نویسنده  : مهرالدین  مشید

 

 

دموکراسی باقرائتی غربی آن ابزاری برای توجیۀ زورگوییهاوهنجارشکنیها درکشورهای اسلامی است

رویکردی بیرون گرایانه یابه تعبیر سلبی برای تحقق دموکراسی درکشورهای اسلامی تلاشی بیهوده وبه مثابۀ رهاکردن تیردرتاریکی است که بابی توجهی به جامعه شناختی کشورهای جهان سوم وبااحترازازروش های علمی وفلسفی، روشهای درونگر ایانه وایجابی رابرای الگوسازی های واقعی یعنی نظامی مردم سالارزیرسوال میبرد. ازسویی دیگرتندرویهای نظامی وفرهنگی غرب برضدحاکمیت، مقدسات دینی وارزشهای فرهنگی کشورهای اسلامی زیر چتردموکراسی واستفادۀ ابزاری ازآن  چنان زهرپاشی مینمایدکه رویارویی های خطرناک وویرانگری رامیان اسلام وغرب بیشترازهر زمانی شدت می بخشد .  

هرکسی ازظن خودشد یارمن       ازدرون من نجست اسرارمن

درحالیکه تنها اندیشیدن است که زورق توفان زدۀ آن بروی امواج اندیشه لنگر می اندازد، پیام آگاهی هاوآزاده گی هاراباوراندازی دیوارهای جهل واستبدادازعمق امواج ازنسلی به نسلی وازعصری به عصری تاآنسوی افق ساحل آرام میرساند. بشریت درطول تاریخ چون ناخدای بی باک وسرگشته پاروهای علم ، فلسفه وهنررابردست گرفت است وبصورت شتاب آلود ی درپی گم شدۀ خود لالهان است تاباشدکه نایافته های خویش رادربسترتحولات هستی ، جامعه وتاریخ کشف نماید. اوبدلیل اجتماعی بودنش بیشترازهرموجودی بارگرانسنگ دشواریهارابه سرودوش کشیده است وازآنسوی کرانه های موهوم ،تیرۀ  وناشناختۀ تاریخ براه افتاده است وباخون خوددرشت ترین خطی بسوی شفق خونین تاریخ میکشد تاباعبوردرآنسوی شفق خونین افق های سبزرهایی راچون شاهدی به آغوش بکشد. رویای مدینۀ فاضله ودنیای به باروبرگ رسیدۀ آرمانهابیش ازهرچیزی اورابه پیش کشانده است تاباردیگررسیدن به جامعۀ  بدون طبقات اجتماعی رادرزنده گی عملی به تجربه بگیرد. ازهمین روبوده است که اندیشه های سیاسی - اجتماعی  یی زیرنام دموکراسی وسوسیالسیالیزم ازگذشته های دوری بدینسودرذهن انسان خله مینماید. این اندیشه هابه نحوی ازانحادرهرزمانی درانسانهاوجودداشته است که به مرورزمان غنایافته وبالنده گردیده اند. هرگاه درگذشته ها هم چیزی دراین مورد نوشته وگفته شده است ، اززمان فلاسفۀ یونان وروم بویژه افلاطون وپیشترازآن بیشتربه شکل نظریه های غیرمدون وغیرمنظم ارایه شده موجودبودندکه بیشترحالت تیوری راداشتند وبرای تحقق عملی فاقدظرفیتهای نظری بودندوهم ازنگاۀ شرایط وسطح آگاهی انسان هاازقابلیت خوبی برخوردارنبودند . ازهمین رواندیشه های کلاسیک  درموردنظام دموکراسی  وسوسیالیستی نتوانسته بودند، درجامعۀ بشری به شکل علمی آن رشد نمایند ومارکس باتوجه به عدم پیشرفت جامعۀ بشری براساس ماتریالیزم تاریخی تحقق نظام سوسیالیستی راغیرممکن می شمردوباورداشت تازمانیکه نیروهای تولید ، وسایل تولید وروابط تولید به مرحلۀ معینی ازرشدنرسند،هرگزنظام سوسیالیستی درکشوری جامۀ عمل نمی یابد. ازنظراوتغییرازجامعۀ سرمایه داری به جامعۀ سوسیالستی  یک گذارآرام وخاموش است ونه انقلابی وفوری که لینین این نظرمارکس راتعبیرتازه یی  نمود وآنرادرجامعۀ عقب ماندۀ شوروی قابل عملی برشمرد. درحالیکه مارکس باورداشت ، برای اولین بارانقلاب سوسیالستی درامریکایابریتانیابوقوع خواهدپیوست. وی ازآنرو هرنوع تفکرسوسیالستی رابدون درنظرداشت شرایط اجتماعی کشورهاتفکر ذهنی گرایانه تلقی مینمودونظریه پردازان پیش ازخویش را دراین مورد ایده آلیستی عنوان کرده است. به همین گونه دموکراسی هم دراروپادرواقع محصول انقلاب کبیرفرانسه است که به تدریج تکامل کردوبه مرحلۀ کنونی خودرسیده است.

دموکراسی ازلحاظ تاریخی اندیشه یی است که نسبت به سوسیالستی  ازجهات گوناگونی بعدتراست؛ ولی امروزنظامی مسلط درجهان تلقی میشود. نظامهای سرمایه داری درسراسرجهان مدافع سرسخت دموکراسی اند ویگانه راۀ رهایی ورستگای انسان راچنین نظامی میدانند. گرچه این نظام تاحال نتوانسته است که بصورت اساسی پاسخگوی نابرابریهاوبی عدالتی هادر جامعۀ  بشری باشد ؛ زیراهنوزحامیان نظامهای دموکراسی نتوانسته اند تااصول های قبول شده درآنرابه شکل واقعی اش تحقق ببخشندوبرای تحقق آزادی های گوناگون چون آزادی اقتصادی (اقتصادبازار)، آزادی انتخابات یعنی حق تعیین سرنوشت وآزادی دین یعنی  حق انتخاب هردینی رابدون هرگونه تبعیض وامتیازداشتن، دربسیاری مواردپادرگل  مانده اند.

پیش ازبه پیروزی رسیدن انقلاب کمونیستی درشوروی سابق بحث های زیادی روی دموکراسی وسوسیالیزم  صورت گرفته بودوآثارزیادی دراین مورت به چاپ رسیده یود؛ ولی بعدازانقلاب شوروی بویژه آغازجنگ سرد هواخواهان ومخلفان دموکراسی وسوسیالیزم به دوگروۀ متخاصم تبدیل شدند ودولتهای حامی هردوهم به دو بلاک شرق وغرب درآمدند. پس ازآن دینابه دوبلاک متخاصم درآمدوجنبش های متفاوتی بدفاع ازآنهابیرون شدند . امادراین میان نظام کمونستی شوروی باشعارهای پرتب وتابش برای آزادی وعدالت گروه های زیادی ازمردمان جهان سوم رابدنبال خودکشانیده بودوحتانظریه پردازانی  نامداری چون  احسان طبری درایران برای دفاع ازآرمان کمونیستی کتابهانوشتند وبه مثابۀ بزرگتری مجتهدمارکسیزم عرض اندام نمودند. گروه های حامیان نظام کمونیستی چنان پرجاذبه برضدغرب بسیج شدند وگروه های سامان یافته ییراتحت نظروحمایۀ مالی شوروی سابق بوجودآوردندکه حتاشماری ازمسلمانان راهم متمایل به نظام شوری گردانید ؛ولی آنهارااین دغدغه فراگرفت که چگونه ممکن است تادریک کشوراسلامی نظامی رابوجودآوردکه برپایه های اندیشۀ ضدخدایی استوارشده است . این وسوسه سبب شد که شماری ازشخصیت هاوگروه ها درکشورهای اسلامی برخورددوگونه یی نسبت به اید ه آلهاونظامی کمونیستی نمایند. شماری به التقاط روی آوردندکه گویابرای ساختن یک نظام عادلانه میتوان ازدین برای ساختاراجتماعی وازکمونیزم برای ساختاراقتصادی آن بهره گرفت.

شماری ازاندیشمندان مسلمان هم خواستندتابااستناد به آیات قرآن  واحادیث نبوی باتوجه به اصالت های دینی  نظریه های جدیدی راپیرامون نظام اسلامی ارایه کنندکه به نحوی ازانحایک نوع اشتراکیت رادرپوشش نظام اسلامی توجیه نمایند. نویسنده گان نامداری درکشورهای مختلف اسلامی به این کارهمت نمودند. شایدازنظرشماری ازمتفکران مسلمان همچموگرایشی درآنزمان برای مبارزه برضدامپریالیزم وسوسیالیزم امری حتمی ولازمی به نظرمیرسیدوازهمین روبه گونه یی آشتی دادن اسلام باسوسیالیزم رالازم میدانستند . گویااینکه مایه های اصلی نظام  انسانی رانمیتوان دربست درنظام اسلامی دریافت. حالاکه ستارۀ نظام کمونیستی شوروی سابق رو به غروب نهاده است ودیگربازارپررونق خودراازدست داده است ودرزادگاه های اصلی نظام کمونیستی چون روسیه وچین دیوارهای نظام سوسیالیستی فروریخته اند ویادرحال فروریزی کامل اند. بنابرآن حالابازاردموکراسی درجهان رنگ ورونق گرفته است وبه اصطلاح ازسنگ وچوب فریادهای دموکراسی وآزادی بدرمیشود. درحالیکه بسیاری اندیشمندان غربی درحال خواندن فاتحۀ نظام دموکراسی درآنجااند. هنوزدموکراسی خماردردناک انسان مظلوم غربی رانشکسته است که شرقیهاغرق نشۀ آن میباشند. دراینجاحرف فیلسوف پراگماتیست امریکایی "روروتی"به ذهن انسان خطورمینمایدکه گفته است:"فلسفه برای غرب نردبانی بود که به دموکراسی رسیدوبعدآنراکنارگذاشت." ولی امروزدموکراسی ابزاری شده است که غرب ازآن بحیث چماقی برای سرکوبی ملتهای مظلوم بهره میگیرد .  طوماری ازترفندوطغره هایی ازاتهامات رادرچنتۀ خوددارد، هرآنگاهی که بخواهد، باگشودن آن نسخۀ جدیدی رابرای سردرگمی های بیشترانسان جهان سوم ارایه میدهد ودرصورت مردودشمردن آن بصورت فوری برچسپی ازاتهام رازیرعناوین مختلف برپیشانی مخالفان خودمیزند  .

هدف اصلی ازمقدمۀ بالابه تصویرکشیدن گرایش های فکری یی میباشدکه بوسیلۀ دانشمندان مسلمان به نحوی ازانحا برای آشتی دادن اسلام بااندیشه های دیگر صورت گرفته است. این گونه گرایشهابه هرشکلی که صورت گرفته است ، هدف ازآنها کوششی  بوده است تابادیدی بیرون گرایانه برای تکامل اندیشۀ اسلامی درحوزه های گوناگون عمل نمایند.

درحالیکه تنهابااحتراز از دیدگاه های سلبی (کذب گرایانه)وپیوستن به تفکرایجابی(صدق گرایانه) درمورد اسلام وآگاهی یافتن ازاندیشه های مخالف وموافق آن میتوان به بسیاری ازدشواریها درحوزه های گوناگون زنده گی پاسخ داد واین زمانی میسرمیگرددکه بارویکردی درونگرایانه وخودداری ازپیشداوریهای کوتاه نگرانه بتوان اندیشه های بیرونی را درحوزه های گوناگون زنده گی به استخدام اسلام درآورد؛ زیراطوریکه ویرانگری یک پدیده چه فکری ویافزیکی به همان میزانیکه ازبیرون دشواروحتاناممکن است ، به همین گونه احیاوبالنده سازی بویژه یک پدیدۀ فکری ازبیرون ناممکن ونامطلوب است. البته باتوجه به روش پیامبراسلام  که برای آوردن دگرگونیهای بزرگ اجتماعی زمان خودچنان آگاهانه وموثرعمل کردکه باوجود نگاه داشتن شکل ظاهری پدیده ها توانست کارآنهاراازدرون یکسره بسازد. بنابراین هرنوع تلاش برای آشتی دادن دین باجلوه های تمدن جدید تنهاازدرون مفیدوممکن است تاازبیرون . آنهاییکه آرزودارندتابابرخورد بیرون گرایانه به توفیقی دراین زمینه دست یابند ، برمصداق این حرف "تیررهاکردن درتاریکی "ازهدف دورمیمانندودرورطۀ التقاط غوطه ورخواهند گردید . 

آنچه مسلم است اینکه دانشمندان مسلمان نباید درروندتحقیق  راهی رادنبال نمایند که نتیجۀ کارآنهابه گونه یی به بهانۀ تلفیق اسلام بادموکراسی وسوسیالیزم ودردشمنی باجزم اندیشی بارمعنویت اندیشه های  اسلامی رازیرسوال ببرد. نتبجۀ تحقیقات اصل راقربانی فرع نمایندوماهیت دین درزیرانبان پژوهش ها رنگ باخته شود. درواقع کاردین بجایی برسد که دین داران درهاله یی ازرنگ باختگی  های شک وتردید هافروروند ودربرزخ سردرگمیها بیفتند. این گونه سردرگمیهابویژه درجامعه یی بیشترمتصوراست که ر وشنفکران آن باچالش های چون درک نادرست ازمفاهیم وارزشهای معیاری درجامعه و شک نفی اعتقادات وباورهای همگانی روبرواند. بویژه اینکه روشنفکران دراین جوامع درتب وتاب تجدد(مدرنیته)  تاسرحد جنون وازخودبیگانگی هرآن میسوزندودرتیوریهای بی فایده وگمراه کنندۀ مدرنیته چنان دست وپاگیرشده اندکه گویی به استقبال کژراهه هایی نشسته اند. دراین شکی نیست که تیوریهای واقعی واقعیت هارادرست تشریح میکندوآنهارادریک کل بزرگتر، مستقل وبازگرداننده به خود ترکیب مینمایند؛ ولی چگونه میتوان  تیوریهادرحوزۀ تجدد چون دموکراسی که دیروزجایش راسوسیالیزم پرکرده بود، درست وحساب شده به کارگرفت که بتوان هم بادیدگاۀ وسیع  جهان رادیدوبه ادراکی دست یافت که درآن میان هدف ،  پایبندی به زنده گی وجنبه های مختلف دیگرنوعی پیوندبرقرارشود. درغیراینصورت عناصرگوناگون تمدن بیرونی نه به شکل شعاعی ، متجانس وهمگون دربدنۀ اسلام دریک هارمونی منظم ؛ بلکه به گونۀ مخلوط ، جداجداازهم ویانامتجانس وغیرمنظم خودنمایی مینمایند که چنین ترکیبی راجزالتقاط چیزدیگری نمیتوان نام نهاد وآشتی دادن واژهایی  چون اسلام باسوسیالیزم یادموکراسی راچه میتوان تعبیرکرد!الگوسازی فکری یابه نحوی دیگرالتقاط ویاتلفیق ازالتقاط معنای پینه کردن یاچندچیزی رادرکنارهم گذاشتن میتوان برداشت کردوازتلفیق هم معنای آشتی دادن ومصالحه  ؛ولی آنچه مهم است اینکه چگونه ممکن است تاعناصرگوناگونی ازاندیشه های مختلف راچنان درکنارهم چید بایکدیگرپینه کردکه بتواندهویت مشخصی پیدانماید . درحالیکه اینگونه پیوندزنیهابه قول آقای براهنی مولف کتاب "طلادرمس" شعر "چندقلویی" (چندتایی) راماندکه چندبندیامصرعی ازاشعارچندین شاعردرکنارهم گذاشته شوند، دراین میان هویت اصلی شاعربصورت کامل مجهول مینماید. هرشخص زمانیکه باچنین شعرچندقلویی برمیخورد، نه تنهاازدرک هویت شاعران آنهاعاجزمیماند؛بلکه چنین شعری دردبی هویتی وبی هدفی رابرسرودوش ناگزیرانه میکشد وهم خواننده گان خویش رادرکویرغریب پیشداوریهاوشک وتردید ندانستن هارهامیسازد. ترکیب ناهمگون ونامتجانس عناصری ازتمدن غرب بنام دموکراسی دربدن اسلام حیثیتی بیشترازشعر"چند تایی " براهنی رانداردکه درسیمای آن جزگم شدن بزرگترین دینی چیزدیگری رانتوان سراغ کرد.

گفتنی است که بعدازانقلاب ایران شماری اصرارداشتندکه به عوض "جمهوری اسلامی ایران"، بایداسم دولت ایران "دموکراسی اسلامی ایران" گذاشته شود. این بگوومگوها میان گروه هاودانشمندان چنان درجامعۀ تازه انقلابی ایران بالاگرفت تاناگزیرپای امام خمینی رابه میدان کشاند. وی طی بیانیه یی به صراحت ابرازکرد:"اسلام خوددینی کامل است ، همه ارزشهای حکومت سازی رادرخوددارد، پس نیازی به پینه کردن دموکراسی دربدن اسلام نیست. " نه تنهاامام خمینی شماردیگری ازدانشمندان اسلامی چون ابوالعلامودودی ، سیدقطب ، مطهری ودیگران نیزچنین نظری داشتند . ازاین گفته چنین نتیجه میشود  که اسلام دینی است دارای ظرفیت بلند دولت سازی وحکومت سازی فراترازظرفیتهای دموکراسی درغرب که دراصل نیازی به آن احساس نمیشود. این قارقارقابیلیان غرب ا ست که دموکراسی رابهشتی موعودبرای انسان شرقی نشان میدهدوازآن سیمای تابناکی برای  انسان های دربند به نمایش میگذارد. درحالیکه غرب همان غرب مهاجم ، چپاولگر واستعمارگراست که  انسان استعمارزده ومظلوم جزدرسیمای آن زشتی ، زورگویی وقلدری چیزی دیگری رانمی بیندواز غرب مهاجم ازاین بیشتر هرگونه انتظاری ناروا، بیجاوساده گی است . دموکراسی که خودپدیدۀ غربی است وبرخاسته اززیرآوارهای خون هزاران انسان محروم شرقی .  پس چگونه میتوان آنراالگویی برای رهایی انسان مظلوم شرقی برشمرد . بااین حال تلاش های شماری از دانشمندان شرقی بویژه مسلمان رابرای  دوختن جامۀ زیبایی ناخواسته برای اسلام  جزامری ساده انگارانه ویکنوع خوش خدمتی وپابوسی به دنیای زوروزرپروارانۀ غرب چه میتوان تعبیرکرد . دموکراسی ییکه ازدهن تفنگ بیرون میشود، تنابهای آن به گلوله های توپ هاوتانک هاوبمباردمانهای هوایی محکم میشود ، چاشنی آن هم مبارزه باتروریزم ، نقل محفل آن هم مبارزه باموادمخدر ، جاده صافکن آن رسانه های سراسرجهان درزیرچترحمایت بیدریغ پنتاگون وناتو، گرمی بازارآن هم معامله گریهای ملیون هادالری دالرنظامیان باموسسات قراردادی به بهانۀ اعطای آزادی درواقع ازپشت بستن آزادی خواهان وترقی خواهان جهان ، ده هاوصدها زدوبند پیداو پنهان دیگر چون مارهای افعی مخفی درآستین آن همه وهمه گویای  یک واقعیت تلخ ودردناک است که گویاغرب درزیرشعار دموکراسی سیمای تهاجم آلود وبرده گرخودراپنهان گردانیده است ودموکراسی راوسیله یی برای شکم انداختن برچاه های نفتی منطقۀ ما با عبورازپل  استراتیژی خطرناک به معنای تاختن برلاشه های ملیونهاانسان بیگناه ودربدرقرارداده است . دهن کجیهای دانشمندان ونظریه پردازان شرقی آنهم برای دموکراسی  انحصاری غرب جزمعنای حق سکوت گیری ازحادثه سازان تاریخ چه معنای دیگری میتواندداشته باشد. این دهن کجیهای نامانوس جزبرانگیختن خنده های شراب آلود بوش وهم پیمانانش برریش  انسان شرقی ، چیزی بیشترازاین میتواندباشد ، هرگزنه ؛بلکه این دهن کجیها نه تنهاتهاجم غرب برشرق راتوجیه مینماید ؛بلکه خنجرکینه توزانۀ غربی هابرضدشرقی هاراتیزتروآخته ترمیسازد.

این گونه تلاشهاشبۀ آن کوشش های بی ثمری خواهدبود که دیرروزشماری ازمتفکران مسلمان رویای نظام سوسیالیستی رادراسلام میدندوگویاسوسیالیزم وکمونیزم رانظامی مطلوب برای انسان مظلوم میخواندندوبه جای دوست داشتن آن اسلام رابه پای آن قربانی میدادند. برای توجیۀ شرعی آن به آیات واحادیث متوسل میشدند وبه گونه یی اشتراکیت دراسلام راتبلیغ میکردند وترویج مینمودندکه گویا اسلام رادست بسته برزندان منادیان کمونیزم می افگندند. درحالیکه اسلام ازخودمبانی یی برای عدالت اجتماعی دارد که میتوان آنهاراازدرون آن جستجوکرد وبدون برچسپ زدن اشتراکیت ازآن کارگرفت. چگونه ممکن است ، اشتراکیتی راپذیرفت که ریشه درالحاد وبیخدایی ومردم ستیزی دارد. اشتراکیتی که ازعقده های شخصی لینین برضدتزارسرچشمه گرفته بود وعقده های اوچنان لبریزشد که حتامارکس واندیشۀ اورانثارآرزوهای شخصی خودنمود واسم آن راگذاشت "مارکسیزم ولینیزم" بالاخره بافروپاشی شوروی سابق ، نظام اشتراکیت باهمه زرق بروقی که داشت ، چپه گردیدوبه موزه های تاریخ سپرده شدکه شایدهرگزشانس بازگشت راازدست داده باشد. تیوریهای اقتصادی مارکسیزم نتوانست مردم شوروی رارهایی ببخشد؛ بلکه برعکش آرزوهای انسانی ملت های محروم شوروی درزیرضربه های آتشین ودردناک داس وچکش خوردوخمیرشد وامروزحتادرسرزمین زادگاۀ کمونیزم کمترشخصی راسراغ خواهیم کرد که دلواپسی یی برای نظام شوروی سابق داشته باشندودرخواب خرگوشی آن خودرافریب بدهند. شکی نیست که هنوزهم باشند، حامیانی ازتبارکمونیزم سابق وقدرتمندانی ازاراکین بلندپایۀ دولتی شوروی سابق که ازاستعمارانسان مظلوم شوروی صاحب ثروتهای فراوانی شده بودند .

طوریکه شماری درگذشته هاشکارناروای شعارهای کمونیستی شد، هرگاه امروزحیات میداشتند ، سرنگونی نظام شوروی بچشم های خودمشاهد ه میکردند ، ممکن باوجودتعبیرهاوتوجیهاتی شکست مارکسیزم راخلاف اصول مارکسیزم بدوش رهبران شوروی می افگندند ؛ ولی درآخرین تحلیل شکست نظری وناتوانیهای ظرفیتی مارکسیزم دردرون آنهاناخونک میزد.

بهرحال یادآوری این موضوع پیش خوانی بود، برای انتباۀ آنهاییکه امروزریش هاراخیلی تراشیده اند ، باهفت قلم آرایش داده اند، درمعبدخونین غرب ایستاده اند ، درزیرلاشه های ملیونها انسان مظلوم رویای دموکراسی رامیبینند ودرمحراب تفنن وملعبۀ آن ،درسایۀ شورآفرینی ها درتالارهای بیروح بروژوازی وبازارسردوبی رونق سرمایه داری دست دعارابرای آزادی ، آگاهی وعدالت مظلومان جهان بلندکرده اند . برمصداق "کاسه داغترازآش" چنان پیرامون دموکراسی آنهم برنگ اسلامی آن نظریه پردازی مینمایند وآنراقبلۀ رسیدن به بزرگترین آمال وآرزوهای خود عنوان کرده اندکه گویادست های "بوش"رییس جمهورامریکا، "گولدن براون" صدراعظم بریتانیا و"نیکلاسرکوزی" صدراعظم فرانسه  می فشرندوبه رسم خوشخدمتی گل های دموکراسی  را برسرودوش آنها نثارمیکنند. درحالیکه آشکاراست دموکراسی باهمه زرق وبرق وهیاهویش زادۀ سیستم سرمایه داری ، یعنی نظام خون وآتش ، تهاجم وتوطیه ، تزویروفریب ، زوروسرنیزه ، قلدری دروغ وسازش های خطرناک میباشد. پس فرزند چنین نظامی هرچه باشد، حرامی وحرامزاده است وازحرام زاده به قول معروف هرگونه امیدی خطااست . ازاینکه دموکراسی محصول نظام امپریالیستی است ، پس چگونه ممکن است ازفرزندی توقوع خوبی ورستگاری داشت که میراث شوم مادرش جززشتی وبربادی چیزدیگری نیست.

شایدازدموکراسی برای آنهایی نابجانباشد که باچهره عوض کردن هاوقیافه بدل کردن هاباعبا ها وقبا های فیشنی وسروصورت آرایش شده بنام اسلام وجهاد صاحب داراییهای بادآورده وثروتهای سرشارگردیده اند ودموکراسی برای چپاول ودزدیهای آنهاممکن "آخور"خوبی باشد. این هاحق دارندکه خودرامدافع سراپافروخته شدۀ دموکراسی حساب نمایند ، دفاع ازدموکراسی هابه اینهامی زیبدودموکراسی هم لباس زیبایی به اندام همین چا خان های پرمدعااست  که اسلام برای آنهاجزاین بالاترازآن نیست ؛ ولی دفاع ازدموکراسی برای آنهایی نمی زیبدکه حرف ازآگاهی ودینداری میزنند وازاهداف غرب درقبال دموکراسی اطلاع کافی دارند وحتاازعکس العمل دانشمندان غربی پیرامون دموکراسی اطلاح دارند که چگونه نسبت به دموکراسی غرب به مثابۀ بنیان براندازفلسفه وعلم نگاه میکنند. 

دراین شکی نیست که دموکراسی درذات خومزایایی داردکه تمدن وخصوصیتهای جامعۀ غربی باآن سازگاراست وباروح تمدن غرب هم آویزاست که هدفش ارایۀ آن آزادیهای لجام گسیخته وبی بندوباردرحوزه های گوناگون اجتماعی ، سیاسی واقتصادی درغرب است ؛ولی هرگزچنین دموکراسی باآن همه سروگردنش نمیتواندبرای یک جامعۀ اسلامی پذیرفتنی باشد . ازهمین رواست که هرگونه دموکراسی التقاطی درجهان اسلام مردودپنداشته شده است وتلاشهای بیرون گرایانه برای سازگاری اسلام بادموکراسی بصورت قطعی محکوم به شکست است. این تلاشهازمانی موثرومفید واقع خواهندشدکه ساختارنظام ازدرون اسلام برخیزدوبه قوام برسد. الگوهای برتری رامیتوان درنظام شورایی دریافت که اسلام دراصول باآن موافق است وچنین نظامی ولوکه درجۀ دموکراسی بودن آن بمراتب بالاترازدموکراسی درغرب باشد ، بازهم غرب باآن سرسازگاری ندارد؛ زیراکه غرب زیرپوشش این دموکراسی شکارمردم مشرق زمین راناممکن میخواند ، ازآنرواین دموکراسی باآنکه برای شرقی هازنده گی مرفه رادرچوکات آزادی های انسانی تضمین میکند ، برای غربی هاتحمل پذیرنیست. واضح است که این دموکراسی ریشه درتاروپوداسلام داردوباارزشهای اسلامی وآموزه های اسلامی درتضاد نیست. این دموکراسی ازدرون  اندیشه های اسلامی باتوجه به اصول ومبانی آن بوجودمی آیدکه رهایی مادی ومعنوی انسان رادردنیا وآخرت ضمانت پایدارمینماید ، راه رابرای وروداستعماربند میسازد واسترتیژیهای درازمدت آنهارابه شکست حتمی دچارمینماید . ازهمین رواین نوع دموکراسی خارچشم بوش هاوحامیان اواند وبرآن هم برچسپ بنیادگرایی راخواهندزدوبعدتر هم آنرابردوش قاچاقبران موادمخدربارخواهندکردوبعدترهم سروکلۀ تروریست راازآن بیرون خواهندداد.

حال بردانشمندان مسلمان حتمی است که چگونه برای اعمارچنین نظامی فراترازدموکراسی گام برمیدارند وشالودۀ نظامی راازدرون اسلام پیزیزی نمایندکه سازگاری عام وتام باویژه گیهای هرجامعۀ اسلامی داشته باشد. وارد شدن به چنین روندی رادیگرنمیتوان آشتی دادن دموکراسی بااسلام خواند ؛زیرااین نظام ازبیرون برگردن اسلام تحمیل نشده است که بگونۀ پیشوندیاپسونداسلام رابرآن بارکرد . ازسویی هم این نظام که میتوان آنرافراترازدموکراسی نام نهاد، باابعادمختلف جامعۀ اسلامی درتضادنیست ؛زیراازمتن آن برخاسته است ومشروعیت خویش راازدرون متون واصول اسلامی بدست آورده است. بنابراهم بودن این مسآله است که شماری دانشمندان مسلمان ازگذشته هاتاامروزتحقق دموکراسی به تیپ غرب رادرکشورهای اسلامی ناممکن میشمارندودربسیاری مواردحتاروی چندوچون آن هم بحث نکرده اند وگاهی هم اگراشارات ظریفی به آن شده است ، ناشی ازجذبۀ وراندازگرایانه بوده است نه برداشتی الگویی ازدموکراسی به تیپ غرب.

ارایۀ الگوی فکری ییکه بتواندممثل واقعی نظام اسلامی باشد وازسویی هم بدیل مناسبی دربرابردموکراسی غرب راارایه بدهد. درچنین نظامی بایست آزادیهای فکری ، انسانی وحقوق بشربدون هرگونه پیچیده گی یابه تفسیری تعبیرناپذیر، تضمین کنندۀ نظام مردم سالاربراساس انتخابات خالی ازغرض ومرض ودخالتهای خارجیهابرمیزان ارزشهای اخلاقی اسلامی وملی که زمینۀ ورودافرادناباب، مشکوک وضعیف نفس رادرپارلمان ومراجع اجرایی وتصمیم گیری کشوربصورت قطع مانع میشودوهم برای توسعۀ اقتصادی لازم درکشوربرنامه های اقتصادی مختلط  دولتی وسکتوری راایجادنماید که بتواندبدیل مناسبی دربرابراقتصادبازاربه شیوۀ سرمایه داری باشد. چنین نظامی درآخرین تحلیل توانایی آنراخواهدداشت که جلوهرنوع فرهنگ  سازی ضدارزشی رابگیرد، اذهان عامه راازتخدیرتبلیغاتی میان تهی رهایی ببخشد، ازافزایش فاصله میان فقراواغنیامانع شود، برحکومت خودبرتربینان (الیگارشی) پایان  بدهد، ازتمرکزثروت دردست افرادی محدوددرجامعه جلوگیری نماید، کاردپرزرق وبرق سرمایه راازگلوی محرومان بدورسازد وبرهرنوع خودمحوریهای سیاسی ، اقتصادی ونظامی نقطۀ پایان بگذارد.ازسویی دیگراین نظام بصورت آشکاروعلنی میتواند دین راازچالۀ استفادۀ  ابزاری رهابسازد وحربۀ زنگ زدۀ اسلام ستیزی استعماربرضددین رابرای همیش بزمین افگند، تروریزم دیگرخوانی نخواهدبودکه غرب حریصانه براطراف آن بچرد وباریختاندن تیل نفاق وتوطیه آتش آنرا تندترنماید. بالاخره بنیادگرایی وافراطیت دیگر میدان تاخت وتازهژمونیستی برای برآورده شدن اهداف بلندمدت امریکانخواهدبود ، زمینۀ چرش جیره خواران غرب برخوان تلخ فقرآلود جوامع اسلامی برای همیش برچیده خواهدشد  وبازارپررنگ فرمانروایی اشخاص دوتابعته وسه تابعته هابکلی کمرنگ خواهدشد. ازسویی هم"آخور"چمیدن وها قپییدن های تیکه داران وظاهرفریبان مسلمان نماومدافعین کاذب اسلام وجهادنیز برای همیش بندخواهدشد ، دامن مجاهداین راۀ آزادی وآزداگیهابرای همیش ازلوث اینهاپاک خواهدگردید وشکم های گندیدۀ اینهابه انفجاردرخواهند آمد ولباسهای ازحدودلباسهای زیباوقشنگ آنها عدول وتمام سرمایه های بادآورده وخون آلود آنها رافراخواهدگرفت  که چون سیلابی توفنده همه رانابودخواهدکرد. دراینصورت است که میتوان درروشنایی متون وبینادهای دینی وبااستفاده ازتجارب حکومت داری خوب درکشورهای سراسرجهان به آزمون تازه یی دست یافت که ضامن خیر، فلاح ورستگاری انسان روی زمین باشد.

هرگاه اندیشمندواقعی ودلسوز به مردم واسلام میخواهدجهان بشریت را ازوجود انسان دشمنان روی زمین مربوط به هردولت ، گروه ، دین وزبان برای همیش نجات بدهد. بایست واردمیدان شود وبرای شکستن بت های رنگارنگ طاغوتی  وحی وخردرا چنان بیامیزدکه  عقلانیت دردامن فراخ وحی مجال بال وپرگشودن رادریابد، بافروریختاندن دیوارهای خرافات ازبرج وباروی اسلام ناب محمدی نه تنهاگلیم شاهان خودکامه وزمامداران مزدوررابرچیندوباارایۀ الگوی فکری تازه برای ساختن نظام اسلامی دست دشمنان اسلام راازدامن کشورهای اسلامی کوتاه بسازدو مسلمانان جهان رابرملکیت الهی درسراسرجهان بویژه درکشورهای اسلامی مسلط بگرداند؛ زیراملکیت ازآن خداونداست وبنده گان اوحق استفادۀ سالم ومشروع راازآن دارند وهرزمانیکه این ملکیت الهی موردغضب قراربگیردواستفادۀ غلط ازآن صورت بگیرد ، مسلمانان وارثین برحق آن اندوحق مسلم دارندتاآنراازغضب رهایی بدهندودرمورد آن تصمیم آگاهانه وعادلانه بگیرند.

  

 

1-   سورۀ انفال  ، آیت 66

 

 


بالا
 
بازگشت