نگارنده: م. نبی هیکل

 

تکرار سه اشتباه

 

در این حقیقت کوچکترین شکی وجود ندارد که  مردم ، اعاده صلح، باز سازی کشور و دموکراسی  منتظر تغییر مثبت در سیاستها در افغانستان میباشند. چه میتواند جز لجاجت، ناکامی سیاست حکومتهای موقتی، انتقالی و انتخابی و متحدان  آنها را در اعمار جامعه نوین، صلح ودر مبارزه با افراط گرایی  تبریه نماید؟

همه ی مساعی جامعه ی بین المللی رسیدن به دو هدف: نابودی لانه های تروریزم (هدف اساسی) و اعمار سیستم دموکراتیک(هدف تکمیلی) را در برابر خود قرار داده بود و این اهداف کماکان در جای خود قرار دارند، زیرا در هفت سالی که گذشت مبارزه با تروریزم نه تنها نه توانست به اعاده ی صلح مننتج گردد، بلکه به افزایش در تلفات ملکی و نظامی و نا ا منی بیشتر منتهی گردید. بازار آزاد  ایجاد شده نیز به مقاصدی نه رسید که برای آن عنوان شده و مورد دفاع قرار میگیرد. زیرا بر این بازار چیز دیگری غیر از عرضه و تقاضا حاکمیت دارد و قیمت ورود و خروج به بازار واقعی نیز ویژگی خود را دارد. گذشت از آن بر عمده ترین بخش بازار اولیگارشی حاکمیت دارد.این حقیقت نیز اکنون بر همه آشکار گردیده است.

دموکراسی بیشتر به تیموکراسی همانند است تا به آنچه ادعا میگردد. تازه ترین مثال آن اعلام تاخیر انتخابات بوسیله ی یک مهره در بیروکراسی به نام کمیسیون مستقل انتخابات است که خود از هیچگونه مشروعیت برخوردار نمیباشد.

دموکراسی به مراتب بیشتر از تدویر  نوبتی انتخابات است. حاکمیت قانون ،برخورد مسوولانه ی مسلکی به مسایل،و پاسخگویی به خواستها و نیازمندیهای مردم از زمره عناصر عمده در یک دموکراسی اند که در دموکراسی افغانی وجود ندارند. این موضع دشواری های قانونی و حقوقی دارد و بحث بر آنها در اینجا مطرح نیست، مگر لازم به یاد آوری میدانم که  شیوه ی معمول  تصمیمگیری در عقب درهای بسته و آنچه را که به نام سیاست آشپزخانه یاد میشود در این جا با روشنایی می بینیم. در حالیکه  موضوع تاخیر انتخابات تا اینجا از مجاری غیر قانونی طی گردیده، بخش گویا خلای قدرت!؟ در مشورت با حقوقدانان حل خواهد شد.
برخورد  تعصب آمیز به همه ی این مسایل  به دریافت راه حل نمی انجامد. تا کنون برخورد ذهنیگرایانه و  همچنان برخورد عینی مطلق نه توانسته  در یکه تازی راه حل دشواریها را در افغانستان بدست دهند زیر ا هردو برخورد وافعیت هارا بصورت ناکامل بازتاب میدهند.

ابرزنظرها پیرامون کارکردهای حکومت و جامعه ی بین المللی  بصورت کل  گواه بر دوگانگی موضعگیری در رابطه با دستاوردها در افغانستان و سیاست و برخورد در آینده میباشد. اکثریت بر نیاز تغییر در ستراتیژی تاکید مینماید در حالیکه عده ای ادامه ستراتیژی موجود را   با هماهنگی اقدامات  همه ی بازیگران توصیه مینمایند. این نطریه ها از مره از سوی سرمنشی  پیمان ناتو، نماینده ی سازمان ملل  متحد(متفق) و ایالات متحده  امریکاو لارد اشداون ابراز شده اند.

 در چنین حالت که نامزدان کرسی ریاست جمهوری به شیوه های خودشان در پی کسب حمایت سیاسی و اقتصادی اند، آنانی که انتخابات اینده برای آنان دارای اهمیت حیاتی میباشد به دلایلی در ابهام قرار دارند. به عبارت دیگر  هرگاه همه ی آن نیروهای افغانی راکه خواهان تغییر مثبت در  رهبری و سیاست اند به دو گروپ اکثریت و اقلیت  تقسیم نماییم، اقلیت که به نحوی در  انکشاف وضع کنونی تا این حد دست داشته اند، به آرزوی برگشت به قدرت ( پس از یک سکوت و مصلحت چند ساله) در صف اپوزیسیون و مردم قرار گرفته و از سیستم سیاسی و رهبری انتقاد و به نسخه پردازی آغاز کرده اند. هر رای دهنده  امروزاز خود میپرسد این آقایون تا کنون  در کدام صف قرارداشتند و چگونه شد که با برگشتن چرخ  در ایالات متحده یکباره به مدافعین دموکراسی ، صلح و عدالت مبدل گردیدند؟ آیا از همان آغاز نمیتوانستند در پهلوی مردم قرار گیرند؟

ما باید پیشروی را  به غیر این در همه ی موارد بر ایستایی ترجیح دهیم.

در حالیکه ما میدانیم همان فردی رییس جمهور خواهد شد که ایالات متحده به آن رای دهد ، مگر این در صورتی است که مردم با بی تفاوتی در برابر سرنوشت خویش برخورد نمایند.

خداوند  متعال در قران کریم فرموده که در حال هیچ قومی تغییر نمیاورد، مگر اینکه خودشان در نفسهایشان تعییر آورند.  به نظر نگارنده مردم افغانستان باید پیش از رفتن به پای صندقهای رای دهی و پیش از انتخاب فرد مورد نظر  یکی از دو انتخاب زیرین را انجام دهند:

1)      آیا میخواهند برای فردی رای دهند که برای مردم کار میکند ؟ ویا

2)      میخواهند برای فردی رای دهند که نه برای مردم بلکه برای غیر از آنها کار خواهد کرد؟

این انتخاب را میتوان در یک سوال خلاصه کرد: آیا خواهان حاکمیت قانون و بهبود وضع زندگی مردم هستیم و یا نه؟

 اکثریت جامعه در کشور ما از سالها با دو تومو ر سرطانی زیسته که توان عمالکرد آن را از تنش ربوده است: تومور اولی از دو بخش مضره و مفیده تشکیل گردیده که در نتیجه فعالیت بخش مضره، وحدت عمل و هماهنگی فعالیتهادر بخش دومی مختل میگردند. این وضعیت موجب آن میگردد که اقلیت به تناسب اکثریت فعالتر و تعیین کننده عمل نماید و در موقعیت حاکم قرار گیرد.

تومور دومی از یکسو درجه ی مقاومت وجود را پایین میاورد و تن جامعه را آسیب پذیر میسازد و از سوی دیگر درجه ی حساسیت وجود  جامعه را در برابر انگیزنده هایی که از سوی بخش مضره فرستاده میشوند بالا میبرد. این انگیزنده ها به رشد و تداوم بی نظمی کمک میرسانند. درمان این بیماری تنها از راه پایین آوردن درجه حساسیت و دفع انگیزنده ها از راه ایجاد شعور مربوطه ممکن است.

روشنفکران  بحیث سلولهای فعال در این دو تومور، میتوانند نحوه ی فعالیت این تومورها را تعیین  و یا کم از کم متاثر سازند.

 در شرط کنونی صدای مردم  از راه نمایندگان آنان و یا سازمانهای مدعی دفاع از منافع مردم باید صاف و رسا شنیده شود. صدای سازمانهای مدافع منافع مردم  گمان میبرم که در این میان در دهلیزهای دپلماسی و مصلحت پیچیده باشد. این فرصت را برای ابراز نارضایتیها و خواستها نباید ازدست داد.

ناکامی ماموریت بازیگران بین ا لمللی را نمیتوان دست کم انگاشت. زیرا این نیروها نه تنها بیان بلکه توان را نیز در اختیار داشته اند . این نیروها آنچه را که نادرست بود و نه باید می پذیرفتند، پذیرفتند و آنچه را بایدمی پذیرفتند، رد کردند و با این کار دو اشتباه معروف را از نگاه پالیسی مرتکب شدند.انها یکسره به راه حل نظامی اتکا کردند و پنداشتند که زور حق است و همه کجی  ها را میتوان با آن راست کرد و به اینکه حکومت  تحت حمایت آنها چه بلایی را بر سر مردم میاورد، با بی تفاوتی برخورد کردند. آیا این مدعیان دموکراسی و حقوق بشر که به گونه ای منابع خود را  بصورت مستقیم یا غیر میتقیم در خدمت فساد، ظلم و بی انصافی قرار داده اند و یا کم از کم از مظالم حکومت بر مردم(خواست یا نا خواسته)  چشم پوشیده اند، نمیدانستند که حکومت دموکراتیک چگونه کار مینماید و چگونه باید فعالیت نماید؟ تعداد زیادی از کشورهای ذیدخل بر سیستم هایشان بحیث دموکراسی های پیشرفته و با ثبات افتخار مینمایند. گذشته از آن بریتانیا و ایالات متحده امریکا کشورهایی اند که تیوریهای دموکراسی در آنها باروری بیشتر یافته اند.

مگر ناکامی  و فساد حکومت انتخابی را نمیتوان از طریق انگشت گذاری بر ناکامی  ها  ی متحدان و فساد در  آن تبریه کرد. سخن بر سر این است که از حکومت انتخابی پرسیده میشود که درحد توان خود چه کاری را انجام داده است؟ از چنین حکومت انتخابی چنین سوال را باید پرسید نه اینکه چرا چنین نتوانسته و چنان نه کرده است.

 به گواهی گزارشها ی مطبوعات دستگاه اداره ی دولتی  با وصف موجودیت یک اداره مستقل به نام اصلاحات اداری و چند اداره ی مستقل مبارزه با فساد اداری، هنوز غرق فساد است. این را میشود پرسید که چرا حکومت کابل در هفت سال گذشته به هدف ایجاد یک اداره ی سالم نتوانسته دست یابد؟

در چنین قضاوتی لابد  پیمانه ی امکانات و تناسب کار انجام شده با در نظرداشت امکانات متذکره  درنظر گرفته میشوند. دین اسلام برای حکومت مسلمان در جامعه ی اسلامی  معیار ارزیابی را در ای رابطه تعیین کرده است.

سه اشتباهی در اینجا از آن سخن گفته میشود به معنای سه اشتباه در هفت سال نیست، بلکه سه اشتبه معمول در سیاست مورد نظر است. در علوم پالیسی از این سه اشتباه در هنگام تصمیمگیری صحبت میشود، مگر بر سر شیوه تصمیمگیری هنوز اختلاف نظر بسیار وجود دارد. تصمیمگیری به هر شیوه ی که باشد به نظر نگارنده  تحت تاثیر سه دسته از متغییر ها صورت میگیرد.

1)      نورمها

2)      محدودیتها

3)      ملاحظات

 در حالیکه اولی شامل معیارها و طرزالعملهای تعیین شده نورماتیف در قوانین و دستورالعملها میباشند، دومی همه ی موانع و محدودکننده های معنوی و مادی شامل میگردد. سومی عبارت از مهمترین متفیر های مداخله  گر اند که در آنسو ی متون و در میان سطرهای متون شماره یک و دو قرار دارند. تصمیم را در نتیجه بحیث محصول مصالحه نورمها، محدودیتها و ملاحظات میتوان تعریف کرد. خطر اساسی در این است که 1) ملاحظات همواره در اختیار تصمیمگیرندگان قرار دارو 2)  تصمیمگیرندگان بیشتر نفوذ پذیر اند تا نورمها و محدودیتها و 3) تصمیمگیرندگان عبارت از متغییر های مستفل اند که میتوانند تعبیر و تفسیر نمایند و به مداخله یا مانیپولاسیون بپردازند.

حقیقت این است که افغانستان به حکومتی نیاز دارد  که به عنوان حکومت انتخابی ممثل اراده ی مردم باشد و از صلاحیت اجرایی  خود در راه تامین حاکمیت قانون استفاده نماید. حکومت آینده باید کم از کم صفات آتی را داشته باشد:

1)      افغانی باشد ( یعنی حکومت منتخب  مردم باشد)،

2)       ممثل ساختار ملی باشد (ترکیب ملی را با در نظرداشت شایستگی در نظر گیرد)

3)      ، مسلکی  باشد و

4)      ) حکومت قانون باشد.

لارد اشداون در مصاحبه ای از غیابت سه فکتور عمده:  پلان  بین المللی، هماهنگی فعالیتهای بین المللی و ساختار منطقوی در مساعی بین المللی  یاد میکند و به این ترتیب از انارشی صحبت میکند. این آقا میخواهد  نسخه  ی توافقنامه ی دیتون برای بوسنیا را در رابطه با افغانستان تطبیق نماید و بیکارگی حکومت افغانستان را نادیده گرفته و ناکامی مساعی بین المللی را به عدم مشارکت نیروها ی سیاسی از منطقه مرتبط میسازد. اشداون چرا نتوانسته بحیث یک دپلمات و شهروند یک دموکراسی دیرینه ازخواست مردم و دردی که آنها میکشند یاد آوری نماید، در حالیکه برای حمایت موضعگیری خود از قوماندانهای ارشد  نقول قول مینماید و تنها به تلفات نظامی میاندیشد. زیرا او با مردم در تماس نیست و مردم نیز کانالی برای تماس با وی ندارند تا خواستهای خود را ابراز نمایند. گذشته از آن برای آنها تنها پیروزی در جنگ علیه تروریزم اهمیت دارد و به همین دلیل بر مردم و بر چگونگی کار حکومت ، کاری ندارند. آنها میخواهند  در افغانستان نظامی برقرار باشد که با آنها دوست باشد و افغانستان  دیگر  به منبع خطر برای آنها مبدل نگردد.

او ناما که برخی از سخنگویانش افغان اند نیز  موضعگیری نزدیک به مردم ندارد.

سر منشی ناتو در واشنگتن پست نوشته که تعداد زیاد طالبان مشکل عمده در افغانستان نیست، بلکه حکومت  فاسد و نابکار نیز علت بی ثبتی و نا آرامیها میباشد.

اشتباه سوم زمانی  صورت میگیردکه برخی باز هم راه حل را در جایی جستجو مینمایند که وجود ندارد. ناکامی حکومت دست نشانده بصورت  منطقی ناکامی حامی حکومت تعبیر میگردد و عاقلانه اینست تا پایه های دوستی در میان مردم قرار داشته باشد.

حقیقت این است که تا مردم خود برای آوردن تغیری که میخواهند دست به کار نشوند، هیچ تغییر ی در حال آنان رو نما نخواهد شد. این تغییر از محلی در یک زمان معیین آغاز میگردد و بصورت حتم بدون مشارکت روشنفکران ممکن  نمیباشد. تعلل و سهل انگاری تنها به تداوم تابعیت اکثریت از اقلیت منتهی میگردد. تاریخ گواه این حقیقت است.

بیایید با دید نوین برای انتخابات آینده آماده شویم. معیار انتخاب ما فارغ از  هر گونه تعصب  باشد و تنها شایسته ترین را برای خدمتگذاری برگزینیم. و باید داشته باشیم که انتخاب رییس جمهور  یکی از مهمترین و ظایف برای تامین جاکمیت واقعی مردم

است نه اولین و آخرین.  دموکراسی نیز آنچنانی که دیدیم تنها  با داشتن رییس جمهور و پارلمان فعالیت نمی نماید. دلیل آنهم این است که دموکراسی  در اینصورت تنها سر دارد و فاقد دست و پا ی فعال است. هر گاه سر دموکراسی نیز نتواند بخوبی فعالیت نماید، جامعه سر دوچار یک تن ناقص العقل و ناقص الاعضا خواهد بود. 

بقای دموکراسی به  توانایی نهادهای  مشارکت سیاسی و اعتراض در جامعه  ارتباط دارد. اعمار افغانستان  باید بحیث مسوولیت ملی افغانان شناخته شود و تنها با چنین روحیه وطنپرستی میتوان به موفقیت دست یافت.  به جز از آنانی که از پیش برای زراندوزی متحد شده اند ،همه به اتحاد و عمل مشترک نیاز دارند.

تشویق و ترغیب مشارکت سیاسی بدون هر گونه تبعیض در امر اداره و رهبری از سوی ایلیت های حاکم و آمادگی برای مشارکت  سیاسی در همه ی سطوح( اعمار  افغانستان و  اعمارنظام دموکراتیک)  بحیث وظایف عمده ی ملی در برابر  روشنفکران و مردم افغانستان قرار دارند.  وطن به احساس وطنپرستی همه و مشارکت سیاسی نیاز دارد.

 

 

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت