پوهنیار بشیر مومن

 

فرهنگ دروغگوئی

 

ویکتورهوگودانشمند  فرانسوی بر این پندار بود که:« الماس را جزدر قعرزمین نمیتوان یافت وحقیقت را جزدر اعماق فکرنمیتوان کشف کرد» در این شاید هیچ جای شک و تردید وجود نداشته باشد که راستگوئی یکی از صفات برجسته وهمآهنگ با سرشت آدمیان است.هر انسان بالقوه مایل است راست بگوید وبه همین ترتیب سخنی را که از دیگران میشنود راست تلقی نماید.ولی در طرف مقابل پدیده راست، پدیده دروغ قرار دارد که بازار آن اکًثرا گرمتر از راست است واز طریق مراجع مختلف به آن مشروعیت داده میشود. این پدیده علل وعوامل زیاد دارد که عمده ترین آنها عبارتند از فریب دادن دیگران ، اجتناب از درد سر« یک نی وصد آسان»، برای کسب موقف ومقام، سادیزم ، حسادت، تظاهر، ضعف وکمبودیهای اخلاقی وغیره میباشند. دروغ  یک پدیده سایکولوژیکی است که پیدایش آن به تاریخ انسان اجتماعی میرسد. اگر کمی به فرهنگ گفتاری ونوشتاری مان  در برهه های تاریخ دقت کنیم ، حاکمیت این مرض در تمام عرصه ها حتی در سکوت ها به خوبی مشاهده میگردد، لینکن چه به جا گفته «مردی بی شهامت کسی است ،در جای که باید اعتراف کند سکوت کند»1 در فضای وحشت ودروغ آلودامروزی وطن مان  چی در سطح رفاقتها ، خانواده ها وچی سازمان  ها  ویابه شکل محافظه کاری ها و پت وپتکاری، فقط همین پدیده دروغ  نقل  تمام مجالس است  که به شکل حیله ، نیرنک چاپلوسی وانواع تحریکات دیگر متجلی میشود، ودر همین جاست که فرهنگ دروغ به فرهنگ مردم وکشورمبدل می گردد، در مجموع عاقلانه نه خواهد بود که کشوریا ملتی را به دروغ گوئی متهم کرد. هستند بسیاری از آدمها  با صرف نظر از قوم وقبیله آن که حوصله شنیدن حقیقت را ندارند وبه گوینده آن اتهامات بدور از کرامت انسانی حواله میدارند. چون این بیچاره ها به قول کانت به «بلوغیت سیاسی» نرسیدهاند  وهر تاریکی را روشنی ، هر نامبارک را مبارک ویابرعکس هر زیبا را نازیبا میپندارند.  دروغگوئی یک پدیده   خاص جامعه ما نیست بلکه پدیده عمدتاً وابسته به کشورهای عقب مانده وفقیر است ودر جهل واستبداد ریشه دارد. دروغ گوئی یعنی پنهان کردن واقعیت است یا بیان سخن که برای گوینده واقعیت خارجی ندارد.دروغگو از این  طریق  ضعف های خویش را می پوشاند وشنونده را گمراه میسازد وبه ظاهر از تنبیه خودرا نجات می دهد وبه این ترتیب توجه دیگران را به خودجلب میکند. همان طوریکه ذکر شدازجمله عوامل دروغ یکی هم حسادت است . حسادت احمقانه ترین رذایل است  زیرا به کسی منفعتی نمیرساند.با وصف آن درین محیط غریب با وجود درد و شایبه های زنده گی ،بعضی افراد  به جای یافتن مصروفیت های سالم ویا آموزش زبان کشور میزبان با انتباه گرفتن غلط از سریال های هندی در پی خراب کردن روابط  دوستان وخانواده ها هستند علت آن این است که همچو افراد خود منحیث موجود اجتماعی فاقد کرکتر اجتماعی وآمیزش با دیگران هستند از اینروتحمل خوشیها وصمیمیت دیگران را ندارند وهمیشه تنها میمانند ،به قولی شخص حسود از فربه شدن دیگران لاغر میشود. فرد خوب دراجتماع زنده گی میکند وباید نزاکتها اجتماع را مراعات کند وفرد بد به تنهائی زنده گی میکند، به قول ارسطو« تنهائی مختص حیوانات است»2. دروغ ودروغ گوئی عمل نا شایسته است وبخصوص والدین دروغگو وحسود به اطفال شخصیت   دروغین میبخشد. حق و راست  هر قدر هم که تلخ باشد، یکی ازارکان شکل گیری یک شخصیت سالم است.هرچه سریع تر این امر یعنی پذیرش واقعیت صورت گیرد ، به همان نسبت هم شخص در اسرع وقت به شرایط عادی خود باز میگردد. وبر عکس که این امر  هرقدربا تاخیر صورت گیرد انسان بیشتر در دام اوهام وخیالات غیرواقعی گرفتار شده واز شخصیت خود دور میشود. به همین دلیل است که روانشناسان کتمان واقعیت ودروغ گفتن را حتی اگر تحت نام مصلحت هم باشد یک عمل نادرست میدانند ومعتقد اند که هرچه زودتر باید حقایق آشکارشود، تا فرد خوددر خیالات وتوهمات غرق نشده ویک دنیای غیر واقعی پیرامون خود ایجاد نکند.با آنکه  اکثراٍ براین باورند که نباید خبر یک مریضی خطرناک عاجل  به مریض اطلاع داداه شود، بر عکس دانشمندان این عرصه اطلاع به موقع ومستقیم را بر هرگونه پنهان کاری ترجیع می دهند ومتعقدتدکه حتی در مورد امراض ناعلاج هم باید مریض را در جریان قرار داد تا او آماده گی ذهنی داشته باشد. درپهلوی این، پدیده دیگر روانی –اجتماعی « لاف وپتاق» است که تقریباً همه انسانها به درجات مختلف ازاین «برکات » مستفید هستند  ، ممکن خود مان هم آگاه نباشیم که ازچنین «کرامت» بر خوردارهستیم  وبعضی وقتها به صورت طبیعی به این میدان کشیده میشویم.بر اساس قول مارتین اسکینرروان شناس امریکائی «نباید لاف را با دروغ گفتن اشتباه کرد.لاف عبارت از رنگ وآرایش کردن واقعیت وحقیقت است»  به عباره دیگر آنرا بزرگتر از اندازه جلوه دادن است در حقیقت «یک زاغ را چهل زاغ» ساختن است. روانشناسان بر این باورند که در هنگامی حرف زدن لافنده یا لافوک باکمی دقت از روی حرکات  بدنی وی میتوان چنین چیز را مشاهده نمود. گفتنی است که در این میان افرادبا مهارت هم هستند  که تشخیص آنها مشکل است ونیارمند روانشناسان با مهارت است( البته  اینها حالت اثتثتای است). به همین دلیل گفتند که نمی شود تنها سخن کسی را در نظر گرفت یا اعتماد کرد ، بلکه حرکات بدنی که اودر هنگام گپ زدن اجرا میکند نیزتوجه کرد که به آسانی مشخص میگردد، بطور مثال اگر جریان محاکمه روابط غیرمشروع سکسی  بیل کلینتن رئیس جمهور اسبق ایا لات متحده امریکا با مونیکا سکرترش را بخاطر بیاوریم می بینیم که در وقت پاسخ دادن به پرسش قضات،پی در پی بینی خودرا لمس میکرد وچهره اش مانند لبلبو سرخ گشته بود . بعدها خود اعتراف کرد که در آن وقت از اصل مسله کنار رفته بود وحقیقت را نگفته بود. به همین منوال لاف زدن در مورد درجه تحصیل و سئو استفاده ازرتب و تیتلهای چون  داکتر ، نطریه پرداز؛ تحلیلکر سیاسی، اندیشمند ،فرهنگی وغیره ، هم جزو همین« بازار مکاره» است . وقتی گذشته اش را می کاوی حتی مکتب لیسه  را هم  به پایان نرسانده.جالب تر از همه اینکه معلوم نیست  مشروعیت این  درجات را یکشبه از کجا  بدست  آوردندً! ای وای بر این بازار وبر این نرخ! مهاجرت است حرف های بی محصول و مالیه فروان است و... بدترین صفت مهاجرت این است که همه را در یک ردیف قرار میدهد وفقط در این جاست که دروغ میدان کشادتر و پر زرق وبرق پیدا میکند. بدون تردیدکه ما زاده جامعه دیکتاتور ومستبد هستیم، با وصف آن که همین حالا در یک فضای آزاد تر سینه سائی میکنیم ویا به قولی «کیف میکنیم» واز «برکت» فضای نسبتا آنسانی این کشورهابا قوانین انسانی وحقوق بشر آشنائی پیدا کردیم، با آن هم موفق به فرار ازچنگال این فرهنگ  مریض ودروغگو نشدیم بر خلاف هستند  کسان که با وجود تحصیلات عالی در این دنیای مهاجرت در پی توجیه جنایات «معشوق» شان هستند.وچنان پرجذبه وبی باک هستندکه عملکرد معشوق شان را  همسان پیغمبران میدانند وآنرا آسمانی میسازند.لابرویرا میگوید: «در دنیا هیچ افراط بدتر از افراط در حق شناسی نیست»3. دیده میشودکه این پدیده ها از جذابیت فوق العاده برخورداراست، زمانی جمعی را به خنده وجمعی دیگر را به گریه وا میدارد، سخن کوتاه اینکه از کار های مشروع گرفته تا غیر مشروع  ودر تمام شئون و روزگاران انسانها این پدیده حضور صاحب دارد. داستایوفسکی  میگفت «کسیکه به خودش دروغ میگوید  وبه دروغ خودش گوش میدهد کارش به جای میرسد که هیچ حقیقتی را در خود ودیگران تشخیص نخواهد داد»4. مرض دیگرازاین نوع مصایب دسیسه است. دسیسه یعنی عمل خلاف قانون وارزشهای اجتماعی برخلاف افراد یا حکومات است ودر عین زمان تپ کردن وبه گردن انداختن بلایا هم است . نفوذ دسیسه زمان کار ساز است که جامعه در کل یا بحشی آن مورد تهدید یا خطر قرار گرفته باشد،  به همین خاطر در تمام کشورها عقب مانده از جمله کشور ما دسیسه یکی از کار آرا ترین وسیله در برابر نقد وانتقاد است. چنین حرکات در میان بخشی از سیاسیون ما استفاده وسیع دارد وبکار خانگی روزمره شان مبدل گردیده  است ، بخصوص زمانیکه نادانیها وخلاف کاریهی شان بر ملا میگردد یا موقف شان در خطرباشد ،دست به دسیسه میزنند .  حتی به خاطر پنهان کردن دروغ ها به جای نقد به فحش ودشنام متوصل میشوند بدبختانه در پرده های انترنیتی هم مافیای است،اگرخلاف اعتقادات شان ویا بر خلاف« تابوی» شان چیزی از حقایق گفته شد، بلادرنگ به جان آن می چسپندوهر آنچه دروغ  وتهمت در توان دارند نثارش میکنند و ازشیطان فرشته واز خاین قهرمان می سازند.این غریبه ها نمی دانند امروز آن دنیای بزرگ به یک«دهکده» مبدل شده نه خوب کس ونه بد کس پنهان شدنی است. نقد به معنی فحش ودروغ گفتند نیست بلکه به معنی رد دعوا یا ادعا با اسناد وبرهان است. تعداددیگر از سازمان های سیاسی وافراد فرصت طلب که استعداد وتوان برنامه ریزی برای امروز  و فردای  افغانستان را ندارند ناچار گذشتها را میکاوند وذهن مریض خویش را هم در آن داخل میسازد چون آسان ترین کار است وچندان به مطالعه وتحقیق نیاز ندارد ومیتوان آنرا سا لها ادامه  داد وهر گز تمام شدنی هم نیست.ولی پرابلمهای که امروز مطرح است وفغان مردم بیچاره به آسمانها بلند شده،اینها در چنین وضعیت یک شب در عقب یک سفارت وشبی دیگردرپشت سفارت دیگر نوبت میگیرند واصلاً نه پروای وطن را دارند ونه هم وطندار را خواجه عبداله انصار میگوید :« دی رفت وبازنیاید،فردا را اعتماد نشاید،حال را غنیمت دان که دیر نپاید»5.درحقیقت امر ادامه چور وچپاول وانارشی درو طن وآمدن احتمالی طالبان ودیگر نابسامانی های جاری در وطن نتیجه عملکرد این افرادو گروه های بی خاصیت و ماجراجواست که  از متن مسایل که عبارت ازامنیت ،اتحاد .ایجاد نیروی فشار علیه شرکت های  مافیائی ملا فهیم ، ملا گل آقا ، ملا آخوندزاده ، ملا قانونی،ملا دوستم، ملا والی قندهار،ملامحقق، ملا عطا، ملا سیاف ، ملا دین محمد، ملا ربانی وملاهای دالری تکنوکرات وغیره ملاهای خوردو بزرگ دیگر که اختیارات مقرریهاو تمام هست بودوطن در دست شان است، گریز نموده وبه مسایل حاشیوی ونه چندان مهم به دستور پاکستان می چسپند ودر ظاهر به دروغ بخاطر اغوای وطنداران شعارهای ضد پاکستان سر میدهند. اینها میتوانند برای چند روزذهن چند جوان بیچاره  وبی خبررامصروف بسازند. به قول افریقائی ها : « دروغ شکوفه دارد اما میوه ندارد». اگر درست به اوضاع نگاه کنیم در افغانستان بالفعل دولت وجود ندارد واداره مملکت در دست کورپریشن هاست ، وکورپریشنها نه دمو کراسی بلکه کورپو کراسی را به ارمغان می آورند.. حرف از دولت زدن یک حرف واهی و بی معنی است پریزدنت کرزی  «با چراغ دستی در خانه خود راه میرود» ،کدام دولت؟  کدام رئیس دولت؟ بهتراست گفته شود رئیس افتخاری شرکت های مافیائی نه رئیس  دولت  . سر زمین ما که دیروز بزرگان ،امپراطوران، قهرمانان و دانشمندان و شعرای نامدار را در دامان خود پرورانید، متاسفانه که امروز باید  سیاسیون دروغ گو ،چاپلوس ،فتنه آفرین ، وچند پهلورا در دامن خویش بپروراند . این فضا شخصیت های را بوجود  آورده که برای تامین رنده گی  وعیش چندروزه خود به ویران ساختن مملکت وبه تسلیم کردن آن به اجانب راضی میشوند. همین بازی های چندپهلو است که بحران بی اعتمادی راخلق میکند، بحران بی اعتمادی یک ایپیدمی است که امروز بر همه چیز سایه افگنده است. تجارب به اثبات رسانیده است که هیچ یک از نعمات مادی نمیتواند به اندازه اعتماد کارساز باشد.لذا چیزی که اسباب آسایش انسانها را بوجود می آورد فضای اعتمادوبه همدیگر اعتماد کردن است.چیزی که متاسفانه در اجتماعات داخل  و خارج کشورما غایب بوده وجای آنرا بحران بی اعتمادی از فیض دروغ پراگنی، مشبوع وراه  رابرای تمام ضعف های اخلاقی باز نموده است.

اهل دانش وهنر در باب راستی ونکوهش دروغ وجیزه های فراوان گفتن که در اینجا به چند آن اکتفا مکنیم:

- اگر می خواهی مردم تورا دوست بدارند در معامله ستم مکن ودروغ مگو وبه زبان کسی را مرنجان.ابوعلی سینا بلخی

- زبان که آغشته به دروغ شد مالکی دارد که خیانت میکند. مونتی

- پیمان شکنی یکی از شاخه های دروغ است. زرتشت

-شایداز دروغ مشکلی حل شود اما صد مشکل از آن میزاید. محمد حجازی

- آنکه دروغ میگوید در برابرخدا جسور ودر مقابل مردم ترسو است. سید جمال الدین افغان

- کسانیکه به دروغ معتاداند برای اینکه راست بگویند محتاج تمرین میشوند.  هازلت

ولی ایکاش!  اگر انسانها به هم اعتماد میکردند ویا میتوانستند بهم اعتماد کنند! واما این دروغ لعنتی تاکنون چه بلواهای که پر پا نکرده چه سرها بر باد داده وچه جانها ستانده وچه زنده گی و روابط صمیمی فامیلها که ازهم نپاشیده ویا ایکاش! اصلاً دروغ نمی بود ویا تکنالوژی مدرن امروز موفق به اختراع آله دروغ سنج میشد تا انسانها میتوانستند تشخیص بدهند وبه هم اعتماد کنند آن گاه چه خوشبختی نصیب انسانها میشد.. دریغا!که امروز مادر یک جزیره وحشت وحیرت به سر میبریم وپیوسته درین تردیدکه کدام گروه ویا فرد راست میگویدو کدام یکی دروغ میگوید!وهمین فضای بی باوری بی اعتمادی اکثرًًا تصمیم گیری را برای انسان دشوار میسازد وانسان را در گردابی غرق میسازدکه سرنوشت اش به «ترکستان»میرسد. در نتیجه ، دروغ گفتن یک عمل نا معقول است که فقط انسانهای فاقد شخصیت و مریض با آن سرو کار دارند. واما راه اصلاح همان است که سقراط بزرگ درلحظات قبل از نوشیدن جام زهر به عنوان آخرین سخن گفت:« مرا به کوه آتن ببرید تا صدای مرا همه بشنوند که ای آتنیان! فرزندان تان را درست تربیت کنید »6. حقیقاً همین است یکی از راه های اصلاح جامعه وباید برای اطفال ارزش راست گفتن را نشان دادوهمچنان اجازه دادن بیان احساسات و متوازن ساختن سطح انتظارات از شان،می تواندبه مثابه یکی ازاسلوب های موثر تربیت ونجات از پدیده دروغگوئی  به حساب آید.

 

 

 

ماخذ ومنابع:

 

1- نظام گسیختگی وانحراقات احتماعی، نوشته ابوا لقاسم ،ص   31

2- جامعه سالم، فروم اریش، ترجمه تبریزی ، ص،  105

3- بحران جهانی آموزش  جامعه شناسی پرورش،فلیپ هال،ترجمه شیخاوندی، ص 141

4-  روان شناسی اجتماعی، نود ژان، ترجنه کاردان، ص  63

5- نطام گسیختگی وانحرافات اجتماعی.... ص، 118

6- بحران جهانی آموزش جامعه شناسی پرورش...  ص، 192

 

 


بالا
 
بازگشت