ا.پولاد

 

تجارت روی کفن سیاست

مداران مرده

 

آری اگر مرده زنده شود، مجبورا" کفن و تابوت خود را به حراج خواهد گذاشت.

خوانندگان  گرامی  احترامات  من  را بعد  از دوسال  دوری از سایت های انترنتی خواهید  پذیرفت.  خواستم مدتی بنا به نصیحت سعدی  شیرازی آن  سخنور  بی  بدیل  پارسی  و تجربه  دار زندگی انسانی آنهم هفتصد سال قبل از امروزعمل کنم که گفته است :

                       ره نیک مردان آزاده گیر                             چو استاده ای دست افتاده گیـــــر

تا هنوز در معنی همین فرد روانم که نه تنها وقت نوشتن را از من گرفته است بلکه خواب خورم نیز در همین گرو باقی است. با این همه تعهد و گرفتاری مجبور شدم قلم بردارم و ضمن دفاع ازخود به هنر نما های دروغین توضیح کنم که با وجود نصیحت داهیانه همان مرد سخن هفتصد سال قبل شما نتوانسته اید بیاموزید، که فرموده بود (ترسم که به کعبه نه رسی تو ای اعرابی --- این راهی که تو میروی به ترکستان است.)

قبل ازینکه روی این تجارت کورکورانه سخن به میان آرم لازم میدانم انگیزه این نوشته را برای خوانندگان عزیز روشن سازم . فهمیدن همین انگیزه خود نشان دهنده بزرک نمائی و خود منشی ها است.

گرفتاری های دوساله چندانم از دوستان دور ساخته است که حتی بعضی دوستانم را نتوانسته ام تلفنی خبر گیرم ویا تلفن های شان را جواب دهم . تصادفا" به تاریخ 28 دسمبر سال 2008 خبر شدم یکی از دوستان همیشه تماس من ازکشور همسایه هالند برای اشتراک در مراسمی  به کشور هالند میآیند. با اوشان وعده کذاشتم تا از آنها خبری بگیرم زیراامکان تماس من برای مدت ها میسر نخواهد شد واین زمینه مساعد را خواستم از دست ندهم. با مطالعه آدرس در سایت اصالت فهمیدم که گرد هم آئی ای بنا بر تجلیل هشتادمین سالروز تولد ببرک کارمل فقید پلان شده است. این گردهم آئی از ساعت یک بعد از ظهر تاریخ 29 دسمبر تا ساعت 9 شب ادامه دارد. روی همین ملحوظ ازینکه من با این گرد هم آئی مناسبتــی ندارم ساعت 4 عصر بسوی محل وعده خود با دوستم حرکت کردم تا باشد که بساعت های 5 یا 6 که ممکن وقت تفریح باشد دوست خود را ملاقات کنم. خوشبختانه همین کار هم شد و نه تنها دوست وعده گذاشته خود را ملاقات کردم بلکـــه بعضی دوستانی را که شایق دیدار شان بودم ملاقات نمودم اما افسوس که با رسیدنم به آن گردهم آئی منظره هـــــــای نا هنجار و دلگیری را برخوردم خلق کردم که اگر ملاقات همان چند دوست مرا بحال نمی آورد از تعجب و پریشانی به حال مردمانی که برای بزرک نشان دادن خود به چه بیخردی نیست  که دست نمی یازند و برای اینکه نام شان سر زبان ها بیاید به چه پستی و دنائتی نیست که دست نمیزنند، حتی بنام احترام از شخصیت های محبوب خود شان چه مله های شکار نیست که نسازند، قالب تهی کنم. بهر صورت با چنین یک مقدمه ای میروم به اصل مقصد:

زمانی حفیظ اله امین جشن شصت سالگی مرحوم ترکی را در حضور خود ترکی درقصر سابق شاهی افغانستان با گذاشتن یک شمع کلان و پنجاو نه شمع خورد بنام تجلیل و بزرگداشت آن سیاست مدار بی آلایش و ساده بنام سالگرد استاد کبیــر خودش برگذار! و در حقیقت در انظار عامه نمایش داد که تا چه سر حد آن مرحومی از دپلماسی و سیات به دور اســــت. بعدا" گاز یا ( زانگوی) وطنی را در تلویزیون به نمایش گذاشت بنام اینکه تولد او رادر ناوه غزنه بشکل عنعنوی منطقه به نمایش بگذارد و به این صورت باز هم یک ضربه کاری سیاسی بر پیکر آن انسان بیچاره که بجز وطن دوستی آرمان دیگری نداشت وارد کند. که بلاخره به این چیز ها هم بسنده نکرد واین شاگرد نمک بحرام استاد خودرا به شهادت رساند این سرگذشت پهلوانی های سیاسی مردمانی بود که از باده قدرتی که به تصور شان هم نمیرسید مست شده بودند. همین مستی ها بود که سر نوشت مردم سرزمین مارا به فلاکت برد. زیرااین اعمال ناشایسته زمینه را برای دست درازی دزدان دور و نزدیک وطن ماهموار نموده و نیرنگ با زان سرمایه را موقع میسر نمود تا از بیسوادی ووحشت مردم ما استفاده نه تنها نسل اندر نسل مردم مارا زیر بار وحشیان جهادی ، پاکستانی و طالبی  و بالاخره سردمدار سرمایه جهانی خورد وخمیر کند بلکه هزاران وطن پرست و مردم دوست صفوف حزب را چنان زیر بار خجالت خم سازد که حال با تمام صفا و صداقت و مردم داری هزاران هزار خدمت گذاران صدیق وطن نمیتوانند نهاد صفا و صداقت خود را به مردم بازگوکنند.

صفوف همان حزب تمام تلاش خود را برای تغیر مسیر نافهمیها و سوق آن بسوی خدمت به مردم نموده اند اما از اینکه سر نوشت سیاسی کشور بدست کسانی گره خورده بود که دیگر توان تغیر آن از دست صفوف خارج بود به نتیجه ای نه توانستند برسند. بالاخره با اعمال وطن فروشانه همین اربابان قدرت بود که حکومت برگشته شده داکتر نجیب اله از راه نادرست رهبران گذشته تا زمان حیاتش چنگی به دل مردم نزد و بالاخره به دسیسه همین شغال صفتان دو رو و کاذب به سقوط و بالاخره بدست دشمن قسم خورده وطن ما پاکستانی ها (نوازشریف، بینظیر بوتو و دارو دسته حکومتی شان)به دارکشیده شد.

بعد از نمایش زانگوی وطنی مرحوم ترکی (ناوه غزنه بنازم ترا... راد مرد آسیا...) وقتی مقابل هریک از همین رهبران دیروزی پرچمی که دران وقت ازترس به هزاران غار پنهان و شیر دلان صفوف حزبی را بنا یه استفاده از صفای محیت شان به مردم، به قصاب خانه امین میفرستادند میگفتند که این به حزب، وطن و رهبری تو هین است و حفیظ اله امین این کار را قصدا" میکند. این کار را امین به اراده دشمنان  ما براه انداخته است.

حال میپرسم که شما را حال چه کسانی براه انداخته است تا جسد مفقود شده ببرک کارمل فقید را به بازار تجارتی تا ن تبدیل نموده اید؟

بر میگردم به اصل مطلب ، وقتی به داخل سالون گرد هم آئی شدم ، سالونی یافتم خوب و در خور جای جمع شدن ما مردم مهاجر برای کارهای ضرور و نیک که دور از تعفن های خود خواهی باشد. سالون در حدود صد و حتی بیشتـــــر چوکی  (صندلی) را در خود جا داده بود که در ده تا دوازده قطار ده ردیفه دیده می شد، اما در همین سالون بزرگ کــه صندلی ها نیز زیاد بود فقط یک ردیف آن مهمانان، ردیف دوم آن بشکل بسیار حقیرانه با حضور چند طفل  و در  قطار سوم دونفر جاداشتند ، من با دیدن این منظره با خود گفتم چه ضرور بود که اینها سالگرد تولد آن مرد را برگزار کردند؟ این منظره بعوض تجلیل ، نمایش یک تحقیر است.  بعدا" که دوستم با دیدن من از جا بلند شد و خواستیم در کنار بیرونی سا لون با هم کمی صحبت کنیم در یافتم که در حدود نیمی از همان مردم سالون یعنی به اندازه یک ردیف دیگر از فرط خسته گی به هوای آزاد پناه برده اند زیرا آقای ناطق این گرد هم آئی به سبک خود مرحوم کارمل با فرق اینکه اوشان بنا به ضرورت توضیح و تحلیل مسایل ضرور سیاسی به بیانیه های طولانی میپرداختند این آقا برای تفنن  و بزرگ  نمائی یــک بیانیه دو ساعته بی مفهوم و تکراری که هر مبتدی آن جمع از آنچه آن جوانک به زبان میراند صد ها مراتب بهتر مستند تر بصورت عملی و چشم دید ازان آگاه بودند شروع نموده بود. اگر مقصود آن  جوانک  درسی  به  آن اطفال بود آنها اصلا" به ان یاوه سرائی توجهی نداشتند. بنابران دل هر شنونده ای را سیا و مغز هر بیننده ای را برمه و سوهان میکرد. علاوه برین همین جوان که درین مجمع همه کاره مجلس بود خود با دو سه سازمان دیگر نیز عضویت داشت.  از خود باز پرسیدم این یعنی چه و برای چه؟ اما از اینکه من برای آن محفل بی آب و بی دانه نه  بلکه برای کار دیگری رفته بودم کم کم به خود آمده و با خود گفتم : چه ساده ای هستم ، من را به این کار ها چه ؟ من برای کار دیگری آمده ام و ضرور نیست این محک را بخود بزنم که :  

  هر که پا کج می گذارد خون دل ما میخوریم ---  شیشه ناموس عالم دربغل داریم مــــــــا.

مرا به شیشه ناموس این چند تاجر سیاست که مرده ای را که نمیدانند در کجا دفن است از گور و کفنش کشیده بدون این که کارنامه های سیاسی ، عمل کرد های مردمی، محبت های انسانی و اقدام های علمی اورا تجلیل کنند رفته اند سالروز تولد اورا جشن گرفته اند ، آنهم چه جشنی که از برپا کردنش  کرده  نا کردنش به هزار ها مرتبه بهتر بود .  در همین افکار غرق بودم که دفعتا" شنیدم نام من بیچاره را در قرعه فال خود گرفتند و علاوه هم نمودند که:  " با اینکه شما به نمایندگی از سازمان تان  تشریف آورده اید در سایت خود چیز های خوبی راجع به این گرد هم آئی ننوشته اید." تعجب کردم که من نه نوشته ام ونه به نمایندگی  سازمانی به آنجا رفته ام و نه علاقه ای به آنها دارم من برای ملاقات دوست خود رفته بودم که ای کاش نمیرفتم. باز به خود تسلیت دادم که اینها مردمان مریض اند کار نامه های شان بیشتر به مجانین و مریض ها میماند تا به سیا ست مداران و مردمان عامل، عاقل  و با هدف. پس توجه به این صحبت های بی مایه نباید کرد و نباید  مرا تحریک کند. بنا بران بهتر است اجازه خواسته باید عقب مکرافون قرار بگیرم و اوشان را از این غلط فهمی آگاهی ببخشم. اما تمام تلاش من بجائی نکشید ، فهمیدم که این یادآوری نطاق بی هدف مجلس بسیار هم نا آگاهانه و ساده گانه نبوده بلکه برای  بزرگ  جلوه دادن خود و گرد هم آئی بی نمکش خواسته مرچ و نمکی را بیفزاید. اما این کار نه مرچ و نمکی را افزون کرد و نه آبروئی را برای شان آورد  بلکه  سبب  شد تا من مجبور شوم  به  این نوشته و کشیدن چلو صاف شان از آب مبادرت نمایم.  خستگی  بی نهایت مجبورم  ساخت که بدون  وداع  دوستانه از دوستم مجلس را ترک کنم و بسوی خان خود برگردم.

حال خبر میشوم که این دیوانه ها تنها نیستند، مستان دیگری هم یک روز قبل به این کار مبادرت ورزیده اند، آنهم همان کهنه کاران دیروز در همین محل امروز.  میگویند تعداد شان از اینها بیشتر بود،  باز هم  به  فکر فرو رفتم  و از خود پرسیدم  چرا دو گرد هم آئی ، آنهم در یک محل در دو روز برای هشتاد سالکی همان یکنفر؟ چون  فکرم  از جواب این معمی برنیا مد ، مجبور به این یاد آوری گذشته بخود آرامش بخشیدم که: این مستان شاید به فکر مستی موتر های بنز ضد کلوله ویا عیاشی های پنهان شان از صفوف کفن پوش های صادق شان افتاده باشند و یا شاید چنین هم باشد که  مردیکه یک جریان سیاسی متحدالمرام و متحدالاساس و متحدالهدف رابرای 12 سال بشکل موازی ودوازهمد گـــــــــر نگه داشت و توازنش را با تمام بی توازنی ها حفظ کرد، از مرده اش نیــــــــز نمیتوان شک کرد که تاثیر معنویش را روی شاگردان وفا دار که از وفا استخوان ها و کفنش را به  حراج گذاشته  اند  به ارث نگذاشته باشد.

سالها درین دیار غربت با بعضی رفقای سابقه ح.د.ا.خ در مبارزه و گفتگو بودم  که این مثال را ولو بر سبیل احترام آن زمان هم اگر شده است نگویند که ما همان شترانی بودیم که مهار ما در ...   بسته شده بود. اما آهسته آهسته میرود که خود هم به همان باور برسم. زیرا وقتی گاه گاهی به سابقه ها سیر میکنم می بینم که همین حالا همان شتر ها همان الاغ ها و همان مهار های کهنه را میبینم که چند مست لایعقل با هزاران دهل و سرنا از سر ریسیده اند تا ازان مهاری سازند که به گردن شتران ا ندازند،  اما  باز میبینم  که  دیگر آن  شتران  ظرافه  شده  اند  و مهار  کهنه  شان  کفایت  فاصله  معقول  را ندارد.  پس با بد به آنها  یاد آور شد که  محتاط  باشند تا  آن  مهار  تناب  دار  برای  خود  شان  نگردد.

دشمن دانا بلندت میکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد                         بر زمینت میـــــــــــــز نــــــــــــــــد  نادان دوست

        به امید آنکه واقعا" درمسیر آزادی انسان زحمتکش با تمام هشیاری و متانت لازم قرن 21خودراعیارسازیم.   

 

 


بالا
 
بازگشت