سخی ارزگانی

 

تجاوز خونین طالبان کوچی نقاب

بالای ولایات هزارستان در قلب تجزیه ناپذیر افغانستان

 

خداوند متعال و مهربان در قرآن شریف، تعدی، خون ریزی، قتل و اخراج اجباری انسان ها را از بالای ملکیت شخصی و کاشانه شان این چنین منع فرموده است:

« خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین و خانه و کاشانهء خویش بیرون نکیند.» (البقره/ 84) (1 )

یکی از نمونه های آوارگان بهسود در اثر جنایت طالبان کوچی نقاب

وقتی که امیر عبدالرحمن خان مغایر کرامت انسانی و دستورات قرآنی با خون ریزی تمام مردم کشور اعم از پشتون و غیرپشتون را در سراسر افغانستان و به ویژه با نسل کشی هزاره ها آغاز نمود؛ آنگاه پس از اشغال کامل هزارستان بود که این امیر خون آشام وقت قبایل ده نشین و کوچی مختلف درانی و غلزایی را از داخل و هند برتانوی جهت غصب ملکیت و اراضی حاصل خیز هزاره های مقتول، شکسته خورده، تسلیم شده، برده و اسیر در کشور دعوت نمود. همان بود که تمام زمین های هزارستان باستان مانند ارزگان، دایه، فولاد، حجرستان، دای چوپان، مالستان، مناط وسیع غزنی، زابل، غور، مناطق بهسود، پلخمری، بامیان و... را برای لشکر ایلجاری قومی و برخی از قبایل غلزایی و درانی تسلیم نمود که از منظر انسانی، اسلامی و حقوقی اجازه غصب و بخشش زمین هزاره را به اجانب نداشت. به این صورت آیا امیر عبدالرحمن و دولتمدارانش عملا دستوارت خداوندی و کرامت انسانی را در افغانستان زیر پا نکردند؟ 

سرآغاز غصب ملکیت مردمان بومی ذریعه جباران وقت:

در واقع امر غصب اراضی اقوام هزاره، تاجیک، اوزبیک، تورکمن، بلوچ، قزلباش، بیات، نورستانی، تاتار، عرب، پشه ای، ایماق، قزاق، قرغیز، اهل هنود، موسوی و سایر اقوام کشور ما از عصر حاکمیت خونبار عبدالرحمن خان دست نشانده انگلیس- روس با شدت تمام آغاز و تا سقوط آخرین مهرهء حاکمیت میراثی آل یحیی با انواع گوناگون در افغانستان قبیلوی ادامه داشت که زمین های مذکور توسط حکام ستمگر و قبیله گرا به قبایل مختلف درانی و غلزایی داخلی و خارجی به صورت غیر حقوقی توزیع گردیدند که بسا از تاریخ نگاران با انصاف ملی و بین المللی با رسالت علمی و امانت داری از آن پرده داشته اند.

 ناگفته نماند که عبدالرحمن خان ملکیت و اراضی قبیله طرفداران ملا دین محمد مشک عالم غلزایی شخصیت مبارز ملی و قبیله شینواری پشتونتبار خود را نیز غصب نمود و به درانی ها بخشش نمود که موجب اختلاف جدید میان قبایل غلزایی و درانی گردید و تا به امروز ادامه دارد. یعنی زمامداران خودکامه در این امتداد  حاکمیت های قبیله گرا و ضد دموکراتیک به ویژه در بستر 150 سال آخیر همه کوچی های داخلی و تا خارجی پشتونتبار را روی ملحوظات خاص سیاسی غرض آلود و منحط خودها در ولایات و مناطق شمالی، غربی، کابل، ولایات شمال و هزارستان به عنوان ناقلین، مهاجرین وغیره بالای ملکیت بومیان مسکن گزین کردند که نفاق جدید میان قوم پشتون و سایر اقوام بومی را خلق نموده که تا حال این «سرطان حبیثه» ادامه دارد. لذا به این صورت به مفهوم واقعی کلام دیگر پدیده کوچی داخلی در افغانستان وجود نداشته و کوچی از نگاه جامعه شناسی به عنوان یک پدیده اجتماعی با تعریف مشخص علمی در میان اقوام ساکن و تابع کشور ما عینیت ندارد.

 کوچی های سیاسی:

قابل توجه عمیق است که از عصر حاکمیت قبیلوی- میراثی آل یحیی به نام کوچی همه ساله از آن سوی نوار مرزی خط دیورند از پاکستان به مناطق مختلف تاجیک ها، بلوچ ها، نورستانی ها، تورکتباران وغیره کشور ما و به ویژه در مناطق هزارستان سرازیر می گردیدند که همه «کوچی های سیاسی» بودند و هستند نه کوچی های سنتی و خانه بدوش داخلی افغانستان. این کوچی های سیاسی برخی از قبایل پشتون پاکستانی هستند که از یک طرف مطابق اهداف و برنامه آی اس آی پاکستان در ظاهر امر بنام کوچی به صورت غیر مجاز وارد افغانستان گردیده و یک فاجعه بزرگی اجتماعی، اقتصادی، محیطی وغیره را برای اقوام غیر پشتون خلق می نمودند. و از طرف دیگر کوچی های پاکستانی همواره با پشتوانه حکومات قبیله گرا، انحصارگر، استثمارگر، تحمیق گر افغانستان علف چرهای مردمان بومی اقوام تحت ستم کشور را در شمالی، کابل، غرب، ولایات شمال و به خصوص مزارع مردم هزارستان را تاراج می کردند و حتا در وقت خروج از منطقه دختران و زنان جوان برخی از اهالی بی دفاع هزاره را نیز به زور با خود در پاکستان می  بردند که تاریخ منصفانه شهادت می دهد.

اطفال و زنان آوارهء بهسود ناشی از تجاوز خونین طالبان کوچی نقاب در این سال

از آنجائیکه کوچی های پشتون پاکستانی با پشتون های افغانستان از یک تبار هستند؛ لذا زمامداران قبیله گرای کشور ما نیز نه تنها مانع آنها به داخل خاک افغانستان نمی گردیدند، بل آنها را نیز به نام «کوچی های افغانستان» تلقی می نمودند که واقعیت عینی نداشت و ندارد. در ضمن حاکمان قبیله گرای کشور ما تعداد از کوچی های سیاسی را با انواع گوناگون بالای ملکیت مردم مان بومی در ولایات شمال، غرب به ویژه در مناطق هزاره و سایر  مناطق مورد نظر شان به صورت غیر حقوقی و خلاف اسلامیت مسکن گزین نمودند که تا سقوط حاکمیت قبیلوی- میراثی محمد داود خان محمد زایی از آنها به عنوان «ابزار سیاسی»  و ایجاد نفاق میان اقوام بومی کشور به نفع تداوم استبداد حاکمیت های قبیلوی و قومگرایی سنتی استفاده می بردند.

پرسش اینست که چرا این کوچی های پاکستانی پشتونتبار به صورت مسلحانه باعث تاراج و پامال کردن علفچرها و مزارع قبایل پشتون ما در جنوب، شرق و جنوب غرب کشور نگردیده و هنوز هم نمی شوند که صرفا دشمن مال، مزارع و ملکیت اقوام غیر پشتون در شمالی، غرب، ولایات شمال و به خصوص با تعصبات خاص مذهبی، خشم قبیلوی، زبانی، قومی و شؤنیزم هار نژادی خودها و آنهم با حمایت حکومات قبیله گرای افغانستان «سرخور» مردم هزاره، موجب بی سرنوشتی، فقر مستمر و نابودی هزارستان تا حال می گردند؟

یک عده نژاد پرستان بیخدا ادعا دارند که کوچی ها فرمان رسمی عبدالرحمن را با خود همراه دارند که از علفچرهای هزارستان استفاده نمایند. پرسش اینست که چرا عبدالرحمن برای کوچی ها فرمان رسمی حق چراگاه ها را در مناطق سایر اقوام و به خصوص در مناطق پشتون نداد که تنها در مناطق هزارستان صادر نموده است؟ مسأله دیگر اینکه که قبیله سالاران تمدن ستیز چرا معاهده خط دیورند را که ذریعه عبدالرحمن امضاء و بعد توسط تمام حاکمان پشتون تبار مورد تأیید قرار گرفته اند به رسمیت نمی شناسند؛ که  فرمان «رویایی» و یا «اصلی» عبدالرحمن و یا بعدا کدام فرمان «ساختگی» عصر حاکمیت آل یحیی را در قسمت استفاده علفچرهای هزارستان برای «کوچی های سیاسی» با نیرنگ سیاسی به رخ مردم می کشانند؟

 در باور این سطر نخست هیچگونه سند وجود ندارد و اگر احیانا هم کدام سندی از زمامداران خداناترس، مستبد و قبیله گرا در قسمت استفاده علفچرها و مزارع مردم هزاره برای کوچی های پاکستانی وجود داشته باشد بازهم از لحاظ انسانی، اسلامی و حقوق بین المللی قابل اعتبار نمی باشد. اما فراموش نباید نمود که چون حاکمان و دولت قبیلوی با پشتوانه سنت های منحط ساختار و فرهنگ قبیلوی و حمایت بیگانگان در رأس انحصار حاکمیت تک قبیلوی و تک قومی قرار داشتند؛ لذا از «قانون جنگل» در تمام افغانستان پیروی می نمودند که حتا هم اکنون طالبان نیکتایی دار و دموکراتمأب تحت نام «مشارکت ملی»، «وحدت ملی» و «دموکراسی» با باورهای فرسوده قبیلوی و تنگ قومی اعمال ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد مدنی را در برابر اراده، خواست و سرنوشت کلیه مردمان محکوم و تحت ستم کشور نیز انجام می دهند. آیا بازهم ثابت نمی گردد که به مفهوم و تعریف علمی کلام «کوچی های سنتی» دیگر در کشور ما وجود ندارد و همه «کوچی های سیاسی» اند که همه ساله از پاکستان وارد حریم مقدس افغانستان می شوند و با کمک آشکار زمامداران نژادپرست کشور ما خسارات جبران ناپذیر اقتصادی، اجتماعی و محیطی را برای روستایان فقیر و بی دفاع وطن عزیز ما خلق می نمایند؟ 

مسدود شدن دخول کوچی های سیاسی در کشور:

نیک می دانیم که در زمان حاکمیت 14 ساله حزب دموکراتیک خلق و حزب وطن و همچنان 4 سال دولت اسلامی مجاهدین بناء بر هر انگیزه و عوامل که بود اثری از کوچی های آن سوی خط دیورند در افغانستان نبود و مردمان روستایی شمالی، غرب، کابل، ولایات شمال و به خصوص مناطق هزارستان از فاجعه کوچی های پاکستانی پس از یک قرن خونبار در امان بودند. یعنی دروازه های ورود به روی تهاجم غیرقانونی کوچی های سیاسی- خارجی مسدود گردید.

یورش مجدد کوچی های پاکستانی با شیوهء جدید:

 اما بدبختانه که با ایجاد پدیده منحوس به نام طالبان و گسیل آنها ذریعه آی اس آی پاکستان از سال 1994 در قندهار و بعد اشغال شهر کابل در سال 1996 میلادی و به خصوص با نسل کشی مردم شمالی، شهر مزار شریف، سایر ولایات شمال، مرکز بامیان، ولسوالی یکاولنگ و... همچنان اشغال 90 در صد خاک مقدس افغانستان توسط طالبان افغان- پاکستانی بود که زمینه های «برگشت مجدد کوچی های پاکستانی» در قالب همآهنگی سیاسی، تشکیلاتی، نظامی، استخباراتی وغیره تروریستان طالبی و القاعده در کشور ما عملا تحقق یافت. در واقعیت امر طالبان پشتون ما با کوچی های پشتون پاکستانی عملا تحت رهبری القاعده در یک «نهاد تروریستی» سازمان دهی و مدغم گردیدند. و عملا ثابت گردید که این تروریستان تا آن حد فاجعه ملی را در میهن ما خلق نمودند که از غارت دارایی مردم، ویرانی کشور، سنگسار، تمدن ستیزی، تصفیه قومی اقوام تحت ستم و تا نابودی مجسمه های بودای بامیان وغیره گرفته و حتا تا انفجار پنتاگون و عمارت تجارت جهانی در نیوراک را نیز با افتخار و شؤنیزم قبیلوی تمام خودها انجام دادند. این عملکرد تروریستی، ضد انسانی و ضد اسلامی طالبان نه تنها یک ضربه جبران ناپذیر را به دین مبین اسلام و مسلمان جهان وارد کردند، بل باعث بدنامی توده ها، طبقات تحت ستم و بیگناه پشتون در هر دو طرف دیورند و سایر اقوام میهن ما در هر خانه، قصبه، ده، ولسوالی و ولایت افغانستان نیز گردید. آیا کفاره این چنین جنایات استخوان سوز، خانمان برانداز ضد انسانی و ضد اسلامی تروریستان طالبی را تمام اقوام ما اعم از مسلمان و غیر مسلمان افغانستان و نسل های آینده با قیمت نهایت بزرگ نخواهند پرداخت؟ آیا عملا برای جهانیان ثابت نگردیده است که کوچی های سیاسی- پاکستانی با طالبان مناطق جنوبی و شرقی  وطن ما با برنامه های وهابیت و آی اس آی پاکستان و حامیان بین المللی شان در یک نهاد تروریستی جدید به خاطر نابودی مدنیت و سرزمین افغانستان سازمان دهی شده اند؟

قطع ورود کوچی های پاکستانی با سقوط امارت اسلامی طالبان:

با سقوط طالبان در سال 2001 میلادی توسط قوای ائتلاف بین بین المللی و جبهه متحد ملی افغانستان تحت رهبری امریکا بود که تا دو سال قبل مردمان محلی از جنایات کوچی های پاکستانی و طالبان هردو طرف خط دیورند نفس راحت را می کشیدند. یعنی کوچی های پاکستانی از ترس قوای جبهه متحد ملی افغانستان و ائتلاف بین المللی داخل حریم کشور و مزارع مردم شده نمی توانستند.

با درد ودریغ فراوان که دست اندرکاران جامعه جهانی و دولتمداران حاکم در افغانستان که شعار مبارزه با تروریستان طالبی، القاعده، قاچاق، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر و... را داده بودند عملا آنرا دنبال نکردند و افغانستان آماج «آبستن بحران جدید» گردید. یعنی یک بازی سیاسی دیگری در افغانستان آغاز گردید تا مردم ما این بار به نام دموکراسی قربانی خواست های دشمنان گوناگون داخلی و بیرون مرزی گردند.

احیای مجدد طالبانیزم و انحصار حاکمیت سیاسی قبیلوی:

 وقتی که باندهای قبیله گرا، مدنی نقاب و طالبان نیکتایی دار در لباس متخصصین، روشنفکران و دموکرات ها از پاکستان و کشورهای امریکایی- غربی وغیره با پشتوانه قدرت های بزرگ جهانی و منطقه در بدنه های ادارهء مؤقت، انتقالی و دولت جمهوری اسلامی  نصب شدند؛ آن وقت است که آنها بر مبنای ماهیئت فرهنگ منحط قبیلوی خویش نه تنها از دست گیری و پیگرد قانونی جنایات کاران طالبی، افراد مولوی حقانی و حکمتیار در افغانستان جلوگیری کردند، بل با انواع متعدد خیلی از طالبان آدمکش را از زندان های داخل کشور و حتا از گونتانامو نیز نجات دادند. و همچنان تعداد از اینها که عملا به سویه ملی و بین المللی مرتکب جنایات جنگی، نسل کشی و نقض حقوق بشر در افغانستان هستند آنها را در بدنه های دولت، موسسات خارجی و اجتماعی نیز جذب نمودند و تعداد دیگری را به نام آشتی ملی، صلح وغیره از پیگرد قانونی و محاکمه نجات دادند.

در این صورت آی اس آی پاکستان و مافیای غربی توسط باندهای قبیله گرای حاکم در مرکز ثقل دولت آقای حامد کرزی نه تنها نفوذ استخباراتی پاکستان را در ادارات دولتی کشور خلق نمودند، بلکه طالبان را نیز بار دیگر «احیاء و تقویت» کردند و هم اکنون در مناطق جنوب، شرق و جنوب غرب کشور تسلط کامل بر کشت کوکنار، قاچاق، اختطاف، ترور، کشتن و گردن زدن مردم را دارند.

ظهور طالبان کوچی نقاب:

 در اینجاست که سیاست ها و عملکردهای دسته های قبیله گرا در درون دولت همراه با برنامه آی اس آی پاکستان و برخی از خارجیان در ظاهر امر پدیده را به نام «کوچی های داخلی» تنظیم نموده و مثل گذشته آنها را بالای مناطق امن اقوام غیر پشتون در افغانستان می فرستند که در واقعیت امر اینها بخشی از تروریستان هردو سمت دیورند اند که به صورت مسلحانه و خونین هم اکنون مانند سال گذشته بر حریم ولایت میدان وردک، دایکندی، ارزگان، غزنی، غور و سایر نقاط هزارستان یورش نظامی و خونین آوردند که باعث تاراج، فرار خانواده ها و قتل تعداد از مردمان محلی شدند.

آیا با شیوه ها و ابزارهای گوناگون انتقال و نصب تدریجی تروریستان طالبی افغان و پاکستانی در نهادهای دولتی، اجتماعی، مؤسسات خارجی وغیره از سوی طالبان نکتایی دار و دموکرات نقاب دولت جمهوری اسلامی افغانستان در کشور عملا صورت نمی گیرند؟ آیا عملیات انتحاری قبیله گرا در بغلان باعث شهادت شش نفر از اعضای شورای ملی و شهادت بیش از هشتاد نفر شاگردان مکاتب نگردیدند؟ آیا عوامل پاکستانی از درون دولت افغانستان در برهم زدن تجلیل از هشت ثور امسال نقش نداشتند و بعد هم تعداد از آنها در گذرگاه کابل کشته و دستگیر نشدند؟ آیا با «بزرگ ساختن تصنعی» قدرت نظامی طالبان در ولایات پشتون نشین کشور به خصوص در هلمند و قندهار خود بیانگر یک بازی سیاسی، توطئه، سازش قبیله گرایان و حلقات خاص خارجی در ارتباط سرنوشت ملی تمام اقوام تحت ستم اعم از مسلمان و غیر مسلمان کشور افغانستان نمی باشد؟ آیا با حمایت و نصب تدریجی طالبان، افراد حکمتیار، مولوی حقانی و سایر تمدن ستیزان از سوی دسته های خاص قومگرا و نژادپرست در تمام ارگان های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، موسسات خارجی وغیره بار دیگر شاهد حاکمیت مجدد طالبان و سایر تمدن ستیزان در افغانستان نخواهیم بود؟

بدین صورت در ظاهر قضیه که یک جمع از کوچیان پاکستانی را به نام «کوچی های داخلی» سازماندهی نموده که در واقعیت امر «شکل تغییرداده شده تروریستان» دوطرف خط دیورند می باشد که این پدیده شوم تروریزم بین المللی را به نام «طالبان کوچی نقاب» لقب می دهم که تا حال عمکردهای ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی آنان عملا برای جهانیان ثابت گردیده اند. فراموش نباید نمود که طالبان کوچی نقاب با کنش های ضد انسانی و ضد اسلامی خویش در قدم نخست باعث ننگ طبقات تحت ستم و بیگناه پشتون ما و سایر اقوام افغانستان می باشند. 

بلی!

با اشغال خونین ولسوالی بهسود توسط «طالبان کوچی نقاب» است که بازهم این گزارش از ماهئیت تجاوزکارانه و جنایتکارانه آنها چنین پرده بر می دارد که با هم می خوانیم:

"وقتی کوچی آمدند که مسلط شدند وقتی سوال می کردیم که چرا کشت و زراعت را می چرانید، آن ها به سلاح شان اشاره می کردند که از این سوال کنید .»

طالبان کوچی نقاب مسلح مستقر در مناطق اشغال شدهء بهسود

از آنجائیکه در سال گذشته در ایام هجوم خونین طالبان کوچی نقاب در ولسوالی بهسود دولت نیز با «مانور سیاسی» دیگری به نام تشکیل کمیسیون و ارسال هیأت تا آن مرحله «وقت کشی» نمود تا اینکه طالبان افغان- پاکستانی کوچی نقاب تمام مزارع مردم را تاراج کردند و دلیل برای ماندن آنها دیگر هم نبودند و بعد آنگاه آقای حامد کرزی به کوچی های نقاب دار دستور خروج از بهسود را صادر کرد.

امسال نیز بر اثر فشارهای مردمان محلی آقای حامد کرزی هیأت را ناگزیرا توظیف نموده تا گویا مانع تاراج و جنگ مسلحانه «طالبان کوچی نقاب» در ولایات هزاره گردند. اما این چنین اقدامات «نمایشی» یک نوع نیرنگ دیگری است که متأسفانه آقای کرزی بازهم تحت تأثیر سیاست ها و عملکردهای ضد ملی و ضد دموکراتیک طالبان نیکتایی و افراد حزب اسلامی در درون حکومت و پارلمان قرار دارد و خلاف وجدان انسای، دستورات اسلامی و قانون اساسی عمل می نمایند. آقای حامد کرزی هم که متأثر از فرهنگ منحط قبیلوی و قومی است با هر شکل که ممکن گردیده تا کنون از طالبان کوچی نقاب حمایت نموده و از طرف دیگر به خاطر کامپاین ریاست جمهوری آینده نیز از تجاوز طالبان کوچی نقاب در هزارستان به دفاع برخاسته است.

آقای کرزی با بهانه تجاوز طالبان پاکستانی بر حریم افغانستان، هویت دوگانه مامورین عالی رتبه کشور وغیره «پرده» بر فرار طالبان از زندان قندهار و تجاوز خونین طالبان کوچی نقاب بالای چندین ولایات هزاره افگنده و به دولت پاکستان اختطار صادر کرده که ما تروریستان را در خاک پاکستان مورد حمله قرار خواهیم داد و همچنان پشتون های پاکستانی را از تحت ظلم، ترور، فقر وغیره دولت پاکستان نجات خواهیم داد.

آیا همه نمی دانند که از سه دهه به این طرف قدرت های جهانی، منطقه و همسایگان هرگونه مداخله را در امور کشور ما  نموده و بازهم می نمایند؟ آیا جهان نمی داند که آی اس آی پاکستان از سال 1994 میلادی به این طرف یک مشت ناچیز را از دو طرف خط دیورند به نام طالبان سازماندهی نموده و جهت تحقق اهداف شان به صورت علنی وارد افغانستان کردند؟ آیا حلقات خاص قبیله گرا و دموکراتمأب وطن ما در درون دولت حامیان آی اس آی نمی باشند؟ آیا بارها آقای صبغت الله مجددی رئیس سنا، شورای ملی، سایر مقامات بلند رتبه دولتی و حتا شخص آقای کزی از عوامل پاکستانی در بدنه های حساس دولت جمهوری اسلامی افغانستان شکایت نکرده اند؟ پس قبل از آنکه آقای کرزی تروریستان پاکستانی را در خاک پاکستان از بین ببرد چرا «عوامل پاکستانی» را در درون دولت جمهوری اسلامی افغانستان مورد محاکمه و مجازات قانونی ملی و بین المللی قرار نمی دهد که از روی فریب افکار عامه را متوجه اعلان جهاد بیت الله محسود پاکستانی علیه نیروهای خارجی به خاک افغانستان می دارد؟

آقای حامد کرزی نه شما از منظر حقوق بین المللی حق تجاوز بر خاک پاکستان را دارید و نه پاکستان و یا یک کشور دیگر حق تجاوز را بر حریم افغانستان و یا کشور دیگری دارد. این عرف حقوقی و رسمی بین المللی می باشد. شما بنا بر مسؤلیت انسانی، اسلامی، قانونی، ملی و اخلاقی خدمت به مردم افغانستان را دارید نه از پشتون های پاکستان را.

 اما در بعد بین المللی چه شما و یا هر فرد دیگری از کشور ما از نگاه انسانی، اسلامی و حقوق جهانی حق دارد که از ظلم که بالای پشتون های پاکستان و سایر خلق های جهان صورت می گیرد از منظر روانی، اخلاقی و تبلیغاتی حمایت خود را اعلان نمایند وهمچنان از حقوق انسان های سراسر جهان پشتیبانی نماید.

جناب رئیس جمهور آقای حامد کرزی اگر دل تان برای اقوام تحت ستم غیر پشتون عملا نمی سوزد، به لحاظ خدا حد اقل شما و باند قبیله گرایان شما اهالی مستحق و پابرهنه گان پشتون کشور ما را از مصائب کشت کوکنار، قاچاق، فقر، انتحار، تروریستان طالبی، حزب اسلامی و القاعده نجات بدهید و ریشه های تروریزم را در قدم اول در مناطق جنوب و شرق افغانستان نابودی سازیند تا خدمت به پشتون های پاکستان.

 این وظیفه دولت مردان و به خصوص آقای حامد کرزی می باشد که ورود نظامی «طالبان کوچی نقاب» را به صورت قطعی از سرحدات افغانستان و به خصوص از هزارستان قطع کرده و اگر با تمام معنا «افتخار خدمت گذاری» را برای تمام اقوام کشور را حاصل نمود؛ آنگاه از نگاه انسانی، اسلامی و میثاق های بین المللی حق دارد که از پشتون های پاکستان، هندوستان، بنگله دیش، کشمیر و پشتون های مهاجر در اروپا، استرالیا، آسیا، امریکا و... دفاع نمائید. در این صورت آقای حامد کرزی لقب طبیعی «قهرمان ملی» را از سوی تمام اقوام کشور اعم از مسلمان و غیر مسلمان کمایی خواهد نمود.

 جای تعجب است که مردمان کشور ما اعم از مسلمان و غیر مسلمان با هر گونه فقر، ناامنی، آوارگی، بیکاری، بی خانگی و... در سراسر کشور به سر می برند و به خصوص آتش داغ تروریستان طالبی در قندهار، ارزگان، هلمند، زابل، غزنی، پکتیا، دایکندی، پکتیکا، ننگرهار، میدان وردک و سایر نقاط کشور شعله ور می باشد؛ و آقای کرزی با حلقات قبیله گرای خویش با بهانه های مختلف بالای همچون بحران عاجل کشور سرپوش گذاشته؛ گاهی مسأله تابعیت دوگانه اعضای کابینه و سایر مقامات دولتی را مانع حل معضلات جامعه بیان می دانند و زمانی هم تنها اجانب و کشورهای خارجی را خار چشم بر سر راه رهبری خویش در کشور تلقی می نماید که یک «مانور سیاسی» محض بوده و آنهم پیش زمینه های اند که برای کاندید مجدد خویش در مقام ریاست جمهوری آینده افغانستان هموار می نماید.

کسی جویا نمی گردد که آیا در اشغال بعضی از ولسوالی های قندهار، هلمند، ارزگان، شرق و جنوب غرب کشورو به خصوص اشغال خونین مناطق هزاره توسط طالبان کوچی نقاب و همچنان رهایی ترورستان طالبی از زندان کابل، شهر قندهار وغیره توسط همین طالبان نیکتایی دار از دورن حکومت و پارلمان به صورت پنهانی و حتا مستقیم سازماندهی نگردیده اند؟ چرا دولتمداران در این زمینه پاسخ شفاف را ارائه نمی کنند و مهر سکوت مرگبار را بر لبان شان حک می نمایند؟

وقتی دو سال قبل یک خانم آلمان در کابل اختطاف گردید و به حکم فوری آقای کرزی مجرم پیدا و حبس گردید. اگرحال آقای کرزی به مردم عملا صادق باشد پس چرا از تجاوز مسلحانه و خونین طالبان کوچی نقاب را بالای هزارستان ممانعت نکرده و جنایت کاران را به پنجه قانون نمی سپارد؟

وقتی که آقای کرزی با اطرافیان قبیله گرای خویش در شورای ملی، سنا و حکومت عملا برنامه های عبدالرحمن خانی و ملا عمر خانی را به صورت زیر زمینی و حتا عریان در افغانستان به مورد تطبیق قرار می دهند که در این صورت نه تنها در برابر آرمان انسانیت، اسلامیت و پیشگاه تمام اقوام کشور محکوم می باشند، بلکه از لحاظ  قانون اساسی، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های مقبول جهانی نیز مقصر شناخته می شوند.

 اگر واقعا کوچی های بومی و خانه بدوش داخلی به صورت دقیق مشخص می باشد پس چرا آقای کرزی با سایر قبیله گرایان شان در این مدت مطابق قانون اساسی این کوچی ها را در مناطق قومی شان اسکان نکردند و هنوز هم نمی کنند و آنان را از بی سرنوشتی و هردم شهیدی نجات نمی دهند تا صاحب تمدن شوند؟ ما پیشنهاد می نماییم که اگر کوچی های خانه بدوش و مستحق داخلی وجود دارند باید هرچه زود دولت آنها را در جنوب و شرق کشور قانونا مسکن گزین نمایند تا هم کوچی ها شامل مدنیت عصری گردند و همچنان اقوام تحت ستم در شمالی، غرب، ولایات شمال و به خصوص مردم هزاره از تجاوزات نظامی و غارت کوچی ها به طور دایم نجات یابند.

 انتقاد دیگری اینکه!

در ضمن وقتی که توسط اقشار طبقات حاکم و عقل ستیز بعضی از اصلاحات زبان دری و یا فارسی دری مثل دانگشاه، دانشکده، دانش آموز، دانشرا و... نظایر آن با برنامه های از قبل سنجیده شده در ظاهر با هنجره آقای کریم خرم وزیر فرهنگ و اطلاعات بیگانه معرفی شده و  کاربرد آنها منع گردید. و حتا توسط برخی از روحانیون قبیلوی شان این واژه ها خارجی و گویندگان آن نیز تکفیر شدند؛ آنگاه از سوی تعداد طرازاول فارسی دری زبانان این خصومت بعضی از افراد دولت و طرفداران شان محکوم گردیدند که کاملا حق داشتند و قابل ستایش و تقدیر نیز می باشد. اما همین مدافعین که از زبان فارسی دری دفاع برحق نمودند پس حال که این هزاره های دری زبان شان که در زیر خمپاره، راکت، سلاح های سبک و سنگین طالبان کوچی نقاب در حال جان دادن، فرار، آوارگی از سرزمین بومی شان هستند چرا مورد حمات روانی، نوشتاری، گفتاری و تبلغاتی حامیان دری زبانان قرار نمی گیرند؟ از سوی دیگر آیا همان کسانی که هزاره ها را بخش عمده ای از تورکتباران کشور می دانند چگونه از آتش که بالای مردم هزارستان از ناحیه طالبان کوچی نقاب و حامیان قبیلوی شان شعله ور گردیده اند، سکوت معنادار را اختیار نموده اند؟ چرا نهادهای مدنی، کمیسیون حقوق بشر، سازمان ملل متحد و جامعه جهانی سکوت را از ناحیه جنایات طالبان کوچی نقاب در مورد مردمان محلی هزاره های بهسود، غزنی، دایکندی، ارزگان، غور و سایر مناطق کشور اختیار نموده اند؟

 آیا عملا بارها ثابت نگردیده که یک عده کسان مردم هزاره را با وجه مشترک زبانی، تعداد دیگری در ارتباط مذهب و عده ای هم با بهانه اشترات ملی، قومی و نژادی مورد بهره برداری شخصی، سیاسی وغیره قرار دادند و هنوز هم  می کنند؟ آیا ازآغاز اداره مؤقت تا حال آقای حامد کرزی و طرفدارانش در زیر نام مشارکت ملی و دموکراسی از جمله مردم هزاره را فریب نداده اند؟ چرا روحانیون، نخبگان، فرهنگیان، پژوهشگران، نویسندگان، مامورین عالی رتبه هزاره در این شرایط حساس به صورت فعال خواستار جدی خروج اشغالگران طالبان کوچی نقاب از بالای ملکیت های هزاره و خواهان مجازات قانونی طالبان کوچی نقاب و حل اساسی آن نشده و هنوز همی نمی شوند؟

آیا بازهم عملا معتقد نیستیم که این برنامه از قبل سنجیده نشده از سوی دشمنان داخلی و خارجی مردم افغانستان است که ولایت امن کشور و به خصوص ولایات هزارستان را به هلمند ثانی مبدل می نمایند و تا بعد به اهداف ضد انسانی دیگری خودها تدریجا نایل گردند؟

طالبان کوچی نقاب مسلح در حال اخطار و اخراج اجباری اهالی بی دفاع بهسود از اماکن شان

بلی!

همه به خاطر دارند که آقای حامد کرزی با تعداد از اعضای کابینه خویش چندین مراتبه از بامیان دیدن نمودند و از فقر طاقت فرسای مردم این ولایت اظهار تأسف کردند. همچنان تخریب منازل، ویرانی شهر و نسل کشی های اهالی غیر نظامی بامیان که توسط طالبان قبلا صورت گرفته بود آقای کرزی از چنین حوادث چنان خود را غمخوار مردم نشان داد که در سخنرانی های خیلی ها دلسوزانه و مهر انگیز خود مردم مصیب زده بامیان را نوازش داد. و همچنان آقای کرزی کمک های عاجل بازسازی زیربناهای اقتصادی، اجتماعی، تعلیمی، صحی و... را به  مردم وعده داد اما پس از شش و نیم سال سپری از هیچ کدام آن کمک خبری نشد. آیا این مسأله بیانگر سیاست عریان تبعیض عبدالرحمن خانی و ملا عمرخانی درمورد هزارستان نبوده و نمی باشد؟

 ای دولتمردان دولت جمهوری اسلامی افغانستان پس تا چه وقت با تفکر طالبانیزم مردم را اعم از پشتون و غیر پشتون با نام های رعایت ارزش های اسلامی، کرامت انسانی، تطبیق اعلامیه حقوق بشر، حاکمیت قانون، پیمان های پذیرفته شده بین المللی، مشارکت ملی، شایسته سالاری، قانونیت، ترقی، کثرتگرایی، عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی و... بالاخره تحقق نظام دموکراسی فریب می دهید؟

آیا بازهم نمی پذیریم که تروریستان طالب افغان ماهیئتا و عملا همان تروریستان آن سوی خط دیورند هستند که پایگاه اجتماعی شان در مناطق قبایلی می باشد؟ آیا بازهم ثابت نگردیده است که تروریستان پاکستانی با تروریستان طالبی افغان با یک هدف واحد برنامه آوارگی مردم و نابودی سرزمین افغانستان را در مغزهای قبیلوی- تروریستی و ضد انسانی خودها می پرورانند؟ آیا تا کنون روش ها و عملکردهای تروریستان هردو طرف خط دیورند ضد انسانی و ضد اسلامی نبوده نیستند؟

 آیا اندیشه ها و کارکردهای ضد انسانی و ضد اسلامی تروریستان هردو سمت خط دیورند در قدم نخست به ضرر توده های مظلوم و بیگناه پشتون های پاکستان و افغانستان تمام نشده و نمی شوند؟ آیا بازهم جوهر عقلانیت و منطق عصر ایجاب نمی کنند که افراد عادی پشتون های بیچاره و بیگناه را از آدمکشان طالبی پشتونتبار هردو طرف خط دیورند از هر لحاظ تفکیک نموده و طالبان افغان و پاکستانی را ننگ بشریت و اسلامیت لقب داد؟ آیا از نگاه انسانی، دینی و علمی واجب نیست که خائنین و آدمکشان تاجیک، هزاره، اوزبیک، بیات، بلوچ، قزلباش، پشه یی، قزاق، تاتار، ایماق، نورستانی، براهوی، عرب، هندو، یهود، سک و...میهن خویش را از صف اقوام محکوم و بیگناه شان عملا جدا نموده و بالاخره  همه تروریستان، خائنین و آدمکشان را در یک رده و تمام اقوام تحت ستم اعم از مسلمان و غیر مسلمان کشور را در نقطه مقابل دشمنان بومی و خارجی قرار بدهیم؟

 خلاصه:

میکانیزم مادی، معنوی و اجتماعی جامعه فئودالی و فرهنگ فرتوت قبیلوی در پیوند با استبداد حاکم سنتی در بطن جامعه و با توجه با نفوذ دسته های ویژه ای کشورهای خارجی مداخله گر عمده ترین مانع در جهت تحقق ایجاد و نهادینه سازی بنیادهای مدنی، عدالت سیاسی، کثرگرایی، توسعه اقتصادی، عدالت اجتماعی، همبستگی دینی- مذهبی، وحدت راستین ملی، ملت سازی، دولت سازی و تحقق نظام مردم سالاری در افغانستان ویرانه و بی وارث می باشند.

 تا زمانیکه یک دولت شایسته سالار و دموکراتیک فدرالی- پارلمانی مطابق با خواست و آرمان تمام توده ها و اقوام ساکن در کشور تدریجا با زیر بنای دانش دینی، مدنی و عقلانیت شکل نگیرد، خط دیورند به رسمیت شناخته نشود، ریشه های اصلی تروریزم در هردو طرف خط دیورند خشکانیده نشوند، عاملین فساد اداری نابود نگردند، ناقضین حقوق بشر با معیارهای بین المللی مورد محاکمه و مجازات قرار نگیردند، اندیشه های قبیله گرایی و فاشیستی نابود نشوند، تفکر و عمل زن ستیزی اقلا تضعیف نگردند، غنای فرهنگ ملی صورت نگیرد و... ؛ آیا امکان بازسازی، نوسازی، توسعه ارگانیک اقتصادی، بالندگی نهادهای فرهنگی، پایه گذاری دولت مستقل ملی پایدار، ملت سازی و بالاخره پیش زمینه های نظام مردم سالاری میسر خواهند گردید؟

در آخر یک بار دیگر تجاوز خونین طالبان کوچی نقاب را بالای تمام ولایات هزاره و همچنان عملیات نظامی و جنگ مسلحانه تروریستان طالبی را در ولایات هلمند، قندهار، ارزگان، ننگرهار، زابل، غزنی، پکتیا، غرب و شمال کشور محکوم نموده و از جامعه جهانی، سازمان ملل متحد، کمیسیون حقوق بشر، نهادهای مدنی و دولت افغانستان خواهشمندیم که از نگاه انسانی، اسلامی و قانونی هر چه زودتر مانع غارت، آوارگی و قتل مردم توسط  طالبان کوچی نقاب و سایر تروریستان طالبی در سراسر افغانستان گردیده و آنها را هر چه زود از مناطق مذکور اخراج و طبق قانون ملی و بین المللی به جزای اعمال شان برسانند و تلفات جانی و خسارات مالی مردمان محلی را هرچه عاجل تر جبران نمایند.

ومن الله التوفیق

--------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

1- ص 188 «ایمان و آزادی( تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» مؤلف: دای فولادی، چاپ اول: بهار 1382 نشر بنیاد انکشاف مدنی.

شنبه اول سرطان 1387 خورشيدی برابر با 21 جون 2008 ميلادی/ آلمان

 


بالا
 
بازگشت