دکتوراندوس نبی هیکل

 

سخنی  پیرامون یک یادداشت مهم  سیاسی

 

نگارنده: نبی هیکل

 اول جولای 2008

 

میخواهم در این مقاله  نکات نظر خویش را پیرامون یادداشت و طرح" سکرتریت کمیته سازماندهی و  همآهنگی امور نیروهای ملی، مترقی و دموکرات افغانستان دراروپا !" بصورت مختصر ابراز نمایم.

مطالب زیادی در رابطه به شکل و محتوای  این یاد داشت میتوان نگاشت، مگر به دلیل تلخی حقیقت ودشوار بودن

 پذیرش آن از یکسو ، ورعایت کوتاهی سخن از سوی دیگر، به نکته های کلیدی مکث خواهم کرد.

هدف من از نقد کنونی  سهمگیری در غنای یاد داشت است. من در پرنسیپ از فعالیت سیاسی متحد و مشترک برای نجات مردم و کشور حمایت مینمایم و پیروزی مساعی جاری را پیروزی روشنفکران میدانم. به همین دلیل میخواهم اتحاد مورد نظر نیروهای چپ و مترقی بر  بنیادهای استوار بنا گردد. طرح به همین دلیل نیز برای بحث باز گذاشته شده است. به نظر من  مورد بحث قراردادن طرح اقدام مهم به شمار میرود، مگرکار مهمتر از آن  عبارت ازچگونگی برخورد به طرح از یکسو و به نظرهای ابراز شده از سوی دیگر میباشد.

زیرا طرح میتواند با عمل و یا فقدان عمل روبروگردد.  در هردوحالت به قاعده وسیع بحث بر این طرح زیان میرسد.

  از نام  کمیته آغاز مینمایم.  در این رابطه به دو مشکل اساسی میخواهم اشاره نمایم: 

1)  نام گذاشته شده این معنا را افاده نمی نماید که کمیته ای برای سازماندهی و هماهنگی مساعی نیروهای ... برای تامین  مبارزه ی مشترک، فعالیت مینماید. این نام  بیشتر کمیته را بحیث سازمانده و هماهنگ کننده امور نیروهای ... معرفی مینماید.

2) از نگاه بیان نام نهاده شده قاعده وسیعی را بوجود میاورد که نیروهای ملی، مترقی  و دموکرات راشامل میگردد. این نیرو ها کیها اند؟ آیا هدف نیروهای چپ اند که هم ملی و هم مترقی و هم دموکرات اند و یا مبیین گوناگونیهای فکری  از سنگر واحد میبا شند؟ با گذاشتن نام بصورت اتماتیک صفاتی به یک پدیده منسوب میگردد. ممکن است  موضعگیری فکری تامین مبارزه مشترک نیروهای ملی، مترقی و دموکرات با دشواریهای تطبیقی و عملی روبرو گردند. درسهای فراگرفته شده از نشست 19 اپریل این هشدار را میدهند.

به عبارت دیگر کدام نیروها ملی اند؟ مشخصه های نیروهای مترقی کدامها اهند و کدام نیرو ها دموکرات؟ چه ها آنها را از همدیگر متمایز میسازند و آنها چه چیز هایی را با هم مشترک دارند؟ به قول م. ی . هادی در مقاله ی" گذشته مشترک یا اندیشه مشترک" منتشر شده در سایت آریایی  اساس مشترک را تشکیل میدهند؟

اکنون مکث مینمایم بر به اصطلاح"... فرهنگ واژه گانی و ساختار شناسی نهاد های سیاسی...."    

 مولفان یادداشت مینگارند:

"در فرهنگ واژه گانی و ساختار شناسی نهاد های سیاسی حالت درست کلمات فوق بدین گونه است:

(1 سازمان، 2 گروه، 3 دسته، 4 فرد شخصیت)

اکنون توضیحات کوتاهی در بیان این نام ها و واژه گان می دهیم تا روشن کرده باشیم که سازمان چیست؟ گروه کدام است؟،دسته یعنی کیها؟ و فرد یا شخصیت چه کسی است؟

1 - سازمان:

گروههای از افراد هم نظر و هم اندیش که برنامهً خاصی را طرفداری میکنند و برای فعالیت مشترک، اصولی را نیز در برابر خویش قرار میدهند.در افغانستان جای سازمان را که یک واژه فارسی است کلمه عربی یعنی حزب گرفته است.حزب یعنی همان سازمان.مناسب ترین نام برای فعالیت مشترکی گروه های مردمی در زمینه های سیاسی همان سازمان است.معنی حزب بیشتر تکیه بر اعتقاد دارد تا ساختار،در حالیکه سازمان به سازه های ساختاری معنی میدهد.

2- گروه :

در ادبیات سیاسی و ساختاری، گروه تداعی مجموعه ای افرادی را می نماید که برای یک هدف سیاسی – اجتماعی به فعالیت مشترک مبادرت می ورزند. اما هنوز خود را در مرحلۀ یک سازمان نمی بینند.فعالیت گروه نیز با یک برنامه هماهنگ میشوداما در حد متعهد بودن به یک سازمان نیستند.دلیل چنین تفاوت درجه بندی شده عمدتآ به مشارکت بیشتری هم اندیشان بر می گردد و نام عربی این ساختار محفل است (معرب گروه).

در افغانستان این نمونه به سه صورت وجود داشت که عمدتآ به تفکر سیاسی نیروی سوم یا ناسیونالیست ها و برخی چپی ها تعلق می گیرد.مثلآ محفلی به رهبری بدخشی که در سال 1347 پایه گذاری شد. گروه کار که شاخهً از حزب دموکراتیک خلق بود که تا هنوز گروه باقی مانده است.

گروه و محفل اساسآ پیش مرحلۀ تشکیل یک سازمان سیاسی هستند.مسلمآ از نام و اصطلاح گروه در زمینه های هنر نیز استفاده شده است.برخی از کار شناسان سیاسی گروه را مانند و نزدیک به سازمان میدانند.و لذا گروه ها نیز خود را بعضآ سازمان تلقی می کنند.در حقیقت گروه مقدمه ساختن یک سازمان است، در حالیکه سازمان متشکل از گروه های است که شاید هر یک زمانی فعالیت دیگری داشته  اند.

خیلی خرسندم که با اصطلاحاتی چون " فرهنگ واژگانی" و " ساختار شناسی نهاد های سیاسی" آشنا میشوم. من به عنوان یک  تحصیلکرده  برای  شناسایی انها به توضیح نیاز دارم. چنین بیان به تداعی گذشته در ذهن کمک میرساند و مبین آنچه است که  نمیتوان آن را در چند مقاله بیان کرد.

نگارنده در مورد تعریف های انجام شده در گام نخست به  کمیته مشوره میدهد از چنین توضیحات  در طرح بگذرد  و یا این واژه ها را به مدد منابع علمی تعریف نماید.

در این شکی وجود ندارد که این در قدرت ما است پدیده ها را چگونه تعریف مینمایم و یا دوباره تعریف مینمایم.  تنها اصول حاکم بر این کار را باید هنگام تعریف در نظر داشته باشیم. به نظر من کار جمعی یا مشترک زمانی آغاز میگردد که رابینسو ن کروزو با شخص دومی در جنگل روبرو میشود. زمانی که دو تن  روی پلان  واحد کار را آعاز مینمایند، مشکل عمل مشترک بروز مینماید.

 حزب را بحیث یک گروپ از افرادی تعریف  میکنند که بصورت سازمانیافته  برای کسب نمایندگی رسمی و یا احراز قدرت سیاسی فعالیت مینماید و معمولا  یک اندازه همبستگی ایدیولوژیک را تبارز میدهد.

(برای مطالعه ی بیشتر در این رابطه به کتاب های Politcs, Andrew Heywood, 2007 و اثر

Comparative politics, K. Newton, et al., 2003 مراجعه شود.)

به کمک این تعریف میتوان مشخصه های حزب را شناسایی کرد و آن را از سایر مجامع تمیز کرد.

در جامعه شناسی گروپ اجتماعی را بحیث اجتماع دو یا بیشتر افراد تعریف مینماید که با هم روابط داشته و خود را با آنوسیله معرفی مینمایند.

سازمان رادانشمندان بیحث ارگانی میسناسندکه به سازماندهی میپردازد. سازماندهی عبارت است از در آوردن اعمال و اقدامات بهم مرتبط در نظم مناسب.

 سازمان را نیز بحیث ساختارهای دارای توقعات متجانس تعریف کرده اند که به نتایج مناسب منتهی میگردند و دارای قواعد و اصولی میباشند که  توقعات اعضای سازمان را مشخص میسازند.

 بازهم:

سازمان عبارت است از يک هويت مشخص اجتماعي که اهداف گوناگون را از طريق فعاليت هاي هماهنگ شده وتنظيم روابط ميان اعضا و موضوعات، دنبال مينمايد.

ما با صراحت در میابیم که کمیت مشخصه ی تعیین کننده نیست، مگر هماهنگی فعالیت مشترک برای رسیدن به اهداف مشترک. آنچه سازمان را حزب میسازد مبارزه برای احراز قدرت سیاسی میباشد. این علامت فارقه حزب را از سایر سازمانهای سیاسی متمایز میسازد.

بردسته بندی ارایه شده و تعریف های داده شده مکث مینمایم: از سازمان چنین تغریف شده:

"گروههای از افراد هم نظر و هم اندیش که برنامهً خاصی را طرفداری میکنند و برای فعالیت مشترک، اصولی را نیز در برابر خویش قرار میدهند.در افغانستان جای سازمان را که یک واژه فارسی است کلمه عربی یعنی حزب گرفته است.حزب یعنی همان سازمان"

 سه انتقاد را میتوان وارد دانست: سازمان بحیث مجمعی از" گروهها ی افراد هم نظر و ..." دانسته شده.  این خصیصه سازمان تعریف شده را به سازمان اجتماعی  نزدیک میسازد.  سازمان ملل و سازمان حقوق بشر  را مثال میگیریم. گروه های مختلف  با اهداف معیین و مشترک در آن ها جمع شه اند، مگر آنا احز اب سیاسی نیستند. دوم این تعریف  نشان نمیدهد که سازمان تعریف شده یک سازمان سیاسی  میباشد و هر سازمان سیاسی نمیتواند حزب دانسته شود. سوم بر اساس دلیل دوم میتوان استدلال کرد که حزب و سازمان از هم فرق دارند و بنابرآن حزب مترادف عربی واژه ی سازمان نیست. همه ی انجو ها سازمان ها ی اجتماعی اند.  گروپهایی که از منافع معیین حمایت میکنند و یا بر پالیسی های جکومت اعمال فشار مینمایند میتوانند سیاسی باشند ، مگر بحیث احزاب شناخته نمی شوند.

 در مورد گروه در یادداشت میخوانیم:

در ادبیات سیاسی و ساختاری، گروه تداعی مجموعه ای افرادی را می نماید که برای یک هدف سیاسی – اجتماعی به فعالیت مشترک مبادرت می ورزند. اما هنوز خود را در مرحلۀ یک سازمان نمی بینند.فعالیت گروه نیز با یک برنامه هماهنگ میشوداما در حد متعهد بودن به یک سازمان نیستند.دلیل چنین تفاوت درجه بندی شده عمدتآ به مشارکت بیشتری هم اندیشان بر می گردد و نام عربی این ساختار محفل است (معرب گروه)."

 سوال این است که چه چیزی گروه را از سازمان متمايز میسازد و آن را در در جه ی نا بالغی قرار میدهد؟  و یا به عبارت دیگر با رفع کدام کمبود (ها) گروه به مرحله ی حزب بودن ارتقا مینماید؟ 

ما میتوانیم اینها را از هم متمایز سازیم، مگر باید اساسی را برای این کار بوجود آوریم. کمیت یا وسعت گروپ را میتوان بحیث یکی از ممیزه ها دانست. مگربرای تشریک مساعی ما به اینهمه نیاز نداریم.  زیرا برای متحد ساختن مبارزات، به وحدت در اهداف و شیوه ی رسیدن به آن ضرورت است و هر شخصیتی حقوقی یا حکمی  حق دارد در چنین اتحادی آزادانه وارد گردد یا آن را ترک گوید.

 

چنین دسته بندیها در جریان مساعی در جهت تامین تفاهم و اتحاد بدون شک بدون  هدف وبدون اثرمندی نمیتواند باشد. با بحث بر این موضوع کمیته میخواهد مطلبی را بیان نماید و آن عبارت از دسته بندی فعالین سیاسی مورد خطاب کمیته است به دسته های سیاسی در مراحل مختلف انکشاف. چرا کمیته چین کاری را انجام میدهد؟ آیا این تنها امکان موجود شمرده میشود؟ در حالیکه هیچ نیازی برای این دسته بندی و قرار داد متخدان  یا  همسنگران آینده در یک سلسله ی مراتب و هیرارشی  دیده نمیشود.

 

حال میخواهم نکاتی پیرامون"... شخصیت یا افراد...." ابراز نمایم. نخست از مولفان یادداشت میخواهم در مجموع یاد داشت را  و بصورت اخص  بیان آتی را مورد تجدید نظر قرار دهند. زیرا وقتی" شخصیت و یا افراد...)  عمدتآ عضو یک گروه.. نیست" پس گروه، سازمان  یا جمعیت سیاسی  بحیث نهاد جمعی شناخته نمیشوند. فکر میکنم این بیان خیلی فیلسوفانه است تابه آسانی درک گردد.

"شخصیت و یا افراد شاخص که در گفتمان سیاسی از آن بعنوان فعال در سیاست و مستقل در اندیشه کنایه میشود، عمدتآ اعضای یک گروه، سازمان و یا جمعیت سیاسی نیست.شخصیت چند شاخصه دارد که متکی بران از رهبران و فعالان عضو یک نهاد جمعی تفکیک میشود:

1-                فرد یا شخصیت متبارز سیاسی-ملی یا علمی کسی است که خود به تنهایی نقش و اعتبار بزرگی دارد.

2-                شخصیت مستقل سیاسی کسانی هستند که در سازمانها و گروه ها عضویت ندارند، اما اندیشه و نظر آنان بمراتب نافذ تر از یک جمعیت و گروه سیاسی فعال در جامعه است.

3-                شخصیت مبارز ملی، اندیشمند مستقل در احزاب و سازمانها نمی گنجد و همیشه در کنار مردم و در حمایت از منافع و مصالح آنها است و درحالیکه افراد دیگر با کسب عضویت یک نهاد سیاسی بیشتر برای حاکمیت و کسب قدرت مبارزه می کند.تعریف شخصیت و احزاب از مفاهیم سیاسی مانند حاکمیت ،قدرت،مردم و سیاست کاملآ متفاوت است."

بر بنیاد ماده دوم چنین شخصیتها در کشور ما که" اندیشه و نظرآنان به مراتب نافذ تر از یک جمعیت و..." باشد  یا نادر به نظر میرسند یا ارباب و پیر و مرشد را  شامل میگردد. شرط سومی شخصیت مبارز ملی را نایاب تر از پیش میسازد.

کمیته تلاش کرده از موضع خرد و دانش مسایل را با ادبیات انقلابی توضیح نماید و این کار بیشتر به اغلاق و ابهام کمک کرده است.

در مورد دشواری های اساسی کاردر این راستا میخواهم به چند موضوع اشارت نمایم.  من در مقاله ای  پس از تدویر نشست  ماه اپریل این موضوع  را مورد بررسی قرار دادم. چنان به نظر میرسد که تکرارمفصل آن تنها ضیاع وقت خواهد بود بنا بران به اشارتی بسنده میشوم.این دشواریها عبارت اند از:

1) کار سازماندهی بر اساس رابطه ها و ضابطه ها استوار است

2) فقدان  یک چهار چوب تیوریتیکی برای توافق

برای سازماندهندگان و هماهنگ کنندگان این همه مساعی لازم است میکانیزمی را ایجاد نمایند که سازنده اعتماد باشد.

ارزیابی  نقادانه نشست ایریل 2008 نه تنها علل نا کامی و پیمانه ی پیروزی مساعی انجام شده را نشان میدهد، بلکه به تعیین مشی آینده نیز مدد میرساند. به کمیته مشوره میدهم تا میتودولوژی  ای را که امریکا برای تصویب اعلامیه استقلال در پیش گرفت، بحیث نمونه کار قرار دهد.

این احساس در پایان یادداشت دست میدهد که کمیته هسته ی تشکل سیاسی آینده میباشد. روح آنچه در شماره ها در مورد کمیته و کمیسیونها ذکر گردیده از نظر افتاده است. دموکراتیک بودن را با انتخابی بودن نمیتوان خلاصه کرد. شیوه ی تصمیمگیری  مهمترین عنصر آن را میسازد.

کمیته باید راهی را دنبال کند که:

1) ساز نده اعتماد باشد

2) به هدف اتحاد خدمت نماید.

3) چهارچوب فکری اتحاد را با صراحت مطرح نماید تا آنانی که آرزومند اتحاد اند بتوانند خودشان را

 در آن چهارچوب شناسایی نمایند.

 

برای دست اندر کاران این تلاش  روشنفکرانه،  بازنگری ، واقعنگری و بردباری سیاسی آرزو مینمایم.

 

پایان

 

  


بالا
 
بازگشت