غلام محمد(محمدي)

 

راههاي رسيدن به يك طرح جامع ملي براي حل

اختلافات، ميان افغانستان و پاكستان

 

معضله ي موجود ميان افغانستان و پاكستان به طور آشكاري سه موضوع با هم مرتبط  است كه عبارت اند از :ادعا ارضي و مرزي از سوي افغانستان و تسيلح ،تمويل ،سازمندهي ،حمايت و اعزام خرابكاران ،تروريستان و آدم كشان به افغانستان از سوي پاكستان همين سه موضوع ما در بحران هاي ديگر است.

1-      رهبران پشتون آنطرف ديورند در پيوستن و الحاق به افغانستان، تا كنوني چه موضعي داشته و دارند؟

آنها از مبارز بزرگ نيم قاره ي هند (مرحوم خان عبدالغفار خان) تا كنون هيچ كدام براي الحاق به افغانستان اظهار رسمي و علني نه كرده و علاقه مند پيوستن نه بوده و نيستند.

2- موضوع گيري خصمانه ي زمامداران افغانستان بعد از تشكيل پاكستان در برابر آن كشور.

 از نخستين روز هاي تشكيل پاكستان (1947م) همواره زمامداران نا عاقبت انديش و محافل معلوم الحال افغانستان مدت 27 سال در امور داخلي پاكستان مداخله مي كردند اما از سال 1974 م بعد از فرار مخالفين دولت جموري محمد داوود خان اين حربه تا كنون به دست زمامداران ،سازمان ها و محافل خاص پاكستان افتاده است.

3-     بحران موجود از كجا ناشي شده و در كجا ختم مي شود ؟بحران اصلي از اختلاف سران دو قبيله ي سدوزايي و محمد زايي ،فرار شاه شجاع امضاي معاهده ي ((سه جانبه ي لاهور ،1938)) تا امضاي معاهده ي ديورند 1893 م و الي امروز بيشتر از ده معاهده ي رسمي و چندين تعهد نامه شفاهي و تحريري در شناسايي سرحد ديورند امضا شده ،ولی زمامداران متعصب ما هنوز هم ،ادعاي ارضي و مرزي دارند .

4-     آيا افغانستان به بيش از ده تعهد بين المللي خود وفا دار است؟و آيا سرحد ديورند ،بين المللي است؟ مطابق يكي از اصل هاي بنيادين سازمان ملل متحد((ممنوعيت انكار پس از اقرار )) افغانستان حق نه دارد ،از تعهدات خود انكار كند و مطابق اصل ((ثبات مرزي هاي بين المللي ))سرحد ديورند ،دايمي و بين المللي است .

5-      تحميلي خوندان سرحد ديورند ،خود بهانه براي ادامه ي جنگ است !

معاهده ديورند به هيچ وجه بزور تفنگ و سرنيزه بالاي زمامداران افغانستان امضا نشده و كلمه ي تحميلي به معني جبري نه بوده ،بلكه كلمه ي تحميلي درین مورد يك اصطلاح جغرافياي سياسي است.

6-      خود اراديت خواستن براي مردم كشور ديگر، يكي از عوامل جنگ طلبي است!افغانستان مطابق اصل ((حق خود اراديت خواستن بدست خويش))حق نه دارند براي مردمان آنطرف ديورند (پاكستان) خود اراديت و يا حقوق ديگر مطالبه كند.

7-     حفظ اصطلاح قبايل آزاد و حمايت از آن ها ،به مفهوم حمايت از ياغيان است.اصطلاح قبايل آزاد ،محكوم و غيره مربوط سال هاي 1850 تا 1893 م يعني امضاي معاهده ي ديورند است .بعد از امضاي اين معاهده از يك سو افغانستان و سوي ديگر هند برتانوي و حالا يكطرف افغانستان و طرف ديگر پاكستان است .

8-     پي آمد پشتونستان خواهي و قبيله گرايي ،تا كنون براي افغانستان چه بوده است؟ پشتونستان خواهي يك انديشه نشنليستي و ((فروملی)) بوده طي 34 سال اخير سبب تباهي افغانستان گرديده ،هيچ منافعي براي مردم افغانستان به جز ضرر نداشته و نخواهد داشت.

9-     راه رسيدن به يك طرح جامع و حل اختلافات ميان دو كشور چيست؟اعمال و گردار زمامداران دو كشور عليه يكديگر سياسي است به حسن نيت صادقانه و همكاري مسوولانه ي جامعه ي جهاني نياز دارد .افغانستان دو منافع عمده در پاكستان و پاكستان دو منافع عمده در افغانستان دارد .

راه حل فوري : حسن نيت صادقانه و مذاكره ي مستقيم در حضور جامعه ي جهاني ، كشور هاي همسايه و منطقه ،تضمين قاطع براي اطمينان خاطر طرفين ،بستن سرحد تروريستان و آدم كشان ،و دادن آگاهي به مردم دو طرف ،نخستين قدم ها براي حل اختلاف است.

 

 

 

 

راههاي رسيدن به يك طرح جامع ملي براي

حل اختلافات ميان افغانستان و پاكستان

در حال حاضر، اكثر دانشمندان، تحليلگران و سياستمداران واقع بين در داخل و خارج كشور به اين نتيجه رسيده اند، كه معضله ي موجود ميان افغانستان و پاكستان، سه موضوع باهم مرتبط بوده، ((مادربحران)) ميان دو كشور همسايه و جامعه جهاني بحساب مي آيد. بحران افغانستان فقط ناشي از مناسبات بد با پاكستان است. هرچند در قضاياي مورد ادعاي زمامداران افغانستان، پاكستان از لحاظ حقوقي و تاريخي، طرف اصلي نبوده. از جمله ي كشور هاي ((مُطهر))‌ بشمار ميرود.

درحاليكه جانشين است، ولي مسول اعمال كشور خلف خود (استعمار، بريتانيا) نمي باشد. مانند اينكه تاجكستان يا ازبكستان مسول اعمال اتحاد شوروي سابق نيستند. از نوع كشورهاي ((مُطهر)) محسوب مي شوند.

دولتهاي حاكم بر افغانستان از سالهاي 1839م تا 1893م در رابطه به مناطق ماوراء ديورند امروزي پنج معاهده (معاهده ي سه جانبه ي لاهور، معاهده ي دوستانه ي قندهار، معاهده اول جمرود، دوم جمرود، گندمك و ديورند) را امضا نموده اند. بعداز معاهده ي ديورند تا تشكيل پاكستان نيز سه معاهده ديگر، (معاهده ي دن- حبيب الله، صلح راولپندي و كابل) بوسيله زمامداران افغانستان در تاييد معاهده ديورند، رسماً امضا گرديده است. تبادله نامه رسمي سردار شاه ولي خان در لندن با ((آرتر انديرسن)) وزير خارجه انگلستان در سال 1930م و اظهارات شخص محمدنادرخان روز افتتاح شوراي ملي (1931م) در كابل و تعهدات سردار نجيب الله خان يا نجيب الله ((توروايانا)) در پاكستان بعداز تشكيل آنكشور. همچنان در سالهاي آخر جمهوري محمدداوودخان اعرافات موصوف، در محافل رسمي مبني بر عدم مداخله در امور داخلي پاكستان، دال بر انصراف از ادعاي ارضي و مرزي و برسميت شناختن سرحد ديورند است.

به قول مرحوم غبار و مرحوم حق نظر نظراوف مورخ تاجيكي، شاه محمودخان صدراعظم افغانستان از سال 1943م يعني جريان جنگ دوم جهاني، با مقامات انگلستان و رهبران جدايي طلب پاكستان امروزي، در تماس بوده، ريفراندم نيز به ميل آنها و موافقه ي شاه محمودخان راه اندازي شد، تا به يكباره گي الحاق ماوراء ديورند به پاكستان، شكل قانوني بخود بگيرد و شر آن از سر افغانستان كم شود.(1)

به همين سبب، در حاليكه ((كنت اتلي)) نخست وزير انگلستان در 3جون 1947م موضوع تجزيه هند را بدوكشور، به پارلمان ارائه كرد، صدراعظم افغانستان در 13 جون همين سال يعني ده روز بعداز فيصله ي پارلمان انگليس، در مورد سرنوشت پشتونهاي آنطرف ديورند، عنواني سفارت انگلستان در كابل نامه نوشت. سفارت موصوف به پاسخ اين نامه چنين نوشت: ((موضوع سرحد ديورند قبلاً حل و فصل شده، سرحد ديورند، منحيث سرحد رسمي بين المللي، ميان دو كشور، شناخته شده، پيمان 1921م (1300خورشيدي) [همان معاهده ايكه اخيراً محمودطرزي نماينده ي پادشاه مستقل افغانستان در كابل باهنري دابس نماينده انگلستان امضا نموده بود] مورد تطبيق بوده، معاهده ي ديورند را تصديق و تاييد مي كند. (2)

نامه ي شاه محمودخان مانند ((نوشته ي روي يخ)) و ((نوش داروي بعداز مرگ سهراب)) بود. پارلمان انگلستان در همان  روز 3 جون تجزيه هند بدوكشور را تصويب و ريفراندم يا همه پرسي از همين تاريخ (3 تا 17 جون) ادامه داشت، كه از جمله ي 570 هزار نفر واجدين شرايط راي دهي در همه پرسي 289 هزار نفر به نفع پاكستان و صرف 2800 نفر به نفع پيوستن به هندوستان راي دادند.

((سرجارج كننگهم)) حكمران انگليسي ايالت سرحد ميگويد: ((با تمام جرگه ها مصاحبه كردم، جملگي، پيوستن به پاكستان را تاييد كردند.))‌ (3)

پاكستان در14 اگست 1947م از مناطق سند، بنگال، پنجاب پشتونستان و بلوچستان بنام ((فرمانداري كل)) تحت رياست محمدعلي جناح تشكيل گرديد. هر چند نماينده ي افغانستان عبدالحسين خان ((عزيز))‌ بتاريخ 30 سپتامبر 1947م در سازمان ملل متحد به قبول عضويت پاكستان راي منفي داد، اما در 20-اكتبر، مدت 20 روز بعد رأي منفي خود را پس گرفته به عضويت پاكستان رأي مثبت داد.

شواهد و مدارك نشان ميدهد كه صدراعظم افغانستان فقط تحت فشار نشنليست هاي حاكم در دولت به اين نوع مانور دست مي زده است. چون اكثر خانواده سلطنتي، علاقه مند كشمكش با پاكستان نبوده، موضوع را حل شده مي پنداشتند. زيرا دولت پاكستان نيز زاده ي استعمار وبرادر رضايي شان بود.

درماه نوامبر 1947م وقتي نجيب الله خان نماينده ي خاص محمدظاهرشاه غرض مذاكره با رهبران پاكستان به كراچي رفت، بعداز دوماه سيروسياحت، ملاقات و مذاكرات، با لياقت علي نخست وزير پاكستان تفاهم  كرد كه نتيجه ي مذاكرات رسماً به كابل خبر داده شود.

نامة ظف الله خان وزير خارجه ي پاكستان كه در اول جنوري 1948م بكابل مواصلت نمود چنين نوشته است: ((پتانهاي سرحدي همان حكومت خود مختاري را دارا خواهند بود، كه ديگر ايالات پاكستان دارا باشند، سياست دولت پاكستان نسبت به هريكي از ولايات، صورت واحد را خواهد داشت.

آنها اراده ي خود را در ريفراندم 1947م، بيان داشته و در تشكيل دولت پاكستان، همكاري و خدمات ازرشمندي نموده اند.))(4)

در صفحه 51 كتاب ((بيانات)) نجيب الله خان جريان تفاهمات خود را با زمامداران پاكستان تحرير داشته است كه معنايش اينست: ((حكومت افغانستان آزادي پشتونستان را كه به نقصان پاكستان تمام شود نمي خواهد. سرحدات آزاد را مي گزارد به پشتونستان محكوم ضم گردد ،خط ديورند را قبول دارد. براي افغانستان هيچ امتيازي نمي خواهد. اتونومي صوبه يي را كه سيستم فدرالي پاكستان متقاضي آن بود تصديق مي كند.)) موصوف در برابر اين همه مذاكرات دو ماهه، براي پتانهاي ماوراي ديورند اسمي مطابق اتونومي شان خواسته است و بس.(5)

نجيب الله خان در حقيقت حاكميت پاكستان را، در قلمرويكه تشكيل گرديده بود، به رسميت شناخته، بكابل برگشت و مورد نوازش سلطنت قرار گرفت.

 

رهبران پشتون آنطرف ديورند در پيوستن به افغانستان

چه موضعي داشتند و دارند؟

خان عبدالغفار خان رهبر ناسوناليست هاي پشتون در آنسوي ديورند، بعداز سالهاي چهل ميلادي، يكي از برجسته ترين، رهبران قبايل پشتون در شبه قاره ي هند بود كه، در جهت آزادي شبه قاره ي هند، در همسويي با مهاتماگاندي مبارزه مي كرد. جنبش خدايي خدمتگاران تحت رهبري مرحومي، خلاف عرف و عنعنات پشتون [كه هميشه در جنگ، خودسري وخشونت زنده گي كرده اند] يك جنبش اصلاح طلبانه، باويژه گي عدم خشونت و زورگويي، طرف توجه خاص مهاتما گاندي بوده است.

چون عضو حزب كانگرس ملي هند بود، با محمدعلي جناح و تجزيه طلبان، شديداً مخالفت داشته و خواهان الحاق مناطق پشتون ماوراء ديورند، به هندوستان بود، نه پاكستان، نه افغانستان.

به عقيده ي مرحوم احمدعلي ((كهزاد))‌ هدف خان عبدالغفارخان، از همسويي با رهبران كانگرس هند و مخالفت با مسلم ليك، اين بود كه، اگر هند تجزيه شود، مناطق پشتون نشين (ماوراء ديورند) يك دولت مستقل به ميل خود تشكيل دهند. يعني تمايل شان به كانگرس اعتقادي نبود.))(6)

جواهر لعل نهرو الحاق مناطق قبايلي را به هند، غير عملي دانسته به رهبران پشتون آنسوي ديورند، توصيه مي كرد، بجاي الحاق به هندوستان، در مورد الحاق به افغانستان فكر كنند، اما اين رهبران، الحاق به افغانستان را نپذيرفته،و تا آخر عمر اقدامي عملي نكردند. اما جالب توجه اينست كه خان مرحومي به بازمانده گانش وصيت نموده بود، تا پس از مرگ، پيكرش را در افغانستان دفن كنند. كه چنين كردند.

چنانچه حاجي علي خان مشهور به ((ايپي فقير)) قبل از عبدالغفارخان بطور آشكار، براي تشكيل يك دولت پشتونستان از سالهاي 1939م در وزيرستان قيام نموده بود. بعداز تشكيل دولت پاكستان در سال 1950م نيز بيرقي بنام پشتونستان بر افراشت. از سازمان ملل متحد خواست آنرا به رسميت بشناسد. از دولت افغانستان نيز تقاضا نمود، درين راستا ايشان را ياري رساند. (7)

در جرگه ي بزرگ ((بنو مورخ21 جون 1947م كه بيش از 20 هزار جوان مسلح ((زلمي پشتون)) آماده ي پيكار بودند، خان مذكور وساير رهبران قومي و احزاب خورد و برزگ، تلاش خود را براي تشكيل يك دولت مستقل متمركز نموده، درين جرگه فيصله كردند كه، نه هندوستان مي خواهند، نه پاكستان [نه افغانستان] بلكه جمهوري اسلامي پشتونستان مي خواهند.(8)

داكترخان صاحب، برادر بزرگ عبدالغفار خان كه يك دوره صدارعظم ايالتي نيز بود، در نامه يي بتاريخ 2 جولاي 1947م (قبل از تشكيل پاكستان) به جواهر لعل نهرو نوشت: ((بشما اطمينان ميدهم كه هيچگاه به فكر الحاق به افغانستان نبوده ايم... افغانستان با بهره گيري از وضعيت تلاش دارد، موضوع را به نفع خودش تمام كند.))(9)

طرح اولي عبدالفغارخان، الحاق به هندوستان بود كه با تشكيل پاكستان عملي نشد. طرح دوم مرحومي تشكيل دولت مستقل پشتونستان بود كه بازهم، ناكام ماند و علي رغم توصيه هاي جواهر لعل نهرو ازنديشه هاي الحاق به افغانستان، صدايي برنخواست. با آنهم مدتهاي مديدي در زندان هاي پاكستان بسر برد و بارها به افغانستان سفر كرد، اما از پيوستن به افغانستان بطور واضح سخن نگفته است.

فقط مي خواسته است از نام افغانستان عليه پاكستان سود ببرد.

نه تنها عبدالغفار خان بلكه تمام رهبران گروه هاي مختلف از نايسوناليست هاي چپ گرا، تا گروه هاي اسلامي (جماعت اسلامي حسين احمد جمعيت العلماي فضل الرحمن، تا بيت الله محسود) عبدالولي خان عبدالصمدخان اچكزي، محمودخان اچكزي، اجمل ختك و ديگران هيچ زماني رسماً از ادغام به افغانستان حرفي بر زبان نياورده، فقط گاهي ماهرانه از افغانستان و مردم آن توصيف نموده اند كه براي تاريخ قابل استناد نيست.

اجمل ((ختك)) يكي از مخالفين دولت پاكستان كه سالهاي طولاني در افغانستان با عزت و احترام نگهداري ميشد وقتي به پاكستان برگشت، در يك مصاحبه اش گفت: ((په افتخار سره ويلي شم چي زه يو پاكستاني پشتون يم.)) (به افتخار گفته ميتوانم كه يك پشتون پاكستاني هستيم) در ماههاي اخير صدارت محمدداوودخان (1963م) خان عبدالولي خان سفري به كابل داشت، بعداز برگشت به پشاور، در يك مقاله ي تحليلي، در مورد پيشرفت هاي پاكستان و عقب ماند گي هاي افغانستان، ضمن دلايل متعدد ديگر در يك مثال نوشت: ((در كالچ دخترانه ي دانشگاه پشاور، به تعداد 9 هزار دختر تحصيل مي كنند، در حاليكه دانشجويان دانشگاه كابل (اعم از دختر و پسر) از 2 هزار تن تجاوز نمي كنند، آيا ما جانب افغانستان باشيم يا جانب پاكستان؟))(10)

به نوشته ي عادلشاخان يكي از محققان، نويسنده گان و شاغل در دانشگاه ((نيوانگلند آستراليا)): ((پشتونهاي پاكستان زماني مخالف تشكيل پاكستان بوده تقاضاي ايجاد دولت مستقل را داشتند، امروز يكي از قوي ترين شركا در سلسله مراتب (هيرارشي) دولتي پاكستان بشمار مي آيند.

از همان ابتداي مبارزات صلح جويانه ي عبدالغفارخان براي احقاق پشتونها، هيچگاه وي و يا بازمانده گان سياسي اش، خواستار الحاق به افغانستان نشدند. امروز پشتونهاي پاكستان، با حدود 15 درصد جمعيت، 25 درصد ارتش نيم مليوني پاكستان را تشكيل ميدهند، همچنان دو رييس جمهور (غلام اسحق خان 1988م 1933 و جنرال ايوب خان دكتاتور نظامي پاكستان 1956م  1969م) چهار لوي درستيز، تاكنون از همين پشتونهاي ماوراء ديورند بوده، بعد از پنجابي ها و قوم مهاجر، گروه تباري سوم به لحاظ بر خورداري، از مزاياي دولت پاكستان به حساب مي آيند.))(11)

محترم محمداسحق ((نگارگر)) مينوسيد: ((اگر من اشتباه نكرده باشم، از خان عبدالغفارخان تا عبدالولي خان، عبدالصمدخان، محمودخان، اجمل ختك و ديگران همه به يك زبان گفته اند [و رهبران امروزي پشتونهاي قبايلي ميگويند] مادر چوكات فدرالي پاكستان، خود مختاري مي خواهيم، آنان (رهبران پشتون پاكستان) مارا باخود مي برند، تا با يك اكثريت قابل توجه، در فدراليزم پاكستان با پنجابي ها و سندي ها، چانه بزنند و امتياز بگيرند و ديگر هيچ.))(12)

 

موضع گيري هاي خصمانه ي زمامداران افغانستان

بعداز تشكيل پاكستان

آقاي پرويز مشرف در سفر اخيرش در سال 1386 خورشيدي بكابل گفت: (( شما ميگوييد پاكستان در امور داخلي تان مداخله مي كند، پاكستاني ها هم ميگويند افغانستان در امور داخلي شان مداخله مي كند.))

اينكه پاكستان حدود 34 سال است، در امور داخلي كشور ما مداخله مي كند، ديگر شك و ترديدي وجود ندارد. ولي اگر كمي واقع بين باشيم، بايد از خود بپرسيم كه، چرا پاكستان مداخله مي كند؟ درين رابطه كمي بايد به عقب برگرديم، زمامداران متعصب و قبيله گرا در افغانستان نيز طفل معصوم نبوده اند.

((سيدارتا)) رهبر آيين بودا ششصدسال قبل از ميلاد مسيح (ع) گفته است: ((از نيكي بايد نيكي پديد آيد و از بدي، بدي)) اين جمله از سرلوحه دين بودا است. بخاطر جلوگيري از حجيم شدن اين نوشته مي خواهم از مداخلات زمامداران نا عاقبت انديش افغانستان، در امور داخلي پاكستان،منحیث كشور نوپای اسلامي، صرف اشارات مختصري داشته باشم:

1- نخستين مداخله ي سريع و آشكار در امور داخلي كشور جديد التشكيل پاكستان، راي منفي عبدالحسن خان ((عزيز)) نماينده ي افغانستان در سازمان ملل متحد به تاريخ 30 سپتامبر 1947م به قبول عضويت پاكستان در سازمان ملل متحد بود، اما در 20 اكتوبر همين سال مدت 20 روز بعد، راي منفي خود را پس گرفته به عضويت پاكستان راي مثبت داد.(13)

2- دومين حركت خصمانه و منفي دولت افغانستان، در امور داخلي پاكستان، بيانيه ي و شديد اللحن شاه محمودخان صدراعظم و عمومي پادشاه، در شام حمل 1327خورشيدي در شهر جلال آباد بر ضد پاكستان، بخاطر رهايي عبدالغفار خان از زندان واعادة حقوق پشتونها، از نخستين رگه هاي دشمني و تيره گي روابط ميان دو كشور مسلمان و همسايه است.

3- سومين حركت منفي و خصمانه  از طرف دولت افغانستان برضد پاكستان، اعلام لغو تمام معاهدات قبلي [هدف اصلي معاهده ي ديورند بود از ديگر معاهدات سرحدي حرفي بميان نيامده است] تحت فشار ناسيوناليست هاي حاكم در دولت بود. در حاليكه در قانون اساسي آنوقت (اصول اساسي عاليه ي افغانستان) از مواد 40 الي 66 قانون لغو معاهدات بزرگ از صلاحيت پارلمان ((سركاري)) نبوده، از سوي ديگر،دلايل پارلمان افغانستان بسيار ضعيف و نا موجه بوده صرف، زورگويي در برابر دولت نوپاي پاكستان بوده است.

4- مداخله ي آشكار ديگر دولت افغانستان در امور داخلي پاكستان تشكيل جرگه ي بزرگ قبايلي در كابل، نام گذاري روز 9 سنبله بنام ((روز آزادي پشتونستان)) و افتتاح جاده و ميداني بنام پشتونستان كه در زير ريش پادشاه و كنار ارگ سلطنتي قرار داشت.

5- تبيلغ شعار بي محتوا و حساسيت برانگيز ((دا پشتونستان زمونژ)) اختصاصي چندين هوتل در كابل و شهرهاي بزرگ افغانستان براي قبايلي هاي مخالف پاكستان. دادن معاش، خانه، موتر و امتيازات بي حد و حصر از حبيب مردم مظلوم افغانستان. برگزاري سيمنار ها، كنفرانس ها، محافل شب نشيني و سازماندهي تظاهرات بر ضد پاكستان.

6- تشكيل رياست اقوام و قبايل و سرحدات بخاطر امتياز دهي به سران قبايل و پرنمودن جيب هاي، معامله گران سياسي دو طرف، تسليح، تمويل، حمايت و سازماندهي شورشيان، در مراكز تعليمي  نظامي بيني حصار كابل و قندهار و اعزام صدها تن دانشجويان قبايلي ، به كشور هاي خارج به ويژه اتحاد شوروي غرض تحصيل، در بهترين رشته هاي تحصيلي.

7- تعيين معاش مستمري براي  سران قبايل بي بندوبار و قانون گريز. به نوشته مرحوم حق نظراوف مورخ تاجيكي ازمنابع موثق اتحاد شوروي سابق، حدود سي هزار قبايلي، تنها از رياست اقوام و قبايل ننگرهار معاش دايمي گرفته اند و تنها پادشاه گل، يكي از سران قبايل آنطرف ديورند ،بيش از 170 مليون افغاني پول نقد و ديگر امكانات گرفته است.(14)

 در حاليكه در آن سالها نسبت قحطي، گرسنگي، خشكسالي و بيكاري از دروديوار بعضي ولايات مانند ميمنه، بادغيس، چغچران و ولايات ديگر خون مي باريد و مردم اطفال شانرامی فروختند.

افراد شورشي مخالف پاكستان ماه ها در استراحتگاه ها خورده و خوابيده بودند، گاهگاهي اخبار كندن يك پايه ي برق، قطع تلفون و ديگر عمليات خرابكارانه را به داوودخان مي دادند.(15)

8- عمل خصمانه ديگر اعلام جنگ و سفر بري عليه پاكستان، در 4 مي 1955م از طرف صدراعظم نا عاقبت انديش افغانستان، محمدداوودخان است كه دو كشور را تاكنون عليه يكديگر بي اعتماد ساخته است.

9- بعداز كودتاي 26 سرطان 1352خورشيدي بازهم محمدداوودخان دشمني را دنبال كرده، كودتاي نظامي بوسيله ي مرحوم ميوندوال جنرال خان محمد و جنرال عبدالرزاق فرمانده اسبق قواي هوايي را دخالت پاكستان قلمداد كرد، در حالي كه از كودتا ثبوتي وجود نداشت، اعترافات جعلي به زور و شكنجه گرفته شده بود.(16)

بالاخره محمد داوودخان كه به همكاري گروه هاي چپي به پيروزي رسيده بود، باعث حساسيت گروه هاي راست گرا و اسلامي گرديده، فعاليت هاي شانرا عليه جمهوري نوبنياد سريع تر ساخته، تحت فشار دولت جمهوري  محمد داوود هان به پاكستان پناهنده شدند.

ازين تاريخ به بعد، اسلحه ي داوودخان و ناسيوناليست بيمار بدست رهبران پاكستان افتاد. چيزيكه سالها احتياج آن بودند ،مفت و رايگان در اختيار ذوالفقار علي بوتو قرار گرفت.و از همین تاريخ به بعد، دولت پاكستان تحت عناوين مختلف از افغان ها عليه خودشان استفاده مي نمايد.

 

بحران از كجا ناشي شده و در كجا ختم ميشود؟

اكنون كاملاً آشكار است كه معاهده ي ديورند، آخرين تجزيه در قلمرو افغانستان را تحقق بخشيده، اين معاهده، تنها و بي ارتباط نيست، بلكه معاهدات پيشينه و پسينه دارد كه، يكي مويد ديگري بود در تسلسل تاريخي قرار دارند. از نخستين معاهده بالاي سرزمين، كه همان معاهده ي ((سه جانبه لاهور))‌ ميان شاه شجاع منحيث نواسه و ميراث دار احمدشاه ابدالي با رنجيت سنگ حاكم پنجاب و مكناتن در (26 جون 1838م) امضا شد، شامل 18 فقره است. در آن اكثريت مناطق وراء ديورند امروزي شامل راست درياي سند، چپ درياي سند، صوبه ي ملتان، كشمير، حدود شمالي، جنوبي شرقي و غربي اتك، پشاور و توابع آن تاحد خيبر، ديره جات و غيره كه در تصرف خالصه جي است، شاه شجاع و خاندان سدوزايي نسل بعد نسل و بطناً بعد بطن، هيچ دعوايي نداشته و نخواهد داشت. (17)

معاهده ي سه جانبه ي لاهور و معاهده ديورند ((مادر))‌ ديگر معاهدات هستند كه، معاهده دوستانه ي قندهار ميان شاه شجاع و مكناتن (7 مي 1939م) معاهده اول جمرود ميان جان لارنس و سردار غلام حيدرخان پسر اميردوست محمدخان (30 مارچ 1955م) معاهده ي دوم جمرود ميان جان لارنس و سردار محمداعظم خان پسر امير دوست محمدخان (6 جنوري 1957-م) و معاهده ي گندمك ميان امير محمديعقوب خان و كيوناري (26 مي 1979-م)، همه مويد معاهده ي سه جانبه بوده هستند.

معاهده ديورند ميان شخص اميرعبدالرحمن و مارتيمر ديورند، در 12-اكتوبر 1893م كه خود از يكطرف ادامه ي معاهدات قبلي است سه معاهده ي رسمي ديگر در تاييد خود دارد كه عبارتنداز: معاهده ي ((دن-حبيب الله)) يا معاهده ((خال)) در 21 مارچ 1905م، معاهده راولپندي ميان علي احمدخان و ((هملتن گرزنت))‌ در 21 مارچ 1905م معاهده ي كابل ميان مرحوم محمودطرزي و ((هنري دابس)) در كابل مورخ 22 نوامبر 1921م همچنان اظهارات شخص محمدنادرخان در روز افتتاح شوراي ملي برينكه ((تمام معاهداتي را كه دولت هاي گذشته با دول متحا به امضا كرده اند تصديق كردم، ديگر معاهده يي سري و علني امضا نكرده ام)) و در سال 1931م تبادله ي نامه ي رسمي سردار شاه ولي خان عنواني ((آرتر انديرسن)) وزير خارجه ي انگليس در 6 جولاي 1930-م مبني بر تاييد معاهده 1921م (ميان دابس و محمودطرزي)بوده تفاهم  و تعهد نجيب الله خان نماينده خاص محمدظاهرشاه با سران پاكستان در كراچي (نوامبر 1947م)، اظهارات شفاهي محمدداوودخان در 5 جون 1976م با ذوالفقار علي بوتو، در كابل، و همچنان اظهارات موصوف در ضيافت رسمي مورخ 10- اكتبر 1977م دركابل با جنرال ضياءالحق، مبني برينكه ((در خاك پاكستان ديگر هيچگونه ادعايي ندارد.)) همه و همه مويد و مصدق معاهده ي ديورند هستند.

كوتاه سخن اينكه، از نخستين معاهده ي ارضي 1838م تا سقوط محمدداوودخان تمام معاهدات رسمي، تعهد و اظهارات شفاهي سران دو خاندان (سدوزائي و محمدزايي) در تاييد معاهده ي سه جانبه ي لاهور ومعاهده ديورند هستند.

آيا با گذشت 170 سال از نخستين معاهده و 115 سال از آخرين معاهده در تجزيه ي قلمرو افغانستان امكان دارد، افغانستان سندي براي اثبات ادعاي خود داشته باشد. ادعاي زمامداران افغانستان سياسي است كه، از لحاظ حقوقي و تاريخي اعتباري ندارد. فقط 61 سال است زمامداران متعصب و نا عاقبت انديش افغانستان، مردم افغانستان، پاكستان و حالا جامعه جهاني را به گروگان گرفته است.

 

آيا افغانستان به تعهدات بين المللي خود احترام دارد؟

و آيا سرحد ديورند بين المللي است يا نيست؟

سازمان ملل متحد بعد از تاسيس داراي ((منشوري)) است كه ((قانون اساسي جامعه ي جهاني)) ناميده ميشود. اين قانون داراي اصل هايي است كه عبارتند از: اصل احترام به تماميت ارضي كشورها، اصل ثبات مرزهاي بين المللي، اصل عدم مداخله در امور داخلي كشورها، اصل عدم توسل به زور و تهديد، اصل برابري حاكميت دولتها، اصل مسالمت آميز مناقشات بين المللي، اصل حق تعيين سرنوشت بدست خويش...

آيا افغانستان اين اصل ها را پذيرفته است؟ و اگر پذيرفته است، به آنها احترام دارد؟ آيا پاكستان را در قلمرويكه تشكيل گرديده، منحيث كشور مستقل برسميت مي شناسد؟ اگر نمي شناسد چرا 61 سال است با آنكشور تبادل نماينده گي ديپلوماتيك (سفارت و قنسلگري) نموده است.منشور سازمان ملل متحد اصلي دارد بنام ((ممنوعيت انكار پس از اقرار)) وقتي 16 بار زمامداران قبلي افغانستان رسمي و شفاهي سرحد ديورند را برسميت شناخته اند،حالاافغانستان اين حق را دارد، از اقرار خود انكار كند. وقتي زمامداران، اراكين بلند پايه ي دولتي و افراد عادي ميخواهند وارد پاكستان شوند، گذرنامه يا پاسپورت خود را، در دروازه ي ((خيبر))و ((سپين بولدك)) به  مامورين پاكستان ارائه مي نمايند و سپس وارد خاك پاكستان مي شوند. وقتي اينرا قبول دارند، چرا با پيشنهاد پاكستان مبني بر بستن سرحد از طريق ديوار، سيم خاردار يا وسايل هلكترونيكي ديگر مخالفت دارند. در واقعيت امر وقتي زمامداران متعصب افغانستان در برابر دلايل منطقي به بن بست ميرسند، مسايل اخلاقي و عاطفي را پيش كش نموده احساسات قومي و زباني را تحريك مي نمايند. مبني برينكه بستن سرحد خانواده ي پشتون هاي دو طرف سرحد را از هم جدا مي كند. وقتي اين احساس عاطفي و اخلاقي را فوق قانون ميدانند، خيلي عالي. ولي اين اخلاق سياسي و انساني نيز بايد موجود باشد كه، در چهار سمت ديگر كشور نيز خطوط معيين سرحدي قفل هاي فولادين زده شده، خانواده هاي تاجك، ازبك، تركمن و بلوچها را از هم جدا كرده است. در حاليكه ازين سرحدات نه تروريست مي آيد، نه آدم كش، نه مكتب سوز، نه انتحاري و انفجاري، آيا افغانستان را وطن همه افغانها مي شناسند يا وطن قوم گرایان؟

اگر ميخواهند به جنگ قتل و كشتار، جرم و جنايت، ترور، انفجار، انتحار و مداخله پايان داده شده، به خواست كشور همسايه و مردم افغانستان لبيك بگويند، سرحد را ببندند و به حقوق كشور همسايه بالاي قلمرو خودش، احترام بگذارند تا ديگر مداخله نكند.

از نظر علم جغرافياي سياسي، سرحدات سياسي، يكي از عمده ترين عوامل تشخيص يك كشور (ناحيه ي متشكل سياسي) است، وجود همين سرحدات مشخص سياسي است كه ايجاد اتحاد سياسي و يكپارچه گي را دريك كشور ممكن مي سازد.

خطوط اساسي ايكه يك كشور را، از كشور هاي همسايه جدا مي سازد ((سرحدات بين المللي)) گفته ميشود. تا وقتي خطوط سرحدي ميان كشورها مشخص، معين و مورد قبول دو طرف نباشند، باشندگان اين كشور ها، مانند مردم افغانستان و پاكستان روي آرامش نخواهند ديد.(18)

هرچند با پيشرفت جوامع بشري مانند تشكيل اتحاديه ي اروپا و كنفدريشن ها، در قرن 21، از اهميت سرحدات مسدود كاسته شده، ولي مردم دو طرف سرحد ديورند، در وضعيتي از زنده گي اجتماعي و فرهنگي قرار دارند كه هرگز به پاي رشد وتكامل فكري، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آن كشور ها نخواهند رسيد. بهتر است، اين دروازه ي دوزخ بسته شود تا انسانهاي بيشتري را بكام مرگ نبرد.

سرحد ديورند 4 مرحله ي قانوني خويش را از نظر علم جغرافياي سياسي (الوكيشن، ديليمتيشن، دماركيش و رايتفكيشن) طي نموده است.(19) يعني بترتيب دو كشور به تعيين سرحد موافقه ي قبلي داشتند.

نقشه ی خطوط سرحدي (كاغذ) تنظيم شده موجود بود. علامه گذاري عملي در زمين، طي دو سال تحت رياست سپهسالار غلام حيدرخان چرخي، انجام شده و پادشاه دربار بزرگي تشكيل داده، موضوع را به سمع بزرگان دولت و سران اقوام رسانده و مهر آنها را در كاغذ گرفته و در دو هزار ورق به سراسر كشور منتشر ساخته است.(20)

بازهم اگر يك معاهده ي سرحدي صرف سه مرحله ي اولي را طي كند بنام ((ديفكتو)) و اگر مرحله ي چهارمي راهم طي كند، ((ديجوري)) يا قانوني و بين المللي ميشود. و اگر مرحله چهارم را هم طي نكند مانند سرحد بين مصروسودان به مرور زمان خود به خود بين المللي ميگردد.(21)

با آنهم ((انتوني هايدمن)) وزير خارجه ي انگلستان در سال 1950-م سرحد ديورند را بين المللي و پاكستان را كشور جانشين و وارث تمام حقوق و وجايب خويش دو منطقه اعلام كرد.(22)

از جانب ديگر اعضاي پيمان سنتو (بعداز عضويت پاكستان(6 مارچ 1956م) سرحد ديورند را بين المللي شناخت. كنفرانس كشورهاي اسلامي منعقده لاهور (24 فبروري 1974م) ادعاي مرحوم عبدالرحمن پژواك نماينده ي افغانستان را بالاي خاك پاكستان، جداً رد كرده ،سرحد ديورند را برسميت شناخت(23)

در حقيقت به استثناي اتحاد شوروي سابق و هندوستان تمام كشور هاي جهان سرحد ديورند را بين المللي مي شناسند.

 

تحميلي خواندن سرحد ديورند خود بهانه ي براي جنگ است!

اسناد تاريخي نشان ميدهد، دولتهاي حاكم بر افغانستان كه  خود امضا كننده و تاييد كننده ي معاهده ي ديورند بوده، اين معاهده را تحميلي خوانده اند،  بسيار مضحكه است. دولت نادرخان در سال 1929م تشكيل گرديده كه در سال 1947م درست 18 ساله بود. ولي دولت پاكستان در 14اگست 1947م تشكيل و درماه نوامبر يعني در سه ماهه گي، با نجيب اله خان نماينده ي خاص محمدظاهرشاه در  كراچي مذاكره نموده نماينده ي افغانستان هم سرحد ديورند را برسميت شناخت و هم دولت پاكستان را، در قلمرويكه تشكيل شده بود تصديق نموده به كابل بر گشت ،خودش اين معاهده را تحميلي خوانده است. اظهارات زمامداران افغانستان بدين معناست كه طفل سه ماهه، جوان 18 ساله را در مسابقه مغلوب كرده باشد. آيا انسان عاقلي اين كمله ي تحميلي را ميپذيرد.

مردم عوام فكر مي كنند كه معاهده ي ديورند بالاي 4 پادشاه از خانواده ي محمدزايي بزور سر نيزه امضا شده است. در حاليكه عبدالرحمن خان خود، طرف تقاضا كننده براي تعيين خط سرحدي، جنوب، شرق و جنوب غرب كشور بوده، ميگويد: ((چون ديگر سرحدات كشور خود را معيين كرده بودم، خواستم سرحد شرقي و جنوبي كشور خود را نيز معيين كنم.

لذا در باب فرستادن يك هئيت از جانب دولت برتانيه نامه فرستادم . مكرر ميگويد كه ((من در امضا معاهده ديورند خطا و اشتباه نكرده ام.))(24)

 

تحميل به كدام نوع معاهدات ميگويند و مفهوم اصلي تحميلي چيست؟

تحميلی به آن نوع معاهدات ميگويند كه غالباً درختم جنگ بالاي يك كشور متجاور ولي مغلوب امضا ميشود، مانند معاهداتي كه درختم جنگ اول و دوم جهاني بالاي آلمان و كشورهاي متحدش تحميل شد. در حاليكه افغانستان، در تجاوز اول، دوم و سوم انگليس، كشور غالب در جنگ بوده است.

از وجود فشار انگليس بالاي دولتهاي افغانستان نمی توان انكار كرد، چون فشار يك امر طبعي است. عبدالرحمن خان معاهده ديورند را در سال سيزده هم پادشاهي اش، در حاليكه 160 هزار نيروي نظامي داشت، امضا كرده است. اگر سلب استقلال سياسي عبدالرحمن خان و پسرش حبيب الله خان را دليل بياوريم، امان الله خان، نادرخان و محمدظاهر شاه را  همه پادشاه مستقل مي شناسند. يا استقلال  افغانستان بايد مورد ترديد باشد، يا معاهده ي ديورند تحميلي.

كلمه ي ((تحميلي)) درينجا بمعني تحميل با ميله ي تفنگ نه، بلكه يك اصطلاح جغرافياي سياسي است. از نظر اين علم، چند نوع سرحدات است،: سرحد ((ميدين)) كه وسط دريا حد فاصل شناخته ميشود. سرحد ((انتي سيد نت)) كه از مناطق خالي از شكنه مي گذرد. سرحد ((سبسي كوينت))  خط سرحدي که از مناطق داراي جمعيت مي گذرد، اين سرحد خود بر دونوع است:

يكي آنكه خط سرحدي از مناطق داراي جمعيت مي گذرد، ولي اختلافات قومي، مذهبي، زباني و نژادي را حل مي كند، چون با خواست دوطرف منطبق مي افتد، بنام سرحد ((تطبيقي)) ياد ميشود. مانند سرحد هند و پاكستان، نوع ديگر  سرحد سبسي كوینت آنستكه،خطوط سرحدی به اثر سياست هاي جهاني و منطقه يي، از بين مناطق داراي جمعيت مي گذرد و مردم يك قوم يا نژاد يا مذهب را، در دوكشور همسايه جدا مي كند، سرحد ((تحميلي)) ناميده ميشود.(25) اين سرحد بالاي دو طرف تحميل ميشود، نه بالاي يكطرف. چون هر دو كشور ناگزير اند، سرحد خود را معيين كنند. وقتي سرحد ديورند را تحميلي بخوانيم، بالاي پاكستان نيز تحميل است، چون اكثريت پشتونها در داخل خاك پاكستان زنده گي دارند، اقليت طرف افغانستان.

بعداز جنگ اول و دوم جهاني ده ها كشور جهان داراي ، سرحدات از نوع ((تحميلي))‌ هستند. هيچ كشوري سرحداتش مُبتني بر زبان نژاد، يا مذهب نيست و اگر نه، تمام كشور هاي عربي بايد يك كشور باشند.(26) چون داراي يك زبان عربي هستند.

 

((خود اراديت)) خواستن براي مردم كشور ديگر، خود

مداخله در امور داخلي ديگران و عامل جنگ است!

يكي از اصل هاي بنيادين سازمان ملل متحد ((حق خود اراديت خواستن بدست خويش است)). بعد از تاسيس سازمان ملل متحد، تدوين و تصويب منشور آن، هيچ كشوري در جهان حق ندارد، براي مردم كشور ديگر خود اراديت  بخواهد. اگر اينكار امروز مجاز باشد، ده ها كشور در امور داخلي كشورهاي ديگر مداخله مي كنند.

مرحوم سيد قاسم ((رشتيا))‌ ميگويد: ((در سال 1947م كه پاكستان تشكيل مي شد، من وكيل رياست مستقل مطبوعات بودم، دولت شاهي افغانستان، مجلس بزرگي به سويه ي عالي تشكيل داده ،موضوع پشتونستان را زير بحث گرفت. بالاخره فيصله شد كه، چون وقت زيادي گذشته، افغانستان نبايد ادعاي ارضي كند، سياست دنيا هم اجازه نميدهد، سرحدات بين المللي، تجديد شوند. در آنصورت نقشه ي دنيا تغير مي خورد. افغانستان تصميم گرفت براي ساكنان آنطرف ديورند ((حق خود اراديت)) بخواهد.

چون موضوع پشتونستان بنام ((قضيه ي افغانستان)) در مطبوعات سر زبانها افتاده بود، من (رشتيا) پشنهاد كردم، اين قضيه بنام ((قضيه ي پشتونستان))‌ در مطبوعات داخل و خارج ياد شود.

بعداز منظوري پيشنهاد من، بنام ((قضيه ي پشتونستان)) ياد گرديد. به وضاحت ديده ميشود كه قبل از تشكيل پاكستان كه نيروهاي انگليس در منطقه حضور داشت و قبل از ظهور داوودخان در صحنه ي سياسي و نظامي افغانستان، معضله يي بنام ((سرحد ديورند)) وجود نداشته است.(27)

خود اراديت خواستن براي مردم ديگر  نيز خلاف اصول بنيادين سازمان ملل متحد است. مطابق اصل ((خود اراديت خواستن بدست خويش)) سه گروه مردم ميتوانند  خود اراديت بخواهند: الف، مردمي كه تحت سلطه ي استعمار باشند.

ب: زيرا اداره ي دولتهاي دست نشانده باشند.

ج: تحت سلطه ي رژيم نژاد پرست باشند.

مشخصه ي ديگر خود اراديت خواستن، تشكيل يك جبهه آزادي بخش ملي برهبري خود مردم، بدون دخالت ديگران، با قناعت جامعه ي جهاني است. (28)در حاليكه پشتونهاي آنطرف ديورند در چنين شرايطي قرار ندارند.

خود اراديت خواستن از بيرون براي پشتونها و بلوچها مداخله در امور داخلي پاكستان محسوب ميشود.

 

حفظ اصطلاح قبايل آزاد و حمايت از ادامه ي اين حالت

بدوي، مداخله در امور داخلي كشور هميسايه است!

بعداز مرگ رنجيت سنگ، حاكم مقتدر پنجاب، قلمرو آنرا يكي پي ديگري انگليسها تصرف نمودند. بعداز سالهاي 1950م، كه انگليسها همسايه ي افغانستان شده بودند، غرض ايجاد نفاق، مناطق قبايلي را، به اجنسي ها (پنج اجنسي كه دو اجنسي را بعداً پاكستان تشكيل داد)، مناطق آزاد و محكوم وبلوچستان برتانوی تقسيم نمود. البته تا امضا معاهده ي ديورند، اين اصطلاحات مفهوم داشته، آشكار و پنهان اين مناطق طرف مطالبه ي افغانستان بود. اما بعداز امضاي معاهده ي ديورند (1893م) طوريكه در اعلاميه ي امير عبدالرحمن خان، عنواني قبايل دو طرف سرحد در صفحات 693 و 694 كتاب افغانستان در مسير تاريخ آمده است، از حدود درواز و سخنان، نقطه به نقطه تا كوه ملك سياه (سرحد ايران) حدود مرزي نشان داده شده و بر آن تاكيد شده است. ديگر يكسو افغانستان و سوي ديگر هند برتانوي بود، قبايل آزاد و حايلي ميان دو كشور وجود قانوني نداشت و همچنان سرحد ديورند از آن نوع سرحداتي نيست بطور دوخط موازي كشيده شده، در بين آن منطقه ي حايلي بنام قبايل آزاد باشد، مانند سرحد اسپانيا و مراكش، عربستان سعودي و عراق، كورياي شمالي و جنوبي.

اكنون نيز يكطرف افغانستان است، طرف ديگر پاكستان. اين زمامداران افغانستان بوده اند كه غرض مداخله در امور كشور همسايه و سو استفاده ي قومي در افغانستان، براي نشان دادن اكثريت و اقليت، آنها را در جمع خود حساب كرده و مي كنند. پاكستان طي 61 سال نتوانسته، بخاطر عواقب ناگوار آينده ، (از ناحيه ي مداخله زمامداران افغانستان،) اين مناطق را تحت كنترول دولت مركزي خود بياورد. نظم و قانون مدني را تطبيق و اين مناطق را از عقب ماندگي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي نجات دهد.

اگر همين ادعاي ارضي و مرزي و مداخله نبود، امروز اين مناطق به لانه ي تروريزم مبدل نمي شدند. امروز سرحد بسته مي بود، و امكان رفت و برگشت آزادانه ترويستها، آدم كشان، قاچاقبران، مكتب سوزها و اسلحه فروشان نمي بود.

در آغاز قرن 21 عقب مانده گي قرون وسطايي و حالت بدوي، با بنياد گرايي، تروريزم بين المللي و مداخله از دو طرف گره خورده، مناطق دو طرف سرحد ديورند، به ((با تلاق تاريخ)) مبدل گرديده است.

به نوشته (( بارنت روبين)) تحليلگر و افغانستان شناس معروف امريكايي: ((مركز تروريزم جهان گستر مناطق قبايلي است، پاكستان با استفاده از ضعف و ناتواني دولت افغانستان، ماهرانه در كمربند قبيلوي پشتون، در امتداد دو طرف مرز حالتي را حفظ كرده است كه تروريزم و طالبان از آن بهره ي كافي برده پايگاه هاي خود را ايجاد كرده اند. به گفته ي يك فرمانده ((ناتو)) اگر كمربند قبيلوي دگرگون نشود، مشكل منطقه حل نخواهد شد.))(29)

 

پي آمد پشتونستان خواهي تاكنون براي افغانستان

چه بوده است؟

بعضي افراد، محافل سياسي و بعضي زمامداران در قرن 21 نيز قبيله گرا و تاريك انديش باقي مانده و بدوي فكر مي كنند. ولي در برابر جهانيان با تظاهر، خود را دموكرات، ليبراليست، نؤليبرايست، كمونيست و سوسياليست خوانده حتي خواستار جهاني شدن هستند. اما در واقعيت درين تظاهر، هدف شان اغواي جهانيان، بخاطر حفظ قدرت قبيلوي است. [اين عقايد را افراد خاصي بطور نسبي درميان همه مليت دارند.] اما بعضي ازين گروه هاي تباري و محافل خاص، مساله پشتونستان را ((ملي)) و جز منافع ملي مي خوانند. در  حاليكه ((ملي)) به چيز هايي گفته ميشود كه، ملت شمول باشد و ضامن منافع كل كشور.(30)

ما به هيچ وجه انديشه هاي ((فروملي)) و ((فراملي)) را ((ملي)) گفته نميتوانيم 61 سال نواختن دهل پشتونستان خواهي كه سبب تباهي اصلي افغانستان بوده است، مسايل ((فروملي)) ميباشد كه بعضي افراد، محافل و زمامداران خاص، حتي هست و نيست، حيثيت و ابروي مليت خويش را به قمار گذاشته با آن تجارت كرده اند.

اينگونه اشخاص كه بجاي كلمه ((طيبه)) هم پشتونستان ميگويند، در حاليكه مردم آنطرف سرحد به ریش شان  مي خندند. چنين اشخاص فقط در لاك خود محصور هستند كه به آنها نشنليست مي گويند. اين انديشه هاي منفور از هر جهتي باشد جامعه را به تباهي مي كشاند، چنانچه تا كنون افغانستان را به تباهي كشانده، پي آمد اين ((داعيه خواهي)) براي پشتونستان، بصورت اجمال و اختصار قرار ذيل است:

1- حفظ عقب ماندگي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي مردمان دو طرف سرحد.

2- بردن افغانستان زير نفوذ اتحاد شوروي سابق بخاطر دريافت سلاح و مهمات، برضد پاكستان.

3- زيان اقتصادي61 ساله براي مردم فقير افغانستان، ريختن مليونها افغاني پول سالانه به جيب معامله گران دو طرف از طريق وزارت سرحدات.

4- ضايع شدن انرژي دو كشور بر ضد يكديگر كه بارها تا سرحد جنگ پيشرفته است.

5- مساعد ساختن زمينه ي مداخله ي آشكار پاكستان، به ويژه بعداز فرارمخالفان دولت جمهوري نوپاي محمدداوودخان به پاكستان.

6- مشتعل نگهداشتن 34 سال جنگ در افغانستان تحت عناوين جهاد و انفاذ شريعت ونام های دیگر.

7- كشاندن پاي ارتش اتحاد شوروي و اخيراً نيروهاي ائتلاف، آئيساف وناتو به افغانستان.

8- ايجاد دشمني هاي قومي، زباني، سمتي، مذهبي، تنظيمي  تا سرحد انقطاب اجتماعي.

9- از بين بردن انتظام امكانات و تسليحات نظامي نيم قرنه ي افغانستان.

10- علاوه بر تلفات مستقيم جاني و مالي مردم افغانستان از لحاظ رواني، اخلاقي، اجتماعي، فرهنگي و حيثيتي صدمه هاي جبران ناپذيري ديده اند.

11- سلب استقلال، سياسي، اقتصادي، نظامي و امنيتي افغانستان براي مدت نا معلوم.

 

راه رسيدن به يك طرح جامع و حل اختلاف ميان دو كشور

گردانندگان اصلي دولت بخوبي ميدانند كه عملاً بيش از ده ولايت كشور را، از 30 الي 90 در صد، از دست داده، بدامني گاهي از دروازه هاي شهركابل عبور و به دروازه هاي ارگ جمهوري مي رسد.

اقتصاد ما كمكي و امنيت كشور ما از خارجي ها مطالبه ميشود.

ارتش ما در وضعيت خوبي قرار ندارد، قواي هوايي متكي به خود نداريم، اتحاد ملي خود را عملاً از دست داده ايم. در چنين حالتي ضرورت به جنگ و كشمكش باهيچ كشوري نداريم. عقل سليم حكم مي كند عاقلانه فكر كنيم.

اصلي ترين، اساسي ترين و مهم ترين معضله ي موجود كشورما را، روابط نا مطلوب با كشور همسايه (پاكستان) تشكيل ميدهد. امروز، تحليلگران، دانشمندان، سياستمداران، زمامداران و اكثريت كسانيكه حداقل سواد سياسي دارند، مي دانند كه، درد سياسي ما از ناحيه ي زخمي است كه پاكستان وارد كرده است.

اينكه پاكستان چه هدفي دارد، در گذشته روي آن بحث  مبسوطي صورت گرفت. حالا به اختصار مي گوييم:

افغانستان 61 سال است بالاي پاكستان ادعاي ارضي و مرزي دارد و موارد مداخله ي افغانستان در امور پاكستان را نيز تذكر داديم. ادعاي ارضي و مرزي افغانستان دو موضوع با هم مرتبط است، طي 27 سال افغانستان تلاش داشت. بهر وسيله ي ممكن به اهدافش برسد. حتي تا سرحد جنگ و لشكر كشي پيشرفت، ولي نتوانست به هدف سياسي خود نايل آيد.

پاكستان 34 سال است، بعداز فرار مخالفين جمهوري محمدداوودخان به آنكشور، و قرار گرفتن در چنگال پاکستان به دو ادعاي زمامداران ما ،ظاهرا دو معضله ي ديگر را افزوده و يك تعادل بوجود آورده است:

يكي، تسليح تمويل، سازماندهي و اعزام جنگ افروزان و خرابكاران اعم از خود افغانها و تروريزم جهاني به عناوين مختلف، بخاطر طرف نظر كردن افغانستان، از دو ادعايش و ديگري نسبت عدم دولت هاي ملي و مردمي در افغانستان، عمق استراتيژيك و غالباً الحاق پشتونهاي افغانستان به پاكستان و دنبال كردن انواع اهداف ديگر است. سالها افغانستان مي خواست قبايل آنطرف ديورند را ضمه ي قلمرو خود سازد، حالا پاكستان ميخواهد، پشتونهاي افغانستان را جز خاك خود سازد. به همين سبب از آنها حمايت مي كند.

ما ضرورت نداريم، دنبال پاكستان برويم كه از ما چه ميخواهد؟ وچه برنامه اي در آينده دارد نخست بايد علت ها و ريشه هاي بحران را دريابيم .اگر زمامداران نا عاقبت انديش ما كمي هم دقت كنند و احساس مسؤوليت در برابر تاريخ و وطن داشته باشند وظيفه اصلي شان در شرايط موجود، نجات وطن خود ماست.{از سرحد بين المللي ديورند به اينطرف} پاكستان ميخواهد، افغانستان از ادعاي ارضي و مرزي خود بگذرد، تادر آينده، تشويش آنكشور، از ناحيه ي مداخله مرفوع گردد.

پاكستان ميخواهد سرحد بين المللي ديورند را از دو طريق ببندد، يكي از طريق سياسي يعني امضاي موافقتنامه و تعهد رسمي  مجدد به عدم مداخله و ديگري از طريق فزيكي (بوسيله ديوار، سيم خاردار و وسايل هلكتريكي).

دولت حاكم بر كابل درين رابطه نه با پارلمان، نه با جامعه ي جهاني و ملل متحد مراجعه مي كند، نه جرئت نشستن مستقيم با دولت پاكستان در حضور جامعه ي جهاني دارد نه بعد از 61 سال ادعاي بي مورد ،توان گفتن واقعيت را دارد. چون هيچ نوع سندي براي موفقيت در ادعاي خود ندارد به جز بستن اتهام و خيره سري.

آخرين ادعايش اينست كه اگر سرحد بسته شود، پشتونها از هم جدا مي شوند. اين موضع يك دولت مسول نيست، مثل عاطفه ي يك بيوه زن است در برابر نوه هايش. در حاليكه 5 سال است، ظاهراً اركان دولت ما تكميل است، قوه ي اجرائيه، قضائيه و مقننه، شوراهاي ولايتي، منحيث پارلمان هاي كوچك وجود دارد، احزاب و نهادهاي سياسي و مدني همه فعال هستند. پاكستان نيز 61 سال است، بارها موضوع بستن سرحد و خود داري افغانستان از ادعاي ارضي و مرزي را مطرح كرده است. لذا زمان براي بحث رسمي بسيار مناسب است.

 

راه حل فوري چيست؟

نخستين مرحله حسن نيت است، همين اكنون از چند ما بدينسو كشور كانادا، تركيه كويت و امارات متحده ي عرب بالاي مذاكره مستقيم و ميانجي گري بالاي قضيه سرحد ديورند كار مي كنند كه قرار بود، نخستين جلسه علني آن در دوبي داير شود، متاسفانه دولت افغانستان بهانه جويي كرده، سه كميسون را بحالت تعليق در آورد كه يكي بحث روي حل همين معضله سرحدي بود.

طوريكه گفتيم ظاهراً سه قضيه ي علني باهم مرتبط گرديده، مسول دومعضله ي اصلي كه قضيه سوم زاييده ي آنهاست، دولت افغانستان ميباشد.

مسول قضيه سومي پاكستان  است كه آنرا بوجود آورده، حالا دارد از كنترولش نيز خارج مي گردد، به يك حسن نيت طرفين، تضمين كشور هاي برزگ جهان، كشورهاي منطقه و همسايه نياز دارد.

ادعا و عمل خصمانه ي دوطرف عليه يكديگر بيشتر سياسي است.

هرگاه زمامداران دو طرف تمايل نشان دهند يخ هاي بي اعتمادي ذوب شده هرگونه تفاهم بوجود آمده ميتواند.

چون ملت ها باهم دشمن نيستند، اين دولتها هستند كه به سليقه ي خود دشمني ايجاد مي كنند و هم به سرعت ميتوانند دوستي ايجاد كنند.

دو كشور هر كدام دو منافع عمده دارند: افغانستان در قدم نخست به تامين امنيت ايجاد نظم دولتي و عدم مداخله نياز مبرم دارد، در قدم دوم منافع اقتصادي و پيدا كردن راه آزاد بحري از طريق يك خطه مستقل ((ريلي)). پاكستان  نيز درقدم نخست به شناسايي مرز هايش وخود داري از ادعاي ارضي افغانستان غرض سلطه بر قلمرو خودش (از سرحد ديورند به آنطرف) و در قدم دوم  به منافع اقتصادي، از طريق افغانستان به بازار هاي آسياي مركزي دارد.

بدون حسن تفاهم هر دوطرف، سالهاي متمادي آسيب هاي غيرقابل تصور را بايد انتظار داشته باشند. نه افغانستان به مناطق ماوراء ديورند دست مي يابد و نه پاكستان ميتواند مانند دوره طالبان افغانستان را نيمه مستعمره بسازد. احتمال دارد اگر دو طرف به تفاهم نرسند ابتدا افغانستان از جنوب و شرق تجزيه شود و بدون ترديد در قدم بعدي پاكستان نيز تجزيه خواهد شد.و تجزيه هاي ديگري را در منطقه بدنبال خواهد داشت.

و در خاتمه با تاكيد بايد گويم كه يگانه راه نجات از جنگ و قطع مداخله، بستن سرحد ديورند است. بخاطر تامين روابط بهتر ميان مردمان دو كشور اسلامي ميتوانند چند دروازه ي عبوري ديگر مانند سپين بولدك و خيبر ايجاد نمايند كه نه راه تروريست، قاچاقبر و آدم كش، بلكه راهي تحت كنترول دو طرف و نيروهاي بين المللي باشد.

يك موضوع بسيار جدی و قابل يادآوري  است كه به مردم دو طرف سرحد و ساير مردماني كه در بي خبري قرار دارند واقعيت هاي تاريخي بي پرده بيان شود. به وجود آمدن يكي از جنجال هاي اصلي كتمان واقعيت بوده است.

 

 

 

 

وسلام

 


بالا
 
بازگشت