محمد انور معلم

ازشهرکابل

 

مکثی بر طرح برنامۀ کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا وتفاوت نظريات

بين " رحيمی " و " شيرزاد " راجع به بعضی ازنکات آن

 

        دردهۀ هشتاد ميلادی زمانيکه جنگ شديد تنظيم های بنياد گرای جهادی ساخت پاکستان و ايران به کمک امريکا و انگليس، عربستان سعودی وساير کشورهای غربی بر ضدح. د. خ. ا و دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان ، جريان داشت و هرروز دهها تن ازهموطنان ما جانهای شيرين شان را ازدست ميدادند؛ من با آگاهی کامل وچشم باز بعد از خواندن برنامۀ عمل و اهداف ترقی خواهانۀ حزب و دولت وقت و فهميدن تبليغات گمراه کنندۀ تنظيمها که ازدين مقدس اسلام و عقايد پاک مردم ما ، بخاطر رسيدن به اهداف شوم باداران امريکايی و انگليسی خويش استفادۀ سوء ميکردند؛ وارد صفوف ح. د. خ. ا شدم وتا آخر درسنگروطنپرستان ترقيخواه قرارگرفتم.

       پس ازسقوط دولت جمهوری افغانستان و فرار رهبران و اکثريت کادرهای حزبی و دولتی بخارج، انتظار داشتم تا فعاليتهای حزب ما درخارج به شيوۀ جديد وبا تغيير شکل آغاز وما دوباره با اسلوب ديگری وارد کار و پيکار خواهيم شد.

     اما رهبران ديروزی حزب ما آنقدربحران زده و سرگيچ شده و مورال خود را ازدست داده بودند که تا حادثۀ 11 سپتامبر2001 هرگزسربلند کرده نتوانستند که حتا حاضربه جواب دادن به دشنامها ی جواسيس سازمانهای استخبارات غرب و منطقه نشدند و منتظر ماندند تا کادرهای وفاداربه حزب به تبليغات دشمنان پاسخ بگويند.

       بعد ازاشغال افغانستان و اعلان دموکراسی دروغين امريکايِی با ماهيت استثمای و تبليغات پرسر و صدا و دامنه دار ازسوی بلند گوهای غربی، يعنی راديو" B.B.C " ، صدای امريکا، صدای آلمان، راديو بين المللی فرانسه وسايرين دراين باره، آنهانيز ازخواب بيدارشده، بعوض اينکه دورهم جمع شوند،برخلاف هريک شان تعدادی ازکادرهای وابسته به قوم ، قبيله و قراردادی های خود را گرد آورده، سازمانهای معتدل (!) سياسی ملی گرا، قوم پرست و قبيلوی مطابق ميل و اشتهای اربابان قدرت را تشکيل وبدين ترتيب با ح. د. خ. ا و برنامۀ پرمحتوای آن، مثل عملکردهای تسليم طلبانۀ حکومت نجيب، وداع گفتند.

      من که همان راه مقدس نخستينم را آگاهانه برگزيده بودم؛ هيچگاه شرف و وجدان پاک حزبی و انقلابی ام اجازه نداد تا مثل تعدادی از افرادتسليم شده، سست عنصر وابن الوقت، توبه و زاری نمايم ووارد سازمانهای ريفورميست و قومگرای فاقد جوهرمبارزۀ مترقی آزاديبخش، گردم.

   با وجود اينکه مقالات عده ای از کادرهای معتقد به حزب مان را در نشرات وبعضی ازسايتهای انترنتی خوانده و می بينم که با متانت دربرابر دشمنان حزب ومردم ما سنگر گرفته، ازشرف، حيثيت و آبروی همه رفقا  وشهدای گلگون کفن نبرد حق عليه باطل می رزمند و هرگزنمی هراسند؛ گاهی روزنه های اميد را بررويم می گشود؛ ولی زمانی هم فکرميکردم که وقتی بزرگان حزب ما ازمبارزه روگردان شدند و پس نشستند و حتا ازخود وتاريخ ديروزشان دفاع نکردند، پس ازدست اين کادرها که درحاکميت حزب ، بنا برعدم وابستگی شان به مقامات بالايی، بجزرنج و محنت، کدام امتياز و جايگاه برتری نداشتند؛ چی کاری ساخته خواهد شد.

   اما همينکه دراخيرسال 2008 نخست اعلاميۀ کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا را در چند سايت انترنتی و به تعقيب آن " طرح خطوط اساسی اهداف مرامی و برناموی ح. د. خ. ا را درسايت سپيده دم خواندم و چندين بار آنرا مرورنمودم، آنگاه باورمند شدم که نه، ما آنچه را که درکتابهای علم سياست خوانده ايم، همه درست بوده و ازحقايق زنده گی برخاسته اند و ما بايد به قانون تکامل که يکی از قوانين ديالکتيک است، ايمان راسخ و باور کامل داشته باشيم.

   بنابرآن من درحاليکه طرح برنامۀ کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا ، بويژه بخش اصلی برنامه " چه بايد کرد و تغيير ازکدام راه؟ " را تاييد ميدارم و به تعقيب مفاهمۀ تلفونی، موضعگيری ام را بحيث يک سرباز صادق و عضو با ايمان حزب مان درجمع رفقای همسنگرم در" کميتۀ فعالين " حزب، اعلام می نمايم؛ کمبودی های گفته نا شده را که درمجموع گذشتۀ تاريخی کشور، جنبش وزنده گی فراز و نشيب حزب را دربرميگيرد، بطور فشرده تقديم ميدارم:

      بخش اول:

1- درپيشگفتار، درمورد مبارزات مردم افغانستان صحبت شده، ولی درمورد لشکرکشی های احمدشاه درانی به هندوستان که منجر به قتل عام مردم هند، ازبين رفتن اردوی 300 هزارنفری آن کشور وويران شدن ديوارمستحکم سرحدات جنوبی افغانستان و اشغال 80 سالۀ کشور ما توسط انگليسها گرديد و درتاريخ مرحوم غبارنيزازآن  ذکررفته ؛ توضيحات بعمل نيامده است.

2- درمورد جنايات پسران تيمورشاه و فرزندان سردارپاينده محمد خان و تجزيۀ افغانستان ازچهارسمت و تسليمی خاکهای کشورما بدولتهای روسيۀ زاری، ايران و ادارۀ وايسرای انگليس درنيم قارۀ هند ، مسؤوليت اين وطن فروشی بدوش کدام يکی از آنان می باشد؟ ذکری نشده است.

3- درمورد جنايات نادرخان، هاشم خان، شاه محمود خان ، محمد ظاهرشاه، محمد گل خان مومند و محمد داوود خان که هرکدام آنان صدها انسان آزاديخواه و وطنپرست کشورما را، زندانی ساختند، شکنجه دادند، سربه نيست کردند، تبعيد نمودند و جايدادهای شان را غصب کرده برای قبايل دوطرف مرزجنوب و شرق کشور، تقسيم نمودند، دربرنامه بصورت مشخص نوشته نشده است.

4- درمورد انشعاب سال 1346 آنطوری که دستگيرپنجشيری، عضو اصلی کميته مرکزی و شرکت کنندۀ کنگرۀ موسس، توضيحات داده، درطرح ذکرنشده که اکثريت کیها واقليت کیها بودند، زيرا اصولآ حقانيت " حزب " به جانب " اکثريت تعلق ميگيرد.

5- درمورد فروش آب دريای هلمند برای دولت پادشاهی ايران درزمان حکومت مولانا محمد موسی شفيق ( موسس مکتب اخوان المسلمين درافغانستان ) و امضاء اين معاهدۀ ننگين، توسط محمدظاهر پاد شاه سابق که حکم وطن فروشی را افاده می نمايد؛ چيزی تذکر داده نشده است.

6- دراوايل سالهای جمهوری محمد داوود که استاد ميراکبر خيبرميخواست تا حزب منحل اعلان گردد و همه اعضای آن درحزب غورزنگ ملی داوودخان مدغم گردند؛ ولی دربرابر آن ببرک کارمل رهبرحزب مخالفت نمود و سرانجام در کنفرانس سال 1975 درحدود 90 درصد اعضای کنفرانس از موضعگيری کارمل دفاع نموده وعليه خيبرقرار گرفتند وهمچنان روی اينکه گفته می شد که تعدادی ازکادرهای حزبی نزديک به خيبر، لست عده ای از کادرهای نظامی حزب را به داوودخان تسليم داده بودند وآنها زيرضربه قرارگرفتند که بعدآ مناسبات حزب با داوود خان تيره گرديد، توضيحی داده نشده است.

7- درمورد قتل های پی درپی (علی احمد خرم- گران پيلوت آريانا و ميراکبر خيبر ) که مردم دراين جنايات دستهای کثيف حيدررسولی ، قدير نورستانی، حفيظ الله امين، قدوس غوربندی و ساير اعضای سازمان سيا را دخيل ميدانند و درنوشته ها و نظريات عده ای ازتحليل گران داخلی و خارجی مشروحآ ذکرشده است؛ مگر در طرح برنامه معلومات ارائه نگرديده است.

8- درمورد علل و عوامل سياسی، اقتصادی و اجتماعی تغييرخوردن جهت داوود خان و تسليمی اش به غرب و کشورهای ارتجاعی عرب و منطقه، ازجمله ايران و پاکستان و چگونگی قتل وی توسط حفيظ الله امين و توضيح اين مطلب که:

 داوود خان درحالت تعرض برعليه يک حزب نيرومند دستور دستگيری و ازبين بردن اعضای يک سازمان سياسی دارای 20 هزارعضو و دها هزار متحدينش را صادرنمود و بعد از سقوط حاکميتش، با بيهودگی از خود مقاومت نشان داد و فيراول را هم خودش آغازنمود و همچنان عملکردهای خونين و خودسری ها ی جاهلانۀ امين را دراين رابطه، چگونه ميتوان ارزيابی نمود؟

9- درمورد کودتای 14 ثور 1365 توضيحات بيشترداده، نام کودتاگران افشاء گردد. تاجاييکه بخاطر دارم شش تن اعضای اصلی بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا ( نجيب- نور- کشتمند- رفيع- وطنجار- زيری به شمول سليمان لايق عضو علی البدل بيروی سياسی ) با استفادۀ سوء از عدم حضوررئيس دولت و سرقوماندان اعلی قوای مسلح درکشور ، کودتای سفيد را عملی و دستورآماده باش را به هرسه ارگان قوای مسلح صادرکردند.

10- روی فروپاشی رژيم کودتايی داکترنجيب الله با فاکتها و اسناد توضيحات مفصل  داده شود تا جعل نگاری های اسحق توخی و چرنديات سليمان لايق و ديگران افشاء گردد.

     منظورم ازتوضيح موارد ذکرشده اين است تا حقايقی که درزمينۀ رويدادهای تاريخی، مبارزات آزاديخواهی و فعاليتهای سياسی اثرگذار  حزب ما و تمام وطنپرستان، به نسبت جانبداری ها و مصلحت جويی های درد آور" اين طرف و آن جانب " گفته نشده ، انعکاس يابد. ولی برای اينکه اين توضيحات اصل برنامۀ حزب را درمورد فعاليتهای کنونی آن متورم نسازد، ميتواند اين بخش بصورت ضميمۀ برنامه تدوين گردد تا خواننده بنابرضرورت، هربخشی را که نيازداشته باشد به آن مراجعه و حل مطلب نمايد.

       بخش دوم:

    درمورد بخش " چه بايد کرد " برنامه ، من هيچگونه کوتاهی را نمی بينم. زيرا در آن ازمنافع، حقوق و آزادی های مدنی همه طبقات و اقشار زحمتکش جامعه شامل کارگران، دهقانان ، کسبه کاران، زنان، جوانان وسايرين با صراحت کامل دفاع بعمل آمده که با مطرح کردن پنج ستم ( طبقاتی ، ملی، جنسی، مذهبی و استعمای) راههای علمی و عملی ازميان برداشتن هريک ازاين بدبختی ها را بصورت واضح نمايان ساخته است.

    بنابرآن اين طرح، برنامۀ يک سازمان چپ اصولی به حساب ميرود.

   اما من تنها درمورد خط ديورند و حق خود اراديت خلقهای پشتون و بلوچ آن طرف مرز که ذکرشده، موضوع را قابل توضيح بيشتر ميدانم که منظور چيست؟

    اگرهدف، مذاکره بين دولتهای افغانستان و پاکستان روی تعيين و تثبيت حق مشروع راه بحری و ترانزيت کالاها و اموال تجارتی افغانستان با کشورهای خارج باشد، قابل درک و طرف تاييد می باشد؛ درغير آن، خط ديورند ازطرف تمامی پادشاهان کشورما هريک امان الله خان، محمد نادرخان، محمد ظاهرخان ، تاييد شده است. صرف محمد داوودخان درزمان صدارت خود دردورۀ شاهی پروژۀ پشتونستان را که ازخارج ديکته می شد و مصارف آنرا کشورهای شوروی وقت و هندوستان می پرداختند، آغازکرد و با گنجاندن يک ساعت پروگرام تبليغاتی درراديو افغانستان وپخش آهنگ: " دا پشتونستان زمونژ – داپشتونستان زمونژ" و تعيين روزنهم (9) سنبله بنام روز پشتونستان که پيش و بعد از واقعۀ 7 ثور1357 سبب تشديد خصومت درمناسبات سياسی و دراخيرباعث دردادن آتش جنگها ازسوی دولت پاکستان برضد کشور و مردم ما در، 30 سال اخير گرديد؛ ولی به اندازۀ پشت ناخن هم منفعتی عايد حال ما نشد. تا اينکه خود داوود خان درسال اخير رياست جمهوری اش ، درختم بازديد ازامريکا، مصر، ايران و عربستان سعودی، به پاکستان رفت واز ذوالفقار علی بوتو رئيس جمهور، در موردهمه ادعاهایش عذرخواهی کرد.

   همچنان درزمينۀ حق خود اراديت خلقهای پشتون و بلوچ آنطرف مرز که دردهۀ 60 ميلادی مطرح بود، درسا لهای بعدی پس ازمرگ خان عبدالغفارخان زعيم پشتونهای آنطرف، کمرنگ گرديد. زيرا مردم، احزاب وزعمای پشتونستان قانون اساسی پاکستان را با تمام قوانين متمم آن قبول کرده و خودهارا ازجملۀ اتباع قانونی دولت فدرالی پاکستان ميدانند؛ مطابق احکام مواد مندرج قانون اساسی، قانون انتخابات و قانون احزاب سياسی پاکستان، رهبران احزاب، مشران، روشنفکران وهمۀ مردم پشتون وبلوچ درانتخابات پارلمانی و شوراهای ايالتی شرکت ميکنند و  طی چند سال اخيراحزاب سياسی مذهبی و ملی گرای صوبۀ سرحد به نوبت قدرت دولتی را دردست دارند، يعنی سرنوشت وارادۀ خود را بدست گرفته اند. دردورۀ قبلی احزاب مذهبی پشتونخواه ( قاضی حسين احمد و مولانا فضل الرحمن) قدرت را دردست داشتند و حکومت ايالتی را تشکيل داده بودند؛ اما درسال قبل درنتيجۀ ائتلاف حزب عوامی ملی برهبری اسفنديار ولی خان، پسر خان عبدالی خان با حزب مردم پاکستان، قدرت و ادارۀ حکومت ايالتی را بدست گرفته و درپارلمان مرکزی نيزسهم ونماينده داشته، حاکميت ملی شان را درنظام فدرالی پاکستان تمثيل می نمايند.

      دراين رابطه به عقيدۀ من، نظر دوست محترم رحيمی صاحب معقول و بجا بوده، آنها سرنوشت خورا پيروزمندانه تعيين کرده اند؛ ديگر جايی برای مداخله درامور زندگی مشخص شدۀ شان وجود ندارد.

       بنابرآن بعد از سقوط جمهوری محمد داوود خان، پايان زمامداری نورمحمد

 تره کی، حفيظ الله امين و داکتر نجيبالله وبعدآ فروپاشی اتحادشوروی و تشکيل حکومت ايالتی پشتونستان توسط خود آنان و اعلان وفاداری شان به قوانين و نظام فدرالی پاکستان و مصروفيت شان درکارهای دولتی و آموزش و پرورش بهتر ازافغانستان؛ ديگر بباور همه مردم آگاه و واقعبين کشورما پروژۀ پشتونستان خواهی ختم شده است.

   اکنون هيچگاهی از امواج راديو تلويزيون، آهنگ " داپشتونستان زمونژ" پخش نميگردد و روز نهم سنبله ديگر بنام روز پشتونستان رخصتی و تعطيل نيست.

  ازجانب ديگرحزب افغان ملت که درسابق نسبت پخش انديشه های فاشيستی اش مورد تنفرمردم قرارداشت؛ دردوران هفت ساله حکومت کرزی که تقريبآ رهبری دولت را بعهده داشت، درنتيجۀ چور وچپاول رهبر جديدش آقای انورالحق احدی مداح ومدافع حکومت طالبان، بحدی بدنام شده است که ديگر درميان مردم عاقل و انساندوست افغانستان، جای پای برايش باقی نمانده است.

   همينطور آقای سليمان لايق که درآخرين نفسهايش ميکوشد تا با استفاده از امکانات مالی و امنيتی که ازجانب جامعۀ جهانی (!) و سازمانهای استخباراتی آنان   بدست آورده،  خدماتی را برای دوستان قديمی اش ، درميان پشتونهای " لر وبر" هردو کشور انجام دهد؛ ولی آنگونه رنگ باخته است که حتا نزديکانش هم او را ترک کردند و ازدواج های سياسی هم متلاشی گرديد.اميد وارم تا قناعت شيرزاد صاحب عزيز حاصل شده باشد.

    اما ازاينکه شيرزاد صاحب درنوشتۀ خود چندين بار اصطلاح " دفاع ازخلقهای تحت ستم " را آورده و کشورهای فلسطين، افريقای جنوبی و خلقهای کرد را درمشابهت با پشتونستان، مثال داده است، فکرميکنم که دچار اشتباه می باشد. زيرا سرزمينهای فلسطين ازطرف دولت صهيونستی اسرائيل ، کشور افريقای جنوبی ازجانب دولت استعماری انگليس اشغال شده بود و خلقهای اين دوسرزمين بخاطر کسب استقلال ملی شان اززيراسارت دولتهای اشغالگر بين المللی مبارزه ميکردند که افريقای جنوبی استقلالش را کسب نمود و پيکار خلق فلسطين هنوزهم ادامه دارد. درحاليکه درپاکستان وضع چنين نيست. يعنی اول سرزمين پشتونستان کدام دولت مستقل درطول تاريخ نبوده که بخاطر کسب استقلال سياسی و اقتصادی خود مبارزه کند و مردمان سرزمينهای پشتونستان، بلوچستان، سند وپنجاب همگی مسلمان و هم دين و هم آئين هستند، که دربرابر رژيم های نظامی مستبد يکجا مبارزه نموده اند واکنون درنظام فدرالی هرکدام آنها حکومت های ايالتی خود را اداره ورهبری ميکنند و هيچکدام آنان طرفدارتجزيۀ پاکستان نيستند.

   همچنان نهضت کردها درکشورهای عراق، ترکيه و ايران که ميخواهند تا برای شان حق و حقوق داده شود تا حکومتهای ايالتی خود را درچوکات نظام فدرالی تشکيل دهند.خواست مشروع و قانونی کردهای عراق تحقق پذيرفت؛ ولی دولتهای ترکيه و ايران به اين خواست کردها با اسلحه و سرکوب وکشتاربيگناهان پاسخ ميدهند و نمی خواهند تاآنها مثل پشتونهای پاکستان و کردهای عراق سرنوشت شان را دروجود يک نظام فدرال ، با تشکيل حکومتهای ايالتی تعيين نمايند.

     بنابرآن مثال آوردن آنها درمشابهت با پشتونستان که اينها حکومت ايالتی را تشکيل کرده قدرت را دردست دارند و بحق قانونی خود رسيده اند؛ وارد ديده نميشود. البته موضوع نهضت چپ دموکراتيک خلقهای بلوچ که مبارزۀ آنان نه تنها تشکيل يک دولت مستقل ووحدت بلوچستان بزرگ بوده بلکه آنها خواستار تحولات عميق و بنيادی درعرصه های سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بوسيلۀ يک انقلاب اجتماعی می باشند، دارای مضمون و محتوای ديگری است که هم اکنون مبارزۀ آنان به شدت جريان دارد.

    خلاصه اينکه ما بايد جنبشهای آزاديبخش ملی ومبارزات عدالت خواهی نهضتهای چپ دموکراتيک را که بخاطر کسب استقلال ملی، ترقی اجتماعی و تحقق تحولات انقلابی بسود زحمتکشان انجام ميدهند، از مبارزات آزادی خواهی مانند کردها که درداخل همان دولت انجام ميدهند و پشتونها که قبلآ انجام داده اند وهم اکنون قدرت حکومت ايالتی را دردست دارند؛ تفکيک نماييم.

    خلقهاييکه سرنوشت شان با تشکيل حکومتهای ايالتی تعيين گرديده، ديگر استقلال خواهی معنی تجزيه طلبی را افاده ميکند.

   درشرايط موجود که بيشتر ازدوثلث خاک پشتونستان بدست اسامه بن لادن، بيت الله مسعود، ملا محمد عمر، گلبدين حکمتيار وساير بنياد گراهای تروريست قرار دارد و مقررات شرعی (!) سا خت خودشان را بجای قوانين مدنی جاری و نافذ نموده اند و ازهمين ايالت پشتونستان ازمدت سی سال بدينطرف فتوای جنگ، قتل و غارت، عليه جان ، مال و ناموس مردم افغانستان بدستور سازمان " آی. اس. آی." و بنياد گراهاصادر و مليونها هموطن ما شهيد ، معيوب و آواره شده و تاهم اکنون جنگ، غارت و تجاوزجريان دارد؛ ما نبايد اين شورشهای ارتجاعی قرون وسطايی را جنبش آزاديبخش خلقهای تحت ستم قبول کنيم؛ بلکه منافع عليای پشتونها، بلوچها، سندی ها و پنجابی های پاکستان وتمام خلقهای افغانستان حکم ميکند تا برضد اين پروژۀ پرمنفعت انگليسها و امريکايی ها، بپا خيزند و جهاد مقدس ملی سراسری را عليه آنان و باداران اشغالگرشان آغاز نمايند.

  اميد وارم تاشيرزاد عزيز که خود را درنوشتۀ شان پيرو انديشه های مرحوم ببرک کارمل ميداند، شعارهای گذشتۀ حزب افغان ملت و زمامداران متوفی ذکرشده را تکرارنه نمايد و بدانند که تمام زندگی پربار کارمل درمبارزه برضد انديشه های شئونيستی و نظريات انحرافی داوود خان، تره کی، امين، نجيب و ساير ملی گراهای قوم پرست سپری شد. همچنان نبايد فراموش نمود که کارمل درزمان انجام وظيفه اش بحيث رهبر حزب و رئيس دولت، درحاليکه دريک جبهه دربرابريک جنگ اعلام ناشدۀ دشمنان وطن و مردم افغانستان قرارداشت ودرجبهۀ  ديگر مشغول ساختن يک افغانستان آزاد، آباد و مترقی برای فردا بود، همين رهبران حزبی و دولتی مليت برادرپشتون داخل کشور( نجيب، نور، رفيع، زيری  وطنجارو لايق)  برضد وی دست به يک کودتای ننگين زدند ورهبران آنطرف خط ديورند شامل حزب عوامی ملی و احزاب مذهبی پشتونستان، مطابق ميل و آرزوی " آی. اس. آی " وجنرال های نظامی پاکستان، ازاين کودتا حمايت عام وتام نمودند و نجيب را بحيث يک پشتون اصيل و پخته (!) تاييد کردند .

    بدين ترتيب آخوندهای خيره سر ايران، ارتجاع سياه عرب و غارتگران جهان سرمايه هم بمرام و مقاصد شوم ديرينۀ شان رسيدند.

    بخش سوم:    

    درمورد خواست و تقاضای پيهم دوست محترم رحيمی صاحب و تلاشهای خستگی ناپذير جناب محترم پرشورصاحب، مبنی بر تأمين وحدت ويا اتحاد تمام جزاير جدا شده ازپيکر زخم خورده و درحال علاج ح. د. خ. ا، بخصوص ميان کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا ، نهضت فراگيردموکراسی و ترقی افغانستان و حزب متحد ملی که خيلی ها دلسوزانه صورت گرفته، قابل قدر ودرخور درک و تأمل می باشد.

  به باورمن هرگاه هردودوست محترم يکبارديگر، طرح خطوط اساسی اهداف مرامی کميتۀ فعالين  را بصورت مقايسوی با برنامه های دوحزب ذکرشده، بدقت کامل مطالعه فرمايند، با وضاحت فهميده ميشود که برنامۀ کميتۀ فعالين دارای محتوای يک سازمان چپ راديکال انترناسيو ناليست طرازنوين ميباشد؛ درحاليکه دوحزب ذکرشده، دارای طرزتفکردموکراسی ليبرال و برنامه های ريفورميستی ملی گرا ی معتدل ميباشند. بطور مثال:

1-   کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا گذشتۀ تاريخی مبارزات آزاديخواهی مردم ، جنبش مشروطيت و فعاليتهای ح. د. خ.ا را درپيشگفتار و سه بخش بعدی بيان داشته و خود را وارث وادامه دهندۀ اهداف و برنامۀ نخستين ح. د. خ. ا وآغازگرفعاليت نوين اين حزب ميدانند ، حال آنکه رهبران دوحزب ذکرشده ، هم درمتن برنامه ها و هم درمقلات و صحبتهای شان يک حرف از اين حزب برزبان نياورده و حتا از پيوند سازمانی ديروزی شان هم انکارمی نمايند.

2-   کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا درطرح برنامه اش تضاد طبقاتی ميان ملاکين بزرک و دهقانان، سرمايه داران ستمگر و کارگران آبله بدست را بصورت روشن مطرح وراه حل عالانۀ آنرا نيزبيان داشته اند؛ درحاليکه دوسازمان ذکرشده نه تنها تضادهای طبقاتی را دربرنامه های شان صراحت نداده اند؛ بلکه درمقاله های شان درسايتهاازموجوديت تضادطبقاتی درکشورانکار ورزيده، ازانجام مبارزۀ طبقاتی درسالهای قبل که به برکت آن صاحب سواد، تحصيل ، کاردرمقامات کليدی حزب و دولت شدند، انکارمی نمايند.

3-   کميتۀ فعالين حزب موجوديت ستم ملی وزبانی را درجامعه افشاء و محکوم کرده، راه حل اين مشکل رنج دهنده را در طرح برنامه ، ازطريق تشکيل شوراهای ولسوالی، ولايتی، ايالتی در دولت پارلمانی و نظام فدرالی بيان داشته اند. اما دربرنامۀ دوسازمان يادشده چنين موضعگيری وبرخورد مشخص که يگانه حلال مشکل کنونی  و جلوگيری ازتنشهای اتنيکی موجود ميباشد؛ صورت نگرفته است.

4-   درمورد برابری حقوق زن و مرد و رفع تبعيض جنسی ، کميتۀ فعالين درطرح خود برخورد صريح، قاطع و همه جانبه نموده است؛ ولی چنين صراحت دربرنامه های آنان ديده نميشود.

5-   نظرکميتۀ فعالين درزمينۀ برخورد با بنياد گرايی اسلامی و استفادۀ سوء از دين مقدس اسلام که طی سی سال گذشته وطن ومردم ما را بخاک و خون کشيد، با صراحت کامل بيان گرديده و ازسيستم سيکولاريزم ، يعنی جدايی دين ازسياست حمايت صورت گرفته است.

درحاليکه دربرنامه های دوسازمان ذکرشده نه تنها موضعگيری روشنی گرفته نشده؛ بلکه حزب متحد ملی با نمايندگان سازمانهای بنياد گرای جهادی دريک ائتلاف و سازش قراردارد، که پاداش آنرا درگردهمايی روزسوم حوت سال روان، درصحبتهای ربانی، عبدالله و چکری بدست آورد.

6-   درمورد سرنوشت کنونی کشورما، کميتۀ فعالين درطرح برنامۀ ارائه شده، افغانستان را يک کشور اشغال شده ميداند و مبارزه عليه اشغالگران و اخراج قوای خارجی را طی يک جدول زمانی  اعلام و بجای آنان، تقويۀ اردو، پوليس و امنيت ملی را بخاطر تأمين نظم و امنيت درکشور دردستور کار يک دولت دموکراتيک، مردمی و با قاعدۀ وسيع، قرارداده است؛ مگر هردو سازمان ذکرشده يک حرفی درمتن برنامه های شان درمورد اشغال کشورما ذکر نکرده اند. درصورتيکه همه احزاب مترقی جهان اين تجاوز را محکوم کرده، افغانستان را کشور اشغال شده ميدانند؛ ولی بعضی از اعضای اين دوحزب يکجا با اشغالگران و دولت دست نشاندۀ غرب در زيربيرق ايالات متحده و پيمان تجاوزگر ناتو، کار و فعاليت ميکنند.

   بنا برآن، درصورتيکه بين کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا و نهضت فراگير و حزب متحدملی، درشش مسألۀ اساسی ذکرشدۀ زندگی مردم افغانستان، اختلافات عميق بنيادی و تضاد ايد يولوژيک وجود داشته باشد و کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا خود را وارث بالاستحقاق سنن مبارزات حق طلبانۀ گذشتۀ اين حزب ميداند و طرح برنامۀ موجود نيز درخط و همخوانی با برنامۀ نخستين آن تدوين شده است؛ پس چگونه ميتوان بين اين دو خط متضاد و موضوگيری های متفاوت که يکی بطرف شرق ميرود و ديگران بجانب غرب؛ وحدت ويا اتحادی را بوجود آورد.

   اميدوارم تا دوستان عزيزپرشور و رحيمی، برنامه های اين سه سازمان را يکبارديگربدقت مطالعه فرمايند، آنگاه متيقن خواهندشد که اختلافات اينها موضوع تشکيلاتی نبوده، بلکه تفاوتهای عميق برناموی  ميان دو مکتب و انديشه های چپ و راست است.

    اما نظريات نهضت فراگير و حزب متحد ملی بسيار باهم نزديک بوده، آنها ميتوانندبرتفاوتهای کوچک فکری و تشکيلاتی فايق آيند وباهم متحد شوند؛ ولی باورکامل دارم که درميان کادرها و صفوف هردوسازمان، آنانیکه به برنامۀ نخستين ح. د. خ. ا و پنج ستم ومصيبت ذکرشده اعتقاد داشته باشند وخود را پيرو راستين انديشه های تابناک زنده ياد ببرک کارمل بدانند و برداشتی درست ازبحران کنونی جهان سرمايه داری ، که حتا رهبران دنيای سرمايه را وادارنمود تا در برابر انديشه های پيشوای بزرگ کارگران جهان زانوزنند ورا حل برون رفت ازبحران را ازکتابها و انديشه های آن بزرگ مرد تاريخ بدست آورند؛ کرده باشند، با برنامه های ريفورميستی اين دو سازمان، وداع گفته به اصل و نسب خود خواهند برگشت.

 هرکسی کو دورماند از اصل خويش +  بازجويد روزگار وصل خويش      

 


بالا
 
بازگشت