نتايج مثبت مذاكره با طالبان

نابودي دو دشمن بزرگ آمريكا

حميد سلجوقي

 

از چندي بدين سو دولت به پشتيباني جامعه جهاني و به منظور پايان بخشيدن به بحران امنيتي در کشور؛ طرح مذاکره با گروه طالبان را مطرح نموده و بر اساس گزارشات تأييد نشده نشست هائي هم بين گروه طالبان و برخي از سران افغانستان که گويا نسبتي با رئيس جمهور کرزي دارند، صورت گرفته ولي نتايج آنچناني بدست نيامده است.

دولت و جامعه جهاني به رهبري آمريکا بر اين نکته اميدوارند که در صورت مذاکره با طالبان و سهم دادن آنها در نظام کنوني، ميتواند کمک بزرگي براي بهبود اوضاع در افغانستان باشد.

 با اينکه کارشناسان اين نشست و مذاکره را نوعي بازي سياسي و معامله يکجانبه ميدانند، اما با آنهم دولت تمايل زيادي براي کنار آمدن با طالبان که در حقيقت ميتوان آنها را به سه دسته ي "طالبان افغاني، طالبان پاکستاني ، و القاعده تقسيم کرد"، دارد.

پيشنهاد مذاکره با گروه طالبان پس از آن مطرح شد که دولت و جامعه جهاني با افزايش حملات تروريستي در مناطق جنوبي مواجه شدند و پيشرفت وسيع آن به مرکز کشور باعث نگراني و سر درگمي دولت و کشورهاي کمک به امنيت شد و آنها را در مقابل گروهي به ظاهر شکست ناپذير قرار داد.

افزايش حملات جنگجويان طالب؛ ضربات سنگين و جبران ناپذيري را بر دولت و جامعه جهاني به رهبري آمريکا وارد ساخت و جامعه جهاني مخصوصأ‌آمريکا را وادار به پذيرفتن مذاکره با گروه طالبان نمود، زيرا پيش از اين طالبان براي کنار آمدن با دولت اعلان آماده گي کرده بودند، اما رئيس جمهور با طرح اين موضوع که طالبان ايستگاه مشخصي براي مذاکره ندارند، مذاکره با طالبان را نپذيرفت. اما با گذشت مدت زمان کوتاهي دولت ، به تعبيري تنها راه بيرون رفت از وضعيت بحراني کنوني که مذاکره با طالبان بود را دوباره به ميان آورد.

به هر صورت قرار است دولت و جامعه جهاني براي مذاکره با طالبان با پا در مياني کشور عربستان سعودي که در هفت سال گذشته همواره دستش دور از آتش افغانستان بوده است پشت يک ميز بنشينند و خواسته ها و ناخواسته هايشان را تقسيم کنند.

اينكه آيا مذاکره با طالبان نتايج قابل قبولي براي افغانستان خواهد داشت يا خير؟ سواليست بي پاسخ!

نگاهي اجمالي به وضعيت دولت و مردم افغانستان، فعاليت هاي احزاب گروه هاو کشورهاي درگير به اوضاع افغانستان ميتواند شاخصه هاي مذاكره را مشخص تر سازد.

نخست نگاهي به افغانستان و اوضاع داخلي در سي سال اخير.

طبق آخرين احصائيه ي ، افغانستان 32 ميليون نفوس دارد و در کل کشوريست کثير القومي که بر اساس تحقيقات، بيش از 30 قوم مختلف در اين کشور زنده گي ميکنند. "پشتون،‌ تاجيک،‌هزاره و ازبک"  چهار گروه بزرگي قومي هستند که نسبت به ساير اقوام از نفوذ و قدرت بيشتري در نظام برخوردارهستند با اين تفاوت که از ساليان دور تا کنون دولت همواره در کنترول پشتون هاي چپ گرا و يا راست گرا بوده است.

براساس برخي آمار از اين نفوس 32 مليوني تنها نيمي از آنها با سواد که گفته ميشود از اين ميان  35 درصد زنان هستند.

افغانستان از سالهاي دور با چنين ترکيب قومي در قلب آسيا در رديف فقير ترين کشورهاي جهان محسوب ميشود، اما با آنهم در طي دهه هاي اخير اين کشور همواره شاهد تاخت و تازهاي از سوي کشورهاي همسايه بوده، زيرا افغانستان به دليل موقعيت جغرافيايي اش چهارراه تجاري بين کشورهاي آسيايي به شمار ميرود،‌که يکي از دلايل تجاوز شوروي سابق به افغانستان را نيز تصرف اين کشور به دليل موقعيت مناسب جغرافيايي در سطح منطقه ميدانند.

نکته جالب اينست که با اين وجود مردم افغانستان طي ساليان متمادي مخصوصأ  در سه دهه ي اخير تاريخ معاصراحزاب وگروه هاي سياسي گوناگوني را در سياست داخلي خود تجربه کرده اند که عموم اين احزاب پس از کودتاي محمد داود خان بر سر كار آمدند و ادعاي رسيدن به قدرت نمودند.

   افراط گرايان چپ و راست ، ايديولوژي هاي مارکسيستي ـ ناسيوناليستي،  ملي ـ دموکراتيک - اسلامي و اسلام افراطي در سه دهه اخير صفحاتي از تاريخ سياسي افغانستان را به خود اختصاص دادند که در پايان نيز نتايج مثبتي را به همراه نداشت و همه به شكست مواجه شدند.

 با تأسف که در سه دهه ي بحران در افغانستان اکثرا فعالان سياسي به ده ها حزب، سازمان ، گروه هاي سياسي و نظامي تقسيم شدند و هر کدام به نوبه خود در لباس روشنفکري و اسلامي و غيره دودمان اين کشور را به باد دادند،‌ همه اين احزاب به خاطر رسيدن به قدرت در مبارزه و جدل هاي خونين تلفات زيادي مادي و جاني را به يادگار گذاشتند.  

سرانجام دراين نبردها راست گرايان و چپ گرايان در نبرد خونين ساير گروه ها به پيروزي رسيدند و با اينکه از لحاظ عقيدتي براي رسيدن به قدرت از هر حربه ي موجود استفاده کردند اما مسايل قومي و قبيلوي  نگذاشت اين گروه ها نيز بر سر اقتدار و قدرت بمانند.

چنين ترکيب و انديشه هائي هم اکنون نيز در افغانستان وجود دارد که در اکثر موارد باعث فروپاشي نظام و برهم زني اوضاع در کشور گرديده است.  هنوز حس قدرت طلبي احزاب و گروه هايي که در فوق از آنها نام گرفته شد پا برجاست و همين احزاب و گروه ها مسبب نا بساماني هاي کشور محسوب ميشوند.

موضوع ديگري كه بايد در مذاكره با طالبان مد نظر گرفته شود!

دشمني پاکستان با افغانستان

  اما دشمني پاکستان با افغانستان از چه زماني آغاز شد که امروز طرح مذاکره با گروه طالبان که تربيه شده پاکستان هستند و در كل طالبان پاكستاني  به ميان مي آيد؟

تاريخ نگران و مفسرين سياسي مسئله خط ديورند و منطقه ي قبايلي ايالت صوبه و سرحد پاکستان و يا همان پشتونستان را که متأسفانه در همجواري با افغانستان قرار دارد را عامل اصلي دشمني پاکستان با افغانستان ميدانند. موضوع اين منطقه از ده ههاي دور نقطه جدل زايي براي هر دو کشور بوده است که در مبحث حاضر گنجايش توضيح در اين زمينه نيست.

پاكستان در تمام اين مدت به هر نحو ممكن كوشيده است تا به منظور حفظ منافع خويش، زماني با حمايت مجاهدين درگير با شوروي و زماني با حمايت از گروه هاي مخالف دولت خود را سهيم و پا در ميان حفظ كند و در سياست داخلي افغانستان دخالت مستقيم داشته باشد. كه به حق با چنين انديشه اي نيز به خواسته هايش آنطور كه ميخواست، رسيده است و هم اكنون دولت افغانستان به دليل فشارهاي امنيتي كه ريشه در پاكستان دارد موضوع خط ديورند را به فراموشي سپرده و اوضاع بر وفق مراد پاكستان به پيش ميرود.  

نكته مهم و اساسي در اين بحث مذاكره با طالبان است .

با اين نگاه گذرا به سه دهه اخير افغانستان ثابت ميشود، گروه هاييکه براي رسيدن به قدرت در اين سرزمين فعاليت داشته و دارند هيچ کدام به حق خود دست نيافتند، نه‌ افراط گرايان چپ وراست ،  نه ايديولوژي هاي مارکسيستي ـ ناسيوناليستي ،  ملي ـ دموکراتيک - اسلامي و اسلام افراطي! که اين امر نيز باعث دوگانه انديشي بين تمام گروه ها و نهادهائي در گير در اوضاع کنوني افغانستان شده است.

در اين ميان با اينکه تمام اين احزاب و گروه ها پس از اعلان حکومت دموکراسي در چوکات حکومت سهام دار گرديدند، اما هيچ گاه به آن پيمانه اي که حاميان خارجي آنها انتظار آن را داشتند، به قدرت نرسيدند.

تقسيم قدرت بين احزاب، اقوام و ايديولوژي ها در نظام کنوني با اينکه در اصل ساختار قانون شکستانده شده اما باز هم تقسيم قدرت را عادلانه نشان ميدهد. 

اما گويا دراين ميان سهم دادن به گروه بنيادگرايان ( طالبان) که از بدو پيدايش با حمايت دولت پاکستان همسايه جنوبي  و دشمن طماع  افغانستان به روي کار آمده بودند و هم اکنون هم علناً ‌از سوي سازمان ها و احزاب اين کشور حمايت ميشوند،‌ به پيمانه اي که مورد قبول پاکستان باشد، صورت نگرفته است.

به هر صورت طرح جديد مذاکره با اين گروه نشان ميدهد که دولت افغانستان،‌ به مشوره و يا بهتر بگويم به دستور آمريکا و هم پيمانان اروپائي او مجبور به سهم دادن براي طالبان در نظام است که در حقيقت سهم دادن به اين گروه مساوي به سهم دادن به پاکستان است و در صورتيکه چنين مذاکره اي صورت بگيرد،‌ احتمال آن ميرود که در تقسيم افغانستان، پاکستان سهام بيشتري به جيب بزند،‌ که با تأسف افغانها به خاطر بهبود اوضاع در کشور مجبورند به دشمن ديرينه خود در اين بازي سياسي (مذاکره با طالبان)‌ باج بزرگي بدهند.

در غير آن بايد شاهد تشديد حملات گروه هاي مخالف دولت در کشور باشيم و اميد به فرداي بهتر را به يأسي براي زنده ماندن تبديل کنيم زيرا طالبان پاکستاني به آساني از اين ميدان نخواهند گذشت.

و نکته ديگري که افغانها را وادار به تن دادن به اين معامله نا متعادل ميکند ضعف جامعه جهاني مخصوصأ‌ آمريکا در قبال تعهداتشان به افغانستان براي نابودي تروريست است.

تاثيرات نتايج مثبت مذاکره

در صورتيکه چنين مذاکره اي صورت بگيرد و دولت افغانستان بتواند با گروه طالبان پشت ميز مذاکره بنشيند اين احتمال وجود دارد که در کوتاه مدت شاهد کاهش حملات و نا بساماني ها در کشور باشيم،‌اما نبايد زياد به اين نکته اميدوار بود که مذاکره با طالبان به تراژيدي خون و نان و آتش افغانستان پايان ميدهد زيرا تنها گروهي از طالبان، که طالبان پاکستاني خواهند بود به خواسته ي شان دست خواهند يافت.

منافع آمريکا و جامعه جهاني از مذاكره با طالبان چه خواهد بود ؟

‌ مذاکره ي دولت افغانستان با طالبان،‌ تاثير بسزائي بر منافع آمريکا و جامعه جهاني خواهد گذاشت، زيرا در صورتيکه طالبان افغاني که با جنگ در افغانستان و در تقابل با نيروهاي خارجي کمک بزرگي براي القاعده به حساب ميآيند، سهمي در اين مذاکره ببرند،‌قوتي از قوتهاي القاعده در مبارزه با آمريکا از بين خواهد رفت و بازهم اگر افغانستان بتواند پاکستان را در اين مذاکره قانع بسازد و براساس مذاکرات بومي دو کشور نتايج مثبتي را بدست آورند که طالبان پاکستاني نيز از آن سهمي ببرند آنزمان است که القاعده در خاک افغانستان دو دشمن بزرگ دشمنش را از دست خواهد داد و در اين صورت است که آمريکا تاحدودي ميتواند بر دشمن شکست ناپذير خود ( القاعده )‌ قلبه کند.

سهم احزاب افغان در اين مذاكره چه خواهد شد؟

همانطور که نخست در مورد وضعيت اقوام و احزاب در داخل افغانستان گفتيم،‌ اين احزاب نيز به نوبه خود خواهان سهمي در نظام کنوني افغانستان هستند، همه ي اين گروه ها با تشکيلات قومي و حزبي از نفوذ خوبي برخوردارند و حاميان خارجي آنها نيز که در طول سالهاي متمادي آنها را تمويل کرده اند منتظر به ثمر نشستن اين احزاب براي تطبيق برنامه هاي خود هستند.

 با اين تناسب دولت در پهلوي مذاکره با طالبان مشکل بزرگ ديگري که سهيم ساختن تمام احزاب و اقوام با نفوذ مخصوصأ مجاهدين که در طول هفت سال گذشته به تدريج از حکومت کنار رانده شدند خواهد بود. اينکه دولت و جامعه جهاني با چنين وضعيت چه خواهند کرد موضعيست که نياز به جامعه شناسي کلي تري از اوضاع افغانستان نسبت به سال 1380 داشته باشند زيرا طرح جامعه جهاني و جامعه شناسي آنها از افغانستان نشان داد برنامه ريزي در مورد اين کشور اشتباه بوده است.

به هر حال وضعيت حاضر ميطلبد تا به هر نحو ممکن دولت با گروه هاي در حال درگيري (مخالفيني که از تشکيلات حکومت رانده شده اند،‌ طالبان،‌طالبان پاکستاني، پاکستان)‌ مذاکره و با استراتيژي مشخص و مطالعه شده اي اقدامي براي پايان بخشيدن به بحران سياسي در افغانستان نمايد.

 بناءً‌ طرح مذاکره با طالبان بايد سرآغازي براي مذاکره با تمام گروه هاي فعال سياسي  كه در سه دهه ي اخير افغانستان سهيم بودند باشد. زيرا تمام اين گروه ها و احزاب به هر نحو ممکن خواهان سهم گرفتن در نظامي هستند که از سوي جامعه جهاني پشتيباني ميشود. و به آساني از اين معركه بدر نخواهند رفت و احتمال اين ميرود كه در آينده نه چندان دور در لباسي جدا از طالبان در تقابل با دولت قرار گيرند.

 در غير آن به هيچ وجه ممکن افغانستان به ثبات نخواهد رسيد و همچنان بايد در سراسميگي و بحران به سر ببرد که اين بحران اسف بار نيز روزانه گراف سعودي خود را ميپيمايد.


  


بالا
 
بازگشت