه مرگ را   بر  گلون نازک  دیگر جگرگوشه های شان بنگرند و  نظاره کنند ، خود به سراغ مرگ رفتند ویک  مرگ خونینی را در آغوش گرفتند .

آری !   شما خود  انسان های را  تصؤر کنید که در یک معرکه ای نا برابرو خونین تاریخی همه هستی اش را به قربانگاه آورده اند وبا مرگ خویش آ ژیر خطری  را به گوشهای جامعه ء خوابیده و آفسون شده ای که در حال فراراست میرسانند  ؛ باز هم تصؤر کنید پدری و مادری با چه آسانی عزیزان و جگر گوشه های یتیم و گرسنه شانرا در صحرای ازیأ س و  نا امیدی رها کرده وکالبد های خشک و نحیف شان  در شعله های یک  عصیان منفی  به آتش کشیده میشوند . تو گوئی فاجعه ای که سرنوشت ملت مظلوم ما را به گروگان گرفته است و تمامی  ملت را به قربانی و مرگ فرا می خوانند . من اکیدأ بر این باور هستم و میباشم که هرچند دربرخی  قرئت های  متحجرانه از دین  اسلام بویژه برداشت های آلوده بر« خرافات صوفیانه !! » ای که بر دامن پاک فرهنگ اصیل اسلامی چسپا نیده  اند عملیات «انتحاری !» را نیز در زمره ای از مراتب  « شهادت !! » می شمارند ، کسانی که چنین مأموریت بزرگ و خطیر ی را بدستان خویش عملی می سازند  هرگز از لحاظ آماده گی های لازم برای اجرای چنین جنایت و فاجعه  انسانی دارای شرائط مناسبی نیستند ، مناسب نه ازآن جهت که گویا ا جرای عمل انتحاری یک پدیده ء مثبت تلقی گردد، بلکه به سختی میتوان باورکردکه شورشگران آرمان خواه معاصر!! وتمامی کسانی که قصد کرده اند زمین وهوای کشورما افغانستان ودیگردنیا ی متمدن  رابا

« فدأکردن خود !! » و اجرای «عملیات کور انتحاری » ازآلوده گی ها !! و به قول آنها از جنایت !! پاک کنند با دغدغه های مذهبی و روحانی ای موهومی  که در قلب های شان جرقه میزنند   وآ دار به انجام   چنین عملیات ننگین و سهمگین « انتحاری » کرده  باشند ؟ آنچه که به روشنی مشاهده می گردد این حقیقت است که اگر برخی از روحانی نما ها ی این جامعه  در بخشی از تاریخ خونین کشور ما ، بصورت روشن همبستگان اشرافیت ، فئو دالیزم و استبداد بودند و تا اکنون نیز این قصه سردراز دارد !

روشنفکران و دانشمندان امروزی که ساخته و پرداخته  نظام ما فیائی کنونی اند بصورت طبیعی وابسته گان  به کاپیتالیزم و استحمار  محسوب میشوند . به همین علت و روی همین دلیل است که حاکمیت روحانیت مذهبی و  متحجرتاریخی  در جامعه ء ما طبقه ای متمائل به « پاپیزم اسلامی » را به وجود آورده است و توجیه کننده گان و مشروعیت بخشیده گان « شبه دانشمند » نظام ما فیائی حاکم نوعی فاشیسم مافیائی را ترویج می دهند ؛ اگرمتحجرین مذهبی مشغول خریدن گناهان و فروختن قندیل های بهشت اند ؛ فاشیستها ی علمی با ارائیه آمار های جعلی و ارقامی که بصورت کاذب  در شرائط سیاسی و ا قتصادی  حاضر جامعه افغانی بدست می آورند ، در زمین شحم کرده ء  یأ س و نا امیدی  ، فقر عمومی وبیسوادی رازرع میکنند و بنیادهرگونه ایمانی اعم از«مذهبی متحجرانه» ویاهم«علمی خشک» به سستی می گرایند . و این است آنچه که  فاجعه امروزی و اضطراب اجتماعی نسل معاصر  را توجیه می کند ، علت های مختلفی مؤجب این شده که هر باشنده ء این سر زمین نسبت به همه راه حل ها ی که بنام نجات انسان و جامعه امروزی عرضه شده ؛ اعتراض داشته باشند و یاهم نسبت به همه اصول اعتقادی و فلسفی که جهان و زندگی را معنی و تفسیر میکنند تردید ی داشته باشند ؛ با چنین دیدی پیدا است که میدانیم پهنای مسؤلیت ما تا کجا است ؛ و بدینگونه است که راه خویش را ، نه از طریقی که متحجران مذهبی و کسانی که  کلید های بهشت را به دروغ در دست های شان می چرخانند و راه را برای مان تعیین می کنند انتخاب کرده ایم و نه از بیراهه های  « جزوه های » که  بدست مان میدهند و نه از « رسانه های مافیائی » گروهی که خفته مان می کنند ، و نه به خیالبافی های روشنفکرانه و به اتوپیا سازی های فلیسوفانه و یا به خود گریزی های « صوفیانه » ، بلکه استوارترین مسیر را کشف کرده ایم و آن مسیری است که حرکت تکاملی انسان  در تاریخ را مشخص ساخته است و بجای تک سالاری نخبه گان و اشراف  ،   مردم سالاری واقعی و حاکمیت قانون و جامعه مدنی   را نشاندهی میکنند . آری با چنین دیدی پیدا ست که پهنای کار تا کجا ست و پیداست که تفا وت این راه بزرگ ، با کوچه های تاریک و دیوار های بلند و گاه سقفهای پوشیده ، که راهرو را ، هم از دیگر مسیر ها جدا میسازد و هم افق ها را از چشم وی پنهان میکند ، تا کجاست ؟. اما همین دید در عین حال نشان میدهد که درک این سه بعد ، یعنی « حفظ هم آهنگی ، و اشراق احساس و ایمان و بینش ما » بر این سه قلمرو پهناورو دور از هم ، تا کجا به گستاخی فکری ما و انقلاب جوهری در جان ما و دیگر گونی همه ء قالبها ی مغزی صورتهای ذهنی و ابعاد عاطفی ما نیاز دارد . 

 

                                                    یاهو

                                                 16 /06 / 2008

 

 


بالا
 
بازگشت