سخی ارزگانی

 

آیا هویت زبان فارسی دری

در جوار زبان پشتو خلاف دین و قانون است؟

 

گل نیست‌، ماه نیست‌، دل ماست پارسی‌

غوغــای کُه‌، ترنّـــم دریاســــت پارسی‌

از شـــام تا به کاشـــغر از سنـد تا خجند

آییـــنه ‌دار عـــالـــم بــــالاســـت پارسی‌

سرسخت در حماسه و هموار در سـرود

پیـــدا بود از این که چه زیباست پارسی‌

دنـــیا بـــگو مبـــاش‌، بزرگی بـــگو برو

ما را فضیلتی است که ما راست پارسی‌

« شادروان عاصی‌»

افغانستان از بدو تأسیس خود تا کنون گهواره و جولانگاه واپسگرایی، تمامیت خواهی، قبیله گرایی، قومگرایی، زورگویی، عصبت های مختلف مذهبی، سمتی، اجتماعی، سیاسی، روانی، فرهنگی و همچنان تمدن کشی، کله منارسازی، نسل کشی وغیره از سوی اندیشه وران قبیلوی- میراثی نیز می باشند که هر برگهء از تاریخ خونبار سیاسی و اجتماعی میهن ما بدان نیک گواهی می دهد.

چند ماه قبل در ظاهر از سوی آقای عبدالکریم خرم وزیر اطلاعات و فرهنگ با نیات فرهنگ بدوی- قبیلوی از قبل سنجیده شده بود که یک تعداد از کارمندان تلویزیون ملی به جرم به کارگیری واژه های اصلی دری مثل: «دانشگاه»، «دانشکده»، «نگارستان» و نظایر آن از کار برکنار گردید. آقای خرم، اصطلاحات دری فوق را جزء فرهنگ خارجی معرفی کرده و حتا علاوه بر آن، یک عده ملا های بی خبر از دین و دنیا کاربرد واژه های از قبیل ایستادگاه، گذرگاه، لشکرگاه، دانشگاه، زایشگاه، دانشکده، ورزشگاه وغیره زبان پارسی دری خالص این مهد تمدن باستانی را ضد اسلامی نیز قلم داد کردند، گویندگان آنرا تکفیر نمودند و ریزش خون آنها را در پای منافع قبیله سالاران، عقل ستیزان ، تمدن ستیزان و تداوم ساختار فرهنگ قبیلوی مباح دانستند.

در این رابطه آقای خرم به شورای ملی دعوت شد تا در مورد فارسی دری ستیزی سازمان یافتهء قبیله پرستان حاکم در ارگان های کلیدی دولت جمهوری اسلامی پاسخ دهد. آنگاه آقای خرم یک دستهء از قبیله اندیشان تباری خویش را با خود در مجلس کمیسیون امور فرهنگی و تحصیلات عالی در شورای ملی آورده و با استفاده از قدرت دولتی و قومی خویش از تصویب اصطلاحات مثل دانشگاه در جوار پوهنتون، دانشکده در پهلوی شونزی( شونحی) وغیره تخطی نموده و حاضر نگردید که اصطلاحات مذکور را جزء از زبان دری و یا فارسی افغانستان بپذیرد.

ببنید، وقتی که از یک طرف قبیله پرستان غاصب در عالی ترین ارگان های دولت جمهوری اسلامی در محضر مردم کشور و خداوندان خارجی خویش از رعایت پلورالیزم، عدالت اجتماعی، مشارکت ملی، قانون اساسی، دموکراسی و نهادهای حقوقی بین المللی دم می زنند؛ اما از طرف دیگر با بهانه واهی مانع نوشتن لوحه ها به زبان فارسی دری در پهلوی زبان های پشتون و انگلیسی در دانشگاه و سایر نهادهای مدنی می گردند. قبیله سالاران تاریک نگر به خاطر نایل شدن به اهداف شخصی و سیاسی- قبیلوی خویش می گویند که نوشتن لوحه به زبان دری باعث تنش های فرهنگی و قومی در کشور می گردد. یعنی این قافله ساران عصر حجر مثل اسلاف قبیله پرست پیشین خویش با خشونت تأکید می نمایند که موازی قرار دادن زبان پارسی دری با زبان پشتو، «وحدت ملی» و «فرهنگ ملی» در افغانستان خدشه پذیر و تضعیف می گردند.

اربابان دانش، خرد، منطق و عقلانیت عصر با مسؤلیت علمی از این زمامداران و پاسداران فرهنگ قبیله با سربلندی تمام جویا می گردند که از بدو شکل گیری انحصار حاکمیت های قبیلوی- تکتباری به اینسو کدام وحدت ملی و کدام فرهنگی ملی در افغانستان قبیلوی واقعیت عینی داشته و دارد؟

 آیا تقاضای شاگردان دانشگاه کابل مطابق با ارزش های دینی، قانون اساسی کشور و موازین حقوقی بین المللی نمی باشد؟

 پرسش اصلی اینجاست که تا کنون لوحه های نهادهای دولتی، فرهنگی، اجتماعی وغیره به صورت انحصاری به زبان پشتو در سراسر کشور نوشته شده، آیا این انحصار تک زبانی خود مغایر دین مبین اسلام، قانون اساسی و مصوبات حقوق رسمی جهانی نمی باشد؟ آیا یکه تازی فرهنگی در تضاد کامل با ارزش های مدنی و دموکراسی هم قرار ندارد؟ آیا در افغانستان کثیرالاقوام، انحصار حاکمیت و ترویج تکتاز زبان پشتو باعث تنش ها و اوجگیری تضادهای تازه فرهنگی، قومی، سمتی، زبانی وغیره به ضرر تک تک اقوام کشور ما نگردیده است؟ آیا انحصار قدرت سیاسی توسط دسته های اندیشه وران فرهنگ فرسوده قبیلوی در دولت جمهوری اسلامی افغانستان در نقاب دموکراسی، خود باعث چالش ها و خصومت های جدید قومی به نفع دشمنان داخلی و خارجی مردم ما در کشور نگردیده است؟ آیا اعمال سیاست های قبیلوی سربسته و کنش های عبدالرحمن خانی و طالبانیزم تا حال ضربه جبران ناپذیر را در برابر خواست های عادلانه و دموکراتیک توده های محکوم و بی دفاع پشتون عزیز ما وارد نکرده اند؟

آیا دری زبانان بومی این میهن باستانی و تمدن پرور ما حق ندارند تا پیشنهاد نمایند که نام ها و لوحه های رسمی و غیر رسمی سراسر کشور به زبان های فارسی دری، پشتو و انگلیسی عملا مزین گردند و تا از این رهگذر هم زمینه های همدلی و همبستگی فرهنگی میان اقوام کشور در جهت ایجاد نهادهای «وحدت ملی» خلق گردند؟

 اکنون شاگردان دانشگاه کابل بر مبنای ارشادات دین مبین اسلام، قانون اساسی کشور، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های بین المللی با یک راه پیمایی مسالمت آمیز و قانونی خویش خواهان اینست تا لوحه های «دانشگاههای کابل» به زبان فارسی دری نیز مزین گردند. اما باندهای قبیله پرست با سوء استفاده از قدرت سیاسی این خواست انسانی، اسلامی، طبیعی، قانونی و ملی شاگردان دانشگاه کابل را عملا نادیده گرفته و نوای برحق این فرزندان آزاد اندیش و تاریخ ساز کشور را خفه می نمایند. آیا در این مورد هم میراثداران فرهنگ منحط قبیلوی در یک دشمنی عریان علیه زبان پارسی دری از قدرت دولتی استفاده سوء نکرده و همچنان برای توده های محروم پشتونتبار ما دشمن نمی خرند؟ آیا با قربان کردن زبان فارسی دری در پای تسلط علم برداران قبیله و تداوم سنت های خرافاتی قبیله، آنگاه زبان پشتون خساره مند نخواهد شد؟

در همین رابطه است که متأسفانه تا حال منجمله موانع بس بزرگی از سوی سرداران قبیله اندیش، عقل گریز و تمدن ستیز در ضدیت به ایجاد و رشد «فرهنگ وسیع البنیاد ملی» کشور نیز خلق گردیده اند. و اینها، همه ای اقوام این حیطه باستانی را از داشتن تکثر فرهنگی فرازمند و آبرومند محروم داشته و خلاف اصل حقوق طبیعی، ارزش های دینی، انسانی، مدنی و منافع ملی کلیه اقوام کشور، جامعه را در «حصار و اسارت» فرهنگ قبیلوی عصر حجر قرار داده که باز هم پیکرهء دیرینه «بحران هویت ملی» را در این قرن بیست و یک نیز فربه تر می نمایند.

با این دستور خداوندی، قانونمندی طبیعی و مدنی عطف توجه می گردد:

1- در قرآنگریم کثرتگرایی و پلورالیزم نیز مورد تأکید قرار گرفته است که مفهوم کلی آیه عبارت است از: « ای پیامبر بگو به کافران که دین شما برای خودتان و دین من برای خودم می باشد. آنچه را شما می پرستید، من نمی پرستم و آنچه را من می پرستم، شما نمی پرستید. پس دین شما برای شماست و دین من برای من می باشد.» آیا مطابق مطلب کلی این فرمایش خداوند متعال، دری زبانان بومی افغانستان حق ندارند که منجمله از حقوق زبانی خود در مهد این حیطه اجدادی خویش بهرمند گردند و تا هویت فرهنگی شان از گزند و تجاوز دیگران محفوظ بماند؟ آیا بازهم تمام اقوام ساکن در کشور با ارشادات خداوندی، قوانین طبیعی و مدنی حق ندارند که در جوار همدیگر از همزیستی مسالمت آمیز و بالاخیره از هرگونه حقوق مدنی مساویانه مستفید گردند؟ آیا کثرتگرایی معنوی، مادی و اجتماعی پیش زمینه های «تولد طبیعی» فرهنگ ملی، وحدت ملی و بالاخیره هویت ملی را در جهت «دولت سازی» و «ملت سازی» عصر به ارمغان نخواهد آورد؟ چرا سردمداران قبیله گردن های فرعونی خودها را به پیشگاه خداوند متعال، بشریت، تمدن، عقلانیت و مصالح ملی مردم افغانستان فرود نیاورده و تسلیم قانون تکامل نیازمندی زمان نمی گردند؟

2- از منظر قانون طبیعت اینست آنچه را که در دل طبیعت وجود دارد؛ هیچ کسی حق تغییر، تصاحب و نابودی آنرا ندارد. چنانچه گویند: «گل در گل بوته می زیبد.». پس اگر داشته های طبیعت را از متن آن خارج سازیم؛ آنگاه در حریم بیگانه و ناسازگار می میرند و از بین می روند. لذا، اگر از جمله زبان فارسی ، یا پشتو، یا اوزبیکی و یا یکی از سایر زبان های میهنی کشور از نزد گویندگان، مقر تولد و پویش آن دور گردد؛ آنگاه این زبان هستی و تکامل طبیعی خود را تدریجا از دست خواهد داد و زمینه های لازم مایه گذاری و گسترش «فرافرهنگی ملی» ناممکن خواهد بود. به بدین معنای که «کشتن» یک زبان در پای فربه نمودن تصنوعی زبان دیگر در افغانستان به مفهوم سرآغاز دفن سایر زبان های این سرزمین در گودال مرگ به نفع تداوم میکانیزم و فرهنگ منحط قبیله و دشنمان قسم خورده خارجی مردم افغانستان خواهد بود.

3- خداوند انسان را آزاد آفریده و این انسان در هرگونه گزینش و عمل خود کاملا اختیاردار و آزاد می باشد. و به قول دیگری، انسان طبیعتا آزاد خلق شده و حق دارد که آزادنه زیست نماید. بدین صورت، هر جمع از انسان ها حق دارد که دارای هویت انسانی، دینی، جنیستی، مذهبی، قومی، ستمی، فرهنگی، هنری، زبانی وغیره خویش باشد و آزاد زیست نماید. حال اگر این آزادی از انسان گرفته شود، در آن صورت در برابر «خلقت قانون طبیعت انسان» نیز صف آرایی و ضدیت صورت می گیرد که نقض آشکار حقوق طبیعی می باشد. پس، حال چرا از سوی میراثدارن فرهنگ منحط قبیلوی به گویندگان اصلی زبان فارسی دری حق گزینش، حیات، حراست و شکوهمندی را نمی دهند تا منجمله سرلوحه های ادارات دولتی، فرهنگی، اجتماعی وغیره در جوار زبان های پشتون و انگلیسی به زبان دری (پارسی) نیز مزین گردند؟

 اگر موانع موجوده به صورت خردمندانه، مسؤلانه و عملی از فراراه زبان دری رفع گردد و کثرتگرایی زبانی در یک رقابت مثبت شکوهمند و متمم همدیگر عملا تبارز نماید؛ آیا این چنین کثرتگرایی و تنوع زبانی بالاخیره به نوبه خود نهادهای «فرهنگ ملی» عقلانی و طرازنوین را در میهن ما به زایش و پویش نخواهد گرفت؟

4- در مادهء شانزدهم قانون اساسی افغانستان چنین می خوانیم:

« از جمله زبانهای پشتو، دری، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشه یی، نورستانی، پامیری  و سایر زبانهای رایج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت میباشند.

در مناطقیکه، اکثریت مردم به یکی از زبان های ازبکی، ترکمنی، پشه یی، نورستانی، بلوچی و یا پامیری تکلم می نمایند آن زبان علاوه بر پشتو و دری به حیث زبان سوم رسمی می باشد و نحوهء تطبیق آن توسط قانون تنظیم می گردد.

دولت برای تقویت و انکشاف همه زبانهای افغانستان پروگرامهای مؤثر طرح و تطبیق مینماید.»

با شرح این ماده قانون کدام تبعیض به مشاهده نرسیده و رسمیت زبان های دری و پشتون می رساند که از حق قانونی باید بهرمند گردند. اما حال در عمل ملاحظه می گردد که حلقات تبارگرای قبیلوی دولت بی کفایت مانع زبان دری در جوار زبان پشتون می گردند. زیرا، دولت به پیشنهاد قانونی دانشگاهیان کابل پاسخ منفی داده است. آیا این سیاست و تصمیم دولت در تضاد کامل به دستورات خداوندی، قانون اساسی، حقوق طبیعی و داده های حقوقی بین المللی قرار ندارد؟ آیا حامیان بین المللی علم برداران فرهنگ یکه تاز قبیلوی در این مسأله هم سکوت معنادار و حتا مرگبار را اختیار نکرده و قوانین مشروع بین المللی را در زمینه حقوق زبان پارسی زیر پا نکرده اند؟

وقتی که خصومت آگاهانه و سازمان یافته از مقر ریاست جمهوری توسط طالبان نیکتایی دار، ریشدار، بی ریش و مسلمان نما در برابر زبان دری صورت می گیرند؛ این خود بیانگر تقابل جهل اندیشی و قبیله گرایی علیه تمدن عصر، عقلانت، دانش و ترقی می باشد. چرا نهادهای مدنی و حقوقی بین المللی از حقانیت زبان پارسی دری در افغانستان دفاع قانونی و حقوقی نمی نمایند؟

 و همچنان اینگونه منش ها، روش ها و کنش های دست اندرکاران عقل ستیز و تمدن ستیز حاکم در کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان، بالاخیره نطفه های ابتدایی و خام همبستگی ملی، دولت سازی ملی و ملت سازی ملی را به سود دشمنان سنتی و برون مرزی مردم ما بیشتر ضربه پذیر نموده و بالاخیر دفن قبرستان خواهند کرد.

قبیله ورزان خوب می دانند که اگر منجمله کثرتگرایی زبانی در کشور گسترش یابد؛ آنگاه عناصر فرهنگ فراگیر ملی «جوانه» زده و بالاخیره این عنصر به نوبه خود به زایش «فرهنگ ملی» کمک خواهد نمود. یعنی «زمینه های گذار» طبیعی و مسالمت آمیز خرده فرهنگ های قومی به فرهنگ ملی مساعد گردیده و آنگاه تضادها و چالش های زبانی و فرهنگی تدریجا به طرف زوال خواهند رفت. اینجاست که قبیله پرستان و جهل ورزان ابزارهای تحمیق قومش را از دست داده و ناگزیر اند که کفن پوشان راهی گودال های مرگ ابد تاریخ گردند. یعنی با جاه گزینی تدریجی فرهنگ مدنی در بطن میکانیزم فرهنگ قبیلوی بوده که «پشتوانه شؤنیزم قبیلوی» خالی گردیده و تهداب فرهنگ فراگیر ملی به وجود خواهد آمد.

اهل خرد نیک می داند که یکی از مبانی و عناصر «وحدت ملی» و «ملت سازی»، عنصر فرهنگی می باشد. شوربختانه که بناء بر تسلسل تسلط فرهنگ قبیلوی که در رأس حاکمیت های سیاسی- اجتماعی جلادان قبیلوی- میراثی در «افغانستان قبیلوی» قرار داشته؛ تا هنوز هم خرده فرهنگ های قومی در حال از هم گسسته، فریشانحال و بی سامان به سر می برند. و متأسفانه که زمینه های هویت یابی حقوقی و پویایی خردمندانه این خرده فرهنگ های قومی در وطن ما آماده نگردیده تا طلوع «اندیشه سازی» فرهنگ ملی، وحدت ملی، دولت سازی ملی، ملت سازی ملی را به ارمغان می آورد. از همین جهت است که با جرئت گفته می توانم که ما هیچگاه دارای فرهنگ ملی، وحدت ملی، دولت ملی وهویت ملی نبودیم و اکنون نیز نمی باشیم و فقط همه و همه به نام خشک و خالی می باشند و نه با محتوای دموکراتیک. زیرا، لازمه مسایل مذبور حد اقل تحقق عدالت اجتماعی، عدالت سیاسی، کثرتگرایی، حاکمیت مستقل ملی، اقتصادی ارگانیک ملی و نظام مردم سالاری در کشور می باشند که بدبختانه تا کنون مردم ما از آنها محروم می باشند.

 وقتی که پیش زمینه های عبور همه جانبه خرده فرهنگ های موجود در کشور بر پایه یک مدیریت هدفمند و سازنده تدریجی، طولانی مدت و مسالمت آمیز به فرهنگ فراملی مساعد گردند؛ آن وقت است که فرهنگ ملی به صورت طبیعی تولد یافته و همچنان دارای زیربنا و روبنای استوار در متن بافتار اجتماعی جامعه خواهد گردید. در این صورت فرهنگ فراگیر ملی به نوبه خود بر مایه های دیگری گسترش مناسبات اجتماعی، اقتصادی و... وحدت ملی، دولت سازی ملی و ملت سازی ملی تأثیر خواهد گذاشت و بالاخیره با تکمیل بنیاد وحدت ملی، آنگاه «بستر ملت سازی واقعی» همگام با توسعه مادی، معنونی و اجتماعی جامعه متولد خواهد گردید.

 

www.kateb-hazara.net

Email: info@kateb-hazara.net

 

يکشنبه 3 قوس 1387 خورشيدی برابر با 23 نومبر 2008 ميلادی/ آلمان

 


بالا
 
بازگشت