بنام خداوند جان و خرد

 

 

محاکمة وكيل سلطنت

محمد ولیخان دروازی

 

نويسنده:   داكتر جمراد جمشيد

 

اوراق تاریخ قرن بیست افغانستان با پنجه های خونین و مستبدانة سازنده های خود شاهد  تراژیدی های اشکبار و غم انگیز کمنظیری بوده که گزاشتن  نقطة پایان و ختم آن، در حالیکه بزرگترین قدرتها و اندیشه های حاکم جهان را به این سرزمین کشاندند، بازهم دشوار جلوه کرده و چنین فکر میشود که پرداخت بهای آن که ما و نسلهای بعدی ماهم از آن خلاصی نخواهیم داشت ، سنگین ترین دین تاریخ است.

آنچه بر سر نخبه گان و پیشروان کاروان حاکمیت و دست اندر کاران امر و نهی و مدیران چرخاننده و سرنوشت سازان این سرزمین آمده، بدون شک جگرخراش و مخرب خاطر هر انسان آزادة این سرزمین است که نمیشود آن را نادیده گرفت و بر يادواره هاي آن به غم ننشست.

طور مثال امیر حبیب الله خان سراج الملت والدین در شکارگاه کله گوش کشته شد. اعليحضرت امیر امان الله خان خوش نام ترین پادشاه ترک ميهن نموده و در غربت جان سپرد، امیر حبیب الله کلکانی به جوخة دار و تیر باران کشانده شد، اعلیحضرت محمد نادر شاه به مرمي بسته شد، اعلیحضرت محمد ظاهر شاه سی سال عمر را در تبعید و سلب تابعیت ماند و در قبال حوادث 11 سپتمبر توجه جامعهء جهاني به افغانستان و تغيرات دراماتيك اوضاع به وطن باز گشت،  سردار شاه محمود خان با مرگ مرموز برفت،  سردار محمد داود خان با تمامی اعضای خانواده اش بقتل رسید، نور محمد تره کی کشته شد، حفیظ الله امین کشته شد، ببرک کارمل به دشواری ها بعد از لیل و نهارهای زیادی بمرد و اما قبرش هم در امان نماند و آنرا منفجر ساختند، داکتر نجیب الله شكنجه و حلق آویز شد، و در قطار سایر شخصیتهای این وطن داکتر محمد یوسف خان در جلای وطن از جهان برفت، محمد موسی شفیق بقتل رسید،نور محمد اعتمادی بقتل رسید، محمد هاشم میوندوال به قتل رسید، و دها و صدها و هزاران تن از بزرگان و محاسن سفیدان و مومنان این کشور مظلومانه و بدون کدام جرم و شاید هم به جرم پاکی و صفائی و وطنخواهی مجازات شده اند

با یادی مختصری از آن شخصيتهاي صاحب نام و معروف مقدمة این مضمون را پایان بخشیده و به روزگار واپسين  و محاكمة یک وزیر خارجه، یک وزیر حربیه، یک رئیس اولین هیئت دیپلوماتیک، یک وکیل سلطنت و بالآخره یک شهزادة از قطار فرزندان قلمرو شریف وطن مروري مختصري ميكنيم.

هدف درين بيان بد و خوب گفتن به هيچ شخصيتي و هيچ دولت مردي از روزگار معاصر اين مملكت كه متاسفانه بعضا هم تاريخي از خون، جفا، ظلم و ناروا بوده است،  نمي باشد.  بلكه روشن ساختن يكي از زواياي اين ورق تاريخ است. 

بلی محمد ولیخان دروازی که وکیل سلطنت یکی از خوش نام ترین پادشاه  تاریخ معاصر این خطة حادثه آفرین یعنی شاه امان الله خان بود، طی خدمات جانبازانه و دلاورانة سیاسی، نظامی و دیپلوماتیک خود در همين قصر ستور كنوني وزارت امور خارجه،  به پای میز محاکمه کشانده شد و ابتدا به هشت سال حبس و بعد از سپري نمودن  چهار سال زندان ریسمان و طناب دار را منصور وار استقبال کرد و   به آفریدگار خود پیوست.

 

منصوری و انا الحق کار همین دوتن نیست

هرخاری این  بیابان  منصور و بایزید است

 

شهزاده محمد ولیخان فرزند شة ابوالفیض خان برادر آخرین شاه درواز بدخشان است.

ویژه گی های کودکی وی مورد توجهی خاص دایگان اش قرار گرفته و  پدرش مورد تشویق دوستان واقع شد تا  در تعلیمات دینی و سیاسی وی توجه نماید.

شهزادة که به پای تخت شاهی باید مینشست، با پدر و بزرگان خانواده و همشهريان دروازی  به آواره گی  دست زده و از بدخشان کنونی افغانستان به سمرقند میرود و در آن محل یکجا با برخی بزرگان درواز  با امیر عبدالرحمن خان که پناهندة سیاسی بود آشنا میشود.

او در سمرقند با سردار نصرالله و سردار حبیب الله معرفت حاصل نموده و در سایة تعهد پدرش با امیر عبدالرحمن خان  ناگزیر بکابل می آیند و امیر عبدالرحمن خان كه  در شرف قوت اخلاقی امپراطوری انگلیس پادشاه افغانستان میشود،  شهزادة بدخشانی در جغرافیای کابل به نشو و نما پرداخته و شامل مکتب میگردد و درس و تعلیم و سوادخوانی میآموزد که بقول استاد داکتر شهرانی  پیشتازی هم در زمینه دارد.[1]

محمد ولیخان درين فرصت با فراگيري امور سیاسی و نظامی  بقدر مقدور ،  در حالیکه از اوضاع بغرنج و پر از اختناق و غامض دارالسلطنة امیر عبدالرحمن خان در آموزش های نوجوانی خود فراگیری های در تکمیل هوشیاری و بیداری شخصیتش نصیب شده بود، در دور حاکمیت امیر حبیب الله خان اعتماد وی را بیشتر جلب نموده و با سابقة شناخت و بلدیت فراگير تري در جمع اشرافزادگان دربار یا به اصطلاح غلام بچه گان ، سردسته و رئیس ایشان میشود و ماهرانه در تکمیل شخصیتش کوشا میگردد.

به علاقمندان تاریخ معاصر افغانستان و پژوهشگران بهتر معلوم است که یکی از اولین تمایلات و حرکات سیاسی و توجه به تغیر و تحول در این کشور که احساسات پاک یکعده از تجدد طلبان را باخود داشت جنبش مشروطیت و مشروطه خواهی بود.

در جنبش مشروطیت شخصیت های سیاسی و جوانان آگاه تجدد طلب که در دربار و در مكتب حبيبيه و  در اطراف سلطنت جمع شده بودند، نقش برجسته ئی داشتند  كه  شخصيتهاي چون  شهزادة  ترقی خواه امان الله خان، علامه محمود طرزی، پروفیسور غلام محمد میمنه گی، مير سيد قاسم خان لغماني، عبدالهادي داوي، عبدالرحمن لودين،تاج محمد بلوچ، محمد انور بسمل، مير غلام محمد غبار، غلام محي الدين آرتي،  عبدالحكيم ولواليجي و ديگران  نامهای پرآوازه و متین و صاحب منزلت و وقاری بودند که  محمد ولیخان دروازی هم از جمع شان بود و مدارج رشد فکری و شخصیتی را یکی پی دیگری سیر مینمود.

برعکس شیوة استبدادی و خشن و آزادی ستیزی امیر عبدالرحمن خان، امیر حبیب الله خان نرمش و تساهل بيشتری را بکار برد و در حالیکه بیشترین مصروفیت شباروزی اش عیش و عشرت و خوش گزرانی و کمترین توجه اش برنامه های سیاسی و فکری و پلان کار برای مردم و مملکت بود، مشروطه خواهان و ملی گرایان کابل بهمان اندازه  با درد وطن مشعوف و بخاطر وطن در طپش بودند.

شهزادة جوان اما ن الله خان که بخش مشروطه خواهان دربار را رهبری میکرد  روزتاروز به سرنوشت وطن عمیق تر میشد و توجه اش را برین اصل معطوف میساخت.

درين جوي فكري و در بحبوحة بيقراري هاي انديشوي و برنامه كاري، در حاليكه حادثة قتل پدرش امير حبيب الله خان در شکارگاه کله گوش الزاميت بزرگي مسوليتهاي او را قوياء تسجيل مينمود،  بعد از یکسری از حوادث،  بر اریکة قدرت تکیه زد و به بزرگترین کاربرد و برنامة که سرنوشت مردم کشورش بصورت جدی و مستقیما به آن گره خورده بود، جامة عمل پوشانيده و استقلال میهن را اعلان كرد.

اينك محمد ولیخان دروازی قدم بقدم به مدارج اعتماد نزد امان الله خان دست یافته و در حالیکه ماموریت انتقال جنازة امیر حبیب الله خان تا کابل نیز به وی سپرده شده بود، روزگار جدید سیاست و نظام و گرمی اشتغال به خدمت وطن را به تجربه میگیرد.

آگاهی و سطح برداشت و تطور و تحمل این مرد بزرگ طوري كه مختصرا برآن اشاره رفت، ثمرة یک دور طولانی  پراز ماجرای سیر تاريخ  زندگی او بود که هجرت شهزاده گی سمرقند تا کابل،   چشمدیدها و مسبوقیت از عهد شکنی ها، قربانی شدن ها، غرغره ها، به بند و زندان کشیدن ها، قرآن خوردن ها، کله منارسازی ها، و بالآخره بقول استاد خلیل الله خلیلی داستان های دامن (قصاب) همه به بیداری این شخصیت ملی می افزود.

در زمان سلطنت امیر امان الله خان این یگانه پادشاه محبوب افغانستان، محمد ولیخان مسولیتهای كه در هريكي وطنخواهي و عشق ميهن معيار و مصداق عملش بود عهده دار گرديد.

پر افتخار ترين آنها رياست هيئت ديپلوماتيك براي شناسائي استقلال افغانستان به جهان خارج، وزارت حربيه ، وزارت خارجه و وكيل سلطنت كشور بود

اما اوراق تاریخ بر میگردند. چرخش زمانه  بخت برگشته گی ها را پيش مي آورد و کشور دچار انقلاب میشود كه  به قول شاعر:

آن قدح بشکست و آن ساقی نماند

تغیرات دراماتیک حاکمیت و به اصطلاح وطنی پادشاه گردشی ها یکی پی هم ، بعد از مرگ طبیعی امیر عبدالرحمن خان، کشته شدن امیر حبیب الله خان، ترک وطن و غربت نشینی امیر امان الله خان، کشانده شدن به جوخة اعدام امیر حبیب الله کلکلانی و بیعت به سپه سالارمحمد نادر خان را با خود داشت که اینک پادشاه جدید، دیپلومات و رئیس تنطیمه و سپه سالار و وزیر حرب دیروز،  نظیر بسا شخصیت های معاصر خود جریانات را از نزدیک تعقیب نموده و از اوضاع داخلی و رخداد های جهان بیرون باخبر وآگاه بوده و شخصيت سرشناس و دارای نام و نشانی هم بود،  با یک برنامه وارد صحنه شده و با شیوه های معمول تخت سلطنت را از آن خود ساخت و بکار تحکیم و گسترش پایه های حاکمیت خود پرداخت.

سپه سالار محمد نادر خان هم كه يكي از شخصيت هاي بزرگ و تاريخ ساز در جريانات معاصر افغانستان بوده تجارب پر رنگ و غني ئي از ديپلوماسي، سياست، امور نظامي و حكومتداري داشته و بخصوص در زمانيكه بحيث رئيس تنظيمة قطغن و بدخشان ايفاي وظيفه مينمود، يك نمونة كاملي از مردمداري و حسن عمل بوده است، اكنون در مدار حاكميت سلطنتي به امواج جديد تصميم گيري ها مواجه است كه نميشود آسان و ساده از آن عبور نمود. 

طوری که مورخین صاحب رای و نویسندگان و تحلیل گران در آثار خود بصورت آشکار و متفق الرای آورده اند، یکی از اقدامات اعلیحضرت محمد نادر خان تصفیه حساب با مشروطه خواهان و شخصیتهای بود که به ترقی و تعالی وطن می اندیشیدند، خدماتی را برای کشور خود انجام داده بودند و شهرت و نفوذی داشتند که رقم این اشخاص به ده ها و صدها میرسد.

برخي مورخين از جمله مير غلام محمد غبار، مير محمد صديق فرهنگ،  سيد محمد قاسم رشتيا، پروفيسور سيد سعدالدين هاشمي،  داكتر عنايت الله شهراني، سيد مسعود پوهنيار و تعداد ديگري،به اين نظر اند كه  شيوه هاي استبدادي و قتلهاي سياسي و حساب گیری از شخصیتهای ملی، مشروطه خواهان، استقلال طلبان، ترقی خواهان و تجدد طلبان به طیف وسیعی از کشتارها انجامیده و پروژه های زندان و دار و محو و نابودی رقبای سیاسی به پر رونق ترین مصروفیت نظام مبدل میگردد.

در مورد محمد وليخان دروازي البته تصمیم پادشاه جدید و فعالیت عناصرفرصت طلب دور او برآن بود که محاکمه شود و محکوم گردد.

در کتاب محاکمة خانین ملی محمد ولیخان و محمود سامی، آمده است: "... اینک در اثرهمان سلسه دست قدرت پرده از روی اغراض پسندی و خیانت کاری های محمد ولی و محمود سامی نیز برداشت و آنها را بصورتی که میبایست خجل و شرمسار و به کیفر کردارشان رسانید."[2]

آغاز کار و اقدام اولین حاکمیت جدید در نحوة برخورد با این قضیه در صفحة 4 کتاب محاکمة خانین چنین آمده است:

"در موقیعیکه افواهات خیانت و نمک حرامی از هر گوشه و کنار و از زبان صغار و کبار نسبت به محمد ولی و محمود سامی به گوش عدالت نیوش اعلیحضرت محمد نادر شاه غازی میرسید و استعمال کلمات بدگوئی محمدولی و محمود سامی بین عامه کسب شدت و سخنانیکه تا امروز علی رووس الاشهاد ایراد میگشت و همگی بیک زبان خرابی مملکت را از اثر اغراض پسندی و خیانت کاری محمد ولی و محمود سامی که از زمامداران بزرگ عصر امانی استند، نشان دادند و اینهارا محرک نهضت بچة سقاو و عامل بزرگ تقویم و تمدید سلطنت پر از وحشت او دانسته آنها را بحیثیت مشاور و رهبر در غارتها و خونریزی هایش مورد طعن و نفرت قرار داده باهم دیگر معرفی میکردند، بحکومت متبوعة ما طوریکه مرقوم میشود، شکایات و عرایض جهت بازپرس و تحت محاکمه گرفتن آنها و پاک کردن صحنة پاک وطن را از وجود خیانت آلود آنها نیز مواصلت نمودن گرفت!" [3]

به تعقیب تبلیغ و پخش این روحیه عرایضی هم از طرف مردم شمالی در اثر یک سازماندهی حاکمیت که همیشه چنین وضعی در افغانستان ساحة تطبیق خود را دارد، ترتیب داده شده و آنها خواهان مجازات محمد ولیخان شده اند. 

در مطالبی که تحت عنوان "معروضة شمالی به حضور اعلیحضرت غازی" آمده است،  اتهامات منسوب به جنرال محمد ولیخان دروازی، اهانت به حبیب الله کلکانی و از جمله از ارسال تفنگ پنج تکة محمد ولیخان وکیل سلطنت به حبیب الله کلکانی، صورت مذاکرات و مجلس های مخصوصانة آن هردو در قلعة مرادبیگ، یاد شده و جنرال محمد ولیخان بدخشانی وکیل سلطنت اعلیحضرت امان الله بخیث مایة اصلی فتنه و فساد و واسطة اساسی کامیابی کلکلانی معرفی شده و دلیل آن را خیالات خامی معرفی میدارد  که گویا وکیل سلطنت میخواست حکومت و سلطنت افغانستان را مالک و صاحب شود. البته دستخط و اسامی 125 نفر نیز آمده است.

اعلیحضرت محمد نادر خان بتاریخ 25 دلو 1308 هجری خورشیدی به اتکا به این معروضه فرمانی صادر و طی آن محمد ولیخان وکیل سلطنت و محمود سامی وزیر حرب را به ارگ سلطنت تحت نظارت آنچه در فرمان آمده است"مهذبانه"   قرار میدهد.

فرمان صدارت عظمی عنوانی عبدالاحد خان رئیس شورا صادر و 73 تن در فهرست اسمای اعضای دیوان عالی جای میگیرند که 2 وزیر کابینه، از اعضای شورا 23 تن، 11 تن از ولایت کابل ، 4 تن از شش کروهی، 34 تن از ولایات، 3 تن صاحب منصب عسکری و 2 تن از علما شامل آنست.[4]

دیوان عالی مکاتیب متحدالمالی را به عنوان اشخاصی چون حاجی میر عطا محمد خان الحسینی هروی، هاشم شایق بخارائی، مرزا عبدالقیوم خان مدیر سابق طیاره، فیض محمد خان سابق وزیر معارف، خواجه بابو خان ساکن سرای خوجه، شیراحمد خان رئیس شورای دورة امانیه، عبدالغفور خان معاون رئیس احتفالات،  سید احمد خان، سدآقا خان، مرزا عبدالرشید خان مدیر لوازم سابقه، محمد عمر خان گلدره ئی، میر حیدر ولیل کوهدامن، زین العابدین داهود زائی، سید عالم خان، گل احمد خان سابق معین عدلیه، محمد رفیق کروخیل، شیر احمد خان، محمد یعقوب خان سابق وزیر دربار، خواجه میر علم خان سرای خوجه، سید عالم شاه، محمد زمان خان، تاج محمد خان، سلطان عزیز خان، محمد سرور خان و قیام الدین خان قلعة مراد بیگی، اما ن الدین خان، میرزا عبدالمنان خان، شیر احمد خان لهوگردی، سید عبدالله خان غندمشر، اما الدین سیدخیلی، امیر محمد خان محمد زائی بهسودی،  عبدالسلام و محمد یوسف تتمدره ئی و محمد زمان خان جبل السراجی و محمد نسیم خان، مدیر سابق لوازم مرزا عبالرشید خان، عطاءالحق خان وزیر خارجة سقوی "امیر حبیب الله کلکانی"  و جوابیة  تحریر سید آقا خان و عبدالقیوم

همچنان تحت عنوان "اطلاعات متفرقه نسبت به خود غرضی محمد ولی در معاملة بچة سقاء"

عریضة تحریری عبدالرحیم خان غندمشر، اظهار تحریری عبدالوهاب و عطا محمد، اظهار تحریری احمد علیخان سابق رئیس تنظیمة سابقة سمت شمالی تصادیقی جمع آوری گردید.[5]

تحت عنوان "تقدیر خدمات و معاونتهای محمد ولی به نزد بچة سقاء نیز یک مشت اقراری ها جمع آوری شده که همه نشاندهندة یک صحنه سازی و بهتان و نمونة کامل از یک دسیسه ء بزرگ است.

اما صورت تحقیقات و سوال و جواب ها که معلوم نیست تا چه حدي در آن صداقت وجود دارد، همه نفی اتهامات وارده بوده و نشاندهندة بیگناهی این شخصیت  شریف است.

بطور مثال در برابر سوال افواهات مراودة او با حبیب الله کلکانی در شرایط قیام وی به اساس عریضة مردم شمالی ، و اینکه حبیب الله کلکانی در مجلس از رفتار و کردار جنرال محمد ولیخان وکیل سلطنت و اعانت وی اظهار ممنوعیت مینموده است، وکیل سلطنت چنین میگوید:

"افواهات چیزی است که به حق هر شخصی گفته شده و گفته میشود. حتی به حق انبیاء علیه السلام هیچکسی از افواهات کذب مبرا گفته نمیشود. در باب مراودة من نمیدانم چه قسم مراوده و برای چه غرض. من ابداء حبیب الله را تا زمانی که بکابل داخل شده ندیده و نمیشناختم. صرف نام او را شنیده بودم. حتی زمانی که من را طلب کرده نزد او آوردند، اول مرا نشناخت بعد پرسید که این شخص کیست. قابو باشی او گفت که وکیل است بعد از آن با من هم سخن شده و پرسانی کرد."

این سوال که حبیب الله کلکلانی در خانة سید احمد خان در شهر آرا در ضیافتی " بیان نموده که من برای محمد ولیخان وکیل اعلیحضرت امان الله خان احوال روانه کردم که اگر شما ذمة برآر من میشوید من آمده تائب میشوم، وکیل مذکور بمن جواب فرستاد که من به عهد و پیمان اما ن الله خان اعتماد ندارم اگر شما تائب شده بیائید میشود که شمارا بکشد و خون شما به گردن من میشود"  چرا توبه اش نپذیرفتید و به رفاه و آسایشی عموم خلق از خواستن و اطمنان دادن او تشبثات نکردید ؟

محمد ولیخان وکیل سلطنت میگوید که این کلمه تا اندازة صحیح است. یکنفر از زبان بچة سقاو آمده بیان کرد که به من بچة سقو گفت که اگر وکیل اعلیحضرت به قرآن عهد و پیمان نموده برای من بدهد که بمن ضرر جانی و مالی نمیرساند و برای من تنخواه مقرر میکند و در کوهدامن دزد بیگی و یا یک کار تهانه داری میدهدتائب میشوم. من قبول نکردم که اگر بدون شرایط خود را تسلیم میکند تا آمدن اعلیحضرت زیرا که اعلیحضرت اما ن الله خان  در مرکز تشریف نداشتند بعد از حضور اعلیحضرت غازی فرمان بخشش او را با خواهشات او گرفته تسلیم او مینمایم. بدون اجازة اعلیحضرت من با او قرآن کرده نمیتوانم و این کلمه صرف غلط است که من با او گفته باشم که بعهد و پیمان اعلیحضرت اعتماد نیست چیزی که من برای او گفتم همین است که در بالا تحریر شده. [6]

وقتی که نام این شخص را پرسیدند گفت که یکنفر زرگر  مولاداد  نام داشت.[7]

در زمان حاکمیت حبیب الله کلکانی محمد ولیخان وکیل سلطنت محبوس بوده و وقتی که از حبس رها میشود گویا حبیب الله کلکانی به وی گفته باشد که محبوسی شما بخواهش و مصلحت خود شما بوده که این هم با استدلال قوی و بیان حقایق از جانب متهم رد میشود.

در مورد سوال معاونت یک میل تفنگ پنج تکه به حبیب الله کلکانی، و یا کارتوس جواب محمد ولیخان وکیل سلطنت این بوده که نه من تفنگ فرستاده ام و نه کارتوس. خانه و باغ و قلعة من در کوهدامن بود ، در حملة او بکابل و قرار دادن مقر خود به کوهدامن تمام هستی که در آنجا داشتم همه را تصرف کرد و ضبط نمود که تفنگ هم شامل آن بود.

مدعی العموم وکیل سلطنت را مسول امنیت عمومی دانسته و متهم به غفلت میکند.  و بر او تهمت میبندد که اعلیحضرت را از عهد با حبیب الله مانع شده است که دراین باب  میگوید که  بلی او طرفدار قسم و تعهد یک پادشاه با یک رهزن و یا باغی نبوده است.

در مورد سوال انتقال سلطنت به محمد ولیخان دروازی ، طوریکه معلوم بوده طرفداران امیر حبیب الله در کوهدامن جمع شده و بر سر او دستار بستند و خطبه هم بنام او خوانده شده بود،  بقول محمد ولیخان مگر او ملا نصرالدین بود که پادشاهی اش را بکسی دیگری بدهد.[8]

فضل غنی مجددی مخالفت در میان ارکان دولت امانی را برشمرده و اختلاف محمد نادر خان و وکیل سلطنت محمد ولیخان را نیز می آورد. [9]

میر غلام محمد غبار که در افغانستان همه او را بحیث یک مورخ برجسته میشناسند صورت عمل كرد محمد نادر شاه  را در رابطه با مواخذة محمد ولیخان وکیل سلطنت چنین مینگارد:

"متعاقبا مردی چون محمد ولیخان وکیل شاه امان الله خان را که برای تحکیم استقلال کشور خدمات سیاسی زیادی انجام داده بود، حکومت در زمستان 1929 محبوس و با محمود سامی .... یکجا به محاکمه کشید. "[10]

غبار همچنان مینویسد که رئیس این دیوان عالی مصنوعی عبدالاحد خان وردکی ماهیار و پیشکارش احمد علیخان لودین و مدعی اثبات جرم ملاامیر غلام ننگرهاری بودند."

سيد محمد قاسم خان رشتيا يكي از مورخين برجسته و شخصيت صادق و خدمتگار افغانستان مينگارد:

" يكي از اولين خاطرات قابل ذكر آغاز دورة نادر شاه، جريان محاكمة محمد وليخان و محمود سامي بود.اين محاكمه در عمارت وزارت خارجه در تالار بزرگي كه به نام تالار ستور ياد ميشد، برگزار گرديد. عبدالاحد خان وردك مايار رياست ديوان عالي را بعهده داشت و ملامير غلام بحيث مدعي العموم اجراي وظيفه ميكرد. چون ليسة استقلال متصل وزارت خارجه  واقع بود، ازين سبب من و بعضي همصنفانم مي توانستيم در ساعات فراغت خود را به محل مذكور رسانده از پشت پنجره جريانات را تماشا كنيم.

خوب بياد دارم يكي از روزهاي كه حاضر صحنه بوديم، مصادف با مرحلة نهايي محاكمة محمد وليخان وكيل اعليحضرت امان الله خان بود كه به الزاميت خيانت ملي و همكاري با بچة سقو تحت محاكمه گرفته شده بود. درين وقت يكتعداد شهود هم حاضر بودند كه بالنوبه شهادت ميدادند، مخصوصاء از گفتار بچة سقو و مجالسي كه در آن از محمد وليخان نسبت دادن يك ميل تفنگ اظهار امتنان كرده بود، يادآوري مينمودند." [11]

غبار در جلد دوم تاریخ خود مینویسد كه در محاکمة محمد ولیخان منحیث سامع عضویت داشته و مشاهداتش را چنین مینگارد:

محمد ولی خان احضار و مقابل میز رئیس جا داده شد.او همان چهرة آرام و سنگینی همیشگی خود را داشت و با متانت و خونسردی قرائت اوراق تحقیقات ابتدائی را شنید. چون در جواب های کتبی تحریری خودش اتهامات متناقض هیئت تحقیق را به وضاحت تردید و ابطال نموده بود منتظر بود رئیس مجلس اتهامات حکومت را علیه او ثابت نماید.

مدعی اثبات جرم شهود ساختگی را پیش کشید و از همه اولتر احمد علیخان لودین بلفظ اشهد بالله شهادت داد که محمد ولیخان راز عدم تعهد شاه امان الله خان را با بچة سقو افشا کرده و برای حبیب الله و سید حسین احوال داده است تا بالای حکومت بدگمان شده و بنای شرارت گذاشتند.یعنی هنگامیکه خود احمد علی بحیث رئیس تنظیمة با بچة سقاء عهد قرآن بسته و حیات او را تضمین کرده بود این محمد ولیخان بود که بچة سقاء را مطلع ساخت تا این عهد را از طرف پادشاه نشناخته و اعتماد ننماید. در حالیکه محمد ولیخان کتبا تصریح کرده بود که هنگام وکالتش از شاه بچة سقاء که یک دزد کوچه گریز بود خواهش کرد که با او عهد قرآن و تضمین جان شود آنگاه خودش را تسلیم میکند اما من چنین عهدی را با یک دزد نپذیرفتم و تسلیم بدون شرط او را خواستم.

وقتی که احمد علی شهادت خود را ادا کرد محمد ولیخان با استحقار نگاهی به او افگنده و جواب سابق خودرا تکرار نمود آنگاه احمد علی بایستاد و با لهجة دریده گفت "والله خاین استی بالله خاین استی" محمد ولیخان به رئیس مجلس خطاب کرد ( شما رئیس مجلس اید حفظ آداب گفتگو را در مجلس بعهده دارید نباید اجازه دهید که آدمی مثل احمد علیخان هرزه درائی کند و اما من حاضرم که نتنها از کارهای خود بخیث وکیل اعلیحضرت امان الله دفاع کنم بلکه خود را مسول و جوابده تمام اعمال و اقوال اعلیحضرت امان الله میدانم.)

اما رئیس مجلس مجال نداده و شهود دیگری را پیش کشید که همه به نوعی از انواع وابستگی محمد ولیخان را با بچة سقاء شهادت دروغین دادند. صفحة 63 جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ غبار.

غلام محی الدین آرتی از صف سامعین بایستاد و فریاد کرد: این شخص صادق افغانستان را که شما زیر تهدید قرار داده اید چرا نمیگزارید که در هجوم این اتهامات وکیل مدافع بگیرد. و...  هنوز سخن این مرد در دهنش بود که به امر رئیس مجلس او را کشان کشان از تالار محکمه خارج کردند. ولی او در بازار شاهی رفت و مردم رهگذر را جمع و مخاطب قرار داده بیانیة مفصلی راجع به شخصیت و خدمات محد ولیخان و توطئة خائنین علیه او ایراد کرد و گفت که این شخص از جهتی محکوم میگردد که او ضد ارتجاع ئ استعمار انگلیس بود.

متعاقبا راجه مهاندرا پرتاب در صف سامعین بایستاد و به رئیس مجلس گفت: اگر چه من یکنفر خارجی و درین مجلس سامع هستم و حق سخن زدن ندارم معهذا شما را متوجه میسازم که محمد ولیخان از رجال بزرگ و بین المللی افغانستان است که برای معرفی کردن استقلال آن در ممالک خارجه خدمات قیمتداری انجام داده است. باید شما در رفتار و قضاوت نسبت به او محتاط باشید و شخصیتش را در نظر بگیرید. تا اکنون از طرف بسی از آزادیخواهان تلگراف های متعددی راجع به این شخصیت و حمایت او رسیده است. رئیس مجلس چون نمیتوانست مهندرا را مثل علام محی الدین خان آرتی که یک تبعة افغان بود تحقیر و توحین نماید به نرمی او را متوجه حفظ موقفش بحیث یک سامع خارجی ساخت.

 غبار ادامه میدهد: ... از صف مقابل عبدالرحمن لودین رئیس بلدیة کابل بایستاد و صدا کردکه مضحکتر ازین محکمه در جهان نبوده استکه برای محکوم کردن شخصی مثل محمد ولیخان باتهام طرفداری از بچة سقو شهودی که  علیه او اورده شده همه از دوستان و خدمتگاران بچة سقاء استند از روباه پرسیدند که شاهد او کیست در جواب دم خود را جنباند و گفت اینست شاهد من. ..

سخنان عبدالرحمن خان تازه آغاز شده بود که احمد علیخان از جا جهیده و با کمک دو نفر محافظ از دستهای رئیس بلدیة شهر گرفته و او را از مجلس خارج نمودند . رئیس مجلس هم جلسة محاکمه محمد ولیخان را خاتمه یافته اعلان کرد و خودش را به محبس فرستاد.

 غبار در جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ مينويسد:

"بعد از اخراج محمود سامي از محكمه محمد وليخان را احضار كردند و دفع و جر خواستند. محمد وليخان اين بار نيز دفاع خودش را كتبا ارايه نمود. رئيس مجلس و مير غلام وكيل اثبات جرم، باز شهود كذائي را پيش كشيدند و آنگاه محمد وليخان را مرخص و خود حكم به خيانت او نمودند. فيصلة اين مجلس كتبا به شاه تقديم شد." [12]

 مجلس تعين جزا در مورد محمد وليخان وكيل سلطنت را كه توسط فيض محمد خان ذكريا قرائت شد چنين آورده است:

" لذا نسبت به وجود قراين و امارات مثبته و عدم دفاع قانوني و شهادت شهود به قراين و عدم جرح و دفع شرعي مدعي عليه هذا كه درج صورت دعوي او و دفاع مدعي عليه هذا بوده و در 27 ورق فيصلة هذا داخل است و علاوه برآن اقرار خودش كه به مسوليت و عدم پذيرفتن توبة حبيب الله و سيد حسين وغيره به حضور ديوان عالي اقرار كرد و درج اوراق فيصلة هذا است به ظن غالب حكم نموديم به خيانت و مسوليت همين محمد ولي خان مدعي عليه كه به جامعة ملت و دولت و وطن افغانستان خيانت كرده موجب تعزير است و تعين نوع تعزير آن مفوض به راي اعليحضرت محمد نادر شاه غازيست كه آنچه لازم بدانند در اجراي آن شرعا مختارند."[13]

درينجا در حضور داشت شخص پادشاه و راي گيري حضار مجلس، در حاليكه اكثريت مجلس انتخاب سومي نداشتند و بايد يا به اعدام و يا به حبس وكيل سلطنت راي ميدادند، آراي بيشترين به حبس موصوف تخصيص داده شد و پادشاه چنين گفت:

"راجع به محمد ولي خان چون مناصفة مجلس به اعدام و نصف ديگر به حبس آن اظهار نظريه كردند، بناء عليه من هم به حبس او امر و احكام ميدهم كه هشت سال حبس شود."[14]

محمد وليخان وكيل سلطنت راهي زندان شده  و  بتاريخ 24 سنبله 1312 در قتلگاه دهمزنگ با چهار تن ديگر  غلام جيلاني خان چرخي، فرقه مشر شير محمد خان چرخي، مرزا فقير احمد خان رئيس جنگلات، خواجه هدايت الله خان جنرال قونسل سابق در دهلي و مرزا مهدي خان چنداولي كه اخيرا مرزاي دفتر ملكه ثريا بود ، جام شهادت نوشيدند.

قابل يادآوري است كه اعليحضرت امان الله خان در تمام مدت زندگي اش به محمد وليخان وكيل سلطنت محبت و همدلي داشته و حتي در جريان محاكمة او به بيگناهي اش شهادت تحريري ارسال داشته است كه متاسفانه از جريان محكمه كتمان شده است و هم  این قبیل مردان بزرگ که قربانی بزرگی نام و شخصیت وزین خود میشوند، بهیچوجهی در سطحی نزول نمیکنند که اتهامات وارده بر آنها صدق نماید.

طوری كه تاریخ گواهی میدهد، او یکی از صمیمی ترین و وفادارترین همسنگر و یار و یاور امان الله خان باقیماند، و در حاکمیت 9 ماهة امیر حبیب الله کلکانی گوشه نشین و بی نقش و نشان بود و منصبی و مقامی نداشت، که البته بپاس حرمت نام بزرگوارش مورد مجازات و حبس و شکنجه هم قرار نگرفت، طوری که حبیب الله کلکانی بقول استاد خلیل الله خلیلی عیار خراسان، این عیاری را در خصوص اراکین بزرگ سلطنت امان الله خان، حرم محمد نادر خان و برادران شخص وی هم مراعات کرده بود، به وی آسیبی نرساند، اما اينكه بجرم خیانت به امير امان الله خان، و همکاری با حبیب الله کلکلاتی، محاکمه و اعدام شد، از طرف تاريخ نگاران مجرب و معتمد كشور بكلي مردود و غير قابل پذيرش است.


 

[1] - شهراني. داكتر عنايت الله، شاه محمد وليخان دروازي وكيل سلطنت اعليحضرت امير امان الله خان غازي، ناشر كانون فرهنگي قيزيل چوپان، سال 1385، ص 6.

[2] - محاكمهء خائنين ملي محمد وليخان و محمود سامي، بنگاه انتشارات ميوند، سال طبع 1383 خورشيدي، ص 4.

[3] - عيني اثر، ص،4.

[4] - عين اثر، ص، 20.

[5] - عين اثر ژ، ص49.

[6] - عين اثر، ص61.

[7] - عين اثر، ص،62.

[8] - عين اثر، ص،62.

[9] -  فضل غني. مجددي، افغانستان در عهد اعليحضرت امان الله خان، كاليفورنيا، 1997، ص 141

[10] - محاكمهء خائنين ملي محمد وليخان و محمود سامي، بنگاه انتشارات ميوند، سال طبع 1383 خورشيدي، ص 166

[11] - شهراني. داكتر عنايت الله، شاه محمد وليخان دروازي وكيل سلطنت اعليحضرت امير امان الله خان غازي، ناشر كانون فرهنگي قيزيل چوپان، سال 1385، ص. 73

 

[12] - - محاكمهء خائنين ملي محمد وليخان و محمود سامي، بنگاه انتشارات ميوند، سال طبع 1383 خورشيدي، ص 170

[13] - عين اثر، ص ،161.

[14] - عين اثر، ص، 164

 

 


بالا
 
بازگشت