فراز             
و         
فرود     
القاب


نصیرمهرین

 

 

( قسمت هفتم )

متن فشرده

 

 

 . . . زندگی درارگ ویا قصرشاهی ،بهره مندی ازخانه ها وباغهای بسیارمتفاوت با بقیۀ مردم کشور، بهره مندی ازکلیه وسایل ولوازم تعیش وخوشگذرانی،استفاده ازهمه امکانات معیشتی،مسافرت ها به بحیرۀسیاه وکشورهای اروپایی یا بهره مندی ازامتیازاتی که حـــد وفاصلۀ بسیاری را بابقیه مردم افغانستان نشان میداد؛ دروجودالقاب ویژۀخودشان نیزبازتاب میافت .  . .

 

   موضع رسمی دولت ودلایلی راکه برای محمد گل خان مومند(1263-1343خورشیدی) آورده اند،خواندیم ،درینجاازمیان نبشته های متعدد، ازشادروان جمشیدخان شعله، یک تن ازچهره هایی که شاهدبسا ازرویدادها وفعالیت های محمدگل خان دروقت تصدی اش به حیث رئیس تنظیمۀ تخاروبدخشان بود، چنین  می خوانیم  :

 " . . . باردوم که محمد گل خان مومندبه تخار وبدخشان آمد، روی عدم توافق نظربین اووبعضی وزرأمرکزمثل عبدالمجیدخان زابلی، منسوب بقوم تاجیک وعوامل دیگری، آنچه توقع بود درزمینه پیشرفت مسائل زندگی معاصرموفق به حصول نیکنامی نشد. قابل یادآوری است که محمد گل خان مهمند شخص نهایت درجه متعصب وبه اصطلاح امروز ما فاشسیت بوده وموصوف به شمول ایجاد نفاق وعداوت های قومی دربسا موارد مردم صفحات شمال کشوررا مورد اذیت وآزار معنوی قرارداده است .درغصب زمین های اقوام تاجیک وازبیک بنفع پشتونهای بیرون مرز ونابودی آبدات تاریخی وفرهنگی مردمان قدیم آریانا که قدامت شان درین سرزمین ثبت مدارک تاریخ است سخت بیباک وناروا بود. در مسئلۀ تبعیض او را باید یک بیماروجدان دانست. فساداودرین بخش غیر قابل بخشودنی است  وتقررش را بخصوص درپستهای بزرگ چون وزارت داخلۀ کشور یا مسؤولیتش را درشمال مملکت باید بیرحمی وسفاکی وخبط بزرگ دست اندرکاران سیاست دانست که از ملت تغذیه شذندوبهره گرفتند وبه نمکدان خیانت کردند . محمد گل خان مهمند از تأثیر این روش جفاکارانۀ خود با وصف داشتن سابقه ورتبه واعتبار وزارت ومحض بواسطۀ شهرت یافتن درمسئلۀ تبعیض پسندی باردوم هم نتوانست درین صفحات نیک نامی کماهی کند." (1)

امادرمقابل، برخی ازفرهنگیان ونویسنده گان کشوربه ویژه پشتون تبار،ازاوبه عنوان پیشوا،رهبرسترگ وبابا ،" سترپشتون وزیرمحمد گل خان " ( پشتون بزرگ وزیرمحمد گل خان )، یادنموده، نام اش را گرامی میدارند. دلیل ایشان بیش ازهمه، نقش او درزمینۀ توجه به زبان پشتو وموفقیت درسرکوب هاییست  که درتحکیم وتثبیت نظام نادرشاهی مؤثربوده است . در وب سایت تل

افغان ضمن خبرتجدید چاپ کتاب او"لندکی پشتواوپشتواله"،لقب"پشتوبابا"را نیزدرپس نام اوافزوده ؛وانجمن هایی نیزبه منظورجانبداری وگرامیداشت ازاومحافلی رادایرمینمایند .(2)

 . . .

دریک ابرازنظرپیرامون علایق مومند به زبان پشتووکارکردهای که ازاوسرزده است، بسیاربه صراحت میتوان گفت که گامی درراستای خدمت به زبان پشتو نبوده است. ازینرو،راه وشیوۀ زبان دوستانۀ او، تا اینکه درجهت کمک به زبان پشتو بوده باشد؛ حاکی ازنتایج اسفبارونکوهیده یی است برای ویرانگری زبان فارسی،اربیکی وترکمنی .همچنان تشبثات واقدامات اودرزمینۀ تغیرنام های پیشینه وتاریخی کشور، به ویژه درصفحات شمال وتبدیل آنها به زبان پشتو،نه تنها توجیه پذیرنیست ؛ بلکه با توجه به خاستگاه تک قومی آن، درکشوری مانند افغانستان که به شکل گیری ورعایت فرهنگ احترام میان اجزای قومی بسیارمحتاج است، نیازبه سرزنش وگسست ازراه وشیوۀاو دارد. . .

    یکی از نشان های دورۀ پادشاهی نادرشـــاه . درروی نشان این جمله نقش شده است:

" نشان خدمت سرکوبی اشرارشمالی ازحضوراعلیحضرت محمد نادرشاه غازی افغان . سال 1309 "(3)

                                                                                                        *

هر قدردارندۀ مقام دولتی ازحریم دربارسلطنتی ومقام وزارت به پایان میرفت ، القاب اوازنظر کمیت کاهش وتغییرمیافت .

برای والی ها ع . ص ( عالیقدرصداقت مند ) ،برای قاضی ها، ف ( فضیلت مآب )وبرای وکلای شورا "ص" (صداقت مند) می نوشتند . البته نام رئیس شورای ملی را با القاب ع.ج میاوردند  مانند: " ع . ج ،عبدالاحـــد خان رئیس شورای ملی که دایماً مصدر خدمات بزرگ شده اند"(4)

این خطاب ها که در مکاتب با نوشتن خطاب " ص" (صداقت مند) سرمعلم صاحب ویا "ع " (عالیقدر) مدیرصاحب و . . .  الزامی واجباری شده بود، میتواند درمعرفی گوشه یی ازسیمای سیاسی ساختارآن دوره کمک نماید.برای آنانی که از بسانعمت های ابتدایی زندگی نیزمحروم بودند، اگردستوروفرمان وحکمی صادر میشد، خطاب " اسامی "را مینوشتند . . .

در اندک نگرش بیشتربه موضوع ،منظوراجتماعی وسیاسی وشکل دادن به تفاوت های اقتصادی سرداران حاکم رابا بقیۀ مردم افغانستان میتوان ملاحظه نمود.

 سالیانی که سردارمحمد هاشم خان نماد آن بود، ساختار اداری آن نظام به مثابۀ کارابزارماشین سیاسی سرکوبگرو احترام طلب، واداربه اطاعت نمودن مردم، این همه خطاب های مختلف رابه عنوان ایجاد مرزها، فاصله ها و سلسله مراتب تعیین نمودند، با خود داشت که برای جانشینان او به ارث رسید.

 

 

این سلسله مراتب هنگامی که درحریم خانوادۀ سلطنتی میرسید، بایست بیشترین وجوه تمایزرا دارامی بود.زیرااعضای خانوادۀسلطنتی افغانستان حکومت وتمام امتیازات موجود درجامعه را درقبضۀتصرف خویش داشتند.

ازینروبود که آنهابه تذکر لقب سردار( اگرازاطلاق آن بر سکهـ های وطن خود بگذریم )نمی توانستند بسنده نمایند. پس بایددرپیش ویادردنبالۀ آن، القاب دیگری نیز به کارمیرفت که خود معرف آرزوی وجه تمایز ودارنده گی امتیازقشری ازاشرافیت خانوادۀ سلطنتی بود.

افزون برآنچه تا حال دیدیم ،نخستین امتیازی که درین زمینه نمایان شد، لقب والاحضرت، نخست برای کاکا های شاه وپسانتربرای دوتن ازنورچشمی های سردار محمد هاشم خان ( سردار محمد داؤود وسردار محمد نعیم خان ) بود.

این دوتن را با نام والاحضرت سردارمحمدداؤود خان ووالاحضرت سردارمحمد نعیم خان می نامیدند. استعمال آن شامل حال شهزاده گان نیزبود.

 در سال 1314 خورشیدی،فرزندان او با این القاب یاد می شدند:

" فرزندان اعلیحضرت همایونی :

1-     شهزاده بیگم بلقیس

2-     والاحضرت شهزاده محمد اکبرخان ؟

3-      والاحضرت شهزاده احمدشاه خان

4-     شهزاده بیگم مریم  . "(5)

 

 لقب خان برای کودکان ذکورخانوادۀ سلطنتی با توجه به فرهنگ دیرپای نظام خان خانی ،بکاربرده می شد .

سالها بعد، لقب شهزاده بیگم که ترکیبی ازکلمات فارسی ومغولی بود،حذف ودرجای آن لقب شاهدخت فارسی رااستعمال نمودند. احتمال دارد که در اوایل گذاشتن نام شهزاده بیگم بردختران محمدظاهرخان، ناشی ازتأثیرپذیری ازلقب های مروج وپیشینۀ خانواده های سلطنتی مغولی درهند ونامگذاری های خاندان ایشان بوده است.درخانوادۀ مغولان، نام های چون گوهرنسأ بیگم دخترعالم گیر دوم که زن تیمورشاه دختر احمدشاه درانی شد مروج بود. یک تن ازدختران امیردوست محمد خان( از بیوۀ شاه محمودسدوزایی) وفابیگم نام داشت که به لقب گوهری یادمی شد. ویا پادشاه بیگم نواب، نام خانم سردار سلطان احمدخان بود.ویا مهرجهان بیگم از دختران تیمورشاه درانی .

 ولی خانوادۀ سلطنتی، بعد ترلقب بیگم رانپسندیده لقب شاهدخت رابکاربردند. درمقابل ، بیگم لقب برخی از خدمه ها راگرفت .

خانوادۀ سلطنتی همانطور که در زمینۀ جمع آوری مال و داشتن زرو زمین درسایۀ قدرت، حرص داشتند ، درین قسمت نیزبه دادن مدال ها والقاب می اندیشیده اند.

 بنابر آن، تصورمی شود که هنگام بازسازی ساختاردولتی ونظم آفرینی های خویش،از القاب به عنوان تجسم نمادین بالانشینی درآن ساختار وبا نیت ایجاد فاصله بامردمانی که برای پیشبردوظایف حکومتی به آنها نیازداشتند،مرزخود رابه وسیلۀ القاب نیزرنگین مینمودند.

به سخن دیگر، ازین منظرمیتواند پذیرفته شود که زندگی درارگ ویا قصرشاهی ،بهره مندی ازقصرها وباغهای بسیارمتفاوت با بقیۀ مردم کشور، بهره مندی ازکلیه وسایل ولوازم تعیش وخوشگذرانی،استفاده ازهمه امکانات معیشتی،مسافرت ها به بحیرۀسیاه وکشورهای اروپایی یا بهره مندی ازامتیازاتی که حـــد وفاصلۀ بسیاری را بابقیه مردم افغانستان نشان می داد،دروجودالقاب ویژۀخودشان نیزبازتاب میافت .  . .

ازهمین روست که حتا اگرمقام معین وهم سطحی مانند وزارت ویا قوماندانی نظامی وغیره را یکی ازاعضای خانوادۀ سلطنتی واشخاص دیگری به عهده میداشتند، امابا لقب یکسان خطاب نمی شدند. تصورمیشود که ایشان متکبرانه وتبعیض آمیزمی پنداشتند؛باوزیران وسفیران غیر خاندانی، خویش را درمعرض توهین وکسرشأن احساس می نمودند.

این برداشت را درمثال پایان که نام سفیران ومحل سفارت آنها رانوشته اند، میتوان ملاحظه نمود  :

 

الف : سفرای غیرخاندانی :

 

سفیرکبیر در انقره  .                         ع .ج .محمد اکرم خان

سفیر کبیر درتهران                          ع .ج .ستوراول رحیم الله خان

 

ب: سفرای خاندانی :

 

سفیر کبیر درپاکستان                       ع. ج . ا. ا. نشان والاحضرت مارشال  شاه ولیخان .

سفیرکبیردرپاریس،برن وبروسل        ع.ج. ا.ع  نشان والاحضرت سردار محمد داؤودخان

سفیرکبیردرواشنگتن                   ع.ج.ا.ع نشان والاحضرت سردارمحمدنعیم خان (6) 

 

می بینیم که اعضای خانوادۀ سلطنتی ،با آن القاب بیشتر وازجمله با کاربرد لقب "سردار"( پیرامون آن بعدترمکث بیشتری داریم)،پندارامتیازویژۀخویش را به نمایش می گذاشتند.

خانوادۀ سلطنتی با تعیین القاب برای مردمانی که در محدوده های غیرخاندان قرارداشتند، گونه یی از سیرمراحل راتصویرنموده بودند. در واقع گونه یی ازمراحل آزمایشی که طلب اجرآت دلخواه دربار را با خود داشت . ودادن القاب میتوانست گونه یی ازدادن پاداش برای کسانی باشد که برای حاکمیت دربارسلطنتی خدمت صادقانه انجام میدادند . نشان سردارعالی برای جنرالانی که آن سیررا طی می نمودند همراه با امتیازدادن زمین ازآن انگیزه خبرمیدهد. درحالی که عناصردیگر حتا خدمتگزارانی که درحوزۀ اجراآت خویش تشبثات مستقلانۀ نیزداشتند ،مانند وزیرمالیه عبدالملک خان عبدالرحیم زی طرف خشم وغضب قرار میگرفتند. چه بسا انسان های دارندۀ ظرفیت های شایستۀ اداری، فرهنگی، سیاسی ونظامی  . . . که معدوم ومتروک شدند.

درینجا ازچند تن از آن استعداد ها نام می بریم که کمتر درباره ایشان سخن گفته شده است .

 محمد یعقوب خان

 عبدالرؤوف ترکمنی

 جنرال گردیزی (7) . .  .                                     

 

                                                        *

 

درپیوند به الزام واجبارکاربرد القاب مطنطن، درزیرنمونه یی را بخوانیم که زندانیان القاب سرداران را به استهزا میگیرند:

" یک روزازروزهای گرم وسوزان  تابستانی که همه ازدست گرمای شدید،حشرات مضره،عفونت زندان ومظالم ستم متمورین زندان به ستوه آمده وجنگ دوم جهانی هنوز جریان داشت؛ زندانیان سیاسی دور هم جمع شدند و دربارۀ این که چارۀ رهایی واستخلاص خود بسنجند،وهریک نظر خود راابراز بدارند، محفلی ترتیب دادند وتبادل افکار نمودند . بالاخره قرار برین شد که بازهم یک عریضه به حضور محمد هاشم خان صدراعظم بنویسند . . . تسوید این عریضه را به دوش سعدالدین خان بهأ گذاشتند. زیرا سعدالدین خان بها، قلم توانایی داشت ودرهررشته، مضامین دل پسندی می نوشت . اقای بهأ این تکلیف را به خوشی پذیرفت وفی المجلس قلم وکاغذ برداشت وپس ازاندکی ، مضمون آتی را طرح نمود:

« به حضور ج.ع. ج . ا .الف نشان والاحــــضرت افخم صدراعظم صاحب .

ماامضأکننده گان این عریضه به عرض میرسانیم که دوسیۀ تحقیقاتی ما دردفتر رئیس المخبرین(استخبارات ) حکم پوست منقوش بـــَقۀ خشکیدۀ روی جاده رادارد. لطفاً درزمینه توجه نمایند !!» .

وقتی این جملۀ رادیگر محبوسین خواندند، گفتند، آقای بهأ، اگر محمد هاشم خان این مضمون را بخواند، درعوض این که برما رحم کند، هر کدام ما رابه زنجیر وتجرید وپنجصد قمچین وشلاق زدن محکوم می کند .آقای بهآ درجواب گفت : من اصلاً به این امرمخالفت دارم که دیگر راجع به آزادی ما به محمد هاشم خان قسی القلب، عریضه بنویسیم . "(8)

. . .

                                                                                                        *

 

اشارۀ کوتاه به خطاب های شاغلی ومیرمن:

فراترازاستعمال القاب ویژۀاقشارممتازوکارمندان میانه رتبۀجامعه، درنخستین سالهای دهۀ سی خورشیدی، دولت دوخطاب دیگری را وارد مطبوعات با تکلیف والزام رعایت آن نمود که از جهت زبان وجنسیت مطرح بود. خطاب عمومی  " شاغلی " و "میرمن " به جای خطاب های پیشینۀ آقا وجناب( درزبان فارسی وپشتو بکار میرفت ) وخانم درزبان فارسی نیزرواج داده شدند.

از نمونه یی استنباط می شود که کارگزاران حوزۀ مطبوعات رسمی، خود با آن مشکلی داشته اند. مثلاً پس ازاینکه ازتنها زبان پشتو به عنوان زبان رسمی انصراف به عمل آمد وزبان فارسی بازهم اجازۀ حیات یافت؛ درهشتمین سالنامۀ کابل  (سال1318) این اشکال را میابیم .

در نخستین صفحه، که طبق روال وعادت نشریات رسمی، از شاه آغاز می شد، دربارۀ محمد ظاهرشاه نخست به زبان پشتو ودر ستون پیش روی آن به زبان فارسی چنین نوشته شده است :

" د دیرشکراوخوشحالتیا حُای دی چــه دخپل شـاغلی تولواک اعلیحـضرت محمـد ظاهرشـاه ( خلدالله ملکـه وسلطنته) ترسیوری لاندی او دخپل گران او متبوع حکومت په لارشوونه بری مومَو چـه د کابل اتمه سالنامه دمحترمو لوستونکو حضورته وراندی کـوو."  

" جای بسا شکرگذاری ومسرت است که درزیر سایۀ هما پایۀ ذات مبارک همایونی، اعلیحضرت معظم محمد ظاهرشاه افغان خلدالله ملکه وسلطنته وبه رهنمایی های حکومت متبوعه موفق شدیم که اینک هشتمین سالنامۀ کابل را به محضر مطالعۀ قارئین محترم تقدیم نمائیم ."(9)

دیده می شود که گزارنده متن پشتو در زبان فارسی دچار اشکالی بوده است .

پیشترازآن مثلاً در سال 1311 چنین بود :

هیآت انجمن ادبی کابل :

عالیقدرمیرغلام محمدغبار، عالیقدرمحمدکریم خان نزیهی، عالیقدرغلام سرورخان جویا، عالیقدرامین الله زمریالی، عالیقدرصداقت مآب شهزاده احمدعلیخان درانی پسرمامای اعلیحضرت غازی مدیر انجمن ادبی کابل  . . ."(10)

ویا

 جناب محمد امین خوگیانی جناب برهان الدین کشککی ، جناب عبدالحی خان حبیبی .

ویا ،  " جلالتمآب آقای عبدالرحمن عزام وزیرمختار ونمایندۀ فوق العادۀ حکومت پادشاهی مصر  . . " (11)

 در زبان پشتو نیز خطاب جناب رواج داشت . می نوشتند :

 " پشتونولی

پقلم دجناب قیام الدین خان " خادم " عضو دپشتو تولنی . "(12) . . .

                                                                                                                                           ادامه دارد

 

__________________________________________________

 

توضیحات ورویکر ها :

 

 (1) -  جمشید شعله. جهاد ملت بخارا وحوادث لقی درشمال هندوکش ص 196 .به گوشش داکترجمرادجمشید. تهران .ایران چتپ ناصح. 1379.

(2) -   منبع :ویب سایت های  پشتانه، تل افغان  .  

(3) -  عکس نشان خدمت را هموطنی به اسم اقای حسن رشاد  فرستادند که ازایشان ابراز تشکرمینمایم .

         در زمینۀ دریافت مدالها ونشان ها؛ شایان یاد آوری است که خارج از دایرۀ بهره مندان ازامتیازات یادشده،  مامورین، معلمین وکارمندانی هم بوده اند، که درپرتوشیوۀ مروج؛ نشان های تحسین آمیزی را با نام های مختلف   دریافت میداشتند. چنان موضوعی درین نبشتۀ طرف ابراز نظرما نیست .

(4) -   سالنامۀ 1314 بعد از ص 98      

(5) -  ص 5 . سالنامۀ کابل 1314

(6) -  دکابل کالنی (سالنامۀ کابل ) 1327 صفحات نخستین . ازنشریات پشتو تولنه. مطبعه عمومی کابل.

(7) -  اسم این سه تن را از میان ده ها تن دیگر انتخاب نمودم که از جهات مختلف، شایستگی های پر ارجی داشتند. اما دولت ،مانع سهم سازندۀ آنها درحیات کشور شده است .

(8) -  خالد صدیق .خاطراتم. ص 104 . هامبورگ . المان .2006 ع

(9) -  سالنامه سال 1318صفحۀ اول..ازنشریات مدیریت صحافت پشتو تولنه. به اهتمام محمد قدیر تره کی . مطبعۀ عمومی

(10)- سالنامۀ سال 1311. انجمن ادبی کابل .

(11)- ص 160 ششمین سالنامه

(12)- ص 161 منبع پیشین

 

 

+++++++++++++++++++++++

 ( قسمت ششم )

 

القاب دورۀ نادرشاه

وظاهرشاه

                         (متن فشرده )

 محمدنادرخان را پس ازکسب مقام شاهی،اعلیحضرت محمدنادرشاه غازی نامیدند.ستایش محمدنادرشاه چنان آغازید که وصف اجداد مادری وپدری او را احتوا می نمود.  . .

شایان یاد آوری است که لقب غازی تنهاازروی سهم محمدنادرخان درجنگ استقلال به عنوان یک سرلشکرمهم ناشی نشده بود؛ بلکه موضوع بالابردن نقش اودرجای امان الله خان نیزمطرح بود. این موضوع را درکتاب های مکاتب وحتا دربسا ازکتاب های تاریخ ناظربراوضاع زمان کسب استقلال اشکارا میتوان دریافت . همزمان با لزوم دید حذف نام امان الله خان ، غازی را که یکی از القاب موردعلاقۀ امان الله خان نیزبود، برای نادرخان به کاربستند . واین تحریف درتاریخ راحتا پسانتر ها نیزدرگوش کودکان مکاتب جای دادند. به طور نمونه :

درکتابی که برای شاگردان  صنف دوم تدریس می گردید چنین آمده بود :

"  اعلیحضرت محمــــــد نادرشــاه غاری

اعلیحضرت محمــد نادرشــاه برای وطن ما خدمت های بسیار نموده اند. استقلال ما رادوباره از دشمن ما گرفته اند، وطن ما را از دست دزدان وجاهلان نجات داده اند .

محمد نادرشاه غازی برای ترقی وطن ما مکتب های زیادی باز کردند . . ."(1)

محمد نادرخان درزمان امیرحبیب الله " سراج الملت والدین ودروقت پادشاهی امان الله خان نیزمنصب و القاب مهمی را حاصل نموده بود. دریک معرفی نامه یی که تحت نظرخودش تهیه ودرشمارۀ نخستین سالنامۀ کابل منتشر شده است، به موضوع جالبی از القاب سرداری برمی خوریم .

در آنجا آمده است :

" درسال 1287 درایت وکاردانی و کفایت فوق العاده ازخودبروز داده  . . . وبه منصب رفیعۀ جنرالی        ترقی کردند.

 وبعدا زا آنکه فتنۀ سمت جنوبی به شمشیر وتدبیر اعلیحضرت ممدوح خموش گشت  . . . دولت ذات همایونی را برتبۀ عالیۀ نایب سالاری ترفیع داد والقاب ونشان ســــرداری حــاصل نمودند .  . .

در سال 1332( ق)به منصب جلیلۀ سپه سالاری و( وزیرحربیه) ترفیع نمود . . ."(2)

امامخالفین او را درادبیات خصوصی، زیرزمینی چه شفاهی ویا نوشتاری، لقب "غدار" داده بودند. و وجه این لقب چند عامل میتواند باشد . نخست آن که درآغاز تلاشهای که برای شکست امیرحبیب الله کلکانی درپیش گرفت، تظاهری برای خدمت به امان الله خان ودوباره آمدن او راماهرانه بکاربسته بود. اما بزودی مقام پادشاهی را برای خودش گرفت.

دو دیگر، شکستن قول وقراری که با حبیب الله کلکانی برای تأمین مصؤنیت او داشت ودر صفحۀ قرآن نیزمهر نموده بود ؛ وسوم با مخالفین پیشین خود ، با اصلاح طلبان و با طرفداران امان الله خان راه غدروخیانت را پیشه کرد.؛ مثلا ً: در برابرغلام نبی خان چرخی ، محمد ولیخان وکیل سلطنت امان الله خان ، عبدالرحمان لودین وده ها تن دیگر، چنان رفتار نمود که نزد مردم با لقب مسمای غدار شهرت یافت. . .

جلوه های تشدید تبعیض اجتماعی در القاب:

برای برادران پادشاه، القابی تعیین شد که مُعرف قایل شدن حق امتیاز ویژه حاکمیت برادران بود . لقب والاحضرت وغازی وسردار . . . درانحصارچند تن ازبرادران قرارگرفت.اما درهر حال کلمۀخان نیز بایست درپای نام ایشان وجود میداشت .

شاه محمود برادرشاه ،با لقب والاحضرت وسپهسالاروغازی یاد میشد . حتا منابع دپلوماتیک نیز ملزم به رعایت آن بودند . . .

استفاده ازلقب سرداربه عنوان امتیازخاندانی وقومی برای اعضای خاندان محمد زایی وبه ویژه نزدیکان خانوادۀ سلطنتی استعمال میشد .

پس از قتل محمد نادرشاه، در نخستین اعلامیه های رسمی دولت ، پسرش محمدظاهررا با لقب اعلیحضرت و اسم محمد ظاهر وپسوند همیشگی خان نامیدند.  وبعدتر لقب المتوکل علی الله  را به او دادند.در زمان او نیزمانند دوران پدرش،القاب سپه سالارغازی،والاحضرت وسرداربه اعضای دربارسلطنتی اختصاص داشت. مثلاً پس ازشخص شاه که با لقب اعلیحضرت ازدیگران متمایزمیشد، کاکاهای شاه باید به ترتیبی که درپایان میاید نامیده می شدند. از آنجایی که استعمال القاب جدید برای یک شخص خالی از اشکال نبود،مطابق رواج، برای جلوگیری ازجای بیشتردرکارنوشتن، صورت کوتاه شدۀ آنهانوشته میشد . بطورمثال :

ج        -    جلالتمآب

ع        -    عالیقدر

ج        -     جناب 

ا . ا     -   الف ،الف نشان . گرفته شده از المراعلی(لمر) درزبان پشتو به معنی افتاب .

بطور مثال، برای محمد هاشم خان چنین نوشته میشد: جناب عالیقدر جلالت مآب المــــر اعلــی  نشان ( ج ، ع ، ج ا، ا ،) والاحضرت سردار محمد هاشم خان صدراعظم .

کاربردلقب مآب که درپیشینه های ادبیات فارسی نیزبارها دیده شده است . در حبیب السیرولباب الالباب محمد عوفی وچند جای دیگر به آن برمیخوریم .عوفی هنگام معرفی اختیارالدین روزبه الشیبانی چنین مینویسد :

از افراد ملوک جبال وامجاد شاهان صاحب اقبال بود . . . مفاخرت اوبحسب بود ، نه به نسب ومجالست او پیوسته با اهل ادب، شعرا را درگاه او مآب شده وبخت بد ارباب فضل در حضرت او درخواب گشته واو را قصایدست . . ."(3)

در لغت نامۀ دهخدا می خوانیم که ماآب را "در القاب استعمال مي کنند مانند جلالت مآب يعني کسي که جلالت به سوي اوست و عزت مآب يعني آنکه مرجع عزت است ." (4)

در زمان حاکمیت خانوادۀ برادران با پیشوند جلالت بیشتربرای آنها معمول گردید. . .

 بعضی ازین القاب، خواستگاه خود را ازنشان های خدمت، تقدیروتحسین گرفته اند . پاره یی از نشان ها درزمان امان الله خان نیز معمول بود، اما در زمان حاکمیت نادرخان وپس از اوبرخی نشان ها والقاب ناشی از آن شکل انحصاری خاندانی را گرفت .شخص دارندۀ آن لقب نخست عالی ترین نشان یا "المر اعلی" را دریافت میداشت وبعد "الف ، الف  نشان" ،خطاب میشد .نشان المراعلی، امتیازی بود که برای بزرگان خانوادۀ سلطنتی رسیده بود. یگانه شخص خارج از دایرۀ خاندان سلطنتی وصاحب آن نشان، محمد گل خان مومند بود که بعدتر دربارۀ انگیزۀ دادن آن امتیازبرای او صحبت مینماییم .

به این القاب سران خانواده سلطنتی وحکمران توجه نماییم :

شاه محمود خان :

ع ، ج ، ا ، ا ، نشان والاحضرت سردار شاه محمود غازی سپه سالار و وزیرحربیه .

شاه ولیخان :

ع ، ج، ا ، ا، نشان والاحضرت سردار شاه ولیخان غازی " فاتح کابل " وزیر مختار ونمایندۀ فوق العادۀ اعلیحضرت همایونی در پاریس ، برن ، بروکسل و ورشو .

اما جالب است که مخفف القاب کاکاهای شاه با حرف لاتین نیز نوشته میشد . بطورمثال برای هاشم خان چنین می نوشتند :

S .A . R . A.A  (5)  

شاه ولیخان عم شاه،باید همواره با  لقب " فاتح کابل "یاد می شد. وشاه محمود خان عم شاه بیستر بالقب سپهسالار شهرت داشت . گرچه بعدترکلمۀ سپهسالاررا ازمیان برداشتند، اما به عنوان لقبی پیوسته با نام شاه محمود خان، اکثراًدرکنار نام او استعمال شده است .

 بکاربرد لقب "فاتح کابل " برای شاه ولیخان چنان مهم بوده است که درست ویا نادرست ویادرگونۀ مطایبه ،شایعه یی دربارۀ غلایق شاوه ولیخان به آن در افغانستان وجود داشت. گویند که شبی نطاق رادیو افغانستان، اسم او راکه مارشال نیز یاد میشد، بدون لقب " فاتح کابل " خوانده بود.  پس از پخش خبرمربوطه ، شاه ولیخان برای رئیس رادیو افغانستان تلفون کرده وبا جملات سرزنش آمیزپرسیده بود که

 " پسرم! کابل را چه کسی فتح کرده است . . . ؟ "

بقیه نشان های که لقب آفرین بودند به ترتیب عبارت اند از :

س.اع    -   سردار اعلی

س.ع    -   سردارعالی ( برای جنرال هایی که دگرجنرالی  دریافت میداشتند ، داده میشد. آن نشان ولقب 70هفتاد جریب زمین را نیز به عنوان امتیازمادی نصیب سردارعالی میکرد. عده یی از جنرال های بزرگ که درزمان نخستین صدارت سردار داؤودخان، همکارا ووخاندان سلطنتی بودند ازآن امتیاز بهرمند شدند.

و. ج    -    والاشأن جلالتمآب

ع.       -    عالیقدر

ص.     -    صداقت مند .

برای محمد هاشم ، درفرمان شاهی محمد ظاهرخان که وظیفۀ صدارت او را پس از مرگ نادرشاه ابقأ نمود، کلمۀ "صاحب" به مفهومی که ازطرف انگلیسها در هند بریتانوی رواج یافته بود، نیزآمده است. به این ترتیب :

"فرمان پادشاهی راجع به برقراری ج،ع،ج عم محترم والاحضرت صدراعظم صاحب . . ." (6)

پیشتر گفتیم که بعد ازگروه برادران نادرشاه ، یگانه شخصیت دارندۀ القاب " خاندانی "، محمد گل خان مؤمند بود.

در بارۀ او وخدماتی که نشان ها والقاب بزرگ را برایش بار آورد، چنین نوشتند :

"ع .ج .ا. ا نشان ، محمدگل خان وزیرداخله که ذات عالی یکی از تعلیم یافته های مکاتب عسکری افغانستان و دردورۀ گدشته مصدر خدمات مهمۀ عسکری وسیاسی درداخل وخارج مملکت برای وطن خود شده مخصوصاًدرین دورۀ درخشنده ( سال 1311خورشیدی) خدمات ذیقیمتی رانسبت به فرونشاندن آتش شورش بمعیت ذات همایونی ( نادرشاه ) ودیگر خدمات راازقبیل ریاست های تنظیمه در قندهار، مشرقی، شمالی، وباقی ولایات ابراز نموده اند."(7)

پیرامون انگیزه های دربار سلطنتی برای دادن چنان القاب برای محمد گل خان مؤمند بیشترین تحلیل وتعلیل وحکم کسانی که به دورۀ شاهی نادرخان صدارت محمد هاشم وکارکردهای مؤمند پرداخته اند، این است که محمدگل خان مؤمند، علاوه بردشمنی با امان الله خان، یکی ازخدمتگزاران صادق محمد نادرخان وخانواه اش بود. تشخیص تمام مکنونات برادران حکمران وتعصب وخشونتی را که هنگام وظایف محوله د رمعرض استفاده میگذاشت،آن نیازحکومتداری را لبیک میگفت.یکی ازابعادخشونت وتعصب او رادر زمینۀدشمنی با زبان فارسی ودر کُل تمام مردمان ومناطق غیرپشتون را نوشته اند. نگاهی که ازین دریچه به دیدگاه ها و روشهای محمد گل خان شده، انگیزۀ دریافت القاب ومورد تفقد دربار سلطنتی قرارگرفتن او را تبیین وتوجیه میکند.

میرغلام محمدغبار،میرمحمدصدیق فرهنگ،محمد آصف آهنگ وبسیاری ازتاریخنگارانی که بدان زمانه مکثی نموده اند،بدان دیدگاه وروشهای اواشاره می نمایند.  . .

                                                                                                                                                  ادامه دارد

 

http://www.khosha.org/

قبلی

 


بالا
 
بازگشت